توسعه‌ی اخلاقی

برنامه سمت خدا 1 فروردین 1393

بسم الله الرحمن الرحیم

و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین

هوا، هوای لطیفی است

طراوت است و ترنم

و شبنم است و شقایق

هوای همهمه دارند

ابر و تندر و باران

هوای زمزمه دارند

بید و باد و بنفشه

و من هوای تو را دارم

آقای شریعتی: سلام می‌گویم به همه‌ی بیننده‌های خوبمان، خانم‌ها و آقایان. اولین روز سال 1393 انشاءالله بر همه‌ی شما پر خیر و برکت باشد. خیلی خوشحالیم که در آغازین روز بهار همراه شما و درکنار شما هستیم و آرزو می‌کنیم که روح و جسمتان بهاری بهاری باشد، انشاءالله. امروز یک مهمان ویژه داریم. کسی که خیلی از شما دلتنگ دیدار ایشان بودید و خدا را شکر می‌کنیم که یکبار دیگر توفیق حضور حاج آقای قرائتی در برنامه‌ی سمت خدا را داریم، حاج آقای قرائتی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوشحالیم خدمت شما هستیم.

حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله، من ویژه نیستم. ما دیگر کهنه شدیم و یک مهمان نسل منقرضی هستیم. آقای شریعتی: خیلی خوشحال هستیم که خدمت شما هستیم. خیلی از دوستان سراغ شما را می‌گرفتند. دلتنگ دیدار شما بودند و الحمدلله این توفیق دست داد که خدمت شما باشیم.

بسم الله الرحمن الرحیم. بیننده‌ها بحث را روز جمعه می‌بینند که اولین روز سال 93 است. اول اینکه چرا می‌گوییم این ایام مبارک، بگوییم: همیشه مبارک. به امام زمان که دعا می‌کنیم، می‌گوییم: «فی هذه الساعه» چرا در این ساعت؟ بعد می‌گوییم: «و فی کل ساعه». یعنی از «هذه الساعه» به «کل ساعه» برویم. ما هم اول اینکه نگوییم این ایام را تبریک می‌گوییم. بگوییم: انشاءالله همیشه در هر حال شما مبارک باشید. چون تبریک یعنی برکت، برکت یعنی خیر زیاد، خیر زیاد چرا روز جمعه باشد؟ همیشه باشد. چرا برای من باشد؟ برای ما باشد.

آغاز سال 93 یک مقدار سراغ توسعه برویم. توسعه‌ها خیلی توسعه ی علمی و توسعه‌ی اقتصادی و توسعه‌ی سیاسی و اینها در بورس است. توسعه‌ی اخلاقی کمرنگ است ولی امام در دعایی که برای سال تحویل است، می‌گوید: «حول حالنا الی احسن الحال» این می‌خواهد توسعه‌ی اخلاقی را بگوید. دید ما بزرگ باشد. اینکه می‌گویند: ازدواج خوب است، یکی از خوبی‌های ازدواج این است که انسان مأنوس دارد، همسر دارد، ولی ازدواج فقط برای یک چیز نیست. ازدواج آدم را باز می‌کند. آدمی که همسر ندارد، قفل است. مثلاً می‌گوید: خودم، کُتم، شلوارم، کیفم، کفشم، کلاهم، خودنویسم، ماشینم! اما تا ازدواج کرد خودم او باز می‌شود. می‌گوید: خودم و زنم و مادر زنم و برادر زنم و بچه‌ام، یعنی یکی از برکات ازدواج این است که باز می‌شود.

ما سال 93 باز شویم. اول قفل‌های درون را باز کنیم. من با فلانی بد هستم، باز شو. ما دو جرقه به ذهنمان می‌آید. گاهی جرقه‌ها از طرف خداست و گاهی از طرف شیطان است. هردو هم می‌گوید: «وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏» (قصص/7) غیر از اینکه به پیغمبرها وحی می‌شود، گاهی هم به افرادی الهام می‌شود. مثلاً مادر موسی پیغمبر نبود. می‌گوید: «وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏» یعنی ما به مادر موسی وحی کردیم.

یک آیه‌ی دیگر داریم «وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُون‏» (انعام/121) گاهی هم شیطان‌‌ها یک چیزهایی را به آدم القاء می‌کنند. علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان می‌گوید: اگر یک چیزی به دلمان آمد، نمی‌دانیم این چیزی که به ذهن ما آمد، خدایی است یا شیطانی؟ با چه خط‌کشی بفهمیم که این الهی است یا شیطانی؟ می‌گوید: اگر تو را باز کرد، معلوم می‌شود الهی است. اگر تو را قفل کرد، معلوم می‌شود شیطانی است. چطور؟ مثلاً می‌گوید: حاج آقا پول خرد داری؟ می‌گوید: نه! می‌گوییم: تو که داری به او بده. می‌گوید: اگر بدهم فردا چه کنم؟ ممکن است بعداً خودم گیر کنم. بابا فعلاً گره را باز کن، فردا گره‌ات باز می‌شود. می‌گوید: ندهی، پولت کم می‌شود. پیری و کوری و مریضی داری. نبخش! این مرتب روی آدم قفل می‌زند. اما می‌گوید: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْر» (بقره/268) قرآن می‌گوید: اگر یک الهامی به تو داد، که این الهام تو را قفل کرد، یعنی جیب و لب و چشم تو را بست، اینها الهام شیطانی است. اما اگر تو را باز کرد، بگو: خدا را چه دیدی؟ الآن افراد در ازدواجشان قفل هستند. می‌‌گوید: من داماد شوم، خرجی از کجا بیاورم؟ معنایش این است که خدایا! من اگر یک نفر باشم تو قدرت داری. اگر همسر بگیرم تو چگونه قدرت داری؟ یعنی روی خدا قفل شده و قدرت خدا را محدود می‌داند.

قرآن از حضرت یونس گله می‌کند و می‌گوید: «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» (انبیاء/87) فکر کرد که اگر با مردم قهر کند با نمی‌توانیم بر او تنگ بگیریم. دیگر نمی‌داند تنگ‌تر از جامعه شکم نهنگ هم داریم. زندان گوشتی در عمق اقیانوس! «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ»، «نقدر» یعنی تنگ گرفتن.

یا مثلاً می‌گوید: می‌توانم خرج یک بچه را بدهم. اگر سه تا بچه شد، از کجا خرجی بیاورم؟ این هم معنایش این است که روی خدا قفل زده است. یعنی خدایا اگر یک بچه داشته باشم تو قدرت داری. اگر چهار بچه داشته باشم، تو قدرت نداری؟

آقای شریعتی: این تدبیر نیست؟

حاج آقای قرائتی: نه، این تدبیر نیست. چون خدا می گوید: «نَحْنُ نَرْزُقُهُم‏» (اسراء/31) خدا می‌گوید: رزق او با من است. ما می‌گوییم: نه! قدرت تو در حد رزق دو بچه است. چهار تا باشیم، نمی‌شود. در سال 93 چند قفل را باز کنیم.

چند قفل روی دانشگاه زده بودند، جمهوری اسلامی آمد همه‌ی قفل‌ها را شکاند. من این قفل‌ها را می‌گویم، تا ببینید می‌توانیم قفل‌ها را باز کنیم. در زمان شاه می‌گفتند: دانشگاه باید در شهرهای بزرگ باشد. روی دانشگاه قفل زدند که باید در شهرهای بزرگ باشد. جمهوری اسلامی در شهرهای کوچک هم دانشکده زد.

دانشگاه باید شنبه تا چهارشنبه باشد. پنج‌شنبه و جمعه هم می‌گذارند. دانشگاه باید وسط شهر باشد. این قفل بود. بروید در بیابان‌ها روی تپه‌ها بسازید. دانشجو نباید کمتر از 18 سال سن داشته باشد. هرکس درس را می‌فهمد بیاید بنشیند. استاد دانشگاه نباید سنش بالای شصت سال باشد. نه! نود ساله هم می‌تواند درس بدهد، بیاید درس بدهد. دانشگاه باید رایگان باشد. پول بدهید درس بخوانید. دانشگاه این قفل‌ها را باز کرد. نتیجه‌اش چه شد؟ چند میلیون تحصیل کرده در جمهوری اسلامی اضافه شد. ما یک قفل‌هایی روی خودمان زده‌ایم.

تا خواهر اول نرود، خواهر دوم نباید برود. این قفل است. ممکن است خواهر دوم خواستگار دارد، خواهر اول ندارد. این نباید راه بندان کند. تا برادر اول نرود، برادر دوم نباید ازدواج کند. تا جهیزیه‌ام تکمیل نشود، ازدواج نمی‌کنم. اینها قفل‌هایی است که خودمان روی خودمان زده‌ایم. اتفاقاً قفل را در قرآن داریم. می‌گوید: یکی از کارهای پیغمبران این است که قفل‌هایی که انسان به خودش زده است، آن قفل‌ها را باز کنند. «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِم‏» (اعراف157) می‌گوید: پیغمبرها آمدند این غل و زنجیری که بر انسان‌ها هست، قفل‌ها را قیچی کنند.

چه کسی گفته 13 نحس است؟ 13 رجب حضرت علی به دنیا آمد. چه کسی گفته از دنده‌ی چپ بلند شوی، بد اخلاق می‌شوی؟ چه کسی گفته عطسه کردی، صبر کن؟ یکوقت یک کتابی دست ما آمد، نوشته بود که یک خانمی در خواب دیده، یک آقایی، سید بزرگواری، گفته: از این دعا هفت بار بخوان، به هفت نفر نامه بنویس، به هفت نفر بده، ان هفت نفر هم به هفت نفر دیگر بدهند، گفتم: چه کسی گفته، این را پاره کنید و دور بیاندازید. یک خانمی خواب دیده است، یک آقایی گفته است، این قفل‌ها را بشکنیم.

به دو دلیل حرف را بپذیریم، یا علمی و عقلی باشد، یا وحی و اولیایی باشد. عارف گفته، شاعر گفته، من قبول ندارم. مگر اینکه شاعر و عارف از وحی گرفته باشند. یا از تجربه و عقل گرفته باشند. قرآن می‌گوید: آنهایی که روی عقل و وحی کار نمی‌کنند، روز قیامت در سر آنها می‌زنند. می‌گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِل‏» (ملک/10) «نسمع» یعنی به حرف انبیاء گوش می‌دهیم. «نعقل» یعنی خودمان فکر می‌کردیم.

بنابراین بنده پیشنهادم این است که از خدا بخواهیم که خدایا همه‌ی قفل‌های خرافات، خیال‌ها، توهم‌ها را بشکن. مثلاً می‌گوید: من باید به فلان پست برسم. حالا که به این پست رسیدم، همه چیز را زیر سؤال می‌برد. حالا رأی آوردی، الحمدلله! رأی نیاوری، الله اکبر! قفل نشویم، من باید با این ازدواج کنم. شد، شد! نشد، خودکشی می‌کنم.

یک آدمی بود، قدش کوتاه بود. سیاه چهره بود. لب‌هایش خیلی کلفت بود. فقیر هم بود. می‌خواست داماد شود، اما کسی حاضر به ازدواج با او نمی‌شد. آخر یکبار گفت: فلانی دختر دارد، خودم خواستگاری می‌روم. رفت به پدر زن گفت: قیافه‌ی مرا می بینی؟ من می‌خواهم داماد شوم. اگر دخترت را به ازدواج ما درآوردی، الحمدلله! اگر ممانعت کردی، الله اکبر! جای دیگر می‌رویم. یعنی گیر نیست که حتماً باید این کار بشود و اگر نشود، چنین و چنان می‌کنم. خود سوزی، خودکشی، اینها همه قفل است.

خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، همه‌ی قفل‌های لغو را از فکر و روح ما باز کن. تعصب حزبی دارد. می‌گوییم: وقتی فهمیدی دروغ می‌گوید، بیرون بیا. می‌گوید: آخر من قهرمان این حزب بودم. خودم و پسرانم و چند نفر از احزاب، ستاد نماز آمدند، گفتم: حالا ببینید، شما رأی نیاوردید. بیایید یک تفسیری، نهج البلاغه‌ای، کلاسی، یک کار علمی و اخلاقی بکنید. گفت: ما جزء رؤسا و آن حزبی که بودیم، دانه درشت هستیم. ما اگر عقب‌نشینی کنیم، یک شکست اجتماعی است. خیال او را گرفته است. یا یک استاد می‌گوید: اگر من بگویم: نمی‌دانم، این برای من سبک است. پیغمبر«قُل» به مردم بگو. «قُلْ إِنْ أَدْری‏» (جن/25) مثلاً می‌گوید: ما که دیگر بچه‌دار نمی‌شویم. فکر می‌کند قفل شده است. خدا در قرآن خیلی از چیزهایی که می‌گوید، یعنی قفل را باز کن. «وَ کانَتِ امْرَأَتی‏ عاقِرا» (مریم/5) زکریا گفت: من خودم پیر هستم، زن من آن روزی که جوان بود، نازا بود. اما خدا خواست، به پیرمردی که همسر نازا دارد، در پیری فرزندی داد. به ابراهیم صد ساله بچه داد.

شن طبس حال آمریکا را گرفت. چه شد؟ تار عنکبوت پیغمبر را در غار حفظ کرد، چه شد؟ امام با دست خالی بر شاه پیروز شد. چه شد؟ ابرهه لشگر فیل سوار را نابود کرد. چه شد؟ مریم بدون همسر حامله شد، چه شد؟ یک فقیر پولدار شد، چه شد؟ طالوت، یک چوپان فرمانده‌ی نظامی شد، چه شد؟ عصای موسی به آب خورد، سنگ شد. در قرآن دو تا «اضرب» داریم. «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْر» (شعرا/63) «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَر» (بقره/60) یکجا می‌گوید: عصا را به آب بزن، آب خشک می‌شود. یکجا می‌گوید: عصا را به سنگ بزن، سنگ آب می‌شود. یعنی شل را سفت می کند و سفت را شل می‌کند. آب را سنگ می‌کند و سنگ را آب می‌کند. دست خدا باز است. چرا مأیوس شویم؟ می‌گوید: نه! اگر ما در این شرایط باشیم، دیگر به بن بست رسیده‌ایم. بن بستی وجود ندارد. مجرم‌ترین آدم‌ها راه توبه برایشان باز است. در اسلام بن بست نیست.

یک کسی پرده‌ی کعبه را گرفته بود، می‌گفت: ای خدا! منو ببخش! بعد می‌گفت: می‌دانم نمی‌بخشی. امام به او رسید، گفت: چه کردی؟ گفت: خدا من را نمی‌بخشد. گفت: چه کردی؟ گفت: من جزء یاران یزید بودم که کربلا رفتم تا امام حسین را بکشم. امام فرمود: کار تو خیلی غلط بوده است. اما اینکه می‌گویی: مرا نمی‌بخشی. این یأس تو از شراکت تو در لشگر یزید بدتر است.

در اینکه گناه کبیره چیست، گناه صغیره چیست، تمام علمایی که راجع به گناهان کبیره کتاب نوشتند یا روایت آمده است، اولین گناه کبیره را یأس از رحمت خدا می‌گویند. من در کنکور شکست خوردم و دیگر بدبخت شدم! من که خوشگل نیستم پس بدبخت هستم. من تیزهوش نیستم، پس بدبخت هستم. من که کامپیوتر ندارم، دیگر نمی‌توانم ترقی کنم. میلیون‌ها آدم بدون کامپیوتر دانشمند شدند. میلیون‌ها آدم هم کامپیوتر دارند و دانشمند نشدند. قدرت خدا را در کامپیوتر، در آمپیلی فایر، در زیبایی، در پول، در ماشین قفل نکنید. خودمان روی خودمان قفل زدیم. سال 93 خودمان را باز کنیم. «حول حالنا الی احسن الحال» خدا می‌گوید به 5/19 قانع نباشید. هرچه هست، بیست است. در قرآن خیلی احسن داریم. می‌گوید: کارهای من احسن است، می‌خواهم تو هم احسن باشی. «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَه‏» (سجده/7) هر چیزی که خلق کردم احسن است.

«أَحْسَنَ الْحَدیث‏» (زمر/23)، «أَحْسَنِ تَقْویمٍ» (تین/4)، «أَحْسَنَ الْخالِقینَ» (صافات/125)، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» (یوسف/3)، می‌گوید: کارهای من احسن است. بعد می‌گوید: می‌خواهم تو هم احسن باشی. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏» (زمر/18) در حرف‌ها بهترین حرف، در رفیق‌ها بهترین رفیق را گفته است.

راجع به لباس، مانتو باشد یا چادر؟ سفید باشد یا زرد یا سبز؟ تنگ باشد یا گشاد؟ قرآن می‌گوید: «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن‏» (احزاب/53) لباس زن‌ها طوری باشد که دلها پاک شود. حالا رنگش، شکلش، دوختش، آنچه مهم است این است که حواس جوان‌ها پرت نشود. تحریک کننده نباشد. نه تنها لباس، بیانت هم تحریک کننده نباشد. طوری حرف نزن که دل را ببری. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْل‏» (احزاب/32) یعنی زن‌های پیغمبر با کرشمه حرف نزنید. «وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِن‏» (نور/31) پایکوبی هم نکنید. یعنی قدم زدنتان تحریک نباشد، حرف زدنتان تحریک نباشد. لباس شما تحریک نباشد. ساده زندگی کنید. آرام زندگی کنید. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن‏».

«حول حالنا الی احسن الحال»، جدل هم می‌خواهید بکنید، احسن باشد. «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏» (نحل/125) انشاءالله ما یک حرکتی کنیم، یک توسعه‌ی اخلاقی داشته باشیم. وحشی نزد پیغمبر آمد. گفت: من وحشی هستم. در جنگ احد عموی تو را کشتم. تکه تکه‌اش کردم. حالا مسلمان شدم، مرا ببخش. پیغمبر فرمود: با آنکه تو قاتل عموی من هستی ولی عموی پیغمبر سید الشهداء بود. بازوی پیغمبر بود، پشتوانه‌ی پیغمبر بود. اما در عین حال گفت: خدا تو را هم می‌بخشد.

کسی نگوید: دیگر آبروی من رفته و نمی‌شود. هرکسی می‌تواند یک توسعه‌ای به خودش بدهد و قفل خودش را باز کند. بعضی‌ها می‌گویند: ما دیگر باسواد نمی‌شویم. ما در نهضت سوادآموزی دهها هزار آدم داشتیم که باسواد شد. ما در نهضت سوادآموزی پزشک بیرون دادیم. استاد دانشگاه و مجتهد بیرون دادیم. من خودم خبر نداشتم. یک نفر آمد گفت: من مجتهد هستم ولی از نهضت سواد آموزی به اینجا رسیدم. اول آمدند در خانه‌ام را زدند، خواندن و نوشتن را یاد گرفتم، بعد ادامه دادم و بعد طلبه شدم و حالا هم مجتهد هستم. فوق لیسانس کم نداریم. دیپلم که دهها هزار دیپلم داریم. چند هزار لیسانس داریم. یعنی نگفت: نمی‌شود. کار نشد ندارد. ما سعی کنیم خودمان را باز کنیم. دعا که می‌کنیم برای همه دعا کنیم. این دعاها چقدر به ما توسعه می‌دهد.

امام وقتی ماه رمضان دعا می‌کند، می‌گوید: «اللهم اغن کل فقیر»، خدایا برای همه‌ی بی‌همسرها، همسر خوب مقدر کن. برای همه‌ی بیکارها، کار خوب مقدر کن. نگو برای پسرم، برای دخترم، چرا می‌گویی: پسرم؟ بگو برای پسرها، برای دخترها، در دعاها توسعه بدهیم.

خدا پدرم را رحمت کند. من یک وقت کنارش نماز می‌خواندم. گفتم: «اللهم اغفرلی» پدرم گفت: «و لوالدی» را هم بگو. گفتم: چشم! صدقه می‌دهی چرا برای سلامتی خودت می‌دهی؟ اشکال دارد برای همه‌ی مسافرها بدهی؟ لازم نیست پولت را ضافه کنی. همان مبلغی که برای خودت می‌دهی، نیت تو دفع بلا از همه باشد.

آقای شریعتی: نکته‌ا‌ی را من بگویم. قطعاً بیننده‌های خوبمان خوشحال هستند که در خدمت شما هستیم. از حضور ایشان در برنامه‌ی سمت خدا در اولین روز از نوروز 93 در خدمت شما هستیم و از قفل‌ها گفتیم. مدت‌ها قبل هم صحبت خانه تکانی شد و گفتیم بیاییم دلهایمان را از غبار کدورت‌ها و کینه‌ها تکان بدهیم. اما یکوقت‌هایی خیلی سخت می‌شود. الآن فصل دید و بازدید و صله رحم است. ما یک کدورتی از کسی بر دل داریم، این قفل هم روی دل ما است و هر کاری می‌کنیم باز نمی‌شود. چه کنیم این اتفاق خوب بیافتد؟ چه کنیم که بگذریم، چشم پوشی کنیم حتی اگر بدانیم حق با ماست. این باز کردن قفل کار خیلی ساده‌ای نیست.

حاج آقای قرائتی: یکوقتی قفل سنگین است، ولی داخل برویم چهار تا استکان و نلبکی است. آن را می‌گوییم: قفل هم بود اشکال ندارد. حالا اگر قفل هم باز کردیم، چیزی گیرمان نمی‌آید. اما اگر دیدیم در این پنجاه کیلو طلا است. اگر دیدیم جنس ارزشی است، به هر قیمتی باشد، قفل را باز می‌کنیم. قرآن می‌فرماید: اگر تو دیگران را ببخشی، من هم تو را می‌بخشم. این به من فحش داد، بدترین جسارت را هم کرد. مال مرا خورد و آبروی مرا ریخت. خیلی خوب به تو ظلم کرده است. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» (نور/22) ببخشید. بعد می‌گوید: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (نور/22) مگر نمی‌خواهی من تو را ببخشم. بدانم که بخشش این مفت نیست. خودم بخشیده می‌شوم. توجه داشته باشیم که ثمره‌ی بخشش این است که خدا مرا می‌بخشد. ثمره‌ی اینکه من دیگران را در کار خودم شریک کنم این است که دیگران هم مرا در کارشان شریک کنند. یعنی نتیجه داشته باشیم. اگر نتیجه داشته باشیم، برکاتش را ببینیم، مثلاً دانشجو می‌خواهد نیروی انتظامی استخدام شود. می‌گوید: حقوقش کم است. حقوق معلمی کم است. حقوق نیروی انتظامی کم است. اما فکر می‌کند در نیروی انتظامی یا افسری سپاه رفتم، در عوض سربازی من جزء سنوات حساب می‌شود. ایجاد اشتغال هم می‌کند، دیگر بعد از لیسانس دنبال شغل نمی‌گردم. پس هم دانشگاه می‌شود و هم ایجاد اشتغال می‌شود. جوان‌ها سه تا گیر دارند. یکی لیسانس، یکی سربازی، یک شغل، اما اگر در دانشکده بروند، همه‌ی اینها با هم است. مثل طلبگی! طلبگی درآمدی ندارد. الآن هم یک سری از طلبه‌ها که یا قلم دارند، یا بیان دارند، وضع مالی‌شان خوب است، یا پستی دارند. قاضی هستند، مسؤول جایی هستند. از پنج درصد، ده درصد طلبه‌ها که بگذریم، می‌بینیم نود درصد طلبه‌ها زندگی‌شان روی شمعک است. اما طلبه دلش خوش است که در عوض اختیارش با خودش است. آقا بالاسر ندارد. گیر دولت نیست، گیر قانون نیست. گیر زمان نیست. هروقت خواست اراده کند. شب، روز، هیچوقت دکانش تعطیل نیست. گیر ترم و واحد و استاد و کلاس نیست. یعنی آزادی‌هایی دارد، که به آن سختی‌ها می‌ارزد. انسان اگر توجه داشته باشد که چه می‌دهیم و چه می‌گیریم؟

شما الآن قفل هستید. من الآن قفل هستم. الآن عید است، چقدر در فامیل افرادی هستند که می‌توانند قرآن بخوانند؟ در همین فامیل دختر و پسر هم نمی‌توانند قرآن بخوانند؟ دیپلم و لیسانس است اما نمی‌توانند قرآن بخوانند. بگویند: ما عید با هم هستیم. صبح ها یک ساعت بعد از نماز شما بیا، کلاس قرآن بگذاریم. منتهی این قفل است. می‌گوید: من لیسانس هستم. من پیش این دیپلمه بروم؟ بابا این دیپلم است ولی می‌تواند قرآن بخواند. من حجت‌الاسلام هستم، پیش یک راننده بروم، شوفری یاد بگیرم؟

آقای شریعتی: حاج آقای قرائتی یک پیامی داشتیم، یک آقایی برای ما نوشته بود که خانم من شاید سی سال است به من می گوید: نماز بخوان و می‌خواهد مرا نمازخوان کند. من می‌دانم حرفش حق است ولی خجالت می‌کشم نماز بخوانم بگویند: همسرش او را نمازخوان کرده است. چنین اتفاق‌هایی هم قفل‌های بزرگی است. که حرف حق را بپذیری ولی انجام ندهی.

حاج آقای قرائتی: من یک مثالی دارم برایتان بزنم. کسی سوار اسبی شد، به نهر آبی رسید. نهر اب هم یک وجب بیشتر آب نداشت. آب کمی بود. یک وجب آب را اسب می‌تواند عبور کند. ولی ایستاد، هرچه این صاحب اسب شلاق زد، افسار کشید، نرفت. یک نفر صحنه را دید. گفت: نهر آب کمی دارد. اسب می‌تواند عبور کند، اما ایستاده است و به هیچ قیمتی نمی‌رود. مرد گفت: یک بیل را بردار آب را گلی کن، اسب می‌رود. آب را تکان داد، آب گلی شد و اسب رفت. گفت: خدا پدرت را بیامرزد. قفل ما را باز کردی. این چه بود؟ گفت: آب تمیز است، اسب خودش را در آب می‌دید، کسی که خودش را ببیند، روی خودش پا نمی‌گذارد. کسی که خودش را ببیند و روی نفس‌اش پا نگذارد، حرکت نمی‌کند.

من به حرف زنم گوش بدهم؟ به حرف بچه‌ات هم گوش بده. حضرت ابراهیم صد ساله بود، با بچه‌ی سیزده ساله مشورت کرد. پیغمبر عقل کل بود، خدا می‌گوید: با همه‌ی عوام مشورت کن. «وَ شاوِرْهُم‏» (‌آل عمران/159) عقل کل هستی اما با همین افراد معمولی هم مشورت کن.

چقدر آدم هستند در بانک پول دارند و در فامیلشان فقیر هست. بخشی از این پول را بردار، قرض بده. قرض از مقراض است. مقراض یعنی قیچی کن. قرض یعنی یک مقدار از مالت را قیچی کن. ده میلیون داری، سه میلیونش را قیچی کن و به سه نفر وام بده. یعنی قفل صندوق را باز کنیم. به چهار نفر قرض بدهیم. زبانمان با خدا قفل شده است، با خدا حرف نمی‌زنیم. صبح تا شب با هرکس و ناکسی حرف می‌زنم، ولی پنج دقیقه می‌خواهم حرف بزنم، قفل می‌شود. قفل را باز کنیم. بگوییم: خدایا معذرت می‌خواهم. من امروز می‌خواهم با تو حرف بزنم. می‌خواهم از آغاز سال 93 نماز بخوانم. انشاءالله قضای نمازهایم را هم برجای می‌آورم. آنوقت خدا هم چطور می‌پذیرد. «یا سریع الرضاء» در دعای کمیل داریم که خدا زود راضی می‌شود.

در نماز جعفر طیار هست که می‌گوید: مردم گناه می‌کنند، اما تو به روی خود نمی‌آوری. «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ» (بحارالانوار/ج95/ص390) خدایا تو به کسانی می‌دهی که نه تو را می‌شناسند و نه دعا می‌کنند. نخواسته به آنها می‌دهی. خدا زود راضی می‌شود. حدیث داریم انسانی که می‌آید با خدا حرف می‌زند، به قدری خدا شاد می‌شود مثل کسی که قافله را گم کرده و پیدا می‌کند. حدیث داریم اگر کسی یک وجب به سمت خدا بیاید، خدا یک گام به طرف او می‌آید. حدیث داریم اگر کسی یک گام به سوی خدا بیاید، خدا با هروله و هیجان به سمتش می‌آید. اصلاً خدا نگفته: «یحب التائبین» گفته: «یُحِبُّ التَّوَّابین‏» (بقره/222) یعنی هرچه هم بد کردی اگر معذرت خواهی کنی، خدا می‌پذیرد و دوستت دارد. قفل را باز کنیم. قفل زبانمان با خدا، قفل صندوقمان را با کمک مالی، قفل دلمان را با عفو باز کنیم. این گره‌گشایی است. وگرنه حالا تخمه‌ی کدو را همه‌ی دنیا می‌شکنند.

یکبار در هواپیما نشسته بودم، پرسیدند: حاج آقا چای می‌خورید، یا قهوه؟ گفتم: چای که خانه‌مان هم هست، قهوه می‌خورم. تخمه‌ی کدو و دید و بوسی و تبریک عید و لباس نو و میوه و شیرینی در خانه‌ی همه هست. هنر ما این است که از این دید و بازدید‌ها قفل باز کنیم. استاد قرآن ده نفر را در عید قرآن خوان کند. کسی که نمازش درست است، نماز پنج نفر را اصلاح کند. کسی که پول دارد، به چهار نفر وام بدهد.

آقای شریعتی: انشاءالله سال جدید بهار این اتفاقات خوب باشد. خیلی ممنون و متشکر از توجه شما. انشاءالله جمعه‌ی آینده هم خدمت حاج آقای قرائتی هستیم. حاج آقا دعا بفرمایید، آمین بگوییم.

حاج آقای قرائتی: همه‌ی حرف‌هایی که زدم دعا می‌کنم. خدایا هر قفل لغوی که بر فکر و عقل و بیان و دست و پا و مال ما است، هر قفل نا‌به‌جایی که خودمان بر خودمان زدیم، یا شیطان روی ما زده است، «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» (بقره/7). گاهی ما یک غلطی می‌کنیم، خدا قفل می‌زند. مثل دزدی که در خانه می‌آید، در زیر زمین می‌رود، صاحبخانه قفل می‌زند. بعد به کلانتری خبر می‌دهد. دزد می‌گوید: آقا این در را روی ما قفل کرده است. بله صاحبخانه قفل کرد ولی چون تو غلط کردی، من هم قفل کردم. گاهی خدا به خاطر غلط ما قفل می‌کند. خدایا هر کاری کردیم که با تو فاصله گرفتیم، این قفل‌ها را باز کن.

آقای شریعتی: قرار روزانه‌ی امروز ما تلاوت صفحه‌ی 36 قرآن کریم هست. انشاءالله همه‌ی ما تلاوت کنیم و از برکات این آیات نورانی بهره‌مند شویم. بهترین‌ها را برای همه‌ی شما آرزو می‌کنم. بهارهای شگفتی در راهند. فردا گلی می‌شکفد که بادها را پر پر می‌کند. والحمدلله رب العالمین، و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین.

صفحه‌ی 36 قرآن کریم:

«لَّا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فىِ أَیْمَانِکُمْ وَ لَاکِن یُؤَاخِذُکُم بمَِا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ(225) لِّلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِن نِّسَائهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَهِ أَشهُْرٍ فَإِن فَاءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(226) وَ إِنْ عَزَمُواْ الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سمَِیعٌ عَلِیمٌ(227) وَ الْمُطَلَّقَاتُ یَترََبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَهَ قُرُوءٍ وَ لَا یحَِلُّ لَهُنَّ أَن یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فىِ أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ بُعُولَتهُُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فىِ ذَالِکَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلَاحًا وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیهِْنَّ بِالمَْعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَیهِْنَّ دَرَجَهٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ(228) الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکُ بمَِعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحُ بِإِحْسَانٍ وَ لَا یحَِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ شَیًْا إِلَّا أَن یخََافَا أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِْمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(229) فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تحَِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتىَ‏ تَنکِحَ زَوْجًا غَیرَْهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِْمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنهَُا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ(230)»

ترجمه آیات:

«خدا شما را به سبب سوگندهاى لغوتان بازخواست نمى‏کند، بلکه به خاطر نیّتى که در دل نهان مى‏دارید بازخواست مى‏کند. خدا آمرزنده و بردبار است. (225) براى کسانى که سوگند مى‏خورند که با زنان خویش نیامیزند چهار ماه مهلت است. پس اگر بازآیند، خدا آمرزنده و مهربان است. (226) و اگر عزم طلاق کردند، خداوند شنوا و داناست. (227) باید که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن بازایستند. و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند، روا نیست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفریده است پنهان دارند. و در آن ایام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به باز گرداندنشان سزاوارترند. و براى آنان حقوقى شایسته است همانند وظیفه‏اى که بر عهده آنهاست ولى مردان را بر زنان مرتبتى است. و خدا پیروزمند و حکیم است. (228) این طلاق دو بار است و از آن پس یا به نیکو وجهى نگه داشتن اوست یا به نیکو وجهى رهاساختنش. و حلال نیست که از آنچه به زنان داده‏اید چیزى بازستانید مگر آنکه بدانند که حدود خدا را رعایت نمى کنند. اما هر گاه دانستید که آن دو حدود خدا را رعایت نمى‏کنند اگر آن، خود را از شوى باز خرد، گناهى بر آن دو نیست. اینها حدود خدا است. از آن تجاوز مکنید که ستمکاران از حدود خدا تجاوز مى کنند. (229) پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردى دیگر درآید و هر گاه آن مرد آن را طلاق دهد، اگر مى‏دانند که حدود خدا را رعایت مى‏کنند رجوعشان را گناهى نیست. اینها حدود خدا است که براى مردمى دانا بیان مى‏کند. (230)»

Comments (0)
Add Comment