موضوع: تفسیر سوره حجرات (26)
تاریخ پخش: 17/08/80
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- گرامیترین و با ارزشترین انسانها
سوره حجرات را تفسیر میکردیم رسیدیم به آیه 13، به نیمه شعبان برخوردیم راجع به آقا امام زمان(ع) صحبت کردیم، حالا این آیه را معنی کنیم. همان آیهای که تقریباً همه ایرانیها حفظ هستند.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» (حجرات/13)
کلمات این آیه هم کلماتی است که با آنها خیلیها آشنا هستید. «یا أَیُّهَا النَّاسُ» یعنی ای مردم، «إِنَّا خَلَقْناکُمْ» بدرستی که ما شما را آفریدیم، «مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى» از مرد و زن، «وَ جَعَلْناکُمْ» و قرار دادیم شما را «شُعُوباً» شعبه شعبه، «وَ قَبائِلَ» و قبیله قبیله، شما را تیره تیره آفریدیم، «لِتَعارَفُوا» تایکدیگر را بشناسید.
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» بدرستی که گرامیترین شما نزد خداوند کسی است که تقوایش بیشتر باشد، «إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» بدرستی که خداوند دانا و خبیر است. آیات قبل در سوره حجرات یک آیه میگفت: مسخره نکن، یک آیه میگفت: غیبت نکن، یک جمله میگفت: تجسس نکن. حالا ریشه غیبت و تجسس و مسخره این است که آدم خودش را برتر میداند، میخواهد مسخره میکند او را سر به سر این میگذارد، چون خودش را برتر میداند. میگوید که ریشه مسخره این است که شما خودتان را برتر میدانید. چه کسی خود را برتر نداند، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» به مرد بودن ننازید، به زن بودن ننازید، به فلان قوم، من از فلانی هستم، شهری، دهاتی، شرقی، غربی، از کدام منطقه هستی، از کدام قبیله هستی به هیچ کدام ننازید، چون «خَلَقْنا» ما همه را خلق کردیم «وجَعَلْنا» ما قرار دادیم، دست ماست، وقتی دست ماست شما به چی مینازید؟ هیچ وقت رئیس و کارمند بانک که پولها را میگیرد افتخار نمیکند، میگوید مال تو که نیست، مال مردم است امروز میگیری فردا پس میدهی، خوشحالی که امروز چقدر پول گرفتم، خب به تو چه؟ یا غصه بخورد امروز خیلی پول دادم، به تو چه؟
ما اگر بدانیم که همه دست خداست، هیچ وقت نمیگوییم برو زشت است، چرا زشت است؟ خدا این را اینطور خلق کرده و در کنار زشتیاش انواع زیباییها را هم دارد. منتها زشتیاش را میبینی، ولی زیباییاش را نمیبینی. او که آفریده بهتر میداند. نژاد، قبیله اینها ملاک نیست، تفاوتهای آفرینش همه حکیمانه است، برای شناسایی است «لِتَعارَفُوا» برای تفاخر نیست. ما که شما را یک زن و یکی مرد و یکی از این و یکی از آن قبیله، اینطور قرار ندادیم که پز بدهید، برای اینکه مشخص باشید، واقعاً اگر همه مردم شکلهایشان یک جور بود چطور می شد شناخت، راه شناسایی این است که هر کسی یک جور باشد و یک شکل باشد. این تنوعها و تفاوتها، قبیلهها، اینها بخاطر شناسایی است نه به خاطر تفاخر. تبعیض نژادی ممنوع، الآن 1400 سال است از اسلام میرود، هنوز بسیاری از کشورها دچار تبعیض نژادی هستند، چه فرقی میکند سیاه و سفید؟ سیاه و سفید چه فرقی میکند؟ تبعیضات نژادی، تبعیضات قومی، قوم عرب چه فرقی میکند؟
ما در پیش نمازی هم نمیگوییم حتماً باید این پیش نماز شود، اگر توی مسجد چند نفر هستند، او که تقوا و سوادش بیشتر است والا مسجد ارث پدر کسی نیست، اگر یک مسجدی یک پیشنمازی دارد و مردم از سوادش یا تقواش گله دارند، و کسی پیدا شده در منطقه که سواد و تقواش از پیشنماز بیشتر است حق با اوست. اگر میدانیم که اگر ایشان پیش نماز شود جمعیت مسجد دو برابر میشود، باید فوری پیشنماز جایش را به او بدهد.
2- ملاک امتیاز حق است
امیرالمؤمنین(ع) حدیثی دارد که در جلد الغدیر آمده: بنده حالا توی تلویزیون حرف میزنم، اگر بدانم شب جمعه آینده فلانی حرف بزند صد نفر بیننده بیشتر دارد من نباید دیگر توی تلویزیون باشم. آقای قرائتی تو برو کنار، ایشان بیایند. صد نفر مشتری بیشتر دارد، او بیاید. در امر به معروف هم همینطور است. ممکن است اگر من حرف بزنم اثرش 13 درجه باشد، شما بگویید 14 درجه، به من گفتهاند به شما بگویم شما این را بگویی، بگویم نه من بگویم، چرا بگویم؟ خیلیها میروند میگویند: آقا شوهر ما مثلاً فلان عیب را دارد. میگویم شوهرشما رفیق کیست؟ حرف کی در شوهر شما اثر دارد، اگر حرف فلان خلبان اثر دارد، بگذار خلبان به شوهرت بگوید، اگر فلان بازاری، فلان مدیر کل، فلان ورزشکار، کی در شوهر شما اثر دارد؟ حرف هر کسی اثرش بیشتر داشت امر به معروف را همان آقا بکند، ما باید ببینیم کی حرفش اثرش بیشتر است؟ علتی که انقلاب ما پیروز شد این است که امام(ره) آمد و حرف او از همه بیشتر بود. یعنی نفوذ کلام او از همه بیشتر بود. گفتند: خوب تو رئیس، رهبر تو، وقتی گفتند رهبر تو مردم هم اطاعت کردند، شاه تحقیر شد، مستشاران آمریکایی فرار کردند، انقلاب پیروز شد. حرف کی؟ یعنی مردم حرف چه کسی را قبول دارند؟ ببینید یک وقت یک کسی، یک نفر را دوست دارد، می گوییم چرا؟ میگوید خودم هم نمیدانم چرا؟ من دوستش دارم ولی نمیدانم چرا؟ ولی یک وقت میگوید دوستش دارم، چون دروغ نمیگوید. درسش خوب است. مراعات حق مردم را میکند. لوس نیست. از زیر کار در نمیرود. یک کمالاتی دارد و من به خاطر این کمالات دوستش دارم. اگر کمالات بود این دوستی میماند، چون کمالات همیشه هست، معمولاً. اما اگر گفت من این را دوستش دارم خوشگله، فردا تب میکند مریض میشود، دیگر دوستش،.. چرا این دختر را میخواهی باهاش ازدواج کنی؟ باباش پولدار است، پس اگر پدرش ورشکست شد، تو هم دختر را طلاق میدهی؟ اگر رفاقت بر اساس پول و شکل است. حدیث داریم، هر کسی ازدواج کند بخاطر پول و شکل، چون پول و شکل تغییر میکند آن ازدواجها هم پایان ندارد. اما اگر ازدواج کند بخاطر اینکه ایشان یک ارزشی دارد، ارزشها ثابت است. خب، انسان فطرتاً دنبال برتری است. یعنی انسان دلش میخواهد برتر باشد. چون انسان فطرتاً توسعه طلب است و دلش میخواهد برترباشد.
اسلام میگوید اگر میخواهی برتری داشته باشی «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» تقوایت را زیاد کن، مگر نمیخواهی همه مردم تو را خوب بشناسند، خوب درس بخوان، شاگرد اول، چون انسان دلش میخواهد همه مردم نگاهش کنند، تو چرا یک کفش پا میکنی که همه مردم نگاه به کفشت کنند، عوض این که خرج پایت میکنی از راه کفش که مردم نگاهت کنند خرج مخت کن. به جای اینکه مردم را از طریق کفش متوجه خودت کنی از طریق مغز مردم را متوجه خودت کن. بعضیها میخواهند نگاهش کنند، عطسه هم که میکند یک جوری عطسه میکند که همه نگاهش کنند، این چقدر آدم بی شخصیتی است، این هیچ کمالی ندارد، میخواهد مردم از راه عطسه کردن نگاهش کنند. خب شما می توانستی یک قدم خیر برداری.
3- خاطرهای از عاقبتاندیشی صالحی مازندرانی
خداوند رحمت کند آیت الله صالحی مازندرانی را یک چیزی برایتان بگویم عجیب، خب ایشان از علمای قم بود و از مدرسین، بنده هم یک مدتی شاگرد ایشان بودم، دختر ایشان میرود توی بازار کنار خیابان قم یک کسی هست که جگر، دل مرغ میفروشد، دل و جگر را توی کیسه کرده، میآیند و میخرند. دختر ایشان رفت گفت من یک خانمی را دیدم کنار دل و جگر مرغ نگاه میکرد، همینکه صاحب آن نگاهش را آنطرف کرد یکی از این نایلونها را برداشت و تند رفت و خلاصهاش این زن دل و جگر مرغ را دزدید. گفت معلوم میشود این زن فقیری بوده، هیچی نداشته و بچه هایش گرسنه بودند، آمده اینکار را کرده، پاشو برویم، آیتالله صالحی مازندرانی پا میشود و میرود آنجا که اینها را میفروخته، به آن اقا میگوید، این دل و جگر در این نایلون چقدر است؟ او هم میگوید هزار تومان. هزار تومان میدهد و میرود. میگوید آقا نبردی، شما هزار تومان هم دادی یکی را بردار و ببر، گفت، ببین آقا خانمی فقر بهش فشار آورده یکی از اینها را برداشته و فرار کرده، من ترسیدم روز قیامت گیر باشد که این کار را کرد، من آمدم این هزار تومان را دادم که او را از دین آزاد کنید، او به تو روز قیامت بدهکار نباشد. این روح چقدر لطیف است.
4- رعایت حقوق دیگران
حضرت امام خمینی(ره) وقت ظهر، نماز بود، آمد نماز بخواند، وقتی خواست وارد سالن بشود دید دم درب سالن خیلی کفش است و کفشها هم همه بغل هم بودند، یک خورده نگاه کرد به کفشها و برگشت، گفتند آقا مردم منتظر نماز جماعت هستند، گفتند، آخر من بخواهم نماز جماعت بخوانم باید پا بگذارم روی این کفشها وقتی هم پا روی کفش مردم بگذارم درست نیست. گفتند آقا کفشها را کنار میگذاریم کفشها را کنار زدند، بفرمایید، فرمود کفشها بهم میریزی که برای من راه باز کنی؟ اینها وقتی بازمی گردند کفش هایشان قاطی پاتی میشود، وقتشان تلف میشود بگویید مردم نمازشان را فردی بخوانند. من جماعت نمیخوانم، ببینید اینها چقدر قشنگ است، تقوا اینهاست، تقوا این است که انسان مواظب باشد یک کلمه نگوید، ما افرادی هستیم به قدری متملق، امروز تا این پول دارد، سلام، مخلصم، حال شما فردا پول بستنی ما را نمیدهد. قهر میکنیم، با یک بستنی رفیقش میشویم با یک ساندویچ قهر میکنیم. با یک نمیدونم پپسی کولا رفیق میشویم و با یک کوکا قهر میکنیم. اینها خیلی بد است که انسان رفاقتش بر اساس اینها باشد.
5- ملاکهای انتخاب دوست
حدیث داریم اگر میخواهید رفیق بشوید، با کی رفیق بشوید، سه تا خط کش داریم گفته با اینها رفیق شو، چون بالاخره انسان بی دوست که نمیشود، باید با یکی رفیق شود، حالا که میخواهی رفیق شوی، با این خط کش رفیق شو.
یک: نسبت به خدا چه میکند، اگر اهل نماز است با او رفیق شو، چون این که نعمتهای خدا را نادیده میگیرد، از خدا تشکر نمیکند تو هم که با او رفیق بشوی و هرچه به او به خدمت کنی، کسی که لطف خدا را تشکر نکند الطاف تو را هم تشکر نخواهد کرد و بیخود با او رفیق نشو.
خدا که به این چشم داد، هوش داد، شکل داد، سلامتی داد، پدر داد، مادر داد، عقل داد، فطرت داد، و عزت داد، آبرو داد، توان داد زیبایی داد، خدا که این همه به او چیز داده حاضر نیست یک الله اکبر بگوید، چرا با او رفیق میشوی؟ هر چه هم به او خدمت کنی، کسی که لطف خدا را نادیده میگیرد، لطف تو را هم نادیده خواهد گرفت.
دو: میخواهی با او رفیق بشوی ببین نسبت به پدر و مادرش چکار میکند. کسی که طرف پدر و مادر را، زحمات پدر و مادر را نادیده بگیرد، تو را هم هر چه باهاش رفیق شوی و بهش خدمت کنی، لطف تو را هم نادیده میگیرد، او که گوش به حرف پدر و مادر نمیدهد و زحمات بابا و ننهاش را نادیده میگیرد، زحمات شما را هم نادیده خواهد گرفت، نمیخواهد با او رفیق شوی.
سه: ببین رفقای قبلی را وفادار هست یا نه، کسی که رفقای قبلی را رها کرده تو را هم رها خواهد کرد. این خط کش است. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»
آخر آیه میگوید: «إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» خدا عالم است خبیر است، علیم است. آخر «عَلیمٌ» با «خَبیرٌ» فرق میکند، «خبره» با «علم» فرق میکند. «عَلیمٌ» یعنی میداند و «خَبیرٌ» یعنی خوب میداند.
مثال: به یک انباردار میگوییم ببخشید توی این انبار چیست؟ میگوید: دویست تا چرخ خیاطی است دویست تا آبگرمکن است 150 تا، ممکن است انباردار هم علیم باشد. یعنی بداند توی انبار چیست، اما خبیر نیست یعنی بداند چرخ خیاطی از چند قطعه هست. کدام قطعاتش داخلی است و کدام خارجی یعنی کیلویی میداند. اما ریز نمیداند، «عَلیمٌ خَبیرٌ» یعنی هم میداند و هم ریز میداند. یعنی مو به مو میداند. یک وقت میگوییم بله تهران شلوغ است، تهران شلوغ است، جمعیت زیاد دارد، اما یکی میگوید کدام محله چقدر جمعیت دارد؟ تعداد زنها؟ تعداد مردها، تعداد باسوادها، لیسانسها، فوق لیسانسها، دکترها، خانههای چهل متری کجاست، خانههای 60 متری کجاست، خانههای پانصدمتری به بالا کجاست؟ کدام کوچه بن بست است. انکه کوچه به کوچه میداند و خونه به خونه او علی نیست او خبیر است. به هم گفتهاند وقتی عروس و دامادها به هم قهر کردند زود دادگاه نروند به مشاور خانواده مراجعه میکند. زود مراجعه نکند، برود پهلوی فامیل خانم بیاید و یکی از فامیل مرد چرا؟ برای این که فامیل، فامیل را میشناسد، آن قاضی که آنجا نشسته چه میداند که حسود هستم یا نیستم، که پیدا نیست. عقدهای هستم یا نیستم عقدهای که پیدا نیست، وسواس هستم یا نیستم، سوء ظن دارم یا ندارم او که نمیداند. او فقط پرونده را نگاه میکند چه نوشته. بعد آثار چاقو بوده خونی بوده، سیلی بوده، جایش سرخ شده، سیاه شده، او فقط ظاهر را میبیند و بعد هم حکم میکند. و اما این که میگوید «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها» (نساء/35) چون اهل، فامیل خبیر است. این همچین است. او روی فلان مسأله، روی فلان شخص، روی فلان حالت حساسیت دارد. خوب اگر تقوا را ملاک برتری قرار دادیم، خدا میداند که چه کسی با تقواست.
حالا کرامت، میگوید «عِنْدَ اللَّه» یعنی چه؟ «عِنْدَ اللَّه» یعنی نزد خدا، یک وقتی میگوید، تاریخ چه قضاوت خواهد کرد، دیدی بعضیها توی سخنرانی میگویند: ما اگر این کار را بکنیم در آینده تاریخ قضاوت خواهد کرد. هرچی میخواهد قضاوت کند من چکار به تاریخ دارم، خدای من که تاریخ نیست که. البته اگر تاریخ خیر بگوید خوب است.
قران هم گفته: «اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ» (شعراء/84) حضرت ابراهیم(ع) گفت: خدایا جوری به من توفیق بده که آینده هم مردم برای من ذکر خیر بکنند. ذکر خیر کمال است، اما ما مرتب بگوییم وظیفه امروز ما چیست؟ وظیفه امروز ما این است. حالا فردا تاریخ خواهد گفت که چی؟ ما نباید تاریخ پرست باشیم، آقا نیاکان ما چنین بوده، نیاکان ما درست بوده؟ قدمشان روی چشم، نیاکان ما غلط بوده ما گوش به حرف نیاکان هم نمیدهیم. آخر یکی از اشکالات نیاکان بت پرستی است. به بت پرستها میگفتند: چرا بت میپرستید؟ قران میگوید: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) نیاکان ما بت میپرستیدند. خدا فرمود آیا همه راه نیاکان باید بروید.
6- تشخیص حق در اختلافات
یکی آمد در جنگ جمل نگاه به یک سمت کرد دید امیرالمؤمنین(ع) است و سمتی دیگر عایشه، عایشه خوب زن پیامبر(ص) است، ام المؤمنین است، طلحه از اصحاب پیامبر است، زبیر خیلی به گردن اسلام حق دارد، خیلی شجاع بود، آنقدر زبیر قهرمان بود. در تاریخ اسلام زبیر تاریخ روشنی دارد. گیج شد گفت من که گیج هستم، الآن هم هست، میگوید ما نفهمیدیم چرا اینطوری میکنند، خود حزب اللهیها، اینها دیگر چرا؟ ما که گیجیم. بعضیها میگویند حالا که ما گیج هستیم خداحافظ، میگوییم نه وایسا چرا گیجی؟
توی جنگ جمل یکی آمد گفت ما که گیجیم علی را بگذاریم کنار که از یاران اسلام است، زبیر را، عایشه را، گفت من که گیجم، فرمود: بیا گیج نباش، «اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ» (بحارالانوار/ج40/ص125) به به چه جملهای گفت: شما چکار داری به آدمها، آدمها را کنار بگذار، الآن ممکن است یک کسی بگوید آقا من اصلش نمیدانم جمهوری اسلامی یک حرفی میزند، کشورهای اسلامی دیگر هم یک حرفی میزنند، او یک چیزی، این یک چیزی میگوید، ما که نفهمیدیم. همه هم میگویند اشهد ان لا اله الا الله و همه هم میگویند اشهد ان محمداً رسول الله. همه شهادت میدهند همه نماز میخوانند، همه قران میخوانند، همه قران چاپ میکنند، ما که گیجیم.
اتفاقاً من مکه بودم یک جوانی آمد گفت: راستش را بخواهی من گیجم، ایران را میبینم، اینجا را میبینم، شما بیا کار به آدمها نداشته باش، نه ایران، نه اینجا نه اونجا، هیچی هیچی.
«اعْرِفِ الْحَقَّ» حق را ببین. یک جمله میگویم به من بگو، زهد خوب است یا اشرافیگری، زهد خوب است یا اسراف، شما طرفدار کدامی، سادگی و زهد خوب است یا اسراف و اشرافیگری؟ به من بگو کدام پهلوی تو ارزش دارد؟ خب دانشجو بود، فهمیده بود، گفت سادگی، گفتم این بعلاوه این منهاست، یعنی این منفی و این مثبت است، اگر این است شما ببین علی زهد دارد یا غیر علی، ببین شجاعت یا ترس کدام ارزش دارد؟ گفت شجاعت. گفتم توی رهبرهای کشورهای دنیا ببین از امام خمینی(ره) شجاعتر داریم یا نداریم، عدالت یا ظلم؟ آقا الآن اسراییل سمبل تجاوز است. قشنگ بچهها و جوانهای فلسطین و لبنان را میکشد، مبارزه با اسراییل یک ارزش است. کدام یک از کشورها مثل ایران مبارزه میکند و اسراییل از کدام کشور میترسد؟
اگر شما «اعْرِفِ الْحَقَّ» این است. حق زهد است، حق شجاعت است، حق عدالت است، یعنی شما روی آدمها نگاه کن گیج میشوی میبینی این آخوند است آن هم آخوند است، این مسجد آن هم مسجد، این قران آن هم قران، گیج میشوی، توی آدمها حساب نکن، برو توی معیارها، زهد یا اسراف، شجاعت یا ترس، عدالت یا ظلم، حمایت از فلسطین یا بی تفاوتی یا حمایت نسبت به فلسطین، کمک به فقرا یا بی اعتنایی به فقرت شما ملاکها را حساب کن، بعد ملاکها را که دیدی، اول شاغولت را نگه دار بعد ببین هر پایهای مثل آن است میگویی آن پایه، نگو ما نفهمیدیم این پایه یا آن پایه، توی پایهها گیج میشوی، شاغولت را نگه دار بعد بر اساس شاغول پایهها را حساب کن.
توی خطها گیج میشوی، شما سفت خط کش را نگه دار بگو هر خطی مطابق این است درست است. امیرالمؤمنین فرمود: «اعْرِفِ الْحَقَّ»…
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»