تکیه به خدا یا غیر خدا؟

1- خداوند، خالق، مالک، عالم و قادر
2- خداوند، عزّت بخش مؤمنان
3- خداوند، هادی و حامی اهل ایمان
4- غیر خدا، عاجز و فانی
5- کار برای خدا، باقی و ماندگار
6- غیر خدا، مملوک خداست
7- حق حکومت، از ان خدا و اولیای خدا
8- غیر خدا، عامل رکود یا سقوط

موضوع: تکیه به خدا یا غیر خدا؟

تاریخ پخش:  13/14/92

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در قرآن هیچ چیزی شاید به اندازه‌ی توحید و شرک رویش تکیه نشده باشد. توجه به خدا و توجه به غیر خدا، خیلی آیه داریم. نمی‌دانم بگویم چند صد آیه. در این جلسه‌ی 27، 28 دقیقه‌ای، من چند تا از این آیات را به عنوان معلم قرآن می‌نویسم که تکیه به خدا یعنی چه، غیر خدا یعنی چه. سیمایی از تکیه بر خدا، و تکیه بر غیر خدا.

بحث قشنگی است، قرآنی و خیلی کاربردی است. فقط نظری هم نیست. کاربردی است. در قرآن «دُونِ اللَّه‏» یا «دونه» یعنی غیر خدا.

تکیه بر خداوند چند دلیل دارد:

1- خداوند، خالق، مالک، عالم و قادر

1- چون مالک است. به چه دلیل تکیه بر خدا؟ چون مالک است. «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض‏» (بقره/255) هستی برای اوست. خالق است، «الَّذی خَلَقَ فَسَوَّى» (اعلی/2)

کارایی همه چیز به دست اوست. آتش هم که می‌سوزاند با اراده‌ی خدا می‌سوزاند. چون اگر خدا نخواهد، آتش هم نمی‌سوزاند. همینطور که آتش ابراهیم را نسوزاند.

اگر او بخواهد شن طبس را به جان هلی‌کوپتر آمریکا می‌اندازد. یعنی جمادات، شن جماد است، جمادات به جنگ انسان‌ها می‌روند و جمادات بر انسان‌ها پیروز می‌شوند.

به همه چیز آگاه است. عالم است. مالک است، خالق است، عالم است. «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ» (بقره/29) همه چیز را می‌داند. کس دیگر نمی‌داند. من بنده‌ی خدا هستم. او مالک من است. از یک تک سلول یک انسان ساخت. شما از آب و خاک چه می‌توانی بسازی؟ خشت، آجر، سرامیک و سفال، شما چیز دیگر نمی‌توانی از خاک نمی‌توانی بسازی. یا خشت، یا آجر، یا کاشی‌کاری، سفال. خداوند از خاک چه می‌سازد؟ چند صد رقم میوه، چند صد رقم گل، بشر با همه‌ی عقل و علمش از خاک دو سه رقم چیز می‌سازد.

قادر است، «وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» (مائده/120) قدرت دارد. کسان دیگر نمی‌توانند کاری کنند. قدرتش بی‌نهایت است.

برایش آسان است، آخر گاهی وقت‌ها می‌گویند: به غیر او تکیه کنم، یک وامی از او بگیرم، می‌گوید: ندارم. می‌گویم: مثلاً این کار را بکن، می‌گوید: نمی‌توانم. ولی خداوند «وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما» (بقره/255) یعنی حفظ آسمان‌ها و زمین، «وَ لا یَؤُدُهُ» یعنی خسته نمی‌کند. یعنی حفاظت هستی برایش کاری ندارد. یک مثال بزنم، اینکه می‌گوییم: «وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» خدا بر هر کاری قادر است، خسته نمی‌شود. مثل چشم، مثلاً چشم شما میخ ببیند، با کوه ببیند، برایش فرق نمی‌کند. شما یک میخ دستت است، یک نگاه به میخ بکن، یک نگاه به کوه بکن. برای چشم شما اینطور نیست که وقتی می‌خواهی میخ ببینی، یک خرده انرژی مصرف می‌شود، وقتی می‌خواهی کوه ببینی، چشم باید جان بکند. یعنی همینطور که نگاه به میخ و کوه برای چشم یکسان است، آفرینش هستی برای خدا یکسان است. و لذا گاهی می‌گوید: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ» (تین/1) قسم به تین، تین انجیر است.که سقفش می‌شود یک کیلو. یکبار می‌گوید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) قسم به خورشید. یکبار به انجیر کوچولو قسم می‌خورد، یکبار به خورشید.. قسم می‌خورد. این یعنی چه؟ می‌خواهد بگوید، برای من انجیر و خورشید فرقی نمی‌کند. ما برایمان ابالفضل بزرگ است. ولی این تخته سیاه کوچک است. هیچ وقت نمی‌گوییم: به تخته سیاه قسم! ولی می‌گوییم: به ابالفضل قسم! برای ما ابالفضل بزرگ است و تخته سیاه کوچک. اما برای خداوند هیچی بزرگ نیست. بهترین مثل همین مثل چشم است. برای چشم ما هیچ فرقی نمی‌کند، میخ ببیند یا کوه. برای خدا فرق نمی‌کند بگوید: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ» یا بگوید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها».

2- خداوند، عزّت بخش مؤمنان

به انسان عزت می‌دهد. آدمی که خدا دارد عزیز است. مسلمان‌ها در کاخ آمدند. سجده نکردند. شاه گفت: چرا سجده نکردید؟ گفتند: ما بنده‌ی خدا هستیم. این پیشانی را فقط در برابر خدا روی خاک می‌گذاریم. تو کسی نیستی. از ترس پشه در پشه‌بند می‌روی.

معنای عزت این نیست که خانه و ماشین و تلفن دارد. عزت، چند بار دیگر هم معنا کردم. عزت یعنی نفوذ ناپذیر. زمینی که سفت است، بیل می‌زنی فرو نمی‌رود، کلنگ می‌زنی فرو نمی‌رود، عرب‌ها می‌گویند: «ارضٌ عزاز» این ارض عزاز است. یعنی عزیز است. چرا به زمین سفت می‌گویند: عزیز؟ چون سر کلنگ در آن نمی‌رود. مؤمن عزیز است نه اینکه خانه و ماشین و تلفن دارد. یعنی مؤمن را هرکاری می‌کنی، روحش را سوراخ کنی، این سوراخ نمی‌شود. پولش بدهی، امضا کند، می‌گوید: رشوه نمی‌گیرم. تهدید، می زنمت! باسمه تعالی مرا بکش، نمی‌شود. مؤمن عزیز است یعنی مثل زمین عزاز، زمینی که بیل و کلنگ در آن نمی‌رود می‌گویند: این زمین عزیز است. مؤمن عزیز است یعنی نمی‌شود روحش را سوراخ کرد. پوستش را می‌شود سوراخ کرد، روحش را نمی‌شود.

شاعر راجع به امام حسین یک شعر دارد می‌گوید: حسین جان! تیرها بدنت را سوراخ سوراخ کردند. شمشیر و خنجرها بدنت را سوراخ کردند. اما آنچه که نشد سوراخ کنی، در روح تو نفوذ نشد. زینب کبری خیلی صدمه دید. شهادت برادر، پسر، بستگان، داغ، اسارت، سفر، خستگی، آنوقت در شام آمد به یزید گفت: «انی» من که زن هستم، «لاستصغرک» از صغیر یعنی من زینب، تو را خیلی کوچک می‌بینم. اوه، یزید گفت: این متکبر چه کسی است؟ این خانم بند به خداست. آدمی که بند به خدا شد، همه این مصیبت‌ها را هم ببیند، از پا نمی‌افتد. می‌گوید: «انی لاستصغرک» تو نزد من خیلی کوچک هستی. ایمان به خدا به آدم عزت می‌دهد.

امید می‌دهد. به چه تکیه کنیم؟ «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوت‏» (فرقان/58) توکل کنید به کسی که «لا یَمُوت‏» نمی‌میرد. همه می‌میرند. همه می‌میرند. چقدر زمان شاه وزیرها خودشان را می‌خواستند به وزیر دربار نزدیک کنند. وزیر دربار خودش را می‌خواست به نخست وزیر نزدیک کند. نخست وزیر خودش را می‌خواست به شاه نزدیک کند. شاه می‌خواست خودش را به رئیس جمهور آمریکا نزدیک کند. همه رفتند. همه یموت هستند. «الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوت‏» آن کسی که «لا یموت» است، نمی‌میرد اوست. بناست تکیه کنم، تکیه کنم به چیزی که ماندگار است. نه چیزی که خودش هم رفتنی است. این سیمای خداشناسی است.

3- خداوند، هادی و حامی اهل ایمان

خوبان را حمایت می‌کند. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «وَ هُوَ یَتَوَلَّى» یعنی متولّی است، «وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ» (اعراف/196) متولی افراد صالح است. یعنی اگر آدم، آدم صالحی باشد، خدا قول داده تو اگر صالح باشی، حتی به قول فوتبالیست‌ها دقیقه نود من تو را کمک می‌کنم. توفیق باشد من این دقیقه نودها را جمع کردم یک شب در تلویزیون خواهم گفت. آنجایی که خدا دقیقه نود دست آدم را می‌گیرد. پیغمبر درون غار رفت، همه خواستند او را بکشند. یک تار عنکبوت آمد، باقی‌اش را هم بلد هستید. یعنی خداوند با تار عنکبوت پیغمبرش را حفظ کرد. خدا خواسته باشد، با باد، با شن، با آب، با خورشید، اصلاً نگاه می‌کند نمی‌بیند. در جنگ بدر در قرآن داریم که می‌گوید: «رَأْیَ الْعَیْن‏» (آل‌عمران/13) اینها نگاه می‌کردند، اما نمی‌دیدند. یا جمعیت را دو برابر می‌دیدند. «یُقَلِّلُکُمْ فی‏ أَعْیُنِهِم‏» (انفال/44) گاهی کم می‌دیدند، گاهی زیاد می‌دیدند. مثلاً هزار نفر هستند، فکر می‌کرد اینها دو هزار نفر هستند. می‌‌ترسید! خدا می‌تواند در چشم آدم تصرف کند. در فکر انسان.

دلها دست خداست. «فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْب‏» (احزاب/26) رعب یعنی ترس. ببینید یک سوسک در خانه می‌آید. همه جیغ می‌کشند. می‌گویی: بابا سوسک که شاخ ندارد. زهر ندارد، دندان که ندارد. اصلاً سوسک کاری ندارد. ولی همه خانه جیغ می‌کشند. خدا خواسته باشد وحشت بیاندازد یک سوسک بس است برای اینکه یک خانه را بترساند. خداوند«وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ» افراد صالح را تولیت می‌کند. راهنمایی می‌کند. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم‏» (محمد/7) خدا کمکشان می‌کند.

خدا برنامه دارد. «تَنْزیلُ الْکِتاب‏» (سجده/2)، «أَنْزَلَ الْکِتاب‏» (انعام/91)، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَهِ الْقَدْرِ» (قدر/1) خدا کتاب قانون دارد. این قانون خداست. چه قانونی؟ هرچه علم پیش می‌رود، اسرار قرآن بیشتر کشف می‌شود.

چند وقت پیش چند تا استاد دانشگاه ستاد نماز آمدند و گفتند: این آیه یعنی چه «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» (تکویر/6)؟ من معنا کردم و گفت: خوب این یک معنا. فکر نمی‌کنید این آیه یک معنای دیگر هم داشته باشد؟ گفتم: من بلد نیستم. گفت: شاید معنا این باشد، مولکول‌های آب را عوض کن، بنزین می‌شود. آب که شعله نمی‌کشد، بنزین شعله می‌کشد. وقتی خدا می‌گوید: دریا شعله می‌کشد، یعنی دریا بنزین می‌شود. چطور دریا بنزین می‌شود؟ می‌شود مولکول‌های آب را عوض کرد، از همین آب بشود بنزین. گفتم: نمی‌دانم. گفت: ژاپن هم در این فکر رفته که از آب بنزین درست کند. نمی‌دانم! چون این علم پایان‌نامه دکترا و فوق لیسانس و آیت الله و حوزه و دانشگاه نیست. این تنزیل، «مِنْ لَدُنْ علیم خَبیرٍ»، «مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ» (هود/1)

علامه طباطبایی می‌فرمود: تفسیر قرآن باید دو سال به دو سال جدید نوشته شود. برای اینکه امروز از آیه این را می‌فهمد، فردا چیز جدیدی می‌فهمد. عین مهندس‌ها، مهندس‌ها امروز این ساختمان را ساختند. اگر به او بگویند: یک سالن بغل بساز، سالن بغلی را دیگر این رقمی نمی‌سازد. ولو آهن و سیمان و میل گردش یکی است. همین که میل گرد و آهن و سیمان و آجر ثابت است. اما نقشه‌ها فرق می‌کند. امروز از آیه‌ها این را می‌فهمی و فردا چیز دیگر می‌فهمی. برنامه دارد، دیگران برنامه ندارند. صبح می‌گویند: خیابان یک طرفه است. عصر می‌گویند: نخیر، دو طرفه است. امروز می‌گویند: اسم خیابان این باشد، فردا عوض می‌کنند. امروز می‌گویند: چنین کنیم، فردا می‌گویند: چنان کنیم. امروز می‌گوییم: یارانه‌ها را هدفمند کنیم، فردا می‌گوییم: آنهایی که می‌توانند نگیرند، نگیرند. اول می‌گوییم: همه بگیرند، بعد می‌گوییم: هرکس دارد نگیرد. بالاخره انسان است. هرکس باشد، حتی مراجع تقلید هم ممکن است فتوایشان عوض شود. اول انقلاب همه گفتند: شورایی. صدا وسیما      شورایی باشد. کجا شورایی باشد. چون از شاه خسته شده بودند، که یک نفر بود تصمیم می‌گرفت. بعد از سقوط شاه، همه کارها را شورایی کردند. بعد دیدند در شورا هم گیر کردند. گفتند: نه، یکجایی شورایی باشد، یکجایی یک نفر بتواند تصمیم بگیرد. آخر دیگ شریکی هیچ وقت جوش نمی‌آمد. او می‌گفت: او بیاید، او می‌گفت: او بیاید. انسان، انسان است. خدا برنامه دارد. انسان برنامه‌هایش متغیر است.

این برای خدا. چرا به خدا تکیه کنیم؟ چون مالک است. خالق است. عالم است. قادر است. کارایی همه بدست اوست. «یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ» افراد صالح را تولیت می‌کند. هدایت می‌کند. «یَنْصُرْکُمُ اللَّه‏» (آل‌عمران/160) دقیقه نود دست تو را می‌گیرد. برنامه دارد. برنامه آسمانی، قرآن دارد. این خدا، اما غیر خدا چه؟

4- غیر خدا، عاجز و فانی

خیلی از چیزهایی که ما فکر می‌کنیم، اصلاً وجود خارجی ندارد. با دست خودشان، با سنگ بت می‌تراشیدند. بعد مقابل مجسمه زار زار گریه می‌کردند. قرآن می‌گوید: بابا این روح ندارد، عقل ندارد، فهم ندارد. تو برایش گریه کنی، یا بخندی، این جماد است. قرآن بخوانم. «قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» (صافات/95) آیا عبادت می‌کنید چیزی را که با دست خودت تراشیدید؟ موهومات است، وجود ندارد.

عاجز هستند، آنهایی هم که وجود دارند عاجز هستند. قرآن بخوانم. «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبابا» (حج/73) یعنی همه رئیس جمهورها جمع شوند، نمی‌توانند یک مگس خلق کنند. اگر هم یک مگس یک چیزی را برداشت و فرار کرد، همه رئیس جمهورها، عقب او بدوند نمی‌توانند از او پس بگیرند. همه رئیس جمهورها عقب یک مگس بدوند، پس نمی‌دهد. عاجز هستند. انسان عاجز است. گاهی آدم اسم خودش را فراموش می‌کند. من اسمم چه بود؟ هرچه بلد بوده همه را از یاد می‌برد.

تازه آنهایی هم که هستند، فانی هستند. یکبار مصرف و چند روز مصرف هستند. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِک‏» (قصص/88) یعنی همه چیزها هلاک می‌شود، «إِلاَّ وَجْهَه‏».

یک حیوانی خانه حضرت بود، کشتند و گوشتش را تقسیم کردند. حضرت پرسید: از این گوسفند چیزی مانده است؟ گفتند: یا رسول الله همه رفت. یک خرده‌اش را برای خودمان برداشتیم. فرمود: نگویید همه‌اش رفت. چیزی که آدم در راه خدا بدهد، نمی‌رود می‌ماند. برای قیامت ذخیره است. آنچه که خودمان می‌خوریم ممکن است از بین برود.

شما در عمرت پنج هزار بار خندیدی. شانزده تا از این خنده‌ها خدایی بوده. دیدی یک بچه نماز می‌خواند، آفرین! دیدی یک کسی خدمت می‌کند، آفرین! آن لبخندهایی که برای کار خوب بوده چون رنگ الهی داشته می‌ماند. روز قیامت می‌گویند: شانزده بار خندیدی و با این خنده‌ات جبهه حق را تقویت کردی. اما باقی خنده‌هایت، آن دلقک چیزی گفت. او نمی‌دانم لهجه‌ی فلانی را درآورد. خنده‌هایی که روی هوس است، می‌پرد. ممکن است شیرین باشد ولی می‌پرد. مثل لیمو شیرین. لیمو شیرین، شیرین است بعد از یک دقیقه تلخ می‌شود. مثل خاراندن، وقتی شما دستت را می‌خارانی، آن لحظه که می‌خارانی حال می‌آیی. اما بعد از یک دقیقه نه اینجا چیزی است، نه اینجا. هیچی!

من به سخنرانی‌های بی‌خاصیت می‌گویم: سخنرانی‌های خاراندنی. یعنی همانطور که حرف می‌زند کیف می‌کند و بعد هم هیچی به هیچی. ببین کبریت کوچک است. این چوب کبریت که روشن شد، بعد از یک دقیقه چوبش می‌سوزد و تمام می‌شود. اما اگر این به چراغ گاز وصل شد، گاز روشن شد و غذا هم پخته شد، آن غذا سلول بدن انسان شد، آن سلول چند سال در بدن انسان فعال بود. بعد هم انسانی که این سلول در بدنش بود در راه رضای خدا کار کرد. این کبریت تا کجا پیش می‌رود؟ کبریت از طریق گاز، غذا، سلول، در راه خدا کار کردن، این کبریت می‌رود تا خدا می‌رسد. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/156) یعنی می‌رسد تا به خدا. اما اگر این کبریت به خودی خود روشن باشد، هیچی. اگر کارهای ما به خدا وصل شد، ماندنی هستیم. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَد» (نحل/96) چوب کبریت دستت باشد، این چوب می‌سوزد و تمام می‌شود. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق‏» اگر این چوب کبریت وصل به خدا شد مانده است. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَد»

5- کار برای خدا، باقی و ماندگار

تخم مرغی را که شما رنگ می‌کنی، با یک خرده آب دهان پاک می‌شود. اما دم طاووسی که خدا رنگ کرده، هرچه هم شلنگ بگیری پاک نمی‌شود. شاه عباس کو؟ پرید، کاخ؟ پرید. فرش‌ها؟ پرید. خانواده‌ها، حرم‌سراها، زنده بادها، مرده‌بادها، تمام لذت‌های شاه عباس پرید. یک چیز از شاه عباس مانده است. کاروانسرای شاه عباسی است. آن هم چون در راه کربلا و مشهد برای زوارها ساخته است. الآن به شما بگویند: آقا جدّ هجدهم شما سیزده قرن پیش مرحوم شد. نگاهش کنی. خوب! به جدّ هجدهم من چه کار داری که سیزده قرن پیش، یک خرده پول بده، می‌خواهیم سالگرد بگیریم. برو خدا پدرت را بیامرزد. این خُل کیست صبح سراغ ما آمده است؟! یعنی برای جدّ خودت حاضر نیستی پول بدهی. اما بگویند: برای امام حسین پول بده، پول می‌دهی. چرا برای سالگرد جدّت پول نمی‌دهی. برای سالگرد امام حسین پول می‌دهی؟ چون جدّ شما طبیعی مرده، امام حسین در راه خدا رفته است. گچ‌کارها یک اصطلاحی دارند، می‌گویند:

گچ اگر کشته شود، دیوار را سفید می‌کند. اما گچ اگر مرده باشد، دیوار را سفید نمی‌کند. فرق است بین گچ کشته و گچ مرده. گوسفند را بکشی، گوشتش حلال است. گوسفند خودش بمیرد گوشتش حرام است. کشته و مرده هردو می‌روند، یکی گوشتش حلال است، یکی حرام. گچ کشته و گچ مرده. گوسفند کشته و گوسفند مرده. اینکه ما بند به چه هستیم؟ برای پول کار می‌کنیم. برای مقام کار می‌کنیم؟ غیر خدا عاجز است. «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبابا» غیر خدا فانی است. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِک‏».

غیر خدا در آفرینش و تولیدش محدودیت دارد، تنوع ندارد. عرض کردم از خاک فقط سفال و آجر می‌توانید درست کنید. ولی خدا از خاک چند رقم موجود. یکی می‌گفت: در ایران ما 52 رقم خرما داریم.

غیر خدا وابسته است، مثل این لامپ است. این لامپ که نور دارد، از خودش نیست. از برق بیرون تزریق می‌شود، وگرنه خودش برق ندارد. بنده که حرف می‌زنم خدا می‌خواهد که حرف بزنم. خدا نخواهد همینطور می‌مانم.

به امام صادق گفتند: بعضی از مرده‌ها چشمشان باز است. بعضی بسته است. چرا؟ امام صادق فرمود: آن کسی که باز است، فرصت نکرده ببندد. آن کسی که بسته فرصت… ما وابسته هستیم. «اگر آنی کند نازی فرو ریزند قالب‌ها».

6- غیر خدا، مملوک خداست

غیر خدا مملوک است. می‌شود باشد، می‌شود نباشد. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ» (ابراهیم/19) بخواهد شما را می‌برد. چطور می‌برد؟ شما الآن همینطور که نشستید یک ماشین دو طبقه در ذهنت بیاور. یک اتوبوس دو طبقه، در ذهنت بیاور. آوردم. یک پیراهن عروس در ذهنت بیاور. می‌گویی: یک پیراهن عروس. می‌گویی: این را رد کن. یک موتور سیکلت بیاور. یعنی در یک لحظه هی می‌توانی در ذهنت بیاوری و بعد پاک کنی و یک چیز دیگر در ذهنت بیاید. چطور شما در عالم ذهن می‌خواهی خلق می‌کنی، می‌خواهی از ذهنت پاک می‌کنی. همینطور که شما در یک دقیقه، می‌توانی این را می‌بینی سلام علیکم، او را می‌بینی سلام علیکم. یعنی هی آدم‌های مختلف در ذهنت می‌آید و کسی هم که رفت می‌پرد. مثل آینه، شما مقابلش می‌روی، شما را نشان می‌دهد. آن طرف می‌روی او را نشان می‌دهد. هر آن یک کسی را نشان می‌دهد. همینطور که من و شما در ذهنمان یک چیزی را خلق می‌کنیم، یک چیزی پاک می‌شود. خداوند می‌گوید: اگر بخواهم همه شما را می‌برم. یک موجود دیگر می‌آورم.

شاخه انگور را شما قیچی می‌کنید. همان بُنه دوباره انگور می‌دهد. بعد شاخه انگور را جای دیگر فرو می‌کنی، همان شاخه خودش یک شاخه‌ی دیگر می‌شود. بخواهیم تولید می‌کنیم، بخواهیم منع می‌کنیم.

7- حق حکومت، از ان خدا و اولیای خدا

دیگران مثل خودمان هستند. «عِبادٌ أَمْثالُکُم‏» (اعراف/194) قرآن می‌گوید: دیگران مثل خودتان هستند. به چه دلیل تو بله قربان‌گو هستی؟ آن شبی که مادر شما را زایید با بله قربان زایید؟ نه، مادر مرا که زایید بله قربان‌گوی کسی نبودم. ای نوزاد آن شبی که متولد شدی، بله قربان‌گو نبودی، چرا حالا که بزرگ شدی، بله قربان‌گو هستی؟ ما باید بنده خدا باشیم. هیچ‌کس حق حکومت بر ما را ندارد.

این ولایت فقیه را که قبول داریم، چون ولایت فقیه فتوکپی ولایت حضرت مهدی است. جانشین امام زمان است. و او جانشین پیغمبر است و پیغمبر خلیفه خداست. رسول خداست. پس ما که بله قربان به ولایت فقیه می‌گوییم چون این در راستای بله قربان به خداست. وگرنه به چه دلیل تو دستور بدهی و من انجام بدهم؟ به چه دلیل، انسان نباید از هیچ‌کس اطاعت کند جز فرمان خدا. یا کسی که حرفش حرف خدایی باشد. و لذا اگر برای شما دستوری آمد که الهی نیست. گوش نده! آقا رئیسم گفته، باسمه تعالی بی‌خود گفته است. اگر یک چیزی ضد قرآن بود، شما نمی‌توانی فهم خودت را کنار بگذاری. آقا شما اگر ماه را دیدی، فردا عید فطر است. هی بگویند: آقا برای علما و مراجع ثابت نشده، ثابت نشود. من با چشم خودم ماه را دیدم، کسی که ماه را ببیند، ولو همه بگویند: روزه، ایشان باید روزه‌اش را بخورد. برای این آدم عید فطر است. چون با چشم خودش ماه را دیده است.

اگر من از روی ظلم در گوش شما زدم. بعد رفتم قم مدرسه‌ی فیضیه، من را پیشنماز کردند و همه علما به من اقتدا کردند. شما حق ندارید اقتدا کنید. آقا حوزه علمیه پشت سر قرائتی نماز خوانده، بخواند. در گوش خودم سیلی زد. وقتی من در گوش شما سیلی زدم و ظلم نا‌بجا را از من دیدی، اگر همه دنیا هم پشت سر من نماز بخوانند، شما حق نداری نماز بخوانی.

بله قربان‌گوی چه کسی؟ به این بله قربان گفتی فردا سلیقه‌اش عوض می‌شود. مثل بچه‌ها، بچه امروز می‌گوید: سر شیشه‌ای می‌خواهم. گریه می‌کند. بزرگ که شد بگو: آقا احوال شما خوب است؟ شما الآن هجده سالت است. یک زمانی که شش ماهت بود سرشیشه‌ای می‌خواستی. من یک سر شیشه‌ای می‌خواهم در دهانت بگذارم. در گوش شما می‌زند. سر شیشه‌ای برای یک زمان خوب بود، الآن سر شیشه‌ای توهین است. همین لباس سفیدی که من الآن پوشیدم و شما به حرف من گوش می‌دهید. روز عاشورا لباس سفید بپوشم مردم مرا از هیأت بیرون می‌کنند. عاشورا همه عزادار هستند، تو لباس سفید پوشیدی؟

دیگران رها می‌کنند، چون دنبال هوس هستند، هوس هم هی عوض می‌شود. انسان هم هرروز یک هوسی دارد. مادرها اول می‌گویند: بچه کی می‌شود راه بروی. کی شود ببینم حرف بزنی. بعد می‌گوید: کی می‌شود عروس شوی؟ کی می‌شود داماد شوی؟ کی می‌شود خانه‌دار شوی؟ کی می‌شود بچه‌دار شوی؟ کی می‌شود، کی می‌شود؟ همینطور عقب کی می‌شود می‌رود. از اول تولد تا مرگ، این مادر عقب بچه هی می‌گوید: کی می‌شود؟ کی می‌شود؟ هوس‌ها، سلیقه‌ها عوض می‌شود. نیازها عوض می‌شود. شرایط عوض می‌شود. خدا ثابت است.

8- غیر خدا، عامل رکود یا سقوط

دیگران عامل رکود هستند. جماد است، بت است. بت که مرا رشد نمی‌دهد، بت من را نگه می‌دارد. یا عامل رکود هستند. یا عامل سقوط هستند. «فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماء» (حج/31) می‌گوید: به غیر خدا تکیه نکن. سقوط می‌کنی. کسی که کارهایش را برای غیر خدا انجام بدهد سقوط کرده است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: قیمت تو بهشت است، ارزان خودت را بفروشی، به یک کف و سوت و صلوات، باخته‌ای. «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ‏» (شرح نهج‌البلاغه/ج6/ص178) باختند آنهایی که خودشان را با غیر خدا معامله کردند.

یاور نیستند. «لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُم‏» (یس/75) نمی‌شنوند. «أَمْ لَهُمْ آذان‏» (اعراف/195) اینها گوش ندارند که بشنوند. نمی‌بینند، «أَمْ لَهُمْ أَعْیُن‏» (اعراف/195) بشنوند ترتیب اثر نمی‌دهند. «سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُم‏» (اعراف/193) فرق نمی‌کند جیغ بزنی یا جیغ نزنی. بت است، سنگ است، فایده ندارد. نه توان دارند، «أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُون‏» (اعراف/195) نه قدرت دارند. «ادْعُوا شُرَکاءَکُم‏» (اعراف/195) بس است. وقت تمام شد.

خدا یا غیر خدا؟ خدا خالق همه چیز است. حافظ همه چیز است. عالم به همه چیز است. دیگران نه دوستمان دارند. به چه دلیل من قوانین بین‌المللی را گوش بدهم. هی می‌گویند: قوانین بین‌الملل. از کجا بین‌الملل مرا دوست داشتند؟ 2- از کجا مرا شناختند؟ 3- از کجا اگر دوستم هم دارند و شناختند، منافع خودشان را در نظر نگرفته باشند. به چه دلیل من بله قربان‌گوی بین‌الملل باشم. بین‌الملل مرا ساخت؟ بین‌الملل مرا دوست دارد؟ بین‌الملل نیازهای مرا می‌شناسد؟ بین‌الملل منافع خودش را در نظر نگرفته؟ باید مواظب باشیم فقط بگوییم: خدا. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) بگوییم: خدا و باقی را کنار بگذاریم. خدا و اولیاء خدا، خدا، پیغمبر، اولیاء، در زمان غیبت هم مجتهد فقیه عادل بی‌هوس. راه مستقیم این است. دنبال قوانین بین‌الملل و اینکه امروز سایت‌ها چه نوشتند. سایت مثل دیوار شهر است. به دیوار شهر هم می‌شود نوشت: زنده باد قرائتی، هم می‌شود نوشت مرده باد قرائتی. کافی است یک گونی زغال باشد، به تمام شهر می‌نویسند زنده باد قرائتی، مرده باد قرائتی. مگر هرچه در سایت‌ها آمد، راست است؟ مگر نمی‌شود در سایت دروغ گفت؟ حرف‌ها باید سند داشته باشد. باید جایگاه علمی و منطقی و عقلی داشته باشد. روی موج سوار نشویم.

و لذا هی گفتند: بگویید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) چون شایعه‌ها، موج‌ها، پول‌ها، سوت‌ها، کف‌ها، صلوات‌ها، تبلیغات دروغین و تملق‌ها، ستایش‌ها، شعرها، فیلم‌ها، همه می‌توانند آدم را کج کنند. خدایا ایمانی به ما بده هیچ نیرویی ما را از راه تو منحرف نکند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- دلیل تکیه و توکل بر خداوند چیست؟

1) خالقیت و مالکیت خداوند

2) عالم بودن و قادر بودن خداوند

3) هر دو گزینه

2- آیه 58 سوره فرقان به چه امری تأکید دارد؟

1) کسب هدایت الهی

2) امید به نصرت الهی

3) توکل به قدرت الهی

3- در فرهنگ قرآن، شرط دریافت نصرت الهی چیست؟

1) عبادت خدا

2) نصرت دین خدا

3) کثرت اهل ایمان

4- آیه 88 سوره قصص به کدام ویژگی موجودات هستی اشاره دارد؟

1) مخلوق بودن

2) فانی بودن

3) عاجز بودن

5- در فرهنگ قرآن، انسان در برابر چه کسی پاسخ گوست؟

1) فقط خدا

2) خدا و خلق

3) خدا و والدین

 

Comments (0)
Add Comment