بنی اسرائیل – 2

موضوع بحث: بنی اسرائیل – 2
تاریخ پخش: 07/02/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمدللّه رب العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا ونبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»

عرض می‌شود که داشتیم سرگذشت بنی اسرائیل را می‌گفتیم. چون ما و بنی اسرائیل یکی هستیم، خداپرست، هر دوامت‌های خداپرست، هر دو امت‌های تحت ستم و هر دو به رهبری آسمانی. یکی به رهبری پیامبر عظیم الشأن، پیغمبر بزرگوار، حضرت موسی، ما هم به رهبری رهبر انقلاب. آن‌ها تحت ستم فرعون، ما هم تحت ستم رژیم سلطنتی. اوضاع امت ما و امت بنی اسرائیل شباهت‌های بسیار زیادی به هم دارند. خط‌هایی را آن‌ها رفتند و نتیجه‌هایی را گرفتند که ما باید با آن خط‌ها و عملکردها و نتیجه‌ها آشنا شویم. چون حدیث هم داریم. برنامه‌هایی که خاص آن امت بوده، مو به مو برای شما پیاده خواهد شد. تا این جا رسیده بودیم که یک امت چگونه و چطور گوساله پرست شدند؟ آخر کسی خدا را رها کرده و سراغ گوساله می‌آید؟ چگونه خدا پرستان به سراغ گوساله رفتند؟ دو دلیل از دلایل گوساله پرستیشان را در هفته‌ی قبل گفتیم.
1- ایمان سطحی و محیط دو عامل انحراف از انقلاب
دلیل اول: به خاطر ایمان سطحی. ایشان مانند ساحران ایمان نیاورده بودند که به فرعون بگویند: اگر ما را تکه تکه کنی، دست از خدای موسی بر نمی‌داریم. یک عده ایمانشان سطحی بود. البته کسی که ایمانش سطحی باشد، زود بر می‌گردد. اگر انسان ایمان عمیق به انقلاب داشته باشد، پای کار می‌ایستد و لذا می‌بینیم خانواده‌های شهدا، هنوز هم پای کار ایستاده‌اند. بیش ترین شهید را می‌دهند، مساجد را هم پر می‌کنند، به نماز جمعه هم می‌روند. خلاصه، با انقلاب بوده‌اند و هستند و خواهند بود. چون انقلاب را آن‌ها بوجود آورده‌اند. اما کسانی که فقط روزهای آخر راهپیمایی، چند قدمی پشت سر مردم راه رفتند، حالا نق زدنشان هم بیش‌تر است. کسی می‌گفت: کاش این همه راهپیمایی نکرده بودیم. گفتم: شما در چند راهپیمایی شرکت کرده‌اید؟ گفت: من تقریباً در 20 راهپیمایی شرکت کرده بودم. گفتم: فرض کنید در هر راه پیمایی شما 5 ساعت راه رفته‌ای. 5 تا 20 ساعت، 100 ساعت می‌شود. فرض کنیم، ساعتی 30 تومان، می‌شود3000 تومان. اگر خدمت تو رانقدی حساب کنیم 3000 تومان می‌شود. ما در این انقلاب زنی را داریم که یازده شهید داده است. الآن هم یک ساعت مانده به ظهر در نماز جمعه حاضر می‌شود و هیچ شکایتی ندارد. ولی تو دو سه قدم راه رفته‌ای و صد برابر شکایت می‌کنی. البته گفتم انتقاد مانعی ندارد. کما این که انتقاد فراوان است و مورد انتقاد هم خیلی زیاد است. هم ضعف و هم کم کاری و هم بد کاری و نقطه ضعف هست. توجیه نمی‌کنم. اما این بحث زمانی است که انسان ضربه می‌زند و دلسرد و مأیوس می‌کند. ایمانشان سطحی بود و چون ایمانشان سطحی بود از انقلاب به ضد انقلاب تبدیل شدند و خدا را رها کرده، سراغ گوساله رفتند.
و اما دلیل دوم: محیط بت پرستی اثر گذاشت. وقتی حضرت موسی و امت بنی اسرائیل از رود نیل عبور کردند و به آن طرف رفتند و دیدند که آن طرف همه بت پرستند، هم رنگ آنها شدند و به سراغ بت رفتند.
2- همه مردم با خیر یا شر آزمایش می‌شوند
دلیل سوم که به این جلسه مربوط است. آزمایش الهی است. خداوند از ابتدا بنا داشت تا حضرت موسی را چهل روزنگه دارد. اما برای اینکه مردم را امتحان کند، فرمود: «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَهً»(اعراف/142) گفتیم: سی روز موسی نزد ما خواهد آمد تا در کوه طور عبادت کند. ولی 30 روز 40 روز شد. همین که 10 روز اضافه شد، مردم گفتند: به قولش وفا نکرد. حالا ازاول چرا به مردم نگفت، چهل روز؟ از امام باقر روایت هست که: از ابتدا نگفت چهل روز، بلکه گفت سی روز تاحوصله‌ی مردم سر برود، و این‌ها آزمایش شوند. خدا این‌ها را آزمایش می‌کند. داریم کسی را که به مسجد می‌رود، امااگر یک روز امام جماعت دیر کند، شروع می‌کند به بد و بیراه گفتن.
گاهی در برنامه‌ها نقطه ضعفی وجود دارد و بعضی افراد هستند که مانند مگس فقط نقطه ضعف را می‌گیرند ولی این یک نقطه ضعف نبود. برنامه این بود که چهل روز شود. این که ابتدا گفتیم 30 روز و سپس 10 روز تمدید کردیم. این تمدید 10 روز، یک آزمایش بود. چون خداوند همه را امتحان می‌کند. خدا در قرآن می‌فرماید: «نبلوکم» یعنی همه‌ی شما را امتحان می‌کنیم «و نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ»(انبیاء/35) هم شما را به شر آزمایش می‌کنیم و هم به خیر. هوا بارانی است و باران می‌آید. دوستان هم می‌گذرند و شما را سوار نمی‌کنند. همین یک آزمایش است که چقدر تحمل می‌کنی. اگر کسی تو را سوار ماشین نکرد، چقدر فحش و بد و بی راه می‌گویی. «نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ»
گاهی هم «نَبْلُوکُمْ بالْخَیْر» است. یک، دو سه روزی دور دستت می‌آید تا ببینیم چقدر دور بر می‌داری. قرآن می‌گوید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات»(بقره/ 155) همه‌ی شما را آزمایش می‌کنم «بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ» با ترس آزمایشتان می‌کنیم، با گرسنگی آزمایشتان می‌کنیم. «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ» مالتان کم می‌شود «وَ الْأَنْفُسِ» در جان دادن «وَ الثَّمَرات» با کمبود میوه و محصولات، با کمبود مواد غذایی، آزمایش می‌کنیم. دو سه روز چایی، کره، روغن، گوشت کمیاب می‌شود. ‌ای بازاری ببینیم که تو چه می‌کنی؟ تا گفتند: اجناس کوپنی شد، کیسه‌ی شکر را کجا می‌گذاری؟ تا گفتند: چطوری است، کجا احتکار کردی! اگر ما امتحان شویم مشخص می‌شود که وضعمان خیلی خراب است. آن‌ها را با10 روز تمدید غیبت حضرت موسی آزمایش کردیم. مسئله‌ی تمدید این ده روز هم وسیله‌ای برای بهانه گیری شد. وقتی حضرت موسی بازگشت و امتش را در حال ارتجاع و بت پرستی دید، وقتی دید از خداپرستی به سراغ بت رفته‌اند، بسیار ناراحت شد و با یک حرکت انقلابی، عمل کرد. چون رفته بود تا عبادت کند.
3- برخورد شدید و قاطعانه حضرت موسی
حال چرا می‌گویند: «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَهً»(اعراف/142) چرا نمی‌گوید: «ثلاثین یوماً» چون بیش‌تر مناجات‌ها در شب است. حضرت موسی چهل شب رفت و با خدا راز و نیاز کرد و دستورالعمل و کارنامه را از طرف خدا گرفت و آورد. وقتی دید مردم و امت اکثراً به سراغ گوساله پرستی رفته‌اند، ورقه‌ها را به زمین زد. ورقه‌ها را به زمین زد و ریش برادرش را گرفت و کشید. حالا ممکن است سؤالی بوجود بیاید که چرا این کار را کرد. پیغمبر اولوالعزم چرا حوصله نکرد. گاهی باید چنین باشد که اگر انسان برخورد شدید نکند عکس العمل ضعیف خواهد بود. مثلاً اگر حضرت موسی کتاب تورات را آورده است فرضاً، چهل روز رفته است و عبادت کرده است و اکنون قانون و کارنامه را آورده است ولی می‌بیند که مردم به سراغ گوساله رفته‌اند، این تورات را کنار گذاشت و گفت: بنده گوساله پرستی شما را محکوم می‌کنم. این نمی‌توانست در روح گوساله پرستان اثر کند. لذاتا این لایحه را به زمین زد و ریش برادرش را گرفت و کشید، این‌ها یک دفعه جا خوردند. خلاصه حضرت موسی شروع به انتقاد کرد. این قوم از نظر روانی ضربه فنی شدند. قرآن می‌گوید: این‌ها توبه کردند و خدا می‌گوید: ما هم توبه‌ی این‌ها را پذیرفتیم. گاهی انسان باید قاطع باشد و محکم حرف بزند.
در بحث جهاد لطیفه‌ای برایتان گفتم، حضرت علی بن ابیطالب(ع) یک مرتبه فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِیَهَ»(کافى، ج‏7، ص‏460) به خدا معاویه را می‌کشم، بعد فرمود: ان شاءالله. ان شاءالله را آهسته گفت. یکی از سربازان پرسید: چرا ان شاءالله را آهسته گفتی؟ گفت: من رهبر انقلاب هستم. اگر بگویم ان شاءالله، یعنی شاید بکشیم و شاید هم نکشیم. در این صورت این سربازان روحیه پیدا نمی‌کنند. من به عنوان یک فرمانده‌ی کل قوا باید محکم حرف بزنم تا قاطعیت حرف من در روح او اثر بگذارد والا رهبر انقلاب از پاریس به بهشت زهرا بیاید و بگوید: شاید من در دهن این دولت بزنم، شاید هم نزنم. این را محکم باید بگوید. اصلاً فرمولش محکم گفتن است. هر کاری فرمولی برای خود دارد. تربیت بچه فرمول دارد. خیلی ازپدرها جایی که باید تشکر کنند، غیظ می‌کنند. جایی که باید غیظ کنند، تشکر می‌کنند. پریز تلفن و برق را قاطی می‌کنند و بچه‌شان را خوب تربیت نمی‌کنند. حضرت موسی هنگامی که آمد، این امت خواب رفته را با یک حرکت انقلابی به فکر انداخت. چون قرآن می‌فرماید: گاهی تا تبر برنداریم و بت‌ها را نشکنیم، این‌ها به فکر نمی‌افتند. کسی نزد من آمد و پرسید، خدا چرا ما را آفریده؟ ابتدا پاسخ نگفتم. گفت: آقای قرائتی با شما هستم، خدا چرا ما را آفریده؟ هی پرسید. آقا خدا برای چه ما را آفریده؟ این قدر جواب ندادم تا خوب سوخت و بسیار ناراحت شد. گفتم: ناراحت شدی؟ گفت: بله، خوب چرا جواب نمی‌دهی؟ گفتم: تو می‌گویی: تو که می‌توانی جواب بدهی، چرا جواب نمی‌دهی؟ خدا که می‌تواند از خاک سیب زمینی درست کند، چرا درست نکند؟ خدا که می‌تواند از سیب زمینی اسپرم و از اسپرم آدم درست کند، چرا درست نکند؟ کسی که می‌تواند کاری را انجام دهد، اگر انجام ندهد، بخل است. چراخدا ما را آفرید؟ چون اگر ما را نمی‌آفرید، بخیل بود و نسبت به هم تکاملی نداشت. نباید فیض خدای حکیم و فیاض قطع شود. شما به من می‌گویی: چرا می‌توانی جواب بدهی ولی جواب نمی‌دهی؟ همین اشکال در این مسئله مطرح است. خدا که توانایی انجام کاری را دارد، چرا نکند.
این برنامه‌ی حضرت موسی بود. البته تصنعی هم نبود، زیرا حضرت موسی جداً از این ارتجاع امت سوخت. بعد کار به جایی رسید که گفت: «رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی‏ وَ أَخی‏ فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ»(مائده/25) امیرالمؤمنین درباره‌ی امت بنی اسرائیل خاطره‌ای نقل کرده‌اند.
4- درسی از علی (ع) برای تمام زمان‌ها
در نهج البلاغه می‌فرماید: «اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَهُ عَبِیداً»(نهج ‏البلاغه، خطبه 192) نظام فرعونی بنی اسرائیل را عبد خود قرار داده بود. این‌ها را عذاب می‌داد. «وَ جَرَّعُوهُمُ الْمُرَار» تلخی را به این‌ها جرعه جرعه می‌چشاند. آخر گاهی وقت‌ها یک سختی پیش می‌آید و تمام می‌شود. مانند آمپول. آمپول گاهی به سختی درد می‌آورد و آدم یکی دو ناله می‌کند و تمام می‌شود. اما گاهی وقت‌ها درد مانند سرم است. همینطور قطره قطره می‌آید و این جان آدم را بالا می‌آورد. قرآن می‌گوید: در جهنم بعضی از عذابش این است که «یتجرعه» است. یعنی مثل سرم، جرعه جرعه «یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ»(ابراهیم/17) «لَا یَجِدُونَ حِیلَهً فِی امْتِنَاعٍ وَ لَا سَبِیلًا إِلَى دِفَاعٍ»‌ای بنی اسرائیل! زیر شکنجه بودید! یادتان رفته است. «حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ» چون شما را امتی مظلوم و امتی پشتکار دار دید، چه کرد؟ «جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً» فرجی برایتان رساندند. رهبری برایتان معین کرد و حضرت موسی شما را از شر فرعون نجات داد.
«فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکَانَ الذُّلِّ وَ الْأَمْنَ مَکَانَ الْخَوْفِ» شما عزت پیدا کردید، بعد از زمانی که ذلیل بودید. اگر سگ آمریکایی به شما حمله می‌کرد، حق شکایت نداشتید. کارتان به جایی رسید که رئیس دولتتان رفت آمریکا و کارتر به او اجازه ملاقات نداد. «فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکَانَ الذُّلِّ» عزت را به جای ذلت به شما داد. «وَ الْأَمْنَ مَکَانَ الْخَوْفِ» می‌خواستید جلسه در خانه‌تان بگیرید، اگر 5 نفر بودید، می‌ترسیدید. در اداره می‌خواستید نماز بخوانید، خجالت می‌کشیدید. حالا وسط خیابان نماز جمعه می‌خوانید. «َصَارُوا مُلُوکاً حُکَّاماً وَ أَئِمَّهً أَعْلَاماً» شما ملوک شدید، قدرتمند شدید، حاکم شدید. اما «فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانُوا» ببینید چطور شدید؟ شما امت انقلابی بنی اسرائیل ذلیل بودید، خداوند از شما پشتکار دید، عزیزتان کرد. به شما قدرت داد. اما می‌دانید چطور شدید؟ «وَقَعَتِ الْفُرْقَهُ وَ تَشَتَّتَتِ الْأُلْفَهُ» بعد کم کم افتراق بین شما افتاد. تفرقه بین شما افتاد. الفت‌هایی که با هم داشتید، متشتت شد. رفاقت هایتان به هم خورد. «تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِین» وحدت کلمه بود، اختلاف کلمه شد. گروه گروه شدید و به یکدیگر حمله کردید. با نیش قلم و زبان و دست، چون چنین کردید، بعد از پیروزی انقلاب، قدر آزادی را ندانستید، امیرالمؤمنین می‌گوید: «وَ قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَهَ نِعْمَتِهِ» لباس کرامتش را خدا از شما گرفت. خرمی نعمت را گرفت. «وَ بَقِیَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیکُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِینَ» شمارا امتی ذلیل کرد تا عبرت برای دیگران باشید. حضرت علی چقدر قشنگ می‌گوید: امت ذلیل بودید، متحد شدید. منم به شما لطف کردم، آزاد شدید. دوباره متفرق شدید، من هم لباسی را که بر شما پوشانده بودم، گرفتم. این هم سخنی از علی بن ابیطالب(ع) در هشدار به ملت‌ها است.
5- درسهایی از دستاوردهای انقلاب موسی از قرآن
و اما دستاوردهای انقلاب:
دست آوردهای انقلاب زیاد است. چند مورد از این دستاوردها را قرآن بیان می‌کند که بنی اسرائیل! این انقلابی که شما کردید، این دستاوردها دارد. این دست آوردها را فشرده می‌گویم. چون قصد دارم آخر بحث مطلب دیگری راهم بگویم.
1 – «نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»(بقره/49) نعمت و دستاورد آزادی! «فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْر»(بقره/50)
2- دریا را برای شما گشودیم. شما گوساله پرستی کردید، اما من در عوض «عَفَوْنا عَنْکُم»(بقره/52)
3- شما را بخشیدم.
4 – به شما مکتب دادم «آتَیْنا مُوسَى الْکِتاب»(بقره/53) و کتاب آسمانی به شما دادم.
5- دوباره شما را زنده کردم، چون این‌ها خواستند خدا را ببینند، خدا فرمود: من که دیدنی نیستم. بعد تجلی بر روی کوهی شد، این‌ها کوه را که دیدند مردند. قرآن می‌گوید: «ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ»(بقره/56) بعد از مردن دوباره شما را زنده کردم.
6- غذای آسمانی «أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏»(بقره/57) «مَنَّ وَ السَّلْوى‏» برایتان فرستادم و خلاصه به شما عزت دادم.
این‌ها دست آوردهای انقلاب است که خداوند به بنی اسرائیل گوشزد می‌کند. یعنی مسلمان‌ها در این دست آوردها دقت کنید. بین تاریخ بنی اسرائیل و ما هماهنگی زیادی وجود دارد. تا این جا گوشه‌ای از ماجرای بنی اسرائیل را گفتیم. این مقدار کافی است. حالا خدا می‌گوید: گوساله پرستی کردید، من شما را بخشیدم. غذای آسمانی برایتان فرستادم، دریا را برایتان خشک کردم. همه‌ی این کارها را کردم اما یک کلمه من به شما گفتم: «ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَهَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّهً»(بقره/58) وارد بیت المقدس بشوید هر چیزی هم دلتان می‌خواهد بخورید و استغفار کنید.
6- تبدیل کردن شعارها و عبارت‌ها
حِطَّهً: یعنی خدایا ما را بیامرز. شما وارد این شهر بشوید، یک استغفار هم بکنید. این‌ها عوض استغفار هنگامی که خواستند وارد شهر شوند، به جای حطه گفتند: حنطه. حنطه یعنی گندم. به جای عفواً گفتند: شکم! خدا می‌گوید: عجب آدم‌هایی هستند. چقدر اینها بدجنس هستند؟ «فبدل» یعنی تبدیل کردند. ما گفتیم بگویید: «استغفرالله» و سجده کنید! پشتک زدند. گفتیم: حالا که از نعمت آزادی برخوردارید در مدرسه‌ها درستان را بخوانید. این‌ها جو درسی در مدرسه‌ها را به هم زدند.
بحث آزادیعنی چه؟ یعنی هر شاگردی در مدرسه با دیگران بحث کند؟ این معنایش این است که مدرسه‌ها عملاً از کاربیفتد. آقاجان هر گروهی در مدرسه هست، رئیس گروه نزد رئیس دبیرستان برود و بگوید: بنده حاضر به بحث آزادهستم. یک نفر اسلام شناس را در روزی که درس‌ها عقب نیفتد را دعوت کنند و در غیر ساعت درسی به بحث بنشینند. او بیاید، با هم بحث کنند، بچه‌ها هم گوش کنند، بعد هم سراغ درس بروند. اگر هم به نتیجه‌ای نرسند وقت درسی‌شان را فدای حرف‌های جر و بحث دار نکنند. نمی‌دانم شما چه مقدار با حوزه‌ی علمیه آشنا هستید؟ حوزه‌ی علمیه چند امتیازدارد که دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها ندارند. یکی این که انتخاب استاد در حوزه‌ی علمیه به عهده‌ی شاگرد است. این سیستم حوزه‌ی ماست، که انتخاب معلم و استاد به عهده‌ی شاگرد است. یکی دیگر اینکه در حوزه‌ی علمیه پول بر اساس مدرک نیست. اینطور نیست که اگر تو مثلاً فلان کتاب را بخوانی به جایی می‌رسی. یعنی درس خواندن به عشق نمره نیست. سوم این که جر و بحث می‌کنند، با هم رفیق و دوست هم هستند.
خود من در حوزه‌ی قم ده سال یک همشاگردی داشتم، هم همشاگردی من بود، و هم با هم مباحثه می‌کردیم، هم در یک خانه و در یک اتاق زندگی می‌کردیم و بعد از ازدواج هم در یک خانه بودیم. ده سال با هم زندگی کردیم و در این سال یک کار حرام که هیچ، یک مکروه هم از ایشان ندیدم. من می‌خواستم لباس بشویم، لباس‌های او را می‌شستم. او می‌خواست لباس بشوید، لباس‌های مرا می‌شست. اصلاً چنین مسائلی مطرح نبود که غذای مرا تو پختی. هیچ گونه از این مسائل بین ما مطرح نبود و ده سال شبانه روز با ایشان بودم. یک کار حرام که هیچ، یک کار مکروه هم انجام نداد و خدا رحمتش کند. هیچ مانعی ندارد که مدارس ما اینطور باشد. تقوا باشد، خلاف شرع نباشد. برادران! اگر بنا باشد ما در مدرسه گناه کنیم، خدا خیلی چیزها را از ما می‌گیرد. یک خلاف شرعی که شما، دختر یا پسر، خدای نکرده با زبانت، با چشمت انجام بدهی، با انجام این گناه، اگر خدا طرحی برایت داشته باشد، آن طرح را از شما می‌گیرد. این مطلبی که می‌گویم از حدیث است.
حدیث داریم خداوند به ملائکه می‌گوید: من این بنده را برایش مقدر کرده‌ام که بهترین سعادت‌ها را داشته باشد. اما این چون خلاف کرد، خودش را از قابلیت انداخت. در مدرسه‌ها مواظب باشید. به دختر نگاه نکنیم، دختران نگاه شهوتی نکنند. یادم نمی‌رود، من وقتی با ایشان هم شاگردی بودم، البته اگر من این را بگویم، شاید شما که پای تلویزیون هستی بخندی. اما من می‌گویم شما هم بخند. چون بعضی حرف‌ها شنیدنش برای بعضی مزاج‌ها سنگین است. باید با کانادا و کوکا هضم شود. حالا من می‌گویم و شما خودت با کانادا و کوکا هضمش کن، ولی بنده اینرا لمس کردم. این دوستی که ده سال با او بودم بسیار مواظب زبانش بود. نگویید مسئله‌ی جزئی را پشت تلویزیون می‌گویی؟ می‌خواهم بگویم تا بدانید چه افراد با تقوایی هستند، آدم هم هست که دهانش را باز می‌کند و هر چه می‌خواهد می‌گوید. یک بار ایشان چای ریخت و نزد من گذاشت. گفتم برادر، این چایی را خیلی با شکر شیرینش کردی! گفت: تو بنا بود با دقت حرف بزنی. این جا مواظب زبانت نبودی. گفتم: با شکر خیلی شیرینش کردی دیگر. گفت: شما حق داری بگویی: این خیلی شیرین است. چون من این را با شکر شیرین نکردم، با خاک قند شیرین کردم. ایشان به قدری دقیق بود که وقتی می‌دید چیز شیرینی را، قضاوت قبلی نمی‌کرد.
کسی رفته است عیادت بیماری و در آن جا چهار نوع شیرینی دیده است. می‌گوید: بله، ایشان که بیمار شده است، چهار نوع شیرینی در خانه داشته است در حالی که مردم دو سه عدد تخم مرغ هم ندارند. اینرا نمی‌گوید: چند نفر به دیدنش آمدند و هرکدام یک رقم شیرینی هم آوردند. می‌آید و چند نوع شیرینی را می‌بیند، بیرون می‌رود و آبرویش را می‌برد. می‌گوید: به حضرت عباس خودم دیدم ایام وفات حضرت زهرا بود و مردم محتاج دو سه عدد تخم مرغ بودند و ایشان چهار نوع شیرینی در خانه داشت. آقا صبر کن! عجله نکن! آبرو دیر پیدا می‌شود. می‌دانی چرا قرآن می‌گوید: غیبت مانند خوردن گوشت مرده است؟ چون گوشت مرده را اگر از بدنش جدا کردی، دیگر در بدنش نمی‌روید. آبروی کسی را هم اگر ریختی دیگر برنمی گردد. گفتیم بگویید: «حّطه» گفتند: «حنطه». گفتیم بگویید: «استغفرالله» بازی در آوردند، قرآن می‌گوید: چه کردید؟ «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ»(بقره/59) افراد ظالم کلمه را تبدیل کردند. گفته بودیم چیزی را بگویید، ولی آن‌ها چیز دیگری گفتند. شعارها را عوض کردند. گاهی وقت‌ها ممکن است دست‌هایی برای توطئه در کار باشد.
7- باید مراقب حرکت‌ها و راهپیمایی باشیم، گاهی حرام است
یک خاطره برایتان بگویم: قبر 4 تن از امامان ما در مدینه هست. امام حسن مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع). قبر را حدود 60 تا 70 سال پیش خراب کردند، رضا شاه می‌خواست در ایران به حکومت برسد، برای این که یک راهپیمایی راه بیندازد که امت مرا می‌خواهند، مهره‌هایی که داشت جمع کرد و به ایشان گفت: ملت راجمع کنید یه هواداری از اعتراض به این که چرا قبر امامان ما را خراب کردید. ملت هم بازار را بستند و راه افتادند که چرا قبر امامان ما خراب شد. یک عکس از این جا برداشتند و به کشورهای خارج فرستادند که این ملت جمع شده‌اند و می‌گویند: ما رضاشاه می‌خواهیم. گوش دادید؟ نکند وقتی به اسم چیزی ما را جمع کنند و بعد در قطع نامه ببینیم چیز دیگری گفته‌اند. اصلاً ما را به جایی برده‌اند که از حضورمان سوء استفاده می‌شود. بنابراین در دعوت‌ها، در حرکت‌ها، خیلی باید مراقب بود. من این را مکرر گفته‌ام که تقلید در نماز و روزه و شک بین رکعت و 3 و 4 نیست. هر کسی خواست راهپیمایی کند، باید تقلید کند. چون گاهی راهپیمایی واجب است و گاهی واجب نیست. ما رهبر انقلاب را دیدیم که گاهی وقت‌ها، یا سخنرانی رئیس جمهور یا نخست وزیر را یا دادستان کل کشور را تحریم می‌کند. همین سخنرانی، گاهی می‌تواند در جو متشنج حرام باشد، و گاهی هم می‌تواند واجب باشد، پس اگر سخنرانی یا راهپیمایی یا اعتصاب گاهی واجبند و گاهی حرام. انسان اگر مقلد امام است، باید در همه‌ی کارهایش تقلید کند. این که بگوید من در غسل وتیمم از امام تقلید می‌کنم غلط است. اما در این که این جا شلوغ کنیم یا داد بزنیم، بنشینیم یا ننشینیم، راهپیمایی وتحصن، ببینیم کدام گروه چه می‌گوید؟ ما که مسلمانیم، باید مواظب باشیم،

8- گاهی با عوض کردن یک حرکت یا یک تلفظ معنی تغییر می‌کند
بسیار خوب! گفتیم بگویید: «حّطه» گفتند: «حنطه» «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ» عبارت را تغییر دادند. حالا من این را هم بگویم. گاهی نمازهایی که ما می‌خوانیم، اگر درست ادا نکنیم، غلط است. نمی‌دانید اگر «اللَّهُ الصَّمَدُ»(اخلاص/2) با صاد را، الله السمد با سین بگویی، چقدر معنایش تفاوت می‌کند. صمد با صاد به این معناست که خدا بی نیاز است. صمد با سین به معنای توهین به خداست. فحش زشتی است که گاهی اگر انسان مواظب نمازش نباشد، ممکن است مرتکب این اشتباه بشود. البته در فارسی هم همینطور است، مثلاً عالم با عین یا آلم را با الف معنای کاملا متفاوتی دارد. عالم با عین یعنی با سواد. الم با الف یعنی مریض چون این از الَم است. آن از علم است. این علم دارد و دیگری مرض دارد. شما در فارسی کلمه‌ی لنگ را اگر با فتح لام بخوانی(لَنگ) اگر با ضم لام بخوانی(لُنگ) و اگر با کسر لام بخوانی(لِنگ). با عوض شدن یک حرکت معنی تفاوت می‌کند. نامه‌های زیادی نوشته‌اند که اگر می‌شود دو سه کلمه راجع به تعلیم نماز صحبت کن!
به من اشاره می‌کنند که دو تا سه دقیقه وقت داری! من این دو سه دقیقه‌ی آخر وقت را در این باره صحبت می‌کنم. درمورد کلمه‌ی صراط، اگر صاد بود یا اگر سین بود. صاد باید نظیر صدای سوت باشد. برای ادای لفظ صاد لب کمی جمع می‌شود و نظیر صدای سوت می‌شود. اگر سعی کنی مشکل نیست. یک پیرزن می‌گفت: من که نمی‌توانم نمازم را درست بخوانم. گفتم اگر 2000 تومان به تو بدهم، می‌توانی درست بخوانی؟ گفت: شاید بتوانم. گفتم: پس می‌توانی. صاد را باید مثل سوت گفت. بین عین و همزه باید فرق گذاشت. عین را هم کمی سفت می‌گوییم. بین قاف و غین هم باید فرق گذاشت. مثلاً قالی با قاف یعنی فرش، غالی با غین یعنی چاپلوس، و لذا غین را باید کمی نازک گفت. باید بین حاء جیمی و هاء دو چشم هم فرق بگذارید. برای اداء حاء جیمی دقت کنید. گاهی وقت‌ها که هوا خیلی سرد است یا برف می‌آید بچه‌ها برای گرم کردن دستانشان حاء می‌کنند. این حاء جیمی است و باید سفت گفت. به این‌ها گفتیم بگویید حّطه، استغفار کنید و وارد بیت المقدس بشوید. این‌ها شعار را کج دادند. عبارت را غلط خواندند و چون چنین شد «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ»(بقره/59) ما از آسمان رجز و ذلت و بدبختی را برای این‌ها فرستادیم. آن امت کج رفتند و خدا به ایشان پس گردنی زد. این‌ها هشدار است. ‌ای ملت اسلامی! شما مواظب باشید. گاهی آزمایش می‌شوید. شما مواظب باشید که در همه‌ی مسائل در خط خدا باشید. اگر تقلید می‌کنید، یک بعدی نباشد. در این جلسه بحث بنی اسرائیل را تمام کردیم. ان شاءالله در جلسه‌ی بعد بحث هدایت وضلالت را مطرح خواهیم کرد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment