برخورد اسلام با متخلفان اقتصادی

موضوع: برخورد اسلام با متخلفان اقتصادی
تاریخ پخش: 16/02/99
1- کیفر سخت برای مسئولان متخلف
2- کیفر سخت خائنان به مردم
3- رعایت اخلاق در امور اقتصادی
4- ایجاد رقابت در مسائل اقتصادی
5- جوانمردی و مردانگی در فعالیت‌های اقتصادی
6- مهلت دادن به بدهکار، نه کلاهبردار
7- بزرگواری حضرت یوسف و حضرت موسی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

چند جلسه‌ای است در مورد اخلاق اقتصادی، خرید، فروش، برخورد با مشتری و مردم، مسائلی که مربوط به زندگی روزمره است چند جلسه صحبت کردیم. بحث امشب این است که 1- با متخلفینی که مسئول هستند قرآن می‌گوید: سفت برخورد کن. قرآن چنین می‌گوید. زن پیغمبر با باقی زن‌ها فرق می‌کند. خدا در قرآن می‌گوید: شما زنان پیغمبر خلاف کنید دو برابر دیگران توقیف می‌شوید. آیه‌اش این است «یا نِساءَ النَّبِیِ‏ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ» قاری: «یا نِساءَ النَّبِیِ‏ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ» (احزاب/30) زن پیغمبر حسابش با باقی‌ها فرق می‌کند. زن پیغمبر خلاف کند عذابش دو برابر است.
1- کیفر سخت برای مسئولان متخلف
داریم «یغفر للجاهل سبعین مره قبل ان یغفر للعالم ذنبٌ واحد» یعنی اگر عالم گناه کند توبیخش چند برابر است. خدا به پیغمبر می‌گوید: نزدیک بود، «تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا» (اسراء/74) نزدیک بود کمی به آنها منحرف شوی، اگر این کار را می‌کردی عذاب تو پیغمبر هم دو برابر بود. «إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ‏ الْحَیاهِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ» قاری: «إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ‏ الْحَیاهِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً» (اسراء/75) پیغمبر، تو پیغمبر هستی، اگر کمی به منحرفین گرایش پیدا می‌کردی، دو برابر باقی‌ها در دنیا و دو برابر باقی‌ها در آخرت با تو برخورد می‌کردم.
در چند جا خدا به پیغمبر می‌گوید: رودروایسی نداریم، اولتیماتوم می‌دهد. یکجا درباره توحید و شرک می‌گوید: ای پیغمبر اگر از خط توحید عبور کنی و رد شوی، تمام اعمالت نابود می‌شود. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ‏ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» قاری: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ‏ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الصالحین» [و لتکونن من الصالحین که نمی‌شود باشد… این برای جای دیگر است. قاری: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ‏ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» (زمر/65) حالا شد.. اگر کج بروی، نابود هستی. 2- اگر یک کلمه به قرآن اضافه کنی رگ گردنت را می‌زنم. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ‏ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ» قاری: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ‏ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ، لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ» (حاقه/44-46) قطعنا یعنی قطع می‌کنیم، وتین یعنی رگ گردن، با تو شوخی نداریم. پیغمبر هستی روی چشم اما خواسته باشی از توحید کج شوی، نابود. به قرآن اضافه کنی، نابود. خواسته باشی امیرالمؤمنین را در غدیر خم معرفی نکنی باز هم نابود. «وَ إِنْ لَمْ‏ تَفْعَلْ‏ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» قاری: «وَ إِنْ لَمْ‏ تَفْعَلْ‏ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (مائده/67) یا امیرالمؤمنین را در غدیر خم معرفی کن، یا تمام زحمات بیست ساله پوچ! از این آیه‌ها چه می‌فهمیم؟ از این آیه‌ها می‌فهمیم که جمهوری اسلامی درست است. جمهوری رودروایسی اسلامی درست نیست. الآن خیلی جاها جمهوری اسلامی کج می‌شود به سمت جمهوری رودروایسی اسلامی.
2- کیفر سخت خائنان به مردم
مسأله‌ی دیگر در بحث داد و ستد این مسأله‌ای که می‌گوید: کم فروشان، ایمان به معاد در اقتصاد اثر دارد. کسی اگر مبدأ و معاد، خدا و قیامت را قبول داشته باشد کم فروشی نمی‌کند. خدا به کم فروشان، «ویلٌ للمطففین» اینطور می‌گوید، می‌گوید: «أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ» قاری: «أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ» (مطففین/4) تو فکر نمی‌کنی قیامت هست؟ مال چه کسی را خوردی؟ کم فروشی کردی؟ فکر نمی‌کنی قیامت هست؟ یک آیه داریم می‌گوید: هرکس خیانت کند آنچه را خیانت نموده روز قیامت همراهش می‌آورد، مثلاً خیانت کند به بچه‌ای، به زنی، به مالی، همان جنس و کسی که به او خیانت شده روز قیامت می‌آورند و می‌گویند: این شاهد است. آیه‌اش این است، پناه بر خدا! «أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ‏ یَأْتِ بِما غَلَّ» قاری: «أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ‏ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ» (آل‌عمران/161) هرکس خیانت کند آن کس و آن چیزی که به آن خیانت کرده روز قیامت با خودش می‌آورد. امام صادق فرمود: غش، تقلب، سرقت و خیانت، اینها از موارد غل است.
یک قصه بگویم، یک کسی مسافرت رفت، زکات جمع کرد و آورد. به پیغمبر داد و گفت: اینها زکات است برای شما، ضمناً یک چیزهایی هم صاحب گند‌م‌ها به من دادند. حضرت گفت: به خودت دادند یعنی چه؟ تو اگر در خانه می‌نشستی و نماینده من نبودی به تو می‌دادند؟ بله گاهی وقت‌ها یک ماشینی می‌رود هندوانه بار می‌کند، صاحب مزرعه دو تا هندوانه به شوفر می‌دهد، تو به عنوان مأمور زکات رفتی، زکات دادند، حالا می‌گویی: این برای خودم، این برای.. چیزهایی هست الآن پورسانت می‌گویند. مثلاً می‌رود قراردادی را امضاء کند با یک شرکتی داخل یا خارج، صاحب شرکت می‌بیند دویست ماشین خرید، می‌گوید: خوب این ماشین‌ هم برای خودت! اینکه می‌گوید: برای خودت، اگر در خانه‌اش می‌نشست، نماینده شرکت در داد و ستد نبود، یک ماشین به خودش می‌دادند؟ این مهم است که گاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم این حق خودمان است.
3- رعایت اخلاق در امور اقتصادی
در اخلاق اقتصاد می‌گوید: همه مردم را برادر ببین. فکر نکن این دشمنت است می‌خواهی جیبش را خالی کنی، یک طوری به او کلک بزنی، با نگاه برادری داد و ستد کن، «بَعْضُکُمْ‏ مِنْ‏ بَعْض‏» قاری: «بَعْضُکُمْ‏ مِنْ‏ بَعْض‏» (آل عمران/195) آیه قرآن است. من از تو هستم و تو از من هستی. همان که شاعر می‌گوید، شاعر هم از این آیه گرفته است. بنی آدم اعضای یکدیگرند، چرا من مشتری که می‌بینم فکر می‌کنم این را باید بقاپم و ببلعم؟ «بَعْضُکُمْ‏ مِنْ‏ بَعْض‏» آیه دیگر دارد «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏ إِخْوَهٌ» قاری: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏ إِخْوَهٌ» (حجرات/10) اگر نگاه برادری بود کسی نباید برنامه‌هایش ضرر رسان باشد، بعضی پیرمردها هستند غیظ بچه‌‌شان را دارند، می‌خواهد وقتی مرد ارثش به بچه‌اش نرسد. اقرار می‌کند که به فلانی صد میلیون بدهکار هستم و می‌نویسد که وقتی فلانی محضر برود و بگوید: این دستخط خودش است، صد میلیون به من بدهکار است، بدهکار نیست، منتهی از کینه اینکه ارث به بچه‌اش نرسد می‌گوید: این صد میلیون را به فلانی بدهید، من به فلانی بدهکار هستم. قرآن می‌گوید: آقا و خانمی که داری می‌میری، تو حق نداری به وارث ضرر بزنی از کینه‌ای که داری، آیه‌اش این است، «مِنْ‏ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ» قاری: «مِنْ‏ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ» (نساء/12) یعنی حق نداری ضرر بزنی. دین را باید داد و وصیت را باید عمل کرد به شرط اینکه این دین و وصیت سوء قصد نباشد.
من دیدم افرادی که نزد من آمدند و گفتند: آقای قرائتی می‌خواهم همه اموالم را وقف کنم. چون ریش هایم سفید شده و مرگم نزدیک شده، می‌خواهم همه اموالم را وقف کنم. گفتم: با خانمت دعوا داری؟ گفت: بله، گفتم: این وقف درست نیست. باید برای خدا وقف کنی. دیشب دعوایتان شده و صبح نزد من آمدی می‌گویی: همه اموالم را وقف می‌کنم که یک ریال به تو نرسد. این وقف‌ها وقف‌های کینه‌ای است. «مِنْ‏ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ» وارث باید ارث را تقسیم کند، بعد از وصیت آن مرحوم و بعد از پرداخت بدهی آن مرحوم، به شرط اینکه این وصیت و بدهی، کینه‌ای و برای ضربه زدن نباشد.
4- ایجاد رقابت در مسائل اقتصادی
در داد و ستد رقابت چطور است؟ گاهی انسان یک کارخانه‌دار می‌خواهد تولید را بالا ببرد، می‌گوید: هرکس بیشتر کار کرد این مقدار مسئولیت به او می‌دهیم یا درآمد می‌دهیم. اینها اشکال ندارد. حضرت سلیمان پیغمبر بود. پادشاه هم بود. می‌خواست یک چیزی را جا به جا کند، گفت: «أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها» قاری: «أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ» (نمل/38) چه کسی می‌تواند کاخ بالقیس را از فلان منطقه بیاورد اینجا؟ رقایت، یکی گفت: «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ» قاری: «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ» (نمل/39) تا نشسته‌ای می‌آورم. یکی گفت: تا چشمت را بر هم بزنی می‌آورم. «قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» قاری: «قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» (نمل/40) تا چشمت را بر هم بزنی می‌آورم. اینجا حضرت سلیمان برای سرعت در کار ایجاد رقابت کرد. ما در کارهای خیر مسابقه داریم، در قرآن داریم «سارعوا، سابقوا، فاستبقوا» سبقت گرفتن یک ارزش است.
یکی از مسائلی که در اقتصاد مهم است این است که آدم باید جوانمرد باشد. قرآن می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ الْإِحْسانِ‏» قاری: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ الْإِحْسانِ‏» (نحل/90) خداوند هم دستور به عدالت داده، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏» یعنی عدالت، هم احسان، یعنی جوانمردی. وَ الْإِحْسانِ‏» بعضی‌ها آدم خوبی هستند جوانمرد نیستند. یک قصه بگویم. شخصی از شیعه‌ای طلب داشت، شیعه‌ای از شیعه‌ای طلب داشت. مسلمانی از مسلمانی طلب داشت. این خیلی هی می‌گفت: برو فردا، برو فردا، این طلبکار عصبانی شد و خواست درگیر شود، منتهی چون دید این شیعه است، گفت: می‌روم خانه امام صادق شکایت می‌کنم که این شیعیان شما بد حساب هستند، از من نسیه کرده هی می‌گوید: برو فردا، طلبکار منزل امام صادق آمد و از بدهکار شکایت کرد. همینطور که طلبکار شکایت می‌کرد، بدهکار وارد شد. گفت: سلام علیکم! امام فرمود: به ایشان چه کردی؟ گفت: هیچی طلب دارم، می‌خواهم تا قران آخرش را بگیرم. فرمود: طلب داری درست، حقت را هم بگیر، اما سخت‌گیری نکن. گفت: طلبم است، حقم است، گفت: حقت هست اما مردانگی هم یک چیزی است. دید خیلی طرف باد دارد، گفت: قرآن خواندی؟ گفت: بله، گفت: این آیه یعنی چه؟ْ «وَ یَخافُونَ‏ سُوءَ الْحِساب‏» قاری: «وَ یَخافُونَ‏ سُوءَ الْحِساب‏» (رعد/21) یعنی مؤمنین از بدحسابی قیامت می‌ترسند. مگر خدا بدحساب است؟ گفت: نمی‌دانم. گفت: بله کسانی که در دنیا سخت بگیرند، خدا هم در قیامت بر اینها سخت می‌گیرد. کسانی که در دنیا جوانمرد باشند، خدا هم با اینها جوانمردانه عمل می‌کند. سخت بگیری، سخت می‌گیرند، شل بگیری، شل می‌گیرند. جوانمردی، قرآن می‌گوید: اگر یتیمی مرد اموالش دست شماست، شما داری با اموال یتیم کار می‌کنی، وضعت خوب است یا بد است، اگر وضعت خوب است از یتیم دیگر چیزی کش نرو. عه، من پول یتیم را در جریان انداختم و با آن کار کردم، صد میلیونش دویست میلیون شده است. تو وضعت خوب است یا نه؟ قرآن می‌گوید: اگر وضعت خوب است ناخنک به این درآمد بچه یتیم‌ها نزن. ناخنک نزن!
5- جوانمردی و مردانگی در فعالیت‌های اقتصادی
«مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ» قاری: «مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ» (نساء/6) یعنی کسی که غنی است و وضعش خوب است، عفت نشان بدهد. این را نگیر. مردانگی هم یک چیزی است. بعضی جاها باید انسان حساب کند که سود را کنار بگذارد. مردانگی، قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ‏» قاری: «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ‏» (بقره/237) یعنی فضیلت، برتری و مردانگی را بین خودتان فراموش نکنید.
زن را نتوانستید با هم زندگی کنید، مجبور به طلاق شدید. اما وقتی خانم می‌خواهد خانه پدرش برود، مرد باشید. یک چیزی به او هدیه کنید. غیر از مهرش، بگو: مهرت این است ولی حالا که می‌خواهیم از هم جدا شویم به خیر و خوبی، «وَ عاشِرُوهُنَ‏… متعوهن بالاحسان…» قاری: «و عاشروهن بالمعروف» [متعوهن بالاحسان… او سرحوهن] قاری: «أَوْ سَرِّحُوهُنَ‏ بِمَعْرُوف‏» (بقره/231) یعنی وقت طلاق است، هیچ راهی برای زندگی با هم ندارند. خیلی خوب، وقتی زندگی، گاهی مجبور به طلاق هستید، اما مرد باش. این خانم، خانم تو بود حالا می‌خواهد جدا شود. مهرش را دادی یک چیزی هم اضافه بده.
اگر به کسی کمک می‌کنی فکر نکن شما آقا هستی و او نوکر است. این پولی که می‌دهی حقش است، «وَ فِی‏ أَمْوالِهِمْ‏ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» قاری: «وَ فِی‏ أَمْوالِهِمْ‏ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاریات/19) اگر به فقیر چیزی می‌دهی بگو این حق خودت است و منتی بر من نیست. حتی به اولادت خرجی می‌دهی نگو: من خرجی تو را دادم، شاید اگر بچه نداشتی خدا به خودت هم اینقدر نمی‌داد. خدا نشان می‌دهد. مادر تا بچه ندارد، سینه‌اش شیر ندارد. همین که حامله شد دارد بچه متولد می‌شود همراه با حاملگی، شیر در سینه می‌آید. یعنی این شیر برای بچه است. برای تو نیست.
خدا اموات را رحمت کند. پدر من می‌گفت: یک سال مادرم را کربلا بردم. حالا قصه برای خیلی سال پیش است دهها سال پیش، می‌گفت: در همه اداره‌ها و گذرنامه‌ها و گمرک‌ها اول گذرنامه مادرم را صدا می‌زدند، بعد گذرنامه مرا، من گفتم: خدا می‌خواهد پیام بدهد که نگویی من مادرم را کربلا آوردم. ما مادرت را دعوت کردیم و تو را به عنوان نوکری عقبش فرستادیم. اینها را آدم باید بفهمد. یک چیزی را برای آدم می‌آورند. فرض کنید یک حلب خرما برای شما می‌آورند. بینی و بین الله اگر عائله مند نبودی یک حلب خرما به تو می‌دادند؟ یک کیلو، نیم کیلو به تو می‌دادند. اینکه می‌بیند شما رئیس قبیله هستی، یا مشهور هستی یا امام جمعه و آیت الله هستی، یا کدخدا هستی، یک ریش سفید محله هستی، یک حلب خرما دادند، این حلب خرما برای دور و بری هاست. اگر خودت بودی اینقدر خرما به شما نمی‌دادند.
6- مهلت دادن به بدهکار، نه کلاهبردار
بچه وقتی دندان‌هایش درمی‌آید، این دندان که درمی‌آید یعنی کم کم غذایش بده. تا مادامی که سینه مادر را می‌خواهد بمکد دندان ندارد. همین که دندان کوچک از پایینش درآمد یعنی کم کم آغاز جویدن است. اگر بچه‌های ما نبودند، اگر فقرا دور ما نبودند، خدا اینقدر به ما چیزی نمی‌داد. داریم، نعمت را از خودتان ندانید. چند تا از جوانمردی‌ها بگویم. به بدهکار فرصت بدهید. «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَهٍ» قاری: «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَهٍ» (بقره/280) اگر طرف ندارد بدهد، حق ندارید زندانش کنید. شوهر پول ندارد بدهد، زن می‌رود شوهرش را زندان می‌کند. برای مهریه، نه شوهر، هرکس بدهکار اگر ندارد بدهد شما حق نداری زندانیش کنی. «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَهٍ» صبر کن تا پولدار شود.
آقا خانه‌اش را بفروشد به ما بدهد، می‌گوید: کسی حق ندارد. سه چیز را حق ندارید بفروشید. این را بفروش پول مرا بده. یکی مرکب است، ماشین، یک کسی ماشین دارد، شما نمی‌توانی بگویی ماشینش را بفروشد، طلب مرا بدهد. خانه‌اش را بفروشد. خادم است، بعضی آدم‌ها به سنی که می‌رسند نمی‌توانند تنهایی زندگی کنند، چشمش ضعیف می‌شود، از پله می‌افتد، پایش درد می‌کند، ویلچری شده، مریض شده، سنگین است و نمی‌تواند تحرک داشته باشد، نوکر می‌خواهد و کلفت می‌خواهد، چه کسی گفته این نوکر و کلفت داشته باشد و پول مرا ندهد. بابا می‌تواند بی نوکر زندگی کند؟ اگر نوکر و کلفت پز است و تشریفات است حق با شماست. بعضی افراد در شرایطی هستند که واقعاً بدون… تنهایی نمی‌تواند زندگی کند. در خانه آقا می‌ترسد، چه کند؟ باید حتماً یک همدمی باشد که در خانه همدم او باشد. خواب پریشان می‌بیند، به هر حال خادم، خانه، مرکب، بله اگر کسی یک مرکب سلطنتی دارد او حسابش جداست.
مسأله دیگر اینکه کسی مرده ارثش را تقسیم می‌کنند. یک نفر هم وارث نیست ولی نگاهش به ارث خورد، یک چیزی بده و «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَهَ أُولُوا الْقُرْبى‏» قاری: «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَهَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینُ» (نساء/8) حضر القسمه یعنی سر قسمت حاضر شد. آقا یک گوسفندی کشتند دارند گوشتش را تقسیم می‌کنند. یک کسی در را باز کرد و گفت: سلام علیکم، یک تکه گوشت هم به این بده، نگاهش به آن خرده است. میوه‌ها را داریم انبار می‌کنیم، توت می‌تکانید، وقت توت است. همین که دیدید کسی نگاه می‌کند، نگاه کسی به او خورد، همین نگاه یک شبیه حقی پیدا می‌کند. مرد باشید، الآن خود قصاب‌ها گوسفند که می‌کشند ولو پول هم می‌گیرند اما باز گردن و پاچه و کله‌اش را برمی‌دارند و می‌روند. ««وَ إِذا حَضَرَ» گاهی هم پول را برگردانید.
7- بزرگواری حضرت یوسف و حضرت موسی
خانواده شهید است، از من دعوت کرده سخنرانی کردم، پول به من می‌دهد، می‌گویم: بابا حیاء هم خوب چیزی است. تو پسرت خون داده است. من یک خرده حرف زدم پول بگیرم؟ مرد خیلی باید نامرد باشد که در فاتحه شهید هم حیاء نکند. یک جایی فامیلت است. حمامی‌ها وقتی حمام همدیگر می‌روند پول نمی‌دهند. می‌گوید: این همکار من است. حضرت یوسف گفت: پولهایی که برادرم برای خرید گندم داده بگذارید در ظرف گندم برگردانید. اینها رفتند گندم را خالی کنند، دیدند پولها هم هست. گاهی یک کسی باید پول در جیب او گذاشت و نگذاشت بگوید بده! پدر پیر و مادر پیر رویش نمی‌شود به بچه‌اش بگوید: پول بده. پسرها باید یک خرده پول در کیف مادر و یک خرده پول در جیب پدر بگذارند. پدر ریش سفید خجالت می‌کشد به بچه‌اش بگوید: پول بده. تو باید مرد باشی. این مسأله مهمی است. یوسف پول را برگرداند، گاهی هم نباید پول را گرفت.
حضرت موسی جوانمرد بود. تحت تعقیب بود از منطقه فرعون بنا بود بگیرند و بکشند. یک مردی باز باید بگویم: جوانمردی، یک جوانمردی با دو آمد و گفت: آقا بناست تو را بگیرند، فرار کن. در رفت و یک منطقه دیگر رفت و آنجا دید چشمه آبی است، جوب آبی است، چوپان‌ها دارند حیوان‌هایشان را آب می‌دهند، دو تا دختر کنار بودند، پیش دخترها رفت، گفت: چرا شما کنار هستید؟ گفتند: پدر ما پیر است و نمیتواند چوپانی کند، ما چوپانی می‌کنیم آمدیم بزغاله‌ها را آب بدهیم، چشمه و جوی شلوغ است، ایستادیم اینها بروند و بعد ما آب بدهیم. «لا نَسْقِی‏ حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ» قاری: «لا نَسْقِی‏ حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ» (قصص/23) ما حیوان‌ها را آب نمی‌دهیم تا رعیت‌ها بروند. «وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ» قاری: «وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ» مگر دختر هم چوپانی می‌کند؟ بله، وقتی پیرمرد خانه نمی‌تواند چوپانی کند زن و مرد باید در اقتصاد کمک کنند.
اینجا نگاه کنید چند امتیاز دارد. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
جوانمردی موسی، 1- موسی خودش فراری است. 2- تنهاست. 3- هوا داغ است. چون «الی ظل» رفت سایه، یعنی هوا داغ بود. غریب هم بود در منطقه، تنها، غریب، در هوای داغ، تحت تعقیب و فرار، تازه جوانمرد بود. گفت: خانم‌ها چرا کنار ایستادید، گفتند: ایستادیم رعیت‌ها بروند و ما بیاییم. گفت: بزغاله‌هایتان را به من بدهید آب بدهم. این را جوانمرد می‌گویند. جوان گرسنه‌ی هوای داغ غریب فراری اما باز هم احوال زن‌ها را پرسید، کمکش کرد. آقا پول خرد داری بگو: بله. می‌گوید: ندارم. دارد، می‌گوییم: به او بده. می‌گوید: ممکن است بعداً خودم خواسته باشم. حالا فعلاً به او بده بعداً بگو: خدایا نگذار من در بمانم. بعضی می‌گویند: یک خرده پول داری به کسی نده، برای پیری و کوری نگه دار. در اینجا چند حساب است برای شما بکنم. شما دقت کنید. 1- شما که پولت را به کسی نمی‌دهی، وام نمی‌دهی و گره‌ای از کسی باز نمی‌کنی و برای پیری و کوری گذاشتی، سؤال: آیا تا پیر شوی خواهی بود؟ شاید فردا مردی. 2- گیرم زنده هستی آیا پول خواهد بود؟ ممکن است زنده باشی و پولت را دزد بزند. 3- حالا خودت هستی و پول هم هست، می‌دانی آینده حتماً نیاز خواهی داشت؟ ممکن است خدایی که تا حالا تو را نگه داشته سر پیری و کوری هم نیاز نداشته باشی. 4- نیاز در پیری و کوری قطعی نیست، شکی است. ولی نیاز تو به قیامت قطعی است. چرا یک نیاز قطعی را رها می‌کنی و یک نیاز شکی را توجه می‌کنی؟ ما در محاسباتمان گاهی اشتباه می‌کنیم.
مسأله دیگر اینکه در همه کار به خصوص کارهای اقتصادی، داد و ستدها انسان باید آرامش داشته باشد. آرامش این است که «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ» قاری: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ ما أصابکم… [لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»] قاری: «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (حدید/23) یک مشتری می‌آید و بعد جای دیگر می‌رود. غصه نخور، رزقت باشد جای دیگر می‌رسد. یک مشتری می‌آید، اگر مشتری از دستت رفت، غصه نخور. اگر مشتری با تو معامله کرد، زرنگی و شانس خودت ندان.
یکی از مسائل دیگر این است که در اقتصاد اسلامی مسأله نیت خیلی مهم است. با چه نیتی، یعنی نیت و باطن افراد در ارزش اعمال مهم است. قرآن در این آیه می‌فرماید: پول‌هایی که خرج می‌کنی، چون شما فاسق هستید از شما قبول نمی‌شود. چون ظاهرش پول می‌دهید اما باطنت نق می‌زنی. «قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» قاری: «قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ» (توبه/53) پول‌هایی که خرج می‌کنید چون با رضایت کامل نیست قبول نمی‌شود. یکی چیزی که خرج می‌کنی باید در رودروایسی نباشد، با رضایت کامل باشد. من این خاطره را گفتم، باز هم می‌گویم.
امام آمد جایی نماز بخواند، مردم در سالن نشسته بودند منتظر بودند، امام آمد به کفش‌ها نگاه کرد، برگشت. گفتند: آقا بروید نماز بخوانید. گفت: من باید پایم را روی کفش مردم بگذارم، گفت: آقا راضی هستند. گفت: در رودروایسی راضی هستند. گفتند: ما کفش‌ها را پس می‌کنیم. گفت: کفش‌ها را پس کنید، لنگه کفش‌ها قاطی می‌شود و بعد از نماز باید هرکسی دنبال لنگه کفش خود بگردد. این خیلی مهم است.
آیت الله سبحانی نقل می‌کرد که امام برای ما درس می‌داد مدرسه فیضیه، یک مدرسی زیر کتابخانه دارد با کم و زیادش هشتاد متر، صد متر است، امام صاف وارد فیضیه می‌شد در سالن درس می‌رفت، طلبه‌ها هم جمع می‌شدند. شاگردانش چه کسی هستند؟ مفتح‌ها، مطهری‌ها، بهشتی‌ها، می‌گفت: یک روز امام وارد مدرس شد که درس بدهد دید یک بچه طلبه دو زانو نشسته، کتابش را باز کرده، سرش پایین است دارد کتابش را می‌خواند. امام تا دید این بچه هست، چنین کرد، هیس! بیرون بروید. گفتند: چرا؟ فرمود: این بچه طلبه دارد مطالعه می‌کند. گفت: آقا ما چند امتیاز داریم. 1- ما صد نفر هستیم و او یک نفر است. 2- ما همه مجتهد هستیم. دانشمند هستیم، این بچه طلبه سال اول طلبگی‌اش است. 3- هر روز ما اینجا می‌آمدیم، خودمان اینجا بودیم و اینجا جای ماست. 4- به او بگوییم، خودش می‌رود. امام فرمود: آقایان استدلال شما هیچکدام درست نیست. اما شما صد نفر هستید این یک نفر است؟ خدا نگفته: «انّ اکرمکم عند الله اکثرکم» هرکس بیشتر است. می‌گوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/13) گردو نیست که می‌شمری این صد تاست و او یکی. این استدلال باطل است.2- شما دانشمند هستید، این بچه طلبه است. قرآن نگفته: «ان اکرمکم عند الله اعلمکم» می‌گوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» شاید تقوای این بچه طلبه از ما بیشتر باشد. هر روز ما می‌آمدیم درس بدهیم، ما زودتر می‌آمدیم شما بودید. امروز ایشان آمده و نوبت ایشان است. 4- به او بگوییم، خودش بلند می‌شود می‌رود. فرمود: در رودروایسی است. هرکسی در رودروایسی رفت یکجایی شما جای او نماز خواندید، نماز شما باطل است. گفت: حالا شما چه می‌فرمایید؟ استدلال‌های ما که هوا رفت. امام فرمود: دور حوض قدم بزنید، اگر این بچه طلبه بدون اینکه کسی حرف بزند بلند شد رفت، ما می‌رویم درس بدهیم. حوض فیضیه هم بزرگ است، می‌گفت: یک ساعت تقریباً مثل کعبه دور این حوض گشتیم. امام صد تا مجتهد و قریب الاجتهاد، بچه طلبه هم خبر نداشت قشنگ سرش را پایین انداخته بود مطالعه می‌کرد.
خلاصه ساعت تمام شد بچه طلبه هم بلند نشد، ولی آن روز امام به ما درس نداد. من به آیت الله سبحانی گفتم: آقای سبحانی آن روز امام به شما درس داد. درس واقعی این است. حق کسی را از بین نبر به اینکه بچه است. یک نفر است. جای ماست، سواد ما بیشتر است. اینها همه مترهایی است که ما در دنیا متر می‌کنیم. خدا با چیز دیگر متر می‌کند. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» خوب جای خوبی هستیم. ماه رمضان هست، مهمان امام رضا هستیم، سر سفره قرآن هستیم. انشاءالله حتماً دعا مستجاب می‌شود. ده مرتبه، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب! اللهم صل علی محمد و آل محمد.
خدایا همه لغزش‌های گذشته ما را ببخش و بیامرز. ایمان و تقوایی که وقت گناه بتواند ما را نگه دارد به ما مرحمت بفرما. اموات را بیامرز و مریض‌ها شفا بده. نسل ما را نسل مؤمنین و مؤمنات قرار بده. مشکلات امت و ملت و دولت و کشور و فرد و جامعه را حل بفرما. شر آمریکا و اسرائیل و هر صاحب شری را به خودشان برگردان. ما را دشمن شاد نکن. بدخواهان ما را اگر قابل هستند هدایت و اگر قابل نیستند طرح و طراحشان را نابود بفرما. خدایا هرچه شب قدر برای خوبان مقدر می‌کنی به آبروی آن خوب‌ها همه را برای همه ما مقدر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

اختلاساقتصادتخلفتوزیعتولیددرسهایی از قرآنقرائتیمصرف
Comments (0)
Add Comment