یکی از شناختهای ضروری و تعیینکننده در سرنوشت انسان، دشمنشناسی است، چرا که مکتب اسلام و مسلمانان دشمنان بسیار دارند. قرآن میفرماید: «وَکذَٰلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلَیٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا» [1] اینچنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم، آنها به طور سری (و درگوشی) سخنان فریبنده و بیاساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر میگفتند.
بهترین وسیله برای دشمن شناسی، مراجعه به قرآن است که دشمنان مختلف را در آیات نورانی خویش معرفی کرده است. قرآن میفرماید: «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکمْ»[2] و خداوند به دشمنان شما داناتر است.
خطرناکترین دشمن
مهمترین و خطرناکترین دشمن، دشمن داخلی یا منافقین هستند. منافق، کسی است که ظاهر و باطن او یکی نباشد و به اصطلاح «دورو» باشد. دشمن شناختهشده هر چند هم قوی و نیرومند باشد، ضررش کمتر و خیانت او قابل دفاع و جبران است زیرا هویت او معلوم و سوء قصد او روشن است، اما دشمن ناشناخته هر چه هم کوچک و ناتوان باشد، خطرش بیشتر است، چون نقابی از دوستی و محبت بر چهره دارد، ولی زیر آن نقاب و ظاهر خوب، دلی مملو از کینه و عداوت دارد و همواره منتظر فرصتی است تا به اغراض پلیدش جامه عمل بپوشاند. در تاریخ اسلام نیز بیشترین و سنگینترین ضرباتی که بر پیکر اسلام و مسلمین وارد شده است، از ناحیه منافقان است.
از این رو باید باطن دشمنان به خصوص منافقان را بشناسیم. در آیات بسیاری پرده از این پلیدی درونی دشمنان برداشته شده است که به برخی از آنان اشاره میکنیم:
1. ناراحتی از توفیقات و خوشحالی از تلخیها
از نظر قرآن دوستان و دشمنان خود را هنگام سختیها و حوادث تلخ و شیرین بشناسیم: «إِن تُصِبْک حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِن تُصِبْک مُصِیبَهٌ یقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَ یتَوَلَّواْ وَّ هُمْ فَرِحُونَ»[3] اگر به تو نیکی رسد (و پیروز شوی، ) منافقان را ناراحت میکند، ولی اگر به تو مصیبتی و شکستی برسد، میگویند: ما چارهی خویش را از قبل اندیشیدهایم (و این را پیشبینی میکردیم) و بر میگردند، در حالی که خوشحالند.
2. منفعتطلبی
قرآن میفرماید: «وَ مِنْهُم مَّن یلْمِزُک فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَّمْ یعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یسْخَطُونَ»[4] و بعضی از منافقان در صدقات (تقسیم زکات)، به تو عیب میگیرند. پس اگر چیزی از آن (اموال) به آنان داده شود، راضی میشوند (و تو را عادل میشمارند)، ولی اگر چیزی به آنان داده نشود، به ناگاه آنان خشمگین میشوند (و تو را به بیعدالتی متّهم میکنند)
شخصی در تقسیم زکات به پیامبر صلیاللهعلیهوآله اعتراض کرد و گفت: به عدالت رفتار کن! (او بعدها رهبر خوارج و مارقین شد)
حضرت فرمود: چه کسی از من عادلتر است؟ عمر خواست به خاطر این جسارت او را بکشد، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: رهایش کنید، او پیروانی خواهد داشت که چنان عبادت کنند که شما عبادتهای خویش را نسبت به آنها ناچیز خواهید شمرد (اشاره به عبادتهای خشک و بیولایت آنان). با آن همه عبادت از دین خارج میشوند، همچون خروج تیر از کمان. سرانجام آن شخص در جنگ نهروان به دست علی علیه السلام به هلاکت رسید.
3. وارونه نشاندادن خوبیها و بدیها
قرآن میفرماید: «وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَ یقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَکمْ»[5] برخی از منافقان، پیامبر را آزار میدهند ومیگویند: او سراپا گوش است. (و به سخن هر کس گوش میدهد.) بگو: گوش دادن او به نفع شماست.
در این آیه همانگونه که از مضمون آن استفاده میشود سخن از فرد یا افرادی در میان است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله را با گفتههای خود آزار میدادند و میگفتند او انسان خوشباور، و دهنبینی است.
آنها در حقیقت یکی از نقاط قوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را که وجود آن در یک رهبر کاملا لازم است، به عنوان نقطه ضعف نشان میدادند و از این واقعیت غافل بودند که یک رهبر محبوب، باید نهایت لطف و محبت را نشان دهد، و حتی الامکان عذرهای مردم را بپذیرد، و در مورد عیوب آنها پردهدری نکند، مگر در آنجا که این کار موجب سوء استفاده شود.[6]
4. سوگند دروغین
دروغگویی و سوگند دروغ، از نشانههای منافق و دشمن است. قرآن میفرماید: «یحْلِفُونَ بِاللَّـهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کلِمَهَ الْکفْرِ»[7] (منافقان) به خدا سوگند میخورند که (سخنی کفرآمیز) نگفتهاند، در حالی که قطعاً سخن کفر(آمیز) گفتهاند.
5. پیمانشکنی
انسان، ناسپاس و عهدشکن است. قرآن میفرماید: «وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّـهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ»[8] و برخی از آنان با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند از فضل خویش به ما عطا کند، حتماً صدقه (زکات) خواهیم داد و از نیکوکاران خواهیم بود.
و در ادامه میفرماید: «فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَّهُم مُّعْرِضُونَ»[9] پس چون خداوند از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بخل ورزیدند و (به پیمان) پشت کرده و رویگردان شدند.
در شأن نزول این آیه آمده است: مسلمان فقیری از مدینه، (ثَعلبهبن حاطب) از پیامبر صلیاللهعلیهوآله درخواست کرد تا دعا کند خداوند او را ثروتمند کند. حضرت فرمود: مال اندکی که شکرش را ادا کنی بهتر از مال زیادی است که از عهدهی شکرش برنیایی. ثعلبه گفت: اگر خدا عطا کند، همهی حقوق واجب آن را خواهم داد. به دعای آن حضرت، ثروتش افزون شد تا آنجا که مشغله دنیا سبب شد تا در نماز جمعه و جماعت شرکت نکند. وقتی مأمورِ گرفتن زکات نزد او رفت، به او گفت: ما مسلمان شدیم که جزیه ندهیم و از پرداخت زکات سرباز زد! (تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه)
آری، انسان نمیداند صلاح و خیرش در چیست، لذا گاهی با اصرار، چیزی را میخواهد که به زیان اوست، پس باید به دادههای خدا قانع بود.
شبیه این آیه در عمل نکردن به پیمان با خدا، در سورهی اعراف آمده است: «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکونَنَّ مِنَ الشَّاکرِینَ. فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ»[10] زن و شوهری عهد کردند که اگر خداوند فرزند شایستهای به آنان بدهد، شکرگزار او باشند، امّا چون صاحبِ فرزند صالحی شدند، برای خدا شریک قائل شده و پیمان را از یاد بردند.
قرآن در آیه دیگر میفرماید: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَیٰ یوْمِ یلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّـهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کانُوا یکذِبُونَ»[11] سرانجام به دنبال آنکه با خدا در آنچه پیمان بسته بودند، خلف وعده کردند و بدان سبب که دروغ میگفتند، (خداوند، روحِ) نفاق را تا روزی که به دیدار او رسند، (روز مرگ یا قیامت)، در دلهای آنان قرار داد.
بر اساس این آیه نفاق، درجاتی دارد: نفاقِ زبانی، نفاق رفتاری، نفاق قلبی و گاهی موقّت و گاهی دائمی و همیشگی است.
6. راحتطلبان عافیتاندیش
شادی به خاطر نرفتن به جبهه و تخلّف از فرمان پیامبر، نشانهی نفاق است. قرآن میفرماید: «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ»[12] به کسانیکه بر خلاف (فرمانِ) رسول خدا، از جنگ سر باززدند واز خانهنشستن خود (به هنگام جنگ تبوک) شادمان شدند.
در آیه دیگر میفرماید: «وَ إِذَا أُنزِلَتْ سُورَهٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّـهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَک أُولُو الطَّوْلِ مِنْهُمْ»[13] و هرگاه سورهای نازل شود که به خداوند ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید، صاحبان ثروت (منافقان)، از تو اجازهی مرخصی (برای فرار از جبهه) میخواهند.
7. کراهت از حضور در صحنه
ویژگی دیگر منافقان این است که جهاد با مال و جان بر ایشان سنگین است. قرآن در ادامه آیه 81 سوره توبه میفرماید: «وَکرِهُوا أَن یجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّه» و از اینکه با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کنند، کراهت داشتند.
8. تبلیغات منفی و سیاهنمایی
منافقان نه تنها در دل از جهاد کراهت دارند بلکه دیگران را از جبهه رفتن منع مىکنند. قرآن در پایان آیه 81 سوره توبه میفرماید: «وَقَالُوا لَا تَنفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ کانُوا یفْقَهُونَ» و (به دیگران نیز) گفتند در این گرما (برای جنگ) بیرون نروید! بگو: آتش دوزخ، سوزانتر است اگر میفهمیدند.
9. پذیرش ذلت خانهنشینی
مرفّهان تنپرور و منافقان، از جهاد مىترسند، و نباید به آنان امید داشته باشیم. قرآن میفرماید: «رَضُواْ بِأَن یکونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ»[14] آنان (منافقان) راضی شدند که با متخلّفان و خانهنشینان باشند.
خوالف جمع خالفه از «خلف» به معنی پشت سر است، به همین جهت به زنان که به هنگام رفتن مردان به خارج از منزل، در منزل باقی میمانند. خالفه گفته میشود، و در آیه مورد بحث منظور از آن تمام کسانی است که به نحوی از شرکت در میدان جنگ معذور بودند اعم از زنان و یا پیران و یا بیماران و کودکان.[15]
10. عذرتراشی پس از جنگ
حدود هشتاد نفر از منافقان، در جنگ تبوک شرکت نکردند، و هنگامى که پیامبر و مسلمانان از جنگ بازگشتند، براى توجیه کار خود، بهانههاى مختلفى را مطرح کردند. آیه نازل شد که آنچه را مىگویند باور نکنید و آنها را به خدا واگذارید. قرآن میفرماید: «یعْتَذِرُونَ إِلَیکمْ إِذَا رَجَعْتُمْ اِلَیهِم قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکمْ»[16] هنگامی که از جهاد برگشتید، (منافقانِ متخلّف از جنگ تبوک، ) برای شما عذر میآوردند. بگو: عذرتراشی نکنید، ما هرگز حرف شما را باور نمیکنیم.
11. حسادت و بدخواهی
دشمن منافق، حسود است و برای دیگران جز شرّ نمیخواهد.
قرآن میفرماید: «وَ یتَرَبَّصُ بِکمُ الدَّوَائِرَ عَلَیهِمْ دَائِرَهُ السَّوْءِ»[17] و برای شما پیش آمدهای بد را انتظار میکشند. بر خود آنان پیش آمد بد باد!
البته کسىکه براى دیگران تمنّاى شرّ دارد، خودش گرفتار آن مىشود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «مَن حَفَرَ بِئرا لِأخیهِ وَقَعَ فیها و مَن هَتَکَ حِجابَ غَیرِهِ انْکَشَفَتْ عَوراتُ بَیتهِ»[18] هر که براى برادرش چاهى کند، خود در آن افتد و هر که پرده [حرمت] دیگرى را بدرد، عیبهاى درون خانه او بر ملا شود.
12. امر به منکر و نهی از معروف میکنند
اشاعهى فحشا و دعوت به منکرات و نهى از خوبىها، نشانهى نفاق است. قرآن میفرماید: «الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»[19] مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آنها امر به منکر، و نهی از معروف میکنند.
منابع
[1]. (انعام، 112)
[2]. (نساء، ۴۵)
[3]. (توبه، 5)
[4]. (توبه، 58)
[5]. (توبه، 61)
[6]. (تفسیر نمونه، ذیل آیه)
[7]. (توبه، 74)
[8]. (توبه، 75)
[9]. (توبه، 76)
[10]. (اعراف، 189-190)
[11]. (توبه، 77)
[12]. (توبه، ۸۱)
[13]. (توبه، 86)
[14]. (توبه، 87)
[15]. (تفسیر نمونه)
[16]. (توبه، 94)
[17]. (توبه، 98)
[18]. (تحفالعقول، ص88)
[19]. (توبه، 67)