توسعه و پیشرفت در قرآن

1- آبادی زمین، خواست خداوند از انسان
2- توسعه در کشاورزی و دامداری
3- توسعه همراه با تقوا، نه طغیان و تجاوز
4- خدمت ذوالقرنین به محرومان و مظلومان
5- مدیریت نادرست بر منابع طبیعی
6- سخن شهید مطهری در تفاوت علم و ایمان
7- کسب تقوا در کنار تحصیل علم

موضوع: توسعه و پیشرفت در قرآن

تاریخ پخش: 23/06/91

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در این جلسه بحث ما بحث توسعه‌ و پیشرفت است. چون خبرهایی را مراکز سنجش دنیا اعلام کردند که رشد علمی عزیزان ایرانی از فلان درجه به فلان درجه ارتقاء پیدا کرده، من هم پای تلویزیون که این را شنیدم دیدم مناسب است که من این بحث را انجام بدهم. قرآن راجع به این چه می‌گوید. البته شما نگویید که شما آخوندها صبر می‌کنید، وقتی دنیا پیش رفت می‌گویید: اوی… ما هم در قرآن داریم. خوب اگر مرد هستید زودتر بگویید. الآن من مرد هستم و زودتر می‌گویم. شما مخابرات هستید. مهندس و فوق تخصص و متخصص و به هرحال… الآن کاری که دنیا کرده این است که شما با یک اشاره‌ی انگشت با تلفن همراه، با آن طرف دنیا حرف می‌زنید. دیگر چه؟ بالاتر از این رشد، رشد دیگر است. که شما عکسش را هم می‌بینید. حالا می‌گویم که دیگر من اینجا از شما جلو باشم. قرآن می‌گوید: می‌شود در سایه‌ی یک سری اطلاعات نه صدایش را شنید و عکسش را دید، خودش را آورد.

حضرت سلیمان یارانی داشت. یکی از یارانش اطلاعاتی داشت. به سلیمان گفت: «أَنَا آتیک‏» (نمل/39) من می‌توانم تخت بالقیس را که پادشاه آن زمان است، تختش را بیاورم. نه صدا و عکس تختش را، خود تختش را بیاورم، تا نشستی. یک نفر گفت: نه، اطلاعات من در حدی است که تا چشمت را به هم می‌زنی. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک‏» (نمل/40) یعنی قبل از آنکه چشمت را بر هم بزنی من تخت تو را می‌آورم. این یک مورد.

مورد دیگر، قرآن می‌گوید: دریا شعله می‌کشد. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» (تکویر/6) دریا شعله می‌کشد یعنی چه؟ شاید این یک کدی باشد، رمزی باشد. دریا شعله می‌کشد یعنی بشود از آب بنزین ساخت. یا قرآن می‌فرماید: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ» (تین/1) قسم به انجیر و زیتون، در علم غذاشناسی رابطه‌ی دو غذا چیست؟ یا یک تحقیقی باز خارجی‌ها کردند که خوردن یک انچیر با هفت زیتون یک اثری دارد. در قرآن اسم انجیر یکبار آمده، اسم زیتون هفت بار. یا اگر حدیث داریم لباس پنبه برای بدن بهتر از پشم است. این یک تحقیق است،یک پژوهش است. که در پوست بدن، رابطه‌ی پوست بدن با پنبه و یا رابطه‌ی پست بدن با پشم. و الآن افتخار می‌کنید که این فاستونی است، پشم است، نخ نیست. اسلام می‌گوید: نه، یا مثلاً حدیث داریم تفاوت نان جو با نان گندم، مثل تفاوت اهلبیت است با باقی مردم. این نان جو چقدر ارزشش بیشتر از نان گندم است. گرچه ما الآن همه نان گندم می‌خوریم، اما ممکن است…

یا مثلاً حدیث داریم گردو تنهایی مرض است. پنیر تنهایی هم مرض است. پنیر و گردو بخور، می‌گوید: گردو گران شده، نان و چای شیرین بخور. پنیر نخور! چه کسی گفته: پنیر خالی بخوری. نان خالی بخور، با چای! ولی اگر ماهی یکبار هم نان و پنیر می‌خوری با گردو بخور. گردو تنهایی مرض است. پنیر تنهایی هم مرض است، با هم…

یا حدیث داریم پیاز را با دو غذا سعی کنید بخورید. یکی برنج، یکی تخم مرغ. این در علم غذاشناسی چیه؟ میلیون‌ها نکته در دین است.

1- آبادی زمین، خواست خداوند از انسان

حالا توسعه و پیشرفت؛ قرآن راجع به پیشرفت می‌گوید: من شما را خلق کردم، و از شما خواستم زمین را آباد کنید. می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏». «هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُم‏»، انشاء که می‌دانید چیه؟ یک مقاله‌ای که خلق می‌کنید. «أَنْشَأَکُم‏مِنَ الْأَرْضِ» (هود/61) ما شما را از زمین آفریدیم. چون انسان از نطفه است، نطفه هم از غذاست و غذا هم از مواد غذایی زمین است که گندم و برنج و سبزی می‌شود. «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها» یعنی از شما خواست که زمین را آباد کنید. استعمار از عمران است. عمران یعنی آبادی. استعمار یعنی به سراغ آبادی رفتن. اینکه می‌گویند: فلان کشور استعمارگر است، یعنی به اسم آبادی می‌آید نفوذ می‌کند. وگرنه استعمار به معنی لغوی‌اش چیز خوبی است. یعنی می‌خواهم که آبادی به وجود بیاوریم. منتهی می‌آیند آباد کنند خراب می‌کنند. از بس که به اسم آبادی خراب کردند، مثل بچه‌ای که می‌گویی: بیا ببوسمت، گازش می‌گیری. این تا می‌گویی بیا ببوسمت، می‌ترسد!چون چند بار رفتی ببوسی، گازش گرفتی. لغت استعمار خوب است، خیانت شد در قالب این لغت. مثل حقوق بشر، حقوق بشر برای بچه‌های لبنان و فلسطین، برای افغانستان و عراق چه کرده است؟

خود پادشاهان مثل مبارک، مثل صدام، مثل شاه، مثل قذافی، خود اینها که یک عمری با ابر قدرت‌ها بودند، وقتی بدبخت شدند، یک اتاق اجاره‌ای آمریکا به اینها نداد.

رهبران الهی؛ حضرت نوح کشتی ساخت. «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا» (هود/37) نوح کشتی ساخت، چه کشتی‌ای. «أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ» (سباء/10) حضرت داود آهن را برایش نرم کردیم و زره ساخت. ذوالقرنین «آتُونی‏ زُبَرَ الْحَدید» (کهف/96) از آهن گداخته و مس گداخته، آلیاژ و مس و آهن سدی ساخت که قرن‌ها نه کسی می‌توانست از آن بالا برود و نه می‌شد سوراخش کرد.

2- توسعه در کشاورزی و دامداری

توسعه‌ی کشاورزی، در قرآن جمیل متعدد است ولی جمال یکی است. یکبار کلمه‌ی جمال در کل قرآن است. جمال یعنی زیبایی، می‌فرماید: گله‌ی گوسفند که در آغل و طویله و در صحرا می‌رود، برای شما زیبایی است. البته این را یک وقتی در یکی از بحث‌های تلویزیون رمز زیبایی‌اش را هم گفتم. یک صلوات بفرستید.

چرا قرآن به گله‌ی میش گفته: زیبایی؟ مفصل گفتم، حالا برای اینکه بعضی ممکن است پای تلویزیون آن بحث را نشنیده باشند در یک دقیقه تکرار کنم. خدا گفته: این گله‌ی میش زیباست. چرا گفته زیباست؟ گله‌ی میش روی پای خودش است. جمهوری اسلامی باید روی پای خودش باشد. گله‌ی میش در حال حرکت است. «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ» (نحل/6) حرکتش دسته‌جمعی است. تک روی ندارد. حرکتش هدفمند است. هدفش ارزش دارد، سیر کردن خودش. به هدفش می‌رسد، می‌رود صحرا و شکمش را سیر می‌کند. غروب به غروب زود بازده است. غروب به غروب شیر می‌دهد. دیر بازده است. سال به سال گوشت و کرک و پشم می‌دهد. هم منافع زودبازده دارد، شیر به شیر غروب، هم دیر بازده سال به سال پشم و کرک. رفت و برگشتش سالم می‌رود و سالم می‌آید. گرفتار گرگ نمی‌شود. با طبیعت هماهنگ است. با طلوع می‌رود و با غروب برمی‌گردد. با مدیریت یک چوپان حرکت می‌کند. در منفعت‌دهی غیر از اینکه خودش را سیر می‌کند، مردم را هم سیر می‌کند.

جمهوری اسلامی اگر توانست روی پای خودش باشد. اگر توانست گندم خودش را تولید کند. اگر توانست باقی گرسنه‌ها را هم سیر کند. اگر توانست در حال حرکت باشد. پویا باشد، منافع زود بازده داشته باشد. دیر بازده داشته باشد. گرفتار گرگ‌های بین‌الملل و به قول مقام معظم رهبری اسیر خنده و اخم آنها نباشد. «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُون»

3- توسعه همراه با تقوا، نه طغیان و تجاوز

منتهی توسعه باید همراه با تقوا باشد. مشکل دنیا این است که کشورهای توسعه یافته تقوا ندارند. اگر سوزن با نخ بود می‌دوزد، سوزن بی‌نخ خون می‌اندازد. باید همراه با تقوا باشد. وگرنه قرآن می‌گوید: تمدنش طوری بود که «جابُوا الصَّخْر» (فجر/9) سنگ را می‌تراشیدند. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» (فجر/8) در شهرها اینها بی‌نظیر بودند. نفر اول بودند. «وَ فِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتَادِ» (فجر/10) فرعون صاحب قدرت. قدرت بوده، سنگ‌تراشی بوده، ولی «الَّذِینَ طَغَوْاْ فىِ الْبِلَدِ» (فجر/11) در بلاد، در شهرها «طغوا» طغیان کردند، ظلم کردند. یعنی قدرت و علمشان را در راه کشت و کشتار و استحکام پایه‌های طاغوت…

توسعه باید با مدیریت افراد صالح باشد. حضرت سلیمان از همه‌ی اقشار حتی از جنی‌ها کار می‌کشید. «وَ الشَّیاطینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ» (ص/37) برای حضرت سلیمان بنایی و غواصی می‌کردند. انواع چیزهای صنایع دستی برایشان می‌ساختند. ولی با مدیریت سلیمان.

مسأله‌ی شهرسازی؛ قرآن می‌گوید: در شهرسازی خانه‌هایتان روبروی هم باشد. «وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَه» (یونس/87) حالا قبله را دو نوع معنا کردند. یا رو به قبله خانه بسازید، که از نور آفتاب استفاده کنید، یا در مقابل هم که خودتان همدیگر را کنترل کنید. نه در اتاق همدیگر را ببینید. خانه‌هایتان روبروی هم باشد. نه در و پنجره‌هایتان!

محکم‌کاری؛ ذوالقرنین… ما عوض اینکه بدانیم ذوالقرنین چه کرد، می‌آییم می‌گوییم: آیا ذوالقرنین کوروش است، یا اسکندر است؟ یا کوروش یا اسکندر؟ مهم نیست. دیشب من توفیقی پیدا کردم، از این قسمت ذوالقرنین بیست نکته درآوردم. اول قصه‌اش را بگویم.

4- خدمت ذوالقرنین به محرومان و مظلومان

قرآن راجع به ذوالقرنین می‌گوید: «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً» (کهف/84) هرچیزی که می‌خواهی وسیله‌اش را در اختیارش گذاشتیم. یعنی دستش باز بود، همه چیز را در اختیار داشت. بعد می‌گوید: «ثمُ‏َّ أَتْبَعَ سَبَبًا» (کهف/92) نگو خوب حالا که در رفاه هستم، بگیرم، بخوابم. آدمی که امکانات دارد باید بلند شود ببیند گرسنه‌ها چه مشکلی دارند. برای مردان خدا شرق و غرب فرق نمی‌کند. داریم: «بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْس‏» (کهف/86)، «بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْس‏» (کهف/90) مغرب شمس، مطلع شمس. یعنی ذوالقرنین به شرق و غرب هجرت کرد تا ببیند مشکلات مردم چیست، از این امکاناتش مشکلات مردم را حل کند. چون تا آدم در متن مردم نباشد، مشکلات را درک نمی‌کند. خدا به پیغمبر می‌گوید: من یتیمی را مزه‌اش را چشاندم. خواستم مزه‌ی یتیمی را بچشید. «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى‏» (ضحی/6) یتیم بودی، بعد می‌گوید: «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ» (ضحی/9) پس مزه‌ی یتیمی را چشیدید. حالا که چشیدید، پس یتیم را رد نکن. خودت هم مزه‌اش را چشیدی. که انسان بچشد، لمس کند. این حرکتی که الآن در کشور جمهوری اسلامی می‌شود، جمعی از دانشجوها، تابستان‌ها می‌روند در روستاهایی که امکاناتشان خیلی کم است و دست به یک کارهایی می‌زنند. حالا جاده است، مدرسه است، نمی‌دانم درمانگاه است.

من اینجا یک جمله‌ای به همکاران خودم بگویم. گرچه ممکن است بگویند: چرا در تلویزیون گفتی؟ چه دکتر، چه پزشک، چه تاجر، در سال چند روزی به منطقه‌ی خودمان برویم. من طلبه اگر از یک منطقه‌ای آمدم قم، مشهد، نجف، اصفهان، یک جای مرفهی، یک جایی که امکاناتش خوب بود و به روستا هم برنگشتم، روز قیامت گیر هستم. به من می‌گویند: چرا هجرت نکردی؟ ماهی یک شب، دو شب در روستای خودش برود. تاجر است. تجار روستا بروند، اگر هر تاجری، ماهی یک شب به روستای خودش برود، آمد در شهر پولدار شده. ماهی یک شب در روستای خودش برود. مشکلات روستایی حل می‌شود. تاجرها در شهر می‌آیند می‌مانند، آخوندها می‌آیند می‌مانند، پزشک‌ها می‌آیند می‌مانند. روستایی جاده می‌خواهد، ندارد. آخوند می‌خواهد ندارد. پزشک می‌خواهد ندارد. امکانات می‌خواهد، ندارد. راجع به ذوالقرنین می‌گوید: «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً» به ذوالقرنین همه چیز دادیم. اما ننشست، «ثمُ‏َّ أَتْبَعَ سَبَبًا» دنبال گرفت، دوباره می‌گوید: «ثمُ‏َّ أَتْبَعَ سَبَبًا»، دوباره می‌گوید: «ثمُ‏َّ أَتْبَعَ سَبَبًا». سه بار این کلمه تکرار شده است. این یعنی چه؟ یعنی در اسلام بازنشستگی نیست. هرکس جان دارد باید کار کند. تا جان دارید، گاهی وقت‌ها مراجع تقلید ما از هفتاد و پنج سالگی کارشان شروع می‌شود.

صنعت را به منطقه‌ی محروم ببرید. ذوالقرنین عرضه‌اش این بود که سد سازی اش در منطقه‌ای بود که قرآن می‌گوید: منطقه‌ی حِر را از بِر تشخیص نمی‌دهند. آیه‌اش این است. می‌گوید: «قوماً» یک قومی بودند که «لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً» (کهف/93) هیچی متوجه نبودند. یعنی یک عده آدم‌های بدوی و ابتدایی، هیچی نداشتند. ذوالقرنین صنعت را آنجا برد و سدش را در آن منطقه ساخت. مردم تا ذوالقرنین را دیدند گفتند: خرجی‌ات را می‌دهیم، این یأجوج و مأجوح و این فتنه‌گرها گاهی به ما حمله می‌کنند. شما یک سدی بساز که اینها نتوانند بیایند و به منطقه‌ی ما حمله کنند. حتی گفتند: خرجی‌ات را هم می‌دهیم. آیه‌اش این است «نجَْعَلُ لَکَ خَرْجاً» (کهف/94) یعنی خرجی‌ات را می‌دهیم. ما پولت می‌دهیم این سد را برای ما بساز. حالا نمی‌دانم این پولشان چه بوده است. خرجت را می‌دهیم برای ما سد بساز.

گفت: سد می‌سازم و پول هم از شما نمی‌گیرم. خرجی هم نمی‌خواهم. این چه می‌گوید؟ یعنی اگر شکمت سیر است برای فقرا کار کردی، پول نگیر. آقای دکتر ده تا بیمار را پول گرفتی، بیمار یازدهم را نگیر. استاد دانشگاه یک حقوق رسمی داری، حالا دو ساعت وقت گذاشتی یک مشاوره به کسی دادی، این دو ساعت مشاوره را پول نگیر. نه من تخصص دارم! باشد، تخصص داری، حقوق هم داری، کار هم کردی، دست شما درد نکند. حالا یک کسی هم مشورت می‌خواهد، از این یک نفر دیگر پول نگیر.

گفتند: ذوالقرنین خرج تو را می‌دهیم. یک سد بساز، این قوم به ما حمله نکند. گفت: سد را می‌سازم، پول هم نمی‌خواهم. از این مدیریتی هم معلوم می‌شود. معلوم می‌شود اگر یک مدیر لایقی هم باشد، از عقب افتاده‌ترین افراد و از ساده‌ترین کارگرها می‌تواند بهترین پروژه‌ها را عمل کند. تکرار می‌کنم. اگر مدیر، مدیر لایقی باشد، از ساده‌ترین کارگر می‌تواند بهترین پروژه را عمل کند. به چه دلیل؟ ذوالقرنین. کجا آمد؟ آمد نزد گروهی که «قوماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً» هیچی متوجه نبودند. اما سدی ساخت که از نظر بزرگی می‌فرماید: به قدری بزرگ بود که نمی‌شد بالای آن رفت. «لم یظهروا علیها» نمی‌شد بالای آن رفت. از نظر کیفیت، کمیت. از نظر کیفیت، نمی‌شد سراخ کرد. «لَهُ نَقْبًا» (کهف/97) نَقب نمی‌شد، یعنی نمی‌شد سوراخ کرد. این خودش یک نکته در مدیریت‌ها است.

5- مدیریت نادرست بر منابع طبیعی

یک آیه در قرآن داریم در سوره‌ی ابراهیم. در سوره ی ابراهیم از آیه‌ی 31 دو آیه است، من، شش بار گفته به تو دادیم، تو بی‌عرضه بودی. آیه‌اش این است. می‌فرماید: «سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ» (ابراهیم/32) کشتی را مسخّرتان کردیم. در اختیار شما گذاشتیم. «سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهیم/32) نهرهای آب را هم در اختیارت گذاشتیم. «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر» (ابراهیم/33) شما این را معنی کنید. شمس و قمر، خورشید و ماه را در اختیارت گذاشتیم. «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهیم/33) شب و روز، هی می‌گوید: «سَخَّرَ لَکُمُ» بعد از چند تا «سَخَّرَ لَکُمُ» آخر می‌گوید: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه‏» (ابراهیم/34) هرچه خواستید، سؤال کردید به شما دادیم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهیم/34) بخواهید نعمت‌های خدا را بشمارید، نمی‌توانید. آخر می‌گوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/34) یعنی انسان نمی‌تواند درست استفاده کند.

خدا آیت الله شهید صدر را رحمت کند. یک کتاب داشت «اقتصادنا» این جمله را ما از جوانی در کتاب ایشان دیدیم. می‌گوید: مدیریت‌ها مشکل دارد.

ما یک سری مسائل اولویت ندارد، پولمان را آنجا خرج می‌کنیم. یکجاهایی یک پول‌هایی خرج می‌کنیم که نبود هم طوری نیست. یک حدیث داریم، یک آخوند اگر می‌خواهد ببیند آخوند خوبی هست یا نه، ببیند اگر بمیرد، چه شکافی در جامعه می‌افتد. بنده آخوند هستم، الآن اگر من بمیرم چه می‌شود؟ هیچی. پس پیداست وجود من لغو است. کاری کنید که اگر رفتید جای شما خالی باشد. الآن ما دیگر مطهری نداریم. مطهری نداریم.

6- سخن شهید مطهری در تفاوت علم و ایمان

یک متنی را از مطهری برای شما بخوانم. فرق بین این را ببینید. علم به ما روشنی می‌دهد. ولی ایمان به ما امید، فرق بین علم و امید. این را تابلو کنید و در همه دانشگاه‌ها بزنید. در کتاب‌های درسی هم فکر کنم آمده باشد. ولی اصلاً این تابلو شود، این پوستر شود، آموزش و پرورش، وزیر علوم، این را همه بزنند. بعضی‌ها فکر می‌کنند حالا که دیگر دیپلم و لیسانس گرفتند دیگر نیاز به دین ندارند. اصلاً کد این فرق می‌کند. ببینید فرق علم چه می‌دهد، ایمان چه می‌دهد. علم به ما توانایی و روشنی می‌دهد. ولی ایمان به ما عشق و امید می‌دهد. علم ابزار می‌سازد، خیلی خوب، ایمان مقصد، حالا می‌خواهی با این ابزار چه کنی؟ علم برای ما تلفن همراه می‌سازد. حالا در این تلفن همراه دروغ می‌گویی یا راست؟ مقصد تو چیست؟ علم ابزار می‌دهد. ایمان مقصد می‌دهد. علم به ما سرعت می‌دهد. ایمان به ما جهت می‌دهد. علم سرعت می‌دهد، ما از تهران تا مشهد را یک ساعت با هواپیما می‌رویم. علم به ما سرعت می‌دهد. ایمان به ما جهت می‌دهد. علم توانستن است ولی ایمان خوب خواستن است. علم می‌گوید: چه هست؟ این انرژی هسته‌ای را کشف می‌کند. ایمان الهام می‌دهد. تو این انرژی هسته‌ای را در کجا می‌خواهی مصرف کنی؟ در کشتن آدم‌ها، یا در منافع دیگر. بارها مقام معظم رهبری در مجامع داخلی و خارجی فرموده که از نظر دینی و از نظر ایمانی ما استفاده جنگی از انرژی هسته‌ای حرام است. دین ما می‌گوید: حرام است. علم به ما توانستن می‌دهد، ولی آن به ما خوب خواستن می‌دهد. علم به ما می‌گوید: چه هست. ایمان به ما می‌گوید: چه باید بکنیم؟

علم انقلاب بیرونی است. ایمان انقلاب درونی است. علم جهان را جهان آدمی می‌کند. ایمان روان را روان آدمیت. خیلی‌ها دانشمند هستند، باسواد هستند، آدم نیستند. وقتی می‌گویی: مادرت مرد، به احترامش یک دقیقه سکوت می‌کند. همین!50، 60 سال زحمت مادر را با یک دقیقه سکوت! متکبر است. قدرت طبیعت را کشف کرده اما خودش هنوز زیر دفن خیال‌ها، عقده‌ها، کینه‌ها، علم طبیعت را می‌سازد. ایمان انسان را می‌سازد. علم نیرو می‌دهد، ایمان، علم نیروی بیرونی می‌دهد. نیروی منفصل جدای از

علم زیبایی است، عقل است. ولی ایمان زیبایی روح است. علم امنیت بیرونی است. شما با مخابرات و با هواپیمای اف چند و اف چند، علم به شما با این تکنولوژی امنیت بیرونی می‌دهد ولی ایمان امنیت درونی است. افرادی ممکن است از نظر بیرون بالاترین تکنولوژی را داشته باشند، اما خودشان پوک هستند.

وقتی امام در هواپیما نشست به ایران بیاید، گفتند: چه احساسی داری؟ چه فرمود؟ یادتان هست چه گفت؟ هیچی! با اینکه حکومت دست شاه و شاهپور و آمریکا بود. می‌شد هواپیما را سرنگون کرد. نشسته و آرام است. قشنگ در هواپیما گفتند: آقا استراحت کرده است. ممکن است هواپیما سرنگون شود، ولی خیالش راحت است. شاه را هم دیدید، در فرودگاه گریه کرد. یعنی او فرمانده‌ی کل قوا بود، گریه کرد و رفت. چون از درون پوک بود. امام دستش به چیزی بند نبود، گفت: من با دلی آرام و نفسی مطمئن. علم امنیتی بیرونی می‌دهد.

علم در مقابل هجوم بیماری‌ها است. سیل‌ها، زلزله‌ها، طوفان‌ها، ایمان در مقابل اضطراب‌ها، تنهایی‌ها، احساس بیگانگی‌ها و پوچ انگاری‌ها، علم جهان را با انسان سازگار می‌کند، ایمان انسان را به خودش.

7- کسب تقوا در کنار تحصیل علم

بنابراین دانشگاه‌ها و اینها 50 درصد دارند. 50 درصدش تقوا و ایمان است. آن چیزی که می‌تواند ایمان ما را نگاه دارد نماز است. یاد خداست. تذکر است، موعظه است. پول داشتن غیر از سخاوت داشتن است. ممکن است یک کسی پول دارد، ولی سخاوت ندارد. ممکن است کسی پول هم خیلی ندارد ولی سخاوت دارد. جامعه الآن مشکلش مشکل پول است، یا مشکل سخاوت است؟ مشکل جامعه الآن مشکل سخاوت است. ما پولدار کم نداریم. یک پولدارهایی هستند کد هم ندارند. یعنی وزارت دارایی اینها را نمی‌شناسد. بانک‌ها هم اینها را نمی‌شناسد. معاملات سنگین رد و بدل می‌کنند. سودهای کلان می‌برند. ولی نه خودش، نه خانواده‌اش، نه محله‌اش، نه جوان‌های محله‌اش، نه فامیلش، نه روستایش، نه شهرش، از آن خیر نمی‌بیند. مشکل ما مشکل پول نیست. البته برای بعضی مشکل پول است. برای بعضی مشکل سخاوت است.

اراده نداریم، گاهی وقت‌ها می‌گوییم: این کار حرام است. می‌گوید: آخر دیگر مردم می‌خواهند. جامعه اینطور است. دختر است، تحصیلاتش خوب است. درسش خوب است، اما یک مهمانی می‌رود و برمی‌گردد عوض می‌شود. خانم یا آقا می‌رود یک ملاقاتی می‌کند و برمی‌گردد عوض می‌شود. یعنی این از درون پوک است. مثل آب می‌ماند، این آب شل است، در هر ظرفی شکل همان درمی‌آید. پول دارد، سواد دارد، اراده ندارد. شما می‌توانید بگویید: هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، خیرات آن کشور هم بیشتر است. یا باید اینطور گفت. هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آمار جنایتش هم بیشتر است.

دبیرستانی‌های ما ادبشان بیشتر است، یا راهنمایی‌ها؟ راهنمایی‌ها ادبشان بیشتر است یا دبیرستانی‌ها؟ دبیرستانی‌ها ادبشان بیشتر است یا دانشجوها؟ دانشجوها اعتقادشان قوی‌تر است یا استادهایشان؟ من وقتی آخوند خوبی هستم که هرچه باسوادتر شدم، تواضع من بیشتر شود. مثل امام! امام مرجع که شد فرمود: دست مراجع را می‌بوسم. من این را از امام شنیدم، جوان بودم. بعد در یک جلسه فرمود: اینکه گفتم: دست مراجع را می‌بوسم برای آن وقت بود. امروز می‌گویم: من دست بقال‌ها را هم می‌بوسم. مرجعیتش گل کرد فرمود: ای کاش من یک پاسدار بودم. روح منی خمینی، بت شکنی خمینی! فرمود: به من رهبر نگویید. رهبر من همان بچه‌ی سیزده ساله است، حسین فهمیده که به خودش نارنجک بست.

نمایندگان مجلس نزد او رفتند. یکی از این نمایندگان گفت: «بنفسی انت» یعنی جانم فدای تو! فرمود: اینطور حرف نزنید، من گرفتار غرور می‌شوم. در عمرم دو رکعت نماز به درد بخور نخواندم. که روز بعد بعضی از مسؤولین نظام گفتند: زشت است شما می‌گویید، رهبر انقلاب هستید، امام هستید. دنیا را تکان دادی. می‌گویی: من دو رکعت نماز خوب نخواندم. گفت: آن نمازی که خدا می‌خواهد در عمرم نخواندم. یعنی هرچه عظمتش بیشتر می‌شد، تواضعش بیشتر می‌شد. به پاسدار، به بقال، به بچه سیزده ساله. یکبار گفت: رهبر من زنان خیابان چهارمندان قم هستند. این زن‌ها یک شیرین کاری در انقلاب کرده بودند.

وقتی علم ما علم مفید است که در کنار علم و تکنولوژی و صنعت اخلاق و ادب ما هم بالا باشد. الآن یک آدم تحصیل کرده خجالت می‌کشد اذان بگوید. خجالت می‌کشد. می‌گوییم: اذان بگو. می‌گوید: من دکتر هستم. من آیت الله هستم. من سردار هستم. هرکس می‌خواهی باش. تاجر هستم، تاجر اذان بگوید؟ به یک نفر پول بدهید اذان بگوید. یک تاجر در بازار اذان بگوید. خجالت می‌کشد. اینها باید اصلاح شود. علم و صنعت و ثروت یک پای کار است. اراده و عزم و تواضع یک پای دیگر است. خدایا دانشمندان ما را متخلق به اخلاق اسلامی و متخلقین به اخلاقی اسلامی ما را دانشمند قرار بده. گفت:

«کَرَم داران عالم را دِرَم نیست *** دِرَم داران عالم را کَرَم نیست»

با یک کسی حرف زدم. گفت: هرچه بگویی کَرَم، من هم می‌گویم: کَرَم! هرچه بگویی: کَرَم، من هم می‌گویم: کَرَم!

الآن دنیای پیشرفته حاضر است اطلاعاتش را در خدمت کشورهای ضعیف بگذارد. ابدا! ذوالقرنین سد سازی را به مردم یاد داد. هم هجرت کرد، از رفاه گذشت، به مردم آلیاژ و مس گداخته و آهن گداخته را داد، مسأله‌ی امنیت مردم را حل کرد. مردم گفتند: خرجت را می‌دهیم. گفت: پول نمی‌خواهم. مجانی و با پای خودش رفت، سد سازی را یاد داد. اگر مدیریت قوی باشد، از ساده‌ترین افراد مهم‌ترین پروژه‌ها را می‌شود انجام داد. این جلسه‌ی امشب ما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

 

«سؤالات مسابقه»

1- خداوند در آیه 61 سوره هود از انسان چه می‌خواهد؟
1) عدم تصرف در زمین
2) آبادی و عمران زمین
3) حفظ زمین و محیط زیست
2- واژه جمال در قرآن، درباره چه امری به کار رفته است؟
1) خودکفایی در کشاورزی و دامداری
2) توسعه و پیشرفت در صنعت
3) گسترش تعلیم و تربیت
3- بر اساس آیات اولیه سوره فجر، عامل سقوط حکومت‌ها چیست؟
1) هجوم دشمنان بیرونی
2) مشکلات و کمبودهای درونی
3) طغیان و تجاوزگری
4- در داستان ذوالقرنین، قرآن بر چه امری تأکید دارد؟
1) ساخت سدّ در برابر سیلاب
2) هجرت برای خدمت به محرومان
3) جهاد و مبارزه با ظالمان
5- آیه 34 سوره ابراهیم به چه امری اشاره دارد؟
1) بی‌شمار بودن نعمت‌های الهی
2) بهره‌برداری نادرست انسان از منابع خدادادی
3) هر دو مورد

Comments (0)
Add Comment