موضوع: تفسیر سوره یوسف 4- آیه 7 تا 8
تاریخ پخش: 79/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
امسال میخواهیم سوره یوسف را تفسیر کرده که خیلی نکته و لطیفه دارد. ماه قرآن است پای سفره قرآن بنشینیم، قرآن آموزش بدهیم، عربی یادگرفته و نکته بیاموزیم.
1- تشنهی حقیقی به دنبال آب میرود
«لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلینَ» (یوسف/7) قصه یوسف خیلی نکته دارد برای افراد تشنه و کنجکاو. سؤال: چرا میفرماید «آیاتٌ لِلسَّائِلینَ»؟ جواب: چون اگر کسی در وادی آسمان و ستاره شناسی نباشد سؤالی برای او مطرح نیست ولی اگر ستاره شناس شد هزاران سئوال شاید برای او مطرح بشود، یعنی انسانها هر چه دانشمندتر میشوند سئوالاتشان هم بیشتر میشود. لذا اول باید سائل و کنجکاو بود. داستانی را که شاید قبلاً گفته باشم: سابق اسیران را به عنوان غلام میفروختند و هر کدام هم کاری بلد بودند حق فنی میگرفتند و گرانتر بودند. مثل اسیر نجار و خیاط گرانتر بودند. اسیری بود که خیلی گران بود وقتی سوال شد، گفتند: این اسیر تشنه شناس است. فردی او را خرید به خانه برد. سران لشگری و کشوری را دعوت، غذای چرب و شور گذاشته در سفره بدون آب. همه خوردند و یکی یکی گفتند: آب. او هم نگاهی میکرد و میگفت: دروغ میگوید، این تشنه نیست. آخرش خسته شدند یکی از مهمانان گفت: من کار ندارم خودش بلند شد و رفت دنبال آب. غلام گفت: این تشنه حقیقی است، چون بلند شده به دنبال آب رفت، دیگران شعار میدهند.
علامه امینی(ره) تشنه علم و فهم است، برای رسیدن به کتابی که در هیچ جا نبود غیر از هند، رفت هندوستان و در هوای گرم روزی 18 ساعت مطالعه و مینوشت. زمانی که برگشت، گفتند: هوای هندوستان چگونه بود؟ گفت: نمیدانم و نفهمیدم. هر چیزی بلوغ میخواهد، فهمیدن هم بلوغ میخواهد وقتی بالغ شد با شنیدن یک نکته مست میشود از خوشی. ورزش و شهوت و. . . یک جوان دو ساعت حاضر است لب دبیرستانی بایستد تا یک نگاه بکند، ولی به یک بچه 3 ساله بگو: 20 تا عروس میخواهی یا یک آلاسکا؟ میگوید: آلاسکا، چون هنوز به تکلیف نرسیده ولی. . . فهمیدن هم بلوغ میخواهد، آن که عاشق تحصیل بوده و یک نکته میفهمد مست میشود، ولی اگر عاشق نبود 20 نکته هم بگویی فقط نگاه میکند. میگویند: قدر زر زرگر شناسد. این آیه همین را میخواهد بگوید.
2- با ارادهی خداوند یک زندانی از چاه به جاه میرسد
نکتههای این آیه:
الف: یک خواب یوسف (ع) آنقدر راز و رمز دارد. ب: یعقوب از خواب چیزی میفهمد، وقتی یوسف میگوید که در خواب دیدم یازده ستاره بر من سجده میکند. گویند: چیزی را که جوان در آئینه نمیتواند ببیند، پیر در خشت خام میبیند. یعنی اولیاء خدا چیزهایی را درک میکنند که دیگران نمیتوانند. دو نفر از فضلا چون در زمان طاغوت فشار و تهدید زیاد بود در پیاده رو قم راه میرفتند آهسته به همدیگر گفتند: اگر اینچنین است ما از این لباس بیرون برویم، بعد این دو نفر رفتند منزل یکی از اولیاء خدا که الان هم در قم یکی از مراجع و زنده است. ما گرفتاری داریم که نمیتوانیم اسم ببریم فردا مردم میریزند منزل او میگویند فلان چیز را برای ما کشف کن. زمانی که به نزد او نشستند او هم فرمود: بله بعضیها همین که از طرف حکومت به آنها فشار میآید میگویند بهتر است از لباس بیرون برویم، و حال آنکه گفتگوی آنها را احدی نشنیده بود.
در این دنیا غیر از کانال یک کانالهای دیگر هم هست که اولیاء خدا از آنها چیزهایی را میفهمند: 1- چون اراده خدا بود یوسف به چاه افتاد و آسیبی هم ندید. 2- چون اراده خدا بود یعقوب نابینا، بینا شد. 3- چون اراده خدا بود یک زندانی از چاه به جاه رسید. 4- چون اراده خدا بود سی سال فراق تبدیل به وصال شده و پدر و فرزند به هم رسیدند. 5- چون اراده خدا بود برده، شاه شد. اینها نشان میدهد که شما نباید بگوئید: ما کجا و دنیای علم کجا؟ ما کجا و فلان چیز کجا؟ ما کجا و. . . با این نکتهها همه باید امیدوار شویم. سوره یوسف در مکه زمانی بر پیامبر (ص) نازل شد که با اصحاب معدود و کم در محاصره دشمنان بودند، آنهم در شعب ابی طالب در محاصره اقتصادی، اجتماعی که هیچ کس با آنها نه حرف بزند و نه غذا بدهد. یعنیای پیامبر این محاصرهها نمیتواند جلو اراده خداوند را بگیرد. یوسف هم محاصره داشت: شاه یک محاصره و زندان یک محاصره و به عنوان برده در خانه عزیز مصر یک محاصره دیگر. اما همه این محاصرهها شکافته و از لابلای سختیها بیرون آمد.
3- خداوند در محاصرهی اقتصادی- سیاسی به مسلمانها عزت میدهد
زمانی که قرآن میفرماید «وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ»(نحل/66) از لابلای خون و پِهِن، شیر خالص بیرون میآوریم، ما باید از آن یک نکته بفهمیم. منتها این شیر، نه رنگ خون و نه بوی پهن میگیرد. این به اراده خداوند است. نگوئید بعد از مرگ چگونه زنده خواهیم شد؟ همانطور که خداوند شیر را از شکم علف بیرون میکشد ما را هم از لابلای زمین هر کجا باشیم برای قیامت بیرون میکشد. خدایی که یوسف را از چاه به جاه رسانید، مسلمانها را در محاصره اقتصادی و اجتماعی عزت میدهد. زن و مرد و دختر و پسر و بازاری میگویند: فلانی نمیتواند مرا ببیند؟ حسود است و چشم دیدن مرا ندارد. نتوانند، برادران یوسف هم نتوانستند ببینند و حسادت کردند ولی خدا نجات داد. اگر خدا بخواهد حسود نمیتواند کاری کند. حتی اگر شخص دوم مملکت مثل زلیخا زن عزیز مصر هم که به یوسف تهمت زد، خداوند او نجات داد و این اراده اوست، و زلیخا با اینکه تهمت به برده خود زد که عاشقش شده بود ولی زمانی که آبرویش میرود، میگوید: او عاشق من شده بود. پس تهمت هم اگر خدا بخواهد کارگر نخواهد شد. خلاصه قصه یوسف میخواهد بگوید: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ» (یوسف/21) هر چه خدا بخواهد همان میشود. (43 رادیو در زمان جنگ به امام خمینی(ره) فحش میدادند و از صدام تجلیل میکردند، الان مرده امام از زنده صدام عزتش بیشتر است، معنایش این که اگر خدا بخواهد.)
4- از نظر قرآن محبوبیت این است که کدخدا را ببین، ده را بچاپ!
«إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» (یوسف/8) هنگامی که(برادران) گفتند: همانا یوسف و برادرش(که این دو از مادری دیگر بودند) به نزد پدر محبوبتر هستند از ما و حال آنکه ما قدرت داریم بدرستیکه پدر ما در گمراهی آشکار است.
چون حضرت یعقوب (ع) دوازده پسر داشت، دو پسر از یک زن و ده پسر از یک زن دیگر. یعقوب، یوسف را بیشتر دوست داشت یا برای اینکه کوچکتر بود یا چون با کمال بود. آنها گفتند: کاری کنیم که او نفی بشه تا ما عزیز شویم و حال آنکه قدرت ما هم که ده نفر هستیم از آن دو نفر زیادتر است. با خودشان گفتند: «إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» یعنی به درستی که پدر ما در گمراهی آشکار است. در این آیه قدری تدبر کنید. من خیلی دوست دارم دختر و پسر تدبر کنیم، معنای تدبر این است که بنشینیم استنطاق و فکر کرده و نکته بفهمیم. نکات این آیه: 1- انسان علاقه به محبوبیت دارد. «أَحَبُّ إِلى أَبینا» انسان خوشش میآید که دوستش داشته باشند. البته بعضی که میخواهند محبوب شوند سوراخ دعا را گم میکنند. کانال محبوبیت در قرآن مخصوص است در صورتی که ما فکر میکنیم مثلاً با ولخرجی محبوبیت بدست میآوریم. در زمان طلبگی با اینکه وضع خوبی هم نداشتم مهماندار شده و غذای خوبی به آنها دادم، آنها هم خورند و گفتند: این آخوندها این پولها را از کجا میآورند، من هم گفتم: بشکند دستی که از شما پذیرایی کرد. چون من خواستم از راه کباب، محبوبیت بدست آورم و چنین کسی را مردم هم کبابش را میخورند و هم به او فحش میدهند. فکر میکنیم اگر خانه را لوکس بسازیم، محبوب میشویم مردم میبینند و صوت میکشند و میگویند: بیت المال را بالا کشیده. از نظر قرآن محبوبیت این است که کدخدا را ببین ده را بچاپ. یعنی خدا را ببین دل را بچاپ. قرآن میفرماید: «مَحَبَّهً مِنِّی» (طه/39) محبوبیت از جانب من است. فرعون زمانی که صندوقی را که موسی در آن بود از آب گرفت – و درحالی که همه پسرهایی که متولد میشدند را میکشت و مادر موسی وقتی به حال موسی ترسید خدا به او الهام کرد که او را در صندوق گذاشته و به رودخانه بیانداز- فرعون زمانی که صندوق را باز کرده و نگاهش به موسی خورد، خداوند محبت او را در دل فرعون قرار داد. اشتباه میکنند آنها که فکر کی کنند محبوبیت داماد و عروس با خانه و ماشین و پول و جهازیه است. آنقدر افرادی هستند که همه چیز آنها جور و آماده است ولی با هم خوب نیستند و به عکس ممکن است هیچ نداشته باشند ولی با هم خوبند.
5- قرار دادن مهر و محبت بین زن و مرد، کار خداست
قرآن میفرماید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً» (روم/21) قرار دادن مهر و محبت بین زن و مرد، کار خداوند است. قرآن میفرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ» (ابراهیم/37) خدایا تو قرار بده دل مردم را به سوی مکه. و گرنه سرزمین داغ و چند سنگ سیاه چقدر خوشگل است که انسان پول بدهد و 12 سال در نوبت باشد. این به خاطر این است که ابراهیم خدا را دیده. عزت را اینگونه از خدا بخواهید که در دعای و زیارت امین الله آمده: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ رَاضِیَهً بِقَضَائِکَ مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعَائِکَ مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیَائِکَ مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائِکَ»(کاملالزیارات، ص39) انسان میخواهد محبوب شود ولی راه آن، خداست. ولی آنها به خود متکی شدند که گفتند: «وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» (یوسف/8) «عُصْبَهٌ» به چیزهایی میگویند که شبکه وار در هم است، تشکیلات جوش خورده و بتون آرمهای شده. ما تشکیلاتی هستیم و باید محبوب باشیم، راه محبوبیت را از تشکیلات میخواستند. بعد گفتند: «إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» پدر ما در گمراهی آشکار است. خطر حسادت تا آنجاست که: 1- ابوت(پدر بود) 2- اخوت (یوسف برادر بود) 3- نبوت (پدر پیامبر بود) اما همه را فراموش کردند. یعنی هر وقت حسادت گل کرد، آدم نه پدر را میبیند و نه برادر را میبیند و نه پیامبر را میبیند. حسادت چیست؟ یعنی نخواسته باشد که مردم خوبی داشته باشند. نمیگوید: خدایا به من هم بده، بلکه میگوید: خدایا از او هم بگیر. اما غبطه یعنی: خدایا او دارد به من هم بده، او مسجد ساخته، الحمد الله خدایا به من هم توفیق بده مسجدی بسازم. دو علامت برای حسود:
الف- نیش میزند تا خوبی دیگران را خراب کند. تا میگوییم چه مقاله خوبی، میگوید: از روی کتاب نوشته. میگوییم: چه غذای خوبی پخته، میگوید: او را کمک کردهاند، میگوییم: درسش خوب است. میگوید: پدرش کمکش کرده. خوبی آنها را خراب میکند. ب: یا چیزی از کمال خود میگوید تا کمال او را از بین ببرد.
6- تاریخ حسادت
1- آدم و ابلیس: خداوند فرمود به ملائکه که بر آدم سجده کنید. همه فرمانبرداری کرده و سجده کرده به غیر از ابلیس که مغرور شده و حسادت ورزید. 2- هابیل و قابیل: حضرت آدم دو فرزند داشت یکی به دیگری حسادت ورزید. 3- اهل کتاب و مسلمانها: قرآن میفرماید: «ودَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً» (بقره/109) کفار از روی حسادت، دوست دارند بعد از ایمان آوردن، شما را از ایمان برگردانند. بعد از اینکه شما دست در دست امام خمینی(ره) گذاشته و شاه را بیرون کردید و آمریکا را خوار کردید، دوست دارند دست از انقلاب بردارید. چون او میداند تا شما دست در دست امام خمینی (ره) دارید، او میفرماید: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. آنها میخواهند سوزن و نخ را از هم جدا کننند و اگر جدا شد چیزی را نمیدوزد و کارآیی ندارد. 4- حسادت بنی امیه به اهلبیت (علیهم السلام) معاویه میگفت: من نمیتوانم تحمل کنم، جگرم میسوزد. که نام پیامبر (ص) در اذان روی منارهها هست ولی از ابی سفیان نام و نشان و خبری نیست. قرآن دارد که «بَلْ تَحْسُدُونَنا» (فتح/15) اینها به من حسادت دارند. این تاریخ حسادت بود و دیدیم که چه بلاها که به سر ابلیس و قابیل و. . . آمد. در مورد حسادت چند تا نکته وجود دارد: الف) انسان حسود با خدا دعوا دارد: یعنی میگوید: چرا خدا به او داده و به من نداده؟ یعنی آدم حسود با خدا طرف است نه با آن شخصی که به او حسادت میورزد. ب) حسادت ما نقشی ندارد. ما اگر از حسادت بسوزیم و آب شویم چیزی را کم و زیاد نمیکند و خدا آن نعمت را از او نمیگیرد. بسوزیم و بسازیم فایده ندارد(یکی خوشگل است حال شما سرت را به دیوار بزن او که زشت نمیشود) یعنی حسود خودش را آب میکند. حسادت چیزی به ما اضافه نمیکند. ج) آدم حسود بد عاقبت است. د) آدم حسود غمگین و زندگی تلخی دارد.
7- فرق میان تبعیض و تفاوت
حالا ادامه آیه، یعقوب یوسف را دوست داشت به دو دلیل: یا سنش کمتر بود – یا به خاطر کمال. سوال: فرق تبعیض و تفاوت چیست؟ جواب: من امسال مخصوصاً به خاطر اینکه یک جایی 30 تا سوال پخش کرده بودند که عقاید بچهها را رو به هم میریخت. جواب بعضی شبهات را میخواهم بدهم، شبهه مثل نارنجک در کلیه بچهها منفجر میشود و ما بعضی را جواب میدهیم. در اسلام تفاوت هست و این عدل است ولی تبعیض که ظلم است وجود ندارد. تفاوت یعنی با دلیل فرق میکند ولی تبعیض یعنی بدون دلیل فرق میکند. مثال: انگشتها تفاوت دارند، ولی این تفاوت خوب است چون اگر انگشت شصت کمی بلندتر بود شما دگمه یقه را نمیتوانستی ببندی. اگر همه انگشتها بلند و مساوی بود بسیاری از کارها را نمیشد انجام دهیم، بیل نمیشد به دست بگیری، نمیشد آمپول بزنی یا پیچ گوشتی به دست بگیری، تمام فن و حرفهها در همین تفاوت است. مثال: استاد به یکی نمره 16 و یکی 20 میدهد و این دو نمره تفاوت دارد ولی معلم عادل است چون دلیل دارد. مثال: پزشک در نسخه دادن بین مریضها تفاوت میگذارد یکی قرص و یکی آمپول میدهد ولی عدل است. تبعیض در صورتی است که دو چیز صد در صد مثل هم باشند ولی فرق میگذارد، این خلاف و گناه است و ممنوع. مثال: برای بچهها یکی لباس کوچک و برای دیگری لباس بزرگ، این عیبی ندارد چون دلیل داریم و یکی کوچک و یکی بزرگ است. تبعیض و تفاوت گاهی قاطی میشود مثل بعضی عوام که دو شاخ برق را به تلفن و تلفن را به برق میزند. و لذا میگوید: خدایا چرا او اینگونه و من فلان؟ چون او درس خواند و تو عیاشی کردی، او سیگار نکشید تو کشیدی، تو در رانندگی دقت نکرده و او کرد، او مال مردم را نخورد ولی تو چاپیدی، مشتریهای او زیادتر چون خوش اخلاق و تو بد اخلاق هستی. مریدهای او زیادتر است چون او آخوندی است که به درد مردم میخورد و تو انگار عصا قورت دادهای، بخند. بعضیها خوش اخلاق هستند لذا مساجدشان شلوغ است و بعضی مثل اینکه یک ساعت دیگر میخواهند او را اعدام کنند. اگر به او سلام کنی، با زور جواب میدهد، خوب بخند، برای تفاوتها با خداوند دعوا نکنید، بنشینید و راز آن را کشف کنید. قرآن میفرماید: بعضی زود مطالب را به خدا بر میگردانند که: «رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/15) «رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16) خدا مرا گرامی داشت یا خدا مرا اهانت کرد. خیر: «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ» (فجر/17) سال گذشته به تو دادیم و تو حق یتیم را ندادی لذا از تو گرفتیم. قرآن: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11) دست به دست هم به همراه امام خمینی (ره) که شدید توانستید شاه را بیرون کرده و زیر بار آمریکا هم نرفتید، اما بعد از هم جدا و روزنامهها به هم پریدند و فحش و ناسزا گفته، خطوط زیاد شد، الان اگر مثل آن زمان نبوده و دشمن حمله کند شکست میخوریم. (چنان بودیم، بودیم آنچنان چون چنین گشتیم، گشتیم اینچنین.) پس تبعیض ظلم و تفاوت حق است، و در داستان یوسف علاقه حضرت یعقوب به یوسف(ع) به علت کمالاتی که در یوسف بود حق بود و نه تبعیض. یوسف عزت را از خدا میخواست و بچهها عزت را از یوسف. میگفتند: ما برای خود باندی هستیم یکی محبت را از خدا و یکی از باند و حزب میداند. خدایا هر چه به عمر ما اضافه میکنی توفیق فهم و عمل و تقوا، اخلاص و عمق و رشد و عبادت و تحصیل و خدمت به همه ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»