جایگاه معلم در فرهنگ اسلامی

موضوع: جایگاه معلم در فرهنگ اسلامی
تاریخ پخش: 03/06/1401
عناوین:
1- نقش معلم در کشف و استخراج استعدادهای دانش‌آموز
2- مهارت معلم در نحوه طرح مباحث
3- تعقّل و تعبّد، لازمه کار معلمی
4- برتری معلمی بر همه مشاغل امروزی
5- همت و اراده بلند، عامل موفقیت حرفه معلمی
6- تربیت عملی دانش‌آموزان در مدرسه
7- تلاش معلم برای رشد علمی مستمر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

چون اجلاسی بود، رؤسای آموزش و پرورش کل کشور، حدود هفتصد، هشتصد تا، هر کدامی رئیس آموزش و پرورش یک شهر و منطقه‌ای، سی تا مدیر کل بودند، جمعی از وزیر و معاونین و دست‌اندرکاران، جلسه‌ای داشتند، دیروز من برای این‌ها صحبتی کردم و امروز وقتی متوجّه شدم که دانشگاه فرهنگیان، از آنجا شما تشریف آورید، چکیده‌ی بحثی را که دیروز برای مسئولین کردم، چکیده‌اش را برای شما هم داشته باشم.
بخشی از ارزش‌ها مربوط به کاری هست که روی آدم می‌شود، مثلاً این زمین خاکش ارزشی ندارد، ولی این خاک وقتی علف شد، علف پشم گوسفند شد، پشم نخ شد، نخ رنگی شد، بافته شد، قالی شد، آن وقت قیمت قالی زیاد می‌شود، چون رویش کار شده است. چوب جنگل ارزشش کم است، اما اگر این بریده شد، تو منطقه آورده شد، ارّه شد، رنده شد، شکل و نمایه رویش گذاشته شد، در و پنجره شد، آن وقت قیمتی می‌شود. حالا نمی‌گویم تمام، بخش مهمّی از ارزش‌ها مقدار کاری است که روی جنس می‌شود، حالا روی پشم بشود، قالی بشود، روی چوب بشود، در و پنجره بشود.
شما روی چه کسی کار می‌کنید؟ کار معلّم، استاد دانشگاه، کار روی انسان‌ها هست، روی خاک کار بکنید، ارزش می‌شود، روی چوب کار بکنید، ارزش می‌شود، روی بچّه کار بکنید، این بچّه را چه‌جور تربیت بکنیم، یعنی ارزش انسان‌ها به مقدار تربیت آن‌ها هست. این یک مسئله.
1- نقش معلم در کشف و استخراج استعدادهای دانش‌آموز
معلّم کار پنج تا مهندس را می‌کند. ماشین، چه‌طور ماشین شد؟ یک، پنج تا کار کردیم روی آهن، شد ماشین. یک اوّل آهن را کشف کردیم، معدن آهن کشف شد، قدم اوّل کشف است. بعد از کشف، استخراج است، بعد از استخراج آهن، ذوب آهن است، بعد از ذوب، قطعه‌سازی است، بعد این قطعات را متصّل می‌کنیم، می‌شود ماشین. یکی‌اش را من می‌گویم، یکیش را شما بگویید، امتحان هوش، کشف معدن، دو، استخراج، ذوب، قطعه‌سازی، متّصل کردن قطعات.
همین پنج تا کار را شما باید روی بچّه بکنید. بچّه را به مدرسه می‌آورند، دوازده سال، از کلاس اوّل تا دیپلم، قدم اوّلش، دوازده سال بچّه در اختیار معلّم است، باید این بچّه را کشف کنیم، این بچّه چه کسی است؟ بعد استخراج کنیم، «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ»؟ اگر وایسادم، شما بلدید بگویید، «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ»؟، «إِلَى النُّورِ» (بقره/ 257)، یعنی باید بچّه را «یُخْرِجُهُمْ»، استخراج کنید، مسئله‌ی استخراج است. کشف بچّه، استعدادیابی، کشف، استخراج. ذوب، این بچّه باید عاشق معلّم و درس باشد، نه فراری، یعنی باید اخلاق معلّم، کلاس معلّم، بچّه را جذب بکند، بچّه جذب معلّم بشود. بعد قطعه‌سازی، شما در این شهر، او در آن روستا، این در این کلاس، او در آن مدرسه، دانه دانه با این بچّه‌ها کار بکنیم، بعد این بچّه‌های تربیت شده و باسواد به هم متصّل بشوند، می‌شوند یک جامعه‌ی اسلامی. کشف بچّه، استخراج بچّه، ذوب بچّه، تعلیم و تربیت بچّه، اتّصال بچّه‌های تربیت شده با هم، مثل اتّصال قطعات ماشین با هم. پس معلّم یعنی چه؟ معلّم یعنی کسی که کار پنج مهندس را می‌کند.
کار شما خیلی مهم است. من پنجاه سال هست که معلّمم، از بیست و پنج سالگی شروع کردم، الآن در آستانه‌ی هشتاد سالگی‌ام. یک دقیقه از کارم پشیمان نیستم، نه این‌که چون در تلویزیون هستم، تلویزیون هم نباشد، من قبل از انقلاب با کم و زیادش، حدود ده سال قبل از انقلاب من معلّم بودم.
این دانشگاه فرهنگیان و این تربیت معلّم شهید رجائی و دیگران، این‌ها دارند افرادی را جذب می‌کنند، کار، کار مهمّی است، اصلاً معلّمی یک مهارت است. گاهی یک کلمه را یک جا بگویی، یک معنا دارد، یک جا بگویی، یک معنای دیگری دارد.
2- مهارت معلم در نحوه طرح مباحث
یک خاطره برایتان بگویم، این‌ها قابل گفتن هم هست هان، یعنی حرف‌هایی را که می‌زنم، می‌توانید نقل هم بکنید. یک وقت من روایات کفن را مطالعه می‌کردم، روایات عجیبی دارد، گفتیم این‌ها را در تلویزیون بگوییم، گفتم خب مردم خاموش می‌کنند، بگویم درس‌هایی از قرآن، آقای قرائتی، بحث امروز کفن، فوری خاموش می‌کنند، در این تورّم و گرانی و مشکلات، دیگر مردم حوصله‌ی شنیدن کفن را ندارند. از طرفی قرآن یک آیه دارد، می‌گوید، کسی که مبلّغ دین است، نباید بترسد، آیه‌اش را می‌خوانم: «یُبَلِّغُونَ»، یعنی تبلیغ می‌کنند، «رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» (احزب/ 39)، از هیچ‌کس نمی‌ترسند. چرا می‌ترسی؟ بگو. فکر کردم چه کنم، خداوند یک چیزی به ذهنم انداخت، چرا بگویی کفن، بگو بحث امشب لباس. رفتم پای تخته سیاه، نوشتم لباس. گفتم از قبل از تولّد ما لباس می‌خواهیم، لباسی که برای نوزاد درست می‌کنند، از قبل از تولّد نوزاد هست، تا بعد مردنش هم کفن باز لباس است، چیزی که، اکسیژن را آدم که زنده هست می‌خواهد، قبل از زنده بودنش اکسیژن نمی‌خواهد، بعد از مردنش هم اکسیژن نمی‌خواهد، غذا دیگر بعد از مردن غذا نمی‌خواهد، لباس نیازی هست که از قبل از تولّد تا بعد از، کمک کنید، بعد از تولّد، این که من می‌گویم کمک کنید، معلّمی من این‌طور است، من سبک معلّمی‌ام این است، یک معلّم پیشکسوت هستم، حرف‌هایم را ناقص می‌زنم، چرا؟ برای این‌که وقتی ناقص می‌گویم، نصفش را من می‌گویم، نصفش را او بگوید، وقتی نصفش را او گفت، ذهن شاگرد فعّال می‌شود. حالا نمونه:
سعدیا مرد نکونام؟ نمیرد هرگز
هان، شما هم بگو، این وسط من هم یک نفس می‌کشم، شما هم ذهنت فعّال می‌شود.
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ»؟، «أَتْقاکُم‏» (حجرات/ 13)، این سبک معلّمی من است، نصفه می‌گویم.
بحث کفن بود، بنویسم بحث کفن را، تلویزیون را خاموش می‌کنند، نگویم، قرآن می‌گوید مبلّغ نباید هراس داشته باشد، حق را بگو، گفتم بحث امشب لباس است، شروع کردم، در اسلام چه‌قدر روایت داریم، لباس نوزاد، حدیث داریم، لباس عروس، لباس دزدی، لباس احرام که مکّه می‌روند، لباس زمستانی، تابستانی، لباس دادن به افراد برهنه، اسراف در لباس، رنگ لباس، جنس لباس، شستن لباس، تمام این لباس‌ها را کنار تخته سیاه نوشتم، آیه و حدیثش را خواندم، مردم هم گوش دادند. گفتم خب حالا یک دقیقه دیگر مانده، دقیقه‌ی آخر، من آخرین لباس را هم برایتان بگویم، آخرین لباس ما کفن است. اسلام راجع به کفن گفته از پول صددرصد حلال باشد، پارچه‌ی سفید باشد، چند قطعه باشد، لباس کفن را قایم نکنید، جلوی چشمتان باشد، که وقتی می‌روید لباس نو بپوشید، بگویید این هم هست هان، غافل نباشید، یعنی حرف‌هایی که برای لباس کفن آخر گفتم و جمعیت انبوهی پای تلویزیون شنیدند، اگر این را اوّل می‌گفتم، اگر اوّل می‌گفتم کفن، خاموش می‌کردند، ولی آخر گفتم کفن، همه گوش دادند.
3- تعقّل و تعبّد، لازمه کار معلمی
معلّم باید استقلال فکر داشته باشد، خودمان هم فکر کنیم، بخوانیم، ما باید هم تعبّد، هم تعقّل. تعقّل، چون در قرآن خیلی داریم: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (بقره/ 44 و 76، آل عمران/ 65، انعام/ 32، اعراف، 169، یونس/ 16، هود/ 51، یوسف/ 109، انبیاء/ 10 و 67، مؤمنون/ 80، قصص/ 60، صافات/ 138)، «أَ فَلا یَعْقِلُونَ » (یس/ 68)، «لِأُولِی الْأَلْباب» (آل عمران/ 190)‏، «أَلْباب» یعنی صاحبان عقل، هم راجع به عقل خیلی آیه و حدیث داریم که باید فکر کرد، چشم بسته، دست بسته چیزی را نپذیریم، هم نباید بگوییم تا نفهمیم، عمل نمی‌کنیم. چرا نماز صبح دو رکعت است؟! نمی‌دانم، خدا گفته. پس من نماز نمی‌خوانم! شما مثل این می‌ماند که بگویید چرا برگ انار باریک است؟ نمی‌دانم. پس من انار نمی‌خورم. انار خاصیت دارد، دکتر هم می‌گوید انار بخور مثلاً، بعضی چیزها را ممکن است نفهمیم، بعضی چیزها را ممکن است بعداً بفهمیم، بعضی را ممکن است تا آخر عمر نفهمیم، ممکن است این آزمایشی باشد. یک آیه در قرآن داریم، می‌گوید جهنّم نوزده تا مأمور دارد، آیه‌اش هم بخوانم: «عَلَیْها تِسْعَهَ»، بگویید: «عَشَر» (مدّثّر/ 30)، آیه قرآن است، یعنی دوزخ نوزده تا مأمور دارد. نوزده تا؟! خدایا یکی دیگر رویش بگذار، یک بارگی بشود بیست تا! یک آیه دیگر در قرآن داریم می‌گوید خدا میلیاردی فرشته دارد، «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُو» (مدّثّر/ 31)، یعنی لشکر خدا را جز خدا نمی‌داند، خدا میلیارد، میلیارد ملک دارد، حالا اینجا یکی کم گذاشته، خب بگوید بیست تا! می‌گوید مخصوصاً گفتم، می‌گوید: «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ» (مدّثّر/ 31)، این عدّه را مخصوصاً نوزده تا گفتیم، ببینیم فضول کیه؟! نمی‌دانیم. مگر می‌دانیم چرا برگ انار باریک است، برگ انجیر پهن است؟! برگ انجیر کلفت است، برگ انگور نازک است، دلمه درست می‌کنند، با برگ انجیر نمی‌شود دلمه درست کرد. هم باید بفهمیم، هم آنجایی که نمی‌فهمیم، اگر کارشناس امینی گفت، بگوییم چشم. کدام بیمار تا حالا به دکتر گفته چرا این قرص گرد است، آن دراز است؟! آن قهوه‌ای است، آن لوزی است، آن بیضی است، آن را نصفش را بخورد، آن را تمامش را بخور، آن را دو تایش را با هم بخور، آن را قبل از غذا، آن را بعد از غذا. نمی‌دانیم، چون دکتر است، می‌گوییم چشم. همین‌طور که شما درباره‌ی دکتر می‌گویید چشم، درباره‌ی امام صادق هم بگوییم چشم. هم باید درس بخوانیم، هم باید فکر کنیم، هم اگر یک جایی را نفهمیدیم، نباید بگوییم حالا که نفهمیدیم، پس عمل نمی‌کنیم.
علم هم، قرآن می‌گوید همه‌ی باسوادهای کره‌ی زمین یک ذرّه سواد بیش‌تر ندارند، آیه‌اش را می‌خوانم، حرف آخرش را نمی‌خوانم، ببینم کدام‌ها بلد هستید، «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ»؟، بلند بگویید: «قَلیلاً» (إسراء/ 85)، یعنی همه‌تان با هم یک ذرّه سواد دارید، سواد که، مثلاً دیپلم ما چند تا کتاب خوانده که دیپلم شده؟ تازه این‌هایی که می‌خوانیم چه‌قدرش را، این مسئله‌ی مهمّی است.
4- برتری معلمی بر همه مشاغل امروزی
معلّمی شغل نیست، عبادت است. هیچ وقت معلّمی را با هیچ شغلی عوض نکنید. مهندس چه می‌کند؟ می‌آید سالن می‌سازد، خیلی خب دستش درد نکند، مهندس، سالن می‌سازد، ولی سالن، سالن نمی‌سازد، معلّم آدم می‌سازد، آدم، آدم، بنا شد نصفه حرف بزنم: مهندس سالن می‌سازد، سالن، سالن نمی‌سازد، معلّم آدم می‌سازد، آدم؟ آدم می‌سازد، آدم، آدم می‌سازد. مهندس سالن که ساخت، خیلی خب که بسازد، صد، دویست، سیصد، چهارصد، پانصد، هزار سال، اگر خیلی ساختمان درجه یک باشد، عمر سالن معلوم است، اما معلّم آدم می‌سازد، بشر که ساخته شد، صد سال، دویست سال، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا»؟، «إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/ 156)، تا خدا، یعنی تا قیامت و بعد قیامت هم ما هستیم. یک بار دیگر، مهندس سالن می‌سازد، ماشین می‌سازد، پل و مترو و فرودگاه می‌سازد، مهندس می‌سازد، ولی ساخته‌ی مهندس، او دیگر چیزی نمی‌سازد، ولی معلّم آدم می‌سازد، آدم ساخته شده، آدم می‌سازد. مهندس و معلّم و استاد دانشگاه با لبش حرف می‌زند، معلّم تمام حرکاتش هم معلّم است، حرکت معلّم است.
یک خانمی دو تا بچّه داشت، داشتند می‌رفتند، خرمایی دستش بود، بنا بود تقسیم کند، یک خرما را داد به یکی، خرمای دوّم را داد به دوّمی، خرمای سوّم را بادقّت، خیلی با دقّت نصفه کرد که فرقی بین بچّه‌ها نگذارد. امیرالمؤمنین صحنه را دید، گفت: «خانم، تو به خاطر عدالتت، اهل بهشت هستی، برای این‌که خیلی دقیق شدی که این خرما یک‌جور تقسیم بشود، به عدالت نصفه کردی.»
5- همت و اراده بلند، عامل موفقیت حرفه معلمی
کوهنوردها، در کوه برق‌کشی شده است؟! نه. کوه، جادّه دارد؟! نه. کوهنوردی، ایستگاه دارد؟! نه. کوهنوردی، بودجه دارد؟! نه. فقط این آقای کوهنورد همّت کرده، تصمیم گرفته، با یک اراده‌ی قوی می‌خواهد به قلّه برود، چون اراده دارد و همّت دارد، می‌رود، نه جادّه دارد، بودجه ندارد. گاهی وقت‌ها مثلاً می‌گوییم آموزش و پرورش چرا این کار را نکرد؟ می‌گویند بودجه ندارد.
یادم نمی‌رود یک وقت، یک جایی معلّم شدم. تخته سیاه نداشتیم، حالا که تخته سیاه داریم، حال ندارم، بلند بشوم. یک زمانی حال داشتم، بلند بشوم، تخته سیاه نداشتم.

آن یکی خر داشت، پالونش نبود *** چون که پالون یافت، خر دیگر نبود
کرمداران عالم را درم نیست *** درم داران عالم را؟ (بگویید:) کرم نیست

دندان دارد، نان ندارد، نان دارد، دندان ندارد
قدّش بلند است، شوووووه، ماشاءالله! چه هیکلی! شوت، شوت، شوت، شوت. «مَادُّ الْقَامَه»، «مد» یعنی کشیدن، «مَادُّ الْقَامَه»، قامت یعنی قد، قدّش خیلی بلند است، بَه! چه هیکلی! منتها می‌گوید: «قَصِیرُ الْهِمَّه»، همّتش کم است، قد بلند، همّت کوتاه. «طَلِیقُ اللِّسَان»، بیان خیلی نرم است، «حَدِیدُ الْجَنَان‏»، قلبش سنگ است. (نهج البلاغه، کلام 234)
معلّم خوب چه کسی است؟ بیخود نیست پیغمبر فرمود من معلّم هستم، «بُعِثتُ مُعَلِّماً» (شرح أصول الکافی (صدرا)، ج ‏2، ص 95)، یعنی من معلّم هستم.
شغل نیست، تصمیم باید بگیرید، علم شما هم این نیست که شما در دانشگاه تربیت معلّم و دانشگاه فرهنگیان می‌خوانند، جای دیگر هم علم هست.
حالا من یک سؤال از شما می‌کنم؟ «دبستانی‌ها ادبشان نسبت به پدر و مادر و معلّم بیش‌تر است، یا راهنمائی‌ها؟» دبستانی‌ها، با هم بگویید: دبستانی‌ها. این‌ها چند، صد تا معلّم هستند هان، شما همه دانشگاه فرهنگیان هستید. «راهنمائی‌ها بیش‌تر در نماز جماعت مدرسه شرکت می‌کنند، یا دبیرستانی‌ها؟» راهنمائی‌ها. «دبیرستانی‌ها بیش‌تر در نماز شرکت می‌کنند، یا دانشجوها؟» دبیرستانی‌ها. من خودم پیشنماز دانشگاه هستم. «دانشگاه سال اوّلی‌ها بیش‌تر نماز شرکت می‌کنند، یا سال چهارمی‌هایش؟» سال اوّلی‌ها. این یعنی چه؟
6- تربیت عملی دانش‌آموزان در مدرسه
شما اگر نمازت را در مدرسه بخوانی، این امر به معروف عملی است، یعنی به جای این‌که به بچّه‌ها با زبانت بگویی بچّه‌ها نماز، می‌گویید: «بچّه‌ها نمازم را بخوانم، بعد جواب می‌دهم، الله اکبر.» نمازتان را روبه‌روی بچّه‌ها بخوانید، این تبلیغ عملی است.
نماز تکراری نیست، شما فکر می‌کنید نماز تکراری است. یک کسی که چاه می‌کند، کلنگ دستش است، تیشه دستش است، دارد چاه می‌کند، به نظر خودش هی تکرار می‌کند، نه، تکرار نمی‌کنی، هر تکراری، یک مقداری از خاک، عمق چاه؟ بگویید، عمق چاه؟ بیش‌تر می‌شود. نماز تکراری نیست، نماز سه‌شنبه، غیر نماز دوشنبه است، نماز دو‌شنبه، غیر نماز شنبه است. اگر کسی به شما بگوید: «من شما را دوست دارم.» شوهر شما، به شما بگوید من شما را دوست دارم، اما اگر بگوید: «من شما را دوست دارم، من شما را دوست دارم، من شما را دوست دارم.» سه بار بگوید، اثرش بیش‌ از این است که یک بار بگوید، تکرار. گل خوب را آدم تکرار بو می‌کند، نمی‌گوید نه، من دیروز صبح بو کردم. ولذا گفتند خودت باید نماز بخوانی. نمی‌شود ما بگوییم آقا ما برای نماز از دانشگاه فرهنگیان پنج نفر را نماینده می‌کنیم، این‌ها نماز بخوانند، نمایندگی ندارد. نماینده مال کارهای سیاسی است، وقتی یک کسی می‌خواهد با بزرگی حرف بزند، باید خودش. این دست نماینده می‌شود به جای این دست، با همین یک دست لباس می‌شویم، اگر می‌خواهی لباست پاک باشد، باید دو تا دست باشد، کمک کنند، با فشار و آب و تاید و صابون و یعنی باید همه مشغول بشوند تا این پاک بشود. معلّمی شغل نیست، شغل انبیاء است. معلّمی از مهندسی مهم‌تر است، مهندس یک کار می‌کند، معلّم پنج تا کار می‌کند.
حقوقتان را با کسی مقایسه نکنید، حقوقتان را مقایسه نکنید. ممکن است مثلاً یک خانمی در اداره‌ی دخانیات باشد، حقوقش از شما بیش‌تر باشد، اما مقایسه کنید، او دود به ریه‌های سالم می‌رساند، شما علم به مغزهای نسل نو می‌رسانی، دود رساندن به ریه چه کار، علم رساندن به مغز کجا؟! مقایسه نکنید.
هیچ می‌دانید اگر از من بپرسند بیش‌ترین سرمایه‌دار در ایران چه کسی است؟ من می‌گویم، در ایران بیش‌ترین سرمایه‌دار چه کسی است؟ معلّم است، معلّم است. چون این سرمایه‌دارهایی که هستند، یا هواپیما دارند، یا استخر دارند، یا برج دارند، یا قالی ابریشمی دارند، یا ماشین قیمتی دارند، یا طلا دارند، سرمایه‌دارهای ما همه جماد دارند، طلا جماد است، ماشین جماد است، هواپیما جماد است، استخر جماد است، قالی جماد است، برج جماد است، سرمایه‌دارهای ما همه جماد داند، معلّم مخ نسل نو دارد، کسی که صاحب مغز بچّه‌ها هست، او سرمایه‌دار است، نه کسی که صاحب، آجر داشتن مهم نیست، آدم داشتن مهم است. این آقایی که برج دارد، آجر دارد، آهن دارد، این آقایی که معلّم است، آجر و آهن ندارد، چی دارد؟ آدم دارد. کار کردن روی آجر کجا، کار کردن روی آدم کجا؟! خودتان را مقایسه نکنید. حالا که حقوق معلّم‌ها را رتبه‌بندی کمک کرده، وضع معیشت شما یک تکانی خورده است.
7- تلاش معلم برای رشد علمی مستمر
معلّم نباید فارغ‌التحصیل بشود، آیه‌اش کدام است؟ این است، اوّل معلّم «یُعَلِّمُهُمُ» (بقره/ 129) و آل عمران/ 164 و جمعه/ 2)، «یُعَلِّمُهُمُ» یعنی پیغمبر معلّم شما هست، «یُعَلِّمُهُمُ»، خب پس پیغمبر معلّم است، بعد به پیغمبر می‌گوید معلّم شدی، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً» (طه/ 114)، تو باید روز به روز سوادت بیش‌تر بشود. نباید بگویی من لیسانس هستم، لیسانس سوادی نیست، لیسانس مثل دندان است، آدم که دندان درآورد، [نمی‌گوید] من دندان دارم، خیلی خب، حالا اوّل خوردنش است، آدم که دندانش درآمد، اوّل خوردنش است، نه آخر خوردنش، آدمی که لیسانس گرفته، حالا راه پیدا کرده به کتاب‌ها و کتابخانه‌ها و زبان‌های خارجی و اینترنت و ماهواره و … آدمی که لیسانس گرفت، بلد شد چه‌طور ارتباط علمی پیدا کند با کتابخانه‌های دنیا، با دانشمندان دنیا، لیسانس دندان است، دندان که درآمد، حالا رابطه با غذاها، میوه‌ها، سبزی‌ها، دندان که درآمد اوّل خوردن است، نه آخر خوردن، لیسانس که سواد نیست که، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً» (طه/ 114)، یعنی روزبه‌روز باید باسوادتر بشویم. این هم علم مفید هان. آخر بعضی وقت‌ها علم‌ها، بچّه‌های ما، دانشجوهای ما سواد دارند، اما سوادشان فایده ندارد، الآن مشکل کشور چه چیزی هست؟ بزرگ‌ترین مشکل همه‌ی رئیس‌جمهورهای گذشته اشتغال بوده است. چند میلیون جوان داریم هیچ مهارتی ندارد، هیچ هنری ندارد، مهارت باید داشته باشد. آرزوی بنده به عنوان یک معلّم قدیمی این است، دیپلم به دانشجو ندهند، مگر این‌که یک مهارت داشته باشد، چه دختر، چه پسر، لیسانس ندهند، مگر این‌که دو تا مهارت داشته باشد، فوق‌لیسانس ندهند، مگر این‌که سه تا مهارت داشته باشد. یک نامه نوشتم خدمت مقام معظّم رهبری، که طلبه‌ها هم باید مهارت ببینند، یک طلبه باید بتواند قصّه بگوید، بتواند برای بچّه‌ها جوری قصّه بگوید که بچّه‌ها جذب بشوند، نه قصّه‌ی دروغی، قصّه‌ی واقعی، داستانِ راستان. چرا مطهّری اسم کتابش را داستان راستان گذاشت؟ چون گفت از بس که داستان‌ها، از بس قصّه‌ها دروغ است، می‌گوید نه، این قصّه‌ی واقعی است، «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» (کهف/ 13)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «بِالْحَقِّ» یعنی قصّه‌هایی که در قرآن هست، حقیقت دارد، خیالی نیست، بتواند مسئله بگوید، بتواند بچّه‌ها را بخنداند. قرآن به پیغمبر می‌گوید، اگر می‌خواهی معلّم خوبی باشی، دانشجوهای دانشگاه فرهنگیان، می‌گوید معلّم خوب چه کسی است؟ معلّم خوب کسی هست که یک- از بچّه‌ها باشد، در بچّه‌ها باشد، با بچّه‌ها باشد. آیه داریم؟ بله. از بچّه‌ها، قرآن می‌گوید: «رَسُولاً مِنْهُمْ» (بقره/ 129، مؤمنون/ 32، جمعه/ 2)، «مِنْهُمْ» یعنی چی؟ از بچّه‌ها؛
در بچّه‌ها، قرآن می‌گوید: «رسولا فیهم»، «فیهِم‏» یعنی چی؟ در بچّه‌ها.
با بچّه‌ها قرآن می‌گوید: «وَ الَّذینَ مَعَه‏» (اعراف/ 64، اعراف/ 72، فتح/ 29، ممتحنه، 4)، «مَعَه‏» با بچّه‌ها.
یکی‌اش را من می‌گویم، دو تایش را شما بگویید: «مِنْهُمْ»؟ دوّمی چی بود؟ «فیهِم»، سوّمی چی؟ «مَعَه‏».
یعنی معلّمی موفّق است که از بچّه‌ها، در بچّه‌ها، با بچّه‌ها باشد، با بچّه‌ها توپ بازی کند، با بچّه‌ها بدود، بخندد.
معلّم خوب کسی است که سر کلاس بگوید بلد نیستم، چند تا آیه داریم در قرآن می‌گوید: «قُلْ»، پیغمبر بگو، چه چیزی بگویم؟ «قُلْ إِنْ أَدْری‏» (جن/ 25)، عربی‌هایی که می‌خوانم، قرآن هست، «قُلْ» بگو، «إِنْ أَدْری‏» یعنی بلد نیستم. معلّم بگوید بلد نیستم، شاگرد یاد می‌گیرد، او هم می‌گوید بلد نیستم. «قُلْ إِنْ أَدْری‏»، بگو بد نیستم. «لا أَعْلَم‏» (انعام/ 50، هود/ 31، بگو بلد نیستم، «لا أَعْلَم‏» در قرآن هست، ، «إِنْ أَدْری‏» در قرآن هست، آیات متعدّد داریم که به پیغمبر می‌گوید بگو بلد نیستم، معلّم باید بگوید بلد نیستم. هر چیزی که می‌گوید، باید علم مفید باشد. از کجا بفهمیم مفید هست یا نه؟ بگوییم اگر نبود، چه می‌شد. علمی بخوانید که اگر ندانید، بد باشد و اگر خواندید یک رشدی داخلش باشد، یک قدم جلو بروید. موسی به خضر گفت می‌خواهم شاگردی کنم به یک شرط، یک چیزی یادم بدهی که داخلش رشد باشد (کهف/ 66)، رشد سیاسی، رشد عبادی، رشد بدنی، رشد اخلاقی، یک رشدی داخلش باشد. خیلی اطّلاعات علم هست، اطّلاعات هست، اما رشد؟ نیست. کتاب‌های بوعلی سینا رشد داخلش هست، می‌خوانی، باسواد می‌شوی، اما بوعلی سینا چند کیلو هست؟ امام خمینی، حسینیه‌ی جماران، حرف‌هایش رشد داخلش است، اما حسینیه‌ی جماران چند تا لامپ دارد؟ یک کسی از مکّه آمد، گفت مثلاً آنجا فرض کنید چهار صد تا بلندگو دارد، مسجدالحرام مکّه هم چند طبقه هست، هر طبقه‌اش هم چند هکتار است. گفتیم تو این همه راه رفتی، بلندگو شمردی؟! خب طواف می‌کردی.
بس است. خدایا تو می‌دانی چه‌قدر عمران تلف شده، چه‌قدر نعمت‌های تو را هدر داریم، آن‌چه خراب کردیم، هدر دادیم، تلف کردیم، تلف شده، گذشته‌ی ما را ببخش و از این به بعد آن نعمت‌هایی که به ما دادی، در راه رضای خودت قرار بده.
از این‌که خدمت شما رسیدم و حرف‌هایی زدم، تشکّر می‌کنم.

«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه 257 سوره بقره، رسالت معلم الهی چیست؟
1) خروج از ظلمت به نور
2) خروج از جهل به علم
3) خروج از حیوانیت به انسانیت

2- بر اساس آیات قرآن، راه سعادت کدام است؟
1) تعقل و بهره‌گیری از علم و عقل
2) تعبّد و تسلیم بودن در برابر دستورات خدا
3) هر دو مورد

3- بر اساس آیه 85 سوره اسراء، میزان علم و شناخت بشر از حقایق هستی چه میزان است؟
1) اندک و ناچیز
2) بسیار و فراوان
3) به مقدار نیاز بشر

4- آیه 129 سوره بقره به کدام یک از رسالت‌های پیامبران اشاره دارد؟
1) جهاد با دشمنان
2) برقراری عدالت در جامعه
3) تعلیم و تربیت مردم

5- آیه 32 سوره مؤمنون به کدام یک از ویژگی‌های پیامبران اشاره دارد؟
1) زهد و ساده‌زیستی
2) مردمی بودن و از مردم بودن
3) محبت و مهربانی با مردم

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
آموزش و پرورشتعلیم و تربیتدانش‌آموزدرسهایی از قرآنقرائتیمعلمی
Comments (0)
Add Comment