تقوا – 2

موضوع: تقوا – 2
تاریخ: 26/03/67

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى»

در جلسه‌‌ی قبل راجع به تقوا گفتیم. تقوا یعنى حالتى که انسان خودش را حفظ مى‏کند. مانند اینکه کلاه سرش مى‏گذارد، برای اینکه سرما نخورد. کفش پا مى‏کند برای اینکه تیغ به پایش نرود. انسان در یک حالتى از معنویت و ایمان قرار مى‏گیرد که ترکش گناه به بدن او نرسد، معناى تقوا این است.
1- دستورات قرآن زمینه‌‌ساز تقواست
در قرآن بسیارى از عبادات برای رسیدن به تقواست. وقتى قرآن مى‏گوید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/183) سالى سى روز روزه بگیرید، در ادامه مى‏گوید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» من که مى‏گویم روزه بگیرید براى این است که مى‏خواهم تقوایتان زیاد بشود. روزه چطور انسان را با تقوا مى‏کند؟ آدم سالی سی روز در ماه رمضان نان وآب خودش را نمى‏خورد، کسى که سالى سى روز کنترل این را داشت وقوى بود و نان وآب خودش را نخورد، به نان وآب مردم هم رسید، قدرت کنترل دارد. نماز براى تقواست. قرآن مى‏فرماید: «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(عنکبوت/45) نماز آدم را از فحشا و منکر باز مى‏دارد و آیا تقوا غیر از این است که انسان از فحشا و منکر دورى کند؟ نماز بخاطر تقواست. روزه بخاطر تقواست.
این که به زنها مى‏گویند: با ناز و کرشمه حرف نزنید. به پسرهاى جوان مى‏گویند: در خانه با لباس زیر راه نروید، حتی اگر مرد و یا خواهر و برادر و یا حتی به هم محرم هستید. چون شما جوان هستید، پهلوى خواهرت هم لباس عفیفانه بپوش. این بخاطر تقواست. قرآن مى‏گوید: خواهرها با نرمى حرف نزنید. در تلفن یا غیر تلفن با متانت صحبت کنید. براى این که «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ»(احزاب/32) آقازاده جوان دبیرستانى، راهنمایى این طور زلفهایت را درست نکن. این طور بلوز نپوش. تو که این طور خودت را درست مى‏کنى «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ» «فَیَطْمَعَ» طمع مى‏کند. چه کسى طمع مى‏کند؟ «الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ» آیه قرآن است آن کسى که در دل مرض دارد. یعنى وقتی آدمهاى ناجور دیدند که تو شیکپوشى مى‏کنى در تو طمع می‌‌کند. شیک پوشی نکنید. آن کسى که مریض است برای شما قصد بدی دارد. خانم اینطور بیرون نیا.
حجاب بخاطر تقواست. من متاسفم از اینکه بعضى وقتها باید یک حرف را چندین بار تکرار کنم. این سومین دفعه است که مى‏خواهم بحث حجاب را بگویم. دلیلش هم این است که باز تابستان است و مساله حجاب یکى از مساله‏‌هاى مهمى است که باید مطرح شود.
2- بی‌‌تقوایی زمینه گناه، انحراف و فساد
خواهرهاى بد حجاب و بى حجاب هم خودشان را به فساد مى‏کشانند و هم بچه‌‏هایشان را بی حجاب می‌‌کنند. اجازه بدهید من این جمله را بگویم. اگر خانمى که بدحجاب است در خیابان برود همه او را با چشم باز نگاه می‌‌کنند و وقتی که یک جوان به این خانم نگاه کرد میل پیدا می‌‌کند. میل که پیدا کرد، اول بى تقوایى شروع مى‏شود. اول فکر می‌‌کند و دنبال فکر می‌‌رود، بعد میل پیدا مى‏کند. وقتی نمى‏تواند به میلش برسد حسرت می‌‌کشد. اگر شما یک میوه نوبرى را نگاه کردى و پول نداشتى که آن را بخرى حسرتش را مى‏خورى. خواهر من با این لباس بیرون مى‏آیى که چکار کنى؟ مى‏خواهى فکر مردم را در مشت خود بگیری؟ اصلا خدا و پیغمبر را کنار بگذاریم. من و شما فرض کنیم اسلام هم نیست. من به عنوان یک انسان سوال مى‏کنم. خوب است یک انسان با این لباس بیرون بیاید و تمرکز فکرى را از مردم بگیرد؟ خوب است یک انسان بیاید و اینطور خودش را جلوه بدهد و افرادى که نتوانند از او استفاده کنند، نتوانند ازدواج کنند در حسرت بمانند و شما باعث ایجاد این حسرت شده باشی؟ بعد اگر میل پیدا کرد و نتوانست حسرت بکشد دنبال نقشه است و بعضی از این نقشه‏‌ها مى‏گیرد. بعضى از کشورها هستند که نقشه هایشان گرفته است. نقشه که مى‏کشند زنا بوجود مى‏آید. اگر زنا بوجود بیاید بى بندوبارى جنسى بوجود می‌‌آید.
چهار راه دارد: 1- یا اولاد حرامزاده به جامعه تحویل بدهد. 2- یا مى‏بیند حامله شده و باید کورتاژ کند و سقط کند. 3- یا دید که آبرویش رفته است و باید خود کشى کند. 4- یا باید بچه را سر راه بگذارد و فرار کند. 5- یا باید از خانه فرار کند.
شما با این لباس بیرون مى‏آیى و مردم را تحریک مى‏کنى. هدف تو چیست؟ یک موقع من یک جمله‌‌ای را گفتم. عرض کردم ما فعلا فرض می‌‌کنیم که مساله اسلام مطرح نیست. خواهرها و برادرها بیایید به عنوان دو انسان باهم صحبت کنیم. فرض کنیم هیچ دینى وجود ندارد. اصلا نه دین یهودیت است و نه دین مسیحیت. بیایید به عنوان دو انسان با هم صحبت کنیم. آیا اگر کسى پول ندارد که میوه‏اى بخرد، خوب است شما میوه نوبر بخوری؟ آیا اگر مردم پول ندارند که با اتوبوس هم بروند، خوب است شما سوار ماشین شخصى شوی و ویراژ بدهی؟ خوب است که به همسایه گرسنه‌‌ات دود کباب بدهى. فرض می‌‌کنیم دین نیست اما انسانیت که هست.
امام حسین (ع) فرمود: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً » (بحارالانوار،ج45،ص51) اگر دین ندارید، مرد باشید و حر باشید. شما به عنوان یک دختر مسلمان فکر کن با این لباس بیرون مى‏روم، مى‏خواهم بگویم شما که با این لباس اینطور بیرون می‌‌آیی وقتی ده نفر خانم و ده نفر آقا شما را با این وضع ببینند، آن دسته از زنانی که از صبح مشغول خانه داری و بچه داری بوده‌‌اند و فرصت نکرده‌‌اند که به وضع خود برسند و از اینکه شوهرانشان شما را دیده‌‌اند و ممکن است احساس بدی بکنند بسیار ناراحت هستند و شما با این کار خود باعث از بین بردن بنیان چند خانواده شده‌‌ای. با این کاری که شما کرده‌‌ای ممکن است فردا یک کسی پیدا شود که از تو شیک پوش‌‌تر باشد و بنیان خانواده‌‌ی تو را از بین ببرد. پس این کارها را نکنید.
با این که من هیچ پست و مقامی ندارم و تنها یک معلم هستم، اما خدا مى‏داند چند دفعه عده اى از جوانها آمده‌‏اند و گفته‌‏اند: آقا چون ما برادر شهید هستیم یا بچه شهید هستیم یا خانواده شهید هستیم، نمی‌‌توانیم تحمل ‏کنیم که خون برادرمان یا خون پدرمان اینطور از بین برود. ما کاری با وزارت کشور هم نداریم مى‏خواهیم برویم برخورد کنیم. گفتم: آقا حکومت اسلامى قانون دارد، شما به مراکز قانونى بروید. جوانهاى عصبانى هستند که یک ساعته مى‏توانند پدر بى حجابى را در بیاورند، ولى حالا مساله ارعاب نیست، مساله دین هم نیست. تو به عنوان یک انسان وقتی پانصد زن شیکپوش در خیابان مى‏‌آیند و یک مردى که به خانم خودش نمره سیزده را داده است و این خانمها را می‌‌بیند حسرت می‌‌خورد. وقتی هم که به خانه می‌‌آید او را با پانصد زن مقایسه مى‏کند. این زن بیچاره در یک نصف روز باید با پانصد رقیب رقابت کند و باید بگویم که این زن شکست می‌‌خورد. اما اگر شما به خودت لباس ساده بپوشانى و وقتی بیرون می‌‌روی آرایش نکنى، مرد که بیرون می‌‌اید پانصد نفر زن را مى‏بیند، اما مى‏بیند که همه لباسهاى قهوه‌‏اى، سرمه‌‏اى، مشکى پوشیده‌‌اند. باز خانم خودش را مى‏بیند و به خانم‌‌هایى که در خیابان هستند نگاه می‌‌کند و می‌‌بیند چون این خانم‌‌ها به خودشان رنگ وآب نزده‏‌اند، نمره خانمهایی که در خیابان هستند، دوازده است اما نمره خودش سیزده است. پس اگر شما ساده بیرون بیایى، یک تنه یک زن بر پانصد نفر پیروز مى‏شود و وقتی که یک زن پیروز شود کانون خانواده‌‌ها گرم می‌‌شود، آمار طلاق کم مى‏شود.
3- خانواده عامل گناه یا بازدارنده از گناه
بحث تقواست. بخش مهمى از گناهان مردها به دوش زنها است. بد نیست برایتان بگویم در قرآن چهار رقم زن و شوهر داریم: یک زن وشوهرهایى هستند که همگام هستند. مثلا خانم به شوهرش مى‏گوید: من طلاهایم را مى‏فروشم ولى راضى نیستم که تو این کار را انجام بدهى. این عمل شما و این کسب شما حرام است. دنبال حرام نرو حتی به قیمت این که قالى ما زیلو بشود، طلاى ما نقره بشود، نقره ما مس بشود. ما سطح زندگى را پایین مى‏بریم ولی تو گناه نکن. زنى هم داریم که به شوهرش مى‏گوید: به من ربطى ندارد تو باید این جنس را تهیه کنى، مى‏خواهى حلال باشد، مى خواهى حرام باشد. آن زنهایى که باید مى‏گویند و شوهرانشان را وادار مى‏کنند، قرآن در مورد این زنها مى‏گوید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ»(مسد/4) «سَیَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ»(مسد/3) ابولهب خودش مى‏رود وارد جهنم مى‏شود، اما هیزم کش این دوزخ خانمش است «سَیَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ»(مسد/4-3) چون ابولهب است آتش هم «ذاتَ لَهَبٍ» است. چون لهب به معنای سرخ است. یعنى گونه هایش سرخ بود. ابولهب عموى پیغمبر است اما صورتش سرخ بود. به صورت سرخ لهب مى‏گویند و به صورت چاق کلثوم مى‏گویند. کلثوم یعنى کسى که صورتش چاق است. چون صورت عموى پیغمبر سرخ بود به او ابولهب گفتند. خدا مى‏گوید: خیلى خوب این صورت سرخ وارد آتش سرخى مى‏شود «سَیَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ» بعد هم مى‏گوید که «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» بله در تفسیر گفتند که خانم ابولهب هم تیغ مى‌‏آورد و جلوى راه پیغمبر مى‏ریخت اما این هم یک معنایى است که در ذهن من آمده و نمى‏دانم درست است یا نه؟ شاید هم معنی آن این باشد که این زن مقصر بود. بخشى از تقصیرات ابولهب هم تقصیر زنش بود، چون زن او هیزم کش است. اگر زنهاى جامعه خوب بشوند، اگر دخترها خوب بشوند گناه خودشان را کم مى‏کنند. یعنى اگر ما چهار گناه داشته باشیم دوتای آن برای مردهاست. دوتای آن برای زنهاست. یکی از آن دو گناه مرد هم بخاطر زنهاست. سه چهارم گناه‌‌ها بخاطر زنهاست.
اگر یک روز زنها به مردها بگویند: ما از تقاضایمان پایین مى‏آییم، حالا ماشین لباسشویى گران است با دست مى‏شوییم. اگر زنها بیایند کمک کنند، اعصاب مرد هم آرام مى‏شود. زندگى شیرین مى‏شود. آدم روى زیلو بنشیند ولی شاد باشد. چرا باید ما به این همه صندوق و بانک بدهکار باشیم. بد نیست این را بگوییم ما دورقم بنده داریم. بعضى بنده‏‌ها را عبد مکاتب مى‏گویند که این از نظر آخوندى است و اصطلاح فقهى است. مکاتب یعنى چه؟ بنده به آقایش مى‏گوید: آقاجان من ده تومان، ده تومان کار مى‏کنم و به تو مى‏دهم. قیمت من هزارتومان است ولی من ده تومان، ده تومان به شما مى‏دهم. به اندازه هر ده تومان خودم را آزاد مى‏کنم. قرار داد امضا مى‏کند. این را عبد مکاتب مى‏گویند. عبد مکاتب یعنى بنده‏اى که با کتابت و حواله و نامه و سفته خودش ذره ذره کار مى‏کند و خودش را آزاد مى کند. آدمى که به اندازه صد چک و سفته بدهکار است، عبد مکاتب است. یعنى هر سفته‌‏اش را که داد یک خورده‌‏اش آزاد مى‏شود. یعنى زندگیمان زندگى بردگى است. حالا اى کاش وام براى اصل خانه باشد. گاهى آدم وام را برای سنگ خانه، تلفن خانه، تلویزیون رنگى می‌‌گیرد. براى یک هوس چند لحظه‏‌اى، براى رقابت‌‌هاى بی خود وام می‌‌گیرند.
4- تقوی و آثار تقوی در قرآن
بحث درباره‌‌ی تقوا است و قرآن دراین باره فرموده است که روزه بگیرید «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» قرآن مى‏گوید: نماز بخوانید «تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» قرآن مى‏گوید: حجاب داشته باشید. قرآن مى‏گوید که خانم‌‌ها در خیابان چه طور راه بروند. «تَمْشی‏ عَلَى اسْتِحْیاءٍ»(قصص/25) آیه قرآن است «وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ»(نور/31) پایکوبى نکنند «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»(احزاب/32) آن وقت اگر گناه هم عادى شود، دیگر نمی‌‌شود کاری کرد. وقتى که گناه کردن برای انسان اشکالی نداشته باشد، عادی می‌‌شود. برای اولین بار وقتی که یک انسان پهلوی یک نا محرم می‌‌نشیند احساس ناراحتی می‌‌کند، ولی بعد ذره ذره عادی می‌‌شود. قرآن درباره تقوا مطالبى دارد که یک خورده‏ از آن را براى شما بگویم.
در قرآن براى تقوا آثار بسیار زیادى نقل شده است. مى‏فرماید «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(انفال/29) اگر تقوا داشته باشید، دید پیدا مى‏کنید. منظور از دید قدرت شناخت است. آیه‏اش این است «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» آیه قرآن است. فرقان صیغه مبالغه از فرق است. فرق یعنى اینکه قدرتى پیدا مى‏کنید. مى‏دانید چه کسى حق و چه کسی باطل مى‏گوید؟ گاهى جوانها مى گویند: کدام یک از آنها درست مى‏گویند؟ اگر آدم تقوا داشته باشد راحت مى‏فهمد که این کار کلک بود. این کار حقه بازى بود. این صداقت بود. این خباثت بود. این خیانت بود. این جنایت بود. آدم حق و باطل را مى‏فهمد. اصلا حق و باطل یک طورى است که انسان به طور طبیعى مى‏فهمد. یک بچه کوچک که مثلا دو سال سن دارد مى‏گوید: بابا! مى‏گوید: جانم. مى‏گوید: این سیب را نگهدار من بروم دستم را بشویم و بیایم. می‌‌گوید: باشد. سیب را به پدر مى‏دهد و مى‏رود دست‌هایش را بشوید وقتی بر مى‏گردد مى‏بیند که سیب را خورده است. آن بچه هنوز نمی‌‌تواند حرف بزند ولى با نگاهش می‌‌گوید: اى خائن من تو را امین دانستم، سیب امانت بود و تو به امانت خیانت کردی. کلمه خائن و امانت و خیانت را نمی‌‌داند ولی با تمام وجودش مى‏فهمد. آقا ما نفهمیدیم حق با چه کسى است؟ چطور مى‏شود که این را نفهمیدی؟ بابا این دروغ گفت. این فحش داد. این کلک زد. هنوز هم نفهمیدى چطور مى‏شود؟ اگر کسى گیج است و نمی‌‌فهمد که چه کسى راست مى‏گوید، پیداست که تقوا ندارد. قرآن مى‏گوید: آدم با تقوا مى‏فهمد که چه کسى راست مى‏گوید. «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»(طلاق/2)
5- سرانجام بی‌‌تقوایی رسوایی است
وقتی اباذر را تبعید مى‏کردند از طرف حکومت اعلام شد که کسى برای بدرقه نرود. امیرالمومنین خط را شکست و برای بدرقه به لب دروازه رفت. گفت: اباذر تبعیدت مى‏کنند. اگر زمین و آسمان علیه کسى فشار بیاورد اما این در میان فشارهاى زمین وآسمان تقوا داشته باشد، خدا برای او راه نجات قرار مى‏دهد. آدم با تقوا بى پول مى‏شود، اما در بن بست نمى‏ماند. قرآن مى‏گوید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً»(طلاق/4) چون آدمى که مى‏خواهد با بى تقوایى پول گیر بیاورد، مثلا مى‏خواهد با دروغ پول گیر بیاورد، بالاخره چقدر می‌‌شود که به او دروغ گفت؟ با یک دروغی که می‌‌گویی هنوز لبخند نزده باید در عزاى رسوایی بنشینى. حالا من دروغ مى‏گویم. مى‏گویم که آقا من هندوانه کاشته‏ام. خوب بالاخره سه شنبه دروغ گفتی، چهارشنبه دروغ گفتی اما بالاخره دروغ تو هفته دیگر رسوا می‌‌شود. پیداست این بوته هندوانه نیست. ابرو باد و مه وخورشید و فلک در کارند تا دروغ من و شما را فاش کنند. بالاخره خاک که به دروغ نمى‏گوید: حالا چون قرائتى به دروغ گفت: هندوانه، ما از خاک هندوانه بیرون می‌‌دهیم. نه آقا ابر و باد و مه وخورشید و فلک در کارند تا این تخم خربزه، خربزه بدهد و دروغ مرا رسوا کنند. تا چه وقت آدم می‌‌تواند دروغ بگوید؟ ممکن است آدم یک شعارهایی، یک برنامه هایى داشته باشد، اما فقط برای یک مدت است و بالاخره لو مى‏رود.
ناصرالدین شاه اشتباهی کرده بود. روحانیون تهران گفتند: حالا که اشتباه کرده است دیگر هیچکدام از ما با او رابطه‏‌اى نداریم، ولى خوب ناصرالدین شاه سالى یک بار یک افطار به بعضى از آقایان تهران می‌‌داد. این سال هم به خاطر غلطى که کرده بود، نباید هیچ کس افطارى برود ولى مسئولین دربار مى‏خواستند به روى خودشان نیاورند. گفتند: ما امسال افطارى مى‏دهیم. اگر از شرق وغرب هم آخوند بیاوریم، سفره را مى‏دهیم و گزارش هم تهیه مى‏کنیم که علما آمدند و افطارى خوردند. بالاخره نشستند و فکر کردند تا برای یک عده طلبه مصنوعى یک آیت الله قلابى پیدا کنند. یک خربزه فروش بود که ریش‌های سفیدى داشت. هیکل خیلى خوبى داشت. گفتند: آقا شما به این مجلس بیا. ما هم یک عمامه‌‏اى سر شما مى‏گذاریم و تو هم بنشین و یک افطارى بخور و برو. ما فقط مى‏خواهیم گزارش تهیه کنیم. گفت: قبول است. من که باید صبح تا شام خربزه بفروشم و آخرشب هم ده تومان در بیاورم، خوب این کار را می‌‌کنم. لباس روحانى را پوشید و آمد. یک عده طلبه قلابى هم با آیت الله قلابى نشستند و افطارى خوردند. و وقتى خواستند گزارش را رد کنند، ناصرالدین شاه گفت: بایستند من برای خداحافظی بیایم. گفتند: نه! اجازه بدهید بروند، اینها کار دارند، روضه دارند، سخنرانى دارند. گفت: نه بایستند. هرچه این مسئول دربار خواست او را نگهدارد، گفت: نه! باید بایستند. بالاخره ناصرالدین شاه آمد و گفت: آقایان یک لحظه بنشینید. دل مسئولینى که برنامه ریزى کرده بودند، تاپ تاپ مى‏کرد. قصه دارد لو مى‏رود. بالاخره تا رفت خربزه بخورد، چون افطارى تمام شده بود و آخرش بود. ناصرالدین شاه گفت: ببخشید که این خربزه‏‌ها شیرین نیست، مثل این که نتوانستند خربزه شیرین تهیه کنند. یک باره آیت الله گفت: باید در خانه یا در دکان خودم بیایید تا خربزه خوب ببرید و یک باره همه چیز خراب شد. یعنى براى یک مدتى می‌‌شود همه کارى کرد اما بالاخره زمین موظف است که تخم هندوانه را هندوانه بیرون بدهد و کشف کنند که کسى که گفت: خربزه کاشته‏ام، دروغ گفته است. محال است دروغ کشف نشود. خدا قول داده است که هرکس دروغ بگوید من او را رسوا مى‏کنم «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»(بقره/72) یعنى خدا قول داده است که هرکس چیزى در دل دارد، لو مى‏رود. «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی‏ لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ»(محمد/30) منى که زبانم کاشانى است هرچه بخواهم ترکى و عربى و تهرانى و یزدى و اصفهانى حرف بزنم یا خواسته باشم لری حرف بزنم بالاخره یک زمانى کشف مى‏شود که من لر نیستم. آخر مگر مریض هستی. خوب به زبان خودت حرف بزن. تمام کائنات دست بدست هم داده‏اند که دروغ گو را رسوا کنند. پس حالا که رسوا مى‏شوم از اول همین که هستم، باشم.
6- تقوا زمینه‌‌ساز اندیشه و دید صحیح
«وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»(حدید/28) قرآن مى‏گوید: کسى که تقوا داشته باشد «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»
یکى از آدمهاى مشهور که حالا معذور هستم که اسم او را ببرم مى‏گفت: در ماشین نشستم، گفتم:
الهى جسم وجانم خسته گشته *** در رحمت برویم بسته گشته
مى‏گفت: یک عوامى نشسته بود، حالا این آقا حجت الاسلام و یا دانشمند و مدیر کل و. . . بود نمی‌‌دانم ولی مقام مسئولى بود. مى‏گفت: با آن ژست و پز و عنوانى که داشت، این هم عوام بی سواد بود. سواد فارسی خواندن را هم نداشت ولى من تا گفتم: الهى جسم وجانم خسته گشته در رحمت برویم بسته گشته. گفت: آقا چه مى‏گویى؟ شیخ مى‏گفت: به قدرى خجالت کشیدم و دیدم که من مدیر کل که آن طرف دانشگاه ژاپن هم رفته است و شرق و غرب دنیا را دیده است از این بنده خدا که ازپشت کوه آمده خیلی کمتر هستم. چون دیدم که او دید دارد ولی من دید ندارم. آدمهاى پاک مى‏فهمند.
گاهى در مصاحبه‌‏هاى تلویزیونى عوام یک حرفهاى پخته پخته مى‏زنند. اصلا گاهى عوام ضرب المثل هایشان روانشناسى است. مثلا مى‏گوید: آدم تارک الصلاه مهر وتسبیح‏ جمع مى‏کند. این یک مثل وضرب المثل است ولى خوب این یک حقیقت روانشناسى است. یعنى آدمهایى که یک چیزى را ندارند و می‌‌خواهند با تاسف براى خودشان بدست بیاورند، آدمهاى تارک الصلاه هستند. آدمهای تارک الصلاه مهر وتسبیح جمع مى‏کنند. یک آدمهایى هستند که یک زمانى هیچ ریش نداشتند ولى وقتى ریش مى‏گذارند، چنین ریش مى‏گذارند که انتقام سالهاى قبل را بگیرند. خوب از این پیداست که همان آدم تارک الصلاه مهر وتسبیح جمع مى‏کند. خوب این یک مسئله روانى است.
عوام ما وقتى مساله مى‏گویند، مساله ساده‏اش حکمت است. مى‏گوید: خدا الاغ را شناخت که به او شاخ نداد. این مى‏خواهد حکمت خدا را بگوید. به یک کسى گفتند: امام باید معصوم باشد. گفت: بله! امام باید معصوم باشد. گفتند: دلیلت چیست؟ گفت: دلیل ندارد. هرچه بگندد نمکش مى‏زنند واى به روزى که بگندد نمک. خوب ما که امام مى‏خواهیم براى این است که ما کج مى‏رویم. واى به روزى که امام کج برود. امام کج نرود یعنى چه؟ یعنى امام باید معصوم باشد.
7- تقوا زمینه‌‌ساز نزول رحمت و لطف الهی
قرآن می‌‌فرماید: «یغفرلکم» اگر شما تقوا داشته باشید، خدا لغزشهای شما را مى‏ بخشد. امام فرمود: آمریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند. این جمله که آمریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند، یعنی چه؟ آیه قرآن است مى‏فرماید: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا» یعنى اگر شما مقاومت کنید «وَ تَتَّقُوا» اگر تقوا داشته باشید «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً»(آل عمران/120) اگر شما مقاومت کنید، تقوا داشته باشید، نقشه دشمنان هیچ ضررى به شما نمی‌‌تواند بزند. «لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» نقشه وحیله و مکر ابر قدرتها نمی‌‌تواند به شما ضرر بزند. به شرطى که «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» آقا فرشته مى‏آید؟ درست است فرشته مى‏آید. قرآن مى‏فرماید «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» اگر رزمنده‏‌ها در جبهه و غیررزمنده‌‌ها در پشت جبهه «تَصْبِرُوا» مقاومت کنند «وَ تَتَّقُوا» تقوا داشته باشند و گناه نکنند «یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمینَ»(آل عمران/125) خداوند با پنج هزار فرشته آنها را کمک مى‏کند. فرشته کمک مى‏کند، مى‏آید و دستتان را مى‏گیرد. قرآن مى‏فرماید: «یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ»(حدید/28) اگر شما اهل تقوا باشید، خدا لطفش را دو برابر مى‏کند. خدا در قرآن مى‏فرماید: اگر شما اهل تقوا باشید، خدا باران رحمتش را به شما نازل مى‏کند و جلوى خطرها را براى شما مى‏گیرد. نمونه‏اش پیغمبر ما است که بسیار با تقوا بود. بت پرستها همه رقم کارى با پیغمبر کردند ولی در هدف پیغمبر آسیبى وارد نشد. معنایش این است که دندان پیغمبر خونى می‌‌شود، مغز على (ع) پاره مى‏شود، پهلوى فاطمه (س) شکسته مى‏شود، جگر امام حسن (ع) سوراخ سوراخ مى‏شود، ائمه ما شهید مى‏شوند اما هدف باقی می‌‌ماند. یعنی ائمه ما هدف خود را حفظ کردند. هدف دست ماست «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ»(اعراف/128) به هدف مى‏رسد. موسى به هدف رسید، فرعون به هدف نرسید. البته اگر انسان خواسته باشد که به هدف برسد، باید مشکلات هم داشته باشد. اگر هر زنى بخواهد که بچه دار بشود باید درد زایمان را بچشد. اگر گفتیم به هدف مى‏رسیم معنایش این نیست که گرانى نیست، مشکلات نیست. گرانى هست، مشکلات هم هست. مفقود، اسیر، شهید، جانباز و همه این سختى‏ها هست، اما به هدف مى‏رسیم.
هدف ما چه بود؟ هدف ما این بود که خودمان رئیس جمهور را تعیین کنیم. پای صندوق‌‌های رای بیاییم تا آمریکا رئیس جمهور ما را تعیین نکند. خودمان وکیل تعیین کنیم. آمریکا به ما سفارش ندهد. بسیجى‌‌های خودمان، سربازهاى خودمان جنگ را اداره کنند. فرمانده مستشار خارجى در ارتشمان نباشد. به هدف رسیدیم. جوان هم داریم و هرگز نباختیم. اگر تقوا داشته باشید به هدف مى‏رسید «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ» ابراهیم یک نفر بود. کره زمین در شرک بود، اما ابراهیم به هدف رسید. موسى به هدف رسید. منتهى برای این به هدف رسیدن، سختى بسیار است. قرآن هم در کنار تقوا، صبر را هم می‌‌گوید. «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» در قرآن «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» خیلی با هم آمده‌‌اند.
8- تقوا در گفتار و عمل و اظهار محبت
اشاره مى‏کنند که وقت تمام شده است. یک خورده حرف زدنهایمان را کنترل کنیم. آقا من خیلى مشتاق دیدار شما بودم. نه! خیلى مشتاق نبودى. اگر نیم کیلو خوبى دیدى، یک کیلو تعریف کردى متملق هستی. اگر نیم کیلو خوبى دیدى، یک سیر تعریف کردى حسود هستی. اگر نیم کیلو خوبى دیدى، نیم کیلو تعریف کردى انصاف دارى. یعنى در ستایش تعریف نکنید.
چهار نوع آدم داریم. بعضى آدم‌‌ها هستند که مثل مگس هستند. مثلا اگر شخصی بیست حسن داشته باشد، آن طرف فقط بدی او را می‌‌گوید. آدمهایى هستند که مثل زنبور عسل می‌‌مانند. اگر بیست گل بد بو باشد و یک گل خوشبو باشد فقط مى‏رود و روى گل خوشبو مى‏نشیند. نه مثل زنبور عسل خوب است که بدی‌‌ها را نمى‏بیند و نه مثل مگس خوب است که همه خوبی‌‌ها را نمى بیند. در گفتن تقوا انصاف داشته باشید. اینکه در سایه جنس را مى‏فروشیم، بى تقوایى است. چون اگر آفتاب بفروشیم لو مى‏رود. اگر به کسى وعده دادیم بیا من جنس را به تو بدهم و با تو به مدارا رفتار مى‏کنم، بعد اگرسود زیادى از او گرفتى، این بى تقوایى است. تو به او قول داده‏اى. توهین کردن بى تقوایى است. ساعت کاری اداره هشت صبح است ولی تو هشت ونیم صبح می‌‌آیی و این درست بى تقواى است.
تقوا در فکر: فکر بد نکنیم. تقوا در چشم: نگاه بد نکنیم. تقوا در زبان: حرف بد نزنیم. حتی تقوا در دل، غذا و دست نیز وجود دارد.
آخر حرفم این است که قرآن قول داده است که اگر شما گناه نکنید من به شما دید مى‏دهم. اگر شما گناه نکنید من شما را از داخل بن بستها بیرون مى‏آورم. خداى شما خالق است و قول داده است که اگر تقوا داشته باشید، من کارهاى مشکل شما را آسان مى‏کنم. اگر تقوا داشته باشید من به شما نور مى‏دهم. اگر تقوا داشته باشید، ضعف‌‌هایتان را مى‏پوشانم. این آیه‌‏هاى قرآن است و خدا قول داده است. «وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»(حج/47) وعده داده است که اگرگناه نکنید من مشکلاتتان را حل مى‏کنم. منتهى ما گیج مى‏شویم و گناه مى‏کنیم و خدا هم کار ما را تاب مى‏دهد. اگر یک جوانى که در یک منطقه‌‌ای است واقعا با تقوا باشد، هر جا مى‏نشیند، به حسابش مى‏گویند: آقاجان این جوان با تقواست. چشمش، زبانش، فکرش باتقواست اما نه خانه، نه پول، نه ماشین و نه سرمایه‌‌ای دارد. خدا مى‏داند الان در جامعه ما هزاران نفر هستند که دنبال چنین جوان‌‌هایی مى‏گردند تا دخترشان را به چنین انسان‌‌هایی بدهند. اگر یک جوانى باشد که واقعا دست و چشمش پاک باشد، بسیار خوب است.
اگر مستأجرها باتقوا باشند اتاق خالى خیلى است. مى‏گوید: اگر به او اتاق بدهم دیگر بلند نمى‏شود. یک خرده بدى صاحبخانه‏‌ها به خاطر بدى مستاجرهاست. اگر واقعا تقوا باشد خوب چرا من پول را در خانه بخوابانم، پول را به تو می‌‌دهم و تو با آن کار کن. چرا اینقدر با خواستگار چانه می‌‌زنیم؟ به خاطر این که مى‏ترسم این پسر، پسر نا اهلى باشد. اگر جوان‌‌ها پاک باشند، ازدواج راحت مى‏شود. جوانها پاک باشند پولها بیرون مى‏‌آید. هرکس پول دارد به جوانها می‌‌دهد و مى‏گوید: برو کار کن. اگر تقوا داشته باشى می‌‌گویی: خوب مسافر است، سوارش مى‏کنم. خود بنده که با ماشین مى‏روم، گاهى به برادرهاى پاسدار مى‏گویم: این را سوار کن. مى‏گوید: چه مى‏دانى که او کیست؟ بلکه آمد و قاچاقچى بود. مى‏گویم: خوب پس برو. آخر اگر واقعا تمام مردم پاک باشند، ماشین که مى‏رود تو هم سوار شو برو.
انشاءالله که خدا به همه ما تقوا بدهد که وقتى گفتند: این ساخت ایران است؟ بگوییم: به به! درود بر جمهورى اسلامى با این کارگرانی که دارد. اگر کارگر ایرانى ساخته پس حتما درست ساخته است. ولى متاسفانه اگر بگوییم ایرانى است، پس معلوم نیست که چیست ولی اگر ژاپنى است شاید خوب باشد. بى تقوایی کارگر آبروى جمهورى اسلامى را مى‏برد.
خدایا! به کارگر ما، به شاطر ما، به آخوند ما، به واعظ ما، به دانشجوى ما، به استاد دانشگاه ما، به اداره ما، به بازارى ما، به زن ومرد ما تقوا بده که اگر گیر کردیم خدا به ما کمک کند. خدا قول داده است که اگر تقوا داشته باشید به شما دید و راه نجات آسانى و نور بخشش را می‌‌دهم. اینها وعده‌‏هاى قرآنى است.
خدایا! به آبروى محمد وآل محمد تقوا را در فرد فرد ما زنده‌‏تر بفرما.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment