موضوع: تفسیر سوره حجرات (17)
تاریخ پخش: 08/06/80
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- تفسیر آیات سوره حجرات
سر سفره قرآن نشستهایم با آیات قرآن آشنا میشویم، نکات و درسهایی را از آنها میگیریم، سورهی حجرات بودیم آیه هفت را معنی کردیم آیه هشت هم این است «فَضْلاً مِنَ اللَّه» (حجرات/8).
موضوع: تفسیر سورهی حجرات آیات، آیه هفت و هشت، آیه هفت مقداری گفتیم تا رسید به این جمله که: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (حجرات/7) آیهی مورد بحث: «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ» (حجرات/8) خداوند ایمان را در دل شما محبوب قرار داد یعنی انسان جوری آفریده شد که ایمان را دوست دارد، ایمان پهلوش زینت است، حالا من دو، سه تا نمونه بگویم:
2- حسن و قبح ذاتی
جوانهایی هستند بد، چشم چران، خیلی به دخترهای مردم نگاه میکنند همین جوان وقتی میخواهد داماد شود به خواهر و مادرش میگوید ببین من میخواهم سراغ یک دختری بروی که هیچ نامردی به او نگاه نکرده باشد. خود این نامرد به همه کس و ناکس نگاه کرده در این که خودش چشم چران است اما در دلش باور دارد که بازهم دختر خوب این است که چشمهای بد به او نگاه نکرده باشند، یعنی آن چشم چران هم میفهمد که دختری که همه بهش نگاه میکنند خیلی کمال نیست برایش.
مثال دیگر: گاهی چهار نفر شریکی میروند یک جایی را میچاپند دزدی شریکی بعد میگویید ببین نگاه کن موفق شدیم حالا بیا عادلانه تقسیم کنیم، دزدها که کارشان ظلم است دم از عدالت میزنند. «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» یعنی در دل دزد هم ایمان هست.
بچهی دو ساله یک سیب دستش است بچهی سه ساله چهار ساله یک سیب دستش است. میگوید: این سیب را نگه دار من بروم دستشویی، بروم آب بخورم، تا سیب را به شما میدهد برود آب بخورد، میآید میبیند سیب او را گاز گرفتهای این ممکن است بلد نباشد حرف بزند که این سیب امانت بود من تو را امین دانستم، در امانت خیانت کردی، سخنرانی بلد نیست بکند اما به امام وجودش میگوید: ای خائن، این معنایش این است «کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» یعنی از نظر همه هرکسی فسق بد است در درون کفر بد است، چون کفر یعنی لجاجت، از نظر همه هر کسی عصیان بد است، یعنی بد را انسان میفهمد بد است. قرآن میگوید:
3- شناخت خوبی و بدی در وجود انسانهاست
«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) یعنی خداوند الهام کرده به هر کسی «فجور» و «تقوا» چیست. این طور نیست که یک کسی بگوید من نفهمیدم قرآن در سوری آیه الکرسی در سورهی بقره میفرماید: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (بقره/256) راه رشد و غی معلوم است. این طور نیست که آقا حالا ما نفهمیدیم که چی به چیست، یعنی واقعاً اینها که دنبال گروهکها میروند، آنها که دنبال کفر و فساد میروند اینها نمیدونند که اسلام چی میگوید. حرف زدن با خدا، حرف زدن با خلق، تکیه به خدا و تکیه به خلق، صداقت، خیانت و دروغ، نام نیک، غیبت، کلام زیبا، فحش، اینها را نداند، قرآن میگوید: بعد هم میفرماید «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ» این فضل خداست همین که گرایشهای شما را، یعنی مایههای مکتبی را به شما دادند، این فضل از خداست، همین که ما خوبیها را دوست داریم نعمت است، وقتی میگویند نعمت چیه الحمدلله نعمت خانه و ماشین و تلفن و شغل و پول، پس اینها نعمت است؟ نمیگوییم آنها نعمت نیست، اما قرآن به این میگوید این فضل است، چی چی فضل است؟ فضیلت نعمت این است که تو ایمان را دوست داری ایمان پیش تو زینت است، از کفر و فسق و عصیان تنفر داری، گرایش به حق نعمت است تنفر از باطل هم نعمت، و گرنه بسیاری هستند افرادی که سیگار که دود میشود انگار کلید فتح هندوستان است ابرو را میاندازد شمال شرقی، جنوب غربی، فوت، کیف میکند از این که دود میخورد، حالا اگر واقعاً خدا مردم را این طور خلق میکرد، بابا مردم پول میدهند هوای سالم میخورند، این پول میدهد دود تلخ میخورد پول میدهد تریاک پولش را آتش میزند، بچههایش هم توی فقر میسوزند، حالا اگر واقعاً ما این طور بودیم مثلاً اگر دروغ و فحش را دوست داشتیم.
4- راههای خودشناسی
عمربنسعد عوض این که امام حسین(ع) را دوست داشته باشد خواست فرمانداری ری بشود، آخر این هم شد کار، محتشم کاشانی(ره) قشنگ توی شعرهایش میگوید:
میگوید چی چی را با چی چی معامله کردی. مثلاً نواب صفوی را کشتی برای چی؟ آیه الله مدنی و صدوقی، دستغیب را شهید کردی برای چی؟ بهشتی را شهید کردی برای چی؟ چی را با چی فروختی؟ آخر مخی که میتواند درس بخواند چرا اینها را حفظ کردی، حدیث داریم در اصول کافی میگوید: ببین رفیقهایت چه کسانی هستند، اگر مؤمنین را دوست داشتن معلوم میشود خدا دوستت دارد که تو آدمهای خوب را دوست داری، اما اگر گناهکارها را علاقه داشتی معلوم میشود کج شدهای. چون قرآن میگوید: فضل و نعمت این است که «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ».
یه کسی بچه دار شد یک نفر بهش تلفن کرد ما به شما که نوه دار شدهای میخواهیم هدیه بدهیم، میتوانم مثلاً آن زمان فیش عمرده ده تومان بود یک قالیچهی کوچک هم ده تومان بود میگفت میخواهی یک قالیچه بخرم برای نوهی شما یا یک فیش عمره برای فلان یک کسی به کسی گفت. گفت قالیچه پشم است، مدینه پیغمبر است پشم با پیغمبر، بابا «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» چی چی را با چی چی. زیارت کربلا هر قدمی که برمیداری، آب زمزم، مشعرالحرام، مسجد الحرام، زیارت حضرت رضا(ع).
حدیث: نگاه کن رفیقهایت چه کسانی هستند.
چه کتابی را دوست داری، مطالعه کنی شماره تلفن چه افرادی را داری؟
راه شناخت خود: یک، به چه کسی علاقه داری به آن کسی که شاگرد اول مدرسه است و درسش بهتر است یا به آنکه کتش قشنگتر است.
خداوند بیامرزد، پدری داشتم گفتم آقا خانهی ما بهتر است یا خانهی فلانی، گفت هر کدام خانهها عبادت بیشتر میشود. اردیبهشت خوب نیست امتحانها شروع میشود، بابا «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» میگوید: امروز روز نحس است، چرا؟ میگوید: صد تا امتحان دارم، هر روزی درس است میگوید نحس، میگوید: امروز روز خوش بود چون صبح کله پاچه خوردیم، به پاچه میگوید خیر به درس میگوید نحس، این خیلی است، این انحراف است.
به چه کسی علاقمندی؟ کجا میروی؟ چه میخوانی؟ چه آرزو داری؟ چه حفظ کردهایم؟ چه جمع کردهایم، اینها علامت خودشناسی است. اینها یک چیزهایی است که: «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً».
آیه بعد میفرماید که، آیه نه: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» (حجرات/9) اگر دو طائفه از مؤمنین درگیر شدند با هم.
5- خاطرهای از شهادت قاری قرآن در جنگ جمل
یک خاطرهای دیروز یاد گرفتهام برایتان بگویم: ما یک خاطرهای در کربلا شنیدیم که ابالفضل(ع) رفت برای بچههای امام حسین(ع) آب بیاورد دورش را اشرار گرفتند دست راست آقا جدا شد مشک راداد به دست چپ دست چپش را قطع کردند، مشک را به… این را ما همه شندهایم. مثل همین راجع به قرآن اتفاق افتاد. در جنگ جمل که به رهبری عایشه علیه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) راه افتاد و ضد قرآن عمل شد چون قرآن فرموده: «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُن» (احزاب/33) تو خانه هایتان قرار بگیرید. سوار شتر شدند و جنگ به پا کردند و جنگ جمل را در تلویزیون دیدید، طلحه و زبیر و عایشه بود. طلحه و زبیر و عایشه مسلمان هستند، علی بن ابیطالب و طرفدارانش هم مسلمان هستند، خوب اگر دو مسلمان با هم درگیر شدند. مثل فرض کنید ایران مسلمان است عراق هم مسلمان است.
اگر دو طایفه از مسلمانها با هم درگیر شدند همهی کشورهای اسلامی قیام کنند برای صلح، بی تفاوتی ممنوع در مقابل درگیری شما مسؤولید.
امیرالمؤمنین(ع) همین که دید کار سخت شده اینها را نهی کرد و فرمود نکنید این کار را، اینها گوش نکردند، حضرت به خدا شکایت کرد گفت: خدایا من هر چه نصیحت میکنم این مردم گوش نمیدهند. قرآن را حضرت به دست گرفت و فرمود کیست که این آیه را برود برای مردم بخواند: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» یکی برود بخواند، یک نفر آمد به نام «مسلم مشاجعی» این پاشد توی لشکر حضرت علی(ع) و گفت: آقا من، من میروم این آیه را میخوانم گفت: این آیه خیلی تاوان دارد، تو را میکشند، گفت: بکشند، امام(ع) فرمود: دست راستت را قطع میکنند، و دست چپت را قطع میکند بعد شهید میکنند، و گفت مسلم این قطع شدن دست راست و چپ، بهای کمی است در راه خدا کم است قابل نیست. دست راست و چپ من قابل نیست خودم هم قابل نیستم، بگذار من بروم قرآن را بخوانم. یک زمانی این آیه را میخواستند بخوانند تکه تکه میشدند و میخواندند، الآن ما زیر درخت نشستهایم و هوای خوب و بلبلها هم چه چه میزنند، بهار و… یک زمانی مسلم مشاجعی، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: دست راست و چپت را قطع و تو را شهید میکنند گفت: «و هذا قلیل فی ذات الله» خوب.
ایشان قرآن را گرفت و مردم را به خدا دعوت کرد، همین طور که داشت میخواند دست راستش را قطع کردند، فوری قرآن را دست چپ گرفت، دست چپش را قطع کرند فوری قرآن را به دندان گرفت.
مثل ابالفضل که مشک را به دندان گرفت این هم قرآن را به دندان گرفت، بالاخره او را کشتند بعد یک مادری شعری گفته میخواهم شعر را بگویم. ببینید مقام زن چیه واقعاً، مادر مسلم: «یَا رَبِّ إِنَّ مُسْلِماً أَتَاهُمْ بِمُحْکَمِ التَّنْزِیلِ إِذْ دَعَاهُمْ یَتْلُو کِتَابَ اللَّهِ لَا یَخْشَاهُمْ فَرَمَّلُوهُ رُمِّلَتْ لِحَاهُم» (بحارالانوار/ج32/ص174)
خدایا پسرم مسلم رفت سراغ مردم ـ دعوت کرد مردم را به قرآن محکم، قرآن را تلاوت کرد و از آنها نترسید ـ او را به خون آغشته کردند خدایا صورتشان را به خون آغشته کن. خدایا او را کشتند بچهشان را بکش حالا حساب کن، یک زن جنازه بچهاش را میبیند و این زن چقدر ادیب است ممکن است یکی لیسانس ادبیات و دکترا هم داشته باشد ولی نتواند به قشنگی رجز بخواند ریتم را ببیند: «یَا رَبِّ إِنَّ مُسْلِماً أَتَاهُمْ بِمُحْکَمِ التَّنْزِیلِ إِذْ دَعَاهُمْ یَتْلُو کِتَابَ اللَّهِ لَا یَخْشَاهُمْ فَرَمَّلُوهُ رُمِّلَتْ لِحَاهُم» (بحارالانوار/ج32/ص174)
این زن ادیب، شاعر، اهل رجز، خودش را نباخت خیلی مهم است. اتمام حجت کرد و از این معلوم میشود که ما، در جنگها باید اتمام حجت کنیم باز برای مردم لابد شنیده¬اید که: امام حسین(ع) از صبح تا ظهر عاشورا ده تا سخنرانی کرد. خودش و اصحابش، سخنرانی دو دقیقهای پنج دقیقهای ده تا سخنرانی که یک وقت نگویند ما نفهمیدیم و گیج شدیم. اتمام حجت کرد.
6- درون مایه تبلیغ
دو: تبلیغ باید با قرآن باشد.
این خطاب به روحانیون و پیش نمازها و منبری هاست که سخنرانیها کم بشود و وحی و قرآن وحدیثش بیشتر شود وقتی میخواهی تبلیغ کنی نرو حرف بزن برو قرآن بخوان مایههای تبلیغی باید قرآن باشد.
صحبت کن که مردم بصیر بشوند، دو تبلیغ با قرآن باشد، مبلغ باید شجاع باشد، یک وقت یک آیهای را بخواند گرچه به قیمتی که شهید شد، قرآن هم میگوید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» (احزاب/39) کسانی که رسالت الهی را میرسانند و نمیترسند.
دشمنان علی(ع) در جنگ جمل با تلاوت قرآن مخالف بودند، از این چهرهی جنگ جملیها هم روشن میشود یعنی طرفداران، مخالفین امیرالمؤمنین معلوم میشود که تحمل شنیدن آیه قرآن را ندارند میگویند ما مسلمان هستیم، اما این آقای «مسلم» که رفت آیه قرآن بخواند، شهیدش کردند، از این معلوم میشود چهرهی آنها چیست.
یک کسی از من پرسید، بالاخره امام حسین(ع) روز عاشورا از مردم آب تقاضا کرد یا نکرد گفتم هر دو طرفش مفید است اگر تقاضا نکرد این عزت امام است که از تشنگی شهید میشود ولی از مردم آب نمیخواهد، اگر بخواهد هم توجیه دارد که امام حسین(ع) برای علی اصغر تقاضای آب بکند و آنها آب ندهند تا مردم بدانند که این جانورها چه کسانی هستند. چون گاهی وقتها آدم تقاضا میکند تا هویت طرف روشن شود. جملیها چه کسانی هستند، کسی که این آیه را خواند او را تکه تکه کردند دست راست و چپ، تا چهرهی دشمنان علی در جنگ جمل روشن شود. فداکاری تا آخرین مرحله، قرآن را به دندان گرفت.
«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»