موضوع: تفسیر سوره نحل (14)
تاریخ پخش: 78/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی»
دربارهی سورهی نحل تفسیری داشتیم رسیدیم تا آیه 44 قاری محترم بخوانند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل/44-43).
1- تقلید و مراجعه به مراجع در تمام مسائل
آیهی قبل دربارهی این بود که اگر نمیدانید بپرسید که فلسفهی تقلید هم همین است، اصولاً محال است کسی تقلید نکند به هرحال هر کسی از یه کسی الگو میگیرد، اگر هم کسی میگوید تقلید نکنید میگوید از من تقلید کنید که میگویم تقلید نکنید، میگوید از من تقلید کنید که میگویم تقلید نکنید، اگر کسی میگوید تقلید نکنید میگوییم اگر بخواهیم تقلید نکنیم باید گوش به حرف تو هم ندهیم و به آن عمل نکنیم،
ما از کسی که 80 سال در اسلام و تقوی خیس خورده تقلید نکنیم از شما که نه در جبهه بودهای و نه در جمعه و جماعت و نه سابقهی تقوا داری تقلید کنیم؟ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
چطور زلف به آرایشگاهی و مریضی به نزد دکتر و درب را به نجار و ساختمان را به بنا میسپاریم. ولی دین را دست کارشناس ندهیم.
مثل اینکه بعضیها نطفهشان با بغض بسته شده بله یک کسی میگوید من زلفم را خودم درست میکنم لباسم را هم خودم میدوزم و خانهام را خودم میسازم میگوییم رحمت به گور پدرت تو که همه کارهایت را خودت میکنی دینت را هم خودت بفهم) اما اگر کسی از فکلش تا بندهای کفشش را تقلید میکند به دین که میرسد میگوید تقلید نکنید اینها «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ» (توبه/125) روز به روز هم نجستر میشوند.
قرآن میفرماید: «فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ» یعنی روز به روز آلودهتر میشوند.
خاصیت گناه این است که گناه میآورد و تقوی، تقوی و پول، پول و فقر، فقر میآورد.
می فرماید: «کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ» (اسراء/20).
بعد از «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» میفرماید «بِالْبَیِّناتِ» یعنی چه؟
بینات از «بَیَّنه» یعنی: دلیل روشن میآید.
کسی که میخواهد از دیگری چیزی یاد بگیرد باید دلیلش روشن باشد، نه برفکی، آبکی و موهوم و لذا به «معجزه» هم گفتهاند «بینه» و این از عقل است.
«زُبُر» جمع «زبور» یعنی: کتاب است.
یعنی باید یا دلیل عقلی باشد یا نقلی (کتاب) و دارای منبعی مورد وثوق باشد.
نمیگوید «عالماً» چون هر عالمی ممکن است «اهل ذکر» نباشد، یعنی خودش هم باید متذکر باشد و وارسته، غافل نباشد، و یا ممکن است عالم باشد ولی علمش فراموش شده باشد این که «اهل ذکر» نیست پس کسی که عالم است و حضور ذهن دارد و متذکر بوده و دلیل روشن و کتاب محکم داشته باشد.
2- نیاز به تفسیر در کنار قرآن
بعد میفرماید: «بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل/44) ما به تو وحی فرستادیم تا…
ما اینجا یک «نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» داریم و یک «أَنْزَلْنا إِلَیْکَ» یعنی: کتاب آسمانی هم برای مردم است و هم برای پیامبر (ص).
چون گاهی قانون وضع کرده و میگویند فلانی از آن مستثنی است. لازم نیست فلانی به آن عمل کند. و ما دو وحی داریم یکی «نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» بعد قرآن بیان میخواهد «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ».
یعنی: قرآن بدون مفسر نمیشود، همانگونه که کتاب طب بدون طبیب نمیشود.هیچ کس نگفته که ما ایدئولوژی میخواهیم ولی ایدئولوک نمیخواهیم.
منتهی وحی هم باید از طریق وحی تفسیر شود که سنخیت داشته باشد مثل دگمهی سبزی که نمیشود با نخ سفید دوخت، پس تفسیر وحی وهمی و خیالی و ذوقی نباشد. و لذا میفرماید: من به تو وحی فرستادم تا با وحی، وحی را تفسیر کنی.چون میفرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى» (نجم/4-3). پیامبر (ص) سخنان قرآنیش وحی و سخنان غیرقرآنی او هم وحی است.
یک وحی مکتوب داریم: «قرآن» و یک وحی غیرمکتوب، او تفسیر وحی مکتوب را با وهم و خیال خود نمیکند بلکه از خداوند به او وحی میشود.
از «اهل ذکر» با دلیل روشن و «کتاب آسمانی» پیروی کنید، مفسر قرآن باید پیامبر و اهل بیت او(ع) باشند. تا میفرماید: «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» مردم باید فکر کنند.پس از مردم فکر میخواهیم و از پیامبر (ص) بیان «لِتُبَیِّنَ» (و از خداوند وحی).
روایاتی زیادی دربارهی «فکر کردن» داریم و فکر کردن هم خیلی برکت دارد و فکر در هر چیزی آثاری دارد مثلاً: فکر در دنیا: دلبستگی را از بین میبرد، عبرت از زندگی دیگران که اهل دنیا و دنیامدار بودند.
فکر در نعمتها: که خداوند چه چیزهایی به ما داده. روحیه تشکر میآورد. میگویی الحمدلله!
فکر در دوزخ: تقوی میآورد.
فکر در خدمات پدر و مادر: احسان به والدین زنده میشود.
فکر در تاریخ و دنیا و نعتمها و آخرت…
3- کسانی که به بدی مکر کنند در امام نیستند
«أَ فَأَمِنَ الَّذینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ» (نحل/45).
مکر: یعنی حیله «مَکَرُوا»: حیله کردن «السَّیِّئاتِ»: بدیها.
بدیها را حیله کردن «اَ»: آیا «اَمِنَ»: در امان هستند، «الَّذینَ» کسانی که آیا آنها که مکر و حیله و توطئه میکنند اینها در امان هستند؟ که کجا بد زدند و یا بچاپند و قرارداد را به چه شکلی که به نفع خودشان است بنویسند. و چک را برای چه زمانی، و یا نحوهی اصلاحیه خوردن آن، و تنظیم اسناد به نفع خود و تنظیم وصیت که بعضی نتوانند به حق خود برسند و از حق خود محروم شوند. همهاش شیطنت است یا برای خانم و یا برای شوهر کلک میزند.
4- اطمینان به عدم ایمان به قهر خدا، گناه کبیره
یکی از گناهان کبیره این است که فکر کند از قهر خدا در امان است، یعنی خداوند به او کاری ندارد.
میگوید: اینکه قدیم قحطی میشد مردم بد بودهاند حالا که نمیشود چون خداوند ما را دوست دارد این گناه کبیره است.
میگوید: سابق هواپیما و کشتی نبوده اگر الآن قحطی شود از کشورهای دیگر کمک میآید.
میگوید: بله اگر کسی مثل من نباشد بدبخت است من که چهار پسر دارم دکتر هستند سپرده دارم و مزرعه، من بدبخت نمیشوم. این گناه کبیره است.
هر کس دلش به چیزی خوش باشد و بگوید که خدا دیگر کاری به من ندارد، ممکن است همه پسرها دکتر باشند و انسان از بی دوایی بمیرد
بنده که الآن 55 سال دارم یک شب نان گدایی خوردهام و آن هم شبی بود که چهل نان بدستم بود، حدود 30 سال پیش طلبه بودم میخواستم از نجف با ماشین بروم مکه گفتند نان خوب بگیرید و خشک کنید و در کیسههای شکری از متقالها نگه دارید. تا در سفر نان داشته باشید ما هم سفارش به نانوا دادیم و زمانی که رفتم نانها را تحویل بگیرم گفتم اینها برای مکه است یکی هم بدهید برای مصرف امشب، بعد به خودم گفتم چه حرف زشتی کسی که چهل نان دارد یک شب که گرسنگی نمیخورد از آنها مصرف میکنم، چون اطاق و حجرهی خودم کوچک بود اطاق کناری دوستم که بزرگتر بود نانها برای خشک شدن پهن کردم، رفتم برای مطالعه بعد آمدم برای غذا خوردن خواستم از آن نانها استفاده کنم دیدم درب را بسته و رفته، رفتم نانوایی هم بسته بود، آمدم برنج درست کنم دیدم روغن نیست. گرسنه هم نتوانستم بخوابم اطاقها هم خاموش و چند چراغ روشن بود رفتم تکه تکه از اطاقها نان گرفتم، و آن شبی که چهل نان داشتم نان گدایی خوردم.
هر وقت گفتی من، میروم تهران فامیلها یکی کارخانه دار است… و یا اگر من زن این بشوم خوب میشود، داماد میآید جواب میدهد، اشتباه کردهای فکر میکند در پناه فلان داماد یا فلان پدرزن به جایی میرسد، پس هر کسی که خود را به جای اینکه در پناه خدا باشد، در پناه کسی دیگر قرار دهد و فکر کند آن فقط پناه امنی برای اوست شکست خواهد خورد.
من مثلاً در دنیای آخوندی، که کم نمیآورم مغزم پر از علم است، موقع احتیاج کم میآورد و یادش میرود. این ماشین که خراب نمیشود، ماشین قراضهها در راه میمانند، یک وقت همه به مقصد میرسند و او میماند.
یوسف(ع) لب چاه خندید. گفتند: چرا میخندی؟ گفت: نگاه کردم دیدم 10 برادر (120 کیلویی) دارم گفتم با این برادرها کسی به من نمیتواند بگوید بالای چشمت ابرو است، حال میبینم همانها میخواهند مرا به چاه بیاندازند.
پس یک وقت کسی را که فکر میکنی نجاتت میدهد قاتل تو است.
آیا در امان هستند آنها که برای بدیها و گناهها برنامه ریزی میکنند؟
بعضی از گناهها مثل دروغ و غیبت برنامه ریزی نمیخواهد متأسفانه مثل نقل و نبات است ولی بعضی گناهها را باید فکر کرده و برنامه ریزی کرد.
حدیث: قَالَ الرِّضَا(ع): «کُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْرِفُونَ» (کافی/ج2/ص275)
امام رضا(ع): هرزمانی مردم برای یک گناه تازه طراحی کردند خداوند هم یک بلای نو برای آنها میفرستد.
مرضی میآید که دکترها میگویند ما هنوز از چنین بیماری اطلاعی نداریم و فکرش را نمیکردیم. گندم از گندم بروید، جو زجو…
به هیچ چیز تکیه نکنیم، به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: خیلی میگویی: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6). شما که راهت مستقیم است.فرمود: من خبر از ده دقیقهی دیگر خود ندارم.
به راننده نمیشود گفت تو که تا حالا تصادف نکردهای ممکن است همان لحظه تصادف کند اینها در امان هستند که خداوند آنها را در خاک فرو ببرد. چون خداوند هم در خاک«قارون» را دفن کرد هم در آب«فرعون» را غرق کرد. همه جا خداوند دستش باز است.
«أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ» از جایی که فکرش را نمیکردند قهر خدا آمد.
در زمان شاه برای انقلاب چه علمایی و چه دانشجویانی که زندان، تبعید و شکنجه کشیدند و چه مردمی، «مکَرُوا السَّیِّئاتِ» (نحل/45) زندانیها را با اتوی برقی پوست از بدنشان میکندند، و پسر را در مقابل پدر و زن را در مقابل شوهرش شکنجه میکردند، لحظه به لحظه ساواک برنامه میریختند با اینحال آنها در امان بودند؟
از راههای که فکر هم نمیکنند همان خلبانهایی که برای شاه دوره دیدند حزب اللهی شدند و ارتشی که بنا بود بازوی شاه شود بازوی اسلام شد و باور نمیکرد که خرجی که کردهاین چنین بر باد رود و او که فرمانده کل قوا است این نیروها علیه او شوند.
5- امکان عذاب و قهر خداوند در تمام شرایط
«أَوْ یَأْخُذَهُمْ فی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزینَ أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ» (نحل/47-46) آیا آنها که شبانه روز مکر و حیله میکنند نمیدانند که خداوند ناگهان آنها را دچار و گرفتار میکند در حالی که خوابیدهاند و میغلطند. و در حالی که به این کشور میروند و با سران آنها ملاقات کرده و با زد و بند میخواهند خود را نجات بدهند. نه غلطیدن در خواب و نه کشور و نه خودیها و هر رقم حرکتی برای نجات بیفایده است، خداوند میتواند در همان حرکتها انسان را نابود کند و هیچکس هم نمیتواند خداوند را عاجز کند. قهر خداوند که آمد هیچ چیز نمیتواند مانع شود.
یا «عَلى تَخَوُّفٍ» یعنی ممکن است از فشار ترس سکته کنند و در حین دلهره، البته اینها برای کسانی است که مکر و حیلهی بدیها را دارند، ولی باز میفرماید: «فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ»: (مسلمانها) پروردگار شما رئوف و رحیم است.
6- تفکر و نگرش به آفریدگان خدا و عبادت آنها
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ» (نحل/48).
آیا به آفریدههای خدا نگاه نمیکنند، به آفریدهها نگاه کنید که هر چیز سایهای دارد که از سمت راست و چپ حرکت دارند، و سایهها هم در حال سجده هستند و آنها هم خاضعانه عبادت میکنند.
سؤال: این عبادت سایه چیست؟
جواب: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» نمیدانم، خلاص.
خداوند نسبت سجده و تسبیح را به هستی داده، کل هستی، تسبیح میگوید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً» (اسراء/44).
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ» بعد هم میفرماید: شما تسبیح آنها را نمیفهمید: «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُم» و حال آنها خودشان میفهمند: «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ» (نور/41).
چند شب قبل در تلویزیون گفت حیوانها با هم حرف میزنند، البته لازم نیست تلویزیون بگوید قرآن میفرماید: «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (نمل/16) سلیمان گفت خدا را شکر که گفتگوی پرندهها را ما میفهمیم.
به هر حال سخن و عبادت، مخصوص انسان نیست لکن گوشی سلیمانی میخواهد که بگوید میفهمم آنها چه میگویند.
می گویند اینکه سنگ ریزه در دست پیامبر (ص) سخن میگفت هنر نیست، هنر آن است که گوشها شنید، این که معجزه نبود چون آنها همیشه حرف میزنند معجزه آن بود که افراد شنیدند «داخِرُونَ» و «داخِر» به معنای تواضع است.
چون بعضی چیزها اجباری است مثل دایرههای تنهی درخت که مشخص میکند درخت چند سال دارد و یا دندان حیوان که نشان دهندهی عمر اوست، یا عدد و سفیدی دندان. ولی تسبیح را هستی میداند و میفهمد چون در جای دیگر میفرماید: خداوند زمین و آسمان را آفرید و فرمود اطاعت میکنید با زور یا با رغبت، گفتند: «قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ» (فصلت/11) یعنی عالمانه و آگاهانه، شعور داریم که تو را عبادت کنیم.
7- تعبیرات قرآن دربارهی اینکه هستی شعور دارد
الف: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ» (اسراء/44).
ب: «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُم» (اسراء/44) تسبیح آنها را شما نمیفهمید.
ج: «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ» (نور/41) هستی نماز و تسبیح خود را میفهمد.
د: «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (نمل/16) ما نطق پرندهها را آموزش داده شدیم.
نمونهی آن و چگونه میفرماید: «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (فصلت/21).
میفرماید: روزقیامت زبانها بسته ولی پوست حرف میزند ودست میگوید به چه کسی سیلی زده وپا میگوید کجا رفتم و چشم میگوید چه دیدم، و انسان مجرم میبیند زبان بسته ولی اعضا حرف میزنند میگوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا» چرا علیه من شهادت میدهید. میگویند: «أَنْطَقَنَا اللَّهُ» خداوندی که همه چیز را به نطق در میآورد ما را هم به نطق آورده همه اعضاء مثل لامپ هستند در دنیا لامپ نطق زبان روشن است و در آخرت لامپ نطق بقیه اعضاء: «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره/116) همه در حال قنوت و تواضع هستند و آنهم با رغبت. و باز نمونه آن گفتگوی هدهد با سلیمان، گفتگوی مورچه با سلیمان. شاعر شعری میگوید: چمن پیاده میرود *** سرو سواره میرود
میخواهد بگوید: این کاروان هستی ارتش خداوند هستند. «مَکَرُوا السَّیِّئات» (نحل/45) آمریکا مکر کرد، کجا در خطوط هوایی (ایران) نقطهی کور است. گفتند طبس رادارها نمیگیرد با هلیکوپتر بنشینیم و بعد در پادگان امجدیه و در لانهی جاسوسی برای گروگانها که آزاد شوند. مکر کردند ولی از راهی که گمان نمیکردند و فکر میکردند که در امان هستند… و فکر نمیکردند که شنهای طبس آنها را در هم بپیچاند، و عذاب آنها را از راهی که گمان نمیکردند و وقتی قهر خداوند آمد، مغزهای نظامی هم نمیتواند جلو شنها را بگیرد.
8- سجده و عبادت تمام موجودات برای خدا
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّهٍ وَ الْمَلائِکَهُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» (نحل/49).
آنچه در زمین و آسمانها از موجودات هستند خداوند را سجده میکنند، از این کلمه «دابَّهٍ» معلوم میشود در آسمانها هم موجود زنده هست.
سؤال: در آسمانها هم موجود زنده هست؟
جواب: بله از این آیه ثابت میشود ملائکه هم جزء جنبندهها است، ولی چون مقام آن برتر است به صورت جداگانه ذکر میشود مثل اینکه به همه میگویم تشریف بیاورید منزل ما بعد به آقا هم میگویم شما هم تشریف بیاورید مثل اینکه برای دعوت کارت میفرستی بعضیها را تلفن هم میزنید، مثل نان دو آتشه سفارشی.
اینکه اسم ملائکه را جدا میآورد این برای احترام و رعایت مقام آنها است و آن فرشتهها هم «هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» تکبر نمیکنند، فقط موجود متکبر انسان است. چون همه موجودات و ملائکه خداوند را تسبیح و عبادت میکنند، در صورتیکه انسان از همه هم بیچارهتر است. مثلی است که: هر میمومنی زشتر است بازیش بیشتر است.
و هر موجودی گداتر است (انسان) تکبرش هم زیادتر است. انسانی که از ترس پشه میرود در پشه بند، و اگر همه قدرتمندها جمع شوند: «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً» (حج/73) نمیتواند پشه و مگس خلق کنند.
و اگر مگسی چیزی را برداشت و فرار کرد، تمام ارتشهای زمینی و هوایی نمیتوانند از او بگیرند انسان عاجز فقط متکبر نیست.«وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» فقط ملائکه تکبر نمیکنند، اینها گوشه است که یعنی تو متکبر هستی.
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ» هر چه در آسمانهاست سجده میکنند، تو سجده نمیکنی؟
معلوم میشود تو وصلهی همرنگ هستی نیستی، ملائکه «لا یَسْتَکْبِرُونَ» یعنی تو شبیه ملائکه هستی و نه شبیه جنی و نه شبیه حیوانها هستی.
9- غفلت و تکبر انسان در پرستش خدا
لذا در قرآن (خدا) دلش خون است، یک تعبیرات تندی دارد.
یکجامی فرماید: اینها مثل الاغ هستند آن باسوادی که سواد دارد ولی اخلاق و دین ندارد و به علمش عمل نمیکند.
«مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» (جمعه/5).
و یا میفرماید مثل چهارپا:«هَمُّهَا عَلَفُهَا» (نهجالبلاغه/نامه45) فقط شکم. اصول دین چند تا است؟ سه تا خوراک، پوشاک، مسکن.
یک نفر رفت فاتحه بخواند غذا را دادند دید مرغش کم است حمد خواند بدون «قُلْ هُوَالله» گفت حال که مرغ آن کم است. یعنی برای مرده هم انسان اینچنین فکر میکند و یا میفرماید «فَهِیَ کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ» (بقره/74) مثل سنگ هستند و بدتر از سنگ.
و ما سه رقم سنگ داریم: «إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (بقره/74).
الف: «إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ»: بعضی چند نهر از کنار آنها رد میشود.
ب: «فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ» زیاد آب ندارد ولی به مقدار اطرافش هست.
ج: «إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ» از خوف خدا از کوه پایین میآید.
بعد میفرماید: این انسان نه نهر از کنار او رد میشود و نه از کنار او آب میجوشد و نه از خوف خدا خشیتی دارد. مار سالی یک نفر را بیشتر نمیگزد و یا سالی یک نفر را هم نمیگزد ما اگر در تهران 500 مار داشته باشیم 500 مار گزیده نداریم، ولی انسانی هست که با زبانش روزی 30 نفر را میگزد و حالا هم با تلفن موبایل غیبت میکند، از بیرجند، جهرم را و از جهرم مراغه را میگزد و اینکه روایت داریم:
روز قیامت زبان انسان دراز میشود به قدری که روی زمین مردم پا روی آن میگذارند
سؤال: مگر میشود زبان انسان آنقدر دراز شود؟
جواب: حضرت امام(ره) در تفسیر میفرماید: بله زبانی که در دنیا از راه دور غیبت میکرد قیامت هم اینچنین دراز می شود به شکلی که مردم آنرا لگد میکنند
این درازی، آن درازی را میآورد «یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» (نحل/50) باشد برای جلسهی بعد:
خدایا ما را بر سر سفرهی قرآن نشاندهای: دستم بگرفت و پا به پا برد …میگویی بشر تو چیزی نبودی.«وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً» (مریم/67) هیچ نبودی. «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (دهر/1) چیز قابل ذکری نبودی. «مِنْ ماءٍ مَهینٍ» (مرسلات/20) پست بودی.
«فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَهٍ» (حج/5) (نطفه، علقه، مضغه).
«لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» (نحل/78) موقعی که به دنیا آمدی هیچ نمیدانستی.
بعد از عقل و فطرت و… فرمودی: هستی عبادت میکند و سجده تو وصله هم رنگ باش بیا خود را تطبیق بده ما را دعوت کردی. گاهی الگوهای انسانی نشان دادی.
«وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ» (حشر/9). گاهی از انسانها و گاهی از فرشتگان الگو معرفی کردهای و از موجودات دیگر، ولی ما نه مثل فرشته شدیم که «لا یَسْتَکْبِرُونَ» (نحل/49) چون تکبر داریم نه مثل انبیاء که: «نِعْمَ الْعَبْدُ» (ص/30) بلکه «بِئسَ الْعَبْد» بد بندهای شدیم و نه مثل بقیه موجودات، از هیچ کدام الگوهای هستی که معرفی کردی الگو پذیر نشدیم.
خدایا غفلت ما را برطرف و ما را بندهی مخلص و خالص خود قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»