موضوع: تفسیر سوره یوسف12- آیه 32 تا 35
تاریخ پخش: 79/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
امسال بحث ما تفسیر سوره یوسف که انشاء الله بتوانیم آن را تمام کنیم، نیمه رمضان این بحث را میبینند که نصف رمضان را پشت سر گذاشتهایم و قسمتهای بعد ماه رمضان اهمیت بیشتری دارد برای شبهای قدر و دهه آخر رمضان حسابش جداست. روایات شیعه و اهل سنت برای دهه آخر رمضان حساب دیگری باز کرده و ما چون امسال بحثمان در تالار شیخ صدوق است، کسی که هزار سال قبل روایات را از اهل بیت (ع) گرفته و به ما داده و در تالار صدوق ابن بابویه در کنار حرم حضرت عبدالعظمیم(ع) بحث پر میشود و حضرت عبدالعظیم هم فرزند امام حسن مجتبی (ع) است، فرزند با واسطه، و این هم که ما در جوار ایشان هستیم از برکات این بزرگوار است.
1- اهمیت عرضه نمودن عقائد به اسلام شناسی با تقوی
نمی دانم ایشان چه مقامی دارد که هر کس ایشان را در شهرری زیارت کند مثل این است که امام حسین (ع) را در کربلا زیارت کرده، درباب مقام حضرت عبدالعظیم یک خاطره بگویم بعد بروم سراغ تفسیر سوره یوسف: یک روز حضرت عبدالعظیم (ع) خدمت امام دهم (ع) رسید و گفت: من میخواهم عقایدم را خدمت شما ارائه دهم، عرضه کرد و امام (ع) فرمود عقاید و کارهای شما درست است.
این درسی است برای ما که اگر عقیده و فکری داریم یک اسلام شناس درجه یک و بی هوا و هوس، و اعلم و اسلام شناس متقی و با سابقه درخشان و تقوای برجسته پیدا کرده و عقاید را عرضه کنیم که ما چنین میفهمیم. چطور موهای سر را به دست هر قیچی به دستی نمیدهیم، یعنی این از موی سر هم کم ارزشتر است؟ و پارچه را به هر خیاطی نمیدهیم به یکی میدهیم که وارد است. دینت را هم باید به کسی که وارد است عرضه کنی. حداقل یک شماره تلفن، چون نه آنقدر اسلام شناس داریم، و آنها که هستند آنقدر وقت ندارند و نه دانشجو وقت دارد، ولی یک شماره لازم است. فلان سوال و شبهه برای من نقل و گفته شده جوابش چیست؟ ما باید عقیده را عرضه کنیم، کار بدون کارشناس غلط است، آنقدر افراد وصیت میکنند که اسلامی نیست، باید همه جا اسلام شناس نظر بدهد. افرادی پول خرج میکنند ولی هدر میرود چون محل خرج آن را نمیدانند، این کارها هنر میخواهد.
اگر کسی بخواهد سرمایه گذاری کند از دو تا 50 میلیون از چند نفر سوال میکند که در چه چیز استفاده و سود بیشتر است اگر برای چند میلیون فکر و برنامه ریزی و مشاوره داریم باید برای مخ هم داشته باشیم. به هر حال این درس بزرگی از حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که عقاید خود را عرضه کنیم.
بسیاری از حدیثها که ما داریم از طریق ایشان که واسطه فیض امام معصوم (ع) و مردم بودند بوده، و از توفیقات مردم ایران به خصوص مردم تهران و شهرری زیارت این آقا میباشد.
من یک وقتی رفتم بالای یکی از چهار منارهای که مرقد امام(خمینی ره) دارد نگاهم به گنبد عبدالعظیم افتاد گفتمای کاش طراحان و آنها که امکانات دارند بلوار و اتوبانی بین این دو حرم قرار میدادند تا زوار سریع و بدون معطلی بتوانند به زیارت هر دو نائل شوند. مثل: قبر ابوالفضل (ع) و امام حسین (ع) که روبروی هم هستند. اگر این چنین شود سالی چند میلیون زوار را به همدیگر معامله میکنند. اما اگر معطلی داشته باشد افراد در آن زمان از زیارت دیگری منصرف میشوند.
2- ملامت دیگران به کارهای زشت انسان را دچار همان عمل میکند
اجمالاً تولد حضرت امام حسن مجتبی(ع) را تبریک میگوییم بحث ما آیه 32 سوره یوسف بود که: «قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرینَ» (یوسف/32) ماجرا از این قرار شد که وقتی در شهر ماجرای زلیخا پخش شد و زنها برای او حرفها زدند او هم تالاری را برای پذیرایی آماده و از آنها دعوت و برای آنهاو سیله پذیرائی آماده کرد، به یوسف گفت از یک درب وارد و از درب دیگر خارج شود، آنها وقتی یوسف را دیدند مبهوت شده یا دست از خوردن کشیده و یا دستهای خود را بریدند(اوهم در این موقعیت گفت(این همان چیزی بود که مرا ملامت میکردید، دیدید که خود شما با یک بار دیدن دست بریدید.(بعد از این بود که اقرار کرد که) بله من عاشق شده و با او مراوده داشتم، چون قبلاً زمانی که یوسف فرار کرد و لب درب شوهر زن رسید به شوهر گفت این قصد بد داشته، الان حرفش عوض شده و میگوید من مراوده داشتم
درسها و نکتهها:
زمانی که خبر گناه پخش شود، جسارت و جرئت گناهکار زیاد میشود. نگذارید روی مردم باز شود، اگر گفت فلان خلاف را نکردهام قبول کنیم نه اینکه اعلام اطلاع از کار و خلاف او کنیم که بی حیاتر میشود. چون زلیخا وقتی فهمید آبرویش رفته بی حیا شد و گفت من مراوده داشتهام و عاشق شده و باب نرمش را باز کردهام. هر چه میتوانیم کتمان کنیم. چون ما معصوم نیستیم. دیگران را به کارهای زشت ملامت نکنید که خود هم گرفتار میشوید. (در آیه قبل هم گفته ایم)
حدیث داریم اگر کسی، دیگری را تحقیر کند که تو غذا بلد نیستی درست کنی، تجدیدو رفوزه شدی؟ نمیمیرد مگر خود او هم گرفتار میشود. آقایی در گفتن «وَ لاَ الضَّالِّینَ» (فاتحه/7) وسوسه داشت و تکرار میکرد یکی او را مسخره کرده و میگفت مرض، مرض بعد خود او هم در گفتن این کلمه گرفتار وسواس شد. مسخره نکنیم افراد را. دروغگو رسوا میشود. دیروز لب درب به شوهرش گفت «أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً»(یوسف/25) این نسبت به خانم تو قصد بد داشته مقصر است امروز میگوید: «راوَدْتُهُ» (یوسف/32) من با او مراوده داشتم، دیروز او و امروز میگوید من.
4-گاهی دشمن هم به پاکی انسان شهادت میدهد: «فَاسْتَعْصَم» (یوسف/32) او معصوم و پاک است شما حساب کنید اینهمه پیامبران را گفتند، شاعر، ساحر، کاهن، مجنون، یکی نگفت پیامبر (ص) چه گناهی کردهاند، هیچ کس چیزی نقل نکرده بعد از این زلیخا گفت: گر چه من عاشق بوده و شکست خورده و او پاک است ولی باید او به زندان افکنده شود، یا باید خوار شود.
5- انسان عاشق وقتی به عشقش نرسید دشمن میشود.
6- انسان از قدرت سوء استفاده هم میکند. زلیخا مسئول نبود باز از موقعیتی که داشت در حکم کردن به زندان یوسف سوء استفاده کرد. حرفش حق نیست از زور دیگران و آشنایان استفاده میکند.
3- ترجیح زندگی سخت با شرافت بر رفاه با گناه توسط اولیای الهی
«قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ» (یوسف/33) خدایا زندان برای من دوست داشتنیتر از آن(گناهی) است که مرا به آن میخوانند.
نکتهها و درسها:
1- اولیاء خدا زندگی سخت را با شرف بر رفاه با گناه را ترجیح میدهند. بعضیها حاضرند برای رفاه خود دست به هر کار پستی بزنند. افرادی حاضرند ساعتی دور یکی بگردند و عیبهای او را پوشانیده تا یک لقمه نان بخورند، نه بنده شرافت دارم و حق میگویم حتی به اینکه از این اداره و کارخانه بیرون بروم.
2- هر آزاد بدون ارزش و هر زندان بودن هم عیب نیست. ائمه امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا (علیهم السلام) زندان رفتهاند که زندانی امام کاظم (ع) بیشتر بوده.
3- هجرت از محیط گناه لازم است. اگر انسان دید در این محیط مدرسه و دبیرستان و دانشگاه و کارخانه و مزرعه گناه میکند باید هجرت کند.
4- رنج و سختی مجوز برای گناه کردن نیست. زندان به ما بد میگذرد حالا یک گناه هم عیبی ندارد. یوسف از خدا در مقابل گناه زندان را انتخاب میکند بعد میگوید: «وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ» (یوسف/33) این زنها عاشق من شده و نقشه میکشند و پیامبر هم شکم و شهوت و غریزه دارد بالاخره خدایا دست مرا بگیر و اگر دست مرا نگیری ممکن است به سمت آنها متمایل شوم.
5- کسی که غرائز بر او حاکم شود جاهل است گر چه آیت الله و یا دکتر باشد. چون یوسف میگوید خدایا اگر متمایل به شهوت شوم جاهل هستم، نه بی سواد، بلکه به منزله جاهل است چون اختیارش دست غضب و شهوت است.
«فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»(یوسف/34) پس خداوند هم دعای او(یوسف) را مستجاب و نقشه کید زنها را از او دور کرد، او شنوای داناست.
سوال: از کجا خداوند شنواست؟
جواب: همینکه دعا کرده و مستجاب میشود معلوم میشود که خداوند شنواست و اگر شنوا نبود دعا مستجاب نمیشد. از کلمه «فَاسْتَجابَ» معلوم میشود ک دعا مستجاب میشود. چون بحث را ماه مبارک رمضان گوش میدهید مطلبی درباره دعا بگویم:
دعا مستجاب میشود و اگر نشود باید عوارض آن را دید، «دعا» یعنی طلب خیر آنجا که دعا مستجاب نمیشود طلب خیر نیست، خیال میکنیم خیراست. قرآن میفرماید:«عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم» (بقره/216) خیلی از چیزها را دوست داری شر است و به عکس.
4- جوانها یا قالب پذیرند، یا با صلابت و یا با امام و رهبر
«ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حینٍ» (یوسف/35) بعد از آنکه نشانههای(پاکی را در یوسف) دیدند و فهمیدند، گفتند و برای آنها روشن شد که چند ماهی او را زندان کنند جلسهای در دربار تشکیل شد که آبرویمان رفته بیائید دادگاه غیابی تشکیل دهیم، یوسف را زندان کنیم تا صداها بخوابد. بعد از ثابت شدن نشانهها که زلیخا اقرار به گناه خود کرده و زنها هم گفتند او فرشته است و یوسف پاک است در عین حال گفتند او را زندان کنید چند ماهی تا ببینیم چه میشود. یوسف وارد زندان شد، حالا ببینید یوسف در زندان چه نقشی دارد و اگر جوان عرضه داشه باشد چه میکند
* ما سه رقم جوان داریم: ببینید شما کدامیک هستید
الف- قالب پذیر: مثل آب در هر ظرفی شکل همان در میآید و مثل هوا، شل است، هر جوری زدند میرقصد و میگوید: خواهی نشی رسوا همرنگ جماعت شو، برویم، برویم قران در مورد این افراد میفرماید که روز قیامت اهل بهشت از جهنمیها میپرسند چرا جهنمی شدید؟ میگویند: پایبند نماز نبودیم. به فکر گرسنهها نبودیم. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ»(مدثر/45)
ب- با صلابت: محکم مثل اصحاب کهف که همه شهر بت پرست شدند ولی این چهار نفر گفتند ما نیستیم و اگر نمیشود در شهر زندگی گرد میرویم در غار. قرآن میفرماید: «فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمً» (کهف/13) جوانانی که به پروردگار خویش ایمان آوردند.
ج- امام و رهبرند: به بقیه هم خط میدهد مثل:
قرآن میفرماید: «یُقالُ لَهُ إِبْراهیم» (انبیا/60) چه کسی بتها را شکست جوانی است که به ا ابراهیم گویند. بعضی دختر و پسرها همین که در خانه دیدند فلانی نماز نمیخواند او هم نمیخواند. بعضی دختر و پسرها میگوید خودم میخوانم گرچه دیگران نخوانند.
بعضی دختر و پسرها آنقدر صحبت و رابطه و کتاب رد و بدل میکنند تا تارک نمازها را نماز خوان میکنندانسان غصه میخورد که تریاکیها سالی چند نفر را تریاکی میکنند ولی نماز خوانها اینچنین نیستند که سالی چند نماز خوان درست کنند و فکر میکنیم زور تریاکیها بیشتر است. حالا دختر خانم و آقا پسری که پای تلویزیون نشستهای تو رامی برند یا نمیروی. یا دیگران را به دنبال خود میبری؟ اگر جوانی و چشم و لب تو را بردند و لب و ریه را دودی کردند آبی و شلی و هوا. اگر در مقابل آنها مقاومت کردی و با صلابت برخورد کردی.
اگر و اگر چند نفر را هدایت کردی امام و رهبری و اگر کسی میخواهد در آینده رهبر باشد ریشه آن باید در جوانی او باشد.
من یک قصهای را نمیدانم کجا گفتهام شاید در تلویزیون یا خارج آن نمیدانم: رفتم خدمت آیت الله بهاءالدینی(ره) گفتیم ما هرچه میدانیم و دیدهایم از جوانی امام خمینی (ره) شما از جوانی ایشان خاطرهای بگوئید. فرمود: امام خمینی (ره) تازه از خمین که جای کوچکی هم بود به قم آمد و 22 سال سن داشت. یک شخصیت مملکتی زمان رضا شاه حرف چرندی زد به گوش این شخصیت(رضا شاهی) من دیدم که عینک او چهار قطعه شد، بعد همین امام وقتی از فرانسه به تهران میآید در سخنرانی بهشت زهرا میفرماید: من تو دهان این دولت میزنم. کسی که در پیری میخواهد اینچنین بگوید باید رگ زدن را در جوانی داشته باشد(که امام داشت).
جوانها اگر رگی ندارید بزرگ هم بشوید نخواهید داشت. الان نقش شما در مسجد و بچههای محل چیست؟ حاضرید یک دفعه کوچه را تمیز کنید و جمع شوید از بچههای تجدید شده ثبت تمم و کمک کنید، شاگرد اولها تجدیدها را برساند، بچه پولدارها جمع شوند کمک کنند فلان کار را انجام دهند. و خیلیها خوب میشوند تولد امام حسن(ع) در تهران شهرهای دیگر را خبر ندارم کار زیبایی میشود، به نانوایی سفارش میکنند این چند هزار تومان هر کس نان خواست بگو افطاری امشب مهمان امام مجتبی(ع).
5- مقام امام حسن(ع) از امام حسین(ع) بیشتر است
خانمی فکلی نان گرفت خواست پول بدهد، نانوا گفت امشب مهمان امام مجتبی هستید، روسری را پایین کشید و چشمهایش پر از اشک شد. با دو تا نان تأثیر میگذارند. افرادی با بیان، هدیه و مهمانی، ما باید بتوانیم دیگران را جذب کنیم. ضمناً، وقتی امام حسن مجتبی(ع) متولد شد پدرش امیرالمومنین علی(ع) در جبهه بود، بعضی زنها هم میگویند وقتی میخواستیم بچه دار شویم شوهرمان جبهه بود، امام حسن (ع) هم چنین شرائطی داشت. ضمناً مقام امام حسن (ع) از اما حسین (ع) بیشتر است، چون عاشورا زمانی که امام حسین (ع) خواست خداحافظی کند حضرت زینب سلام الله خیلی حالش بد شد حضرت به خواهرش فرمود جدم و پدرم و مادرم و برادرم از من بهتر بودند و رفتند. یعنی داداشم امام حسن (ع) از من بهتر بود.
حالا ما برای امام حسین (ع) گریه میکنیم ولی مقام امام حسن (ع) بالاتر بود.
خدایا به مقام امام حسن (ع) تمام مشکلات فرد و جامعه ما را حل کن.
خدایا به مقام امام حسن (ع) ایمانی که به یوسف دادی که گول نخورد به جوانهای ما مرحمت بفرما.
خدایا به مقام امام حسن (ع) هرچه به عمر ما میافزایی به ایما، عقل و علم و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا
خدایا به آبروی امام حسن مجتبی (ع) آنچه شب قدر برای خوبان مقدر میکنی به فضل و کرمت برای همه ماها مقدر بفرما.
خدایا به آبروی امام حسن مجتبی (ع) آنچه شب قدر برای خوبان مقدر میکنی به فضل و کرمت برای همه ماها مقدر بفرما.
خدایا زیارتش را در دنیا با معرفت و شفاعتش را در آخرت نصیب ما بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»