2- نقش مادر، همچون باغبان و کشاورز در پرورش گل
3- تأکید قرآن بر استفاده از شیر مادر
4- آداب اسلامی در مراسم خواستگاری
5- همسر، سومین نیاز طبیعی بشر
6- پایین بودن مهریه، سیره پیامبران الهی
7- دعای امام سجاد علیهالسلام برای والدین
موضوع: جایگاه مادر در خانواده
تاریخ پخش: 30/04/92
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
مسائل خانواده را مطرح میکردیم. گینه دانشمند گیاهشناس معروف دنیا، در قرن 18 میلادی فهمید که زوجیت، نر و مادگی فقط برای حیوانها نیست. برای انسانها و حیوانها نیست. زوجیت در گیاهان هم هست. اما قرآن میفرماید: زوجیت در همه چیز است. «سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ» (یس/36)
زوجیت در همه چیز است. «تُنْبِتُ الْأَرْضُ» یعنی زمین، نباتات زمین، «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی انسانها، «وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ» زوجیت در چیزهایی هست که شما نمیدانید. ممکن است بعداً بدانید، ممکن است تا آخر عمرتان هم ندانید. این خودش یک نکته است که زوجیت فقط برای انسانها و زن و شوهر نیست. در کل هستی است. حیوانها هم که نر و مادگیاش معلوم است. قرآن میگوید: زوجیت در همه چیز است. این یک چیزی است که قرنها قبل اسلام گفته است و اخیراً بشر آن را فهمیده است.
1- نقش با ارزش مادر، در تربیت فرزند
عنوان بحث ما این است: خانواده در قرآن. مادر بودن یک شغل است. اگر چند تا زن نزد هم نشستند، یکی گفت: من فلان مؤسسه کار میکنم. یکی گفت: من فلان اداره کار میکنم. زن خانهدار غصه نخورد. شغل او اگر تربیت بچه باشد، تربیت بچه از همه شغلها مهمتر است. چون همه روی جمادات کار میکنند. مثلاً خانم مهندس چه میکند؟ روی جماد کار میکند، در کارخانهی ماشینسازی. خانم کشاورز روی زمین کار میکند. مادر روی آدم کار میکند. کار کردن روی آدم شرف است، افتخار است. مادرها احساس حقارت نکنند. نمیخواهم بگویم: کار بیرون بد است. معلمی هم شغل عزیزی است، استاد دانشگاهی شغل عزیزی است. آنها هم روی آدم کار میکنند. اما مادر بودن چیز دیگر است. سوزی که مادر دارد غیر از سوزی است که دیگران دارند. تربیت بچه خیلی مهم است. پدر و مادر در همهِ کارهای خیر بچه شریک هستند.
بیست سال پیش والدین بنده مثلاً مرحوم شدند، من اینجا دارم حدیث میخوانم. ثوابش را مادر من میبرد. پدر من میبرد. این کار نیست.ماشین نویسی کار است. تایپ کار است؟ در اتاق بایگانی کار است؟ ما چرا کار را شغل اداری میدانیم؟ مثلاً جوان میگوید: دنبال کار میگردم. بعد میبینیم دنبال میز میگردد. کار نمیخواهد بکند، میز میخواهد. چیز تلخی بگویم…
2- نقش مادر، همچون باغبان و کشاورز در پرورش گل
بدنهی کشاورزان ما از پنجاه سال به بالا هستند. نسل نو کم داریم کشاورزی کند. کشاورزهای موجود نمیگویم، نیست. میگویم بدنه، یعنی بدنهی کشاورزهای ما 45 سال به بالا هستند، نسل نو، کشاورزی را کار نمیداند. و حال آنکه در روایت شغل بازویی، مهمتر از تجارت است. در شغلهای بازویی کشاورزی از همه شغلها مهمتر است. یک حدیث بخوانم «إِنْ قَامَتِ السَّاعَهُ» یعنی اگر قیامت به پا میشود. حالا بعضی کلماتش را میفهمید. «وَ فِی یَدِ أَحَدِکُمُ الْفَسِیلَهُ» (مستدرک/ج13/ص460) در دست یکی از شما هم یک شاخه درخت است، اگر میتوانی بکاری، بکار. یعنی حتی اگر دارد قیامت به پا میشود، یک شاخه دست کم میتوانی بکاری، بکار. یک حدیث بخوانم، اگر کسی کشاورزی کند، مور و ملخ هم از کشت او استفاده کند برای کشاورز ثواب است. حتی یک مورچه! مور و ملخ هم از محصولات کشاورزی استفاده کند، برای کشاورز پاداش است. کشاورزی را کار کوچک میدانیم.
امام باقر (ع) اطراف مدینه کشاورزی میکرد. یک کسی گفت: بروم نصیحتش کنم. آمد گفت: آقا اگر مرگ الآن سراغ تو بیاید، در چه حالی هستی؟ دنبال دنیا هستی؟ گفت: در بهترین حالت هستم. بیل در دستم است. الآن اگر مرگ من بیاید، در حال عبادت هستم. مادری شغل است. شغل بسیار مقدس، مادر تولید کننده است، تولید انسان میکند. هیچ سازمانی و هیچ مؤسسهای و هیچ مهد کودکی مادر نمیشود. تحقیر نکنیم. افتخار کنیم. هیچ پارکی، هیچ شغلی، هیچ رستورانی، هیچ جشنوارهای، ایام فراغت مادر را به اندازهی گفتگو با بچه پر نمیکند. یک مادر که با نوزادش حرف میزند از همهی جشنوارهها، پارکها، رستورانها، فیلمها، مهمانیها از همه شیرینتر است. تربیت بچه افتخار است، شغل است. اینها هی دارد تحقیر میشود. البته یک سرمایهگذاری خارجیها کرده بودند. که یک کاری کنید ایرانیها جمعیتشان کم شود، مسلمانها جمعیتشان کم شود، دیگران جمعیتشان بیشتر شود. یک مشت هم گول خوردند.
چند روز پیش تهران یک جلسهای بود از دکترهای جامعهشناس جمع شدند، گفتند: ایران کلاه سرش رفت. البته مقام معظم رهبری از قبل میفهمید. سالی یک مرتبه یا دو مرتبه که بستگان مقام معظم رهبری در خانهاش جمع میشوند، میپرسد چند تا بچه داری؟ بچههایت کم است. شما چند تا؟ بچههایتان کم است. به بستگان خودشان سالها ایشان سفارش میکند که بچه شما کم است. منتهی هفتهی گذشته متأسفانه سران کشور، دکترهای جامعهشناس و روانشناس و سیاسیون جمع شدند در یک جلسهای، و رئیس و دبیر آن جلسه که دکتر متخصصی هم بود، گفت: معلوم شد ایران سرش کلاه رفته است. این تبلیغات خارجی که اولاد کمتر، زندگی بهتر! طرح معلوم نیست کدام اسرائیلی، منتهی مشکل ما این است که از بچه یک قیدهایی به خودمان میزنیم، آن قیدها گیر کرده است. مثلاً میگوییم: خانه میخواهیم کنار هم باشد. حالا اگر پدر من سی تا بچه داشت در سی کشور، چه اشکالی داشت؟ بلند شویم پخش شویم، اگر پخش شویم اسلام صادر میشود. چند تا تاجر از شیراز آفریقا رفتند، تانزانیا، و زنگبار، الآن آنجایی که ما رفتیم دیدیم شیعیان آنجا گفتند: اسلام ما از تجار شیراز است.
چین مسلمان خیلی دارد. حدود هشتاد، نود میلیون مسلمان دارد. مسلمانهای چین از مسلمانهای ایران هستند. و لذا نیتشان را فارسی میگویند. زبانشان چینی است، ولی میگویند: دو رکعت نماز، «قُرْبَهٌ إِلَى اللَّه»! مثل اینکه ما «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» را عربی میگوییم، «الرحمن الرحیم» را عربی میگوییم، آنها نیتشان را فارسی میگویند. اگر مسلمانها زیاد بودند و هجرت میکردند، الآن کرهی زمین مسلمان بود. ما یا نمیزاییم، یا میزاییم میخواهیم تنگ هم باشیم. گیر در این است. روی میخ نشستیم میگوییم: آخ! خوب بلند شو آن طرف بنشین. همه هم میخواهیم خانهی شخصی داشته باشیم، شب اول هم باید روی تخت بخوابیم. حالا روی زمین بخواب، بعد پولدار میشوی، تخت میخری.
بعضیها خانه ندارند، خانهشان در کوچهای است که تخت در آن نمیرود. از خانهی همسایهها، از سر پشت بام تخت را میکشند با طناب، اصلاً آدم خندهاش میگیرد، اینها جزء دیدنیها است. که زن و شوهری که خانه ندارند ولی میخواهند روی تخت بخوابند. از همسایهها با طناب تخت خواب را میکشند. ما گیر خودمان هستیم. حر نیستیم، آزاد نیستیم. به هم نگاه میکنیم. او تخت دارد، من هم میخواهم. آن، آن… مادر بودن هنر است. کشاورز بودن هنر است. اولاد زیاد هنر است. تربیت بچه، سرمایهگذاری در تاریخ است.
سقط جنین، من یک چیزی را یادگاری میگویم، یادتان نرود. بیست، چهل، شصت، بعد شما بگویید… هشتاد، صد… یکبار دیگر، بیست، چهل، شصت، هشتاد، صد… اگر کسی نطفه را پایین بکشد، سقط کند، بیست مثقال طلا. اگر این نطفه به صورت خون بسته بود، چهل تا. اگر این خون بسته گوشت شده بود، شصت تا. اگر در گوشت استخوان بود، هشتاد مثقال جریمه میشود، اگر روی استخوان پوست بود، صد مثقال. اگر روح داشت یک مرتبه از صد به هزار مثقال طلا جریمهاش است. این جریمهی سقط جنین است. میشود من بگویم، عددش را شما بگویید.
نطفه؟ بیست. علقه و خون بسته؟ چهل. گوشت نرم؟ شصت. روی گوشت استخوان باشد؟ هشتاد، روی استخوان پوست باشد؟ صد. روح در او دمیده باشد؟ هزار. این جریمهی کسی است که سقط کند. چنان راحت میگوییم: برو سقط کن. انگار میگوییم: برو عطسه کن. انسان حق حیات دارد. نمیشود حق حیات کسی را از بین برد. سقط جنین حرام است.
3- تأکید قرآن بر استفاده از شیر مادر
اهمیت شیر مادر، روایات داریم هیچ غذایی بهتر از شیر مادر نیست. قرآن میگوید: مادرها دو سال کامل بچههایشان را شیر بدهند. «وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَه» (بقره/233) این آیههایی که میخواند خود شما هم میفهمید. «وَ الْوالِداتُ» یعنی والده، والده یعنی چه؟ مادر. «یُرْضِعْنَ» شیر بدهند. «أَوْلادَهُنَّ» مادرها به بچههایشان شیر بدهند، «حَوْلَیْنِ» دو سال، «کامِلَیْنِ» دو سال کامل. هرکس میخواهد بچهاش تغذیهی کامل بشود، دو سال کامل شیر بدهد.
از شیر خشک تبلیغ کردند، روی قوطیها، عکس بچههای زاغ، مو بور و تُپل، هرکس میدید میگفت: میخواهم بچهی من مثل این بشود. از شیر خشک تبلیغ کردند و کردند که حالا میدانید چه شد؟ چند سال است همه فهمیدند که شیر خشک چه ضررهایی دارد. چند سال کنگرهی شیر خشک در ایران بود. دو سال هم من سخنرانش بودم. یعنی یکی از سخنرانهایش من بودم. الآن کنگرهی بینالمللی شیر مادر گرفتند. یعنی رفتند سرشان به سنگ خورده و دیدند شیر خشک چه ضررهایی دارد. در جسم بچه و در روح بچه. حالا دوباره کنگره گرفتند که نه نه، شیر مادر. از اول آنکه خلق کرد گفت: شیر مادر. چرا حرف خالق را کنار میگذاریم دنبال این دکترهایی که ما را دوست ندارند میرویم و بعد سرمان به سنگ میخورد، برمیگردیم. چرا؟
اسلام میگوید: انار را با هستهاش بخور. ما آب انار را میخوریم، هستهی انار خیلی مهم است. هستهی انار هضم نمیشود، مثل شن به دیوار معده کشیده میشود، دیوار را جلا میدهد. مثل سنگ پا که به پا میکشی، هستهی انار مثل شن به دیوار معده کشیده میشود، حدیث بخوانم. «یَدْبُغُ الْمَعِدَهَ» (بحارالانوار/ج59/ص383) یعنی معده را دباغی میکند. جرم معده را میکشد. شما آب انار میخوری؟ در آینده کنگرهی هستهی انار هم در ایران خواهیم داشت. حالا آب انار را بخورید، کنگرهی هستهی انار هم خواهیم داشت.
اسلام میگوید: بنشین ادرار کن. اروپاییها ایستاده ادرار کردند. آمریکایی هم همینطور، حالا از مجاری ادرار فیلمبرداری میکنند، که انسان نشسته مجرای ادرارش بهتر باز میشود. بول بهتر خارج میشود. ادرار کنند، ادرار کنند، تا در آینده کنگرهی بنشین ادرار کن در آمریکا برقرار خواهد شد.
برگی که میخوری برگ آفتاب خورده باشد. ما برگ آفتاب خوردهی کاهو را کنار میگذاریم، آن وسطش را میخوریم. در آینده کنگرهی برگ کاهو هم… هر حدیثی را که عمل نکردیم، در آینده بگویید… کنگره درست میکنند. چموش هستیم. نمیخواهیم به حرف خالق گوش بدهیم. خالق ما را دوست دارد. ما یک تک سلول بودیم، در رحم مادر، او میداند چه درست کرده و چه به نفع ما است. شیر مادر، هیچ چیز کار شیر را نمیکند. هر غذایی مادر بخورد که شیرش زیاد شود اسراف نیست. هیچی کار شیر را نمیکند.
4- آداب اسلامی در مراسم خواستگاری
از مسائل خانوادگی مسألهی خواستگاری است. یک چیزی هست که میگویند: تا دختر اول نرفته، دختر دوم نباید بیرون برود. عیبی ندارد این فکر، ولی اصرار روی این فکر نکنیم. البته اگر آدم دختر اولش بیرون برود، بهتر است. حالا اگر دختر اول به دلیلی بیرون نرفت و گفت: من اصلاً شوهر نمیخواهم. دختر دوم چه گناهی کرده است؟ من نامه دارم از یک دختری که آقای قرائتی خواهر بزرگ من شوهر قبول نمیکند، گناه من این وسط چیه؟ قرآن آیاتی داریم، «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّه» (اعراف/45) یعنی یک عده راه خدا را میبندند. دختر جلو راه خدا را بسته است. لااقل اجازه بده. بگوید: آقا من دوست دارم شما دومی ازدواج کنی. اجازه بده، راه بندان نکنید. گاهی پسر بزرگ راه بندان کرده است. هرکس آمادگی دارد او ازدواج کند. ممکن است پسر سوم آمادگی داشته باشد. اینکه اول پسر اول، دوم پسر دوم، سوم پسر سوم، این نه دلیل عقلی دارد و نه دلیل قرآنی دارد. کار درستی هست و کار غلطی نیست. اما حالا اگر یکبار پسر اول به دلیل کنکور، امتحان، آرزو، در سرش یک خیالاتی است، دلش میخواهد پدرخانمش مدیر کل ادارهی سه کُنج شود. در دنیای خیال میخواهد داماد فلانی شود. یک چیزهایی در سرش است. حالا پسر دوم میگوید: آقا من نمیخواهم داماد فلان قبیله شوم. یک دختر پاک و مسلمانی باشد، مهم نیست پدرش مشهور باشد یا گمنام. اتفاقاً داماد گمنام شوی، زندگی شما بهتر است. این هم به شما بگویم. جوانها، هرکس صدای مرا میشنود، داماد آدم گمنام ارزشش بیش از داماد آدم مشهور است. چون من خودم از آدمهای مشهور ایران هستم و با مشهورین هم سر و کار دارم. داماد مشهور شدن، بلا است. روز عید که میشود باید خانهی آقا بروی چای ریز شوی. نوکر آقا شوی. اگر رفتی نوکر هستی، نرفتی میگویند: چه داماد بیادبی! خانهی پدر خانمش نمیرود. یک موتور گازی بخری، میگویند: پدر زنش برایش خرید. یعنی منت پدر زن را داری، خیر هم از پدر زنت نمیبینی. داماد آدم مشهور نمیخواهم بگویم بد است، شد شد، نشد نشد. بعضیها اصرار دارند که حتماً مغازهشان نبش فلکه باشد. تابلوشان گردان باشد. یک آرزوهایی دارند. گیر ندهید.
اگر خواستگاری برای دختر دوم آمد، دختر اول اجازه بدهد. نگویید: میماند. از کجا میدانید میماند؟ گاهی وقتها دختر دوم بیرون میرود، برای دختر اول یک دامادی میآید خیلی هم خوب. اینها یک قفلهایی است در زندگی خانواده که پایش به جایی بند نیست.
در مراسم بله برون آسان بگیرید. الآن بله برونها ضد قرآن است. قرآن میگوید: در مراسم بله برون پدر عروس مهر را پایین گرفت. پدر عروس که بود؟ حضرت شعیب، داماد که بود؟ حضرت موسی. البته موسی هنوز پیغمبر نشده بود. یک جوان فراری بود تحت تعقیب فرعون، از حکومت فرعون به مدین آمده بود. با حضرت شعیب پدر خانمش… پدر گفت: من دوست دارم که یکی از دخترانم را به تو بدهم. نگفت: اول، اولی را بگیر. «قالَ إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْن» (قصص/27)، «إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْن» یکی از دختران مرا بگیر. نگفت: اول، اولی را بگیر. حالا زشت نیست پدر داماد، پدر عروس به داماد بگوید: بیا دختر مرا بگیر؟ نه. اگر داماد مثل موسی گیرت آمد، تو خواستگاریاش برو. داماد خوب گیرتان آمد، شما پیشنهاد کنید. یک دلالی بفرست و بگو: من آمادگی دارم.
سراغ دارم عالمی را که روی منبر بود و خیلی هم آن روز خندیدیم. قصه برای چهل سال پیش است. طلبهی جوانی بودیم، یک جمعیتی هم از طلبهها نشسته بودند. گفت: آقایان طلبهها، من چند دختر در خانه دارم. بروید مادرتان را بفرستید، خواهرتان را خواستگاری بفرستید. اگر شکل دختر مرا پسندیدند، من آمادگی دارم. روی منبر گفت: من دختر دارم، بیایید بگیرید. ازدواج خیلی آسان بوده است.
5- همسر، سومین نیاز طبیعی بشر
پیغمبر بالای منبر بود. یک خانمی آمد گفت: یا رسول الله! من شوهر میخواهم. حالا اگر زمان ما بود، اصلاً میگرفتند و او را کتک میزدند. خیلی چیزهای ما با اصل اسلام فرق کرده است. پیغمبر فرمود: نه، خوب این نیاز طبیعی است. حالا اگر کسی بگوید: من آب میخواهم. باید او را کتک زد؟ آب نیاز است. نان نیاز است. لباس نیاز است. قرآن میگوید: همسر مثل لباس است. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ» (بقره/187) یعنی همسر مثل لباس است. لباس سومین نیاز بشر است. اولین نیاز بشر اکسیژن است. دومین نیاز بشر غذا است. سومین نیاز انسان لباس است. قرآن گفته: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ» همسر لباس است. یعنی سومین نیاز است. بعد از اکسیژن و آب و نان، سومین نیاز همسر است. حضرت فرمود: چه کسی حاضر است این را بگیرد؟ یک نفر گفت: من! فرمود: چه داری؟ گفت: هیچی!
یکوقت یک شوخی در تلویزیون کردم. گفتم: یک جوان آمد داماد شود، گفتند: چه داری؟ خانه داری؟ مدرک داری؟ پول داری؟ ماشین داری؟ گفت: هیچی ندارم. گفتند: پس چه داری؟ گفت: فقط آمادگی دارم. (خنده حضار)
حضرت روی منبر فرمود: چه کسی این را میگیرد؟ یکی گفت: من. گفت: چه داری؟ گفت: هیچی. گفت: سواد داری؟ گفت: بله. گفت: حاضر هستی به خانمت قرآن یاد بدهی؟ گفت: بله. به خانم گفت: حاضر هستی مهریهات آموزش قرآن باشد؟ گفت: بله. گفت: خیلی خوب. عقد اینها را خواندند، مهریه آموزش قرآن شد.
6- پایین بودن مهریه، سیره پیامبران الهی
داماد اگر مثل موسی گیر تو آمد، پیشنهاد از طرف پدر زن مانعی ندارد. البته حالا رک نگویید، چون نه بگوید، تحقیر میشوید. یک دلالی باشد. مثل قابلمهی داغ که با دستگیره بلند میکنید. دلالی باشد. بعد گفت: مهریه؟ گفت: هشت سال چوپانی. بعد گفت: اگر میخواهی ده سال چوپانی کنی، «فَمِنْ عِنْدِک» (قصص/27) یعنی پایهی مهریه هشت سال. «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِک» اگر توانستی، هشت سال را ده سال کنی آن از طرف خودت است و مانعی ندارد. یعنی نرخ کف را هشت سال گذاشت، بیشتر را گفت: اختیار با تو است.
«وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» (قصص/27) «وَ ما أُریدُ» اراده نکردم، «أَنْ أَشُقَّ» مشقت بیاندازم، «عَلَیْکَ» بر تو. نمیخواهم تو را به مشقت بیاندازم. نمیخواهم بر تو سخت بگیرم. من میگویم: هشت سال، دوست داشتی این هشت سال چوپانی را ده سال کنی. دوست هم نداشتی که هیچ… یعنی پدر عروس نرخ را پایین میآورد، بعد میگوید: ببین، یک چیزی اضافه کن. شما نرخ را پایین بگذار، داماد مهر را بالا ببرد. الآن در بله برونها نه، اول پدر عروس بالا میبرد و داماد دست و پا میزند پایین بکشد. قرآن میگوید: نه، نرخ را پایین قرار بده. بعد به داماد اختیاراتی بده. من چهارده سکه، خواستید یک چیزی را اضافه کنید.
ازدواج با فامیل بهتر است یا غیر فامیل؟ حدیثی است از امام رضا(ع). فرمود: ازدواج با غیر فامیل باعث گسترش فامیلها میشود. یعنی فامیل الف با فامیل ب، فامیل ب با فامیل س، فامیل س با فامیل ق، هرچه فامیلها متعدد باشد گسترش روابط بیشتر میشود و این ارزش است.
در مسائل خانواده، در خانه کسی مزاحم کسی نشود. پیغمبر در خانه بود، اصحاب پشت خانهاش میآمدند «یا محمد اُخرُج، اُخرج» بیا بیرون، بیا بیرون.
یکوقت هم در حسینیهی جماران میآمدند میگفتند: ما منتظر خمینی هستیم. بیخود منتظر هستید. شما صبر کن تا آقا خودش بیرون بیاید. قرآن میگوید: آنهایی که پشت دیوار داد میزدند بیا بیرون، بیا بیرون آدمهای نفهمی هستند. یعنی کسی در خانه رفت، نباید مزاحم …
آقا شنیدم شما در خانه دو شاخ تلفن را میکشی؟ باسمه تعالی بله میکشم. بلکه یک کسی کاری داشته باشد. بابا مسکن از سکینه است. سکینه یعنی آرامش، من اگر بنا باشد در خانهام هر یک دقیقهای ده نفر تلفن کنند که دیگر این استرس، من حق دارم دو شاخ تلفن را بکشم. شما حق ندارید مرا از خواب بیدار کنید. این روابط اسلامی خیلی با روابط ما فرق میکند.
حاج حسن آقا نوهی امام، میگفت: سال اول تکلیف من بود. هوا داغ بود من روزه گرفته بودم. افطار شد، امام فرمود: تو سال اول روزهات است. هوا داغ است، اول برو افطار کن و بعد بیا نماز بخوان. گفتم: آقا من میخواهم پشت سر شما نماز بخوانم، در خانه نماز جماعت یک نفری، امام و نوه! گفتم: آقا من میخواهم با جماعت بخوانم. امام گفت: باشد. نماز مغربش را با نوهاش خواند. بعد گفت: من دعا میخوانم، تو برو یک چیزی بخور و بیا. میترسم به تو بد بگذرد. سال اولت است و هوا داغ است. برو یک چیزی بخور و بیا. حاج حسن آقا میگفت: ما رفتیم غذا بخوریم یادمان رفت. یک ساعت و نیم بعد گفتم: اِ… امام گفت: برو یک چیزی بخور و برگرد. من یک ساعت و نیم است. رفتم دیدم امام نشسته است. گفت: غذا خوردی؟ گفتم: بله. گفت: من منتظر تو هستم. گفتم: آقا یک ساعت و نیم است نشستی که یک نفر اقتدا کند؟ گفت: بله. یک ساعت و نیم است، چون یک نفر به یک نفر اقتدا کند 150 تا میشود.
یکی از دوستان میگفت: امام سر نماز بود و تنهایی نماز میخواند. گفت: «مالک…» نگاه به دستان من کنید. «مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ، إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ، صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِم…» من دیدم هی سر نماز چنین میکند. دویدم رفتم نزد آقای آ شیخ حسن صانعی، گفتم: آقا امام سر نماز چنین میکند. میگوید: نگذارید من تنها نماز بخوانم. یکی بیاید اقتدا کند. یکی به یکی اقتدا کند، یک رکعت 150 تا میشود.
خیلی خسارت است آنهایی که خانهشان نزدیک مسجد است و مسجد نمیروند. البته مشروط بر اینکه پیشنماز بین دو نماز سخنرانی نکند. چون سخنرانی بین دو نماز گروگانگیری است. من میخواهم نماز بخوانم و بروم. اسلام به من اجازهی رفتن داده است. حتی وسط نماز، قصد فرادی را اسلام اجازه داده است. وقتی اسلام به من میگوید: تو میتوانی دو تا نماز را به هم بچسبانی، البته تعقیبات حضرت زهرا را از آن نگیرید. چون من ساعت گذاشتم یک دقیقه و ده ثانیه است. 34 بار «اللَّهُ أَکْبَر» ثواب هزار رکعت نماز دارد. اهل بیت ما در نماز جاسازی شدند.
قلهی نماز سجده است. میگوید: اگر میخواهید سجده کنید بر مهر کربلا باشد. یعنی امام حسین در سجده جاسازی شده است. حضرت زهرا در نماز جاسازی شده است. نماز جماعت و اهمیت نماز جماعت.
یک روز پیغمبر بلند شد با چشمهایش حاضر، غایب میکرد. بلند شد در نماز صبح گفت: فلانی کجاست؟ گفتند: امروز مسجد نیامده است. رفت در خانهاش را زد و گفت: امروز نیامدی؟ خانمش گفت: ایشان دیشب تا صبح احیا داشت. چشمهایش میسوخت گرفت خوابید. نمازش را فرادی خواند. حضرت فرمود: به او بگو: شب تا صبح بخواب، نماز صبح را به جماعت بخوانی، بهتر از این است که شب تا صبح دو لیتر گریه کنی و نماز صبح را فرادی بخوانی.
بعضیها حرم امام رضا میآیند. تا نزدیک صبح بیدار هستند. نزدیک ظهر نمازشان را فرادی میخوانند. این بهتر است یا سر شب برود بخوابد و صبح جماعت بیاید؟ جماعت خیلی مهم است.
در خانه مزاحم افراد نشوید. کسی را از خواب بیدار نکنید. بی وقت زنگ نزنید. قرآن میگوید: کسانی که بیوقت از درون کوچه پیغمبر را صدا میکردند، اینها بیشعور هستند. «إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» (حجرات/4) کسانی که «یُنادُونَ» داد میزنند. «مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ» پشت حجرهها، پشت حجرهها، پشت اتاقها داد میزنند. یا محمد بیرون بیا، بیرون بیا! میگوید: اینها آدمهای نادانی هستند.
نسبت به اولاد ادم باید دغدغه داشته باشد. بیتفاوت نباشد. قرآن میگوید: بهشتیها از هم پرسیدند: چطور شما بهشتی شدید؟ هرکس یک چیزی میگوید. هم میپرسند چطور جهنمی شدید؟ هم میپرسند چطور بهشتی شدید؟ مثل مکه میگویند: با کدام کاروان آمدید؟ مدینه جلو هستی؟ مدینه عقب هستی؟ با چه پروازی آمدی؟ میآمدند میپرسیدند… یکی از دلایل بهشت این است که میگویند: ما نسبت به بچههایمان بیتفاوت نبودیم. «قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فی أَهْلِنا مُشْفِقینَ» (طور/26) ما مشفق بودیم. دغدغه داشتیم.
7- دعای امام سجاد علیهالسلام برای والدین
یک دعایی هم امام سجاد دارد برای پدر و مادر، مفصل است. من دو، سه جملهاش را بگویم. امام زینالعابدین یک دعا دارد میگوید: خدایا نسبت به پدر و مادرم طوری قرار بده که آنها پیش من هیبت داشته باشند. پدر و مادر نزد من عزیز باشند. «وَ اجْعَلْ طَاعَتِی لِوَالِدَی» (صحیفه/ص114) خدایا عبادتهای مرا پای پدر و مادرم حساب کن. توفیقم بده میل آنها را بر میل خودم غالب داشته باشم. رضای پدر و مادر را بر رضای خودم غالب داشته باشم. یعنی اگر پدر و مادرم چیزی میخواهند و من چیز دیگری میخواهم، رضای پدر و مادر را…
خدایا توفیقم بده خدماتی که به پدر و مادرم میکنم کم ببینم. ولی خدمات آنها را نسبت به خودم زیاد ببینم. توفیقم بده صدای من بلندتر از صدای پدر و مادرم نباشد. توفیقم بده که من عاق والدین نشوم. پشت سر نمازهایم پدر و مادرم را فراموش نکنم.در دل شب یا در روز، در هر ساعتی از ساعات پدر و مادر را فراموش نکنم.
خدایا اگر من زودتر بهشت رفتم مرا شفیع پدر و مادر قرار بده. اگر پدر و مادرم زودتر به بهشت رفتند، آنها را شفیع من قرار بده. یک دعایی دارد امام زینالعابدین در صحیفهی سجادیه راجع به والدین، این چند جمله متفرقه بود ولی همه راجع به مسائل خانواده بود.
1- دختر بزرگ راهبندان نکند. 2- مادر بودن شغل است. 3- هیچ مؤسسه و کارخانه و مهد کودکی کار مادر را نمیکند. 4- جریمه سقط جنین، بیست، چهل، شصت، هشتاد مثقال طلا بود. هیچ غذایی به شیر مادر نمیرسد. در خواستگاری نوبتی نیست. آمادگی هست. ممکن است دختر سوم، پسر سوم، آمادگی بیشتری داشته باشد. ازدواج با فامیل طوری نیست، ولی با غیر فامیل بهتر است. در خانه مزاحم کسی نشویم. این چند جمله بود از قرآن.
خدایا هرچه بر عمر ما اضافه میکنی، حالا اینکه من میگویم برای زوّارهای عزیز هر زوّاری از مشهد برمیگردد به عالم شهرش بگوید: آقا یک جلسهی تفسیر در شهر باشد. قرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شود. ما مثلاً در این شهر چند جلسهی عزاداری داریم؟ به همان مقدار جلسهی تفسیر هم باشد. از منبریهای عزیز بخواهید که شعر و خواب و قصه و تاریخ را کم کنند. قرآن و نهجالبلاغهاش را زیاد کنند. گاهی وقتها آدم پای منبر مینشیند، همهی منبر یا شعر بود، یا خواب بود، یا قصه بود، یا تاریخ بود، یا تحلیل سیاسی بود، خدا و پیغمبر در آن کمرنگ بود. سعی کنید منبرها بیشتر قرآن و روایات باشد. سخنرانی در حدی باشد که فقط مردم بفهمند. توضیح بدهیم که این آیه چه میخواهد بگوید و بیش از این نباشد. به سمتی برویم که قرآن از مهجوریت دربیاید.
«إِنْ شاءَ اللَّه» سوغاتی مشهدتان این باشد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»