تواضع در برابر والدین

1- زحمات و مشقت های مادر در دوران بارداری
2- فروتنی از روی محبّت
3- حسن و قبح ذاتی کارهای اخلاقی
4- قدردانی از مربیان دوران کودکی و ابتدایی
5- امتیاز خدمات والدین بر دیگر خدمات
6- افتخار والدین به خدمت برای فرزندان
7- خدمت والدین، به دور از تبعیض میان فرزندان

 

موضوع: تواضع در برابر والدین
تاریخ پخش: 04/06/95

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در جلسه قبل راجع به «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/83) صحبت کردیم. نکاتی گفتیم و نکاتی هم نگفتیم. چون نکاتی هم که گفتیم یک چیزی گفتم، از من سؤال شده بود در فرودگاه، سؤالش را گفتم و جوابش را یادم رفت بگویم. حالا من دوباره سؤال و جواب را می‌گویم.
1- زحمات و مشقت های مادر در دوران بارداری
جوانی نزد من آمد و گفت: پدر و مادری دارم به گردن من حق ندارند. گفتم: مگر می‌شود؟ گفت: می‌شود. گفتم: چطور می‌شود؟ گفت: در شکم مادرم که بودم، پدر و مادرم با هم دعوا کردند و از هم جدا شدند و من زاییده شدم، مادرم مرا به کس دیگری داده و رفته شوهر کرده است. نه شیرم داده و نه آموزش داده و نه لباسم را شسته و هیچ! پدرم هم که از مادرم جدا شده رفته یک زن دیگر گرفته. نه محبتی و پولی و کمکی، بنابراین پدرم هست، مادرم هم هست اما هیچ نوع خدمتی به من نکردند. شما که می‌گویید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» شامل این پدر و مادر هم می‌شود یا نه؟ این تکه را در بحث اول گفتم ولی جوابش از ذهنم پرید. هم یکی از برادرها تذکر داد و هم یکی از خواهرها. گفتیم: در جلسه بعد جبران می‌کنیم.
قرآن می‌گوید: «حَمَلَتْهُ‏ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ» (لقمان/14) یعنی مادر سر دل کشید. بالاخره تو را شیر نداده ولی سر دل که کشیده و تو را حمل کرده است. درد زایمان کشیده که تو را زاییده است. بنابراین کسی یک ساک از شما بگیرد و از این طرف خیابان به طرف دیگر ببرد می‌گویید: دست شما درد نکند. متشکرم. قربان شما! خدا سایه‌ات را از سر ما کم نکند. می‌گوییم: چه بود؟ می‌گویی: بنده خدا ساک مرا از آن طرف خیابان به این طرف خیابان آورد. چطور اگر کسی بیست متر ساک کمک شما کند قربانت بروم دارد. آنوقت پدر و مادر نه ماه تو را سر دل کشیده است، بنابراین حق مادر با چیز دیگر قابل جبران نیست. این جمله برای…
2- فروتنی از روی محبّت
در آیه قبل «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» را گفتیم. حالا آیه بعد «وَ اخْفِضْ‏ لَهُما جَناحَ الذُّل‏ مِنَ الرَّحْمَه» (اسراء/24) بشنوید… «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیرا» این هم دنباله آیه است. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» را نکاتی گفتیم، حالا این آیه را بگوییم. خفض جناح یعنی بالت را باز کن. بالت را برای پدر و مادر باز کن. الآن هم دو نفر که همدیگر را دوست دارم و مدتی همدیگر را ندیدند، وقتی همدیگر را می‌بینند دستشان را باز می‌کنند که با همدیگر رو بوسی کنند. این بالت را باز کن کنایه از این است که تواضع کن. «وَ اخْفِضْ‏ لَهُما جَناحَ الذُّل‏» در چه شرایطی؟ می‌گوید: در هر موقعیتی که هستی. شاه هستی، رئیس جمهور هستی. مرجع تقلید هستی. هرکس هستی، این برای مردم عادی نیست. اگر بالاترین درجات علمی و سیاسی اجتماعی را هم داری، پدرت را تحقیر نکن. مادرت را تحقیر نکن. با کمال تأسف هستند جوان‌هایی که وقتی دوستانشان مثلاً خانه‌شان می‌آیند، به پدر و مادرشان می‌گویند: تو بیرون نیا. چند نفر مهمان دارم. اینها سوپردولوکس هستند. تو قدیمی هستی. نتیجه دانشگاه این است؟ نتیجه دبیرستان این است؟ دو تا کلمه درس خواندی به پدر و مادرت می‌گویی: جلوی مهمان‌هایم پیدا نشو. یا به پدر و مادرت می‌گویی: تو حرف نزن! هیچی نگو! چرا؟ لهجه دارد. لهجه داشته باشد. اصلاً اینهایی که بدمستی می‌کنند، یادشان رفته این پدر و مادر نان مفت به تو دادند و تو دیپلم و لیسانس شدی.
یک خاطره بگویم. می‌گویند: پدری دست بچه‌اش را گرفته بود. داشت می‌رفت. به جایی رسیدند. یک معرکه گیری معرکه گرفته بود. جمعیت هم ایستاده بودند تماشا می‌کردند. این بچه قدش کوچک بود. گفت: آقاجون من هم می‌خواهم ببینم. گفت: بغلم بیا. گفت: من می‌خواهم بهتر ببینم. گفت: پایت را روی دوش من بگذار. بچه پایش را روی دوش او گذاشت، بچه که روی دوش رفت گفت: بابا، گفت: بله! گفت: حالا خوب می‌بینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا، گفت: بله! گفت: از تو بهتر می‌بینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا، گفت: بله، گفت: اصلاً من می‌بینم و تو نمی‌بینی. آخرش پدر گفت: آقا جون اینکه تو می بینی، برای این است که من نردبان تو شدم. آقای سوپردولوکس این مادری که لهجه دارد و پدری که پیر شده، این نان مفت به تو اد و شما خوردی و فوق لیسانس شدی. حالا بد مستی نکن. پایت را روی دوش همین پیرمرد گذاشتی و نان مفت خوردی و تحصیل کرده هستی. حالا چه خبر است؟ باید مواظب باشیم.
3- حسن و قبح ذاتی کارهای اخلاقی
یک نابینا وارد جلسه پیغمبر شد. پیربود و نابینا بود و عصا زنان آمد. یک نفر در جلسه عبوس کرد. آیه آمد سوره  «عَبَسَ‏ وَ تَوَلَّى» (عبس/1) «عَبَس» عبوس کرد. ابرو خم کرد؟ «أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏» (عبس/2) عبوس کردی؟ نابینا را بخندی، می‌بیند؟ نه! من نابینا هستم. شما بخندی. من نمی‌فهمم. عبوس کنی، من نمی‌فهمم. برای نابینا بخندی و عبوس کنی فرقی ندارد. قرآن نمی‌گوید: چون او فهمید بد کردی. حتی اگر او هم نفهمد بد کردی. یعنی کار بد، بد است ولو پلیس نفهمد. از چراغ قرمز عبور کردی، آدم بدی هستی. نه، پلیس که نفهمید. خوب نفهمد. کارت اشتباه بود. ما وقتی عیب را می‌فهمند می‌گوییم: ای خاک بر سرم! فهمیدند. باید بگوییم: خاک بر سرم که این غلط را کردم. نباید بگویی: خاک بر سرم که او فهمید. برای اعمی بخندی و عبوس کنی فرقی ندارد. کار زشت، زشت است.
خدمت دکتر بهشتی در زمان طاغوت بودم. آخر شب در ماشین ایشان نشستیم جایی برویم. شهید مظلوم دکتر بهشتی پشت فرمان بود. به چراغ قرمز رسید، ایستاد. من نگاه کردم و گفتم: آقای دکتر، هیچ کس نیست، برویم. گفت: چراغ قرمز است. گفتم: شما که نظام شاهنشاه را قبول نداری. گفت: من نظام را قبول ندارم. ولی نظم را قبول دارم. نظم می‌گوید: وقتی چراغ قرمز است، بایست. ما می‌ایستیم چون پلیس جریمه‌مان می‌کند. چون پلیس می‌فهمد. گیر ما این است. باید به جایی برسیم که خوب، خوب است ولو هیچکس نفهمد. بد، بد است ولو کسی نفهمد. خوب و بدی‌ها مربوط به فهم مردم نیست. «وَ اخْفِضْ‏ لَهُما جَناحَ الذُّل‏» ذل یعنی ذلت، یعنی نسبت به پدر و مادر خودت را ذلیل کن. کوچک کن. مادر که بچه‌اش را می‌بوسد سفت می‌بوسد. اما بچه‌ها مادر را چطور می‌بوسند؟ انگار کاهگل می‌بوسند. مادر که بچه‌اش را می‌بوسد مُک می‌زند. اما پسر و دختر… یادمان می‌رود. ما هرچه داریم از پدر و مادر داریم.
یک کسی کتابخانه‌ی مهمی داشت. یک کتاب را در جعبه آویزان در کتابخانه کرده بود. مثل لوستر! هرکس می‌آمد از کتابخانه‌اش بازدید کند، می‌گفت: بهترین کتاب در این لوستر است. گفتند: چیست؟ روی پوست میش نوشتند؟ خط کوفی و میخی است؟ آب طلا نوشتند؟ گفت: نه، گفتند: پس چیست که شما می‌گویی مهمترین کتاب این است که آویزان است؟ گفت: این کتاب آب بابا است. گفت: آب بابا کتاب کلاس اول است مهم نیست. گفت: ببین اگر آن را نمی‌خواندم سر از این کتابخانه درنمی‌آوردم. اگر این پدر و مادر نبودند، شما به اینجا نمی‌رسیدی. ما هرچه داریم از آن داریم. حالا تواضع کن.
بعد می‌گوید: «من الرحمه» این در آیه یعنی چه؟ یعنی تواضعت به خاطر این نباشد که کمکش کنی و پولهایش را بگیری. آخر گاهی وقت‌ها آدم پدر و مادرش را تر و خشک می‌کند که پولهایش را بگیرد. یا محضر ببرد و زمین را به اسمش کند. ساختمان را به اسمش کند. می‌گوید: این شیطنت است. اگر محبت می‌کنی براساس محبت باشد. نه براساس اینکه پولهایش را کش بروی. یک چیزی از او بگیری.
پدر و مادر هم نباید بین فرزندان فرق بگذارند. حدیث داریم فرق گذاشتن بین اولادها گناه کبیره است. «من الکبائر» پدر و مادر نباید بین پسر و دختر فرق بگذارد. بعد می‌گوید: «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما» دعایشان کن. اینکه می‌گوید: «قُل» خدا به ما گفته: دعا کنید. از این کلمه «قل» معلوم می‌شود. دعای پدر و مادر در حق ما مستجاب می‌شود. چون اگر مستجاب نشود می‌گوید: آقای قرائتی، دعا کن! ولی من مستجاب نمی‌کنم. پس مرا سر کار گذاشتی. وقتی می‌گوید: پسر و دخترها دعا کنید، معلوم می‌شود دعای اولاد در حق پدر و مادر مستجاب می‌شود. کما اینکه دعای پدر و مادر هم در حق اولاد مستجاب می‌شود.
4- قدردانی از مربیان دوران کودکی و ابتدایی
مسأله دیگر زحمات والدین را فقط رحمت خدا می‌تواند جبران کند. «رَبِّ ارْحَمْهُما» خدایا تو به اینها رحم کن. زحمات اینها چیزی نیست که من با یک مشت آجیل و یک کیسه برنج و یک پول و لباس، بعد می‌گوید: «کَما رَبَّیانِی صَغِیرا» می‌گوید: یاد بچگی‌هایت هم بیافت. یعنی من وقتی صغیر و کوچک بودم، آنها مرا تربیت کردند. از این معلوم می‌شود قدر هر مربی را باید دانست. هر مدیری، مربی، معلمی، هرکس گردن ما حق تربیت دارد، چون می‌گوید: «کَما رَبَّیانِی صَغِیرا» یعنی چون آنها صغیر بودم و مرا بزرگ کردند، پس همه کسانی که نوعی به گردن ما حق دارند، باید از اینها قدردانی کنیم. معلم کلاس اول، نگو: من الآن استاد دانشگاه هستم. تو الآن استاد دانشگاه هستی. ولی معلم کلاس اولت را یادت نرود. در حوزه هم همینطور است. بعضی‌ها آخوند می‌شوند. ولی معلم‌های اول را نباید فراموش کنند. کتک‌هایش را ابوذر خورد و ما به پلوهایش رسیدیم. ما یادمان نرود بنده که دارم در تلویزیون حرف می‌زنم برای خون شهداست. اگر شهدا خون نمی‌دادند بنده در تلویزیون بلبل زبانی نمی‌کردم. زمان شاه من در کاشان کلاس داشتم، چهل، پنجاه نفر جوان بودند. اگر الآن میلیون‌ها آدم پای حرف من می‌نشینند، مرا سر سفره قرآن نشاندند، این بخاطر خون شهداست. فراموش نکنیم. «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً»
خدمات پدر و مادر با خدمات دیگر فرق می‌کند. من فرق‌هایش را نوشتم. 1- خدمات پدر و مادر قبل از تولد است. از قبل از تولد خدمت می‌کنند. می‌گوید: این غذا را نخورم برای بچه‌ام بد است. از قبل از تولد ظاهرش این است که سیسمونی می‌خرند. لباسی تهیه می‌کنند. یک کارهایی می‌کنند، مالی و پولی، ولی یک کارهای… خوب است اینها بنر شود. تفاوت خدمات والدین با همه خدمات دیگر. مملکت هم خدمت می‌کند. الآن هفته دولت وزرا می‌آیند خدماتشان را می‌گویند. ولی
5- امتیاز خدمات والدین بر دیگر خدمات
خدمات پدر و مادر قبل از تولد است. 1- عاشقانه است. 2- فارغ است. یعنی خودش و همه چیز را کنار می‌گذارد تا خادم شود. عروسی است. بله می‌خواهم بیایم ولی خدا می‌داند بچه‌ام مریض است، باید در خانه باشم. چرا مسجد نیامدی؟ بچه‌ دارم. چرا عروسی نیامدی؟ بچه‌ام مریض بود. یعنی همه کارهایش را کنار می‌گذارد که صد در صد مخلصانه، فارغ است. از همه چیز می‌گذرد تا خادم بچه‌اش باشد.  1- قبل از تولد  2- عاشقانه، 3- خودش را فارغ می‌کند و همه کارهایش را کنار می‌گذارد. پدر و مادرآگاه هستند چه کنند. یعنی خدا این آگاهی را در اینها گذاشته است. یعنی دخترهای سه ساله را دیدی؟ دختر سه ساله، چهار ساله عروسک قنداق می‌کند. این خودش هم نمی‌فهمد چرا؟ چون خدا می‌خواهد می‌داند که این دختر سه ساله بیست ساله شود، می‌زاید. وقتی زایید باید بچه قنداق کند. از سه سالگی عروسک قنداق می‌کند، که یاد بگیرد وقتی بیست ساله شد بتواند قنداق کند. یعنی خداوند این علاقه به عروسک را که در بچه گذاشته است، این می‌خواهد تمرین کند.
خدا مرحوم پرورش را رحمت کند. می‌گفت: قرائتی تو هم مثل همان دختر سه ساله هستی. سالها قبل از انقلاب به سرت افتاد کلاس بچه‌ها بگذاری. چون ما پزشک اطفال داشتیم، آخوند اطفال نداشتیم. سالها قبل از انقلاب به فکر ما افتاد چرا پزشک اطفال داریم و آخوند اطفال نداریم. ما آخوند اطفال شویم. چه کسی گفته ببینیم مردم چه می‌کنند؟ تو یک کاری کن مردم یاد بگیرند. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ‏ إِماماً» (فرقان/74) قرآن می‌گوید: تو الگو بشو. چرا می‌خواهی ببینی دیگران چه کردند؟ خود شما یک لباسی را حساب کن، خودت طراح باش. نه اینکه ببینی دیگران چه کردند. بعد تخته سیاه گذاشتیم و تخته سیاه هم نداشتیم. بعضی جاها من می‌خواستم کلاس بگذارم، در بعضی از استان‌ها، مثل مشهد تخته سیاه نداشتیم. مقوا پیدا کردیم و به دیوار زدیم و با زغال روی مقوا کلاسداری کردیم. گاهی هم با جوراب‌هایم تخته را پاک می‌کردم. اصلاً آن زمان سالها قبل از انقلاب ما کلاسداری کردیم. انقلاب که شد من بلد بودم معلم باشم. و لذا وقتی در تلویزیون رفتم، معلمین هم گفتند: مثل اینکه این شیخ معلمی بلد است. گاهی خود آدم هم نمی‌داند در یک چیزی دست به کاری می‌زند برای اینکه فردا خادم آگاه است. یعنی دوره‌اش را در سه سالگی دیده است.
رایگان است، گرچه زن می‌تواند به خاطر شیری که به بچه‌اش می‌دهد از شوهرش پول بگیرد. ولی ما که در این هفتاد ساله به شوهرش بگوید: پول شیر بده. رایگان است.
سه شیفت است. به بچه نمی‌گوید: بی‌خود گریه نکن. صبح ساعت هشت، سه شیفته است. گرما و سرما ندارد. شب و روز ندارد. وقتی خدمت می‌کند غرور دارد. گاهی وقت‌ها یک کسی خدمت می‌کند ولی احساس حقارت می‌کند. مثلاً اگر یک جایی را جارو کند، احساس می‌کند شعلش است و باید جارو کند. ولی خانه را که جارو می‌کند، بچه را که تمیز می‌کند غرور می‌گیرد. با افتخار این کار را میکند. حتی بعد از مرگ هم خدمت می‌کند. اگر بچه‌اش هم بمیرد باز می‌آید سنگ قبر را با دستمال کاغذی پاک می‌کند. یعنی این کارهایش را بعد از مرگ هم دارد. عادل است، بین پسر و دختر فرق نمی‌گذارد. اولاد اول، اولاد دوم، اولاد سوم، پدر و مادر عادل هستند. همه بچه‌هایشان را دوست دارند. فرق بین بچه‌هایشان نمی‌گذارند.
6- افتخار والدین به خدمت برای فرزندان
خادم انحصاری است. حاضر نیست دیگری جایش بنشیند. به مادر می‌گوییم: بچه‌ات را به او بده. می‌گوید: نه، بچه خودم است. گاهی وقت‌ها آدم یک باری روی دوشش است. مثل جنازه، ولی دلش می‌خواهد یک کسی بیاید بگیرد. کمرش زخم شد. گاهی وقت‌ها یک کسی خدمت می‌کند ولی دنبال این است که کسی بیاید بگیرد. مادر خدمتی می‌کند که هیچوقت آرزو نمی‌کند کسی بیاید جایش بنشیند. اینها مهم است. خادم انحصاری است. آینده‌نگر است. بچه‌اش سه ساله است. دو ساله است. یک پارچه گیرش می‌آید، می‌گوید: باشد دخترم بزرگ شد، برای جهازیه‌اش باشد. دولت با تمام مغزی که دارد، طرح پنج ساله می‌دهد.     مادر طرح بیست ساله و چهل ساله می‌دهد. می‌خواهد زمین بخرد، می‌گوید: این زمین خوب است چون پسر دارم. فردا پسر من جوان شود زن بخواهد، طبقه بالایش را می‌توانم بسازم. هنوز خودش خانه ندارد، فکر خانه پسرش است. آینده‌نگر است، دلسوز است. سوز دارد. ایثارگر است، یعنی از خودش کم می‌کند.
خادمی است که هم امروز خادم است و هم آرزو می‌کند در آینده خادم بشود. خدایا عمرم بده بچه‌هایم بزرگ شوند، داماد شوند، عروس شوند، یعنی از خدا برای نوکری عمر می‌خواهد. هرچ نوکری نمی‌گوید: خدا عمرم بده نوکر آقا شوم. ولی پدر و مادر هم خدمت می‌کند، هم آرزو می‌کند آینده هم خادم باشد.
خدمتش جامع است. آمپول زن، آمپول می‌زند و کار دیگری نمی‌کند. آشپز فقط آش می‌پزد. کس دیگر ممکن است لباس را بشوید. این خادم جامع است. یعنی مسأله بهداشت، غذا، نظارت، کجا بودی؟ کجا نرفتی؟ مسأله تعلیم و تربیت، خادم وفادار است. هیچ پدر و مادری به بچه‌اش کلک نمی‌زند. بی‌کلک است.
خادم بی‌توقع است. نمی‌گوید: من لباس‌هایت را شستم و حالا تو لباس‌هایم را بشوی. هم با دست و پا خدمت می‌کند و هم دعا می‌کند. ممکن است کسی در مملکت و اداره و وزارتخانه خدمت کند. اما دعا نمی‌کند خدایا سایه رئیس کل و مدیر کل و وزیر را از سر من کم نکن. خدمت می‌کند اما دعا در آن نیست. خادمی است که با لب هم دعا می‌کند.
7- خدمت والدین، به دور از تبعیض میان فرزندان
خادمی است که هیچوقت آرزوی بازنشستگی نمی‌کند. می‌گوید: خدایا کی میشود بازنشست شوم؟ کارمند دولت همه می‌گویند: کی می‌شود بازنشست شویم؟ انشاءالله یک سال و نیم دیگر. سرباز وقتی از سربازخانه بیرون می‌آید، شیرینی می‌دهد. می‌گوید: ترخیص شدم. بیرون آمدم. انگار گیر کرده بود. یعنی رفته بودم زوری رفته بودم. حالا که بیرون آمدم به شکرانه آن شیرینی می‌دهم. ببینید ما در پادگان خدمت می‌کنیم، ولی می‌خواهیم فرار کنیم.
خادمی است که زشت و زیبا را نمی‌فهمد. بچه خوشگل باشد یا زشت. هردو یکسان است. پولدار است یا فقیر است هردو یکسان است. پیر است یا کودک است؟ هردو یکسان است. همانطور که کودک را دوست دارد. جوان هم شود دوست دارد. بچه‌اش پیر هم شود دوستش دارد. امکاناتش و در مرگش باز خدمت می‌کند.
در همه چیز پشتیبان است. در ازدواج پشتیبان است. در مسکن پشتیبان است. در ایجاد شغل و اشتغال پشتیبان است. همه رقم حمایت‌ها را می‌کند. خادمی است که در حیات فرزندش شادی را لمس می‌کند. در فراقش اشک می‌ریزد. ما در اداره‌ها خدمت می‌کنیم اما اشک نمی‌ریزیم برای مدیر کلی که از دنیا رفت. الآن شما در نهضت سواد آموزی برو و بگو: قرائتی مرد! می‌گوید: اِ… قرائتی مرد! مرگ برای همه است. اما به بچه بگو: مادرت مرد. نگو… جیغ می‌کشد. هیجانی می‌شود. هیچکس قابل قیاس با پدر و مادر نیست. مادر مادر است. تمام دکترهای تغذیه جمع شوند و همه مواد غذایی را با هم ترکیب کنند، همه دکترها همه مواد غذایی را با هم ترکیب کنند،  شیر نمی‌شود. همه خصلت‌های همه زنان را آب کنند، یک کپسولش کنند، مادر نمی‌شود. پدر نمی‌شود. حالا چهار تا اصطلاح بلد هستیم، خبری نیست. من باعث شدم که تو بالا بروی و بگویی: بابا می‌بینم. من نردبان تو شدم. قدر آنها را بدانیم. این مقدار راجع به بحث پدر و مادر بود. یک صلوات بفرستید موضوع بحث را عوض کنم. (صلوات حضار)
چهار دقیقه وقت داریم. بیننده‌ها هفته دولت بحث را می‌بینند. راجع به دولت یک بحثی دارم هم روانشناسی است و همه به تعلیم و تربیت می‌خورد و هم به اداره مملکت می‌خورد. بحث تشویق و توبیخ است. خدا یک چیزهایی را به ذهن من انداخت و حدود بیست نکته در مورد اینکه بخواهیم یک کسی را توبیخ کنیم چطور است؟ سعی می‌کنم از رو بخوانم که این بیست نکته را در دو دقیقه بگویم.
اگر توبیخ می‌کنید طوری توبیخ نکنید که طرف مأیوس شود و بگوید: خاک برسرم! حالا کنکور رد شد، یک کار دیگر. کنکور هم رد شد، بعضی‌ها که در کنکور رد می‌شوند انگار از آسمان افتادند و نابود شدند. خبری نیست. هرکس در دانشگاه رفت موفق نیست. هرکس بیرون دانشگاه بود حتماً شکست نخورده است. دانشگاه یک ارزش هست، اما ارزشی نیست که آدم برایش سکته کند. اگر کسی در یک جایی رد شد، طوری توبیخش نکنید که این احساس کند در همه کاری برای همیشه نابود است.
2- اگر می‌خواهید توبیخ کنید از کارش توبیخ کنید. نگو تو آدم بدی هستی. بگو: آدم خوبی هستی. کارت بد است. آدم خوبی هستی، کارت بد است. «إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِین‏» (شعرا/168) آیه‌ی قرآن است. یعنی عملت بد بود نه اینکه خودت بد باشی. خودت خوب هستی.
3- اگر می‌خواهی توبیخ کنی خوبی‌هایش را هم بگویید. اینجا این کار را کردی، خوب بود. می‌آیی در خانه سبزی گل دارد. این هم سبزی است پاک کردی. کور بودی؟ بگو: عدسش شن نداشت. برنجش خوب بود. پختش خوب بود. نظافتش خوب بودو مدیریت تو خوب بود. محبت تو خوب بود. این سبزی را غفلت کردی. این یک خرده گل دارد. قرآن می‌خواهد بگوید: آبجو بد است، می‌گوید: خوبی‌هایی دارد. شما می‌دانی مشروبات الکی چقدر درآمد دارد؟ کسانی که انگور می‌کارند، کارخانه‌های شراب‌سازی، کارخانه‌های بطری سازی و کارتن سازی، کامیون‌هایی که حمل و نقل می‌کنند. مغازه‌هایی که شراب می‌فروشند، بالاخره یک عده به نان و آب می‌رسند. اما می‌گوید: همه خوبی‌ها را دیدی، ضرر شراب بیشتر است. «وَ إِثْمُهُما أَکْبَر» (بقره/219) اگر یک کسی را انتقاد می‌کنید. خوبی‌هایش را هم بگویید.
به حداقل اکتفا کنید. یعنی با هرکس بد شدید، هرچه می‌خواهی به او نگو. یک راهی بگذار برای اینکه ممکن است فردا آشتی کنی. با هرکس هم دوست شدی همه اسرارت را به او نگو. ممکن است فردا دشمنت شود. ما داشتیم بعضی طلاق‌هایی که این عروس بی‌خرد یا داماد بی‌خرد، عکس‌هایی داشته در یک صحنه‌هایی، حالا دوست هستند کنار هم می‌نشینند و گردنشان را روی سینه هم می‌گذارند و می‌گوید: بیا آلبوم را ببین. دختر می‌گوید: بارک الله تو با اینها هم بودی! هوم… اوهوم… من که خانه پدرم رفتم! پسر می‌گوید: عجب، تو با این هم عکس گرفتی دختر! یک غلطی کردید عکس نگیرید! شما می‌دانید چند هزار خانواده به خاطر این آلبوم‌ها متلاشی شده است؟ بعضی از ما عقل نداریم. واقعاً افرادی هستند خودشان خودشان را آتش می‌زنند. حالا دوست شده، قربانت بروم، محضر می‌رود و همه سکه‌ها را می‌بخشد. فردا می‌گوید: چه خاکی بر سرم کردم. چه کسی گفته؟ قرآن می‌گوید: اگر خواستی مهر را به شوهرت ببخشی، یک خرده را ببخش. نرو یکباره صد سکه را ببخش. بگو خیلی خوب چون پسر خوبی هستی، حالا یک سکه را می‌بخشم. یک بستنی می‌دهد و یک سینما می‌روند و یک ساندویچ و پیتزا می‌خورند، می‌رود محضر صد سکه را می‌بخشد. کلاه سرتان می‌گذارد. با یک بستنی گولت زد. با یک پیتزا مهرت را پس گرفت. اگر مرد خواست، «فان طبن لکم…» آیه‌اش را بلد هستی؟ «ً فَإِنْ‏ طِبْنَ‏ لَکُمْ عَنْ شَیْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً» (نساء/4) اگر عروس خانم یک خرده از مهرش را خواست به شما ببخشد، گواراست. اما اگر همه مهر با بخشید، هم عروس خل است، هم برای مرد گوارا نیست. باید مواظب باشیم.
قرآن می‌گوید: اگر چنین شدی. چنین شدی. آخرش می‌گوید: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏» این لعَّل یعنی شاید خوب باشی. سفت به کسی نگو، به. وقتی قربان هم می‌روند… یک عروس و داماد با هم دعوا کردند. عروس به داماد گفت: تو شب اول گفتی: می‌خواهم بخورمت. حالا به من بد دهانی می‌کند؟ گفت: کاش خورده بودمت تمام شده بودی. قربان هم طوری نرویم که حالا هرچه مهریه داریم ببخشیم. حدیث داریم مؤمن آینه است. چطور آینه عیب را بی‌ سر و صدا می‌گوید. اگر می‌خواهید توبیخ کنید علنی نباشد و به حداقل باشد. تکرار نباشد. «الِافراطُ فِى المَلامَهِ یَشُبُّ نیرانَ اللَّجاج» (غرر الحکم/ص223) بلند شو تو رفوزه شدی. بلندشو تو که غذا را سوزاندی. بلند شو تو که سبزی را درست پاک نکردی. ولم کن! اگر یک نقطه ضعفی دیدی، تکرار نکنید. هی نیش نزنید. هفت مورد را گفتم. سیزده مورد ماند. می‌گویند: وقت تمام شد.
خدایا یادمان بده و عقلمان بده درست اسلام را بفهمیم و درست عمل کنیم. تمام برنامه‌های اسلام هرکدام از ریل اسلام بیرون می‌رود به مشکل برمی‌خوریم به مشکلم که برخوردیم نه دولت می‌تواند حل کند و نه ملت. مشکل را خودمان ایجاد کردیم. خدایا خادمین مملکت را کمک کن. خائنین به مملکت را اگر قابل هستند هدایت کند. اگر هم خیانت می‌کنند و هم قابل نیستند، نقشه‌هایشان را نقش بر آب کن. طرحشان را و طراحانشان را نابود کن. خدایا کشور ما برای امام زمان است. قلب آقا را برای همیشه از الآن تا همیشه از ما راضی بگردان.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»  


 

«سؤالات مسابقه»

1- آیه 14 سوره لقمان به کدام زحمت فرزند به مادر اشاه دارد؟
1) 9 ماه بارداری
2) درد زایمان
3) دوران کودکی
2- آیه 24 سوره اسراء به چه امری فرمان میدهد؟
1) فروتنی فرزند در برابر والدین
2) رحمت و محبت فرزند به والدین
3) فروتنی در برابر والدین از روی رحمت
3- آیات اولیه سوره عبس، از چه کاری انتقاد میکند؟
1) بدزبانی به نابینا
2) ترش رویی به نابینا
3) طرد نابینا از مجلس
4- مهم ترین امتیاز خدمت والدین به فرزند چیست؟
1) عاشقانه بودن
2) خالصانه بودن
3) هردومورد
5- از آیه 74 سوره فرقان چه امری از خداوند درخواست شده است؟
1) الگوگیری از اولیای خدا
2) الگو شدن برای مومنان
3) دوری از الگوهای کافران

Comments (0)
Add Comment