موضوع: تفسیر سوره فجر
تاریخ پخش: 76/07/24
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ» (فجر/5-1)
1- گستره رحمت الهی
«بِسْمِ اللَّهِ» بیشترین تکرار را در قرآن دارد. یعنی 114 سوره داریم و قرآن 114 «بِسْمِ اللَّهِ» دارد، سوره برائت هم که «بِسْمِ اللَّهِ» ندارد در عوض سوره نمل 2 «بِسْمِ اللَّهِ» دارد. یک «بِسْمِ اللَّهِ» وسط سوره است که حضرت سلیمان به آن خانمی که پادشاه بود نامه نوشت، در اول نامهاش نوشت: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» (نمل/30) که معلوم میشود «بِسْمِ اللَّهِ» سابقه قبل از اسلام هم داشته است. یک «بِسْمِ اللَّهِ» هم قبل از عیسی و موسی، حضرت نوح که سوار کشتی شده بود گفت: «وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/41)، این «بِسْمِ اللَّهِ» ریشه تاریخی دارد و آغاز کار با رحمت است، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» این رحمت اگر باشد خیلی چیزها حل میشود، آفرینش هستی به خاطر رحمت است، این شاعری که میگوید:
من نکردم خلق تا سودی کنم *** بلکه تا بر بندگان جودی کنم
آن میفرماید که آفرینش بر اساس رحمت است، آیه قرآن است، آفرینش هستی بر اساس رحمت است، آفرینش انسان، «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» (هود/119)، آفرینش انسان بر اساس رحمت است، انبیا و آموزش دین بر اساس رحمت است، «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (الرحمن/2-1) خدا چون رحمت دارد، قرآن را یاد داد، چون رحمت دارد ما را هدایت کرد، چون دوستمان دارد، ما را رها نکرد، برای ما رهبر و راهنما و امام و پیغمبر فرستاد.
انبیا، نبوت و امامت، اصلا معاد بر اساس رحمت است، چون معاد برای این است که کسی که زحمت کشید، زحمتش هدر نرود، «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4-3)، زندگی زن و شوهر براساس رحمت است، اگر رحم نباشد تبصره و آیین نامه زندگیها را سلب میکند، مودت و رحمت است و قرآن میگوید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً» (روم/21) اگر مودت و رحمت بین عروس و داماد نباشد، پول و مدرک زندگی را گرم نمیکند، تربیت اینکه مادر زحمت میکشد به خاطر بچهاش، این تحمل سختیها به خاطر این است که مادر به بچهاش رحمت دارد، اصلا اگر کارگر رحم داشته باشد، خوب کار میکند، اگر کارفرما رحم داشته باشد از حق کارگر دفاع میکند، نقش رحم و محبت در اقتصاد، تربیت، نقش رحم و محبت در جبهه و جنگ، جنگ ما هم همراه رحمت است، اسلام میگوید: بکش، اما اگر در حال فرار است تیر را به کمرش نزن، نامردی است، بکش اما آبش را مسموم نکن، بکش ولی کار به زن و بچهاش نداشته باش، اگر آمده است جبهه تو را بکشد، تو هم دفاع کن، دفاع مقدس است، اما درختش را چرا قطع میکنی، این بی رحمی است، آبش را چرا مسموم میکنی، این بی رحمی است، اگر خواب است چرا هنگام خواب بالای سرش میروی، این بی رحمی است، میگوید گوسفند را ذبح کن، گوشتش را بخور، اما با قلوه سنگ حق نداری خفهاش کنی، با طناب خفهاش نکن، اگر با طناب خفهاش کردی گوشتش حرام است. اگر با آهن ذبح نکردی، با شیشه، با حلبی، با میخ، گوسفند را کشتی، گوشتش حرام است. اگر ذره ذره پوستش را کندی، زنده زنده گوشتش حرام است، یعنی مصرف گوشت حلال است. اما بی رحمی جایز نیست، حتی نسبت به دشمن، حتی نسبت به حیوان، به ما سفارش کردهاند که اگر حیوان چموش است حق نداری شلاق بزنی، تازه اگر حیوان چموش است خواستی تنبیه کنی، توی صورت حیوان نزن و اگر خواستید تأدیب کنید روبروی کسی، کسی را تأدیب نکنید، در انظار تأدیب نکنید، میخواهید انتقاد کنید از دخترتان، روبروی مهمان از او انتقاد نکنید، این دختر را میبینی، جان مرا به لبم رسانده، این پسر را میبینی اذیتم میکند. اگر هم میخواهی از پسرت، دخترت انتقاد کنی روبروی مهمانها و غریبهها نباشد، یعنی انتقاد هم همراه با رحم است، جنگ هم همراه با رحم است.
2- نماز و یادآوری رحمانیت خدا و آثار آن
مسئله رحمت هم مهم است و لذا در نماز ما همواره جاسازی شده است که روزی شصت بار بگوییم رحم، «بِسمِ الله الرَّحْمن»، یکی، رحیم دو تا «و الرَّحِیم» 6 تا. یعنی در یک رکعت 6 بار همواره میگوییم، رحم، رحم، رحم، رحم، رحم، رحم، اگر کسی واقعاً این طور نماز بخواند و همواره رحم را به خودش تبیین کند، نمیشود به خاطر اینکه طرف ده هزارتومان ندارد، چکش را برگشت بزند و او را به زندان اندازد، اگر مسئله رحم باشد، من دلم میسوزد که یک جوان چرا باید در ازدواجش پول تالار دهد. میگوییم آقا خانه ما بزرگ است، عقدت را بینداز خانه ما، نمیخواهد تالار بگیری، خانه ما بزرگ است. حیاطش بزرگ است، اتاقش بزرگ است، قدیمیها این طور عمل میکردند، من خانهای سراغ دارم در کاشان که شاید هشتاد عروسی در آن انجام شده است، اتاق بزرگی داشت، به همسایهها میگفت بیایید در اتاق ما عقد کنید. اگر رحم باشد اتاق بزرگ را نمیگذارد برای اینکه سالی دو تا مهمان دارند، در اختیار مردم میگذارند، اگر رحم باشد، در باران که میروم اگر مسافری بود سوارش میکنم، اگر رحم داشته باشم حالا که من بچهام سرویس دارد، به بچه همسایه میگویم: اما پول سرویس را ما میدهیم، وضع مالی ما الحمدلله بد نیست، شما هم بچهات با بچه ما برود، نخیر، رحم داشته باشیم نانها را درست میپزیم، رحم داشته باشیم، رحمت باشد خیلی مشکلها حل میشود. بیخود نیست که همواره 114 مرتبه به مسئله رحم اشاره شده است.
3- توجه به سحر و سحر خیزی
«وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ » (فجر/2-1)، قسم به فجر، در قرآن این واوها، واو قسم است، ما در ادبیات عرب یک کلمه را که واو جلویش گذاشتیم میشود قسم، الله یعنی خدا، اگر واو آوردیم والله یعنی قسم به خدا، شمس یعنی خورشید «وَ الشَّمْسِ» (شمس/1) یعنی قسم به خورشید، فجر، طلوع فجر، «وَ الْفَجْرِ» یعنی قسم به طلوع فجر، فجر یعنی شکافتن، سفیدی که میآید سیاهی را میشکافد، قسم میخورد، زمان مقدسی است فجر، از عیبهای صدا و سیما که ما به آن گرفتار شدیم ما با فیلمها مینشینیم و خیلی از ماها طلوع فجر را خوابیم، طراحی اسلام این است که شب زود بخوابیم و سحر زود بیدار شویم طراحی ما این است که شب دیر بخوابیم و تا دم آفتاب یا بعد آن خوابیم: یعنی خدا آن رقمی خواست و ما این طور شدیم خیلی کارهایمان این طور است، طراحی خدا این است که مغز را بالا گذاشت، قلب را پایینتر گذاشت و شکم را پایینتر زیر قلب و شهوت را گذاشت پایینتر زیر شکم، یعنی مغز، قلب، شکم، شهوت، طراحی خدا این است اما ما از طرف دیگر جواب میدهیم. شهوت، بعد شکم سرش شلوغ است، بعد هرجا هیجان است کارهای احساساتی سرش شلوغ است، اگر یک وقت بیکار بودیم، امتحانی بود، کنکوری بود، دو سه تا کتاب همه مطالعه میکنیم، یعنی خدا از این طرف ما را آفرید، ما از این طرف جواب دادیم. خوابمان هم همینطوراست، طراحی اسلام این است که شب زود بخواب و سحر بیدار شو، با نام خدا بخواب و با نام خدا بیدار شو، طراحی خدا این است.
قسم به آن زمان مقدس، خدا به همه قطعات زمان قسم خورده است، «وَ الضُّحى» (ضحى/1) یعنی قسم به چاشت «وَ الصُّبْحِ» (مدثر/34) یعنی قسم به صبح، «وَ الْفَجْرِ»، «وَ الصُّبْحِ»، «وَ الضُّحى»، «وَ النَّهارِ» (شمس/3)، «وَ الْعَصْرِ» (عصر/1)، «وَ اللَّیْلِ» (مدثر/33)، روز و عصر و شب، خدا به همه قطعات قسم خورده است، اما به سحر که قسم خورده است، سه تا «وَ اللَّیْلِ» داریم، یک «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ» (مدثر/33) یعنی قسم به شب وقتی دارد پشت میکند. یعنی دارد سحر میشود، یکی هم «وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ» (فجر/4)، یعنی قسم به شب وقتی آخرش میشود. یک جا داریم «وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ» (تکویر/17)، قسم به شب وقتی که دارد آخرش میشود، یعنی خدا به همه قطعات زمان قسم خورده، اما به سحر سه بار قسم خورده است، اسم سحر هم دوبار در قرآن آمده است: «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» یعنی مؤمنین سحر در درگاه خدا استغفار میکنند و یکی «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (ذاریات/18). کلمه سحر و اسحار دوبار آمده است و جایش هم برای مناجات است، اصلا شب برای عبادت است، خدا به موسی گفت: بیا به کوه طور 30 شبانه روز بود، اما نمیگوید که سی روز میگوید: 30 شب. «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَهً» (اعراف/142)، نمیگوید «ثَلاثینَ یوماً»، با اینکه روز هم بود، هم روز بود و هم شب، اما خدا اسم شب را میبرد، برای اینکه شب برای عبادت است، تاریکی شب فرصت خوبی است.
4- سوگندهای پی در پی و سرگذشت قوم عاد و ثمود و فرعون
«وَ الْفَجْرِ»، قسم به فجر، «وَ لَیالٍ عَشْرٍ» قسم به شبهای ده گانه، دهه اول ذیحجه را گفتهاند و ایام دیگر هم گفتهاند، به صبح زود قسم، به ده شب اول ذیحجه قسم، به جفت و طاق قسم، به کعبه و صفا و مروه قسم، به جفت و طاق قسم: حالا برای چه قسم خورده، باز قسم به شب وقتی که دارد پشت میکند، پنج، شش تا قسم میخورد بعد میگوید که بس است یا نه.
«هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ» (فجر/5)، «حِجْرٍ» یعنی عقل، «لِذی حِجْرٍ». یعنی، صاحب عقل، حجر معنای منع را دارد، میگویند فلانی محجور است یعنی قاضی و دادستان گفته است ایشان حق تصرف در اموالش را ندارد، میآید دکانش را مهر و موم میکند. مهر و موم که کرد، یعنی ایشان چون بدهکار است، ورشکسته شده، خانه و زندگیاش را مهر و موم میکنند و ایشان محجور میشود، یعنی حق تصرف در مالش را ندارد. حجره یعنی چه: حجره یعنی اتاقی که دیگران حق ورود ندارند، «حِجْر» یعنی منع: چون عقل هم آدم را منع میکند، خود کلمه عقل هم یعنی منع، عقال یعنی افسار، میگوید فلانی عاقل است یعنی قدرتی دارد که افسار هوا و هوسش را میکشد، ولش نمیکند، عقل دارد، یعنی ترمز دارد، یعنی قدرتی دارد که او را از فساد نهیاش میکند.
یک بار دیگر به آیات توجه کنیم. به نام خداوندی که سرچشمه رحمت است، مهربان است و بخشنده: به سحرگاه قسم، به اول فجر، به شبهای ده گانه قسم، به هر جفتی قسم و به هر طاقی قسم، به شب قسم وقتی که سحر میشود، بعد میگوید آیا در اینها برای عاقل قسمی هست، یعنی بس است، یعنی حالش را داری بعد از چند قسم گوش به حرف بدهی، حالا چه میخواهد بگوید: «أَ لَمْتر کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» (فجر/7-6)، تمدن به تنهایی کافی نیست، این آیه پیامی است برای آمریکا و اروپا و کشورهایی که میخواهند مثل آمریکا و اروپا بشوند، میگوید یک قصه برایت بگویم، تمدن کافی نیست، «أَ لَمْتر کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ» (فجر/6)، نمیبینی خدا با قوم عاد چه کرد، حالا قوم عاد را میگوید، قوم عاد چطور بود، «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» (فجر/8-7)، ارم یا قبیله است یا شاخهای است از قوم عاد یا نام شهری است، حالا کاری نداریم. «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ»، یعنی قوم عاد قومی بودند که «ذاتِ الْعِمادِ»، که یک ستونهایی داشت که «لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ»، یعنی در شهرسازی کسی به قوم عاد نرسید، قوم عاد شهرسازیشان «لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» بود. «لَمْ یُخْلَقْ» یعنی خلق نشده. «مِثْلُها» مثل شهر و شهرکهای او «فِی الْبِلادِ»، در شهرها وجود نداشت. آیا ندیدی خدا به قوم عاد چه کرد؟ با اینکه قوم عاد تمدن داشتند، شهرسازی داشتند، شهرها و شهرکهایش مشابه در دنیا نداشت. اما پدرشان را در آوردیم. یعنی چه، یعنی تمدن به تنهایی کافی نیست، این قوم عاد و قوم ثمود را هم بشنوید: «وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ» (فجر/10-9) تمدن کافی نیست، نگاه کنید، قوم ثمود قومی بودند که «جابُوا» یعنی میشکافتند، قطع میکردند، «جابُوا» یعنی بریدن سنگ، «جابُوا الصَّخْرَ» یعنی سنگ را میبریدند در بیابانها، و از برش سنگ خانه میساختند، یعنی خیال نکن که حالا شما پشت خانهات را سنگ مرمر میکنی. این پشت خانهها را سنگ مرمر کردن و اصولا خانه سنگی ساختن، حالا اگر کسی پول داشته باشد داخل زیرزمین و سرداب آن یا یک وجب یا نیم وجب سنگ میکند، آنها کل خانهشان از سنگ بود. تازه اگر خانه سنگی بسازیم میشویم مثل قوم ثمود، قوم ثمود سنگها را در بیابانها میبریدند و شهرک میساختند. بعد میفرماید: «وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ» (فجر/11-10)، تمدن به تنهایی کافی نیست، یعنی اینکه مشابه ندارد، ابتکار دارد، به چه میگویند ابتکار، ابتکار یعنی کاری که تا به حال دیگران مثل آن را انجام ندادهاند، «لَمْ یُخْلَقْ» یعنی خلق نشده است مثلش، وقتی قرآن میگوید مثلش خلق نشده است یعنی ابتکار است، این آیه، آیه ابتکار است. گفتند در قرآن آیه داریم برای ابتکار، همین است، میگوید مثلش تو شهرها نیست پس اینها ابتکار داشتند. از نظر جنس بهترین جنس مصرف میشد (سنگها)، از نظر لشگر، فرعون لشگر خوبی داشت، یعنی از قدرت نظامی.
5- فساد عامل نابودی قدرتمندان تاریخ
این آیه سوره فجر چه میخواهد بگوید: میخواهد بگوید: قبل از شما گروههایی بودند، ابتکار داشتند، از بهترین جنس خانه میساختند، قدرت نظامیشان فرعونی بود که لشگر قوی داشت، قدرت نظامی بالا، جنس مرغوب، دارای ابتکار، تمدنشان بالا بود: اما «الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ» (فجر/11) «الَّذینَ» یعنی قوم عاد و ثمود و فرعون، این سه تا «الَّذینَ طَغَوْا»، گروههایی بودند که طغیان کردند «فِی الْبِلادِ»، هنر شهرسازی و قدرت نظامیشان، مانورهایشان خوب بود، اما همهشان طغیان کردند، ظلم کردند، «الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ» (فجر/12-11)، بیشتر آنها در شهرها فساد به راه انداختند، طغیان بود، فساد هم بود، چون طغیان و فساد بود ببینید خدا چه کرد، «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ» (فجر/13)، ابتکار، بهره وری از منابع طبیعی، داشتن قدرت اینها را نجات نداد، چون طغیان کردند، «طَغَوْا» یعنی طغیان، فساد هم که فساد است، چون اهل طغیان و فساد بودند، «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ»: پروردگار تو بر اینها شلاق و تازیانه عذاب را نواخت، یعنی قلع و قمعشان کرد، نابودشان کرد.
میخواهد بگوید چشم تو به غرب و تمدن به تنهایی نباشد، نگو چه ماشینی چه خانهای، چه کاخی چه باغی، نگاه کن، چه آدمی، اگر اینها دست آدم نااهل باشد دیر یا زود همهاش قلع و قمع میشود، این سنت خداست این که گفتند قرآن بخوان و فکر کن وگرنه قوم عاد بود و نابودش کردیم، ثمود بود و نابودش کردیم و فرعون بود و نابودش کردیم، به من چه؟ میگوید بخوان تو هم اگر آن خط را بروی به همان سرنوشت مبتلا میشوی، اینکه به ما گفتند قرآن بخوانید و تدبر کنید، معنای تدبر یعنی قرآن بخوان و فتوکپیاش را برای زندگی خودت بردار، زیارت حضرت عبدالعظیم بروید… آرزویم این است که بین مرقد امام و مرقد حضرت عبدالعظیم یک اتوبانی باشد که اینها زوارهایشان را به هم پاس بدهند، یعنی هرکس میرود زیارت حضرت عبدالعظیم بگوید این مرقد امام است و برود آنجا یعنی اینقدر پیچ و تاب نباشد، اگر یک اتوبانی یا بلواری باشد اینها چقدر زوارها را به هم حواله میدهند. حضرت عبدالعظیم بروید، قبر رضا شاه کو، امام که بود، امام طلبهای بود گمنام، در خمین، آمد اراک و آمد قم و درس خواند و ملا شد و ملا پرورش داد و تنهای تنها بود و هیچ نداشت، پول هم نداشت، امام یک وقت میخواست کتاب الغدیر مطالعه کند پول نداشت. الغدیر 100 تومان بود، کتاب الغدیر را از آیت الله زنجانی عاریه گرفت مطالعه کرد و پس داد، یعنی قدرت خرید 100 تا یک تومان امام نداشت. امام زمانی به مکه رفت، به یکی از علمای قم گفته بود همسفرهای ما کباب میخورند و من دیدم کباب بخرم ممکن است پول کم بیاورم، ولی چون با همسفرهایم همراهی کنم با زحمتی خودم را تطبیق میدادم با آنها که حالا نگویند مثلا این ناهمرنگ ماست و حالا ما میخواهیم غذا خوب بخوریم این سید نشسته دلش آب میشود، یعنی مشکل داشت، وقتی که حاجی بود، حاجی عادی بود، بریز و بپاش نداشت، شما یک بار حضرت عبدالعظیم بروید، رضا شاه را ببینید، هرکه رفته سوریه یک نگاه به قبر معاویه کند، یک نگاه به قبر حضرت رقیه کند، که او یک بچه سه ساله بود، او یک ابرقدرت بود، یک نگاه به فرعون یک نگاه به موسی، در کربلا یک نگاه به یزید یک نگاه به امام حسین، قدرت و زور همه قلع و قمع میشود.
6- پرهیز از غرور و غفلت مادیات
میگوید بخوان مست نشو، چون انسان گاهی وقتها فکر میکند که دیگر کسی نمیتواند من را از این تخت پایین بیاورد، قرآن میگوید، یک باغداری وارد باغش شد، دید عجب درختهایی، عجب مزرعهای، عجب قناتی، یک سری تکان داد و گفت: «ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً» (کهف/35) دیگر همیشه و برای همیشه وضع من خوب است، میگوید: همین باغ سوخت و تمام شد و رفت. قرآن میگوید که یک وقت قارون آمد برود با دنگ و فنگ، همه افراد گفتند کاش من هم مثل قارون بودم، چه اسکورتی، دیدهاید، چندتا ماشین جلو و چند ماشین عقب، یک کسی به من گفت قرائتی خوشا به حال تو، گفتم چرا، گفت هرشب تلویزیون نشانت میدهد، گفتم: راز بقا حیوانها را هم نشان میدهد، خوشا به حال اینکه همواره تلویزیون نشان میدهد، راز بقا هم نشان میدهد. مواظب باشید، نمیخواهم بگویم که اینها بد است، ابتکار خوب است استفاده از منابع طبیعی خوب است، قدرت نظامی خوب است، فقط به شرطی که آدم مست نشود، آنکه بد است، مستیاش است، چون انسان زود مست میشود، حدیث بخوانم: امام زین العابدین(ع) یک لباس شیکی پوشید و آمد توی کوچه و برگشت خانه، به خانمش گفت که ببخشید همان لباس دیروزی را به من بده، گفت: چرا؟ این لباس خیلی قشنگ است، حضرت فرمود: قشنگ است وقتی رفتم توی کوچه «فَکَأَنِّی لَسْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ» (مکارمالأخلاق/ص111)، انگار که من امام زین العابدین دیروز نیستم، یعنی اینکه لباس در روحم اثر میگذارد.
حالا درست است رئیس شدهای، خودت در ماشین را باز کن چه میشود. حالا امشب یک چادری برای خانمش خریده است، یک چای بریز ببینم، حالا یک پیراهنی خریده، امشب در خانه خان است، هم چادر بخر و خودت هم پاشو چای بریز، این خانمها بیشترین عکسی را که از امام دوست دارند، همان عکسی است که امام چای میریزد، میگوید ببین مرد چطور در خانه کار میکند، خانمها خیلی این عکس را دوست دارند، ما آن شبی که یک چادری میخریم، آن شب، شب حکومتمان است، حالا یک صحن را امام داد به آقا، این آقا فاتحه دختر عمه ما نیامد چه خبر است، مگر آقا را اجیر کردهای که اگر 1000 تومان خمسش را دادی باید فاتحه دختر عمه تو هم بیاید، یک شب ما را یک جایی افطاری دعوت کردند در ماه رمضان ما خیال کردیم افطاری است، رفتیم، گول خوردیم، بعد از افطاری دیدم که یک قرآن به ما داده که قرآن بخوانیم، گفتیم برای چه کسی که، گفتند برای صاحبخانه، گفتم: قرآن خوان نیستیم، گفت: قرآن خواندن مگر بد است، گفتم، قرآن خواندن خوب است، افتخار میکنیم به قرآن خواندن، منتها این آقا که ما را آورده پلو به ما داده و قرآن دستمان داده میخواهد بگوید که شما اجیر کردههای من هستید. من که گفتم: من نمیخوانم، قرآن گوش نمیکردم، به آنهایی هم که میخواندند گفتم شما همه اجیرید، اینها هم گذاشتند کنار، صاحبخانه گفت آقا چرا نمیخوانید، گفتم شما ما را برای افطاری دعوت کردید یا برای اینکه برای عمهات قرآن بخوانیم، بعد گفتند که این شیخ نمیگذاشت من را معرفی کردند، گفتند شما، گفتم قرآن خوب است اما اگر بیاییم خانه تو غذا بخوریم، قرآن بخوانیم این اجیر است. گفت مگر قرآن خواندن بد است؟ گفتم نه خوب است، تو هم بنشین برای مردههای من بخوان، من هم برای مردههای تو، این که تو یک پلو دادی و میخواهی مرا اجیر کنی، من اجیر تو نمیشوم، گفت: اینجا افطار کردی، گفتم: بیا خانه ما، افطاری را به تو پس میدهم، من اجیر تو نمیشوم.
7- انفاق و کمک بدون منت
گاهی انسان همین که دو ریال پول جایی میدهد، همین که یک جایی را، مثلاً فرض کنید که حالا این کوچه را پول داده است و آسفالت کرده است، میخواهد به همه اهل کوچه حکومت کند، علت اینکه میگویند خمس را خودت بده، همین است، یک تاجری چند روز پیش آمد پهلوی من، البته من نه خمس میگیرم اصلاً هرکس هم به من مراجعه کند میگویم مسئله خمس را بلد نیستم. واقعا بلد نیستم، درست بلد نیستم، چندتا چیز را بلد نیستم، یکی هم نماز مرده، به من یک بار گفتند از رو خواندم، گفتند بلد نیستی، گفتم نه بلد نیستم، آمده پهلوی من که هرچه خمس دادم شک کردم، از اول عمرم، گفتم چرا؟… این که میگویند خمس را بده به مرجع تقلید و اگر هم بنا است از جانب او بدهید به آن فرد بگویید که مرجع تقلید این پول را به شما داده است که لااقل مردم فتوای او را عمل کنند. اگر فردا مملکت خطری شد، گفت بروید جبهه، کمک کنند، یعنی دستشان تو دست یک مجتهد عادل باشد، مجتهد عادلی که دوستش دارند، اما اگر هرکسی صد تومان داد به فقیر محله، این فقیر محله باید به همه پولدارها بله قربان بگوید، میدانید چرا اهل بیت ما صورتشان را پوشاندند، اهل بیت ما یعنی امیرالمؤمنین ما، امام حسین ما یک چیزی بر سر میکشیدند که فقط چشمهایشان پیدا بود، میرفتند در خانه فقرا، میدانید چرا، میخواست شکم فقیر سیر بشود، فقیر هم بله قربان گو بار نیاید یعنی فردا که ایشان را دید نفهمد که ایشان بود که دیشب پولش داد، ما باید کمکهایمان طوری باشد که بله قربان گو بار نیاید و من به این دامادهایی هم که دامادی میکنند و داماد و عروس را نشان میدهند، من مخالفم، بابا قرائتی بی پول است، حالا یک کت و شلوار سرمهای پوشاندهاند و آوردهاند، این بی پول است که دامادش کردیم، اهل بیت ما این رقمی جوانها را داماد نمیکردند، پول بگذار توی پاکت و بگو آقا این پول را خرج دامادیات کن، امکانات به من بدهند، اما همواره نشان ندهند که این عروس را ما جهاز دادیم، البته نشان دادن اینها به خاطر تبلیغ و تشویق کردن دیگران است، آنها حسن نیت دارند، برای اینکه دیگران هم تشویق شوند، اما ضمن اینکه این یک خوبی دارد یک بدی هم دارد، تا آخر عمر میگویند کمیته امداد دامادت کرد. این داماد را یک کت و شلوار سرمهای میپوشانند و میگویند که داماد این است، قصد این است که دخترها و پسرها را داماد کند، قصه وقتی راه افتاد، یکی دو سال عیب ندارد مثل بچهای که روز اول با نخودچی و کشمش به مدرسه میرود، دیگر بعد بچه باید خودش برود، مردم ما مردمی هستند که اگر تبلیغ کنیم کمک میکنند، میگوییم آقا چه کسی حاضر است یک دختر و پسر را عروس و داماد کند و جهیزیه دختر را بدهد، نذر کنی که اگر مشکلت حل شد جهیزیه یک دختر را بدهی، یک جوان را داماد کن. بهترین نذرها است، اما سعی کنیم کسی خوار نشود، البته اینها همه یک اهداف مقدسی دارند، من هیچ نهادی را مثل کمیته امداد به آن عشق نمیورزم، بسیار کارشان خوب بوده است، منتها برای همیشه این کار، مثل نخودچی و کشمش روز اول کار خوبی است، اما دیگر درست نیست، بعد از چند سال مردم ما، مثلا مقام معظم رهبری وقتی رئیس جمهور بود یک حرکتی کرد فرمود هر کس خرجی سه ماه یک سرباز را بدهد، مردم پول میدادند و خرجی سه ماه یک رزمنده فراهم میشد، یک طوری باشد که خرجی عروس و داماد را بدهند، شکل عروس و داماد را نشان ندهند.
8- عالم محضر خداست
«إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) چقدر خوب است جوانهایی که خطشان خوب است این آیه را بنویسند و در اتاقشان بزنند: همه ما این آیه در اتاقمان باشد، یعنی خدا در کمین توست، یکی از علمای نجف درسش را خواند و خواست بیاید و به ایران برگردد، رفت پهلوی استادش گفت: میروم ایران و دیگر بر نمیگردم احتمالا، یک آیهای بگو تا آخر عمر یادم باشد گفت این آیه یادت باشد.
«أَ لَمْ یَعْلَمْ»، یعنی آیا بشر نمیداند، علم ندارد، «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» (علق/14)، آیا بشر نمیداند که خدا دارد میبیندش، خدا در کمین است، ما اگر بدانیم زیر دوربین هستیم کم گناه میکنیم، کلاه برداری نمیکنیم، کم کاری نمیکنیم، بدکاری نمیکنیم، خلاف نمیکنیم، بدانیم لب چهارراه پلیس ایستاده است خلاف نمیکنیم، گناه ما بدی ما این است که غافل میشویم، «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14)، خداوند در کمین است، «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/15) قرآن میگوید انسان یک تحلیلهای آبکی دارد، تحلیل آبکی مثل چی، یکی گفت میدانید کاشان چرا گرم است، گفت چرا، گفت کاشان شین دارد، شمر هم شین دارد، شمر وقتی در کربلا بود هوا گرم بود پس کاشان هم هوایش گرم است، این را میگویند تحلیل آبکی، میگفت درختهای خیابان میدانی چرا کج است، این سیاست انگلیس است، گفتم آخر کجی درخت چه ربطی دارد، گفت سیاست انگلیس در نسل نو به ما اثر گذاشته، بچه هایمان را بی تربیت میکند، بچههای بی تربیت میآیند و به درختها آویزان میشوند و درختها شاخه هایشان کج میشود، آبکی است، میگفت میدانی چرا زن قدش کوتاهتر از مرد است، چون زن همواره چادر سر میکند و همواره کوتاه میشود، نه آقا مرغ هم کوچکتر از خروس است، مرغ که چادر سر نمیکند، اینها تحلیلهای آبکی است، قرآن میگوید تحلیلهایتان آبکی است. میگفت انسان طوری است که وقتی، اکرم یعنی اکرام وقتی به او اکرام کردی لقمه به او نعمت دادیم، همین که به او نعمت دادیم میگوید خدا دوستم دارد، «رَبِّی أَکْرَمَنِ»، قربانش بروم خدا به من داده است. «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16). و اما وقتی که رزقش را تنگ کردیم، وقتی که به او میدهیم میگوید خدا به من اکرام کرده است، اما وقتی «فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» وقتی رزقش را تنگ میگیریم، در آمدش کم میشود، سرما میآید، گلهای میوه هایش را از بین میبرد، کاری میشود، میگوید «رَبِّی أَهانَنِ» خدا به من اهانت کرده است. هر وقت به او میدهیم میگوید «رَبِّی أَکْرَمَنِ»، «رَبِّی أَهانَنِ»، اگر درست تحلیل کند، میگوید کلا نخیر، این طور نیست، چه طور یک سال دادی و یک سال ندادی، دلیل آن در خودت است،
9- تأثیر رفتار انسان در نعمت و نقمتها
«کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکینِ» (فجر/18-17)، «کَلاَّ» این طور نیست، «بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ»، پارسال به تو دادیم به یتیم ندادی ما از تو گرفتیم، آبرو داری، از آبرویت میتوانی استفاده کنی، استفاده نکردی، ماشین به تو دادیم یک بدبخت را سوار نکردی، پولت دادیم عوض اینکه بدهی به چهار تا فقیر وام گذاشتی بهره از آن گرفتی، میلیونی چهل، پنجاه تومان، به تو دادیم. عوض اینکه کمک کنی گردن کلفتی کردی از تو گرفتیم، «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ»، به یتیم ندادی «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکینِ»، نسبت به مسکین تشویق نکردی، «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» (فجر/20-19) بیخود نگو خدا به من داد، خدا به من نداد، کار خدا بعد از کار شماست، اگر رفتی تو بازار گفتی مردم من را قبول ندارند، گیر در خودت است، چرا قبول دارند به تو دادند خوردی. دیگر قبولت ندارند، گیر تو خودت است، زمان قدیم یک کسی از کاشان آمده بود یک مقدار حلبی گذاشته بود در کیسهاش آمده بود تهران، گشت و برگشت کاشان، گفت بیخود میگویند تهران جیب بر دارد، ما که رفتیم پول تو جیبمان بود، هیچ کس جیب ما را نزد، یک جیب بر بغل او ایستاده بود و میگفت خدا میداند چند بار برداشتم، دیدم حلبی است، جایش گذاشتم، نگو «رَبِّی أَکْرَمَنِ»، «رَبِّی أَهانَنِ»، پولت دادند، دیدند حلبی هستی، چون دیدند حلبی هستی از گردونه بیرونت کردند، طلا بودی منبط کرده بودند، نگو «رَبِّی أَکْرَمَنِ»، «رَبِّی أَهانَنِ»، «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا»، شما ارث نبردید، «أَکْلاً لَمًّا» یعنی اینکه وقتی ارث به تو رسید اصلا نگفتی که این از حلال است یا حرام، آخر از کجا آوردی یک وقت پیش یکی آمده بود نهضت سوادآموزی، گفت یک شهرک دارند میسازند، دو واحدش را میخواهیم به جناب عالی هدیه کنیم، گفتم، آقا جان نمیخواهد هدیه کنید، بنده قبول نمیکنم، گفت چرا؟ گفتم برای اینکه این دو واحدی را که هدیه میکنی پول یکی یک میلیون میکشی روی خانههای دیگر، یعنی، از من نمیگیری بعد روی خانههای دیگر میکشی، البته من خانه میخواهم، ما یک خانهای داریم در تهران که 35 سال پیش خریدهایم، البته من اخیرا خیلی برج در تهران پیدا کردم، هر برجی که به نام قرائتی است در آن بنشینید من راضی هستم، پسرهایم را هم اعلام کنید چون من اصلاً پسر ندارم، همه بروید در برجهایم بنشینید چون من برج ندارم. یک خانه را خریدیم مال چهل سال پیش است، یک خانه قدیمی کلنگی وسط تهران است. نه شمال است و نه جنوب، چون گاهی میگویند فلانی چند تا زن دارد، گاهی میگویند فلانی چند تا خانه دارد، ما یک زن داریم و یک خانه، هر دوشان هم کهنهاند، یعنی قدیمیاند، چون هر چیزی کهنهاش بد نیست و بهتر است، میگویند دو چیز کهنهاش خوب است. یکی آب جو و یکی رفیق، گفتم این دو تا واحدی که میدهی یک شیطنتی ممکن است در کار باشد، فردا میخواهی اگر از سرمایههای بادآورده گیر افتادی بگویی که یک واحدش را هم دادم به نهضت سوادآموزی، گربه برای رضای خدا دوش نمیگیرد، یک چیزی تو کار است،
10- توجه به حقوق مالی واجب و روز قیامت
ارث رسیدن، «أَکْلاً لَمًّا» یعنی حساب نکردی، که آقا درست است که سهم ارث تو اینقدر میشود، پدر شما، مادر شما، که برای شما ارث گذاشت. بدهکار نبوده است، قرآن بخوانم، قرآن بارها گفته «مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ» (نساء/11) اگر وصیت کرده اول وصیت را بخوان، بعد ارث را تقسیم کن، اما دِین، اگر پدر شما مدیون است اول دین او را بده بعد تقسیم کن، بدهکار سادات نیست، بدهکار فقط نیست «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» (فجر/20)، یک جوری پول جمع میکردی، از نماز و تقوی و اخلاص و همهاش دنبال پول، آقا تو تحصیل کرده هستی، آنچنان چهار اسبه میدود برای پول وقتی یادت رفت که تو دانشگاهی هستی، هفتهای یک کتاب مطالعه کن ببین چه خبر است، باقی استعدادهایت را صرف پول نکن. «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا» (فجر/21-20)، این چنین نیست هر وقت که زمین در هم کوبیده و شکسته شکسته میشود، یعنی قیامت به پا میشود، «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» (فجر/22)، فرمان پروردگارت برای ایست فرا میرسد، فرشتگان صد در صد حاضر میشوند: «وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى» (فجر/23)، در آن روز دوزخ را حاضر میکنند، آن وقت آنجا «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ»، در آنجا انسان میبیند که نظام به هم ریخت و جهنم حاضر شد، میگوید: آه، میگوید دیگر فایده ندارد. «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ»، آن وقت انسان متذکر میشود «وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى» و دیگر تذکر سودی ندارد، «یَقُولُ یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی» (فجر/24)، حسرت میخورد، کاش برای زندگیم، یعنی زندگی واقعی آن روز است، کاش برای زندگیام یک چیزی مقدم کرده بودم، حیف، جوانیام رفت و پولم رفت و چیزی ذخیره نکردم. برادرها و خواهرها در همین جا مواظب باشید، یک رابطهای با خدا داشته باشید، یک رابطهای داشته باشید، شبها دارد طولانی میشود، در این شبهای طولانی سه ساعت فیلم میبینید، ده دقیقه هم نماز بخوانید، با خدا حرف بزنید، ما که خدا را دوست داریم، هر کس کسی را دوست دارد، میخواهد با او صحبت کند یک نمازی، در کار درست کار بکنیم، حق مردم را مراعات کنیم، دیر یا زود مرگ خبر نمیکند، یک زمانی، «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ» یک مرتبه انسان متوجه میشود «وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى» و دیگر آن وقت چه تذکری، خانمها سبزی را پاک میکنند. در فریزر میگذارند، یک بار ناغافل مهمان دارید، اگر واقعا شما آماده هستی، ارتش ما، سپاه ما، خودش را مجهز میکند، یک بار به مملکت حمله شد، اگر قوای نظامی آماده است، یک باره حمله میشود، خانمها در خانه یک چیزی را آماده میکنند، یک مرتبه مهمان دارند، اصل کار ما قیامت است، برای قیامت یک کاری کنید، یک مرتبه مرگ میرسد، برای قبرتان چیزی ذخیره کنید، چرا خدا به شما دختری داد، اسمش را فاطمه نمیگذارید، چرا برای فیزیک و شیمی دل میسوزانی و برای نماز بچهات دل نمیسوزانی، چرا میگویی، بهترین دبیرستان، دبیرستانی است که دیپلمش در کنکور قبول شود، نمیگویی بهترین دبیرستان، دبیرستانی است که بچه هایش با اسلام آشناتر شوند، چرا غافلیم، خدایا ما را از غافلین قرار مده، خدایا وقت غفلت دست ما را بگیر و متوجهمان کن ما را در قیامت اهل حسرت و خسارت و شرمنده قرار مده، خدایا به ما توفیق بده وقتی که از ما میگیری و میدهی ما سرنخ را در وجود خودمان پیدا کنیم که بدانیم عامل خودمان هستیم، خدایا به ما توفیق بده رفتار و کردارمان طوری باشد که مورد قهر و غضب تو قرار نگیریم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»