تفسیر سوره عبس

موضوع: تفسیر سوره عبس
تاریخ پخش: 76/06/06

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم‌» به نام خداوند بخشنده مهربان. دیگران کاری دستشان نیست. به نام نامی کی؟ بت‌ها؟ ابرقدرت‌ها؟ به نام کی؟ به کسی تکیه کنیم که خودش باشد. الآن همین جا که شما تشریف دارید کاخ مثلا ناصرالدین شاه بود، کو ناصر الدین شاه؟ الآن اردوگاه شهید عزیز باهنر است. کو کارتر؟ کو ریگان؟ به چه کسی تکیه کنیم؟
1- تکیه بر خدا و توجه به ارزشها
«بِسْمِ اللَّهِ»: به نام او «الله» توکل براو. عشق او، حب او، که رحمان و رحیم است. هم می‌دهد و هم به همه می‌دهد. لطفش از روی مهربانی است، بخشنده مهربان است نه بخشنده محاسبه‌گر. دیگران یا نمی بخشند و یا اگر می‌بخشند محاسبه می‌کنند. می‌گوید: فندق می‌اندازم تا گردو برگردد، علف بدهم تا شیر بدوشم. خدا بخشنده محاسبه‌گر نیست، بخشنده مهربان است. ما می‌گوییم: کاسه جایی رود که قدح باز آید. «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/1) عبوس کرد؟! و پشت کرد؟! چهره در هم کشید؟! روی برتافت؟ چرا؟! «أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‌» (عبس/2) این قصه‌ای دارد. مؤذن پیامبر(ص) بلال بود. یک مؤذن دیگر هم بود. به نام عبدالله بن مکتوم منتهی چون او نابینا بود گاهی اوقات اذان را اشتباه می‌گفت. گاهی زود و گاهی دیر می‌گفت. و لذا سفارش کردند که با اذان بلال نماز بخوانید نه با اذان ابن مکتوم.
منتهی جلوی اذان گفتن او را هم نمی گرفتند. او دقت بلال را نداشت اما به هر حال اذان می‌گفت. سوره عبس و تولی درباره اوست. قبر ایشان در باب الصغیر سوریه است. از اصحاب پیغمبر(ص) و نابینا بود. (نابینا شده بود) یکروز وارد مجلسی شد. پیغمبر اسلام(ص) با افرادی مشغول صحبت بودند. در آن جلسه افراد معروف و سرشناسی حضور داشتند. تا این مکتوم وارد شد شروع کرد و رسول خدا را صدا زد: یا رسول الله، یا محمد. یکنفر در جلسه عبوس کرد. چرا؟! که این چه کسی است که آمده؟ نابینا چرا به جلسه اشراف آمده است؟ او که به کلاس ما نمی خورد. عبوس کرد. تو چرا عبوس کردی؟ به خاطر لباس کهنه‌اش؟!
2- عبس و تولی فراتر از زمان و مکان
این عبوس کردن در جامعه ما هست. عبوس‌ها وقتی می‌خواهند به پارک بروند مادرشان را نمی‌برند؟! وقتی می‌گوید: کجا می‌روید؟ می‌گوید: می‌رویم دکتر!!؟ یعنی نمی خواهند آن پیرزن را با خود ببرند. حتی در مکه هم همینطور است. جوانها سریع جیم می‌شوند، حاجی‌ها جیم می‌شوند. پولدارها جیم می‌شوند. برخی از کسانی که ماشین دارند، تا چشمشان به آشنایی می‌افتد سریع سرشان را پایین می‌اندازند تا مبادا آن شخص او را ببیند و او مجبور شود او را نیز سوار کند؟! خیال نکنید عبس و تولی مال آن زمان است. تمام ما گیر این آیه هستیم. خیلی هم حالگیری دارد. یکی از وزرا به نام علی بن یقطین، به یک چوپان راه نداد. رفت مکه، در آنجا امام کاظم(ع) به او راه نداد. گفت: آقا من وزیر هستم!؟ فرمود: باش. من شیعه هستم، عامل نفوذی شما در دربار عباس هستم!؟ چرا اجازه نمی‌دهید؟ فرمود: خوب باش. چرا به آن چوپان راه ندادی؟ حالا خدا می‌داند که من آخوند اگر یک فقیر بیاید می‌گویم: کی است؟ حالا بنشیند. ولی اگر یک ثروتمند آمده، می‌گویم: سلام علیکم اوامری باشد!؟! من خودم گرفتار این آیه هستم. اگر روز قیامت بیاید که چه افرادی به من مراجعه کردند، اگریک پولدار از من استخاره خواست، چنان ابروی راستم رفته شمال شرقی، ابروی چپم رفته جنوب غربی، یا حمید به حق محمد!؟ چه خبره! پولدار از من استخاره می‌خواهد! اما یک فقیر وقتی استخاره می‌خواهد، خیلی خوب، با تسبیح می‌کنم!؟ خوب است برو دنبال کارت!؟ خدا می‌داند که از من چه حالی خواهد گرفت. بنده خودم گیر هستم. اما این حرفها بوده است. طرز رفتار معلم در مدارس عادی و غیرانتفاعی با هم فرق دارد. آن پیرکور (ابن مکتوم) هنوز هم هست، آن عبوسها هنوز هم هستند. اینکه می‌گویند: در قرآن تدبیر کنید، به این معناست که قرآن را بخوانید و فتوکپی آن را در زندگی حالا پیاده کنید.
3- توجه به باطن و بصیرت داشتن
«وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى‌أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى‌» (عبس/4-3) پیغمبر! اصلا تو چه می‌دانی شاید همین شخص عامل تزکیه شد!؟ شاید همین صف اولی‌ها نمازشان قبول نباشد! ولذا حدیث داریم وقتی انسان از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند نمازش قضا شده است و ناراحت می‌شود، خدا این ناراحتی را بیشتر از این دوست دارد که نصف شب بلند شوی، نماز شب بخوانی (یک لیتر هم گریه کنی) و بگویی: مرا می‌بینی دیشب عجب شبی بود! حدیث داریم: نماز قضایی که انسان به واسطه آن خود را تحقیر کند، خداوند بیشتر از نماز شبی دوست دارد که انسان به واسطه آن مغرور شود. شاید همین متذکر شد، شاید همین بنزینی بود و روشن شد. شاید تذکر به درد همین بخورد.
«أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‌ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّى» (عبس/7-5) اما آن کسی که غنی است، (غنی بودن خوب است) «اسْتَغْنى‌» بودن بد است. فرق است بین غنی و «اسْتَغْنى‌». غنی یعنی کسی که چیزی دارد. «اسْتَغْنى‌» یعنی من کاری به فلانی ندارم. «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‌» (علق/7-6) چپی‌ها می‌گویند: سرمایه داری عامل طغیان است. یعنی انسانی که شکم سیری دارد، دست به تجاوز می‌زند. قرآن نمی گوید: «أَنْ اسْتَغْنى‌»: اگر پول دار باشد طغیان می‌کند، می‌فرماید: «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‌». «رَآهُ» یعنی خودش را ببیند. امام خمینی (ره) عزیز بود اما خودش خودش را عزیز نمی دانست. می‌فرمود: به من رهبر نگویید، رهبر ما حسین فهمیده است. پول داشتن بد نیست، بلکه به پول گره خوردن بد است. خدا از یک پولدار (قارون) انتقاد می‌کند. و از یک پولدار (سلیمان) تعریف می‌کند. در آخر سوره قصص قصه قارون را بیان فرموده، خیلی عجیب است. «إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‌ فَبَغى‌ عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ» (قصص/76) قارون فامیل موسی(ع) بود. بر مردم شورید. اینقدر به قارون گنج دادیم که یک گروه قوی نمی‌توانستند دسته کلید او را بکشند! بستگانش به او گفتند: بد مستی نکن، خدا بد مست‌ها را دوست ندارد.
«وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ» (قصص/77) خدا به تو داده، از این پولها به نفع آخرتت استفاده کن. لذتهای حلال دنیا را هم استفاده کن. همینطور که خدا به تو داده تو هم به فقرا بده. این حرفها را مردم به قارون گفتند. با این پولها فساد نکن، خدا مفسد را دوست ندارد. قارون چی گفت؟ «قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‌ عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ» (قصص/78) قارون گفت: «عَلى‌ عِلْمٍ عِنْدی»: یعنی یک علم اقتصادی من دارم، یک مخی دارم. تمام این پولها را بر اساس علم خودم به دست آورده‌ام! (من فوق لیسانس هستم!؟).
سلیمان هم یک پولدار دیگر بود. هرچه می‌گفتند، می‌فرمود: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» (نمل/40) گیر در پول نیست. گیر در این است که اگر پول مست کند می‌گوید: «عِنْدی»، اگر مست نکند می‌گوید: «رَبِّی».
4- پیامبر مأمور ابلاغ نه اجبار
اما کسی که غنی است، تو متصدی او شدی؟! افراد را از روی صلاحیت انتخاب کنید. در ازدواج هم همینطور است.
اصلا اگر او تزکیه نشود تو مقصر نیستی. خدا به پیغمبر(ص) می‌فرماید: تو فقط پیغمبری، نه جباری. «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه/22) بر مردم سیطره نداری. نمی‌توانی مردم را با زور اصلاح کنی. تو وکیل مردم نیستی. تو حق نداری مردم را مجبور کنی. «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ» (یونس/99) تو می‌خواهی مردم با اکراه مسلمان شوند؟ حق اکراه نداری. حق اجبار نداری، وکیل مردم نیستی، سیطره هم نداری. مردم آزادند.
«وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّى» (عبس/7). اگر هم ایمان نیاورد، نیاورده، تو وکیل نیستی، سیطره هم نداری. چه می‌دانید؟ شاید همین بچه یتیم، رجایی شد. حدیث داریم: هیچ گناهی را کوچک نشمار، شاید همان گناه پاپیچد شد و تو را زمین زد. حدیث داریم: هیچ عبادتی را کوچک نشمار. شاید همان عبادت تو را نجات داد. گاهی اوقات یک پشه یک ساعت چند میلیونی را از کار می‌اندازد. اصلا حدیث داریم: خدا گناهان کوچک را نمی بخشد. چون گناهان بزرگ آدم می‌فهمد چه کرده، مثل طلب زیاد: فلانی دو میلیون می‌خواهد. اما فلانی 10 تومان می‌خواهد! انسان قرضهای کوچک را فراموش می‌کند، در حالی که همانها هم حق الناس هست. و لذا انسان فراموش می‌کند. حدیث داریم: قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع): «أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ» (نهج‌البلاغه/حکمت 348) بدترین گناه آن است که انسان بگوید: چیزی نیست. یک قصه برایتان بگویم: کسی می‌گفت: من دیگر مسجد نمی‌روم، نمی‌روم نمی‌روم. گفتم: چرا نمی‌روی؟ گفت: پدر من به مسجد رفت با کلاه نمدی. کلاه را برداشتند و کلاه دیگری سر او گذاشتند همان کلاه با نمد وبیشتر. منتهی ما را تحقیر کردند و…
5- اخلاق برای اخلاق
«وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‌ وَ هُوَ یَخْشى‌ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى کَلاَّ إِنَّها تَذْکِرَهٌ» (عبس/11-8) آن فقیری که می‌آید (ابن مکتوم) و با تلاش هم می‌آید، خشیت خدا در دلش است. با چشمی نابینا آمده و خوف خدا دارد، تو نسبت به او بی اعتناعی می‌کنی؟! خدا مگر ول می‌کند؟! اخلاق در دنیا با اخلاق در قرآن فرق می‌کند. در دنیا اخلاق برای جذب مشتری، پیشرفت اقتصاد، فرهنگ، روابط خانوادگی، برخوردهای دیپلوماسی و سیاسی، رأی بالا و… است. اما در اسلام اخلاق برای خود اخلاق است.
این برکاتی را هم در پی دارد. معلم خوش اخلاق موفق‌تر است. کارفرمای خوش اخلاق موفقتر است، اخلاق این برکات را دارد. اما خود اخلاق هم یک ارزش است. چه طور؟ این آقای نابینا که وارد جلسه شد، آن بنده خدا عبوس کرد، نابینا او را در آن حالت دید یا نه؟ ندید. نابینا که عبوس را ندید پس ندید تا ناراحت شود. و اصلاً نفهمید. خدا می‌فرماید: من کاری ندارم که او دید یا نه، فهمید یا نفهمید، اصلا من کاری به خوشایند یا بد آیند او ندارم، خود اخلاق به عنوان اخلاق یک ارزش است. شما نباید برای نابینا به خاطر اینکه نابینا و فقیر است عبوس کنید. دنیا از برکات اخلاق می‌گوید، ما که می‌گوییم: اخلاق، علاوه بر اخلاق خود اخلاق هم برایمان مهم است. اخلاق به خاطر خود اخلاق. فرق است بین کسی که نظم را به خاطر نظم دوست دارد و کسی که نظم را به خاطر پلیس رعایت می‌کند. اخلاق قرآنی بر اساس ارزشها است.
6- جایگاه قرآن و توجه به خدا و قیامت
«کَلاَّ إِنَّها تَذْکِرَهٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ» (عبس/12-11) تا حواستان جمع باشد. یک وقت به خاطر اینکه ماشین و کفش و کلاهش کهنه است، خواستگار فقیر است، تحقیر نکنید. این تذکر بود. هرکه می‌خواهد بسم الله، متذکر بشود. «فی‌ صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ» (عبس/14-13) این قرآن در میان صحیفه هایی پر ارج است. بلندمرتبه و پاکیزه است. «بِأَیْدی سَفَرَهٍ کِرامٍ بَرَرَهٍ» (عبس/16-15) بدست سفیرانی بزرگوار و نیکوکار.
این قرآن، قرآن پاک، از خدای پاک، جبرییل پاک، رسول پاک که «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79) این آیات نورانی را فرستادیم برای تذکر.
اما: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ» (عبس/17). مرگ بر انسان، چقدر انسان کفور است! چقدر ناسپاس است! ناسپاسی می‌کنی؟ می‌دانی سن تو چقدر است؟! گردنت را در برابر خدا خم نمی کنی؟! بشنو: «مِنْ‌ای شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» (عبس/19-18) انسان، نمی دانی خدا ترا از چه آفریده است؟! از یک تک سلول، از یک اسپرم. یک «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» نمی گویی! تو از چی آفریده شده ای که اینقدر متکبری؟! از نطفه، نطفه‌ای که اندازه گیری شده است. «ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ» (عبس/22-20) می‌فرماید: یک تک سلول بودی، «فَقَدَّرَهُ» (عبس/19). راه را برایت باز کرد. واقعا خدا چقدر راه را باز کرده! راه به دنیا آمدن، راه تغذیه، راه زندگی، از طریق عقل، فطرت، انبیا. راه را نشانت داد. چه کسی است که بگوید: نمی‌دانم! خوب و بد را در نهاد هر دلی کاشت. بچه خردسالی که سیبی را به شما امانت داده و رفته است وقتی برگشت و دید شما سیب را خورده‌اید، با گریه‌اش به شما می‌گوید: که: تو خیانت کرده ای. یعنی او هم می‌فهمد خیانت را. بچه خردسال هم خوب و بد را می‌داند. گردن کلفتی نکن. هرچه را انکار کنی قبرت را نمی‌توانی انکار کنی. هستند افرادی که در مقابل خدا، گردن خم نمی کنند. از خدا نمی‌ترسند، ولی از پشه می‌ترسند.
من این حدیث را از امام رضا(ع) نقل کرده‌ام، دوباره نقل می‌کنم: امام رضا(ع) فرمود: با انسان‌های خیره سر اینگونه صحبت کنید: بگویید: برادر، خواهر بنشین تا یک جمله برایت بگویم: یا قیامت هست و یا نیست. اگر قیامت نبود مذهبی چه ضرری کرده است؟! فوقش این است که در ماه رمضان ناهارش را چند ساعت دیرتر خورده است. روزی چند رکعت نماز خوانده است. وقتی هم از خانه بیرون می‌آمد (خانم) یک روسری سرکرده است. اگر قیامت نبود مذهبی چه ضرری کرده است. حق اگر قیامت نبود اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست. آن لاابالی چه خواهد کرد؟! بنابراین عقل اقتضا می‌کند که ما باید مذهبی باشیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment