برکت، در بهره‌گیری از اموال و امکانات

1- خیررسانی به جامعه، نه بخل و احتکار
2- دنیای خوب و دنیای بد
3- خیررسانی، عامل گشایش و افزایش
4- تربیت نیروهای مفید برای جامعه
5- کمک به اشتغال و ازدواج جوانان
6- خاطره‌ای از شهید رجایی
7- قرآن و عترت، معیار درست و نادرست

موضوع: برکت، در بهره‌گیری از اموال و امکانات
تاریخ پخش: 05/07/97

بسم الله الرحمن الرحیم
«و له الحمد بعدد ما احاط به علمه الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

با حذف مقدمات! یک: داشتن رزق نیست، بهره‌گیری رزق است. خیلی‌ها خیلی چیزهایی دارند اما از گلویشان پایین نمی‌رود. در میان حیوانات آن حیوانی که بیش‌ترین سر و صدا را دارد، و بیش‌ترین تحرک را دارد، مگس است. چون پشه نمی‌خواند، اما مگس می‌خواند. یعنی هم با بالش می‌پرد و هم ویز ویز می‌کند. همه جا هم می‌نشیند، هم روی نجاسات می‌نشیند و هم روی شیرینی می‌نشیند. شبانه‌روز هم ندارد. بعضی حیوانات شب پرواز نمی‌کنند، مانند کلاغ! یعنی مگس هم داد می‌زند، هم حرکت می‌کند، هم روی همه چیز می‌نشیند! آخرش رزقش چه مقدار است؟ خود این مگس با هم بند و بیلش خوراک عنکبوت می‌شود که هیچ سر و صدایی ندارد و کنار طاق است. یعنی تار عنکبوت مگس را می‌خورد، او این همه ویز ویز می‌کند، ‌ولی عاقبت خوراک یک عنکبوت می‌شود. و لذا «اللهم ارزقنی» در دعاها زیاد داریم. اما «آتنی مالا»، یا نمی‌بینیم یا به ندرت می‌بینیم. این خودش یک مسأله‌ای است. صدام چه تعداد کاخ در بغداد دارد؟ شاه ایران چه تعداد کاخ دارد؟ الان جایشان کجاست؟ در قبر است. داشتن رزق نیست. ما فکر می‌کنیم که اگر خیلی داشته باشیم رزقمان است، نه! وبال است.
1- خیررسانی به جامعه، نه بخل و احتکار
داریم که حضرت از یک جایی عبور می‌کرد، گله‌ی گوسفندی بود، به صاحب گله گفتند که یک مقداری شیر به ما بده. گفت: نمی‌دهم. گفت: نمی‌دهی؟ ان‌شاء‌الله خدا بیش‌تر به تو بدهد. رد شدند و در جای دیگری گله گوسفندی بود، گفت: مقداری شیر به ما بفروش یا مجانی به ما بده. او هم داد. حضرت دعا کرد که خدا ان‌شاء‌الله به مقداری به تو بدهد که آبرویت حفظ شود. گفتند: یا رسول الله! آنکس که نداد گفتی خدا خیلی به تو بدهد، آن کس که داد، گفتی خدا به مقدار کفاف به تو بدهد. گفت: او را نفرین کردم، حالی‌اش نیست. این یک مسأله‌ای است.
خیلی‌ها با سواد هستند اما از عمرشان خیر نمی‌بینند. خیلی دعاها بی‌برکت است. دعا می‌کند اما از دعایش خیری نمی‌بیند. به کسی نگویید که خدا طول عمرتان بدهد، بگویید ان‌شاءالله خدا به عمرتان برکت بدهد. چون خیلی‌ها عمر طولانی دارند، ‌اما هیچ خاصیتی ندارند. مثل درخت‌های بلندی که هیچ میوه‌ای ندارند.
پیرمردی مرد، در جلسه‌ی فاتحه‌اش روضه علی اصغر خواندند. به آخوند روی منبر گفتند که این پیر بوده است، چرا روضه علی اصغر می‌خوانی؟ گفت این سنش بالا بود، علی اصغر چند قطره خون بیش‌تر نداشت، ولی در راه خدا داد! این در راه خدا چه کرد؟ یک کارهایی بکنیم که برکت داشته باشد. نه فقط برای خودتان، بلکه برای همه! یک دعا کنم آمین بگویید! خدایا! به هر کس هر نعمتی می‌دهی، آن نعمت را مبارک و ذخیره قبر و قیامتش قرار بده!
خداوند ده دوازده آمپول در قرآن دارد.
2- دنیای خوب و دنیای بد
یکی می‌گوید که مال دنیا خوب است. در قرآن به مال قرآن سه لقب داده است. اول گفته است که مال دنیا خیر است. آیه‌اش این است. «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ» (بقره/ 180) یعنی «إِنْ تَرَکَ مالاً الْوَصِیَّهُ» اگر کسی مالی گذاشت، وصیت کند. به مال خیر گفته است. دوم! یکی از لقب‌های دنیا فضل است. می‌گوید نماز جمعه که تمام شد، «فَانْتَشِرُوا فِى الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّه» (جمعه/ 10) مال فضل است، مال خیر است. یکی هم اینکه مال زینت است. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (کهف/ 46) یعنی لقب‌های مال این است. فضل، خیر و زینت! پس چرا بعضی می‌گویند که مال بد است؟ علاقه‌ی شدید به مال بد است. «إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدید» (عادیات/8) شدتش بد است. وگرنه به طور طبیعی خوب است. غذاخوردن خوب است، پرخوری بد است. «لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدید» بد است. «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلًا لَمًّا» (فجر/ 19) وقتی کسی از انسان می‌میرد، ارث به او می‌رسد، اینکه طوری نیست. خود خدا گفته است که افرادی که از دنیا می‌روند، ارث می‌گذارند، و چطور باید این ارث را تقسیم کرد. منتهی «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ» بد نیست، «أَکْلًا لَمًّا» بد است. یعنی حساب نکند که این حلال یا حرام است؟ «حُبًّا جَمًّا» (فجر/ 20) آن بد است.  «تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ» (قیامت/20) بد نیست، «وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ» (قیامت/21) بد است. آدم دنیا را دوست داشته باشد، اما نباید «وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ» باشد.
چه باید کرد؟ باید کارهایمان را رنگ خدایی بدهیم. حالا چون اول محرم است، این خاطره را بگویم. خدا همه‌ی اموات را رحمت کند. پدر من دهه‌ی محرم روضه می‌خواند. تاجر بود. منتهی چون یازده بچه داشت، خوب خانه‌ی شلوغ استکان و نعلبکی زیاد می‌خواهد. شب اول محرم می‌رفت و یک کارتن استکان می‌خرید. می‌برد حسینیه و می‌گفت این‌ها وقف نیست و بعد از عاشورا خانه می‌برم. می‌گفت می‌خواهم اولین چای که در این استکان‌ها خورده می‌شود، چای امام حسین باشد. ببینید کارهایشان را رنگ می‌دادند. امام که غذا می‌خورد، می‌گفت: بسم الله! بسم الله! بسم الله! نمی‌گفت: بفرما! بلکه می‌گفت بسم الله! بفرما یعنی بفرما بخور، بسم الله هم یعنی بفرما بخور! منتهی بسم الله یک الله هم دارد. شما که آب به صورتت می‌ریزی، خوب قصد وضو کن، عبادت می‌شود. قصد وضو نکنی، ‌همان شستن صورت است. یعنی می‌شود به کارها رنگ خدایی داد. مگر برای دخترت گوشواره نمی‌خری؟ بگو اگر نمازت را بی‌غلط خواندی برایت گوشواره می‌خرم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: صبغه! صباغ یعنی رنگرز! صبغه الله یعنی کارهایتان را رنگ خدایی کنید. کارهایتان را رنگ خدایی کنید. ما خیلی می‌توانیم رشد کنیم. خدیجه نقش مهمی در اسلام داشت، امیرالمؤمنین هم نقش مهمی در اسلام داشت. زن و مرد هم ندارد. لازم هم نیست که کسی خیلی پول داشته باشد. گاهی یک برگ زرد که بی‌ارزش است، همین برگ زرد وقتی که در حوض می‌افتد، کشتی پنجاه مورچه می‌شود. یک برگ زرد است، ولی مورچه‌ها روی همین برگ زرد می‌روند و کشتی آن‌ها می‌شود. تار عنکبوت چیزی نبود، اما چون خدا به این تار عنکبوت نظر کرد، این تار عنکبوت پیامبر را در غار حفظ کرد. یعنی اگر خدا بخواهد، اشرف المخلوق را با اوهن البیوت حفظ می‌کند.
3- خیررسانی، عامل گشایش و افزایش
سینی میوه را نزد آقایان می‌آورند. فرض کنید سینی میوه را جلوی شما می‌گیرند، اگر شما میوه را برای خودت برداشتی این آقایی که سینی در دستش است، رد می‌شود و به بغلی می‌دهد. اما اگر سینی میوه را که جلوی شما گرفتند، برای خودت برنداشتی، و به ایشان دادی، تا مادامی هم که به دیگران بدهی، این سینی را مقابل شما نگه می‌دارند. اما اگر برای خودت برداشتی او رد می‌شود. اگر دادیم، می‌دهند. بناها را دیده‌اید که چه می‌کنند؟ آجر می‌گیرد و به سقف می‌چسباند. اگر این آجری که گرفت چسباند، بعدی می‌آید. «فهو یخلفه» اما اگر آجر را نگه داشت، آن پایینی هم نگه می‌دارد. مادر اگر شیرش را به بچه‌اش داد، دومرتبه سینه‌اش پر می‌شود. اگر شیرش را نگه داشت…
اول انقلاب من تندتند آیه و حدیث می‌خواندم. اگر اسمش را بگویم همه شما می‌شناسید، از دانه درشت‌های کشور است. گفت آقای قرائتی! کم می‌آوری. آدم یک حدیث می‌خواند و توضیح می‌دهد. اینطور تند تند بخواهی در هر منبری سی چهل آیه و حدیث بخوانی، کم می‌آوری. گفتم: خوب وقتی کم آوردم به مردم می‌گویم: مردم تمام شد! گفت: الا ای حال کم می‌آوری. من الان چهل سال است که کم نیاورده‌ام. اگر بدهیم جایش پر می‌شود. خدا گفته است که «فهو یخلفه» یعنی خلیفه، جانشین. اگر بدهی جایش پر می‌شود. نترسید. اگر رزقتان نباشد، در گلویتان هم باشد، سرفه می‌کنید و بیرون می‌پرد.
لازم هم نیست که زیاد باشد. کم باشد. گاهی مثلاً زنی نیم کیلو مغز بادام برای جبهه‌ها می‌فرستاد. این چیزی نبود. یک خانمی است که قبرش در نیشابور است. به نام شطیطه! گنبد و بارگاه دارد. این خانم شیعه‌ای بود که وقتی پول برای امام کاظم می‌بردند، دو سه فلس هم ایشان داد و گفت که به امام بدهید. خدمت امام که رسیدند امام سراغ پول‌های کم شطیطه را گرفت. گفتند آقا ما برای شما پول‌های سنگین آورده‌ایم. امام گفت که من کار به پول‌های سنگین ندارم، پول آن خانم را به من بدهید. یک وقتی می‌بینید که خداوند کم را قبول می‌کند. یک وقتی می‌بینید که زیاد را قبول نمی‌کند. گاهی شما یک سنجاق می‌خواهید اگر میخ طویله به شما بدهند، به درد شما نمی‌خورد. شمش طلا بدهند، زن‌ها دور می‌اندازند، اما اگر گردنبند بدهند، به گردن می‌اندازند. وزن و قیمت شمش طلا بیش‌تر است. اما خانم قبول نمی‌کند. آنکه مهم است قبول است.
تدبیر کنیم چطور پول پیدا کنیم و تدبیر کنیم که چطور خرج کنیم. خانه‌ی نو خریده است، یک دور کتاب برایش ببر! چرا گل می‌بری که پرپر شود. زاییده است، یک کتاب تربیت کودک آقای فلسفی برایش ببر. عروس شده است، به جای گل یک کتاب آیین همسرداری برایش ببر.
من از مکه می‌آمدم برای همه‌ی پاسدارهایم یک جعبه پیچ‌گوشتی آوردم. جعبه‌هایی هست که پیچ‌گوشتی‌های کوچک و بزرگ در آن است. خیلی به من خندیدند که حاج آقا از مکه آهن آورده است. گفتم خواستم سوغاتی بیاورم دیدم که هر چه بیاورم یا می‌ترشد، یا می‌پوسد، ولی پیچ‌گوشتی همیشه کارایی دارد. الان 25 سال از آن قصه گذشته است، و آن پیچ‌گوشتی‌ها هنوز به درد می‌خورد. چه چیزی می‌آوردم که 25 سال باقی بود و ارزان هم بود؟ فکر کنیم و سرمایه‌گذاری کنیم.
4- تربیت نیروهای مفید برای جامعه
بهترین سرمایه‌گذاری این است که یک اسلام‌شناس به جمهوری اسلامی اضافه کنیم. برویم در حوزه‌ها و از مدرسین بپرسیم. الان ما لیسانس و فوق‌لیسانس و دکتر زیاد داریم. چند میلیون بیکار هستند. ولی مطهری و بهشتی نداریم. یک کسی را انتخاب کنید و به مدرسین حوزه بگویید. یک طلبه‌ای که پیش بینی می‌کنید که مطهری می‌شود. مشکل مالی دارد. لازم هم نیست که خانه به نامش کنید، بگویید آقا من یک طبقه دارم بیا و بنشین. خوب این کارها را می‌توانید بکنید. من سراغ دارم کسی را که پسر ندارد. به یک طلبه خوش استعدادی گفته است آقا تو درست را بخوان، خرجی‌ات با من. حالا… حتی یکی از مراجع است. از مراجع دانه درشت است. می‌ترسم راضی نباشد که اسمش را ببرم. این بنده خدا، یک طلبه‌ی جوانی بود که پای درس اشکال می‌کرد. یک تاجری آمده بود و دیده بود که این مرتب صحبت می‌کند، نمی‌دانست که اشکالش چیست، جواب آقا را هم نمی‌فهمید. می‌گفت: من اشکال این و جواب آقا را نمی‌دانم که چیست، ولی فهمیدم که این طلبه تیزهوش است. از باقی طلبه‌ها هم پرسیدم و گفتند بله این در بین طلبه‌های آقا تیزهوش است. پیش او رفت و گفت: شما مشکل مالی نداری که من حل کنم؟ گفته بود نه! هیچ مشکلی؟ گفت: چرا! اگر من پول داشته باشم، نجف می‌روم، چون سال‌هاست که حوزه قم را دیده‌ام. می‌خواهم علمای نجف و درس‌هایشان را هم ببینم. گفت: خرج نجفت با من! برو خانه اجاره کن، با کامیون هم اسبابت را ببر، آنجا هم هر چه قدر خواستی بمانی، بمان. ایشان رفت و حدود بیست سال نجف بود. یکی از مراجع درجه‌ی یک جمهوری اسلامی شد. مرحوم شد. آیت الله میرزا جواد آقای تبریزی! ببینید یک تاجر احساس می‌کند که این طلبه رشد می‌کند…
گاهی وقت‌ها کارهایی را به تنهایی نمی‌شود انجام داد. خوب شریکی انجام بدهید. حدیث داریم که اگر عید قربان پول ندارید که گوسفند قربانی کنید، چند نفر با هم شریک شوید و گوسفند بکشید. آقا بیایید فامیل فلان در یک روستایی که مسجد ندارد، مسجد بسازد. یک مسجد ممکن است سنگین باشد. یک طناب را آدم نمی‌تواند پاره کند، اما یک طناب را اگر نخ نخ کنید و هر کس یک نخ را پاره کند، می‌شود.
5- کمک به اشتغال و ازدواج جوانان
خیلی از جوان‌ها که گناه می‌کنند به خاطر این است که همسر ندارند. دو سوم دین نسل نو مربوط به ازدواج است. اگر سن شما ازدواج کند، نصف دینش را حفظ کرده است. اما اگر پسر و دختر زود ازدواج کنند، دو تا حدیث داریم، «من تزوّج» هر کس ازدواج کند «فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه‏» (الأمالی طوسی، ص518) در حدیث دیگری داریم «من تزوّج فِی حَدَاثَهِ سِنِّهِ ثُلُثَیْ دِینِه » [«مَا مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِی حَدَاثَهِ سِنِّهِ إِلَّا عَجَّ شَیْطَانُهُ یَا وَیْلَهُ عَصَمَ مِنِّی ثُلُثَیْ دِینِه‏» مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل   ج‏14، ص149)] یعنی اگر زود عروس و داماد شوند، یعنی اگر دین را نود درجه بگوییم، اگر در سن شما ازدواج کند، چهل و پنج درجه‌اش را حفظ کرده است، اما اگر دختر چهارده ساله عروس شود و پسر هجده ساله داماد شود، از نود درجه دو سوم را حفظ کرده است، می‌شود شصت درجه دینش را حفظ کرده است، اگر می‌توانیم یک کسی را داماد کنیم، یک کسی را عروس کنیم، یک گره‌ای را باز کنیم.
اصلاً به زرنگی نیست، حدیث داریم که بعضی از آدم‌های زرنگ هر چقدر می‌دوند به جایی نمی‌رسند. و بعضی آدم‌هایی که زرنگ نیستند، همه تاب‌های زندگی‌شان باز می‌شود. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» اگر پول دادی، «وَ اتَّقى» تقوا هم داشتی، «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏» قیامت را هم قبول داشتی، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى‏» تابت را باز می‌کنیم، «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ» اگر بخل کردی، «وَ اسْتَغْنى‏» به پول خودت تکیه کردی، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» (لیل/ 5-10) دائم کارت را تاب می‌دهم. یعنی سر نیم کیلو نخود، خانم می‌گوید: تو مرد هستی؟ مدتی است نخود نداریم و هر چه می‌گوییم نخود، خوب برو بگیر! غیرت و همتت کو؟ با نیش زن یک مرد بیرون می‌رود و نیم کیلو نخود می‌خرد. در مسیر برگشت پاکت نخود پاره می‌شود، در خیابان می‌نشیند که جمع کند، هر تاکسی یک فحش به او می‌دهد. می‌آید برود اینطرف در جوب می‌افتد و استخوان پایش می‌شکند، می‌رود و نخود را می‌پزد، شنش لای دندانش می‌رود. یعنی با نیم کیلو نخود ده بار حال این مرد را می‌گیرد. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» یعنی کارهایت را تاب می‌دهم. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى‏» تابش را باز می‌کنم.
قرآن می‌گوید تاب را باز کن، تابت را باز می‌کنم. خیلی‌ها می‌آیند و می‌گویند: آقای قرائتی! هی کارم پیچ می‌خورد، می‌گویم: شما یک پیچ باز کن، پیچت باز می‌شود. قرآن هم می‌گوید یک پیچ را باز کن، پیچت باز می‌شود. پیچش بدهی، پیچت می‌دهم. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُم‏» (بقره، 152) یادم باشی یادت می‌کنم. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم‏» (محمد، 7) کمکم کردی،‌ کمکت می‌کنم. من که شما را نمی‌شناسم. دو سه دقیقه دیگر هم از هم جدا می‌شویم. ولی اگر می‌توانید کاری بکنید، بکنید. یک مطهری، یک بهشتی، یک رجایی… آدم‌هایی هستند که رجایی هستند.
6- خاطره‌ای از شهید رجایی
یک خاطره یادم آمد برایتان بگویم. چون هفته دولت را هم پشت سر گذاشتیم، بی‌مناسبت نیست. این چیزی را که نقل می‌کنم، شریک رجایی می‌گفت. یعنی کسی تعریف کرده است که می‌گفت با رجایی شریک بودیم. می‌گفت یک دوچرخه قرازه داشتیم، در بازار استکان و نعلبکی می‌خریدیم و در کوچه‌های تهران می‌فروختیم. یک نفر دوچرخه را می‌برد و یک نفر جار می‌زد. یک سال کاسبی کردیم، هشت هزار تومان پیدا کردیم، هشت هزار تومان پنجاه سال پیش. الان چهل سال است که انقلاب شده است. شاید بیش از پنجاه سال باشد. هشت هزار تومان پیدا کردیم و خواستیم تقسیم کنیم، رجایی گفت نه! تقسیم نکن. تو الان شش تا بچه داری، من دو تا بچه دارم، از این هشت تومان شش تومانش برای تو، تو بچه‌دار هستی، دو تومانش برای من. با آن دو تومان پنجاه شصت سال پیش می‌شد در تهران یک قطعه زمین خرید. حالا با بیست میلیون هم نمی‌شود خرید. رجایی مرد بود، فقیر بود، ولی مرد بود. هستند دانشجوهایی که مثل رجایی، واقعاً فقیر هستند، ولی پسر و دخترهای خوبی هستند. اگر کاری می‌توانید بکنید، بکنید. بعد هم نگویید که من خمسم را داده‌ام. من خسم را داده‌ام یعنی چه؟ وقتی جامعه نیاز دارد، باید داد. بعضی می‌گویند من وجوهاتم را داده‌ام. وجوهات حداقل است.
قرآن می‌فرماید: «مَا اسْتَطَعْتُمْ» در قرآن دو رقم آیه داریم. یک رقم آیه داریم که می‌گوید: هر کاری می‌کنی، حقش را انجام بدهید. چند کلمه حق در قرآن است. «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» (آل‌عمران/102) حق تقوا را داشته باشید. «یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه‏» (بقره/121) حق تلاوت را داشته باشید. «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِه‏» (حج/78) حق جهاد را داشته باشید. این کلمات «حَقَّ جِهادِه‏»، «حَقَّ تِلاوَتِه‏»، «حَقَّ تُقاتِهِ» در قرآن آمده است. یعنی حقش را انجام دهید. حالا ممکن است بگویید آقای قرائتی راستش را بگو، خودت حق نماز را انجام داده‌ای؟ می‌گویم: نه! حق شهداء را انجام داده‌ای؟ حقش را نه! بعد برای اینکه افراد مانند ما هم مأیوس نشوند، می‌گوید که اگر حقش را نمی‌توانی، «مَا اسْتَطَعْتُمْ»! اگر حق تلاوت را نمی‌توانی ادا کنی، «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن‏» (مزمل/20) هر چقدر می‌توانی. اگر حق جهاد را نمی‌توانی، «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (انفال/60) «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم‏» (تغابن/66) یعنی دو نرخ در قرآن است. بازار آزادش می‌گوید که حقش را انجام بدهید. اگر گفتید که نمی‌توانید حقش را انجام بدهید، لااقل هر چقدر می‌توانید. شما و من بهتر از این نمی‌توانیم باشیم؟ یعنی یک طوری رفتار کنیم که کم نگذاریم.
بعد هم برای ارث وصیت نکنید که من نیت دارم که اینکار را بکنم. از کجا این باشد؟ چند تا سوال می‌کنم. بعضی می‌گویند باشد یک کاری خواهیم کرد. درباره این یک کاری خواهیم کرد، من چند تا سؤال می‌کنم. آیا می‌دانی خواهی بود؟ به امام صادق می‌گویند بعضی مرده‌ها چشمشان باز است، بعضی چشمشان بسته است. چرا؟ فرمود آنکه باز است، فرصت نکرده است که ببندد. آنکه بسته است، فرصت نکرده است که باز کند. در قرآن چهارده مرتبه کلمه «بغتهً» آمده است. شک کردم که سیزده مرتبه یا چهارده مرتبه. «بغتهً» یعنی ناگهانی. از کجا معلوم که شما باشی. بگو نه من عمه‌ام خواب دیده است که من هستم. حالا گیرم که شما هستی، از کجا معلوم که آن پول باشد؟ ممکن است شما باشی، پولت نباشد. سوم! ممکن است هم شما باشی و هم پولت باشد، نتوانی استفاده کنی. یعنی هم هستی و هم غذا هست، دندان نداری که بخوری. ممکن است نتوانی استفاده کنی. چهارم! نیازت در پیری شایدی است، شاید پیر شدم و نیاز داشتم. اما نیاز شما در قیامت شایدی نیست، حتمی است. چرا یک چیزی که قطعی است رها می‌کنیم و یک چیزی که شاید است، می‌گیریم؟ ببینید این‌ها همه محاسبات حساب شده است.
بچه شما یا از اولیای خداست، یا از دشمنان خداست، یا از دوستان خداست. اگر دوست خداست، خدا دوستش را رها نمی‌کند. اگر دشمن خداست، چرای برای دشمن خدا… ما الان نیاز در جامعه‌مان زیاد است. بعضی وقت‌ها شما پول هم ندارید. تاجر هستید، ولی پول ندارید، اما آبرو که دارید. ممکن است، بگویی که من ندارم، آبرو که داری؟ از آبرویت استفاده کن. در قرآن آیاتی داریم که می‌فرماید چرا از آبرویت استفاده نکرده‌ای؟  «وَ لا یَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکِینِ» (حاقه/34) حض یعنی خودت نداری خوب دیگران را تحریک می‌کردی. «وَ لا یَحُضُّ»،  «وَ لا تَحَاضُّونَ» یعنی ممکن است شما سرمایه‌دار نباشی، اما در بازار آدم محترمی هستی، از آبرویت استفاده کن. تنهایی نمی‌توانی، شریک شو. حتی قرآن می‌فرماید تبلیغ را هم شریکی انجام بدهید. من به طلبه‌ها گفتم با یک فوتبالیستی، با یک استاد دانشگاهی، با یک مدیری، یک کسی محبوب رفیق شوید و دونفری مسجد را اداره کنید. الان بعضی از مسجدهای ما که ورشکسته شده است به خاطر این است که پیشنمازش خیلی پیر است، طلبه جوان هم نیست. آقا شما پیر هستی، نماز را بخوان. یک طلبه خوش استعداد جوان آنجا بیاید، با جوان‌ها ارتباط پیدا کند. کلاس، پاسخ به سؤالات، عیادت مریض‌ها، تشکر و تبریک به شاگرد اول‌ها… یک طلبه جوان، فعالیت‌های جوانانه انجام بدهد، آقا هم نمازش را بخواند.
وقتی به موسی گفتند برو پهلوی فرعون! گفت: تنهایی نمی‌توانم. : «هَارُونَ أخِى، … وَ أشْرِکْهُ فِى أمْرِى» (طه/30) شریکش کنید و دونفری بروید. بعضی پارچه‌ها را باید با نخ دولا دوخت. ممکن است شما نمی‌توانی، شما و فلانی می‌توانید انجام بدهید.
7- قرآن و عترت، معیار درست و نادرست
سؤال: شما مسلمان هستید. پیغمبرتان فرمود من که می‌روم دو چیز را بین شما می‌گذارم، «لن یفترقا» این دو چیز نباید از هم جدا شوند. «کتاب الله و عترتی» قرآن و اهل بیت. شما برای اهل بیت سیصد جلسه دارید، آن وقت برای قرآن پانزده جلسه؟ مگر پیغمبر نگفت که بین قرآن و اهل بیت جدایی نشود؟ اینکه سر امام حسین علیه‌السلام قرآن خواند یعنی چه؟ یعنی سرم از تنم جدا شود، ولی سرم از قرآن جدا نمی‌شود. تفسیر را اینجا راه بیاندازید. طلبه‌های جوان بیایند و از قم هم ما ستاد تفسیری داریم، کمک می‌کنیم. چگونه ما تفسیر بگوییم که دو شرط داشته باشد، یک عوام بفهمد، دو خواص بپسندد. بعضی حرف‌ها را خواص می‌پسندد ولی عوام نمی‌فهمد. تفسیری که عوام بفهمد و خواص هم بپسندد. بعضی حرف‌ها را عوام می‌فهمند ولی خواص می‌گویند که حرف غلط است. مبنا ندارد. این قصه مهم است. باید خواص بپسندد.
از چیزهایی که عوام می‌فهمد و خواص نمی‌پسندد برایتان بگویم. همه‌ی شما بلد هستید.
دید موسی آن شبانی را به راه… ما درون را بنگریم و حال را… نی برون را بنگریم و قال را… بنده ما را زما کردی جدا…
این شعر را حفظ هستید در کتاب‌های آموزش و پرورش هم آمده بود، نمی‌دانم الان هست یا نه؟ این شعر برای مثنوی است ولی صددرصد خلاف قرآن است. به ما گفته‌اند که اگر یک چیزی شنیده‌اید، حتی اگر از امامان، حدیثی از امامان نقل شد ولی ضد قرآن بود، «فاضربوه علی الجدار» به دیوار بزنید. نمی‌گوید به زمین بزنید، چون ممکن است زمین شل باشد. به دیوار بزنید جون دیوار سفت است. بزنید و بترکانیدش.
یک آیه در قرآن داریم که خیلی غضب خداوند را مطرح می‌کند. آسمان بشکاف! چه خبر است؟ «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْن‏» نزدیک است که آسمان‌ها بشکافد. «وَ تَنْشَقُّ الْأَرْض‏» زمین هم شقه شقه شود. «وَ تَخِرُّ الْجِبالُ» (مریم/90) کوه‌ها نرم شود. چه خبر است؟ آسمان بشکاف، زمین شقه شقه شو، کوه پودر شو! مگر چه شده است؟ می‌گوید: «أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» (مریم/91) گفتند خدا جسم است و اولاد دارد. یعنی اگر کسی خیال کند که خداوند جسم است، حرف چرند است، آسمان و زمین بترکد جا دارد. حالا یک چوپان فکر می‌کند که خدا جسم است، می‌گوید: خدایا کجا هستی، سرت را شانه کنم، چارقد سرت کنم… خدا را جسم تلقی کرده است. از آن حرف‌هایی است که زمین و آسمان باید بشکافد. موسی هم آمده است که جلوی این چرت و پرت‌ها را بگیرد. باید بگوید این حرف‌هایی که می‌زنی درست نیست. خدا هم اینجا باید به موسی بگوید که احسنت! به وظیفه‌ات عمل کرده‌ای! یک کسی چرت و پرت می‌گفت جلویش را گرفتی. حالا به قول مثنوی خدا دارد با موسی دعوا می‌کند که بنده ما را از ما جدا کردی. ما درون را بنگریم و حال را… ما کار به قلبش داریم. نی برون را… خوب اگر این شعر درست باشد، لازم نیست که شما رو به قبله نماز بخوانی. به هر سمت نماز بخوان. خدا که می‌داند داری با او حرف می‌زنی. اصلاً لازم نیست که به مکه برویم. در هر شهری یک کعبه درست کنیم و دورش تاب بخوریم. اصلاً لازم نیست که عربی نماز بخوانیم. هر کسی با هر زبانی که می‌خواهد نماز بخواند. ما درون را بنگریم و این حرف‌ها صددرصد ضد اسلام و قرآن است. مثنوی گفته باشد، خوب گفته باشد. آدم ملای حکیمی و هر چه می‌خواهید برای مثنوی تعریف کنید بگویید. این شعرش غلط است. یا شعر سعدی که می‌گوید: عبادت به جز خدمت خلق نیست! نخیر! خدمت به خلق یکی از عبادات است. اما عبادت فقط خدمت خلق است، فقطش دروغ است. ما خیلی وقت‌ها یک چیزی را که می‌شنویم باید با قرآن تطبیق کنیم. حتی امام صادق فرمود که اگر از ما یک چیزی شنیدید، به قرآن عرضه کنید، اگر طبق قرآن بود بپذیرید، اگر ضد قرآن بود نپذیرید. پیغمبر فرمود قرآن و اهل بیت «لن یفترقا» نباید از هم جدا شوند. الان در کرمان مثلاً سیصد جلسه عزاداری با کم و زیادش هست، جلسه‌‌ی تفسیر کم است.
منتهی تفسیر گفتن فنی است. حتی می‌شود در یک دقیقه تفسیر گفت. می‌شود پنج دقیقه تفسیر گفت. به همه‌ی پیشنمازها بگوییم که در جلسه‌تان یک آیه را هم برای مردم تفسیر کنید. شعر کم بگوییم. خواب نقل نکنیم. خواب که حجت نیست. در خیلی از منبرها شعر و خواب و قصه و تاریخ و… نمی‌گویم که این‌ها حذف شود. از این‌ها کمتر بگوییم، به قرآنش اضافه کنیم. نیاز هست که یک حرکت قرآنی در منطقه بشود. مثلاً سی و دو آیه راجع به زکات داریم. درباره روزه یک آیه بیش‌تر نداریم. «کتب علیکم الصیام» درباره حج یک آیه بیش‌تر نداریم. «و لله علی الناس حج البیت» درباره زکات سی و دو آیه داریم. آن وقت حج و روزه که یک آیه دارد در بورس است. زکات که سی و دو آیه دارد… یک حرکتی بکنیم. درباره ازدواج نسل نو، ایجاد اشتغال، شناسایی یک آدم‌های فرهیخته در دانشگاه و حوزه و کمک علمی به این‌ها…
در آخرین دقیقه هم این جمله را بگویم. خدایا! یادمان بده وظیفه‌مان چیست، توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده وظیفه‌مان چه نیست، توفیق بده دوری کنیم. ما را در فهم و عمل به دین سردرگم قرار نده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- قرآن، چه تعبیری درباره مال و ثروت به کار برده است؟
1) فضل الهی
2) خیر و خوبی
3) هر دو مورد
2- بر اساس آیه 8 سوره عادیات، چه چیزی مذمت شده است؟
1) محبت شدید به فرزند
2) محبت شدید به مال دنیا
3) محبت شدید به همسر
3- بر اساس آیات سوره لیل، راه گشایش در کارها چیست؟
1) انفاق به نیازمندان
2) تقوا و پروا از خدا
3) هر دو مورد
4- رسول خدا چه چیزی در میان امت خود به جای گذاشته است؟
1) کتاب خدا
2) عترت و اهل بیت علیهم السلام
3) کتاب خدا و عترت رسول خدا
5- آیه 30 سوره طه به چه امری اشاره دارد؟
1) مشورت در کارها
2) مشارکت در کارها
3) مساعدت در کارها

Comments (0)
Add Comment