تجلیل از بزرگان در قرآن

1- تجلیل خداوند از حضرت ابراهیم
2- تجلیل خداوند از حضرت مریم
3- وقف حضرت مریم برای مسجد الاقصی
4- تجلیل خداوند از حضرت عیسی
5- تجلیل خداوند از تلاش‌های هاجر
6- سلام خداوند بر پیامبران در قرآن
7- دلایل برتری مذهب اهل‌بیت بر دیگر مذاهب

موضوع: تجلیل از بزرگان در قرآن

تاریخ پخش: 22/04/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

تولد امام حسن مجتبی را تبریک می‌گویم. بحثی که امشب به این مناسبت دارم، این است که جشن و سوگواری داریم و بدعت هم نیست و برخلاف فکر وهابی‌ها که می‌گویند: جشن بدعت است. سوگواری هم بدعت است! لذا در تشییع جنازه آنها در مکه می‌بینیم که مثلاً پدرش مرده، پسرش مرده، برادرش مرده، روی تخت می‌گذارند، قشنگ می‌برند خاک می‌کنند. انگار یک گربه مرده است. نه آهی، نه ناله‌ای، نه اشکی، چیزی به نام گریه و چراغانی ندارند و کار ما را تخطئه می‌کنند. می‌گویند: این کار شما غلط است. اگر امشب بحث را گوش بدهید، از حدیث نمی‌گوییم. حدیث را ممکن است بگویند: قبول نداریم. کما اینکه ما هم بعضی از حدیث‌ها را قبول نداریم. تاریخ هم می‌گویند: نمی‌دانیم راست است یا دروغ است. نمی‌دانیم چند قرن پیش چه اتفاقاتی افتاده است؟ متن وحی که همه بلد هستند، از قرآن می‌خواهیم بگوییم که جشن و سوگواری داریم یا نداریم؟ انشاءالله من نیم ساعت بحث می‌کنم، اگر دل بدهید به اندازه یک کتاب دویست، سیصد صفحه‌ای مطلب یاد می‌گیرید. یک صلوات ختم کنید. (صلوات حضار)

1- تجلیل خداوند از حضرت ابراهیم

اصل تجلیل در اسلام آمده است. الآن هم بعضی از بزرگان را تجلیل می‌کنند. بنده جایی دعوت شدم. از یک پیشنماز پیرمردی که سی سال است نماز صبح، ظهر و مغرب را به جماعت خوانده است و یک ریال هم از احدی نگرفته است. سی سال نماز جماعت صبح خیلی مهم است. نماز مغرب و ظهر یک خرده آسان‌تر است. سی سال نماز جماعت صبح خوانده است. از افرادی باید تجلیل کرد. چه آخوند، چه کت و شلواری، چه استاد دانشگاه! ریشه تجلیل کجاست؟ ریشه تجلیل این است، «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیم‏» (مریم/41) پیغمبر «وَ اذْکُرْ» یعنی متذکر شو، نگذار مردم فراموش کنند. در قرآن یاد ابراهیم را گرامی بدار. یعنی نگذار اسم او فراموش شود. زن‌ها می‌گویند: ما چه؟ قرآن می‌فرماید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ» (مریم/16) پیغمبر تو که پیغمبر اولوالعزم هستی باید خاطرات مریم را زنده نگه داری. پیغمبر مأمور می‌شود یاد ابراهیم‌ها و مریم‌ها را زنده نگه دارد، تجلیل کند.

شما می‌گویید اگر ما برای تولد امام حسن، امام حسین، امام زمان چراغانی کنیم، بدعت است؟ خود قرآن تجلیل کرده است. یعنی ریز ماجرای عیسی را گفته است. جمله جمله و آیه آیه بخوانید، تا من ترجمه‌اش را بگویم. مردم ببینند خدا چطور تجلیل می‌کند، آنوقت این وهابی‌ها به ما می‌گویند: چراغانی شما بدعت است، عزاداری‌هایتان هم بدعت است. آدم که مرد انگار قاطر مرده است. زیر خاک کن و خلاص!

2- تجلیل خداوند از حضرت مریم

بسم الله الرحمن الرحیم، قرآن می‌فرماید، ماجرای مریم… «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً» (مریم/17) مادر مریم حامله بود. یعنی مریم هنوز دنیا نیامده بود. در شکم مادرش بود. گفت: خدایا نذر می‌کنم که این بچه من خادم مسجد الاقصی شود. کلمات قرآن را توجه کنید. «إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّرا» (آل‌عمران/35) من نذر کردم. چه نذر کردی؟ «ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّرا» آنچه در شکم است، حر باشد و آزاد باشد. یعنی هیچ کاری به او ندهم. آزاد آزاد فقط خادم مسجد الاقصی باشد. «فَلَمَّا وَضَعَتهَْا» (آل‌عمران/36) وقتی زایید، «قَالَتْ رَبّ‏ِ إِنىّ‏ِ وَضَعْتهَُا أُنثىَ‏» گفت: خدایا من دختر زاییدم. خیال می کردم، پسر است، نذر کردم.فکر می‌کردم در شکم من پسر است، نذر کردم خادم باشد. دختر زاییدم! «وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کاَلْأُنثىَ‏» شرایط دختر و پسر فرق دارد. در عین حال گفت: من به تذرم عمل می‌کنم. مریم را شست‌و شو داد، لای پارچه سفید پیچید و رفت مسجد الاقصی و به حضرت زکریا که شوهرخاله مریم بود گفت: من فکر کردم پسر است، نذر کردم خادم شود، دختر است. در عین حال دختر هم خادم باشد، چه اشکالی دارد؟ مسؤولیت این دختر با تو! «وَ کَفَّلَهَا زَکَرِیَّا» (آل‌عمران/37) حضرت زکریا متکفل مریم شد.

یک نکته بگویم. انسان اگر نذر کند، خادم مسجد الاقصی شود، خدا پیغمبری مثل زکریا را مربی این بچه می‌کند. یعنی بده و بستان خدا. مادر مریم نذر کرد بچه خادم مسجد شود، آنوقت پیغمبر خدا خادم مریم شد. گرفتید چه می‌گویم؟ یکبار دیگر می‌گویم. می‌خواهم بگویم: اگر یک دانه زیر خاک کنید، یک خوشه بیرون می‌دهد. یک قدم برای خدا برداری خدا جبران می‌کند. مادر مریم یک قدم برداشت، گفت: بچه‌ای که در شکم من است، وقف مسجد! خدا گفت: حالا که تو بچه کوچک را وقف مسجد کردی، وقف خانه من کردی، من پیغمبر را وقف بچه تو می‌کنم. تو کوچولو را وقف کن، من بزرگ را وقف می‌کنم. تو بچه را وقف کن، بچه که پیغمبر نشده، من پیغمبری مثل حضرت زکریا را وقف می‌کنم. تو وقف آجر کن، من وقف آدم می‌کنم. یعنی هر کاری برای خدا کنی، جواب بهترش را می‌گیری. در دنیا هم همین است. یک تک سلول بده، یک نوزاد به تو می‌دهم. یک دانه زیر خاک کن، یک خوشه می‌دهم. یک عذرخواهی کن، همه گناهانت را می‌بخشم. خدای ما یک چنین خدایی است. خوب رفیقی است، اشتباه کردیم با دیگران رفیق شدیم.

در دعای الغوث، الغوث شب قدر می‌گوییم: «یا نعم الرفیق» خدایا تو خوب رفیقی هستی. تا حالا کلاه سرت رفته است. خدا شهید مطهری را رحمت کند. شهید علامه آمده بود کاشان من خدمتش بودم. حدوداً چهل سال پیش بود. گفت: قرائتی این دعا برای ماه رجب است، اما تو هر روز بخوان. گفتم: کدام دعا؟ «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَک‏» (بحارالانوار/ج95/ص389) باختند آنهایی که با غیر خدا معامله کردند.

وقتی می‌خواستند هویدا را بعد از انقلاب اعدام کنند، شاه که رفت، مثل هویدا و نصیری و دانه درشت‌های دیگر اعدام شدند. مصری‌ها مبارک را گرفتند، اما دانه درشت‌ها ماندند، دوباره دانه درشت‌ها سر باز کردند و کودتا کردند. وقتی خواستند هویدا را اعدام کنند، گفتند: حرفی نداری؟ یک چیز زشتی، من در تلویزیون نمی‌توانم بگویم. یک چیز زشتی به شاه گفت. گفت: شاه سگ‌های خانه‌اش را فراری داد، مرا فراری نداد. یعنی عمری بله قربان گوی شاه بود، لحظه آخر هم به شاه فحش داد و رفت. تمام دوستی‌ها تبدیل به فحش می شود. قرآن می‌گوید: تمام اینهایی که قربانت بروم می‌گویند، یک زمانی به هم فحش خواهند داد. «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ» (زخرف/67) فقط آدم‌های با تقوا با هم رفیق هستند. «الْأَخِلاَّءُ» یعنی خلیل، خلیل هم به معنی دوست است. دوستی‌ها همه تبدیل به دشمنی می‌شود. اینکه می‌گویند: قمار حرام است، یکی از دلایلش این است، دو تا قمار باز رفیق هستند، با هم می‌نشینند، بازی می‌کنند. این مبلغی برنده می‌شود. وقتی نشستند به هم علاقه داشتند، وقتی بلند می‌شوند یکی نسبت به دیگری کینه دارد. چون پول این در جیب او رفت. با محیت می‌نشینیم و با کینه بلند می‌شویم. اینکه می‌گویند: با تجار رفت و آمد نکن، آدم وقتی با فقرا رفت و آمد می‌کند، با علاقه خدا می‌نشیند، با علاقه به خدا بلند می‌شوند. اما وقتی خانه تاجر رفت و زندگی او را دید، چنین می‌کند. اوه… اوه… دو تا سوت می‌کشد. با محبت خدا می‌نشیند، با کینه خدا بلند می‌شود. می‌گوید: خدا چرا به او داد، به من نداد؟ نمی‌داند که به این هم یک چیزهایی داده است. او سرش را روی متکای پر می‌گذارد ولی خواب وحشتناک می‌بیند. تو سرت را روی سنگ می‌گذاری، یک خر و پفی می‌کنی انگار کاخ… ممکن است به او یک چیزهایی بدهد و به شما هم چیزهایی بدهد. منتهی ما معمولاً خوبی‌های آنها را می‌بینیم و دردهایشان را نمی‌بینیم. چه گفتم؟

3- وقف حضرت مریم برای مسجد الاقصی

مادر مریم بچه‌اش را وقف کرد، خدا بزرگ وقف کرد. او وقف آجرها کرد، حضرت زکریا وقف آدم‌ها شد. او کوچک داد، خدا بزرگ تحویل او داد. گفت: زکریا تو فعلاً مسؤول تربیت بچه هستی. کم کم این مریم بزرگ شد. چون خادم مسجد بود، یک پرده کنار مسجد دوخته بود و آویزان کرده بود که «انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا» (مریم/16)، «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً» یک پرده زده بود، پشت پرده زندگی می‌کرد چون شبانه روز در مسجد بود. در آیه دیگر می‌فرماید: «مَکاَنًا قَصِیًّا» (مریم/22) این یک فاصله‌ای بود. بالاخره حضرت مریم مثل اینهایی که در مسجد معتکف می‌شوند، در مسجد بود. یک روز پشت پرده دید، یک مردی جلوی او آمده است. «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا» (مریم/17) می‌دانید چه می‌گویم؟ بحث این است خداوند ریز کار تولد عیسی را بیان کرده است و این بیان‌ها یعنی تجلیل از مریم. چرا شما وهابی‌ها می‌گویید: در اسلام تجلیل نیست. شیعه که چراغانی می‌کند مشرک است. اگر می‌خواهید وهابی‌ها را بشناسید، یک چیزی بگویم یادگاری بماند. شاید هم از کسی دیگر نشنیده باشید.

تاکنون ما نشنیده‌ایم که یک وهابی یک اسرائیلی را بکشد! ولی هرچه بخواهید شیعه را می‌کشند. یعنی معلوم می‌شود ما نزد وهابی‌ها از اسرائیلی‌ها کمتر هستیم. موردی را بگویید که یک وهابی، یک اسرائیلی را کشته باشد. یعنی همه مشرکین ما هستیم و اسرائیلی‌ها موحد هستند که شما کاری با آنها ندارید. جواب وهابی‌ها را می‌دهیم. ما افتخار می‌کنیم چراغانی می‌کنیم، افتخار می‌کنیم عزاداری می‌کنیم.   

«فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا» مریم پشت پرده بود، دید یک مردی جلویش آمد. گفت: آمدی چه کنی؟ «قَالَتْ إِنىّ‏ِ أَعُوذُ بِالرَّحْمَانِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا» (مریم/18) اگر تقی، یعنی تقوا داری، به خدا پناه ببر. چون خلوت با اجنبی است، شیطان گفته هرکجا یک زن و مرد نامحرم بودند، سومی خودم هستم. وسوسه می‌کند. آدم با تقوا     باید… اصلاً اگر در یک خانه بود. با یک خانم اجنبی، در خانه بسته باشد، شما حق نداری نماز بخوانی. نمازت گیر دارد. مگر اینکه آمد و رفت باشد. در خانه باز باشد. خلوت با اجنبی حرام است. تو مرد اجنبی پشت پرده چه می‌کنی؟ «أَعُوذُ بِالرَّحْمَانِ» پناه می‌برم بر خدا، اگر تقوا داری، کنار برو. این مرد گفت: نترس. من فرشته هستم، به صورت آدم درآمدم. آمدم تو را حامله کنم. نه با عمل زناشویی، با یک فوت! «قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ» (مریم/19) من رسول رب هستم. من فرستاده خدا هستم. استغفرالله! مرد زناکار! من فرشته هستم. در این قیافه اینجا آمدم. «لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا» آمدم به تو پسر زکی بدهم. اهل تزکیه و پاک بدهم. نترس، آمدم تو را حامله کنم.

ماجرایی که مادری وقف مسجد می‌شود. می‌رود در مسجد می‌ماند تا این مادر بزرگ می‌شود. یک فرشته‌ای به شکل آدم می‌شود. اینها همه متن وحی است. حدیث و تاریخ و شعر نیست. خواب و قصه نیست. متن قرآن است. فرشته به صورت انسان شد، پشت پرده جلوی مریم آمد، این نقل‌ها که می شود تجلیل از مریم هست یا نه؟ تجلیل از عیسی هست یا نه؟ می‌خواهد بگوید: مریم با فرشته حرف زد. می‌خواهد بگوید عیسی یک وجود استثنایی در تاریخ است. می‌خواهد بگوید: مریم پاک است. بچه را زایید و بغل کرد، در جامعه آمد مردم به او گفتند: بچه کجا بوده؟ تو شوهر نکردی بچه داری؟ « مَا کاَنَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْء» (مریم/28) پدرت بد نبود. تو چطور این بچه را آوردی؟ «وَ مَا کاَنَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» (مریم/28) مادرت هم زناکار نبود. هم پدرت خوب بود و هم مادرت خوب بود. مریم بچه کجاست؟ گفت: کاش مرده بودم، این تهمت‌ها را به من نزده بودند. «یا لَیْتَنی‏ مِتُّ قَبْلَ هذا» (مریم/23) کاش خدا مرا مرگ داده بود. « وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا» (مریم/23) حالا چه کند؟ بدون شوهر بچه‌دار شده، مردم  جامعه هم می‌گویند: از کجا آمده، زناکار است نعوذ بالله!

4- تجلیل خداوند از حضرت عیسی

«فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ» (مریم/29) به عیسی اشاره کرد. گفت: از این بچه بپرسید. گفتند: ما با بچه حرف بزنیم؟ «قَالُواْ کَیْفَ نُکلَِّمُ مَن کاَنَ فىِ الْمَهْدِ صَبِیًّا» (مریم/29) چطور حرف بزنیم؟ این در مهد و گهواره است. صبی و کوچک است. از بچه شیرخواره در گهواره چه بپرسیم؟ یک مرتبه بچه شیرخواره به دفاع از مادرش به زبان درآمد. گفت: «قَالَ إِنىّ‏ِ عَبْدُ اللَّهِ» (مریم/30) من بنده خدا هستم. «ءَاتَئنىِ‏َ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنىِ نَبِیًّا» من کتاب آسمانی دارم. خدا مرا پیغمبر قرار داده، مادر من پاک است. گفتگوی نوزاد در گهواره، حامله شدن زن بی‌شوهر توسط فرشته، گفتگوی خانمی با فرشته، اینها تجلیل نیست؟ ای خوش انصاف‌ها خدا ریز زندگی مریم را گفته است. آیا اینها تجلیل نیست؟ ما اگر مراسمی بگیریم و ریز زندگی زهرا را بگوییم، شرک است؟ خدا ریز زندگی مریم را گفته است. حالا ما هم جمعیت را جمع می‌کنیم، شیرینی می‌دهیم، ریز زندگی زهرا را می‌گوییم. ریز زندگی امام صادق را می‌گوییم. زندگی حضرت مهدی را می‌گوییم. در چراغانی‌ها، خاطرات و فضایل اینها را می‌گوییم. شما به چه دلیل می‌گویید: شرک است؟ یک وهابی جواب بدهد. من حرف‌هایم پخش می‌شود. اخیراً حرفی زدم در صدها هزار موبایل هست. می‌گویند: بروید جواب بدهید.

در قرآن آیاتی داریم مثلاً می‌گوید: «کل من الابرار» یعنی اینها همه از نیکان هستند. تجلیل است. یا می‌گوید: «نِعْمَ الْعَبْد» (ص/30) یعنی آدم خوبی است. یا می‌گوید: «کل من عبادنا» اینکه خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام‏» (انسان/8) خود قرآن تجلیل می‌کند، می‌گوید: اهل بیت یک شب رفتند افطار کنند، یتیم و مسکین و اسیر آمدند، افطارشان را به اینها دادند، خودشان با آب افطار کردند. این همه آیه در شأن امیرالمؤمنین است. حضرت علی(ع) که جای پیغمبر خوابید، آیه آمد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (بقره/207) ببین چطور علی جای پیغمبر خوابید؟ پیش مرگ پیغمبر شد که پیغمبر مدینه برود. که اگر پارچه را کنار زدند، پیغمبر را بکشند دیدند علی جای پیغمبر خوابیده است. آیا ان آیاتی که در شأن حضرت علی است، تجلیل نیست؟

5- تجلیل خداوند از تلاش‌های هاجر

انسان واقعاً خیلی غصه می‌خورد که چطوری حساب کند. یک تجلیل دیگر، آقایانی که حج یا عمره رفتید، دست هایتان را بلند کنید، ببینیم. یا الله! خوب سی درصدی رفته‌اید. آنها هم که نرفتید بشنوید. مکه یک ساختمان دارد چند برابر صحن جامع است، وسطش یک مکعب است طواف می‌کنند، کنارش یک خیابان سر پوشیده چهارصد متری به نام سعی صفا و مروه است. چهارصد متر است هفت بار باید بیایند و بروند. هفت تا چهارصد متر باید بیایند و بروند. یعنی دو هزار و هشتصد متر! در این خیابان حدود چهل متر بین دو ستون است که باید هروله کنند، یعنی هیجانی بدوند. قرآن می‌گوید: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» (بقره/158) سعی صفا و مروه جز شعائر خداست. این علامت قدرت نمایی خداست. «فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما» کسی که حج یا عمره می‌رود، باید بین سعی صفا و مروه طواف کند، برود و بیاید. منتهی طواف یعنی طوری برود که جای اول باشد، حالا چه گردی، چه طولی، طولی هم بروی و برگردی چون سر جای اولت هستی، طواف می‌گویند. طواف یعنی هر حرکتی که وقتی رفتی سر جای اول برگردی. حالا چه گرد، چه طول! هرکس مکه می‌رود یا عمره می‌رود، باید سعی صفا و مروه این 2800 کیلومتر را برود. آن چهل متر هم مستحب است هروله کنیم. چرا؟ «فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ» (بقره/158) می‌خواهم شکر کند. از چه کسی شکر کند؟ از زنی که اینجا هروله کرد. تا حدود صد سال ابراهیم(ع) بچه نداشت، بعد هم بچه‌دار شد، خدا گفت: بچه‌ات را در کوه‌های مکه بگذار و برگرد. نه آب، نه پرنده، نه مزرعه، نه درخت! گفت: خدایا زن و بچه‌ام را به دستور تو آوردم. گفتی: بیاور، چشم! ابراهیم(ع) بچه را گذاشت و رفت، بچه تشنه شد، مادر بچه دید یک نوزاد در کوه‌های داغ است و احدی نیست. پرنده، چرنده، خزنده، گیاه، هیچی نیست. دوید روی کوه مروه رفت. دید هیچکس نیست. روی کوه صفا رفت. هفت بار این مسیر را دوید، بلکه آب پیدا کند. به چهل متری که می‌رسید، بچه‌اش در همین چهل متر بود. اینجا که می‌رسید، می‌دید بچه تشنه است، مادر هم بالا می‌پرید. تمام پولدارهای تاریخ، سعی صفا و مروه می‌روید در این چهل متری هیجانی عمل کنید، یاد آنها کنید تا خاطره هاجر فراموش نشود. این تجلیل نیست؟

یک لامپ روشن می‌کنیم و از امام زمان می‌گوییم بدعت است؟ یک لامپ روشن کنیم و از امام حسن و امام حسین بگوییم بدعت است؟ خدا همه پولدارها را آنجا کشیده، 2800 متر می‌دوند، هفت بار چهل متر را می‌دوند. چهل متر باید هیجانی بدوی. چرا؟ چند هزار سال پیش یک مادر برای قطره آب هیجانی شد، شما باید نقش او را بازی کنی تا او فراموش نشود. اینها تجلیل نیست؟

6- سلام خداوند بر پیامبران در قرآن

تجلیل از پیغمبر، ما رو به پیغمبر می‌ایستیم حرف بزنیم، وهابی‌ها می‌گویند: رو به قبله شو. می‌گویم: بابا پیغمبر است. می‌گوید: پیغمبر… استغفرالله، استغفرالله! می‌گوید: پیغمبر انگار سنگ است!!! پیغمبر انگار چوب است. «کانه خشب» یعنی انگار چوب است. می‌گوییم: پس قرآن که بر پیغمبرها سلام می‌کند، شما که می‌گویید: قرآن را قیول داریم. «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ» (صافات/109) یعنی سلام بر چوب! خوب ابراهیم هم مرده است. « سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ» (صافات/120) آیه قرآن است، یعنی سلام بر چوب و سنگ! شما خودتان که بر پیغمبر سلام می‌کنید، در نماز می‌گویید: السلام علیک ایها النبی! یعنی السلام علیک ایها الچُدن؟! السلام علیک ایها الآهن؟!

بیش از ده سال است که آیت الله العظمی مکارم و آیت الله العظمی وحید، و بسیاری از آیات دیگر اعلام می‌کنند، با سوادترین وهابی‌ها از روی ساعت ده دقیقه بیایند روی تلویزیون بحث کنیم. تا ببینیم چقدر آنها پوک هستند. پوک بن پوک بن پوک! پوک پسر پوک، پسر پوک! افتخار کنیم که با امام حسن لذت می‌بریم.

من پاکستان یک سخنرانی کردم، حتماً این را شنیده‌اید. زیاد گوش بدهید، یک عده نشنیده‌اند. یک کنگره‌ای در پاکستان بود، به من گفتند: اینجا همه اهل سنت هستند. گفتم: ما با سنی‌ها رفیق هستیم. برادر هستیم، چند میلیون سنی در ایران است، الحمدلله درگیری نیست. وهابی‌ها غیر سنی‌ها هستند. آنها الآن می‌گفتند: قرآن شیعه یک قرآن دیگر است. از بس مسابقات بین المللی آیات قرآن را در تلویزیون آوردند، گفتند: ببینید قرآن ما یک واو و یک نقطه با قرآن سنی‌ها فرق ندارد. اینها گفتند: قرآن شیعه یک قرآن دیگر است. آنها می‌گفتند: شیعه نماز جماعت را قبول ندارند. جماعت‌های ما را دیدند و مقداری حیا کردند. بالاخره ما پاکستان رفتیم و گفتند: آقای قرائتی حواست را جمع کن، این جلسه مهم است. گفتم: چطور مهم است؟ گفتند: سنی هستند. گفتم: باشند. ما با سنی‌های ایران حرف می زنیم، هیچ مشکلی هم نداریم. گفت: استاد دانشگاه هستند. گفتم: چه کسی را می‌ترسانی. من خودم پیشنماز دانشگاه تهران هستم. استاد ندیده نیستم. گفتند: وهابی هستند. گفتم: اصلاً ما از بالای ابرها حرکت می‌کنیم. اصلاً بحثی از شیعه و سنی نمی‌کنیم. با سنی‌ها برادر هستیم، با وهابی‌ها هم مخالف هستیم، ولی درگیر نیستیم. من یک بحثی کردم که شیعه و سنی در آن نبود. قرآنی بود. آنجا برای آنها خیلی درخشیدم. هر چند دقیقه یکبار کف می‌زدند. هی دست زدند، من هم از بحث‌های صادراتی‌ام گفتم. مثل اینکه مهمان را اتاق مهمان خانه می‌بری. من هم بحث درجه یکم را گفتم. هفتاد، هشتاد بحث درجه یک دارم، وقتی خارج می‌روم، اینها را برای خارجی‌ها می‌گویم. چون غریب هستند می‌خواهم مزه‌اش را بیشتر بچشند. اینها هی دست زدند، یکی از اینها آخر جلسه نتوانست خودش را نگه دارد. بلند شد گفت: احسنت! گفت: حیف که تو شیعه هستی. تو که اینطور حرف می‌زنی چرا شیعه شدی؟ گفتم: من به تو می‌گویم حیف سنی هستی؟ بحث شیعه و سنی نیست. سر سفره قرآن نشستیم، قبله ما یکی است. قرآن ما یکی است. روزه ما یکی است. چرا فتنه می‌کنید؟ ولی چون تو از شیعه بودن من غصه می‌خوری، نگاه به ساعتت کن، یک دقیقه با ساعت ثابت می‌کنم، چرا شیعه هستم. نه با تاریخ و شعر و خواب و خیال، با متن قرآن آن هم با آیاتی که همه عمل می‌کنند. یک دقیقه ثابت می‌کنم. اگر کسی جواب مرا داد، همین الآن سنی می‌شوم.

7- دلایل برتری مذهب اهل‌بیت بر دیگر مذاهب

ساعت گذاشتند. گفتم باسمه تعالی! تا پیغمبر بود شیعه و سنی نبود. رهبر همه خود پیغمبر بود. « لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه» (احزاب/21) بعد از پیغمبر مسلمان‌ها دو فرقه شدند. یک گروه فقه‌شان را از اهل‌بیت گرفتند، امیرالمؤمنین و زهرا و بچه‌هایش، یک عده هم فقه‌شان را از چهار فقیه دیگر گرفتند. ابو حنیفه و مالکی و شافعی و حنبلی. من که فکرم را از اهل بیت گرفتم، سه آیه قرآن بخوانم. قرآن راجع به اهل‌بیت نصفش را من می‌گویم و نصفش را همه با هم بگویید. قرآن راجع اهل‌بیت می‌گوید: «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (احزاب/33) اهل‌بیت معصوم هستند. هیچکس نگفته: «یطهرکم» برای ابوحنیفی و شافعی و مالکی است. پس اهل‌بیت «یطهرکم» دارد. شما نداری.

2- اهل‌بیتی که من دینم را گرفتم قرن اول بودند، اما چهار فقیه و آیت الله شما قرن دوم هجری از مادر متولد شدند. اهل‌بیت یک قرن جلوتر هستند. قرآن یک آیه می‌گوید. نصفش را من و نصفش را شما بگویید. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/ 10 و11) یک قرن سابقه ما بیشتر است.

3- همه‌اهل بیت در راه خدا کشته شدند. یکی از این آیت الله‌های شما کشته نشد. قرآن می‌گوید: «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ» (نساء/95) یک دقیقه من تمام شد. من شیعه هستم. فقهم را از کسی گرفتم که 1- «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» 2-«وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ» یک قرن جلوتر هستند. «قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّه‏» (آل‌عمران/169) دلیل من این است، حالا شما یک دلیل بیاور، به چه دلیل؟ جلسه روی هوا رفت.

من چهل و چند سال است تبلیغ می‌کنم. جلسه روی هوا رفت. من 45 سال است تبلیغ می‌کنم. در این 45 سال قله تبلیغ من این بوده است. یک جلسه‌ای همه استاد دانشگاه، همه سنی و وهابی، هیچ جوابی نداشتند. افتخار می‌کنیم. اصلاً با امام رضا حرف می‌زنیم فوری جواب می‌دهد. گاهی معجزه را کف دست آدم می‌گذارد. طوری که آدم یقین می‌کند الله اکبر! خود خود خودش است.

شب نیمه شعبان مدینه بودم. یک فندق الدخیل داریم، طبقه پایینش همکف و مغازه بود. طبقه دوم غذاخوری، از دو به بالا مسافرهای مختلف کشورها بود. ما شب نیمه شعبان عمره بودیم، رفتیم طبقه دوم غذا خوردیم، با خودم گفتم: قرائتی یک کاری کن. گفتم: پایین بروم مقداری پیراهن و زیر پیراهنی و خودنویس بخر، برای آشپزها ببر. بگو: امشب نیمه شعبان است، تولد امام زمان است، عیدی من به شما. گفتم: فکر خوبی است. تا تصمیم گرفتم این کار را کنم، یادم آمد پول ندارم. پولم تمام شده بوده یادم نبود. زمان شاه یک چنین صحنه‌ای برای من پیش آمد، لباس نو پوشیدم از قم به تهران بیایم. در اتوبوس که نشستم، شاگرد شوفر گفت: آقایان کرایه‌هایشان را حاضر کنند.  من دست کردم دیدم اِ، قبای نو پوشیدم و پول در آن نگذاشتم. دویدم گفتم: آقای راننده مرا سریع پیاده کن. گفت: چه شده؟ گفتم: من قبای نو پوشیدم، پول نگذاشتم. گفت: نمی‌خواهد پول بدهی، مهمان من باش. گفتم: آخر من تهران هم پیاده شوم، اول بدبختی من است. یا همین‌جا پیاده کن یا خرج تهران را هم بده. این یک خرده نگاه کرد و خرجی تهران را هم به ما داد. (خنده حضار) شما نمی‌دانید آخوند چه موجودی است؟!

فیلم مارمولک را نشان دادند. من گفتم: فیلم مارمولک عیبی ندارد. در سمینار حج 1400 روحانی سر من ریختند، که فیلم مارمولک توهین به روحانیت است. گفتم: بگذار روحانی با یک مارمولک از بین برود. مارمولک یک حیوان کوچک است. یک نهنگ هم یک آخوند را خورد، حضرت یونس را پس داد. (خنده حضار) مگر آخوند…

تصمیم گرفتم برگردم، متوجه شدم پول ندارم. ولی حالم گرفته شد. گفتم: یا امام زمان! می‌خواستیم شب نیمه شعبان یک کاری کنیم، حالا پول ندارم هیچی. لبم هم تکان نخورد، فقط حالم گرفته شد. در دلم گفتم: چرا چنین شد. نمی‌دانم چند دقیقه شد؟ پنج دقیقه کمتر یا بیشتر، نمی‌دانم. فوری کسی آمد کنار من نشست. شاید زیر بیست دقیقه شد. یک کسی آمد کنار من گفت: حاج آقا، آشپزها می‌آیند از شما تشکر کنند، هیچی نگو. گفتم: آشپزها برای چه از من تشکر کنند؟ گفت: من آنجا غذا می‌خوردم. به دلم افتاد پایین بروم چند تا پیراهن و زیر پیراهنی و خودنویس بخرم، نزد آشپزها بروم، بگویم: نیمه شعبان است، تولد امام زمان است، این عیدی شما باشد. اگر بگویم: من عیدی دادم، می‌گویند: یک زوار داد. گفتم: به اسم تو و نیت تو بدهم، که اینها بفهمند قرائتی پیراهن داده، خوشحالتر شوند. من به نیت تو این کار را کردم. اگر آمدند تشکر کنند، نگو: چه پیراهنی، چه پولی! آنوقت به من می‌گویند: دروغگو! من گفتم: یا حجه بن الحسن! ای امام زمان تو چه کسی هستی؟ من نه تکان خوردم. نه پول خرج کردم، هیچ اقدامی نکردم فقط نیت کردم. به احترام تولد تو من پیراهن به آشپزها دادم. این آدم که بود. پدر و مادرش چه کسی هستند؟ من در عمرم این را ندیده بودم. این چطور همین الآن به ذهنش آمد؟ چرا همین مغازه‌های پایین، چرا پیراهن و زیر پیراهنی؟ چرا نگفت: یک لباس دیگر؟ چرا خودنویس؟ چرا به آشپزها؟ چرا به گروه دیگر نداد؟ چرا قرائتی؟ من خودم می‌دویدم این کار را می کردم، شاید نیم ساعت می کشید. این در بیست دقیقه این کار را انجام داد. امام زمان این است.

اگر ما یک لحظه با حضرت مهدی گره بخوریم، چه می‌کند؟ ما باختیم که با غیر خدا رفیق شدیم. «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَک‏» باختند آنهایی که با غیر خدا رفیق شدند. افتخار می کنیم شیعه هستیم و برای امام حسن و امام حسین جشن می‌گیریم. وهابی‌ها چیزی برای گفتن ندارند. چند سال است مراجع تقلید ما دعوت می‌کنند که بیایید در تلویزیون بحث کنیم. هرسال هم که من مکه می‌رفتم، هرسال بعثه مقام معظم رهبری اعلام می‌کرد که باسوادترین علمای وهابی در تلویزیون بیاید، با هم صحبت کنیم. هیچکس حاضر نیست بیاید. یک اسرائیلی را نکشتند ولی هزاران شیعه را می‌کشند.

خدایا اگر قابل هدایت هستند، هدایت بفرما. اگر قابل هدایت نیستند، همه طرح‌ها که علیه اسلام و مسلمین هست، اگر  طراحش قابل هدایت است، هدایت کن،  اگر قابل هدایت نیست خودت جوابشان را بده. به شب قدر نزدیک می‌شویم. هرچه شب قدر برای خوب‌ها مقدر می‌کنی برای ما مقدر بفرما. مزه قرآن را به ما بچان و توفیق بده به نسل‌های آینده بچشانیم. اگر مزه قرآن را چشیدیم، دیگر کتاب‌های دیگر نمی‌خوانیم.

مادر موسی، موسی را در جعبه انداخت، و جعبه را در آب انداخت. خدا گفت: شیرش بده، در جعبه بگذار و در آب بیانداز. فرعون جعبه را گرفت، هرچه دایه آمد، سینه را نمکید. کسی که شیر مادر خورد، سینه دایه‌ها را نمی‌مکد. کسی که مزه قرآن و نهج‌البلاغه را چشید، دیگر بسیاری از کتاب‌ها برای او مزه ندارد. ما هنوز شیر قرآن را نچشیدیم. خدایا مزه قرآن را به ما بچشان.        

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment