بنی اسرائیل – 4

موضوع: بنی اسرائیل – 4
تاریخ پخش: 21/02/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

الحمدللّه رب العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین

اگر به یاد داشته باشید در این زمینه صحبت کردیم که با دورنمای تاریخ بنی اسرائیل آشنا شویم، چون در قرآن بیش از100 آیه در باره‌ی این ماجرا آمده است. آشنایی با تاریخ بنی اسرائیل آشنایی با خودمان است. حدیث داریم تمام صحنه‌هایی که و تمام حوادثی که برای بنی اسرائیل پیش آمده است، برای شما هم پیش خواهد آمد. بنا براین آشنایی با تاریخ بنی اسرائیل، آشنایی با تاریخ خود ما است. این درس‌های ما برای انسان‌هایی که خیلی کم حوصله هستند وحوصله‌ی خواندن و نوشتن ندارند، قصه‌ای مفید و سازنده است. برای کسانی که دوست دارند با قرآن آشنا شوند، درس‌های خوبی است. تا این جا گفتیم(در یک جلسه بیوگرافی فرعون را گفتیم، این که می‌گوییم مثل هم هستند، برای این موضوع است که ما تحت سلطه رژیم سلطنتی بودیم، آنها هم تحت سلطه‌ی فرعون بودند. آنها به رهبری موسی نجات پیدا کردند و ما هم به رهبری امام نجات پیدا کردیم. آنها یک انتظارهای نابجا و خلاف‌هایی بین آنها پیش آمد که همان حوادث ممکن است بعد از پیروزی انقلاب برای ما نیز باشد)
بنابر این باید با دقت این تاریخ را بررسی کنیم. در یک جلسه بیوگرافی حضرت موسی (ع) و فرعون را گفتم. در یک یا دوجلسه جریان بعد از انقلاب آنها را گفتم. در این جلسه یک مقداری از آیات مربوط به گوساله‌ی پرستی بعد از پیروزی را مطرح می‌کنیم.
بحث این جلسه‌ی ما این است که چگونه بنی اسرائیل رفتند سراغ گوساله. البته در تورات آمده است(نمی دانم سفارش به خواندن تورات داشته باشم یا نه، ولی فعلاً قرآن را بخوانید تا بعد) در تورات قصه را این گونه نقل می‌کند و می¬گوید:
آن کسی که گوساله را ساخت و مردم را به گوساله پرستی دعوت کرد، یا مردم خود خواستند که گوساله را بسازدحضرت هارون است. و حال آن که از نظر ما حضرت هارون پیامبر بود و پیامبر معصوم است. و علاوه بر این که معصوم بودند، از طرف شخص حضرت موسی که او نیز اولوالعزم منصوب بود، هرگز یک چنین خلافی را پیامبر بزرگوار انجام نمی‌دهد.
1- فرق ایمان واقعی و ایمان سطحی
اما چگونه این‌ها به سراغ گوساله رفتند؟ نقش محیط(چگونه امت بنی اسرائیل بعد از پیروزی سراغ گوساله پرستی رفتند) آخر ملت خداپرست که نمی‌شود گوساله پرست شود. خیلی باید انسان(چگونه یک امت گوساله پرستند)اکنون ما خداپرست هستیم. ، ایه می‌شود که من گوساله پرست شوم؟ می‌شود شما گوساله پرست شوید؟ بله می‌شود. قرآن این گونه می‌گوید. دلیل این را نقش محیط می‌داند. پاسخ به خاطر عدم ایمان واقعی. چون دو رقم ایمان داریم ایمان عمیق که واقعاً ایمان همان است. در روایت معنی می‌کند ایمان آنی است که هم به دل و هم به زبان باشد و هم در عمل نشان داشته باشد. اما بعضی‌ها فقط ایمانشان به زبان است. ایمان غیر عمیق و سطحی ایمان سطحی. من دو نمونه ایمان برایتان بگویم و در ضمن به انقلاب فرهنگی توجه کنید.
باید قصه بگویم. حضرت موسی (ع) وقتی رفت فرعون را دعوت کند، خیلی به فرعون برخورد که یک چوپان با لباسی پشمی و عصا به دست آمده، می گوید: تو خدا نیستی. باید بندگی خدا را بکنی و باید برده‌ها را نیز آزاد کنی. خیلی باد دماغی که داشت، خیلی به غیرت و غرورش برخورد. گفت: ما باید این موسی ع را آبرویش را بریزیم. برنامه چیست؟ اینهایی که می‌گویم ترجمه‌ی آیات قرآن است. 30 یا 40 آیه خلاصه‌اش در این سخنان است که خلاصه می‌کنم. برنامه این است که بخشنامه کنید به همه‌ی شهرها و بخش‌ها، هر ساحری و زبردستی که هست از طریق فرمانداری‌ها و بخش داری‌ها تمام ساحرهاجمع شوند و ما جایزه تعیین می‌کنیم برای آن ساحری که سحر جالبی به وجود بیاورد و به خاطر آن سحر و جادوآبروی موسی (ع) را بریزد و به موسی بگوید: اگر تو عصا را می‌اندازی و اژدها می‌شود، این فرد نیز چنین کاری می‌کند وچنین می‌شود. یک ساحری پیدا کنید، یک نمایشی بدهد، بعد آبروی موسی ع را بریزیم. آمدند به نزد حضرت موسی (ع)، این ساحرها جمع شدند و آمدند به فرعون گفتند: اگر ما آبرویش را بریزیم، پول در ازاء آن می‌دهی؟ گفت: بله، بله، آبرویش را بریزید، هر چه پول بخواهید می‌دهم. شد و سحر را انجام دادند و حضرت موسی (ع) وقتی عصا را انداخت وبه قدرت غیبی خدا اژدها شد و این ساحرها سری تکان دادند و فهمیدند که نه حساب حضرت موسی (ع) جداست وکار کار خدایی است و سحر و جادو نیست. به محض این که این معجزه را دیدند، ایمان آوردند. فرعون دید، عجب این‌ها را آورده آبروی موسی را بریزند، این‌ها خودشان ایمان آوردند. گفت: تکه تکه‌تان می‌کنم. آن وقت ایمان واقعی این‌ها آوردند. گفتند: هر غلطی می‌خواهی بکنی، بکن. فاقض ایمان واقعی، یعنی فرعون قضاوت کن. هر کاری می‌خواهی بکن. بکن. فوق این است که ما را تکه تکه می‌کنی. بالاتر که نیست «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ» (طه/72) قضاوت کن هر چه را که تو می‌خواهی قضاوت کنی. هرحکمی که می‌خواهی بده، به خاطر این که تو هر چه قدرت داشته باشی، در همین دنیاست «إِنَّما تَقْضی‏ هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا» (طه/72) زیرا تو قضاوت خواهی کرد در همین دنیا. بیش از این نیست که جان‌هایمان را در این دنیا بگیری. یک جان که بیش‌تر نداریم، این را تو بگیر. این را می‌گویند ایمان واقعی. خوب گوش کنید که کجای این قصه انقلاب فرهنگی بود؟ آقایی که چند ساعت منتظر یک سکه بود که یک جایزه از فرعون بگیرد، بعد از 5/8 در این نیم ساعت و یک ساعت کار او به جایی رسید که نه تنها سکه فرعون را قبول نکرد، گفت: تمام هستی دیگر برای من ارزش ندار. این را می‌گویند انقلاب فرهنگی.
پس اگر خواستید محک بزنید آیا انقلابی هستید یا خیر، مثلاً من پیش از این، 20سال قبل می‌گفتند: خوبی؟ شاد می‌شدم. حالا هم وقتی می‌گویند خوب هستی، خوشحال می‌شوم. من انقلابی نیستم. باید انسان کارش به جایی برسد که اگر راه حق را تشخیص داد به تمام در و دیوارها فحش نوشتند ناراحت نشود. این را می‌گویند انقلابی. این ساحر به خواست فرعون و به خاطر پول می‌خواهد آبروی موسی ع را بریزد(منتظر سکه است) بعد کارش به جایی می‌رسد که می‌گوید: سکه‌ها، کاخ تو، دربار تو، زور، شکنجه و حبس، اصلاً تمام هستی وتمام قدرت و امکانات پیش من دیگر پشیزی ارزش ندارد. این را انقلاب فرهنگی می‌گویند. انسان که منتظر یک سکه است در ساعت به جایی برسد در ساعتی بعد که تمام سکه‌ها دیگر برایش ارزش نداشته باشد. این ایمان واقعی است. حال که ایمان واقعی و سطحی را شناختیم، ایمان واقعی تمام دنیا می‌تواند آن را فریب دهد، ولی ایمان سطحی فوری با یک حادثه از بین می‌رود.
2- تقش محیط و عدم ایمان واقعی در گوساله پرست شدن
می‌خواهیم بررسی کنیم که چگونه شد که قوم بنی اسرائیل گوساله پرست شدند؟ به خاطر عدم ایمان واقعی مسئله‌ی دیگر نقش محیط در افکار(نقش محیط) آخر این‌ها که ایمان آورده بودند به حضرت موسی (ع)، این‌ها از رود نیل عبور کردند. شنیدید که فرعون و دربار فرعون و ارتش فرعونی حمله کرد به حضرت موسی (ع) و پیروان ایشان، رسیدند به رود نیل، خداوند وسط رود را با قدرت خود شکافت، این‌ها سالم ازوسط رودخانه عبور کردند. خدا می‌تواند این کار را انجام دهد. آن خدایی که این کرات را در این فضا نگه می‌دارد، این آب دریا را یک مدت نگه می‌دارد و کف آن جا خشک شد و از وسط رودخانه سریع حرکت کرده و رد شدند. بعدفرعون که خواست رد شود، به وسط رودخانه که رسیدند آب‌ها دوباره به جای خویش برگشت و فرعونیان غرق شدند. رفتند آن طرف رودخانه، بت پرست‌ها را دیدند. تا بت پرست‌ها را دیدند، گفتند: «یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَهٌ» (اعراف/138) قرار بده برای ما خدا این‌ها آن طرف رودخانه خداپرست بودند و دیدند که خدا چگونه رود را برایشان خشک کرد(با چشم هایشان دیدند) اما انسان همین که بنا می‌شود لطف خدا را فراموش کند، این گونه عمل می‌کند.
ما اصولاً هرگاه مضطر می‌شویم، خدا را صدا می‌زنیم. قرآن می‌گوید: مردم وقتی مضطر می‌شوند، می‌گویند: یا الله! بعضی طغیان می‌کنند. هر زمان مضطر می‌شوند، ایمان در حال اضطرار، فرعون وقتی در حال غرق شدن بود، گفت: امنت خدایا ایمان آوردم. آیه نازل شد: در این زمان. حالا توبه در وقتی است که انسان به مرز اضطرار کشیده نشده باشد. حالا دیگر فایده ندارد. به موسی (ع) گفتند: «اجعل لنا» البته خیلی این کار زشت بود، مثل این که آدم پیش یک آیت الله برود بگوید: یک رقاص خوب معرفی کنید برای عروسی دخترم می‌خواهم. این خیلی پررویی می‌خواهد. (مثلاً فرض کنید انسان بود نزدیک مجتهد به او بگوید: آقا بهترین آب جو را کجامی فروشند؟ به رهبر انقلاب، به مبارز با بت، گفتند: تو لطفاً برایمان یک بت درست کن. تقاضای بت تراشی به کسی که آمده بت‌ها را از بین ببرد، این هم چه زمانی آخر کسی آمد پیش حضرت علی و یک نیش زد، گفت: تو نمی‌خواهدنیش بزنی، تو خودت وضعت خراب است. گفت: شما مسلمان‌ها این قدر بد هستید که هنوز پیامبرتان دفن نشده اختلاف کردی. علی (ع) گفت: ما پیامبرمان تا بود، بعد از فوت اختلاف شد. اما شما هنوز کف پایتان‌تر بود که از خدا به سراغ گوساله رفتید. به حضرت علی گفت که شما بعد از پیامبر چرا اختلاف کردید؟ حضرت علی (ع) گفت: تونمی خواهد این سخن را بگویی، زیرا شماها از نسل کسی هستید که هنوز کف پایتان خشک نشده بود، هنوز کف پایتان از آب دریاتر بود که از ایمان به خدا رفتید سراغ گوساله. به هر حال این قدر نشناسی انسان است. بد نیست این جمله رابگویم. بسیاری از ما وقتی مضطر می‌شویم، این قدر هستند که قول می‌دهند خدایا «ان آتانا من فضله» اگر خدا پول به ما بدهد، «لَنَصَّدَّقَنَّ» (توبه/75) ما حتماً انفاق می‌کنیم. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِه‏» (توبه/76) همین که خدا وضع آنها را خوب می‌کند، فراموش می‌کنند. چقدر آدم‌ها بودند که وقت بیکاری به مسجد می‌رفتند، خود شما که این سخن‌ها را می‌خوانید، آن زمان که پول نداریدبیش‌تر به مسجد می‌روید یا وقتی پول دارید؟ آن زمانی که دوچرخه سوار می‌شدید با الاغ و مرکب چهار پا می‌رفتید، بیش‌تر به مسجد می‌رفتیم یا اکنون! ؟ اصولاً انسان این است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/34) انسان ظلم می‌کند. انسان ناسپاس است. «کلاََّ إِنَّ الْانسَانَ لَیَطْغَى»(علق/6) «أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنىَ» (علق/7) انسان دست به یاغی گری می‌زند. همین که شکم او سیر شد «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ» (عصر/2) «إِنَّ الْانسَانَ»، «وَ کانَ الْإِنْسان‏ » در قرآن است. که همه کلمه‌ی خداست انسانی که فضیلت به او دادم، انسانی که «کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ » (اسرا/70) انسانی که «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏» انسانی که «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین» (مومنون/14) این انسانی که موجود ممتاز آفرینش است، هر وقت مضطر می‌شود، می‌گوید: یا الله و بر عکس.
3- ظلم‌های بنی اسرائیل
خلاصه محیط در آنها اثر کرد. آمدند آن طرف رودخانه، بت پرست‌ها را دیدند، فوری به مخالف بت و رهبر انقلاب گفتند: لطفاً تو نیز یک بت برای مابساز. این‌ها ظلم کردند. قرآن آیات زیادی راجع به ظلم این امت کردند. مقداری از ظلم امت بگویم تا ببینید چگونه بوده است؟ خدا مجازات می‌کند. قرآن «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُم‏» (نسا/155) آن امت پیمانشان را نقض کردند 1- «وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّه‏» (نسا/155) آیات خدا را کافر شدند. نسبت به آیات خدا کفر ورزیدند. پیمان‌ها را شکستند. قراردادها را لغو کردند. آیات خدارا به آن کفر ورزیدند 2- «وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاء» (نسا/155) و پیامبران را کشتند 3- «وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ» (نسا/155) گفتند دل ما روی آن پرده افتاده است. 4- «وَ قَوْلِهِمْ عَلى‏ مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظیماً» (نسا/156) به حضرت مریم هم بهتان زدند. گفتند: العیاذ بالله مثلاً زناکار است «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المَْسِیحَ عِیسىَ ابْنَ مَرْیَمَ» (نسا/157) گفتند و افتخار کردند که ما عیسی بن مریم را کشتیم. البته ما اعتقاد داریم که حضرت عیسی (ع) کشته نشده است. حضرت عیسی ع هم اکنون نیز زنده است و شکته نشده و به صلیب و دار نیز کشیده نشده است. خلاصه به خاطر نقض میثاق و پیمان شکنی و به خاطر کفر و پیامبر کشی و به خاطر این که گفتند دل ما پرده دارد و حرف تو راحاضر نیستیم قبول کنیم، قرآن می‌گوید: به این دلائل «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیهِْمْ طَیِّبَاتٍ » (نسا/160) چون این‌ها این گونه بودند، ما یک سری چیزها را برایشان حرام کردیم. «حَرَّمْنَا عَلَیهِْمْ طَیِّبَاتٍ» حرام کردیم بر این امت بسیاری از چیزهای خوب را. خدا می‌گوید: فلان امت کج رفتند، طیبات را بر آنها حرام کردیم. یعنی ایرانی‌ها، شما هم یک سری نعمتهایی دارید، نعمت رهبری، آزادی، مکتب، نعمت انقلاب درونی، دخترهای دبیرستانی، در رژیم قبل می‌بردند دخترها را برای یک جنایت کار رژه بروند، به زور دخترها را می‌بردند. حال همین دختر دبیرستانی می‌رود نهضت سوادآموزی دریک منطقه‌ای تا دختر بچه را جمع می‌کند و درس می‌دهد. این انقلاب است. اگر کسی کفران کند، مثل همان سرنوشت را دارد. ملت بعد از پیروزی انقلاب کفران کردند، خدا می‌گوید: «حَرَّمْنَا عَلَیهِْمْ طَیِّبَاتٍ » چیزهای طیب را بر اینها حرام کردیم. شما هم همین گونه مراقب باشید. کارهای خدا سنت است. برنامه ریزی می‌کند. می‌گوید: نه من باهیچ کس خویش و قومی ندارم. با کسی نیز پدر کشتگی ندارم. قانون این است که هر امتی بعد از پیروزی منحرف شود، خدا او را مجازات می‌کند. خلاصه به قول رهبرانقلاب فرموده بودند: نکنند که اگر به کسی چیزی دادم، پس می‌گیرم. این بنده‌ی خدا است. خود خدا نیز می‌فرماید: ‌ای امت نکنید کاری که اگر چیزی دادم، پس می‌گیرم «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ» به خاطر ظلمی که از آن امت سر زد، «حَرَّمْنَا عَلَیهِْمْ طَیِّبَاتٍ» طیبات را بر آنها حرام کردیم. هیچ مانعی ندارد، امت خلافی بکنند، خدا بارانش را قطع کند. و لذا حدیث داریم که اگر امت جلو خطا را نگیرند و در صحنه حاضر نباشند، اخیراً در سخنرانی‌ها می‌گویند: مردم در صحنه باید حاضر باشند.
4- حضور در صحنه همان امر به معروف و نهی از منکر
حضور در صحنه، حضور در صحنه، این چیز تازه‌ای نیست. این همان است که قرآن می‌گوید: تمام مردم باید امر به معروف کنند و نهی از منکر کنند. امر به معروف یعنی باید در صحنه باشید تا به خوبی‌ها بگویید درود بر تو و برای نهی از منکر باید در صحنه باشی که در موقع بدی ها بگویید: مرگ بر تو. و جایی که بدی دیدید، نهی کنید از بدی و فساد. وقتی فساد دیدید. پس همان امر به معروف ونهی از منکر، یعنی حضور در صحنه. اسم آن را عرض کردم چیز تازه‌ای نیست. مثل لطیفی را بیان می‌کنم. این که می‌گویند همه‌ی مردم باید امر به معروف و نهی از منکر کنند. این معنی این نیست که دادگاه و قضاوت نمی‌خواهیم. یک ماشین از یک خیابانی که یک طرفه است خلاف می‌آید. یا گردش ممنوع است و گردش می‌کند و یک ماشین که درآن باز است و راننده توجه ندارد. این ماشین که دارد خلاف می‌کند، همه‌ی ماشین‌ها که می‌بینند، چراغ می‌زنند و بوق می‌زنند. این وظیفه‌ای است که همه‌ی ماشین‌ها چون خلاف را دیدند باید اعلام کنند که کارت خلاف است. اما یک برنامه هم پلیس دارد و این فرد را جریمه می‌کند.
ما همه‌ی مردم، دختر و پسر، زن و مرد، زن باید مرد را امر به معروف کند و مرد باید زن را امر به معروف کند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» (توبه/71) قرآن می‌فرماید: تمام مردان و زنان مؤمن همه ولی هم هستند. کسی که می‌گوید ما ولی نمی‌خواهیم، چرا ولی می‌خواهی. شما ولی من هستید. بنده‌ام ولی شماهستم. منتهی ولایت شعاعی دارد. شعاع ولایت من و شما این است که اگر کار خلاف کردید، حق دارم خدا حق داده که خلاف تو را تذکر دهم. آقا فضولی موقوف، نخیر این گونه نیست. خدا فرموده دخالت در این موارد جایز است. آقا، موسی (ع) به دین خود و عیسی (ع) به دین خود. نه من و تو را در یک قبر نمی‌گذارند، نخیر در دو قبر می‌گذارند ولی از من سؤال می‌شود چرا خلاف دیدی اقدام نکردی؟ در قبر من از شما و در قبر شما از من سؤال می‌شود. این حرف‌ها غلط است. موسی به دین خود، عیسی به دین خود. فضولی موقوف. نظارت عمومی، دخالت نابجا و… اسلام آیه‌ی قرآن است. «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ» مردان و زنان با ایمان همه باید نسبت به هم ولایت داشته باشند یک دختر 9 ساله‌ای که اول تکلیف اوست حق دارد به پدر بزرگ ساله‌اش نهی از منکر کند. و اگر این پدربزرگ عار داشت که چرا این به من می‌گوید، دنیا دست چه کسی افتاده، این به من می‌گوید. کسی که این تحمل را نداشته باشد، از نظر فرهنگ ما متکبراست. در اصول کافی امام فرمود: متکبر واقعی کسی است که حرف حق را می‌شنود ولی برای او سخت می‌آید که آن را قبول کند. از فرهنگ اسلامی و اخلاق اسلامی پدر بزرگ و مادر بزرگ متکبرند و از نظر مکتب ما اگر دختر 9 ساله اعلام خطر کند و نهی از منکر نکند گناه است. این حرف‌ها نیست. مانعی ندارد، هر کسی موقعیت او حفظ شود، ولی اجازه این دخالت را اسلام به همه داده است. حالا قرآن می‌فرماید: بنی اسرائیل بعد از پیروزی چه خطی رفتند و خدا چگونه به آنها پس گردنی زد. خطی که رفتند و مجازات خدا، خطی که رفتند این بود. آیه‌ی سوره نساء «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُم‏» (نسا/155) چون میثاق و پیمان را نقض کردند و شکستند «وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّه‏» و آیات خدا را کفر ورزیدند «وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ» و پیامبران را به ناحق کشتند. «وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ»گفتند دل ما پرده روی آن افتاده است. «وَ قَوْلِهِمْ عَلىَ‏ مَرْیَمَ بهُْتَانًا عَظِیمًا» امتی که تهمت بزند، خداوند نعمت‌ها و طیبات را بر آنها حرام می‌کند. در جامعه‌ی ما بعد از پیروزی آیا کسی به کسی تهمت نزد. شاعر شعر قشنگی می‌گوید:
بود بازار گرم دین فروشی بر سر راهم *** خداوندا من از این گرمی بازار می‌ترسم
حدیث داریم دوره‌ی آخرالزمان مردم صبح از خانه بیرون می‌آیند، دین دارند و شب که بر می‌گردند، دین را باخته‌اند. شب می‌روند خانه دین دارند، چهار مقاله می‌خوانند دینشان را از دست داده‌اند. و الآن همینگونه است. صبح متدین از خانه خارج می‌شود، یک مرتبه مؤمن به خدا به یک نفر افراد پاک دامن یک تهمت می‌زند، خلاصه مسئله‌ی تهمت را باید مواظب باشیم.
حدیث: گاهی اوقات تکرار ضروری است. قرآن همین مسئله گوساله پرستی را هم در سوره‌ی بقره این قصه را که امت انقلابی بعد از پیروزی انقلاب رهبر انقلاب را رها کردند و رفتند دنبال گوساله. هم در سوره‌ی بقره، هم طه، در سوره اعراف، در سوره نساء نیز گفته است. سؤال چرا ارتجاع را مسئله از خداپرستی به بت پرستی برگشتن را، چرا مسئله‌ی این سیر قهقرائی و ارتجاع را خدا چهار بار در قرآن مطرح کرده است. چون لازم است چهار بار تکرار کند، اگر 10 باردیگر نیز تکرار می‌کرد، اشکال به ایشان وارد نبود. چون بعضی از مسائل مانند آتش می‌ماند که اگر لحظه‌ای از آن غافل شویم خاموش می‌شود. باید دائماً این آتش را با دزد(آتش با زغال) زغالی است که زود خاموش می‌شود. حدیث داریم(تهمت و غیبت فرق دارند و فرقشان این است که بعضی‌ها غیبت می‌کنند و می‌گویند: تو رویش نیز می‌گوینداین اشتباه است هر دو مورد. اگر کسی در روی فردی اشتباهی می‌کند دلیل نمی‌شود که پشت سر او نیز این اشتباه راتکرار کند. خیلی رسم‌های غلطی داریم. مثلاً گاهی اوقات به کسی سلام می‌کنیم، می‌گوید: سلام علیکم، سلام با بنده است. حالا جواب سلام بنده چه شد؟ بالاخره جواب سلام از بین می‌رود. ما سلام کردیم، شما باید بگویید سلام علیکم. سلام با بنده، حالتان چطور است؟ این جواب سلام داده نشده است. سلام با بنده یا شما. اسلام گفته پیامبر به بچه‌ها نیز سلام می‌کرد. علی بن ابیطالب به زنان جوان سلام نمی‌کرد. به او گفتند: یا علی پیامبر به زنان سلام می‌کند، توچرا به زنان جوان سلام نمی‌کنی. فرمود: پیامبر 30 سال از من سن‌شان بیش‌تر است. او اگر سلام کند مسئله‌ای نیست. من چون جوان هستم، صلاح نیست سلام کنم. دیشب یکی از خانم‌ها تلفنی پرسید در جلساتی که در کانال تلویزیون است. در جلسات خواهرها و برادرها با هم می‌نشینند، چرا در جلسات شما این گونه نیست. جواب همان است که پیامبر به زنان سلام می‌کرد ولی علی (ع) به زنان سلام نمی‌کرد. زیرا آنها سنشان از بنده بیش‌تر است. خیلی حرف‌ها را من نباید بزنم، ولی آیت الله منتظری بزند اشکالی ندارد.
5- غیبت و تهمت و مجازات آن در اسلام
غیبت این که آدم بدی را دیده است بگوید. اگرکسی بدی را از کسی دید بگوید غیبت کرده است، تهمت این است که اصلاً تهمت است و راست نیست. تهمت این است که دروغ است. حدیث داریم اگر کسی غیبت کند خدا وز قیامت تمام ثواب هایش را می‌دهد به طرف مقابل. مثلاًبنده غیبت شما را می‌کنم، هر چی تبلیغ کردم، اگر برای خدا باشد هر چه درس خواندم، اگر برای خدا باشد، هرکاری کردم، اگر برای خدا باشد، روز قیامت به شما می‌دهند. خدایا حالا ما دو دقیقه غیبت کردیم، چرا زحمت‌های بیست ساله‌ام را از بین بردی و به او دادی؟ می‌گوید: بله، او هم زحمت کشیده بود و در جامعه آبرویی درست کرده بود. تو با دو دقیقه آبروی او را ریختی. من هم به خاطر همین دقیقه ثواب‌های بیست ساله تو را از بین می‌برم. بنا براین مراقب زبانتان باشید. این در مورد غیبت بود. تهمت که دیگر هیچ. این در مورد مسائل راست بود، دروغ‌ها که دیگرهیچ. امت انقلابی اگر بعد از پیروزی انقلاب شروع کردند به تهمت زدن بخصوص تهمت به کسانی که خدمت کرده‌اند، خالص و پاک بودند. تهمت به نهادهای انقلابی، این تهمت عقوبتش مشکل است.
قرآن می‌گوید: «وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنات‏» (نور/4) اگر کسی به زن پاکی نسبت زنا و فحشایی بدهد، این را پیدا کنید در خیابان بخوابانید و 80 ضربه‌ی شلاق به او بزنید. تهمت به نهادهای انقلابی که مسئله‌اش مشکل است. عجب، بله عجب ندارد، این زن آبرو دارد در اجتماع، تو چه حقی داری که بگویی این زن دوست دارد زنا کرده و مرد زنا کرده و. . . این جملات زننده اگر کسی به کسی چنین حرفهایی را بزند، یا باید چهار شاهد بیاورد که این‌ها شهادت دهند و یا اگر شاهد ندارد باید 80 ضربه شلاق به او برنند. این برای امنیت آبرو است. چون در اسلام چهار تا امنیت داریم. (زمان دیگر بحث می‌کنیم)محیط در این قوم اثر کرد. امت انقلابی خداپرست وقتی به آن طرف رود نیل رسیدند و بت پرستی را دیدند رفتند سراغ بت پرستی. حال ما نبایداگر یک موردی که جو، جو دیگری دارد فوری یک شعری داریم که «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو» این غلط است. حضرت ابراهیم یک نفر بود. اصولاً خداوند در قرآن از جماعت خیلی انتقاد کرده است. 82 مرتبه می‌فرماید: «أَکْثَرُهُم‏» 82 مرتبه در قرآن از جماعت انتقاد می‌شود. بنا بر این جمعیت اصل نیست. حق اصل است.
گاهی اوقات جمعیت به سراغ حق می‌روند، مثل این که اکثریت جمهوری اسلامی را پذیرفتند. اکثریت قانون اسلامی مجلس خبرگان را پذیرفتند. اگر اکثریت خط خیر را برود که درست است اما اگر اکثریت گفتند که ما خدا را نمی‌خواهیم، اکثریت گفتند که ما پیامبر را نمی‌خواهیم، اکثریت به قرآن پشت کردند، این جا دیگر اکثریت ارزش ندارد. خلاصه اکثریت به خودی خود ارزش ندارد. نقش محیط، این قوم رفتند آن طرف رود نیل دیدند که اکثریت بت پرست هستند، این‌ها هم به حضرت موسی (ع) گفتند: «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَه» (اعراف/138) محیط در این‌ها اثر کردو ما باید سعی داشته باشیم که محیط زده نشویم فامیل زده نباشیم. کما این که شرق زده و غرب زده نباشیم. البته شرق زده و غرب زده معنایش نیست که آدم از برنامه‌های آنها استفاده نکند. شما تابستان از یخ استفاده می‌کنید، اما یخ زدگی خوب نیست. استفاده از یخ آری اما یخ زدگی خیر. زمستان از گرما استفاده می‌کنید، اما گرما زدگی خوب نیست. استفاده از شرق و غرب اگرراه درستی دارند اشکالی ندارد، ما می‌دانیم که پیامبر اسلام افرادی را می‌فرستاد و پیش قبیله‌های غیر مسلمان وروش‌های نظامی آنها را فرا می‌گرفتند و به مسلمآنها یاد می‌دادند(گاهی اوقات) ولی اجازه نمی‌داد مستشار خارجی بیاید و ارتش اسلام بله قربان گوی مستشار خارجی شود. ذلت نباید باشد. این‌ها را باید از هم جدا کرد. مثل این که درارتش باید به فرمانده‌اش احترام کند، حرف فرمانده را نیز باید گوش بدهد. تواضع و قبول فرمان آری، ولی ذلت درمقابل فرمانده به عنوان این که گماشته باشد که سبزی برای فرمانه پاک کند یا لباس بچه‌های او را بشوید یا خانه را جاروکند، بیگاری و کلفتی و نوکری و. . . خیر. یا در اتاق فرمانده راست می‌ایستد، بله، چون سرباز است باید به فرمانده احترام بگذارد، اما فرمانده نیز نباید بگوید که اگر سرباز بنشیند به او بی احترامی می‌شود. نظامی اسلامی بود که پیامبربا همه مردم دایره وار می‌نشستند. پس تواضع سرباز آری، ولی ایستادن(همراه با اذیت) در مقابل فرمانده، خیر.
حدیث داریم فقط برای ارتش نیست، در بازار نیز اینگونه است(یک زمانی، یک فردی را که باور نمی‌کردم در موردایشان فردی با او بود، آمد در جلسه‌ای نشست، آن فردی که همراهش بود (راننده، منشی. . .) آمد بنشیند، اشاره کرد که چون من نشسته‌ام، خوب نیست که تو بنشینی) این فرد ایستاد، خیلی از او ناراحت شدم و نظرم راجع به او عوض شد. بعد نیز در یک مجلسی وقتی از من راجع به او نظر خواستند گفتم: باید با او در این موارد صحبت و به او تذکر داد) غلط است اینگونه رفتار. حدیث داریم که وقتی کسی راه می‌رود، اگر دوست داشته باشد چهار نفر پشت سر او راه بروند، این فرد جایش در جهنم است. امام فرمود: کسی که دوست داشته باشد وقتی راه می‌رود، چهار نفر پشت سر او باشند، جایش در جهنم است. کسی که دوست داشته باشد مردم برایش خم و راست شوند این فرد جایش در جهنم است. «فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار» (کافی/ج1/ص47) مقعد و جایگاه او جهنم است.
البته این مانعی ندارد که اگر کسی در آستانه‌ی خطر است محافظ داشته باشد. من نباید دوست داشته باشم که مردم ذلیل من بشوند. اما اگر یک وقت احساس کردم که در این جلسه‌ی سخنرانی خطر وجود دارد، البته دو دوست من بیایند و کمک کنند واجب است و اشکال ندارد. نه تنها اشکال ندارد بلکه واجب است. بنده سوار درشکه، دوچرخه و ماشین، هر ماشینی شد سوار می‌شوم، چون سیب زمینی را کسی درصندوق نسوز نمی‌گذارد، زیرا کسی کار به من ندارد. اما مطهری واجب بود سوار ماشین ضد گلوله شود. چون مطهری را از دست دادیم، مفتح را نیز خیلی آسان از دست دادیم. . اگر کسی جانش ارزش دارد، اسکناس 1000 تومانی را باید در صندوق نسوز گذاشت اما سیب زمینی را کسی در صندوق نسوز نمی‌گذارد. خلاصه اگر یک زمانی بنده حرفی رامی خواهم در جایی بزنم که احساس خطر می‌کند، این جا مانعی ندارد. شما دوستان بیایید کمک من کنید. ولی من نبایدخوشم بیاید که شما بله قربان گوی من هستید. شما واجب است جان من را حفظ کنید، بر من واجب است جان شما راحفظ کنم. منتهی نباید خوشحال شویم.
6- خدمت آری، ذلت پذیری هرگز
حدیث داریم «اخْدُمْ أَخَاکَ» (بحار الانوار/ج71/ص178) تو خدمت کن به برادرت. اگر می‌بینی برادرت تنهایی درخانه می‌ترسد به خانه او برو و شب باش که در منزل نترسد. اگر می‌بینی برادرت اگر تنهایی به مسافرت رود خطر دارد، دو یا سه نفر با او بروید. باید به برادرت خدمت کنی. اما ««فَإِنِ اسْتَخْدَمَکَ فَلَا»(بحار الانوار/ج71/ص178) اگر دیدی او می‌خواهد بله قربان گو دنبال خود راه بیندازد، دیگر کمک اونکن. اگر بین خودت و وجدانت می‌بینی ایشان برای اسلام و امت مفید است و حفظ جانش واجب است باید از طرف نهادها یا غیر نهادها جان ایشان را در سایه خدا نگه داشت. اما اگر دیدید یک فرد برای خودش دکور سازی می‌کند ««فَإِنِ اسْتَخْدَمَکَ فَلَا» اگر استخدامت کند «وَ لَا کَرَامَهَ»(بحار الانوار/ج71/ص178) چرا؟ زیرا در آن صورت دیگر کرامت و بزرگواری نخواهد بود. خدمت به برادر آری، ولی ذلت پذیری خیر. چون حدیث داریم خداوند اجازه می‌دهد «إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کُلَّهَا» (تهذیب/ج6/ص179) خداوند یک اختیاراتی به شما داده است، اما اختیار نداده است که خودت را ذلیل کنی. خدا سایه‌ات را از سر من کم نکند. شما چنین سخنی را شرعاً حق نداری بزنی. کما این که وقتی مهمان می‌آید حق نداری بگویی غذا قابل نیست. تو چکاره‌ای که بگویی قابل نیست، خیلی هم قابل است زیرا نعمت خدا است و قابل هم هست. خداوند اجازه نداده است که شما خود را ذلیل کنی. از یکی از آخوندهایی که اکنون در مجلس است خوشم آمد. یکی از این روحانیون که اکنون د رمجلس است زمانی زندان بود. گفتند بیا بنویس که ریاست محترم شهربانی، ولی او نوشت «ریاست شهربانی »گفتند: محترم را نیز بنویس، گفت: نمی‌نویسم. گفتند: سه سال زندانی تو را اضافه می‌کنیم. گفت: 5 سال دیگر هم باشدمی مانم ولی به ناکس کس نمی‌گویم. این ذلت پذیری را اسلام نهی کرده است. د رخانه گوشت سوخته است، با کمال شهامت بگو بله من مقصر هستم، گوشت را سوزانده‌ام. اما هیچ تملق، خودفروشی، اظهار ذلت، با کمال شهامت انسان راست می‌گوید. راست گفتنی که پس گردنی داشته باشد از دروغی که ذلت داشته باشد بهتر است. این‌ها محیط زده شدند، آمدند در محیطی گوساله پرست، دین خود را باختند. یکی از دلائلی که امت خداپرست چگونه بت پرست شد، از جو محیط در آنها اثر کرد.
2- تردستی سامری یکی از افراد بنی اسرائیل بود که خیلی تردست بود. زینتهایی را گرفته بود از بنی اسرائیل، حالازینت‌ها برای چه بود؟ بعضی می‌گویند: زینت‌ها را از فرعونیان به مناسبت عید گرفته بودند، بعد فرعونیان که غرق شدند این‌ها پهلوی بنی اسرائیل مانده بود، یک مقدار زینت از زن‌های بنی اسرائیل جمع کرد و گوساله ساخت. چگونه ساخت؟ از لحاظ مهندسی و مکانیکی و لوله کشی چه کرد؟ یک وضعی در بدن این گوساله بوجود آورد که وقتی هوا به آن می‌خورد آهنگ خاصی می‌زد. خلاصه یک تردستی بود. می‌خواهد بگوید جامعه همیشه اگر گیر افرادتردست بیفتد، اگر افراد ایمانشان سطحی باشد، آنهایی هم که می‌خواهند این امت را با خود ببرند آدم‌های رندی باشند تغییر جامعه مانعی ندارد.
بنده یک جایی رفتم سخنرانی کنم تا وارد شدم یک مرتبه دیدم جمعیت می‌گوینددرود بر قرائتی. آخر سخنرانی همه می‌گفتند: مرگ بر ارتجاع. بین درود و مرگشان دقیقه فاصله نشد. بنده نیز خطم روشن بود، آیه‌ای را نوشتم و گفتم: «ایها الناس»، این آیه این مطلب را می‌گوید. حواستان جمع باشد. دیدم درود آنها شدمرگ. بعد گفتم: پس باید مواظب باشم نه به درود و نه به مرگ این‌ها باید مراقب باشم. خلاصه این که گاهی از خدامی روند به سوی گوساله، چرا؟ چون ایمان سطحی است. عدم ایمان واقعی، ایمان ریشه ندارد. درختی که ریشه داشته باشد زود از خاک در نمی‌آید. امام می‌گوید: مؤمن مانند «کالجبل الراسخ» (مناقب/ج2/ص347) مؤمن مثل کوه است، بعد می‌گوید: از کوه ریزش می‌کند، از مؤمن خیر، مؤمن هیچ گاه ریزش نمی‌کند. مؤمن مثل کوه است، درختی که ریشه داشته باشد بیرون نمی‌آید. اگر چیزی را روی خاک نشانده‌اند و ریشه ندارد، باد که می‌آید این‌ها را می‌برد.
چرا از خدا به سراغ گوساله رفتند، چون ایمانشان واقعی نبود. برادر و خواهری که مطلب رامی خوانی نمی‌دانم ایمان شما ریشه دارد یا خیر. به چه مبلغ پول حاضری ایمانت را بفروشی؟ اگر اکنون تومان به شما بدهند چه می‌کنید؟ فرض کنید می‌خواهی ماشینی یا خانه‌ای بخری، باید فقط یک دروغ بگویید. اگر فقط یک دروغ بگویید به این خانه و ماشین می‌رسید. اگردروغ گفتی نگویید دروغ مصلحت آمیز است. این دروغ بی دینی است. آخر بعضی‌ها اشتباه می‌کنند، دروغ می‌گویند، اعتراض می‌کنیم که این که دروغ شد، می‌گوید: دروغ مصلحت آمیز است. چه مصلحتی در آن بود، مصلحت این بود که پول به دست آوری. اگر پول به دست آوردن با دروغ مصلحت است، پس ایها الناس دروغ دیگر اشکال ندارد. زیرادروغ را همه برای دلیلی و مصلحتی می‌گویند.
آقا شما خانه جای دیگر نداری؟ اگر بگویی دارم، دیگر بنیاد مسکن خانه به شما نمی‌دهد. می‌گویی ندارم. اگر بنا شد یک خانه بگیری و یک دروغ بگویی، اگر امروز با 100 متر و 200 مترزمین دینت را از دست دادی، دم مرگ هم بی دین ممکن است بمیریم. مراقب باشیم. علی بن ابیطالب را بردند در یک اتاق، گفتند یک کلمه بگو حکومت مال تو. بعد از خلیفه دوم عمر در یک اتاق از ایشان خواستند که اگر یک دروغ بگویی و این را امضا کنی، حکومت را بعد از عمربن خطاب به تو می‌دهیم. بگو این موارد را قبول می‌کنم. به شرط و2 و 3. گفت: 1 آری نیز آری ولی خیر. به ایشان می‌گفتند حالا تو آری می‌گفتی و حکومت را می‌گرفتی، کی به کی است.
در تاریکی بودم فردی صدای خروس در می‌آورد، یک مرد محترمی گفتم چرا صدای خروس در می‌آوری؟ گفت: تاریکی، کی به کی است. گفت: حالا شما این جا یک دروغ می‌گفتی کی به کی است، تمام شد و رفت. ارزش انسانیت به همین است. چگونه از خدا رفتند به سراغ گوساله، چون ایمانشان واقعی نبود. ماه رمضان سال پیش گفتیم 7 رقم ایمان داریم، 7 رقم را خدا گفته نمی‌خواهم فقط یک رقم را گفته می‌خواهم. ایمانشان واقعی نبود و سطحی بود. 2- نقش محیط، برادر و خواهر، اگر یک وقت به جایی رسیدی و دیدی همه روزه می‌خورند، شما باید خودت را نگه داری. آن وقت اگر هم پیر باشید، خدا به شما می‌گوید جوان مرد. در یک شهر همه بت پرست بودند. سه، چهار نفر می‌گفتند ما شعار خواهی نشوی رسوا. . . را قبول نداریم و نباید هم قبول داشت. ما در تمام شهر بت پرست مسلمانیم. ماایمان داریم «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ » (کهف/13) این‌ها جوانمرد هستند. امام می‌گوید این‌ها پیر نیز بودند، اما چون اراده‌ی جوانی داشتند خدا به پیری که اراده‌ی جوان داشته باشد می‌گوید جوانمرد. دارد غذا می‌خورد، سفره پهن کرده‌اند و تعارف می‌کنند. می‌داند اگر غذا بخورد تنبل می‌شود. اگر غذا نخورد 2 یا 3 ساعت مطالعه می‌کند. اما اگر غذا بخورد، دیگرحال مطالعه ندارد. می‌گویند که حالا که سفره انداخته‌اند بیا جلو و بخور. بالاخره شهامت این که غذا خوردن را عقب بیندازد ندارد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment