جایگاه فرزند در خانواده

1- تسریع در ازدواج جوانان
2- توجه به افکار و عقاید همسر در ازدواج
3- زیبایی چهره، یا زیبایی رفتار
4- مهریه، هدیه مرد به همسر
5- نقش فرزند در ثبات خانواده
6- توجه والدین به تربیت فرزندان
7- تربیت فرزند با عمل نه سخن

موضوع: جایگاه فرزند در خانواده

تاریخ پخش:  22/04/92

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث ما راجع به خانواده است. ازدواج مقدس است. عبادت است، ارزش است. هدف‌های ازدواج را من اینجا اینطور نوشتم. هدف‌های مثبت و هدف‌های منفی.

یک حدیث را بلد بودم. سه تا حدیث را دیروز یاد گرفتم. مضمونش یکی است. آن حدیثی که از قبل بلد بودم، این است. «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه‏» (بحارالانوار/ج100/ص219) هرکس ازدواج کند 50 درصد دینش را حفظ کرده است. کسی نگوید: خوب پس ما دو تا زن بگیریم که صد در صد دینمان را حفظ کنیم. ازدواج مثل کراوات است، دو تاش آدم را خفه می‌کند.

خدایا شاهد باش که از طرف زن‌ها گفتم. این نصف دین برای سن‌های سی سال به بالا است. اما اگر کسی زود ازدواج کند، مثلاً دختر سیزده، چهارده سالگی، پسر هم هفده، هجده سالگی. نصف دین نیست، دو سوم دین است. پس سی سال به بالا نصف دینش را حفظ کرده، نوجوان و نوعروس که تازه باشند، دو سوم دینشان مربوط به ازدواج است.

حدیثی دیگر هست می‌گوید: «أُعْطِیَ نِصْفَ السَّعَادَه» (مستدرک/ج14/ص154) نصف سعادت، حدیث دیگر، «نِصْفَ الْعِبَادَهِ» (بحارالانوار/ج100/ص220) حالا همه‌اش هم می‌تواند یکی باشد. چون سعادت و عبادت و حفظ دین همه یکی است. اسلام ازدواج را مقدس می‌داند. بچه‌دار شدن هم ارزش است.

1- تسریع در ازدواج جوانان

ازدواج، عبادت است. اولاد زیاد ارزش است. من کار به تبلیغات ندارم. به ما گفتند: حجت‌الاسلام. حجت‌الاسلام یعنی حرف‌هایت باید از متن اسلام باشد. جامعه‌شناس‌ها چه می‌گویند؟ روان‌شناس‌ها چه می‌گویند؟ مصلحین چه می‌گوید؟ دولت چه می‌گوید؟ مردم چه می‌گویند؟ رسم چیه؟ آداب چیه؟ من کار به هیچی ندارم. ازدواج عبادت است. حدیث داریم پیغمبر یک کسی را که می‌دید جوان بود، یا اولین سؤال یا از سؤالهای مهمی که حضرت می‌فرمود، می‌گفت: داماد شدی یا نه؟ بعد می‌گفت: برو داماد شو. ما گاهی راه می‌رویم یک جوان می‌آید می‌گوید: آقا، یک نصیحتم کن. نگاهش می‌کنم می‌گویم: ازدواج کردی؟ اگر گفت: نه. می‌گویم: برو ازدواج کن. حدیث داریم. بخش عظیمی از فسادها برای افرادی است که همسر ندارند. گرچه بعضی‌ها هم همسر دارند خلاف می‌کنند. اما بخش مهمی‌اش به خاطر ازدواج است. حدیث داریم اگر کسی هدفش مال باشد، «مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَهً یُرِیدُ مَالَهَا» (کافی/ج5/ص323) دلش می‌خواهد داماد فلانی شود چون پولدار است.

من یکوقت چند سال پیش به یک جوان گفتم که چرا داماد نمی‌شوی؟ رفیقش گفت: این دنبال یک دختر می‌گردد که سه شرط داشته باشد. پیدا نمی‌کند. گفتم: سه شرطش چیه؟ گفت: پدرش میلیاردر باشد. پیر باشد، دو بار سکته‌ی ناقص هم کرده باشد. تا داماد شد، این پدر خانم بمیرد و یک ارثی ببرد. حدیث داریم اگر کسی هدفش از ازدواج پول باشد، «الْجَأَهُ اللَّهُ إِلَى ذَلِکَ الْمَال‏» خدا چنان زندگی‌اش را تلخ می‌کند که اسیر همین پول شود. می‌گوید: تو برای پول ازدواج کردی من هم یک کاری می‌کنم به همین پول محتاج شوی. دستت جلوی پدر خانمش دراز شود. به پول پدر زنش چشم داشته باشد.

2- توجه به افکار و عقاید همسر در ازدواج

در ازدواج مواظب باشید اگر کسی با اهل بیت سر ناسازگاری دارد مواظب باشید. حدیث داریم «تَزَوَّجَ یَهُودِیَّه» (کافی/ج5/ص572) با یهودی ازدواج کن. «أَوْ نَصْرَانِیَّه» با ارمنی ازدواج کن. بهتر از این است که با کسی ازدواج کنی که ناصبی است. یعنی نسبت به اهل بیت بد دهان است. کج فکر است. جسارت می‌کند. این مسأله‌ی اهل بیت خیلی مهم است.

امروز عصر یکی به من زنگ زد، گفت: دلیل اینکه شما آخوندها می‌گویید: کسی نماز بخواند، ولایت امیرالمؤمنین نداشته باشد، نمازش قبول نیست. دلیلش چیه؟ گفتم: دلیلش خودت. گفت: کجای من دلیل است. گفتم: اگر خانم شما چای کنارت بگذارد و بگوید: این چای را بخور. اما دوستت ندارم. می‌گویی: برو گمشو، چای هم برای خودت! خود شما هم چای که دوستت نداشته باشد از خانم قبول نمی‌کنی.

یک پولی به خانم بدهی و بگویی: خانم این پول را بگیر. اما دوستت ندارم. پول را برایت پرت می‌کند. به همان دلیلی که شما چای نمی‌گیری و خانم پول نمی‌گیرد، نماز بی‌مهر علی هم… مسأله‌ی ولایت خیلی مهم است. چون این ولایت‌ها، ولایت خالی نیست که آدم فقط اهل بیت را دوست داشته باشد. ببینید شما که مشهد می‌روید، امام رضا را دوست دارید، زیارتش می‌روید. دنبال زیارت در صحنش حدیث یاد می‌گیرید. نماز جماعت می‌خوانید. بعد یک سوغاتی هم برای  فامیل‌ها می‌برید. چهار تا هم دعا به دیگران می‌کنید. مثل آدمی که لباس می‌شوید. آدمی که لباس می‌شوید، یک کار می‌کند ولی چند کار هم درونش است. همینطور که لباس می‌شویی دست‌های خودت هم پاک می‌شود. غذایت هم هضم می‌شود. عرق بدنت هم درمی‌آید. به هر حال دنبال ولایت، کشش است. شما امام حسین را که دوست داری، بالاخره وقتی گفتند: حدیث را امام حسین گفته، اسم بچه‌ات را هم حسین می‌گذاری. حدیثش را هم گوش می‌دهی. ظهر عاشورا عزاداری هم می‌کنی. در عزاداری نمازت را هم می‌خوانی. بالاخره این ولایت ما را قلاب می‌کند، با خودش می‌کشاند.

در انتخاب همسر مواظب باشید عقاید داماد چطور است؟ عقاید عروس چطور است؟ مدرک مهم نیست. شهری و روستایی، لهجه، چند سانت از من کوتاهتر است، چند سانت از من بلندتر است، این همه مردم زندگی خوش می‌کنند، قد عروس و داماد هم به هم نمی‌خورد. یکی  170 سانت است. یکی 160 سانت است. مگر پارچه است که متر می‌کنی؟ عروس و داماد پارچه که نیستند. متری نیست، کیلویی نیست. آنچه مهم است فکر است.    

در خانواده اگر کسی قصد داشته باشد، مهریه‌ی خانم را ندهد، حدیث داریم «مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَهً» اگر کسی ازدواج کند. «وَ لَمْ یَنْوِ أَنْ یُوَفِّیَهَا صَدَاقَهَا» قصدش این است که مهریه را ندهد. «فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زَانٍ» (فقیه/ج3/ص398) نزد خدا این هر وقت پیش خانمش می‌رود انگار زنا می‌کند. یکوقت ندارد بدهد، او زناکار نیست. یکوقت دارد بدهد، نیت از اول این است که نیتش این است که ندهد. شما اگر آب به صورتت بریزی، اما نیت وضو نداشته باشی، وضو نداری. حالا همه آب‌های دنیا را هم به صورتت بریزی، نیت وضو نکنی، وضو نداری. باید نیت کنی. اسلام به نیت خیلی ارزش می‌دهد. اصلاً ارزش کارها به نیت است. چاقو کش شکم پاره می‌کند. جراح هم شکم را پاره می‌کند. شما از چاقو کش پول می‌گیری و به جراح پول می‌دهی. چون آن چاقوکش نیتش کشتن بود، جراح نیتش عمل جراحی است تو را نجات بدهد. نیت خیلی ارزش دارد.

اگر یک کسی را با او بد هستی، گرفتی او را کشتی. شما قاتل هستی. بعد معلوم شد قوه‌ی قضاییه دنبال این می‌گردد. آن کس یک جنایت مهمی کرده، قوه‌ی قضاییه، مسؤولین امنیتی و پلیس، دنبال او می‌گردد که او را بگیرند و بکشند. در عین اینکه کار شما از نظر نظام درست بوده ولی چون تو به خاطر غرض شخصی او را کشتی تو مجرم هستی. ولو اگر هم نمی‌کشتی، قوه‌ی قضاییه او را می‌کشت. به دلیل اینکه اگر عمل خطرناکی کرده که قاضی قضاوت کرده که باید اعدام شود. آدم اعدامی را تو کشتی اما شما وقتی کشتی نیتت اجرای حکم خدا نبود. نیتت این بوده که چون با من بد است این را از پا دربیاورم. مسأله‌ی نیت خیلی مهم است.

3- زیبایی چهره، یا زیبایی رفتار

کسی اگر ازدواجش به خاطر خوشگلی باشد، چه؟ برای مال را که گفتیم. برای خوشگلی، حدیث داریم «مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَهً لَا یَتَزَوَّجُهَا إِلَّا لِجَمَالِهَا لَمْ یَرَ فِیهَا مَا یُحِب‏» (بحارالانوار/ج100/ص235) اگر کسی فقط برای شکل، اصلاً می‌گوییم: کمال دارد؟ اصلاً چه کمالی دارد؟ می‌گوید: من نمی‌دانم فقط خوشگل است. اگر کسی فقط برای زیبایی ازدواج کند، حدیث فرمود: «لَمْ یَرَ فِیهَا مَا یُحِب‏» یعنی به آن آرزویش نمی‌رسد. یک مشکلی پیش می‌آید این خانم شکلش برمی‌گردد. اینکه انسان بفهمد چه می‌خواهد بکند.

به کسی گفتند: چون تو آدم خوبی هستی، سه تا دعای مستجاب داری. گفت: راست می‌گویی؟ گفت: به به! سه تا دعای مستجاب. دعای اول: خدایا زن من زیباترین زنان دنیا باشد. آمد دید عجب خانمی شده خانمش! در کوچه و فامیل ولوله افتاد، ریختند خانم این را ببینند. مردم در کوچه می‌ایستادند خانم این را ببینند. دید زندگی‌اش تلخ شد. مثل حلوای نذری هرکسی می‌خواهد یک انگشت بخورد. از لای در و از سر کوچه و سر پیچ، همه ایستادند خانم این را ببینند. دید زندگی‌اش تلخ شد، گفت: خدایا دعای دوم مرا مستجاب کن. زن من به قدری بد گل شود که هیچ‌کس او را نبیند. آمد دید چک و چانه کج شد. گفت: دعای سوم: خدایا زن من مثل اولش شود. هستند افرادی که امکاناتی برایشان هست اما بلد نیستند چطور از این امکانات استفاده کنند. سه تا دعای مستجاب داشت، هر سه را خراب کرد. خوش به حال کسی که بفهمد چه کند.

در حرم امام رضا می‌آید و می‌گوید: ببین این لوستر برای قرن هفتم است. می‌دانی الان چند صد میلیون می‌ارزد؟ امام رضا را ول کرده با لوستر حرف می‌زند. خل است دیگر! مگر می‌شود مؤمن هم خل باشد؟ آره. اخیراً یک آیه پیدا کردم که بعضی از مؤمنان هم خل هستند. آیه‌اش این است «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا…» چنین کنید، چنان باشید. بعد می‌گوید: «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» (آل‌عمران/118) به «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» می‌گوید: «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» پیداست آمنوا هست، اما ممکن است «تعقلون» نباشد. قرآن خیلی شرط دارد تا آدم، آدم حسابی باشد.

قرآن می‌گوید: اگر 1- زمان پیغمبر بودی، 2- از اصحاب پیغمبر بودی. 3- رزمنده بودی. 4- با پیغمبر در جبهه شرکت کردی. 5- پیروز شدید بر کفار. 6- غنیمت گرفتی، می‌گوید: هیچ‌کدام دلیل بر این نیست که ایمان داری. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُم» شما که اصحاب پیغمبر با پیغمبر جبهه رفتید، پیروز شدید، غنیمت گرفتید، اگر خمس دادید، «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ» (انفال/41) «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ» (انفال/41) آخر آیه را دیدید؟ «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ». یعنی اگر ایمان دارید باید از غنایم خمس هم بدهید. این آیه خیلی برای من مهم بود. آخر ما فکر می‌کنیم فلانی عزادار امام حسین است، مکه رفته، کربلا رفته، می‌گوید: کافی نیست. ممکن است تمام کارهای خیر را بکند، برگردید زمان پیغمبر، از اصحاب پیغمبر، رزمنده، انقلابی، مجاهد، جانت را کف دست گرفتی، جبهه رفتی، پیروز شدی، همه کارها را کردی، قدم آخر خمس نمی‌دهی. می‌گوید: ایمان ندارید. این خیلی مهم است.

4- مهریه، هدیه مرد به همسر

مهریه نرخ خانم نیست. این هم یکی از مسائل خانواده است. که بگوییم: اگر مهر من کم باشد معلوم می‌شود من دختر ضعیفی هستم. هرچه مهر من سنگین‌تر باشد،عظمت من است. اگر اینطور باشد پس حضرت زهرا عظمت ندارد. چون مهرش کم بود. مهریه را صداق می‌گویند. هم مهر می‌گویند، هم صداق. صداق از صدق است. صدق یعنی راستگو. می‌گویند: آدم صادقی است. صداق یعنی چه؟ یعنی داماد به عروس می‌گوید: من تو را دوست دارم، تو را می‌خواهم. می‌گوید: خوب اگر می‌خواهی علامت صدق تو چیه؟ می‌گوید: علامت صدق این است که این چند سکه را بگیری. این چند سکه علامت صداقت مرد است. نه نرخ خانم!  مثل اینکه شما دست کسی را می‌بوسی، این علامت علاقه‌ی شماست به آقا، نه نرخ آقا. اگر شما دست یک آیت الله را بوسیدی، یعنی آیت الله به اندازه‌ی یک ماچ می‌ارزد. این دست آقا یعنی آقا من تو را دوست دارم. بوسیدن دست علامت علاقه است. نه نرخ آیت الله! یا نرخ پدر بزرگ، مادربزرگ، یا هرکس که شما دستش را می‌بوسی.

یک چیزی که در سر ما است، فکر می‌کنیم اگر مهریه کم باشد، حدیث داریم بهترین دختر، دختری است که شکلش زیبا و مهرش کم باشد. من بررسی کردم این را از بعضی از افرادی که دفتر عقد و ازدواج داشتند. آمار طلاق در مهرهای بالا، بیش از مهرهای کم است. تکرار می‌کنم. آمار طلاق در مهریه‌ی زیاد بیش از مهرهای کم است.

خوب پس برای شکل نه، نمی‌خواهم بگویم شکل نباشد. شکل هم مهم است. یک کسی یک خانمی داشت، هرجا می‌برد، مسافرت او را می‌برد. به او می‌گفتند: آخر این پیرزن را کجا می بری؟ هرجا می‌روی با خودت می‌بری؟ گفت: ببین اگر او را نبرم، از سفر که برگردم باید با این خانم روبوسی کنم. من حاضر هستم، دو ماه حمالی کنم و این را نبوسم. شکل هم مهم است. در قرآن می گوید: «أَعْجَبَکَ حُسْنُهُن‏» (احزاب/52)، «أَعْجَبَکَ حُسْنُهُن‏» یعنی ممکن است شکل زن، پیغمبر را هم به تعجب بیاندازد. شکل مهم است. ولی اصل شکل نباشد. شما که اینجا آمدید سخنرانی گوش می‌دهید، اصل شما سخنرانی است. حالا شربت دادند، آب دادند، نمی‌دانم زیر پای شما فرش بود، زیلو بود، هرچه رفاهیات بیشتر باشد، بهتر است. اما اصل نیست. اصل برای همسر مخ است، مهریه نرخ نیست، علامت علاقه است. مثل بوسیدن دست آقا! نرخ آیت الله نیست، علامت علاقه به آقا است.

5- نقش فرزند در ثبات خانواده

از این بگذریم. بچه‌دار شدن، اخیراً رسم شده خیلی‌ها می‌گویند: می‌خواهیم یک چند سالی راحت باشیم. نمی‌دانند که اینها چه خطری را متوجه می‌شوند. راحتی با بچه‌دار شدن است. من یک شب نشستم، حالا یکوقتی، شب یا روز نشستم نوشتم حدود بیست تا مشکلات عروس و داماد را بچه حل می‌کند. ایام فراغت را بچه پر می‌کند. زن و شوهری که بچه ندارند در خانه حوصله‌شان سر می‌رود. می‌گویند: کجا برویم؟ پارک برویم. چه بخوریم؟ ساندویچ! چه بکنیم؟ تخمه بشکنیم. و حال آنکه بغل کردن بچه و بوسیدن بچه از ساندویچ و تخمه و پارک شیرین‌تر است. برای اعصاب زن، حساس شدن زن، بچه مادر را متعهد می‌کند. دخترهایی که شوهر نکردند گاهی باید با فریاد از خواب بیدارشان کرد. همین که زاییدند، تا بچه‌اش سرفه کرد یک وجب از خواب می‌پرد. این همان کسی است که نعره می کشیدی از خواب بیدار نمی‌شد. بچه آدم را متعهد می‌کند. بچه آدم را مدیر می‌کند. زنانی که دختر می‌زایند، یک پارچه به او می‌دهی، می‌گوید: این باشد دخترم بیست سال دیگر عروس می‌شود، برایش نگه می‌دارم. از حالا برنامه‌ریزی ما… ما دولتمان پنج سال اول و پنج سال دوم دارد. زنهایی که می‌زایند برنامه بیست ساله اول دارند. یعنی برای بیست سال دیگر ذخیره می‌کند، جهازیه جور می‌کند. مدیر می‌کند، حساس می‌کند. متعهد می‌کند. ایام فراغت خودش را پر می‌کند. حوصله‌ی آدم را زیاد می‌کند. می‌نشیند ذره ذره غذا را خورد می‌کند، دهان بچه می‌گذارد. با بچه حرف می‌زند. مگر مهد کودک می‌تواند کار مادر را بکند؟ اشتباه می‌کنند آنهایی که بچه‌هایشان را یک جایی می‌گذارند و دو فلس حقوق می‌گیرند. خیلی اشتباه می‌کنند. مگر کسی کار مادر را می‌کند؟ سوز مادر بچه را تربیت می‌کند. آن دایه که سوز ندارد. آن مربی که سوز ندارد.

بگذارید یک چیزی برای شما بگویم. یک کنگره‌ی پزشکی بود، بنده هم شرکت کردم. که آیات و روایات پزشکی را بگویم. یک پزشکی قبل از من مقاله می‌خواند، مقاله‌اش یک چیز مهمی بود. زیادی گوش بدهید شیرین است. نوشته بود اگر کسی با اشتها غذا بخورد، شما نگاهش کنید، شما هم اشتها می‌آورید. اما اگر کسی یک فیلم بازی کند، با اشتها غذا نمی‌خورد، فیلم است. شما نگاهش کنی گرسنه‌ات نمی‌شود. یعنی اشتهای آن آقا در شما اشتها می‌آورد. در فارسی ما می‌گوییم: دل به دل راه دارد. آن سوزی که مادر دارد، آن عاطفه به بچه‌اش منتقل می‌شود. ما یک مبلغی می‌دهیم فلان خانم نگه می‌دارد، فلان خانم آن سوز را که ندارد. عین سینه‌ی مادر و سر شیشه‌ای است. اگر بچه‌ای از سینه‌ی زنی شیر خورد محرم می‌شود. اما اگر همین خانم شیرش را در شیشه کند، این بچه از سر شیشه‌ای شیر بخورد، با آن زن محرم نمی‌شود. شیری آدم را با زن محرم می‌کند که از سینه بمکی. همین شیر در شیشه برود، در سر شیشه‌ای محرم نمی‌شوی. حساب است، آن سوز خیلی مهم است. بعضی از ما اخیراً از نوار درس می‌خوانیم، استاد نواری که آن حالات را نمی‌خواهد. در نگاه یک اثری هست، که در نوار نیست. نفس استاد، شکل استاد، نشستن استاد، عمل استاد.

یکی از روحانیون می‌گفت: من طلبه‌ی جوانی بودم، آیت‌الله مدنی شهید محراب ما را به خانه‌اش برد. یک اتاقی به ما داد. می‌گفت: چند شب سحرها شهید محراب می‌آمد کنار اتاق من نماز شب می‌خواند و می‌رفت. به من هم نگفت نماز شب بخوان. می‌گفت: آن نماز شب‌ها، مرا هم نماز شب خوان کرد. این غیر از این است که نوار گوش بدهی، که نماز شب چقدر ثواب دارد. این خیلی مهم است. ما اشتباه می کنیم. در مسائل خانواده خیلی اشتباه می‌کنیم.

می‌گوییم: بچه‌دار نشویم فعلاً راحت باشیم. البته یک حدیث داریم: «قِلَّهُ الْعِیَالِ أَحَدُ الْیَسَارَیْن‏» (بحارالانوار/ج10/ص98) ادم بچه کم داشته باشد، راحت‌تر است. اما نگفته این راحتی کمال است. مثل اینکه آدم دمپایی پا کند راحت‌تر از کفش است. اما آیا دمپایی کمال است. «أَحَدُ الْیَسَارَیْن‏» اگر حدیث داریم که بچه‌ی کم آسانی است، ولی معنایش این نیست که خدا این آسانی را دوست دارد. این آسانی را خدا دوست ندارد. بگذارید قرآن بخوانم. قرآن می‌گوید: کم بودید، «وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً فَکَثَّرَکُمْ» (اعراف/86) یادتان نرود، کم بودید. من شما را زیاد کردم. یعنی آمار زیاد یک ارزش است.

6- توجه والدین به تربیت فرزندان

یک دعا داریم ناله می‌کند می‌گوید: خدایا، «نَشْکُو» ما شکایت می‌کنیم، از چه؟ از«غَیْبَهَ نَبِیِّنَا» بعد می‌گوید: «وَ قِلَّهَ عَدَدِنَا» (بحارالانوار/ج30/ص14) خدایا از عدد کم ناراحت هستیم. معلوم می‌شود عدد کم ضد ارزش است. عدد زیاد ارزش است. منتهی می‌گوید: از کجا بیاوریم بخوریم. باید بچه‌ها یک هنری داشته باشند. بچه در اسلام یعنی «عضد» با (ع) و (ض). عضد یعنی بازو. بچه بازو است. یعنی چه؟ یعنی اگر گفتند: فلانی ده تا بچه دارد، همه باید بگویند: به به! ده تا بچه! پس بیست تا بازوی تولیدی دارد. الآن تا می‌گویند: ده تا بچه! می‌گوید: وای وای وای! چه به اینها می‌دهند بخورند! چون بچه شکم شده است. اسلام می‌گوید: بچه بازو است. در جامعه‌ی ما بچه شکم شده و عزا گرفتیم. می‌گوییم: پس ما که نمی‌توانیم شکمش را پر کنیم، پس بچه‌دار نمی‌شویم. یک حرف غلطی را در سر بعضی از مردها و بعضی از زن‌ها هست. آن حرف غلط را هم بگویم. می‌گویند: آدم بچه کم داشته باشد، به تربیتش می‌رسد. این هم از دروغ‌های مسلم است. ما هیچ آمار دانشگاهی و علمی نداریم که کسانی که بچه‌شان کم است، ادب بچه‌شان بهتر است. آدم داریم ده تا بچه دارد، ده تا گل هستند، آدم داریم دو تا بچه دارد، هر دو جانور هستند. هیچ دلیل عقلی، دلیل علمی و آماری نداریم که آنهایی که بچه‌هایشان کمتر است، تربیتشان بهتر است.

یکی از مراجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم بود. که از خانواده‌اش 62 تا شهید داد. در تاریخ بی‌سابقه است، یک نفر 62 نفرش، برادر و نوه و پسر و پسر برادر، پسر خواهر هرچه داشت، 62 تا. چرا؟ برای اینکه آیت الله العظمی حکیم فتوا داد، «الشیوعیت کفر» یعنی حزب بعث منحرف است. بعثی‌ها که حاکم شدند، نسل حکیم را درو کردند. ده، پانزده تا بچه خود ایشان داشت. دو تا از این بچه‌ها در بازار راه می‌رفتند، یکی از علما می‌گفت: من پشت سر اینها بودم. آنها نمی‌دانستند که من پشت سرشان هستم. یکی از این داداش‌ها، از یکی از داداش‌ها سؤال کرد، جواب داد. گفت: راست می‌گویی؟ گفت: داداش، مگر بنا است دروغ بگوییم؟ مگر پریشب پدر ما همه بچه‌ها را جمع نکرد گفت: راضی نیستم یک دروغ بگویید. از اول زندگی سعی کنید راست بگویید. معلوم شد آیت الله العظمی حکیم بچه‌هایش را دعوت کرده و گفته: سعی کنید دروغ نگویید. تا ایشان به برادرش گفت: راست می‌گویی، گفت: مگر می‌خواستی دروغ بگویم. مگر پریشب پدرم این نگفت. یک آدم هست ده تا بچه را تربیت می‌کند. یک آدم هست که دروغ می‌گوید و دروغ هم به بچه‌اش یاد می‌دهد. دارم چه می‌گویم؟ زود بچه‌دار شوید. از بچه‌دار شدن نترسید. آن کسی که دندان می‌دهد، نان هم می‌دهد.

گاهی وقت‌ها همه محاسبات را می‌کنید. برای اینکه صرفه‌جویی کنید یک سیلی می‌آید، یک زلزله‌ای می‌شود. یک خشکسالی می‌شود و همه چیز به هم می‌خورد. ما باید بنده‌ی خدا باشیم، خدا بلد است خدا باشد. مشکل ما یک چیز است. این است که ما بندگی خودمان را فراموش می‌کنیم به خدا می‌گوییم: خدایا چنین کن. چنین کن. چنین کن. یعنی خدایی یاد خدا می‌دهیم. عوض اینکه خدا به ما بندگی یاد بدهد، خدا بندگی به ما یاد داد. عوض اینکه ما به بندگی عمل کنیم، خدایی را به خدا یاد می‌دهیم. جلوی بچه‌دار شدن را نگیرید. حالا من اینجا پزشک نیستم. مشاور خانواده هم نیستم، وگرنه می‌توانستم یک اشاره‌ای هم بکنم که اینکه شما از بچه جلوگیری می‌کنی چه مرض‌هایی دنبالش است. چه آفات بدنی و جسمی و خطراتی دنبالش است. اینها مهم است.

ما گاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم یک چیزی را جلویش را بگیریم مهم است. آقا وضو دارد وارد مسجد می‌شود. می‌گویند: آقا سر نماز رفت. پس برویم نماز بخوانیم بعداً دستشویی می‌رویم. به هوای اینکه حالا که وضو دارد نماز را بچسبانیم. اسلام می‌گوید: بابا برو دستشویی نمازت را فرادی کن. بابا جماعت خیلی مهم است، خیلی ثواب دارد ولی بگذار این ثواب از دست تو برود. ادرارت را نگه ندار.

به یکی از این حکما گفتند: پسرت در سفر پسر خوبی بود ولی بی‌ادب بود. گفت: چه کرد؟ گفت: هرجا ادرارش می‌آمد، می‌پرید پایین و پای اسبش ادرار می‌کرد. گفت: پسر من نیست. گفت: آقا، آقازاده‌ی شما بود. گفت: اگر پسر من بود روی اسب ادرار می‌کرد. (خنده حضار) همین که چند دقیقه ادرارش را نگه می‌دارد و پایین می‌آید، همین مقدار… خیلی مهم است.

یکی به یکی اقتدا کند، نماز جماعت یک نفره، آقا یکی و مأموم یکی. یکی به یکی اقتدا کند 150 رکعت می‌شود. اوه اوه! دو تا، سه تا، به ده تا که رسید دیگر حساب و کتاب ندارد. مثل دست، دست یک انگشت داشته باشی، تلفن می‌گیری. دو تا داشته باشی، سطل ماست را بلند می‌کنی. سه تا داشته باشی سیب زمینی و پرتقال برمی‌داری. چهار تا داشته باشی سطل آب را بلند می‌کنی. پنج تا داشته باشی آمپول می‌زنی. یعنی هر انگشتی اضافه شود، ده تا که شد دیگر حساب و کتاب ندارد. یعنی یک نفر در تاریخ پیدا نشده بگوید: من یک شغلی پیدا کردم، یک آدم یازده انگشته می‌خواستند. متأسفانه چون من ده تا انگشت داشتم استخدامم نکردند. ده تا دیگر… نماز جماعت هم همینطور است به ده تا که رسید هیچ‌کس، در عین حال می‌گوید: اگر می‌توانی…

یا مثلاً می‌خواهد زیارت بخواند. شما یک سلام بده و برو وضویت را بگیر. در حرم درست نیست شما خودت را نگه داشتی. اصلاً کسی که ادرارش را نگه دارد نمازش  قبول نیست. خلاص! این مسأله‌ی جسمی است. از نظر اجتماعی، می‌گویند: پیش‌نماز را دوست نداریم. دیگر حالا چه خاکی بر سرمان کنیم. این آقا مسجد است. مجبور هستیم پشت سرش نماز بخوانیم. «اللَّهُ أَکْبَر»! چون دوستش ندارد. اگر کسی پیشنماز یک جایی است که مردم دوستش ندارند، او را نمی‌خواهند، نماز آن جماعت هم قبول نیست. اسلام دین جامعی است. هم می‌گوید: حق نداری ادرارت را نگه داری، هم می‌گوید: پیش‌نماز باید محبوب باشد. ولذا آزاد است. به شما گفته: آقا اگر رکعت اول را خواندی، رکعت دوم را نمی‌خواهی بخوانی، قصد فرادی کن. مجبور نیستی «اللَّهُ أَکْبَر» که گفتی تا آخر خط با ما بیایی. هرجای نماز خواستی قصد فرادی کنی آزاد هستی. نماز مغرب را خواندی، عشا بلند شو برو. اصلاً در انتخابات است. آقای این مسجد را قبول نداری برو مسجدی که آقایش را قبول داری. آقایش را دوست داشته باشی، قبولش داشته باشی. انتخابات است، برو مسجدی که آقای آنجا را قبول داری. آخوند تحمیلی، نماز قبول نیست. فشار روی خودت بیاوری، نماز قبول نیست. دیشب هم یکی را اضافه کردم باز بگویم. به همسرت نیش بزنی نمازت قبول نیست. این دین ما یک چنین دینی است. باید چهار چرخش باشد که ماشین حرکت کند.

پرسید چرا بعضی از کشورهای اسلامی که نماز هم می‌خوانند، از نظر تکنولوژی عقب هستند. گفتم: به خاطر اینکه به یک آیه عمل کردند، به یک آیه عمل نکردند. شما وقتی خوب می‌شود که به همه قرص‌ها عمل کنی. قرص و شربت یک در میان بخوری، که خوب نمی‌شوی. اصلاً ولایت مطلقه یعنی چه؟ یعنی همه‌ی نسخه‌ها را باید عمل کرد. یک کسی از من پرسید ولایت مطلقه یعنی چه؟ گفتم: یعنی به همه قرص‌ها عمل کن. گفت: همین، گفتم: بله. گفت: بین آنها دعوا است. گفتم: آنها دعوای علمی است کار به آنها نداشته باش. ولایت مطلقه یعنی باید به همه عمل کنیم. اسلام گفته: «وَ اعْبُدُوا»، اسلام گفته: «وَ اعْلَمُوا» هردو هم آیه‌ی قرآن است. «وَ اعْلَمُوا» برو با سواد شو، «وَ اعْبُدُوا» عبادت کن. شما چرخ «وَ اعْبُدُوا» باد دارد، چرخ «وَ اعْلَمُوا» پنچر شده است. نمی‌رود.

7- تربیت فرزند با عمل نه سخن

باید بچه‌دار شویم. بچه ارزش است. بچه بازو است. آدم بچه کم داشته باشد بهتر می‌رسد تربیت کند، دروغ است. یعنی دلیل علمی نداریم. بچه را اگر می‌خواهید تربیت کنید، نه با روانشناسی، نه با نصیحت و نه با موعظه و حدیث. حرف اول را عمل می‌زند. یک خاطره بگویم و تمامش کنم. تربیت با عمل! حالا اسمش را نمی‌برم، بعضی از شما می‌شناسید.

می‌گفت: زمان شاه پنج ریال به بچه‌ام دادم مدرسه برود. بچه‌ام رفت مدرسه و در راه فقیری را دید و پنج ریال را به فقیر داد. برگشت و ظهر گفت: آقاجان، پنج ریال صبح را به فقیر دادم. گفت: آقاجان بیا. پنج تومانش داد. حالا چهل سال پیش هم پنج ریال و پنج تومان ارزش داشت. بعد قرآن را باز کرد. گفت: قرآن می‌گوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) یعنی هرکس کار خوب انجام بدهد، ده تا ثواب دارد. تو پنج ریال دادی، این پنج تومان را بگیر. این بچه با این رفتار پدر با قرآن آشنا می‌شود. که خدا گفته: یکی ضرب در ده می‌شود. پس پنج ریال دادم، بابا به من پنج تومان داد. پنجاه ریال داد. این رقمی باید بچه را تربیت کرد. با عمل!

البته اینکه گفت: قرآن می‌گوید: کسی کار خیر بکند ثوابش ده برابر، به شرطی که در کار خیرش خلاف نکند. چون بعضی‌ها خلاف کار هستند. یک کسی را تعریفش می‌کردند فلانی آدم خوبی است، حضرت ایشان را دید. همان که می‌گفتند: آدم خوبی است. دید رفت دکان نانوایی دو تا نان برداشت، فرار کرد. رفت دکان میوه‌فروشی، دو تا انار برداشت و فرار کرد. دید پول مردم را نمی‌دهد. رضایت صاحبش را جلب نکرد. رفت یک خرده عقب‌تر و به فقیر داد. حضرت فرمود: بیا ببینم چه کردی؟ گفت: مؤمن زرنگ است. دو تا نان دزدیدم، دو تا گناه. دو تا انار دزدیدم دو تا گناه. دو تا و دو تا چهار تا، چهار تا را به فقیر دادم، ضرب در ده چهل تا می‌شود. چهل تا ثواب کردم، چهار تا گناهش کم سی و شش تا برای من می‌ماند. گفت: بله، ریاضی شما خوب است اما اینکه گفتند: یک ضرب در ده، به شرطی که لقمه‌ی حلال باشد. تو لقمه‌ی حرام را دادی، لقمه‌ی حرام که عبادت ندارد.

یک جوانی عروس گرفت، سر سه ماه زایید. عروس سر سه ماه زایید. نزد پدر عروس رفت و گفت: آقا دختر شما سه ماه زاییده است. خدای نکرده با کسی رابطه داشته است. گفت: نه، گفت: پس بنشین برایت ثابت کنم. داماد نشست و پدر زن گفت: سؤال یک: چند ماه است تو شوهر دختر من شدی؟ گفت: سه ماه. گفت: چند ماه است دختر من زن تو شده است؟ گفت: سه ماه. گفت: چند وقت است با هم زن و شوهر شدید؟ گفت: سه ماه. گفت: سه سه ماه، نه ماه! گفت: خیلی خوب، ریاضی شما درست است، ولی سوء ظن من هم سر جایش است.

اینکه می‌گویند: عبادت، اگر شما در قطار بچه‌ی هفت ساله را می‌گویی: بنج ساله است که بلیط ندهید. در هواپیما اسم بچه‌ات را دروغ بگویی که پول بلیط ندهی. اینجا به مسافرخانه، می‌گوید: چند نفر؟ بگویی: هفت نفر، بعد نه نفر را در اتاق پنهان می‌کنی. یعنی همه کلک، بعد هم می‌گویی: یا علی بن موسی الرضا ما از راه دور آمدیم. از راه دور آمدی با دزدی آمدی. با دروغ آمدی.

«إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده/27) خدایا همه را به راه راست هدایت بفرما. 

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment