تفسیر سوره یوسف (ع) – 19

موضوع: تفسیر سوره یوسف19- آیه 53
تاریخ پخش: 79/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و المحسنی التقوی 
سوره یوسف را معنی کردیم تا رسیدم به آیه 53 «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‌ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ» (یوسف/53) یوسف گفت: من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم، اگر انسان هم در محیطی قرار گیرد که زنها به او علاقه مند و عاشق شده‌اند نفس امر می‌کند که تو هم نسبت به آنها اظهار علاقه کنی، نفس انسان را به بدی هل می‌دهد مگر اینکه خداوند رحم کند و خداوند غفور و رحیم است.
اینکه شنیده‌ایم «نفس اماره» همین چیزی است که در آیه آمده. جای دیگری هم نیست «نفس» یعنی دل دنبال(نفس) یعنی دنبال هوا و هوس و خواسته‌های د، که اگر خدا او را حفظ نکند امر به بدی می‌کند دلم می‌خواهد فلان رئیس یا هست یا نیست بشود و حتی بعضی افراد خوب چرا و چرا می‌کند و انگار که خداوند باید از ما دستور بگیرد، فلانی زود بود مرا، ا دستور بدهیم و خدا انجام بدهد فکر می‌کنیم محور ما هستیم.
1- مراتب نفس در قرآن
* نکته‌ها
1- سه رقم نفس در قرآن آمده است.
الف- اماره: همین آیه
ب- لوامه: «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ» (قیامت/2)
ج- مطمئنه: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» (فجر/27)
الف- روحی که انسان را هل می‌دهد به گناه
ب: روحی که انسان را سرزنش کرده، می‌گویند وجدان اخلاقی حیف نبود زبان پات و حیف نبود قلب پاک تو و حیف مغز و مخ که این صدا را روی آن ضبط و آهنگ را و پول و عمر را صرف فلان کردی؟ ملامت می‌کند، بیدار شدن وجدان اخلاقی که تو یک دختر پاکی بودی و پسر پاکی، شغل تو حلال و لبی پاک داشتی.
ج- «نفس مطئنه» آرامش روحی است، آنکه امام خمینی(ره) فرمود: من با دلی آرام و «نفس مطمئنه» و اولیاء خدا وقتی از دنیا می‌روند، این خطاب را می‌شنوند که:
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی‌ إِلى‌ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» (فجر/28-27) ‌ای نفس مطمئنه بیا به سوی من و پرواز کن به ملکوت تو از خدا و خدا از تو راضی. «فَادْخُلی‌ فی‌ عِبادی وَ ادْخُلی‌ جَنَّتی‌» (فجر/30-29) داخل شو در بین بندگان من و بهشت خودم. «وَ ادْخُلی جَنَّتی» نمی‌فرماید داخل شو در بهشت‌ها، بهشت خودم. انسان این حالات را دارد و سه حوض است که هر یکی در یکی از این حوضها شنا می‌کند، بعضی دائماً دنبال نفس، دوست نداردم، دلم می‌خواهد، تابع دل.
2- شکایت امام سجاد(ع) از هوای نفس
امام سجاد (ع) در مناجات خمسه عشر مناجاتی دارد به نام «مناجاه الشاکین» به نزد خدا شکایت می‌کند و انسان از پیرو جوان خوب است با خدا درد دل کند و گفتگو، می‌گوید: «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَهً وَ إِلَى الْخَطِیئَهِ مُبَادِرَهً وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَهً وَ بِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَهً تَسْلُکُ بِی مَسَالِکَ الْمَهَالِکِ وَ تَجْعَلُنِی عِنْدَکَ أَهْوَنَ هَالِکٍ کَثِیرَهَ الْعِلَلِ طَوِیلَهَ الْأَمَلِ»(بحارالأنوار، ج‌91، ص‌143) من از نفسم شکایت می‌کنم که مرا هل می‌دهد به کارهای بد نسبت به کارهای خطا می‌دوم و پول می‌دهم و با عجله در دعای ابوحمزه درباره نفس می‌گوید: خدایا «أَنَا الَّذِی حِینَ بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَیْهَا أَسْعَى»(مصباح‌المتهجد، ص‌587) وقتی خبر می‌دهند به مورد اخلاقی با سعی و عجله به سوی او می‌شتابم «وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَهً» نسبت به گناه حرص و و لعی دارد که سیر نمی‌شود، می‌خواهد به هر کس متلکی گوید «وَ بِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَهً» هر کجا قهر تو در آن است سراغش می‌رود «تَسْلُکُ بِی مَسَالِکَ الْمَهَالِکِ» همراهی در جاده‌ای هلاکت و بدبختی، پاک بودم آلوده کرد، چشمم و گوش و لب و فکرم را. «وَ تَجْعَلُنِی عِنْدَکَ أَهْوَنَ هَالِکٍ» مرا نزد تو بدبخت و پست قرارداد، و حال آن که من ولی تو و «خلیفه الله» و «اعلی علیین» بوده مرا به اسفل السافلین برده. روی قله بودم به دره فکند من از دیگران هلاکتم بیشتر است. «کَثِیرَهَ الْعِلَلِ» نفسم خیلی مرض دارد، تکبر و بخل و ریا و غرور، نفاق.
3- هر کجا عمل با گفتار تطبیق نکند، نفاق است
منافقین تنها آنها نیستند که ما نفرین می‌کنیم به آنها، آنها دانه درشت هستند، هر کجا عمل با گفتار تطبیق نکند نفاق است، می‌گویی بفرما ولی در دل نمی‌خواهی نفاق است.
حدیث: امام کاظم (ع) با امام رضا (ع) در حالی که کودکی بود وارد منزل شدند به پدرش گفت یک نفر از شیعیان دنبال ما بود شما تعارف نکردید. فرمود: وقتی من آمادگی قلبی ندارم اگر به زبان بیاورم نفاق است.
منتهی نفاق، رگ و رگ سرخ موی رگ و طناب دارد و ریز و درشت. یک فاز و دو و سه فاز دارد.
گاهی تکبر، می‌گوید: مرگ بر آمریکا، چرا؟ می‌گوید برای اینک کشورها را استثمار می‌کند، شما هم برادر و خواهرت را استثمار می‌کنی به خاطر دیپلم و دانشجو بودنت امر به نان گرفتن و اتو کردن لباس می‌کنی. تو هم در خانه یک آمریکای کوچکی هستی چون زورگویی می‌کنی، روح، روح آمریکایی است و نمی‌تواند بیش از این زور بگوید گرچه ایرانی باشد و چاقویش بیش از این دسته ندارد و گر بیش‌تر فرو می‌کرد.
خود خواه: وارد مسجد می‌شو جای یک بچه را می‌گیرد، بچه باشد، مهم هستی ولی نمی‌توانی این کار را بکنی حتی بعضی افراد چیزی را می‌دهند تا به نفس برسد به ظاهر بیرون می‌اندازد و در باطن قلاب می‌کند به داخل وارد مجلس می‌شود می‌گوید من اینجا پائین می‌نشینم ولی با صلوات ما را بالا می‌برن در دل شیطنت دارد. می‌گوید: من قابل نیستم تا بگویند: نه خواهش می‌کنیم، افطاری می‌دهد می‌گوید حاج آقا بد است تا شما بگویی نه خیلی ممنون.
حاج آقا از غذای منزل باز ماندی، باز می‌گوید: خواهش می‌کنم، حال می‌آید، شش بار سیخ می‌زند تا تعریف کنی نفس دنبال تعریف است، بلند پرواز می‌کند،
مثلاً: داستانی را از کتاب داستان راستان می‌خواهم بگویم کسر خود می‌دانم، می‌بینم پاورقی آن کتاب نوشته به نقل از مستدرک الوسائل من هم این را می‌گویم تا نگویید: قرائتی داستان راستان مطهری را می‌گوید. آیا شما آن کتاب را دیده‌ای راست بگو: مریضی؟
4- افرادی که دوست دارند به عملی که انجام نداده‌اند ستایش شوند روسیاه‌اند
قرآن درباره این افراد می‌فرماید: «وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (آل عمران/188) دوست دارد ستایش شود به کاری که انجام نداده اینها رو سیاه هستند: «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ» قطعا
زمان سربازی او را به زور جبهه برده‌اند حالا پز می‌آید که رفتیم، نه ترا بردند، این که ثواب ندارد، اگر رفتی. مثال: اگر یک جنب را هل دادند در اقیانوس اطلس، بیاید بیرون باز هم جنب است باید خودش برود.
مثال: اگر دست کسی را بسته و پولهایش را بیرون آوردند، می‌شود گفت آدم سخاوتمندی است به زور اداره دارائی گرفته باید با دست خود بدهی، افرادی مریضی هستند، امتیاز طلب است.
همه پپسی می‌خورند می‌گویند برای من کوکا بیاورید اگر کوکا بود می‌گوید کانادا بیاورید، برای همه چایی، برای من آجوش، همه آب جوش، برای من چایی، مرضی دارد که کاری غیر از دیگران انجام دهد همه صلوات، او کمی دیرتر می‌گوید: مریض است، عطسه‌اش و آمینش جوری که همه توجه کنند و ریش را که همه بگویند این کیست. بوق ماشین و ریش و زلف، نتوانسته بوعلی سینا شده مشکل خود وجامعه را حل کند و کمبود دارد، کفش فلان، دختر و پسر که حرکات غیر طبیعی می‌کنند اینها مشکل روحی دارند، به جایی نرسیده‌اند، افکار را جلب کننند با این حرکات. حرف حسابی ندارم که مردم گوش بدهند عمامه‌ام را فلان طور می‌گذارم. اگر مریض نیستی درست عامه بگذار و چادرت را سرکرده و کفش هایت را، درست رانندگی و ریش و زلف و ساختن خانه این‌ها مرضهایی است، حضرت عباسی شما فرق بین پپسی و کوکا را می‌دانی؟ نه دلش می‌خواهد با همه فرق بکند.
حدیث: امام کاظم(ع) فرمود: کسانیکه در کوچه و بازار دست به کارهای غیر طبیعی می‌زنند «مَهَانَهُ نَفْسِهِ» می‌‌بیند از داخل پوک است می‌خواهد با این کارها جبران کند. و الا چهار تا پرتقال که اینقدر نمی‌خواد، کل سرمایه‌اش بیست، سی هزار تومان، سی و چهار تا لامپ روشن کرده روی آنها. مردم قالی ابریشم دارند یک لامپ می‌زنند. کمبود دارد. و گرنه یک هیأت بتواند دانشمندی را برای خود بیاورد دلیلی دارد طبل، دهل راه بیاندازد، آقا گیر نیاورده با تنبک. این را جای مطهری گذاشته مطهری گیرش نیامده،
مثال: پول ندارد خرج مخ کند کفشش جیر جیر می‌کند. حلا که از بالا نشد از پائین به مخ نگاه نمی‌کنند به کفش نگاه کنند.
5- دعاها با قرآن پیوند خورده است
آرام باشیم، دنبال چه چیز هستیم، می‌خواهی عزیز شوی؟ امام سجاد (ع)  می‌فرماید: خدایا تو عزت بده تا آرام بروم. نفسم مریض است. «إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ مَیَّالَهً إِلَى اللَّعْبِ وَ اللَّهْوِ مَمْلُوَّهً بِالْغَفْلَهِ وَ السَّهْوِ تُسْرِعُ بِی إِلَى الْحَوْبَهِ وَ تُسَوِّفُنِی بِالتَّوْبَهِ إِلَهِی أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِی وَ شَیْطَاناً یُغْوِینِی قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِی وَ أَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِی یُعَاضِدُ لِیَ الْهَوَى وَ یُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیَا وَ یَحُولُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الطَّاعَهِ وَ الزُّلْفَى»(بحارالأنوار، ج‌91، ص‌143) یکی از مطالب قابل توجه این است که دعاها با قرآن جوش خورده. من حساب کردم که دعای سمات 70 آیه قرآن دارد. بند، بند آن مثل دعای ندبه، و لذا بعضی از دعاها سند نمی‌خواهد.
مثال: امام صادق (ع)  فرمود شکر شیرین است، خیر امام نمی‌خواهد که شکر شیرین است چون به قدری روشن است که نیازی به این نیست. «مَیَّالَهً إِلَى اللَّعْبِ وَ اللَّهْوِ» میل به لهو و لعب دارد. «مَمْلُوَّهً بِالْغَفْلَهِ وَ السَّهْوِ» عمر و نفسم پر شده از غفلت و سهو. «تُسْرِعُ بِی إِلَى الْحَوْبَهِ» مرا به سمت گناهان و بدی‌ها هل می‌دهد. «وَ تُسَوِّفُنِی بِالتَّوْبَهِ» برای توبه مرا را توصیه به صبر می‌کند برای توبه کردن.
امراض قلبی خیلی مهم است، ما مرضهای جسمی را زود فهمیده، آخ گوش و دندان یکی نمی‌گوید آخ تکبرم و حسد، و مهمتر از همه مرضهای قلبی حب دنیاست، گاهی لب مردن مچ می‌گیرد.
لحظه مردن به یکی گفتند بگو: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» گفت نمی‌گویم من با خدا قهرهستم، بگو، نمی‌گویم، من با فلانی با هم بودیم در منطقه او به کجا رسید و من نرسیدم و من بغض خدا را دارم. «إِلَهِی أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِی وَ شَیْطَاناً یُغْوِینِی» امام سجاد نفس را اینجوری تعریف می‌کند.
نفس من نسبت به بدیها دستور زیاد و به خطاها شتاب و نسبت به گناه حرص، به سخط متعرض می‌شد به جاده‌های هلاکت می‌برد، نزد تو پوکم کرده، بسیار مریض است، آرزو‌های بسیار، نمی‌گوید شاید عمر کوتاه باشد برای پنجاه سال هم، برای رسیدن شر جیغ زده و به خیر برسد بخل می‌کند، علاقه بسیار به لهو و لعب، تمام عمرم پر از غفلت است، به سمت گناه با سرعت و برای توبه سرعت گیر گذاشته.
6- هرگز خودتان را به پاکی نستائید
«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‌ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ» (یوسف/53) چقدر یوسف پاک است که در و دیوار به این شهادت دادند به پاکی او مثل زنی که عاشق شده بود، زنان مصر، شهر آن زن زندانیان، برادران، اما خود او می‌گوید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ» این بزرگواری است. همه می‌گویند، درود ولی خودش، من اینگونه نیستم
می فرمود: ‌ای کاش من یک باسواد بودم، همه گفتند: روح منی می‌فرمود: به من رهبر نگویید، رهبر ما پسر 13 ساله‌ای است که به خود نارنجک بست، نماینده‌های مجلس آمده و گفتند: «بِنَفْسِی اَنْتَ» روح ما فدای تو گفت: نگوید: چون من یک رکعت نماز برای خدا نخوانده‌ام، فردا گفتند: چرا چنین می‌گویید، فرمود: نمازها را از ترس جهنم خوانده‌ام نه برای عشق خدا.
مثال: یکی اداره می‌آید که غیبت او را نزنند و یکی آن را دوست دارد، یک نجار با پول و یکی خوش دارد که فلان کار را بکند.
اگر بگویند: جهنمی نیست می‌خواهید نماز و روزه ببنیم چقدر انجام می‌دهیم، برای نجات خودمان نه برای عشق به خدا از جوانمردی یوسف بود که همه گفتند: خوبی، خود می‌گفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ»
* نکته
1- هرگز خودتان را به پاکی نستائید
مرا می‌بینی، دروغ نگفته و یوسف پیامبر هم می‌فرماید: من گیر نفسم هستم
یکی می‌گفت: من از قدیم حزب اللهی بوده‌ام، گفتم: خیلی از امام سجاد (ع)  جلوتر هستی، چون می‌فرماید: خدایا مرا حزب اللهی کن، تو می‌گویی من از قدیم بوده‌ام.
می فرماید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ جُنْدِکَ فَإِنَّ جُنْدَکَ هُمُ الْغَالِبُونَ وَ اجْعَلْنِی مِنْ حِزْبِکَ فَإِنَّ حِزْبَکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(المصباح کفعمی، ص‌118)
7- انسان اگر در مدار لطف خدا نباشد او را به بدی متمایل می‌کند
2- انسان اگر در مدار لطف خدا نباشد عزیزه او را به بدی متمایل می‌کند
انسان گاهی خود را نمی‌شناسد، در آستانه شب قدر هستیم شما مناجاتهای امیر المومنین (ع)  را نگاه کنید. در مسجد کوفه می‌فرماید:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(البلدالأمین، ص‌319) خدایا پناهم بده از روزی که نه مال و نه فرزند به فریاد نمی‌رسند. خدایا پناهم بده از روزی که نه ستمگر دستهایش را گاز می‌گیرد. خدایا پناهم بده از روزی که پدر و پسر همه از هم فرار می‌کنند. سیمای قیامت را ترسیم و می‌گوید: خدایا پناه بده.
حدیث داریم به امیرالمومنین (ع) گفتند: چقدر عبادت می‌کنی؟ حضرت قسم خود «و الله» نمی‌دانم خدا مرا قبول کرده یا نه اگر می‌دانستم کوتاه می‌آمدم شک دارم،
مثال: ما خبر از قبول نداریم لامپ کشی می‌کنیم نمی‌دانیم کارخانه وصل به برق می‌کند یا نه ممکن است وصل نشود بنده 20 سال در تلویزیون حدیث می‌گویم قبول شه یا اگر کسی جای من بود، می‌خواهم حدیث را من بگویم، خود را بیشتر می‌بینم، یک صفحه کتاب را با مارک خودم و الا راضی نیستم، می‌گوئیم علم دزدی کرده، انسان وجود خطرناکی است، چهل سال زندگی کرده خود را نشناسد.
مطهری(ره) می‌گفت: هر کس می‌خواهد ببیند چه نژادی است ببیند چه خوابی می‌بیند، فکر می‌کند آدم خوبی است ولی در خواب کارهای بد، معلوم می‌شود نفسش همان است، در بیداری نمی‌تواند.
دوربین مخفی و جریمه نباشد و کارمند شهرداری نباشد آب پنیر را پای درخت، استخوانهای آبگوشت کله را به جوی؟ برفها را به کوچه و پلیس نباشد بیجا پارک نمی‌کنیم؟
خداوند رحمت کند شهید مظلوم را زمان طاغوت در ماشین او نشسته بودیم خودش پشت فرمان بود ساعت دوازده شب پشت چراغ قرمز در حال خلوتی خیابان و بدون پلیس ایستاد علت پرسیدیم که شما رژیم شاه را قبول نداری. فرمود: من نظام را قبول ندارم ولی نظام را قبول دارم. از همه گذشته اخلاق باید باشد گرچه پلیس نباشد. گازش را بگیر، حکومت اسلامی است رعایت کنیم، حتی خوبها هم، شما امتحان کنید.
مثال: تمام آنهایی که سینه زده‌اند بگوئیم: غذا را امشب آشپز تقسیم نمی‌کند خودتان بروید تمام نفرهای اول گوشتها را برداشته، آبها برای نفرهای آخرمی ماند. دو لیتر گریه و دو ساعت سینه، حاضر نیست به عدالت رفتار کند بنده هم این گیرها را دارم کتابهایم زیاد شد قفسه فلزی بود رفتم دو، سه تا قفسه چوبی هم خریدم دیدم نصف چوبی و نصف فلزی، زشت است یا همه فلزی یا چوبی، این هم نفس است.
مثال: گلهای بشقاب باید یکجور باشد، اگر فرق می‌کند می‌گوید خاک تو سرم گلها جور نیست او گلها را و بنده با ریش سفید و عمامه کمدهای کتاب نفس، نفس است. شب قدر خود را بتکانیم، یک کار صد درصد خالص کرده‌ایم.
یکی از بزرگان که چند کتاب اخلاق نوشته می‌گوید: شخص بیمار بود، برای عیادت چند جعبه گز گرفتم، دور تخت شلوغ بود من داخل کمد گذاشته بعد بیرون آمده به خود گفتم کسی نفهمید ما گز بردیم، بعد به خود آمدم که بعد از چند کتاب اخلاق و 20 سال است در حوزه علمیه درس می‌دهم فهمیدم دلم می‌خواست بفهمند، شب قدر محاسبه کنیم، انتخاب همسر به چند دلیل، سلام با فلانی، خوشم می‌آید و می‌آید نفس است و خرید روضه رفتن، از صدا و قیافه او خوشم می‌آید.
 هیأتی روحانی می‌خواست یکی را بردیم گفتیم این هم ملا و هم منفی، گفت خیلی خوشگل نیست، گفتم مگر می‌خواهی ازدواج کنی گفت: اگر آخوند خوشگل باشد جمعیت می‌شود. نفس در روضه امام حسین (ع) علامت و شکل و چه چه و به به طبل و طوق.
خدایا به حق محمد وال محمد مقداری خود کمک کن «إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی» (یوسف/53) باید خدا رحم کند
خدایا به آبروی آنها که نفسشان را کنترل کردند علی (ع)  که جان ما فدای او، تف به او انداختند رفت قدم زده برگشت بعد کشت گفتند: چرا؟ فرمود: آنوقت عصبانی شده و ترسیدم شمشیر روی نفس باشد. رفتم قدم زدم تا آرام شوم. برای خدا باشد.
حدیث داریم او را به مهمانی دعوت کردند: مقداری غذا خورد بعد رفت، علت پرسیدند، فرمود: تا مهمانی برای غذا خوردن نباشد. بلکه برای دین مومن.
امام خمینی(ره) بود که فرمود: اگر آبروی داشتم برای انقلاب دادم.
خدایا به آبروی آنها که پا روی نفسشان گذاشتن «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌» (نازعات/40) ما را در وقتهای خطرناک ما را از شر نفس و این دشمن ستمگر و شیطان و طاغوتها نجات بده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment