تفسیر سوره یوسف (ع) – 26

موضوع: تفسیر سوره یوسف26- آیه 78 تا 80
تاریخ پخش: 79/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

سلام علیکم و رحمه الله بحث ما ادامه سوره یوسف بود که به هر حال:
با اینکه یوسف پاک بود به زندان افتاد، عزیز مصر خواب دیده و کسی نتوانست تعبیر کند یوسف آن را تعبیر کرده، او را از زندان آزاد کرده و پست به او دادند و مملکت قحطی شد و از اطراف می‌آمدند برای گندم، یکی از کاروانها، براداران یوسف بودند برای تحویل گندم آمدند، لیوانی را در بار آن برادری که با یوسف از یک مادر بود به نام بنیامین گذاشته و بالاخره او را به عنوان یک دزد گرفتند، برنامه بود که او را به نزد خود نگه دارد تا رسیدیم به این آیه که: «قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ» (یوسف/78) برادران گفتند: ‌ای عزیز، برای این برادر که گرفته‌ای، پدر پیری است، یکی از ما‌ها را به جای او بگیر ما تو را از نیکو کارن می‌ببنیم. چون وقتی برادران یوسف را برده و به چاه افکند ند بار دیگر یعقوب راضی نمی‌شد بنیامین را دنبال آنها بفرستد، گفتند: ما قول می‌دهیم، لذا از آنها پیمان و تعهد گرفته که سالم آن را بر گردانند.
1- پرهیز از بکار بردن القاب بد برای افراد زحمتکش
* درس و نکته:
«قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ» همین‌ها روزی می‌گفتند «نَحْنُ عُصْبَهٌ» (یوسف/8) ما گروه ده نفره یک دست هستیم چرا پدر باید آن پسر را بیشتر دوست داشته باشد: چنان غرورشان شکسته و بادشان خالی شد که به التماس افتاده‌اند، اگر خداوند بخواهد کسی را عزت بدهد از چاه بیرون آورده و او را عزیز می‌کند و دیگر اینکه اگر خواستی از کسی چیزی بگیری اول از او تجلیل کنید، جناب استاد، حاج آقا، پهلوان، پول، یا زور یا سواد کدام را کار داری،
اینها ذلیل شده و تمشک کردند به عزت یوسف. داریم که: اگر خواستید کسی گوش به حرف شماها بدهد با لقب خوب صدای او بزنید.
در امر به معروف و نهی از منکر اگر بگویی: خواهر، اثرش بیشتر است تا اینکه جسارت کنید. داریم: خدا را هم که می‌خواهید صدا بزنید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها»(اعراف/180) خداوند اسماء الحسنی دارد روایات: «أَسْماءُ الْحُسْنى» 99 عدد است‌ «فَادْعُوهُ بِها» خداوند را به آن اسماء بخوانید بلکه هر مسلمانی را: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب» (حجرات/11) لقب همدیگر را بد صدا نزنید می‌گوید: نفتی، آشغالی، که البته بعضی از اینها فرهنگشان هم بالاست.
داستانی در این رابطه:
در قدیم گاز در قم نبود، افرادی نفت در بشکه‌های 20 لیتری درب خانه با چوب به بشکه می‌زند، آقایی مرتب به این نفت فروش گرم سلام می‌کرد تا اینکه گازکشی شد و این آقای نفت فروش به او گفت: از زمانی که گاز آمده دیگر سلام نمی‌کنی معلوم می‌شود سالها سلام گرم شما برای نفت بوده، سلام نفتی، و یکی از آنها هم برای خدا نبوده. می‌بینید، که گاهی یک نفت فروش یک فرد با سواد و فرهنگ بالا را اینچنین، ممکن است در جامعه ما افرادی فرهنگشان پائین باشد ولی می‌فهمند و درکشان بالاست.
استمداد کنید از عاطفه‌ها، گفتند«إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبیراً» برای ما پدری پیر است. با این حرفها می‌خواهند دل یوسف را بدست آورند. این مربوط به روانشانسی و برای همه چیز مفید است.
2- در غیبت آبروی افراد ریخته می‌شود
امروزه گدایی روانشناسی دارد یکی می‌رود لب دفتر طلاق دارند به هم فحش می‌دهند و دعوا دارند این هم می‌گوید: بدهید در راه خدا، می‌گویند: برو گمشو حوصله نداریم. (خنده حضار) روانشناسی گدایی، و تبلیغ در چه زمانی با چه زبانی، با چه قیافه‌ای، با چه لباس و تن صدایی
قرآن به هنگام پول گرفتن می‌فرماید: «یَتیماً ذا مَقْرَبَهٍ» (بلد/15) یتیم است و فامیل تو «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَهٍ» (بلد/16) مسکین است روی خاک نشسته. یا در مورد غیبت می‌فرماید: «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتا» (حجرات/12)
داداش توست حاضر است گوشت مرده برادر را بخورد، زنده را اگر گوشتش را بکنی پر می‌شود مرده جایش پر نمی‌شود با غیبت آبروی او را می‌ریزی غیبت مثل گوشت مرده است که جای آن پر نمی‌شود. آبروست، پول اگر برود جای آن پر می‌شود. چرا مال یتیم را می‌خوری دوست داری بمیری و مال یتیم تو را بخورند. «أَ یَوَدُّ أَحَدُکُم» (بقره/266) چرا آشغال به فقیری می‌دهی اگر خودت بودی و چنین می‌کردند حاضر بودی بگیری؟ «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا» (بقره/267) شما بودید نمی‌گرفتنید مگر اینکه اغماض کنید.
«قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ» (یوسف/79) یوسف گفت: پناه بر خداوند از اینکه بگریم(او را نگه بداریم) غیر از آن کسی را که لیوان به نزد او مانه، اگر غیر از این انجام بدهیم ما ظالم هستیم. «مَعاذَ اللَّهِ»همان «اعوذ بالله» است بازور بیشتر چون باز در «اعوذ بالله» انسان خود را می‌بیند من پناه می‌برم به خدا، «مَعاذَ اللَّهِ» یعنی«پناه خدا» باید برسد چاره‌ای نیست
مثال: فرق بین گفتن «یا حسین» «یا حسین» و «حسینی، حسینی».
مثال: یکی وارد سالن شده می‌گوید: من ماری را دیدم و بهتر است شما پرهیز کنید و یکوقت تا می‌رسد می‌گوید: مار، مار، این فرق می‌کند. «مَعاذَ اللَّهِ» یعنی پناهندگی به خدا جدی است، پناه بر خدا از اینکه کسی که در گندمهایش لیوان پیدا شده دیگری به جای او گرفتار شده و او را نگه بداریم.
باز اینجا چون طرح و نقشه بود لطف کرد و نگفت ما دزد را می‌گیریم بلکه آن کسی که لیوان به نزد اوست. در نمایش هم می‌گویند: یکی امام حسن (ع) و یکی مالک اشتر و یکی عمر عاص، قرار داده قبلی بوده چون یوسف به آن دادش گفت که من با طراحی تو را به نزد خودم نگه می‌دارم، قبلاً آب بندی کرده بود، همان کسی که متاع به نزد اوست نفرمود: دزد را می‌گیریم.
3- گناه بزرگان در جامعه فرهنگ می‌شود
حال اگر او را رها کرده و دیگری را به این عنوان می‌گرفتند بقیه برادرها. او را کتک می‌زدند که پس تو دزد هستی. دیگری هم که به جای او بود احساس می‌کرد که بی گناه گرفتار شد. و دیگر اینکه کار بزرگان سنت می‌شد که تغییر کند. اینکه می‌گویند: خداوند 70 از جاهل می‌بخشد ولی یک گناه از عالم نمی‌بخشد چون گناه بزرگان در جامعه فرهنگ می‌شود.
شخصی آمد خدمت امام (ع) که ما شبها تا ساعت نزدیک به نصف شب بیدار هستیم همان موقع نماز را شب خوانده و می‌خوابیم عیبی دارد؟ حضرت (ع) فرمود: نه عیبی ندارد ولی اگر این کار ادامه پیدا کند نسل شما فکر خواهند کرد که وقت نماز شب همین ساعت است.
ولی وقت فضیلت این است که خوابیده و سحر برای نماز شب بلند شویم گرچه به این شکل هم اشکال ندارد نباید سنت شود. و از این معلوم می‌شود که خیلی چیزها جرقه‌اش اشکال ندارد جریانش مهم است و چیزهایی در قرآن مثل «تَبَّتْ یَدا أَبی‌ لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد/1) دو دست ابی لهب بریده باد و حال آنکه نه ابی لهبی هست و نه دستی از او این جرقه است برای یک جریان در طول تاریخ که هر کس در مقابل حق بایستد همین است که قهرمان آن ابی لهب است.
یا لعنت می‌کنیم به این ملجم و یا قاتلین امام حسین (ع) و یا پسر نوح چنین کرد، اینها که نیستند این جرقه‌ای است برای اینکه جریان نشود در تاریخ.
داستان پسر نوح برای این است که به غیر خدا پناه نبریم، قحطی می‌شود؟ از آمریکا گندم می‌آوریم و یا پرچم آمریکا می‌زنم از خلیج می‌گذرم، پسر نوح به کوه و اینها به آمریکا تکیه می‌کنند. پس: هر چه به فکر غیر خدا باشیم فکر پسر نوح است او به کوه و ما به مدرک و هر تکیه گاهی غیر از خدا شرک است.
4- بار خود را بدوش دیگران نگذارید
آقایان که بحث را تازه گوش داده و پیچ تلویزیون را تازه باز کرده‌اند. لیوان از گندمهای برادر در آمد او را نگه داشتند. برادرها گفتند: یکی از ما به جای او گفت: نمی‌شود. یعنی با را به دوش دیگران نگذارید.
حدیث داریم امام صادق (ع) با عده‌ای می‌رفت. بند کفش آن حضرت پاره شد. گفتند: کفش ما را بپوش. فرمود: شما چرا پا برهنه و حال آنکه بند کفش من پاره شده. قرآن می‌فرماید: از موقعیت سوء استفاده نکند. «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی» (آل عمران/79) حق پیامبر حق ندارد به واسطه موقعیتی که دارد به مردم بگوید برده من باشید. به خاطر اینکه من آیت الله هستم به مردم بگویم فلان کار را بکن و ما مردم را به بردگی بکشانیم.
آیه بعد «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی‌ یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یَأْذَنَ لی‌ أَبی‌ أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لی‌ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ» (یوسف/80)
زمانی که از گرفتن برادر مأیوس شدند مخفیانه نجوا کردند، (شورای محرمانه) برادر بزرگتر گفت که شما یادتان رفته؟ که پدر این برادر را (بنیامین) نمی‌داد تا اینکه از ما وثیقه گرفت، که این مثل یوسف نشود. پس حال که اینچنین من تحصن کرده و تکان نمی‌خورم تا اینکه یا پدر بگوید بیا و یا خدا حکم کند.
5- گاهی در مقابل استمداد دیگران باید مقاومت کرد
* درس‌ها و نکات:
1- گاهی در مقابل استمداد دیگران باید مقاومت کرد. گاهی ممکن است انسان را با گریه و پول تحت تأثیر قرار دهند و برادرها این کار را کردند، شما فردا قاضی می‌شوید ممکن است شما را با گریه و التماس، بلکه باید حکم خدا اجرا شود. فرمود: اگر زهرا دخترم هم این کار را می‌کرد دستهای او را قطع می‌کردم. قاضی باید به شکلی عمل کند که ظالم برای نفوذ در او مأیوس شود. منبری هم همینطور.
یکی از برادران واعظ می‌گفت آمدند مرا برای شهری دعوت کنند قبول نکردم چک با مبلغ سنگین جلو من گذاشتند من گفتم پس معلوم می‌شود می‌خواهید مرا بخرید، حتماً نمی‌آیم. و این خیلی زشت است که بگویند ناز کرد با این مقدار آمد این خیلی ذلت است، اگر صلاح است و اگر نیست نه. بسیاری از مسئولیتها متأسفانه رو دربایستی است ما بنا بود جمهوری اسلامی داشته باشیم. امام(خمینی ره) فرمود جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد.
ما به مواردی برخورد می‌کنم که جمهوری رودربایستی است می‌دانی که حق او نیست این مقام و منسب، اگر جابجایی شود، با طومار و تحصن و فشار اجتماعی، سست می‌شویم. مواردی داریم که به زبان نمی‌توان آورد که همه فهمیده‌اند که او بدرد این کار نمی‌خورد.
چه اشکالی دارد هر مسئولی و امام جمعه هر چند سالی بنویسید که اگر کس دیگری می‌خواهید به جای من انتخاب کند. و هر مسئول دیگر مثل قاضی و وزیر و وکیل، خود استعفاء بدهیم که جلو فشار را بگیریم.
داستان: یک آیت الهی بود یزدی به نام فکور که طلبه‌های قدیمی می‌شناسند و استخاره‌های عجیبی می‌کرد و مطالب را می‌گفت: آیت الله رضوانی می‌فرمود ما در نجف شاگرد ایشان بودیم، چند روزی درس نیامد ما فکر کردیم مشکلی پیش آمده از او احوالپرسی کردیم گفت برای درس می‌آیم گفتیم چرا چند روز تعطیل فرمود: من گفتم نکند اینها درس مرا نمی‌فهمند و رودربایستی گیر کرده‌اند من نمی‌روم تا اینکه ببینم از نرفتن من خوشحال می‌شوند یا برای ادامه درس سراغ مرا می‌گیرند.
ما از هم لباس‌ها داریم که ناز کرده و کسی هم دنبال آنها نرفته‌اند، معلوم می‌شود مردم در آقا گیر کرده‌اند التبه در لباس شما‌ها هم کم نیست. پستی داده‌اند بعد می‌بینند آنکه می‌خواسته‌اند نبوده. چه عیبی دارد خود عرضه کنیم که اگر نمی‌خواهید نباشیم.
علی (ع) می‌فرماید: «فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِیکَ غَرَّنِی مِنْکَ»(نهج‌البلاغه، نامه 71) فکر کردم تو هم مثل پدرت با فضل هستی.
بعد دیدم نه اینچنین نیست.
فلانی دکترای فلان حتما لایق، و یا بیست سال در حوزه درس خوانده بعد می‌بینیم برای فلان کار لایق نیست، برای کار دیگر ممکن است خوب باشد نه اینکه فلج است. ما و مسئولین باید سر سفره قرآن بنشینم که. درس مدیریت، اگر برادران تو هم گریه کردند تحت تأثیر قرار نگیری. برای حقوق، قضاوت و مدیریت خوب است.
6- همواره بزرگترها در مقابل اشتباهات شرمنده‌تر هستند
2- همیشه بزرگترها در مقابل اشتباهات شرمنده‌تر هستند. برادر بزرگتر این چنین اظهار کرد. مثال: وقتی ظرف کثیف خواهر بزرگتر و زمانی که نان نیست برادر بزرگتر بیشتر خجالت می‌کشد.
3- غربت بهتر از شرمندگی است. گفت من در این شهر بمانم بهتر است تا اینکه مقابل قولی که به پدر داده‌ایم شرمنده شوم.
4- خجالت تا آخر عمر جوان‌ها را آزار می‌دهد. می‌گفت: ما سابقه بدی به نزد پدر داریم. مثال: گاهی دو برادر هم شکل، یکی در کوچه اذیت می‌کند، دیگری می‌رود او را کتک می‌زنند
گنه کرد در روم آهنگری *** ز شوشتر زدند گردن مسگری
در قرآن خیلی جابجایی داریم که: در سال چهار ماه جنگ نکنید، رجب ذی القعده، ذی الحجه، محرم«أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ» (توبه/36) گاهی جنگ تند می‌شد می‌گفتند بگذارید بجنگیم از جای دیگر جبران می‌کنیم. قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا النَّسی‌ءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْر» (توبه/37) جابجایی غلط است چه آدم و چه زما، عباد، ممنوع است، همانطور که گفته‌اند حتی یک کلمه.
داستان: به بنی اسرائیل گفتند: بگویید «حِطَّهٌ» (بقره/58) آنها گفتند «حنطه» یعنی گندم قرآن انتقاد می‌کند. آنها خواستند با عواطف «إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبیراً» کار خود را انجام دهند ولی یوسف تحت تأثیر قرار نگرفت، با ناز کشیدن آنها در مقابل قانون باید مقاومت کرد. کلک می‌زنند چند روز قبل در جلسه‌ای یکی زد به توی سر خود که زنم در زایشگاه است. گفتم نزن بیا برویم من کمک کنم با ماشین خودم، بعد معلوم شد نه زنی بود نه زایشگاه. می‌گوید چهار بچه مدرسه‌ای و مشکل، تلفنی بده تا صحبت کنیم، فرار می‌کنند، گاهی با صحنه سازی اشک و تعریف و تمجید قلابی، قاضی باید هیچ چیز د او اثر نکند و شما قاضی می‌شوید مواظب باشید. یوسف هر چه برادرها اصرار کردند فرمود: قانون، همان کسی را نگه می‌داریم که لیوان دربار او بوده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment