ایام فراغت

موضوع بحث: ایام فراغت
تاریخ پخش: 20/3/65

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

در جلسه‌ی قبل بحثمان در مورد ایام فراغت بود و این جلسه هم یک کمی در مورد کار صحبت می‌کنیم.
در مورد مسأله‌ی استفاده از عمر قرآن می‌فرماید: روز قیامت به یک عده می‌گویند: آیا شما آن مقدار عمر نداشتید که بتوانید از آن استفاده کنید؟ شما که عمر زیادی داشتید، چرا از عمرتان استفاده نکردید؟ حدیثی دیدم که امام می‌فرماید: عمر خود انسان است، هریک ساعتی که از عمرش می‌رود، یک ساعت از خودش می‌رود. یعنی مثل یخی که آب می‌شود، کم کم از انسانیت انسان هم کم می‌شود.
1- عمر سرمایه است، از آن سؤال می‌شود
از علمای بزرگ است، صبح تا ظهر درس و بحث و مطالعه و زحمت می‌کشد، ظهر که می‌آید غذا بخورد تا این که سفره پهن بشود وغذا بیاید می‌بیند که دو سه دقیقه باید کنار سفره معطل بشود، بلند می‌شود و در کنار سفره، نماز می‌خواند. خانمش می‌گوید: نماز نخوانده‌ای؟ می‌گوید: چرا نماز خوانده‌ام، اما عمرم تلف می‌شود و من ترسیدم روز قیامت خدا به من بگوید: چراعمرت را تلف کردی و از عمرت استفاده نکردی؟ لازم نیست تمام لحظات عمرت به مطالعه باشد، اگر مطالعه نمی‌کنی لااقل در یک راه خیری باشد. هر انسانی باید شنا بلد باشد، هر انسانی باید آموزش‌های نظامی بلد باشد. ما هنوز جوان‌هایی داریم که تیراندازی بلد نیستند و آن به خاطر این است که پدر ترسو و مادر ترسویش نمی‌گذارد که در بسیج برود. و اسلام می‌فرماید: با پدر و مادر ترسو مشورت نکن.
حدیث داریم بازاری‌هایی که ترسو هستند هیچ وقت موفق نمی‌شوند. چون زمانی که می‌خواهد معامله کند، می‌گوید: نکند این جنس ارزان شود و ضرر کنیم. دل به دریا نمی‌زنند. باید انسان یک خورده جرأت داشته باشد. البته جرأت به حد عاقلانه خوب است. بعضی‌ها جرأتشان به حد حماقت است. می‌گوید: چه کسی هست که خودش را از این بالا پرت کند؟ اگر یک کسی به خاطر حماقتش، یک شیشه آب لیمو را یک نفس سر بکشد، شجاعت نیست، حماقت است.
2- خاطره‌ای از شجاعت امام
باید گفت: کیست که در برابر دشمن نترسد و یکسره بایستد؟ امام به مناسبت 15 خرداد فرمود: والله قسم 15 خرداد 42، که من را گرفتند یک سرهنگ این طرف و یک سرهنگ آن طرف من ایستاده بود. نگاه کردم دیدم خود سرهنگ‌ها دارند می‌لرزند، گفتم: نترسید، والله خودم نترسیدم. شجاعت بچه به خاطر پدرش است. چون امام از خانواده‌ی شهدا است. در جاده اراک پدر امام را با تیر زدند. امام یک ماهه بود که پدرش شهید شد. اما امام مادری داشت، که خیلی شجاع بود. مادر امام این بچه را برداشت و به تهران آمد. آن قدر در تهران ماند تا حکم اعدام قاتل را گرفت و رفت و قاتل را اعدام کرد. مادر شجاع می‌خواهد تا بچه‌اش شجاع بشود.
امیرالمؤمنین زنی به نام حضرت فاطمه(س) داشت. بعد از حضرت زهرا زن دیگری گرفت. از زن دیگر یک بچه داشت. بچه‌های فاطمه شجاع بودند ولی بچه‌های آن زن ترسو بودند. حضرت علی در جبهه به آن‌ها می‌گفت: جلو بروید. می‌ترسیدند و جلو نمی‌رفتند. می‌فرمود: «أدرکک عرق من أمک»(شرح‌‏نهج‌‏البلاغه‏‌ابن‌‏ابى‌‏الحدید، ج‏1، ص‏243) مادرت ترسو بوده است که تو هم ترسو شده‌ای. آقازاده‌هایی که بحث را گوش می‌دهید، با پدر و مادر ترسو مشورت نکنید. احترام پدر و مادر را بگیرید. گوش به حرف پدر و مادر هم بدهید اما بعضی از پدر و مادرها ترسو هستند.
مادری شجاع بود که هشتاد و پنج سال پیش بچه به بغل از خمین در جاده‌های خاکی به تهران بیاید، تا قاتل همسرش را به اعدام برساند. اگر هر کدام از ما ترسو هستیم ریشه‌ی آن به ترسو بودن پدر و مادرها برمی‌گردد.
ما که در قم طلبه بودیم قند که می‌گرفتیم نمی‌شکستیم. نخود که می‌گرفتیم پاک نمی‌کردیم. می‌گذاشتیم برای وقتی که حال مطالعه نداشتیم، نخود پاک می‌کردیم. وقتی مغز کار می‌کند گناه است که بنشینی نخود پاک بکنی. دختر جوان که می‌تواند رشد کند، غلط است که بنشیند جدول حل کند.
یک کسی درد معده گرفته بود. طبع شعر داشت در شعرش گفته بود، جنگ ناپلئون به خاطردرد شکم من است، جنگ جهانی دوم به خاطر درد شکم من است. یعنی گفته بود تمام مشکلات جهانی به خاطر درد شکم من است.
خدا شهید مطهری را رحمت کند. یک مقاله می‌نوشت که می‌خواست بگوید: هرکسی هرگیری دارد همه‌ی مشکلات را به گیر خودش ربط می‌دهد. به یکی از فضلا گفته بود، خواهش می‌کنم پهلوی آن شاعر برو و شعرهایش را برای من بگیر و بیاور. مرحوم شهید مطهری می‌خواست در کتاب هایش استناد کند که گاهی انسان یک چیزی را چنان بزرگ می‌بیند که خیال می‌کند همه‌ی مشکلات به خاطر همان است.
3- استفاده از ایام فراغت
اجمالاً، ایام فراغت ایام یاد گرفتن کار است. من برایتان چند کتاب خوب معرفی می‌کنم.
وقتی روزهای جمعه طلبه‌ها و فضلا می‌خواستند با رهبر کبیر انقلاب به تفریح بروند، امام می‌فرمود: امروز جمعه است. با شما به چند شرط به تفریح می‌آیم: 1- نماز اول وقت بخوانیم. 2- در تفریحمان غیبت نباشد.
آشنایی با زندگی پیغمبران، کتابی در مورد تاریخ انبیا است. آقای رسولی محلاتی آن را نوشته است.
آشنایی با امامان خیلی مهم است. اگر آدم بتواند در مورد هر امامی یک مقاله بنویسد. مثلاً در مورد امام هادی یک مقاله بنویسد. تا وقتی به یک بچه‌ی مسلمان و یک بچه‌ی شیعه گفتند: امام جواد، باید بگوید من دو قصه از امام جواد بلد هستم. مؤسسه‌ی در راه حق کتاب‌های چهارده معصوم را دارد که امور تربیتی می‌تواند این کتاب‌ها را بگیرد و در گروه‌ها و کلاس‌ها از آن استفاده کند. آقای مظاهری یک کتاب دارد.
چه قدر خوب است که ما اصحاب پیغمبر را هم بشناسیم. مثلاً در مورد بلال چیزهایی را بدانیم. به تجدیدی‌ها کمک کنیم. بچه‌های قوی‌تر بچه‌های ضعیف‌تر را کمک کنند و این‌ها اثر دارد.
تابستان وقت مطالعه، یاد گرفتن هنر و وقت کار است.
وقتی شاه امام را به ترکیه تبعید کرد، اولاً که ایشان را با هواپیمای مسافربری نبردند. البته به امام گفتند که هواپیمای مسافربری نداریم. اما در کتابی که خاطرات امام نوشته شده است و ایشان گفته‌اند: که هواپیمای مسافربری داشتید اما ترسیدید که مسافران من را ببینند و علیه شما بشورند.
در آن هواپیما از خلبان چند سؤال می‌کند. وقتی او را در ترکیه می‌برند و تبعیدش می‌کنند، می‌گوید: به زبان ترکی، معنی این کلمه چه می‌شود؟ معنی آن این بود: آدمی که عاشق علم است، به هر جا که رسید چیزی یاد می‌گیرد.
هیچ می‌دانید یک محصل، که دو سال است در یک مدرسه تحصیل می‌کند ولی هنوز اسم درختی که در مدرسه‌اش است را نمی‌داند. یعنی آن قدر این بچه شل است، دو سال است که بی خیال از کنار این درخت می‌گذرد و هیچ وقت هم نمی‌پرسد که اسم این درخت چیست؟
کسی را هم داریم که اسم خودش را نمی‌داند. این یعنی چه؟ آن قدر آدم داریم که معنای نمازی را که می‌خواند، نمی‌داند. آن قدر آدم داریم که نمی‌تواند قرآن بخواند. اگر پدر و مادرها می‌خواهند یک چیزی برای بچه‌شان بخرند به شرطی بخرند که بچه‌شان یک کاری بکند. مثلاً آن شبی که بناست برای بچه‌اش یک چیزی بخرد، آن وقت هم باید او را یک نصیحت بکند. ما باید یک مقدار بیش‌تر روی نسل نو سرمایه گذاری کنیم.
4- کمتر از مورچه نباشیم و کار کنیم
امام صادق(ع) فرمود: «أَ یَعْجِزُ أَحَدُکُمْ أَنْ یَکُونَ مِثْلَ النَّمْلَهِ فَإِنَّ النَّمْلَهَ تَجُرُّ إِلَى جُحْرِهَا فَإِنَّ النَّمْلَهَ تَجُرُّ إِلَى جُحْرِهَا»(کافى، ج‏5، ص‏79) شما از مورچه کم‌تر هستید، مورچه کار می‌کند.
انسانی که می‌خورد و کار نمی‌کند از مورچه ضعیف‌تر است. «فَإِنَّ النَّمْلَهَ تَجُرُّ إِلَى جُحْرِهَا» مورچه تلاش می‌کند ولی تو تلاش نمی‌کنی.
حدیث داریم «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَدْ حَمَلَ حَجَراً عَلَى عُنُقِهِ»(وسائل‏‌الشیعه، ج‏17، ص‏38) پیغمبر ما سنگ را به دوش می‌گرفت و برای ساختمان سازی می‌برد. حتی از زن‌ها به عنوان کارگر مسجد استفاده کرد. وقتی پیغمبر در مدینه وارد شد مسجد ساخت. زن‌ها آمدند و گفتند: یا رسول الله! شما از مکه هجرت کردی و برای تشکیل حکومت اسلامی به مدینه آمدی. برای پایگاه یک مسجد می‌سازی. مردها در این کار کمک می‌کنند، ولی زن‌ها از کمک کردن محروم هستند. ما هم می‌خواهیم در ساختن مسجد سهم داشته باشیم. پیغمبر فرمود: بسیار خوب. یک ساعت‌هایی هم می‌گوییم که مردها کنار بروند و زن‌ها بیایند و کار کنند. زن‌ها هم درساختن مسجد کمک کردند.
حدیث داریم هرکس کار بکند، گویی که در راه خدا جهاد کرده است. «الْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»(کافى، ج‏5، ص‏88) هنرتان هم هنر داد وستدی نباشد. هنرتان هنر بازویی باشد. چون حدیث داریم هنر بازویی بهتر از هنر تجارت است. هنر بازویی و هنر حرفه‌ای خیلی بهتر است.
5- تن به ذلت ندهیم
یک حدیث داریم «إِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ»(نهج‌‏البلاغه، نامه 4) اصولاً اگر خواستید مسافرت دسته جمعی بروید، اولش کسی مهمان کسی نشود. اگر پول شما را کسی بدهد و شما را به مسافرت ببرد، بله قربان گو بار می‌آیید. سعی کنید هیچ وقت نوکر کسی نشوید. امام جواد کوچک بود با بچه‌ها بازی می‌کرد، مأمون الرشید شاه بود آمد برود، همه دویدند. امام جواد کوچک بود، ایستاد. مأمون گفت: پسر، تو امام جواد هستی؟ فرمود: بله. گفت: چرا نرفتی؟ گفت: چرا بروم؟ گفت: من خلیفه هستم. شاه هستم. گفت: خوب شاه باش. من از تو نمی‌ترسم. مثل امام جواد باشید.
یک حاجی پول داری به مکه می‌رفت. یک عده حاجی دیگر هم، دنبال او بودند. این حاجی پول دار هر چند وقت یک بار یک گوسفند می‌کشت و به حاجی‌ها می‌داد. وقتی برگشت و خدمت امام آمد. امام او را راه نداد. گفت: آقا چه کار کردم که من را راه نمی‌دهی؟ امام گفت: تو امسال در حج، حاجی‌ها را ذلیل کردی. گفت: چرا؟ من که گوسفند می‌کشتم و به آنها می‌دادم. فرمود: همین کارتو بسیار غلط بود. تو با این کار حاجی‌ها را ذلیل کردی.
فیض کاشانی می‌گوید: اگر بچه‌ای با پدرش به مهمانی برود، چیزهایی که می‌خورد حرام است. چون من از پدر خانه دعوت کردم و از بچه او دعوت نکردم. پس بی دعوت جایی نروید و بزرگ باشید.
حدیث داریم بچه‌های مسلمان کوچک هم، بزرگ هستند.
می شود غیبت بچه را کرد؟ نه! غیبت بچه را هم نمی‌شود کرد. اما مادرها غیبت بزرگ‌تر را نمی‌کنند و به این تقوا می‌گویند ولی غیبت بچه‌اش را صبح تا شب می‌کنند. غیبت بچه را نمی‌شود کرد. نباید به بچه کتک زد. نمی‌توان بی دعوت بچه را به مهمانی برد. دخترها و پسرها باید مواظب باشند که پول و هدیه از کسی قبول نکنند.
6- زیر منت دیگران نروید
اسلام می‌گوید: اگر آب نداری، تیمم کن و نماز بخوان. با آبی که منت در آن است، وضو نگیر. به مردم تکیه ندهید.
پیغمبر ما خسته بود، پای دیوار افتاد. یک کسی از باغ بیرون آمد. گفت: این باغ کیست؟ گفتند: باغ یک یهودی است. تا دید بر باغ یک یهودی تکیه داده است، خودش را کنار کشید. رفت و به یک درخت دیگر تکیه داد. فرمود: یک مسلمان به دیوار یک یهودی تکیه نمی‌دهد.
هدیه‌ای را که منت در آن است، قبول نکنید. اگر منتی در آن نبود قبول کنید.
مسأله‌ی دیگر این است که در کارها باید با دیگران شریک شد. پیغمبر با یک عده‌ای بیرون رفتند. هرکس مشغول یک کاری شد. پیغمبر گفت: من هم هیزم جمع می‌کنم. هرچه گفتند: رسول خدا! شما کار نکنید. فرمود: اگر کار نکنم، غذا نمی‌خورم. یعنی کارها باید شریکی باشد. پول هم باید شریکی باشد.
یک مقدار خرجتان را از پدر و مادرها کم کنید. بسیار خوب است که پسر خودش درآمد داشته باشد. ما باید بچه‌هایمان را تمرین بدهیم که خودشان کار کنند. یک حدیث بخوانم. پدرهایی که دوست دارند به فقیر پول بدهند، پول را به بچه‌شان بدهند و به او بگویند: می‌خواهی پول را به فقیر بدهی؟ یعنی پول دادن به فقرا را به بچه یاد بدهید.
از یک نفر خوشم آمد. خیلی پدر با شعوری بود. یک پولی به بچه‌اش داد. فردا از بچه‌اش پرسید که پول را چه کارکردی؟ بچه گفت: به فقیر دادم. پدر هم گفت: چون پنج ریال به فقیر دادی، من هم پنج تومان به تو می‌دهم.
قرآن می‌گوید: هرکس کار خوبی بکند، خدا ده برابرثواب به او می‌دهد.
مسافرت چیز خوبی است به شرط این که خرج شما را پدر و مادر بدهند یا یک کسی که بر شما منت نگذارد.
کارها باید شریکی باشد. حتی پیغمبر هم هیزم جمع کرد. پیغمبر فرمود: کسی که کار نکند، از مورچه پست‌تر است. چون مورچه‌ها برای زندگی خودشان کار می‌کنند.
شما تا به حال چقدر مرگ بر آمریکا گفته‌اید؟ گناه آمریکا چیست؟ آمریکا گناهش این است که می‌گوید: کشورهای ضعیف کار بکنند، من بخورم. پسری هم در خانه نشسته و می‌گوید: خواهر و برادر و پدر و مادر کار بکنند و من بخورم. این آقازاده، آمریکایی نیست اما خون و فکر آمریکا در بدنش هست. چون گناه آمریکا این است که می‌گوید: دیگران را استثمار کنم.
چه خوب است که باغدارها، بچه‌های محل را جمع کنند و بگویند: این جمعه توت‌های درخت برای شما است.
اگر صاحب باغ با محبت و حلال مهمان کرده باشد، دیگر بچه‌ها به باغ او کاری ندارند و هم او را دوست دارند. چه مانعی دارد که آقایانی که استخر دارند به شهرداری یا به فرمانداری تلفن کنند و بگویند: آقا ما یک استخر برای کشاورزی مزرعه‌مان داریم. ما می‌خواهیم استخرمان را زیر نظر یک مربی در اختیار بچه‌ها قرار بدهیم.
اگر خودمان حرکت کنیم، آن وقت بچه‌ها فرار نمی‌کنند و از در و دیوار باغ بالا نمی‌روند.
بچه‌ها هم خوب بچه‌هایی هستند. بچه‌هایی هستند که اگر با یک انار از آن‌ها پذیرایی کردی، تا آخر عمر به تو علاقه‌مند می‌شوند
خدایا اخلاق ما، اردوهای ما، مهمانی‌های ما، تفریح‌های ما، زبان و چشم و فکر و گوش ما، دست و پای ما، پدر و مادر داری ما، همسایه داری ما، مسجد و نماز و تعلیم قرآن ما، همه را اسلامی کن.
خدایا ما را به جایی برسان که توجه پیش نمازهای ما در مسجد به بچه‌ها، بیش از بزرگان باشد.
توجه پدرهای ما به بچه‌ها بیش از درآمد باشد.
توجه تاجر و باغ دار ما به بچه‌ها بیش از سود و صندوق باشد.
اگر به جایی رسیدیم که برای همدیگر سوختیم، آن وقت است که جامعه، جامعه‌ی اسلامی می‌شود.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment