تفسیر سوره عادیات -1، برتری مجاهدان

موضوع بحث: تفسیر سوره عادیات -1، برتری مجاهدان
تاریخ پخش: 28/12/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»

1- زمان ما به مراتب از زمان رسول اکرم و امام حسین بهتر است
خبر دارید که رزمندگان ما در جبهه مشغول پیش روی هستند. فرصتی است که من هم به مناسبت فتح و پیروزی، با این برادرانی که همیشه همراه ما بوده‌اند در این زمینه کمی بیش‌تر صحبت کنم. برنامه هم برنامه‌ی فوق العاده و استثنایی است. در اعلامیه و پیامی که امام دادند و سخنرانی که امام برای سران مملکت داشتند، فرمودند: زمان ما به مراتب از زمان رسول اکرم بهتر است. چون قرآن از زمان پیغمبر مطالبی را نقل می‌کند که می‌فرماید: هر وقت به این‌ها می‌گفتیم حرکت کنید و به جبهه بروید، می‌گفتند: «وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ»(توبه/81) حالا هوا گرم است، نمی‌خواهد بروید. «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا» مردم پیغمبر را می‌دیدند. فرمان صریح خود پیغمبر را می‌شنیدند و می‌گفتند: حالا هوا گرم است و به جبهه نمی‌رفتند. اکنون، بعد از 1400 سال امتی که پیغمبرش را ندیده است، امامش را ندیده است، اما نایب امامش را دیده است و نایب امامش هم امر به جبهه رفتن نکرده است، بلکه مسئول سپاه و ارتش گفته‌اند که ما2000 نیرو برای جبهه می‌خواهیم، ولی ده هزار نفر می‌روند. وقتی انسان این آیه‌ها را می‌بیند به جنب و جوش می‌افتد. می‌فرماید: زمان ما از زمان پیغمبر بهتر است. این آیه‌ی قرآن مربوط به زمان پیغمبر است. می‌گوید: «فرح المخلفون» هرکس به جبهه نمی‌رفت، شاد بود. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ»(توبه/81) پیغمبر دستور حرکت می‌داد، هرکس نمی‌رفت، خوش بود که ما به جبهه نرفتیم. «وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا» از جهاد با مال کراهت داشتند. «وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا» علاوه بر این که خود نمی‌رفتند به افرادی هم که می‌رفتند، می‌گفتند: حالا هوا گرم است، نمی‌خواهد بروید. این زمان پیغمبر بوده است.
اما زمان ما از زمان امام حسین(ع) هم بهتر است. البته نمی‌خواهیم بگوییم همه‌ی رزمندگان از همه‌ی اصحاب بهتر هستند، اما وقتی از امام حسین دعوت کردند، امام حسین مسلم بن عقیل را فرستاد. با این که مسلم نماینده‌ی امام حسین بود، به او وفا نکردند. اما حضرت مهدی(ع) نماینده خود، رهبر انقلاب را فرستاده است. امام حسین مسلم را به نمایندگی فرستاد و حضرت مهدی، امام خمینی را فرستاد. مردم نماینده‌ی امام حسین را تحویل نگرفتند و حضرت مسلم را کشتند، ولی مردم ما، امت ایران، مردم عزیز ایران، نماینده‌ی حضرت مهدی را چگونه تحویل گرفتند؟ این مردم، مردمی هستند که تا خبر پیروزی پخش می‌شود، مساجد پر می‌شود و دست از کار می‌کشند. راننده‌ها نشاط پیدا می‌کنند. آن عالم سنی می‌رود و رزمندگان را دعا می‌کند و به خاطر شرکت در دعا شهید می‌شود. طبق قرآن این امت و این رهبر در تاریخ بی نظیر هستند. این مدعای امام است. امام فرمود: من به عنوان یکی از طلبه‌های قم این ادعا را دارم. متن آیه‌ی قرآن است و در سوره توبه آمده است که می‌گوید: رسول اکرم به مردم می‌گفت بروید، ولی مردم نمی‌رفتند و به کسانی که می‌رفتند، می‌گفتند: نروید که هوا گرم است و آن هم تاریخ حسین بن علی(ع) است که سفیرش، حضرت مسلم را فرستاد و مردم سفیر حسین را کشتند.
اما مردم ایران، رهبر انقلاب، سفیر حضرت مهدی(عج) را چه اندازه گرامی داشتند و رهبر انقلاب است که می‌فرماید: من بر دست رزمندگان بوسه می‌زنم. البته بوسه زدن حضرت امام برای ما خیلی مهم است، اما اگر کسی با قرآن مأنوس باشد، می‌بیند که این یک مسأله طبیعی است. رهبر انقلاب باید بوسه بزند. چون رهبر انقلاب با قرآن تربیت شده است و روزی چند نوبت قرآن می‌خواند. مثلاً وقتی رهبر انقلاب به سوره‌ی عادیات می‌رسد می‌گوید: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً»(عادیات/1) سوگند به اسب‌هایی که نفس نفس می‌زنند. می‌بیند که خدای بزرگ به نفس اسب سوگند می‌خورد. پس رهبر انقلاب، اگر دست رزمنده را ببوسد، یک مسأله طبیعی است.
اجازه بدهید درباره‌ی سوره‌ی عادیات کمی برای شما شرح بدهم. می‌فرماید: «والعادیات ضبحاً» «فالموریات قدحاً» این سوره را گاهی امام جماعت‌ها در نماز به جای سوره توحید هم می‌خوانند. پیغمبر یک روز که مردم هنوز از این سوره خبر نداشتند، این سوره را در نماز صبح خواند و مردم این سوره را نشنیده بودند. نماز که تمام شد، مردم گفتند: یا رسول الله! ما این سوره را تا کنون نشنیده بودیم. فرمود: بله! علی بن ابیطالب در جبهه بود، جبرئیل به من خبر پیروزی او را داد و گفت: او اسیر گرفت. غنائم گرفت. این سوره نازل شد و پیغمبر اولین بار این سوره را بدون آگاهی مردم در نماز صبح خواند. حالا من این سوره را برایتان بخوانم.
2- خداوند به نفس‌ها و حرکت سریع اسب رزمنده سوگند می‌خورد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً فَالْمُغیراتِ صُبْحاً فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً»(عادیات/5-1) در ‏«وَ الْعادِیاتِ» کلمه واو قسم است. این واو در سوره‌های قرآن مجید در آغاز که می‌آید به معنای قسم است. مثلاً اگر شما بگویی «الله» یعنی «خدا» اما اگر گفتی «والله» به معنای قسم و سوگند به خدا می‌شود. در قرآن حدود چهل سوگند داریم که طبق گفته‌ی طنطاوی در تفسیر، 20 سوگند مربوط به آسمان هاست. «وَ الشَّمْس»(شمس/1) قسم به خورشید، «وَ الْقَمَرِ»(شمس/2) قسم به ماه «وَ النَّجْمِ»(نجم/1) قسم به ستاره. . . و 20 سوگند هم مربوط به زمین است.
حالا خداوند قسم می‌خورد و می‌فرماید: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاًً» عادیات یعنی اسب‌هایی که در جبهه می‌دوند. «ضبح» یعنی اینکه از بس سریع دویده‌اند، به نفس نفس افتاده‌اند. خداوند به نفس‌های اسب‌های جبهه قسم می‌خورد. ارزش بسیار رزمندگان در این آیه مطرح می‌شود. اسبی که یک رزمنده سوار شده است و در حال دویدن است، خداوند به نفس‌های آن اسب سوگند می‌خورد و سوگند خدا به چیزهای مهم است. خود ما وقتی سوگند می‌خوریم، نمی‌گوییم به گردو یا به بادام قسم می‌خورم. می‌گوییم: به حضرت عباس! به امام حسین! به فاطمه‌ی زهرا! رزمنده نزد خدا به قدری ارزش دارد که همین که سوار اسب می‌شود و می‌تازد و اسبش خسته می‌شود، خداوند می‌فرماید: قسم به اسب‌هایی که سریع حرکت می‌کنند و تک تک نفس می‌کشند. به حالات خسته‌ی اسب‌های جبهه که زیر پای رزمندگان هستند، سوگند می‌خورد.
رهبر انقلاب می‌فرماید: من به دست رزمنده بوسه می‌زنم و بر این بوسه افتخار می‌کنم. «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً»(عادیات/2) قسم به آن اسب‌هایی که وقتی حرکت می‌کنند، سم این‌ها به سنگ‌ها می‌خورد و جرقه می‌زند. قسم به آتش افروزهایی که در اثر اصطحکاک دیده می‌شوند. «موریات» به معنی آتش افروزان است. قسم و سوگند به اسب‌هایی که در اثر حرکت سریع، با سمشان آتش افروزی می‌کنند. «قدح» به معنی به هم خوردن است. چنان سم‌ها به سنگ‌ها و زمین‌های سفت برخورد می‌کنند، یا چنان این حرکت سریع است که خود سنگ‌ها به هم می‌خورند و جرقه به وجود می‌آید. رزمنده چقدر آبرو دارد که خدا به جرقه‌ی زیر سم اسبی که این اسب زیر پای رزمنده است، قسم می‌خورد؟ خیلی مهم است. زمانی آدم می‌گوید: قسم به حضرت موسی. زمانی می‌گوید: قسم به عصای موسی. زمانی می‌گوید: قسم به مکانی که عصای موسی در آنجا بود. زمانی می‌گوید: قسم به شن‌هایی که در آن مکان بود. هرچه عصای موسی مهم باشد، قسم‌ها هم مهمتر است و عنایت‌ها هم بیشتر است. نمی‌گوید: قسم به رزمنده! نمی‌گوید: قسم به اسب‌ها! می‌فرماید: قسم به آن اسب‌هایی که حرکت سریعشان آتش افروز و جرقه ساز است. قسم به اسب‌هایی که نفس زنان خسته شده‌اند. قسم به اسب‌هایی که در اثر «قدح» به هم خوردن سنگ‌ها آتش افروز هستند. «فَالْمُغیراتِ صُبْحاًً»(عادیات/3) قسم به آن اسب‌هایی که سحر حمله می‌کنند. خدا به حیوان‌هایی که در جبهه هستند، قسم می‌خورد. البته حمله مخصوص سرباز است، اما خدا می‌خواهد سنگ تمام بگذارد. زمانی انسان می‌گوید: من دست شما را می‌بوسم. زمانی می‌گوید: دست بچه‌ی شما را می‌بوسم. زمانی می‌گوید: من دست کش دست بچه‌ی شما را می‌بوسم. زمانی می‌گوید: من آن پشمی را که قرار است دست کش دست بچه‌ی شما شود، می‌بوسم. این عنایت فراوان به شماست که دست کش دست بچه‌ی شما را می‌بوسم. رزمنده که هیچ، به اسب او سوگند می‌خورد. سوگند به اسب‌هایی که می‌دوند و نفس نفس می‌زنند. سوگند به اسب‌هایی که می‌دوند و جرقه سازهستند. سوگند به اسب‌هایی که حمله می‌کنند. «مغیرات» به معنی هجوم و حمله است. قسم به اسب‌های حمله گر که سحرگاهان حمله می‌کنند.
«فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاًً»(عادیات/4) یعنی چنان می‌دوند که غبار برپا می‌کنند. «فَوَسَطْنَ» این اسب‌ها وسط گروه دشمن می‌آیند و موضع خود را مستحکم می‌کنند. «فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاًً»(عادیات/5) با صداقت بگویم که ما تا به حال مسلمان نبودیم و این انقلاب ما را مسلمان کرد. مسلمانی که از سایه‌ی طاغوت می‌ترسید و خدا در این کتاب آسمانی، این چنین برای حرکت دادن قسم می‌خورد. جالب این که این سوره، سوره‌ای مکی است. یعنی وقتی هنوز قانون جهاد نبود و پیغمبر به مکه هجرت نکرده بود، این سوره نازل شد و این خیلی مهم است.
3- جنگ پیروز خواهد شد
امام می‌فرماید: من آن بازوان توانای رزمندگان را می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم. اگر الآن قرآن می‌خواست نازل شود، شاید این چنین بود. قسم به پادگان دو کوهه، قسم به پادگان امام حسن، قسم به شعار یا زهرا، و قرآن به این چیزها قسم می‌خورد. می‌گوید: به جرقه‌های زیر پای اسب‌ها سوگند می‌خورم. شاید اینجا می‌گفت: سوگند به برق کفش‌ها و سوگند به برق واکس کفش‌ها و قسم به آن اشک‌ها و. . . اگر قرآن الآن می‌خواست نازل شود، فکر می‌کنید به چه چیزی قسم می‌خورد؟ در زمانی که سرباز اسلام فقط اسب داشته است، در آن زمان، خداوند به نفس نفس اسبش، به جرقه‌های زیر پای اسبش قسم می‌خورد. اگر قرار بود قرآن در زمان ما نازل شود، می‌گفت: قسم به بسیج، قسم به سپاه، قسم به ارتش دلیر، قسم به عشایر، قسم به آن شن‌هایی که زیر پای آنهاست. سوگند به آن پتوها و لباس‌هایی که این‌ها از آن استفاده می‌کنند. اگر قرار بود قرآن الآن نازل شود، شاید به این چیزها قسم می‌خورد.
الحمدلله داریم پیروز می‌شویم. شما در اینجا خوشحال هستی یا غصه می‌خوری؟ خوشحال هستی. آخر اگر شما کاری برای این انقلاب نکرده باشی و خوشحال باشی، مصداق آن شعر هستی که می‌گوید: (من آنم که رستم بود پهلوان) شما شاد هستی که رزمندگان پیروز شده‌اند. برادر و خواهری که در مقابل تلویزیون هستی، آخرین فرصت امتحان است. نمی‌دانم ده یا 5 روز دیگر، جنگ پیروز خواهد شد. این وعده قرآن است.
در روایات جملاتی آمده است که مربوط به حکومت حضرت مهدی و امام زمان(ع) است ولی شاید مانعی نداشته باشد که شامل هر زمانی شود. قرآن می‌فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ»(نور/55) خدا وعده داده است که مؤمنین را پیروز کند. این وعده‌ی خداست. «لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»(حج/47) خدا وعده داده است و خلف وعده نمی‌کند.
4- چهار پیروزی در چهار انقلاب
مثل همین راهپیمایی‌های زمان شاه که ملت حرکت کردند، جان دادند و پول و خون دادند. همه نوع زحمتی کشیدند و انقلاب پیروز شد. شاه به درک رفت، اما آن‌هایی که برای پیروزی انقلاب هیچ کاری نکردند، غصه می‌خورند. در انقلاب دوم که انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول بود، لانه‌ی جاسوسی را گرفتند. در گرفتن لانه‌ی جاسوسی به دست دانشجویان مسلمان خط امام، باز عده‌ای دانشجو عمل کردند و عده‌ای هم این دانشجویان را تقویت کردند. در آن انقلاب دوم هم ما شرکت نکردیم. انقلاب سوم، روسیاهی منافقین است. همین منافقانی که تا دیروز می‌خواستند این انبار مهمات که در نزدیکی اسرای عراقی است منفجر کنند و هم به جبهه ضرر بزنند و هم خوراکی برای بلندگوهای خارجی ایجاد کنند. در انقلاب سوم رسوا شدن ملی گرایان بود. ملی گرایانی که خاک وطنشان گرفته شد و یک قدم به سوی جبهه برنداشتند. ملی گرایانی که ملیت را فقط در شعار می‌دانستند. ملی گرایانی که حتی حکم خدا را کنار می‌گذارند و به قول آن مرد بزرگ که می‌گفت: اگر خدا فرموده است شراب حرام است، می‌گویند: نه! رفراندوم می‌کنیم تا ببینیم اکثریت چه می‌گویند؟ اگر اکثریت گفتند: شراب بخورید، به خدا می‌گوییم: خوش آمدی. انقلاب اول نابودی سیستم شاهنشاهی بود. انقلاب دوم تضعیف آمریکا با گرفتن لانه‌ی جاسوسی بود. انقلاب سوم روسیاه شدن منافقان و ملی گرایان بود. انقلاب چهارم فتح و پیروزی در جبهه بود. برادری که پای تلویزیون نشسته‌ای، در کدام یک از این چهار انقلاب شرکت نکردی؟ این انقلاب‌ها یکی پس از دیگری ایجاد می‌شوند.
5- برای نجات مردم عراق می‌توانیم وارد عراق شویم
انقلاب پنجم و ششم هم خواهد بود. اگر هم عراق به ما حمله نمی‌کرد، ما حق حمله داشتیم. این قرآن است. قانون اساسی ما قرآن است. امشب یک سؤال می‌کنیم. اگر آمدیم و عراقی‌ها را از مرز بیرون کردیم، وارد خاک عراق بشویم یا نه؟ قرآن چه می‌گوید؟ قرآن می‌گوید: وارد بشوید. ما نباید در مسائل سیاسی کشورهای دیگر دخالت کنیم. این کتاب آسمانی می‌گوید: باید وارد عراق شوید. چرا؟ «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ»(نساء/75) چرا نمی‌جنگید تا مستضعفین عراق را نجات بدهید؟ ما خود یک مسئله هستیم که چون خاک ما را گرفته‌اند، باید دفاع کنیم. یک مسئله هم خود مستضعفان عراق هستند. تا چه زمانی آیت الله صدرها و بنت الهدی‌ها و مجاهدین عراقی تحت شکنجه در زندان‌ها کشته شوند؟ تا چه زمانی مسلمانان عراق اینطور زجر بکشند؟ اگر هم عراق نیرویش را بردارد، ما باید وارد خاک عراق شویم. سربازان ما باید وارد شوند. باید بجنگند. «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»(حج/39) چون به ما حمله شده است، جنگ تحمیلی است. باید برای پاسداری از مرز بجنگیم و این‌ها را بیرون کنیم. تا به حال جنگ ما برای این بود، از فردا و پس فردا باز باید وارد خاک عراق شد و تمام قدرت‌های صدام را نابود کرد. قرآن می‌فرماید: چرا برای نجات مستضعفین حرکت نمی‌کنید؟ تازه اگر مرز خود ما آزاد شود، مستضعفین را چه می‌کنید؟ بنابراین جنگ ما با صدام فقط به خاطر حمله نیست، شروع جنگ ما به خاطر حمله‌ی او بود، اما وقتی هم حمله تمام شود و مرزها آزاد شود، باز طبق فرمان خدا، باید برای نجات مستضعفین حمله کنیم. مگر این که طاقت نداشته باشیم. ولی ایران طاقت دارد. با عراق و حجاز و اردن و مصر هیچ مناسبتی ندارد. ایران قدرت دارد. به خاطر این که دیروز وقتی چند مجروح به قم آوردند، پیرزن رفته و در صف ایستاده که از من خون بگیرید و به این مجروحان بدهید. ملتی که پیرزنش، پیرزنی است که نمی‌تواند راه برود، اما با ماشین خود را به بیمارستان رسانده است تا برای جبهه خون بدهد، این ملتی که عالم سنی آن در مهاباد به خاطر دعا ترور می‌شود و پیرزنش به زحمت می‌رود تا خون بدهد و آن دیگری نان می‌دهد و آن دیگری ژاکت می‌بافد، این ملت قادر است هم با اردن و هم با عراق و هم با مصر بجنگد.
6- باید باطل را از بین برد
قرآن می‌فرماید: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ»(انبیاء/18) «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»(اسراء/81) حق می‌آید و باطل نابود می‌شود «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» بعضی این آیه را می‌دانند. می‌نشینند و می‌گویند: باطل از بین می‌رود. قرآن می‌گوید: باطل از بین می‌رود، ولی چگونه؟ حق خواهان باید برخیزند و حق را بر سر باطل بکوبند تا باطل از بین برود. باطل این گونه از بین می‌رود. این دو آیه را باید کنار هم تفسیر کرد. «نَقْذِفُ» یعنی پرتاب می‌کنیم، می‌کوبیم، پرت می‌کنیم. حق را باید گرفت و کوبید. «عَلَى الْباطِلِ» حق را باید گرفت و بر سر باطل کوبید. «فَیَدْمَغُهُ» از دمق می‌آید. یعنی باید فحشاء را از بین برد. پس باطل خود به خود از بین نمی‌رود. هواداران حق باید بیایند و حق را بردارند و در سر باطل بکوبند. آن وقت باطل رفتنی است. «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» حق می‌آید و باطل می‌رود و همانا باطل رفتنی است. این درست است ولی به واسطه‌ی حرکت مسلمان‌ها حاصل می‌شود. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ» به واسطه‌ی کوبیدن حق در سر باطل، باطل از بین می‌رود. این ارتش صدام، عجب ارتش ترسویی است و خدا این ترس را به ما وعده داده است. اجازه بدهید آیه را برایتان بخوانم که این‌ها چگونه می‌ترسند. قرآن می‌فرماید: «سَأُلْقی‏ فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ»(انفال/12) یعنی در دل کفار ترس و رعب القاء خواهم کرد. می‌دانید پنج هزار اسیر توسط چند رزمنده ما گرفته شد؟ این وعده‌ی قرآن است. قرآن می‌گوید: «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ»(انفال/65) یعنی 20 نفر بسیجی بر دویست نفر پیروز می‌شوند. این شعار قرآن است. اوایل جنگ من این را اینطور معنا کردم. ارتش 20 میلیونی بر جمعیت 100 میلیونی آمریکا پیروز می‌شود. این شعارها را فراموش نکنید. به امید روزی که متن این‌ها جزء اشعار و حماسه‌ها و سرودها شود.
7- آمریکا اعمال صدامیان را برایشان زینت داد
خداوند در آیه‌ای از سوره‌ی انفال می‌فرماید که چگونه این‌ها فریب می‌خورند. «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ»(انفال/48) آمریکا، شیطان بزرگ اعمالشان را برای صدام زینت داد. آمریکا به صدام گفت: سه روزه ایران را می‌گیرد «وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ» امروز احدی بر شما پیروز نمی‌شود. «وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ» من که آمریکا هستم، من هم کمک تو می‌کنم، اما آمریکا از کمک‌های غیبی غافل بود. ما در قرآن چند آیه داریم که خداوند فرشتگان و ملائکه را می‌فرستد. چرا نفرستد؟ بهتر از این بسیجی‌ها و این سپاهیان و این ارتشی‌ها چه کسانی هستند؟ اگر بنا باشد ملائکه نازل شوند، چه کسانی از این‌ها بهتر است؟ وقتی خداوند برای قطرات باران ملک دارد، وقتی خداوند برای دریاها مأمور دارد، وقتی خداوند برای گردانندگی این جهان هستی ملائکه‌ای دارد «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»(نازعات/5) آیا تنظیم ابر و باران مهم‌تر است یا تنظیم این جوان‌ها در جبهه؟ خداوندی که برای تنظیم همین هستی در قرآن می‌فرماید: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» یعنی گروهی از ملائکه را برای تنظیم امور هستی، مقرر کرده است. مگر اینطور نیست که تمام هستی برای انسان است و مگر اینطور نیست که خلقت انسان برای عبادت است و مگر اینطور نیست که بهترین عبادت‌ها به جبهه رفتن است و اگراین ابر و باد و مه و خورشید تنظیم کننده می‌خواهد، گل سر سبد تنظیم کننده نمی‌خواهد؟ اجازه دهید این را به گونه‌ای گسترده‌تر بگویم. هستی برای چیست؟ تمام هستی برای انسان است. «خَلَقَ لَکُمْ»، «سَخَّرَ لَکُمْ»، «مَتاعاً لَکُمْ» همه را برای تو درست کردیم. اگر نگوییم ابر و باد و مه و خورشید و فلک فقط برای ماست، لااقل منافع ما در این‌ها در نظر گرفته شده است.
انسان برای چه چیز آفریده شده است؟ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) برای این که انسان در خط خدا حرکت کند. عبادت چیست؟ حدیث داریم تمام خیرها یک سمت و رفتن به جبهه و جهاد هم در سمت دیگر است. جهاد بهترین عبادت است. آن وقت اگر ملائکه برای امور هستی هستند، برای تنظیم و هماهنگی جهاد چه مانعی دارد که ملائکه وجود داشته باشد؟ نمی‌خواهم بگویم ممکن است، بلکه وقوع پیدا کرده است. «بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمین»(آل عمران/125) برای اسلام پنج هزار فرشته را به کمک فرستادیم. بسیاری از برادران، حضرت مهدی(عج) را دیدند و هرکس هم منتظر امام زمان است، باید نماینده‌اش را تحویل بگیرد. کسی که بگوید من منتظر حضرت مهدی هستم و پیام نایبش را نادیده بگیرد، دروغ می‌گوید. البته نمی‌خواهم بگویم مراد قرآن از شیطان آمریکاست. می‌خواهم اینطور بگویم که شیطان همان ابلیس است. شیطان در یکی از جنگ‌ها به قیافه‌ای در آمد و نزد کفار آمد و گفت: حمله کنید، پیروز می‌شوید. این‌ها به خیال وعده‌های شیطان حمله کردند و پیروز نشدند. این مخصوص صدر اسلام بود. ما هم شاید بتوانیم اینطور استفاده کنیم که آمریکا، شیطان بزرگ، اعمال صدامیان را برایشان زینت داد. یعنی شیطان بزرگ به صدامیان گفت: نیرویی را که شما دارید، هیچ کس ندارد. ارتش شما منسجم است و ارتش ایران متزلزل است. حمله کنید، سه روزه ایران را می‌گیرید. «وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ» ابلیس گفت: کسی امروز بر شما غالب نمی‌شود. «وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ» و من هم از شما حمایت می‌کنم. اما «فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ»(انفال/48) وقتی دو گروه نیروهای رزمنده و گروه مددهای غیبی را دید «نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ» آمریکا هم مجبور شد با سیستمی در عراق کودتایی به وجود بیاورد. یک شاپور بختیار به جای شاه و یک جانور دیگری به جای صدام می‌گذارد ولی فایده ندارد.
8- الآن عرفان در جبهه است
زمانی به شهری رفتیم. گفتند: امشب این جا یک بحث عرفانی مطرح می‌شود. ما رفتیم و دیدیم اشخاص مهمی آمده‌اند و علوم قدیم و علوم جدید را می‌دانند و لوستر قشنگی و قالی‌های قیمتی دارند. یک‌اش خوش مزه‌ای هم پخته بودند. ‌آش را آوردند و خوردند و بعد از آش بحث عرفان شروع کردند. گفتم: زیر این لوستر و روی این قالی و بعد از خوردن یک شکم پر‌ آش، بحث عرفان مسخره بازی است. فعلاً عرفان در جبهه است. عارف کسی است که جز خدا را نبیند. من برای سلام کردن به برادران رزمنده به جبهه رفته بودم. رفته بودم تا به ایشان سلام کنم و دستشان را ببوسم. در یکی از سخنرانی‌هایی که در یکی از پادگان‌ها کردم، گفتند: دعا کن ما شهید شویم. گفتم: امام تا به حال کسی را دعا نکرده تا شهید شود. شما هم نباید بگویید، آمدیم تا شهید شویم. باید بگوییم آمدیم مرز را حفظ کنیم، آمدیم عراقی‌ها را بیرون کنیم. نیامده‌ایم شهید شویم. منتهی در این راه شهید شدن افتخار است.
ما باید به وظیفه‌ی شرعی خود عمل کنیم. بعد از سخنرانی ما عده‌ای از این برادران پاسدار و بسیجی ما آمدند که چرا تو امشب اینچنین گفتی؟ گفتی که نیامدیم که شهید شویم. نه خیر! ما آمده‌ایم تا شهید شویم. گفتم: این دلیل قرآنی ندارد. در قرآن من می‌خواهم شهید شوم، نداریم. در قرآن آمده که من می‌خواهم به وظیفه‌ی شرعی خود عمل کنم. من به جبهه برای رزم و مبارزه با طاغوت آمده‌ام. در این راه اگر شهید شدم، که الحمد لله، اگر هم سالم برگشتم، الحمدلله. «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ»(توبه/52) بعضی به قدری عجیب می‌روند که آدم تعجب می‌کند.
9- کیفیت گریه در اسلام
بسیاری از این سپاهیان و افسران و بسیاری از این بسیجیان و عشایر ما وصیت می‌کنند که مادر برای ما گریه نکن. ما در اسلام گریه داریم. البته گریه دو نوع است، گریه‌ی سوز اشکال ندارد اما گریه‌ی ضعف اشکال دارد. گاهی اشک از سوز است، مانعی ندارد. اگروقتی آدم دلش می‌سوزد، گریه نکند، شاید به قلبش فشار بیاید و ضرر داشته باشد. اگر دل ما سوخت، اشک ما اتوماتیک جاری می‌شود. اگر اشک به طور طبیعی جاری شد، طوری نیست، اما اظهار ضعف بد است.
پیغمبر ما یک بچه‌ی کوچک به نام حضرت ابراهیم داشت. او از دنیا رفت. رسول اکرم گریه کرد. اصحاب گفتند: یارسول الله زشت است گریه می‌کنی. فرمود: دلم می‌سوزد، گریه از سر سوز اشکال ندارد. آن گریه‌ای بد است که انسان عقب نشینی کند. گریه‌ای که نشان دهنده‌ی ضعف است، اشکال دارد. افراد هم فرق می‌کنند. حساب رهبر انقلاب با آن زن خانه دار فرق می‌کند. اگر رهبر انقلاب زمانی خدای نکرده در حسینیه‌ی جماران گریه کند، جبهه شکست می‌خورد. اما بچه‌ی کسی شهید شده است و گریه می‌کند، مانعی ندارد. بچه‌ها نباید وصیت کنند که گریه نکن. طبیعی است و اسلام هم کسی را از گریه منع نکرده است. حضرت یعقوب در فراق بچه‌اش گریه کرد. امام حسین روز عاشورا برای علی اکبر گریه کرد. ما مأمور شدیم برای عزای حسین اشک بریزیم. پیغمبر گریه کرد و حضرت زهرا گریه کرد. حضرت سجاد گریه کرد. طبق روایات ما حضرت مهدی در فراق جدش گریه می‌کند و این اشکال ندارد. مسئله گریه در قرآن و حدیث فراوان مطرح شده است. وصیت کردن به این که برای من گریه نکنید، درست نیست. بلکه وصیت کنید که از شهادت من اظهار ضعف نکنید. این وصیت درست است. معنای عرفان این است که انسان خودش را از غیر خدا جدا کند. عارفان و مخلص حقیقی در جبهه‌ها هستند. همین طور که می‌گوید: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً»(عادیات/2-1) قسم به اسب‌هایی که نفس زنان در جبهه شرکت می‌کنند، شاید اگر قرار بود الآن خدا قرآن را نازل کند، قسم به آن مادری می‌خورد که برای جبهه‌ها خون می‌دهد و جوان و نانش را می‌دهد و پیراهن می‌دوزد. قسم به آن که برای عیادت مجروحین به شهرها می‌رود. قسم به کسانی که در تشییع جنازه‌ی شهدا شرکت می‌کنند. قسم به آن بچه‌های کوچک دزفول که خانه هایشان خراب شده است، ولی به اسیر عراقی آب یخ می‌دهند. قسم به آن زنان دزفول که حالا برای اسرای عراقی خون می‌دهند ولی قرآن در آن زمان نازل شده است و آن آیات همیشه است. ما نباید بگوییم: قرآن مخصوص یک زمان است. این قرآن برای ما نمودار است. البته برای آیه‌ی «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» تفاسیر دیگری هم شده است. بعضی می‌گویند: آن شترهایی را می‌گویند که حاجی‌ها را از مشعر به منی و از عرفات به مشعر می‌برند و در آن راه خسته می‌شوند. اما علامه طباطبایی(ره) می‌فرماید: سیاق و آهنگ آیات به شترهایی که حاجی‌ها را می‌رسانند نمی‌خورد و این طبق جلد20 تفسیر المیزان است. چون این سوره را به شکل دیگر هم معنا کرده‌اند.
درود بر رهبر انقلاب و بسیج و عشایر و سپاه باد. درود به برادران شهربانی و ژاندارمری و درود به تمام رزمندگان و درود به کسانی که پشت جبهه خون و نان و غذا و از این قبیل به جبهه‌ها می‌فرستند. خداوندا راه کربلا و از کربلا راه قدس و از قدس راه گشایشی برای تمام مستضعفان جهان به دست همین برادران هرچه زودتر مقدر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment