موضوع: تفسیر سوره یوسف 30- آیه 90 تا 92
تاریخ پخش: 79/11/13
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
این بحث در دهه فجر 79 پخش میشود و من این ایام الله را تبریک میگویم و به قول امام خمینی (ره) انقلاب ما یک انفجار بود.و در این سالها چه حوادث تلخ و شیرینی گذشت. . 12 بهمن امام خمینی (ره) به آغوش برگشت و ما هم سوره یوسف را تفسیر میکنیم رسیدیم به آنجا که خواستند یوسف نباشد و همینکه خواستند نباشد خداوند اداره کرد که باشد، همچنین خواستند اسم امام خمینی (ره) نباشد ولی در طول تاریخ هیچ کس و عمامه به سری و آخوندی عکش به اندازه امام خمینی (ره) چاپ نشد برای اینکه شاه گفت: امام خمینی (ره) نه و خدا گفت بله، و با خدا نمیشود کشتی گرفت، گفتند: ابراهیم را در آتش بیاندازیم آتش گلستان شد. قرآن میفرماید: «فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ» (صافات/98)
و روح داستان یوسف آن است که اراده خداوند غیر از اراده دیگران است. همه خواستند شاه باشد و خدا خواست شاه نباشد و همه کشورها خواستند امام خمینی (ره) نباشد، خدا خواست باشد و همه بت پرستان خواستند پیامبر اسلام (ص) نباشد خدا خواست باشد. خلاصه قصه یوسف رسیدیم به آیهای که دهه فجر هم هست قشنگ است. آیه 190 از سوره یوسف که دارد تمام میشود که بلکه انشاءالله اینطرف عید آن را تمام کنیم.
1- برای گدایی کردن هم میبایست اصول روانشناسی رعایت گردد
«قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ»(یوسف/90) در جلسه قبل گفتیم براردان یوسف دفعه آخر وقتی آمدند به نزد یوسف برای گرفتن گندم، گدایی هم روان شناسی دارد اصول روانشناسی را رعایت کردند، «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ» (یوسف/88)
اول: تجلیل کردند: «یا أَیُّهَا الْعَزیزُ»
دوم: نیاز را مطرح کردند: «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»
سوم: پول کم داریم: «وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ»
چهارم: تقاضی صدقه کرند: «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا»
پنجم: تشویق کردند: «إنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ»
و نامهای هم که یعقوب داده بود تا به حاکم بدهند وقتی یوسف خواند و گریه کرد و به جشم گذاشت برادرها تعجب کرده و حساس میشدند که چگونه او پدر ما را میشناسد و احترام گذاشت و از کجا میدانست که ما برادر داریم و بعد از چهل سال از کجا فهمید که ما چه غلطی کردیم به همدیگر نگاه کرده و شک میکنند که نشانههای این حاکم از شکل و قیافه مثل همان برادرمان یوسف است که ما او را به چاه انداختیم چطور آمده اینجا بالاخره تصمیم گرفتند سوال کنند که او یوسف است، حال اگر بگوید من هستم که ما از خجالت باید برویم زیر خاک و چه خاکی به سر کنیم و اگر بگوید نه میگوید یوسف را به چاه انداخته اینجا به دنبالش میگردید ؟ صحنه بسیار هیجانی شد و بالاخره یکی سوال کرد که: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ» آیا تو یوسف هستی ؟«قالَ أَنَا یُوسُفُ» بله من یوسف هستم.
برق از سر همه پرید و شرمنده شدند و آنها که امام خمینی (ره) را تبعید و زندان کرده و ممنوعیتهایی را برای افکار و عقائد و فتواهای او ایجاد کردند، چه قراردادها و گاوبندیهایی و بعد دیدند 12 بهمن شده و امام خمینی (ره) با 5 میلیون استقبال کننده آمد، خیلی آنها خجالت کشیدند کار حق پیش آمد انجام دهید، آنقدر آنها که روزه میخورند وقتی عید فطر و نماز فطر را میبینند آنها که وجدان داشته باشند غصه میخورند، که مسلمانها 30 روز جلو شکم را گرفته ولی ما بله قربان گوی شکم شدیم، چند ساعت صبر کن. حدیث داریم نقل شده حضرت علی (ع) آمد مغازه قصابی گوشت بخرد دید پول ندارد.
2- انسان خالص از لابلای ابتلائات رد شده و رنگ و بو نمیگیرد
می شود من یک زمان طلبه بودم با لباس نو و شیک آمدم برای تهران، داخل اتوبوس متوجه شدم پول داخل آن ندارم رفتم به راننده گفتم مرا پیاده کنید علت را پرسید گفتم. گفت: مهمان من باشید، بنشینید، گفتم من با بی پولی تهران پیاده شدم اول بدبختی است پول ندارم پس یا همینجا پیادهام کن یا خرجی تهران را بدهید (خنده حضار) مقداری پول گرفته و نشستم.
حضرت رفت و گفت فردا میآیم برای گوشت، قصاب گفت آقا گوشت ببرید فردا پول بیاورید حضرت فرمود به جای اینکه به شما بگویم فردا پول به شما میدهم به شکمم میگوید فردا گوشت میدهم (خنده حضار)
بالاخره یوسف اظهار کرد که بله من یوسف و این هم برادر من است که به اسم دزد او را گرفتم و این از اراده خداست نسبت به هرکس که ایمان و تقوا داشته باشد چون «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ»
و هر کس که به جای من بود و از دست زلیخا که عاشق شده بود فرار کردم و حوادث چاه و حسادت تغییر ندهد، چاه و جاه و حسادت و شهوت و توطئه و گردابها را رد کرده و خالص بیرون آمد قرآن به شیر میگوید خالص «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ» (نحل/66) چرا ؟ و مهم است. برای اینکه شیراز لابلای خون و پهن رد میشود ولی نه بوی پهن میگیرد و نه رنگ خون. می فرماید: «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ» و انسان خالص هم کسی است که از لابلای شهرت و گمنامی، رأی آوردن و نیاوردن، پول و ورشکستگی و زنده با دو مرده باد،حاکمیت این خط سیاسی و آن خط و رونق این جنس و آن جنس و پر بوده مسجد و خالی شدن آن، و چاپ شدن و نشدن کتاب، شهر و روستا و زندان و تبعید، اگر از لابلای همه رد شد و نه رنگ و نه بو گرفتیم.
خیلی مشکلات برای یوسف پیش آمد، به یک جوان پاک گفتند: زناکار، و نوجوانی در چاه و با پاکی در زندان و آن هم 13 سال زندان با بی گناهی و آن هم به دست برادر نه به دست دشمن همه تلخی ولی «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» هرکس تقوا و صبر داشته باشد خداوند اجر محسن را ضایع نمیکند.
3- گذشت تاریخ و حوادث، ضابطهها و شناختها را تغییر میدهد
* نکات این آیه
1- گذشت تاریخ و حوادث تلخ و شیرین و ضابطهها و شناختها را تغییر میدهد. انسان فراموش کرده و حق دارد برادر برادر را نشناسد «لَأَنْتَ یُوسُفُ» آیا تو یوسفی؟
یک حدیث (دهه فجر است و خیلیها در این انقلاب رئیس شده و دوستان قدیمی را فراموش کردهاند گرچه پای تلویزیون نیستند ولی شماها به گوش آنها برسانید. امام صادق (ع) فرمود: هر کس رئیس شد و یک دهم رفاقت قبل از آنرا با تو حفظ کرد باز هم «فَلَیْسَ بِصَدِیقِ سَوْءٍ» (أمالی طوسی ،ص279)
یعنی خطر مقام و ریاست به قدری است که انسان صد درصد دوستان قدیمی را فراموش میکند اگر یک دهم را حفظ کرد باز انسان خوبی است این پیش بینی حضرت است که 90% قابل اغماض است
2- منت از مردم بد ولی از خدا خوب است. می فرماید: «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا» بعضی چیزها از بشر بد ولی از خدا خوب است مثل: تکبر ما کسی نیستیم که از ترس پشه به پشه بند میرود کسی نیست که تکبر کند و «متکبر» هم یکی از اسماء خداوندی است و او «أَهْلُ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْعَظَمَهِ» و بزرگی حق اوست ولی ما بزرگی را به خود میبندیم.
4- صبر و تقوا زمینه ساز عزت است
3- صبر و تقوا زمینه عزت است «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ»
4- لطف خداوند هم حکیمانه است.
براساس حکم و معیارهاست و بدون دلیل نیست، اگر دیدید مردم کسی را دوست دارند ببینید چه کرده و پدرش چه آب سردی را به دست مردم دارد، و اگر آبرو دارد کجا آبروی یکی را که میشده نریخته خداوند رحمت کند فردی را که وقتی پرسیدند عزت تو از کجاست ؟ گفت: من شب عروس فهمیدم که عروس باکره نیست ولی نمیشود هم که خدای ناکرده عمل بد انجام داده باشد. ممکن است به دلائل دیگری پرده بکارت از بین رفته و من برای رضای خدا هیچ نگفتم و در مقابل این خدا آبرویی به من داد به این خاطر است گاهی باید لوطی گری کرد و چیزی نگفت اگر بنا باشد مچ بگیریم…
حدیث داریم یکی به امام (ع) گفت: فلانی خیلی وضعش خراب است حضرت (ع) فرمود: اگر بنا باشد که مچ بگیریم وضع تو هم پیش من خراب است.
قرآن میفرماید: برای آنها که برای مردم میگویند فلان فلان میفرماید: «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ»(نساء/94) قبل از این هم همینطور بودید. بالاخره برادرها فهمیدند این یوسف است که: «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئینَ» (یوسف/91) برادران گفتند: به خدا قسم که خدا تو را بر ما برتری داد و ما خطارکار هستیم.
«تَاللَّهِ» مثل «ولله» و «بالله» قسم است که در سوره یوسف زیاد است به خدا قسم تو را برتری داد و ما خواستیم که تو را از جلو چشم پدر به چاه انداخته و خود به نزد او عزیز شویم. و خواستیم که در انتخابات به تو تهمت زده تا رأی نیاورد و بالاخره مردم به تو رأی دادند، خراب کردم ولی نشد مناجات شعبانیه دارد که: «وَ بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضُرِّی» (إقبالالأعمال ،ص685) خدایا زیادی و نقص به دست توست.
البته گاهی، پول پارتی و حق بازی، سیاسی و کلک و گاهی هم حضرت عباس دست کسی نیست دو تا ماهیگر تور میاندازند به رودخانه یکی تو را کشدیده 27 ماهی و یکی هم هیچی، این استعمار است ؟ نه استعمار است و نه استثمار و نه گاوبندی و قرارداد است خداوند خواسته به یکی بدهد و به یکی ندهد، نه داده شده فکر کند آبرو دارد و نه آنکه ندارد فکر نکند ورشکسته شده، امتحان است.
5- در برابر ارادهی خدا هیچکس نمیتواند ایستادگی کند
اگر روزی بر کمالات کسی به اختیار اعتراف نکنیم روزی با فشار اعتراف خواهد کرد برادرها روزی نخواستند بگویند: یوسف تو از ما بهتر هستی 40 سال زجر کشیده بعد گفتند: تو از ما بهتر هستی از استاد سوال میکنند بگوید نمیدانم نه اینکه معطل کند که اعتراف نکند و آخر هم معلوم میشود که او نمیداند. در برابر اراده خدا هیچ کس نمیتواند ایستادگی کند. حال برادرها شرمنده و اعتراف به عزت و عظمت خدادادی او کردند یوسف آنها را از شرمندگی بیرون میآورد.
«قالَ لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ»(یوسف/92) یوسف گفت: هیچ توبیخی نیست همین امروز شما را بخشیدم. «تثریب» به معنای توبیخ و گناه شمردن و ملامت است این بزرگواری است بعد از زندان و بردگی و تهمت زدن همه بواسطه شما بود ولی الان شما را بخشیدم.
بیائید با مردانگی اگر کسی به شما ظلم کرده ببخشید او را نه خیر آبرو ریخته بریزد، یک ضرب او را ببخش نه حالا تا ببینیم، به شرطی که دیگر تکرار نشود، شرط نمیخواهد ببخش اگر جدی میگوید اگر میخواهند امتحان کنند خیر.
آقایی بود به هر کس خانمش میزائید پول میداد. روزی بحث شد که آقا پیر شده و درست متوجه نمیشود و ما روز عید و شلوغی و هنگام دست بوسی میرویم که خانم ما زائیده پول میگیریم و این را چند بار میگوئیم تا ثابت شود که حواس آقا پرت است، اعیاد مختلف رفتند مثل نیمه شعبان و مبعث و عید قربان و فطر، گفتند دیدید گفتیم آقا متوجه نیست، یکی از دفعات آقا به این فرد گفت برو قدر خانمت را داشته باش که یکسال 9 بار برای تو زاییده است. اگر امتحان است بگو فهمیدم ولی امتحان نیست فوری ببخشید.
6- نبی اکرم در روز فتح مکه همانند یوسف برخورد میکند
سوال: برادران هم به نزد برادر شرمنده شوند و هم به نزد پدر، برادر فوری بخشید ولی پدر گفت باشد «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» (یوسف/98) آینده برای شما طلب مغفرت میکنم) چرا ؟ جواب: به حدیثی رسیدم که: انسان جوان قلبش نازک تر از انسان پیر است به خاطر سن.
یوسف حق خود را فقط بخشید ولی یعقوب تنها حق خود نیست که حق پسر هم بود. هم پسر را در چاه و هم یعقوب را از غصه کور کردند.
روزی که مکه فتح شد البته جمهوری اسلامی چه کارهایی کرد، روزی که انقلاب پیروز شد خیلیها ترسیدند اما دهها هزار ساواکی بودند، گفتند: هر کس خون کسی را نریخته و شریک نبوده کاری نداریم خون مقابل خون ولی غیر از آن همه بخشوده. حتی اقلیتهای مذهبی مثل مسلمانها زندگی میکنند و آسفالت خیابان و کلاس آموزش و پرورش یهودی و مسیحی ندارد. با انقلاب خوب نیست، نباشد، تا دست به اسلحه نبرده، این کار یوسفی است روزی که مکه فتح شد همه کفار گفتند هر چه پیامبر را تهمت زده اذیت کردیم، همه را درو خواهند کرد گفتند: یا رسول الله حال که پیروز شدی مثلاً دهه فجر است و حکوت دست شماست چه میکنید حضرت فرمود من مثل یوسف برخورد خواهم کرد. یوسف همه برادرها را یکجا بخشید، من هم همه را میبخشم.
حتی یکی از اصحاب شعار داد «الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَه» (شرحنهجالبلاغهابن ابى الحدید، ج 17 ،ص 272) امروز تلافی میکنیم.
حضرت فرمود: چرا این شعار بلکه بگویید: «الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَه» امروز روز رحمت است بله حضرت فرمود: سه نفر را بکشید به دلیل اینکه اینها کار فرهنگی میکردند، البته آنروز فیلم و روزنامه و کامپیوتر و اینترنت نبود، آنها شعر میساختند و حضرت را هجو و تحقیر میکردند، حتی اگر اینها به مسجد الحرام در مکه و به پردههای کعبه پناه بردند آنها را بگیرید و اعدام کنید.
اینکه زینب کبری فرمود: شام از کربلا سخت تر بود، کربلا خون ریزی بود و نه هجو ولی در شام هجو بود نه خون ریزی،
مثال: گاهی دو نفر یا دو گروه کتک کاری میکنند و یکی به دیگری میگوید: دزد بعد هم مردم آنها را صلح و آشتی میدهند. او میگوید همه مسائل هیچ چرا وسط دعوا گفتی دزد از تو چه دزدیدهام همه را فراموش و این کلمه میماند. این هجو است و تحقیر. و زخم زبان اگر کسی شرمنده است او را از شرمندگی نجات بدهید: یوسف گفت همه را بخشید و بر عکس ما افرادی را داریم که شرمنده میکنند یک داماد خبیثی را بگویم بعضی جهاز یه برای افراد جور کرده و برای تشویق دیگران کنار خیابان میگذارند. دختری پاک و عفیف و مظلوم ولی فقیر که جهازیه به او هم داده اند، داماد گفت آنها را از کمیته امداد و یا جای دیگر گرفته، روز اول همه را نابود کرد، عروسی را میشکند، نشکنید، یوسف همه برادرها را یکجا بخشید.
خداوند به حق محمد و آل محمد رهبر و دولت و امت و خانوادهها شهدا و جانبازان و آنها که در انقلاب نقش داشتهاند همه را هر کدام از دنیا رفتم با پیامبر (ص) محشور و هر کدام هستند در پناه آقا امام زمان(ع) حفظ کن.
خداوندا سایه ما را، کشور را مشمول الطاف خاص امام زمان (ع) قرار بده.
خداوندا مشکلات نظام ما را بر طرف فرما.
خداوندا افرادی که مخلصانه کار میکنند امدادهای غیبی عنایت و انسانهای خوب و ناشی را هدایت و آنها که با شرق و غرب رابطه و انقلاب را میشکنند دست و قلم آنها را بشکن.
«والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته»