موضوع: اولین شهید کربلا، مسلم بن عقیل (1)
تاریخ پخش: 70/04/27
بسم الله الرحمن الرحیم
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَی اَولَادِ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ»
در آستانهی عاشورای سال هفتاد در خدمت خواهران و برادران سازمان نقشه برداری هستیم.
1- مسلمبن عقیل
من از خواهران و برادران عزیز معذرت میخواهم که مسئلهی فنی و تخصّصی شما را مطرح نمیکنم به دو دلیل: یکی اینکه خیلی وارد نیستم، یکی هم اینکه در آستانهی عاشورا هستیم شاید مردم ایران دوست داشته باشند که از عاشورا بشنوند وآمادگی برای شنیدن بحث دیگر نداشته باشند. بنابراین انشاءالله در خدمت شما خواهران و برادران یک وقت دیگر حرفهایی خواهیم داشت.
درباره عاشورا حرف خیلی شنیدهاید اما حرف نشنیده هم زیاد است، ما سعی میکنیم حرفهایی که نشنیدهاید را بگوییم تا تکراری نباشد. بحثمان باید درباره اولین شهدا باشد. بنابراین موضوع بحث: اولین شهید کربلا.
اولین شهید کربلا در ذهن شما کیست؟
مسلم بن عقیل. درمورد مسلم بن عقیل یک مقداری شناخت ما کم است. مقام مسلم بالاست ولی معرفت بعضی از ما کم است. یعنی اگر به دانشجویان ما، اساتید ما، فرهنگیان ما، بازاریهای ما، به جوانهای ما، بگویید: یک صفحه در مورد مسلم بن عقیل بنویس، من نمیدانم پنج سطر میتواند بنویسد یا نه.
در حالی که مسلم بن عقیل خیلی مهم است، تاریخ زندگیش، خاطراتی که دارد شنیدنی است.
من حالا یک مقداری را برایتان میگویم:
عرض کنم که پدر حضرت علی، ابوطالب چهار تا اولاد داشت: 1- طالب 2- عقیل 3- جعفر که میگویند جعفر طیار4- علی بن ابی طالب. خود ابوطالب شخصی است که رسول اکرم دربارهاش فرمود: امّت واحده بود.
سه تا تعبیر در این مورد داریم: یعنی یک نفرند ولی اسلام به اینها گفته امّت:
اول: ابراهیم. حضرت ابراهیم یک نفر است ولی قرآن میگوید: ابراهیم با اینکه یک نفر است ولی امّت است.
دوم: ابوطالب. ابوطالب یک نفر است ولی پیامبر فرمود: ابوطالب با اینکه یک نفر است ولی یک امّت است.
سوم: در انقلاب اسلامی ما، شهید مظلوم دکتر بهشتی. یک نفر بود ولی امام(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی، دربارهی بهشتی فرمود: بهشتی یک امّت بود.
البته ممکن است افراد زیادی باشند که یک نفر هستند ولی یک امّت هستند.
من یادم هست که وقتی تیمسار خضراییخلبان شهید شد یکی از خلبانها گفت: نگویید خلبان، بگویید یک گردان خلبان. اینها یعنی افرادی که هر یکی از آنها یک امّت است.
ابوطالب چهار فرزند داشت که هر کدام از این فرزندانش، ده سال با هم تفاوت داشتند. یعنی، طالب چهل سالش بود وقتی پیامبر به پیامبری مبعوث شد. عقیل 30 سالش، جعفر 20 سالش، حضرت علی(ع) 10 سالشان بود.
و مسلم بن عقیل اولین شهیدی بود که قبل از واقعهی کربلا سفیر امام حسین(ع) بود، نمایندهی امام حسین(ع) بود. وقتی مردم کوفه دعوت کردند ایشان آمد که وضعیت کوفه را بررسی کند. هجده هزار نفر با او بیعت کردند بعد هم بیعت را شکستند.
2- عقیل پدر مسلم
ایشان یعنی عقیل (فعلاً بحثمان دربارهی عقیل است، اول عقیل را بشناسیم. ) سالی که مسلمان شد، خداوند پسری به او داد، به همین خاطر نام او را مسلم گذاشت، مسلم بن عقیل. اصلاً به مسلم میگویند: مسلم، یعنی مسلمان. سالی که حضرت عقیل ایمان آورد به رسول اکرم(ص)، همان سال خداوند به ایشان پسری داد و ایشان نام او را مسلم گذاشتند.
امسال در مکه یک سودانی، یک حاجی پیرمرد ایرانی را دوش گرفته بود و میبرد. پیرمردی بود در مکه که خسته و ناتوان بود و آن برادر آفریقایی دوش گرفته بود. به او گفتم که: تو چه انگیزهای داری که پیرمرد ایرانی را به دوش گرفتهای و داری میبری. گفت: به خاطر عشق به خمینی.
بسیاری از جاها میگفتیم: ایرانی، نمیفهمیدند، مثل اینکه الآن به خیلی از ایرانیها بگویی: زیمبابوه، نگاهت میکند، ولی وقتی میگفتیم: خمینی، میگفتند: فهمیدم، فهمیدم.
عقیل همان سالی که مسلمان شد خدا به او پسری داد و او چون سال اسلامش بود نام او را مسلم گذاشت. مادر مسلم خوشبختانه افتخار ماست که ایرانی بوده، گرچه بعضیها هم گفتهاند: ایرانی نبوده ولی محقق و متتبع و علامه میرزا خلیل کمره ایکتابی نوشته دربارهی مسلم بن عقیل میشود گفت که: بهترین و عمیقترین کتاب ناب هم هست. ما برای پیدا کردن این کتاب هفتصد صفحهای به خیلی از کتابخانهها و کتاب فروشیها سر زدیم تا این کتاب را پیدا کنیم، حتی رفتیم خانهی خودش، در زیرزمین و سرداب خودش کتابهایش را زیر و رو کردیم و پیدا نکردیم، تا اینکه بالاخره یکی به ما قرض داد. ایشان ثابت میکند که، مادر مسلم ایرانی و پدرش عقیل و فرزندش مسلم است.
3- مسلم نماینده امام حسین به سوی کوفه
امام حسین(ع)وقتی حکم را میدهد به ایشان، مینویسد: ای مردم کوفه (این دست خط امام حسین(ع) است):
«وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ فَإِنْ کَتَبَ إِلَیَّ بِأَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ وَ ذَوِی الْحِجَى وَ الْفَضْلِ مِنْکُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدَّمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأْتُ فِی کُتُبِکُمْ فَإِنِّی أَقْدَمُ إِلَیْکُمْ وَشِیکاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَلِکَ لِلَّه» (إرشادمفید/ج2/ص39) من فرستادم به سوی شما «اَخِی» برادم را «وَ ابْنَ عَمِّی» پسر عمویم را «وثِقَتِی» کسی را که مورد وثوق من است، مورد اطمینان من است. «مِن اَهْلِ بَیْتِی» مسلم از اهل بیت من است. بعد فرمود: «مَا الْإِمَامُ» مردم کوفه توجه داشته باشید.: «مَا الْإِمَامُ» کسی حق رهبری بر جامعه را ندارد «إِلَّا الْحَاکِمُ» مگر کسی که عمل کند «بِالْکِتابِ» به قرآن. امام المسلمین کسی است که عمل به قرآن کند. «الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ» باید حق گرا باشد، نه نفس گرا، شهوت گرا، قدرت گرا، «الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَلِکَ لِلَّه»
که مسلم بن عقیل کسی است که امام حسین(ع) به او میگوید: برادر، پسرعمو، مورد وثوق، اهل بیت، تعبیراتی است که امام حسین در مورد مسلم بن عقیل میکند.
4- خصوصیات عقیل
پدر چگونه بود (عقیل). خیلی سریع الجواب بود. اعلم قریش بود، اواخر عمر نابینا شده بود. معاویه یک متلک به او گفت، گفت: شما بنی هاشم در پیری کور میشوید. عقیل گفت: ما ممکن است بَصَر خود را از دست بدهیم، اما شما بنی امیه بصیرت خود را از دست میدهید. یک نکته را اینجا میخواهم بگویم، در آیهی: «وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً» (اسراء/72).
کسی که در دنیا کور است و در آخرت هم کور است، (آیه در کنار مسئلهی رهبری است) مراد از کور چشم داشتن یا نداشتن نیست، یعنی کسی که در دنیا کور بود نتوانست بفهمد که چه کسی لایق رهبری است، پای پرچم چه کسی سینه بزند، چه کسی را رئیس جمهورش کند، به چه کسی رای دهد، در خبرگانش، در ریاست جمهورش، در رهبریش، کسی که در اینجا کور بود (آیهی قرآن است) قیامت هم نابینا است. این نابینایی نه یعنی چشم ندارد در کنار این آیه، آیهی رهبری است. یعنی کسی که در انتخاب رهبر نابینا باشد، مثلاً با بودن حضرت امام میرود دنبال رهبر منافقین.
و از نظر خانواده، شهادت و انقلابی. در کربلا نه نفر از فرزندان و نوههای عقیل شهید شدند, این از نظر خانوادگی. پس ببینید. دست خطِ امام، برادر و اهل بیت دارد. نه نفر از دودمان عقیل در کربلا جزو شهدا هستند.
عقیل هنرش این بود: آبا و اجداد مردم را میشناخت، به او میگویند: علم اَنساب. یعنی میفهمید مثلاً شما سیزدهمیتان کیست. شما جدّ نهمیت کیست. چون از انساب میدانست. گاهی وقتها آدمهایی که خیلی پُز میدادند عقیل جدّ اعلای او را میگفت، و اینها را تنظیم باد میکرد. یعنی حال اینها را میگرفت. ولذا بنی امیه خیلی ناراحت بودند که یکجا که میرفتند عقیل نباشد. و ایشان یعنی عقیل رسوا کننده و افشاگر دودمان بنی امیه بود. در متلک خوب متلک جواب میداد.
عقیل نشسته بود، خواستند به او متلک بگویند، چون عقیل برادر حضرت علی(ع) بود و پسرعموی پیامبر(ص) بود.
گفتند: «تَبَّت یَدا اَبی لَهَبٍ» (مسد/1) میدانی مال کیست، بریده باد دست ابولهب. ابولهب عموی جناب عقیل است. فوری عقیل گفت: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» (مسد/4) میدانید مال کیست؟ مال عمّهی جنابعالی است یعنی خیلی سریع الجواب بود.
مسلم بن عقیل در جنگ موته بود. جنگ موته جنگی است که جعفر طیار برادر حضرت علی(ع) دو تا دستش قطع شد.
یک مسأله هست که میگویند: عقیل یک نقطهی ضعف داشت و در تاریخش از او نقل میکنند میگویند به برادرش حضرت علی(ع) گفت: من عقیل هستم، تو برادر من هستی، خوب یک برادر رهبر است و یک برادر مثل من رهبر نیستم. حالا بالاخره تو رهبر شدی یک چیزی به ما بده. سهمیهی ما را یک خورده اضافه کن. حضرت امیر آهن داغ کرد، این آهن داغ چه بود. امروزیها میگویند: آژیر، قدیمیها میگفتند: نقاره خانه. این بخاطر این بود که عدالت علی(ع) با این آهن داغ به همه دنیا بخصوص به شام آن زمان که بخور، بخور بود، برسد.
5- خصوصیات مسلم
مردم از هیچ چیز به اندازهی بی عدالتی ناراحت نیستند. گرانی را تحمل میکنند اما بی عدالتی را تحمل نمیکنند. مسلم بن عقیل فرمانداری کرده بود، در زمان خلافت عثمان والی منطقهای به نام بِه نِساء بود. در جنگ مصر شرکت کرده بود. چهارده خاطرهی دلاوری و رزمی دربارهی مسلم بن عقیل نقل میکنند. یعنی اینطور نبود که فقط مثلاً نمایندهی امام حسین(ع) بود، رفته بود کوفه. در جنگهای مختلف شرکت کرده بود و چهارده خاطره از دلاوریهای حضرت مسلم در تاریخ آمده، همین مقدار بس است. اما حالا ماجرا چه بود؟ مسلم بن عقیل را امام فرستاد کوفه.
من درباره کربلا یک طرحی را بعضی سالها گفتهام، اجازه بدهید این طرح را تکرار کنم. چون من تقاضا میکنم دخترهای کوچولو، آقازادهها، مردها، پدرها،… همه پای تلویزیون بنشینند، ده دقیقه من فشرده این طرح را میگویم. چون تاریخ کربلا را باید به قول حضرت امام که دیروز صدایشان را از رادیو شنیدم که فرمود: گویندگان تاریخ کربلا را بگویید، و بخصوص ابعاد سیاسی آن را. و مقام معظم رهبری هم امسال سفارش کرد. تاریخ کربلا را من یک بار دیگر با طرح قبلی میگویم. فقط من تقاضا میکنم پدرها یک جایزهای برای دخترهایشان تعیین کنند، که اگر این بحث را پای تلویزیون از من شنیدند و دختری نوشت، و به بابایش نشان داد، بابایش او را تشویق کند. آقازادهی دبیرستانی، راهنمایی، همین را مقاله کرد، یک تشویقی شود. زشت است ما همه جا سیاهپوش شویم و عزاداری کنیم ولی نفهمیم که قصه چه بود. همین، میگویم: امام حسین را در کربلا کشتند. اما قصه چه بود؟ من اینجا تاریخ را برایتان مجسم میکنم.
6- وفات پیامبر و حکومت اسلامی
پای تلویزیون سه رقم آدم هستند: آدمهایی هستند دل میدهند و خیلی جیزها یاد میگیرند. آدمهایی هستند دل نمیدهند، گوش میدهند، کم یاد میگیرند. افرادی هستند نه، دل میدهند نه، گوش میدهند، فقط نگاه میکنند. مثل خود من چند هزار ساعت نگاه کردم ولی رانندگی یاد نگرفتم. اگر 30 ساعت دل میدادم یاد میگرفتم. شما این چند دقیقه را دل بدهید، فرض کنید این بلاد اسلامی، پیامبر اسلام خط مستقیمی را رسم کرد، یک ماشین قشنگ هم به نام ماشین اسلام درست کرد. در غدیر خم هم گفت: این راه مستقیم، این هم راننده علی بن ابی طالب. راننده را کنارش زدند یک رانندهی دیگر نشاندند که رانندگی بلد نبود، تصادف کرد، عوض اینکه بدهد صافکاری، داد به یک راننده دیگر. همین رانندهها ماشین را درب و داغون کردند، دیگر چیزی از این ماشین باقی نماند جز نامش. این خط مستقیم بعد از رحلت امام کج شد. و منحرف شد، ولی انحرافش خیلی کم رنگ بود، هر چه تاریخ گذشت انحراف بیشتر شد. تا سال 60 هجری. پیامبر سال دهم هجری از دنیا رفت. پنجاه سال فاصله. در این پنجاه سال آنهایی که رسول اکرم را دیده بودند و نسلی که روی کار آمده بودند، پیامبر را ندیده بودند. چشمشان را باز میکردند, نظام حکومتی یزید. هر چه میدیدند از اسلام، اسلام یزیدی میدیدند.
امام میفرمود: اسلام آمریکایی. هرچه میدیدند، چه باید کرد که به مردم فهماند این، آن نیست. باید یک کاری کنیم که بگوییم، این، آن نیست. حالا باید چه کرد، پنجاه سال خط کج شده، حالا ما اینجا از اساتید دانشگاه یک سؤال میکنیم. اگر یک خطی پنجاه سال چپه شد، چه رهبری با چه اصول فنی و اجتماعی و سیاسی و روانی میتواند کار پنجاه ساله را در سه ماه جبران کند؟ این کار فنی است، خوب جامعه شناسی میخواهد، روانشناسی میخواهد، امداد غیبی میخواهد، سیاست میخواهد، یعنی بافتهی پنجاه ساله را در دو ماه چه باید کرد؟
7- بررسی قیام امام حسین
حالا ببینید امام حسین(ع) چه کرد. سیاستمداران هم این بحث برایشان قشنگ است. خط انحرافی 50 سال بوجود آمده و طی دو ماه بنا است عوض شود. شام پایتخت فرماندار، ابن زیاد. فرماندهی لشکر، عمر سعد. قاتل، شمر. چون گاهی اینها قاطی میشوند، یعنی شما الآن از بچهات بپرسی: بین ابن زیاد و یزید و شمر، قاطی میکند. مهرههای طاغوت اینها بودند. پایتخت، شام.
یزید بعد از پدرش معاویه به حکومت رسید. بخشنامه کرد، بابام مُرد، من به حکومت رسیدم. سریعاً از مردم بیعت بگیرید، اما نامهای که به فرماندار مدینه نوشت، نوشت: تو کار به مردم نداشته باش، در مدینه یک مهرهای است به نام امام حسین(ع) فرماندار مدینه شما از حسین بیعت بگیر. امام حسین(ع) با ما بیعت کند قصه حل است. نامه که دست فرماندار رسید، فرماندار در فرمانداری بود. دو نفر را فرستاد گفت: بروید، امام حسین را بیاورید. امام حسین در مسجد پیامبر بود، دو نفر آمدند: گفتند: سلام علیکم، لطفاً بفرمایید فرمانداری. امام حسین فهمید، قصه چیست. به سی نفر جوان حزب اللهی گفت: مسلح باشید، من میروم فرمانداری، شما دور دیوار باشید.
یک کسی از ما پرسید حالا بعضی از آخوندها پاسدار دارند. گفتم: در صدر اسلام هرجا خطر بود، پاسدار بود. از جمله اینجا. امام حسین وقتی میخواست برود فرمانداری، سی تا پاسدار با خودش برد. گفت: من میروم فرمانداری، شما سی نفر مسلح باشید دور فرمانداری که اگر آنجا علامتی زدم از روی دیوار بپرید داخل.
خوب امام حسین رفتند فرمانداری گفتند: بفرمایید. گفت: نامهی حضرت یزید است شما باید بیعت کنید. فرمودند: من!؟
اینجا یک نکته هست، نگفت من با یزید بیعت نمیکنم، فرمود: «وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ» (بحارالانوار/ج44/ص324). اگر میگفت: من با یزید بیعت نمیکنم، میگفتی: خوب هرکس اختیار خودش را دارد. او حسین بود، نمیخواسته یزید. اما میگوید: مِثلی یعنی کسی که خون حسین در بدنش است، نباید با کسی بیعت کند که خون یزید داشته باشد. نگفت: «اَنَا لا یُبایِعُ یزید». گفت: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ». این مِثلی یک خط است. نگفت: من زیر بار نمیروم. گفت: تیپ ما زیر تیپ آنها نمیرود. یعنی مسأله یک جرقّه نیست، یک جریان است.
بالاخره امام حسین(ع) فرمود: بنده که معذورم و بیعت نمیکنم.
فرماندار هم نوشت: اعلی حضرتا، امام حسین را احضار کردیم فرمانداری، ایشان به هیچ عنوانی بیعت نمیکند. نامه رفت شام، شاه خواند (یزید خواند) خیلی ناراحت شد، برداشت یک نامهی تند نوشت که: فرماندار بی کفایت، بی لیاقت، به تو میگویم: بیعت بگیر، عاجزی. حسین احضار کردهای بیعت بگیری اگر نخواست همانجا او را ترور کن.
نامهی دوم که آمد، امام حسین دید که نمیشود در یک اتاق ترور شود. اگر بنا است خون ریخته شود، یکجوری ریخته شود که مردم از خواب بیدار شوند و لذا… یک مرتبه، نگفته از مدینه رفت بیرون. نگفتن از مدینه رفتن، یک ولولهای شد، مثلاً من اینجا سخنرانی میکنم، یک مرتبه بیایم پایین بروم، همه میگویند: چی شد آخه؟ یک وقت میگویند: آقا تلفن کارتان دارد، مردم وحشت نمیکنند. اما نگفته رفتم، هزار تا سؤال پیش میآورد.
امام حسین نگفته رفت. مثلاً امام نگفته جماران را ترک کند و شما بلند شوی ببینی، امام در جماران نیست. خوب ولوله میشود، زمان حیات امام حسین(ع) به هیچ کس نگفت. نگفته رفت تا یک ولولهای بیندازد. چون حرکت امام حسین(ع) حرکتی بود که بشوراند مردم را علیه بنی امیه. لازم هم نیست عدد تعیین کند، در شوراندن ما عدد نمیخواهیم. آقا بنده یک نفر هستم، حریف شما میشوم؟ حریف مردم میشوم؟ نه. اما میتوانم. چطور؟ عمامهام را برمیدارم، با سر برهنه میروم در خیابانها، یک نفر میگوید: آقای قرائتی عمامهات کو؟ میگویم: مردم فلان شهر برداشتند، میگوید: ای خدا لعنت کند.
یعنی گفت: راه میروم، مردم را علیه شما تحریک میکنم. از نظر زوری ممکن است، حریف شما نشوم، اما از نظر افشاگری یک نفر میتواند خیلی کارها بکند. امام حسین نگفته رفت ولوله انداخت. کجا رفت؟ در کشور اسلامی کجا برود؟ بهتر است که برود مکه، برود مکه، چرا مکه؟ به دلیل قرآنی: «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» (آل عمران/97) قرآن میگوید: مکه خانهی امن است، هرکه آمد مکه هیچ کاری با او نمیشود کرد. از لحاظ فقه اسلامی اگر قاتل یک کسی را کشت و فرار کرد رفت مکه، حکومت اسلامی حق ندارد بگیردش، بله میتواند آب و برق و نانش را قطع کند، تا بیاید بیرون و بیرون بگیردش. در مکه خون افراد محترم است. گفت: بروم مکه. چه وقت آمد مکه؟ همان روزی که از مادر متولد شد. امام حسین سوم شعبان به دنیا آمد یعنی 27 روز به ماه رمضان. سی روز ماه رمضان هم ماند. سی روز شوّال هم ماند، سی روز ذیالقعده هم ماند، و ذی الحجه تا هشتم، دو شب به عید قربان، امام حسین(ع) 125 روز در مکه ماند. چه کرد؟ سخنرانی و افشاگری. توجه، توجه، معاویه مُرد، پسرش این و این است و این… شروع کرد صفات یزید را گفتن. و بعد هم فرمود: اگر رهبر مثل یزید باشد، باید با اسلام خداحافظی کرد. در این 125 روز مردم مکه روشن شدند.
پس ببین چه کرد؟ نگفته رفت، مدینه را تکان داد. 125 روز سخنرانی کرد، مکه را تکان داد. حالا ماند تا شب عید قربان. شما میدانید همه حاجیها هرجا هستند، باید خودشان را در شب عید قربان به مکه برسانند. حاجیها آمدند مکه. امام حسین وقتی دید همه حاجیها جمع شدند، امام حسین رفت بیرون ولی بیرون رفتنش، چند فرم داشت: 1- از وسط جمعیت حرکت کرد. 2- سوار شد حرکت کرد. 3- قافله راه انداخت وقتی میخواست حرکت کند. 4- هرجا میگفتند: کجا میروی، میایستاد سخنرانی میکرد. همه اینها برای افشاگری بود. اگر امام حسین شب میرفت کسی نمیفهمید. اگر از پشت خیمهها و شهرها و کوچهها میرفت، کسی نمیفهمید. پیاده میرفت، کسی نمیفهمید. تنها میرفت، کسی نمیفهمید. سخنرانی نمیکرد، کسی نمیفهمید. حرکت جوری بود که همه حاجیها که از شهرها به مکه آمده بودند، بفهمند که خروج حسین بن علی سیاسی است. یعنی اگر بنا است بروم، یک جوری بروم که همه بپرسند، حسین جان شب عید قربان همه میآیند مکه، شما چرا از مکه میروی بیرون، یک جوری رفت که برای همه سؤال بوجود بیاید. همه حاجیها فهمیدند. امام حسین در سخنرانیش گفت: مردم از کجا آمدید؟ از جهرمی، از شیرازی، از نیشابوری، از یمنی، از شامی، از کجایی؟ به مردم بگو: حسین بن علی هستم، پسر زهرا(س) حکومت یزید اسلامی نیست، انسانی نیست، قانونی نیست. فرماندارش در مدینه میخواست، ترورم کند، پناه بردم مکه. الآن تروریستهای یزید آمدند مکه خون مرا بریزند. من برای حفظ مکه باید بروم بیرون. شما سلام مرا به مردم منطقه برسانید. بگویید: بیعت با یزید حرام است. این حاجیها که بی اطّلاع بودند، پنجاه سال مسیرشان عوض شده بود. حاجیهای بیخبر مثل کپسولهایی که میبرند پر گاز میکنند، این حاجیهای بیخبر، پر از خبر شدند. آن زمان که رادیو و تلویزیون نبود. امام حسین با این حرکتش خبرنگار تربیت کرد. هر حاجی برگشت منطقهی خودش را روشن کرد. یعنی حاجیها که برمیگشتند و وقتی مردم که به دیارشان میآمدند، میگفتند: خبر نو؟ میگفتند: خبر نو این است که شب عید قربان جان امام امنیت نداشت. سلام شما را رساند و گفت: بیعت با یزید ممنوع. حکومتش اسلامی، انسانی و قانونی نیست.
پس ببینید امام حسین کشورهای خواب را چطور دو، سه روزه بیدار کرد. نگفته میرود یک منطقه را تکان میدهد. 125 روز یک جا میماند، یک منطقه را تکان میدهد. همه که میآیند در روز از وسط جمعیت میرود، حاجیهای بیخبر را باخبر میکند. به هر حاجی ماموریت میدهد، ابلاغ سلام میکند، هر حاجی منطقهی خودش را روشن کند در این 125 روز مردم کوفه نامه نوشتند، کجا میروید آقا؟ چرا رفتهاید مکه ماندهاید؟ بیایید کوفه. دوازده هزار نامهی دعوت با امضاهای مختلف و تومارها، نهرها، باغها، پولها، میخواهید تشکیل حکومت بدهید، بسم الله ما در رکاب هستیم. نامه زیاد بود. به امام حسین هم خبر داده بودند که شهید میشوی، به اعتقاد ما امام حسین میدانست که شهید میشود. اما آدم گاهی میگوید: شهید میشوم، ولی یک حکومت فاسد را رسوا میکنم. آدم وقتی سنگ میخواهد بخورد به پیشانیش، دست خود را میگذارد جلوی پیشانیش، دستش خونی میشود ولی عوضش چشم و مغزش سالم میماند. فدا کردن دست به مغز یک مسئلهی عقلانی است، هیچ مانعی ندارد که حسین خدای دین شود. همه انبیاء فدای دین شدند. به هرحال اگر یک امّتی ترسو بود باید حسین برود جلو قطعه، قطعه شود تا ترس مردم بریزد آنها هم بیایند جلو.
مثلاً حالا امام. من میگویم امام. مردم ایران خیلی با انصاف هستند، با وفا هستند، اصلاً نمیشود مقایسه کرد. امام هر وقت از مردم ایران خواست بروند جبهه، رفتند. اگر زبانم لال اگر مردم یک بار به حرف امام گوش نمیدادند خود امام میرفت جبهه، همه مردم میرفتند خونشان به جوش میآمد. نیازی نبود اصلاً اگر امام میرفت مردم نمیگذاشتند برود. امّت ترسو امام حسین باید برود قطعه، قطعه شود. بچه هایش شهید شوند تا ترس مردم بریزد، بلند شوند قیام کنند. امام حسین رفت رو به کوفه، وقتی میخواهد برود کوفه باز یک حرکت سیاسی انجام داد: 1- دو تا خبرنگار با خودش برد یک خبرنگار مرد، زین العابدین(ع) یک خبرنگار زن زینب کبری(س) 30، 40 تا ضبط صوت با خودش برد. بچه کوچولوها ضبط صوت بودند با چشمهاشان فیلمبرداری کردند، با گوششان نوارها را ضبط کردند، هر کوچولویی در هر منطقه بود از او میپرسیدند آقا جان تو هم بودی؟ این میگفت: بله من هم بودم و دیدم، و شروع میکرد، دیدهها و شنیدهها را میگفت.
نوار کوچک مُهر کوچک را هم با خودش برد. علی اصغر مُهر امام حسین(ع) بود. گاهی مُهر کوچولو است اما یک نامهی بزرگ با یک مهر کوچولو ارزش پیدا میکند. اگر ضد انقلاب در شیرخوارگاه بمب بگذارد دو تا بچهی شیرخواره شهید شوند به اندازهی یک محلّه شهید از لحاظ بین المللی به افکار عمومی و عواطف مردم …، بابا آخر شیرخوار؟ طفل شیرخوار همیشه سند مظلومیت، مظلوم و توحّش ظالم است. امام حسین این افراد را هم با خودش برد. ولی وقتی میخواهد برود کوفه، یک نامه مینویسد، یک نامه مینویسد و یک نامه مینویسد این منطقه. نامهها چیست؟ افشاگری. نامه وقتی وارد یک جایی میشود و آن زمان مثل هلی کوپتر وقتی یک جا مینشینند همه دورش مینشینند، اسب سوار که نامه میآورد مردم دورش جمع میشدند میگفتند: آقا چه خبر؟ فرمود: جز اینکه حسین بن علی دارد میرود کوفه، نامه داده به رئیس قبیله و رئیس قبیله مامور بود نامه را برای مردم میخواند.
بسمه تعالی.
از حسین بن علی به آقای فلان…. سلام مرا به مردم منطقه برسان. بگو یزید، حکومتش اسلامی و قرآنی و قانونی و انسانی نیست. دارم میروم کوفه، هرکه میآید بیاید. سؤال.
امام حسین میداند شهید میشود یا نه؟ بله
خوب تو که میدانی شهید میشوی، حالا دو تا بیایند، دو تا نیایند، چه اثری دارد؟ وقتی آدم میداند غرق میشود، حالا یک وجب آب روی سرش باشد یا یک متر، غرق شدنی است.
امام حسین میداند شهید میشود، اما این نامهها چیست؟ این نامهها چه خاصیتی دارد؟
می گوید: نامهها سه تا خاصیت دارد: 1- مردم بیدار میشوند. 2- اگر نیاید، اتمام حجّت میشود که نگوید: ما نمیدانستیم. اتمام شما میشود بر مردم. 3- اگر میآیند، شهید میشوند مردم منطقه وقتی ببینند رئیس قبیله شهید شد علیه حکومت… اگر شهید هم شدند علیه حکومت قیام میکنند. اگر شهید نشدند بگذار یک خبرنگار به خبرنگاران اضافه شود…. همهاش منفعت است. نامهها هم مثل افراد نقش خودش را انجام داد تا ماجرا رسید به قبل از کوفه به کربلا. در کربلا شد آنچه شد. خیلی درس در کربلا هست.
یک سؤال. امام حسین…. الآن میآمدیم یکی از دوستان در ماشین بود یک حرف خیلی قشنگی زد. من پیشانی او را بوسیدم. چون من وقتی یک حرفی میشنوم که خیلی برایم جالب است. پیشانی طرف را میبوسم. الآن داشتیم میآمدیم اینجا. بغل دستم نشسته بود یک چیزی گفت، گفت: امام حسین نمیتوانست نماز ظهر عاشورا را در پشت خیمهها بخواند؟ آخه امام حسین بارها آمد در خیمهها و رفت. خوب در پشت خیمه دو رکعت نماز میخواند بعد میرفت. چرا جایی نماز خواند تا جلوه کند و رگبار تیر بود؟ امام حسین(ع) حاضر بود خودش و اصحابش تیرباران شوند، اما نمازش را در خیابان بخواند. چه مانعی دارد عزاداران ما در ظهر عاشورا در خیابان نماز بخوانند. از امام جمعهها دعوت کنند، از روحانیون دعوت کنند، خود روحانیون بی دعوت بیایند با مردم سینه بزنند، سر ظهر هر کجا که هستند نماز بخوانند. آخه حسین، حسین و نماز غروب چه عزاداریی میشود؟
8- پیام نماز امام در ظهر عاشورا
امام حسین میتوانست نمازش را در پشت خیمهها بخواند، مخصوصاً یک جایی خواند که در ذهن مردم بماند. نماز مسئلهی مهمی است. از اهمیت نماز برایتان یک چیزی بگویم. حالا اگر وضو ندارید و نمیشود و راه بندان میشود و هزار تا مسئلهی ترافیک و نمیدانم…. آخر بعضی رئیس هیئتها اصول دین و فروعشان، هیئتشان است. میاید پهلوی آقا میگوید: آقا من دوست دارم شما بیایید هیئت ما روی منبر. این آقا هم گریه. مثلاً میشود یک کاری کنی، پول روضه به ما ندی. اما من میآیم ده شب سخنرانی میکنم ولی به شرط اینکه ظهر عاشوراهر جا هستیم نماز بخوانیم. میگوید: آقا قربان شما بروم، هرچی بخواهی پول به شما میدهم، اما هیئت ما را به هم نزن. مثل شاعری که میخواهد قافیهی شعرش به هم نخورد. این میخواهد دستهاش خوب شود، کار به نماز ندارند.
یک سال میدان امام حسین تهران این کار را کردند، یکی از هیئتها سر ظهر که شد همه اذان گفتند، یکی بلند اذان میگفت، باقیها هم همه اذان میگفتند.
می دانید نماز چیست؟ بازاریها این مسأله را خوب میفهمند، چکهای دو هزار و پنج هزار تومان را بچه بازاریها میروند از بانک میگیرند، اما اگر چک رفت روی چند میلیون بانک میترسد بدهد به بچه بازاری، میگوید: به حاج آقا بگو بیاید خودش بگیرد. یعنی چکهای سنگین را میگوید خودت بیا تحویل بگیر. همه احکام دین را جبرئیل به زمین آورد اما نماز را خدا به جبرئیل گفت: به پیامبر بگو بیاید بالا بگیرد. پیامبر رفت معراج نماز آورد، یعنی همه دین آمد پایین، نماز را پیامبر رفت بالا خودش از بانک گرفت. هیچ میدانید خدا به نماز گفته: ایمان. اصلاً نماز ایمان است. یک آیه برایتان بگویم، که میگوید: نماز ایمان است. مردم سیزده سال رو به بیت المقدس نماز خواندند بعد فرمان آمد قبله کعبه است.
آمدند گفتند: یا رسول الله نمازهای سیزده سالهی ما حکمش چیست؟ ما سیزده سال رو به بیت- المقدس نماز خواندیم حالا رو به مکه. آیه نازل شد: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضیعَ إیمانَکُمْ» (بقره/143). یعنی «وَ ما کانَ الله لِیُضیعَ صَلَاتَکُمْ».
یعنی میخواهد بگوید نمازهایتان درست است. میگوید: ایمانتان درست است. یعنی خداوند به نماز، ایمان گفته. «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (اسراء/78). «قُرْآنَ الْفَجْرِ» یعنی «صَلاهَ الْفَجْرِ».
خوشا به حال هیئتی که هر جا هستند، در ظهر عاشورا، نماز بخوانند. یک روحانی با خودشان ببرند همانجا نمازبخوانند.
در کربلا چه شد؟ صدها درس، ابوالفضلش، علی اکبرش، علی اصغرش، زینب کبری، اطاعت از رهبری، با اینکه اینها آمده بودند در کربلا جنگ کنند، اما هر کاری میکردند، می¬گفتند: حسین جان با اجازه. اصلاً اجازه نمیخواست، کسی که آمده کربلا آمده جنگ کند اما برای تمام حرکاتشان میگفتند: حسین جان با اجازه، یعنی بدون اجازهی رهبر تکان نمی¬خوردند. اصلاً بچههای خودشان را فراموش کردند. میدانید زینب کبری مادر شهید است. خود بچه زینب در کربلا شهید شد، اما حضرت زینب یک جا در سخنرانیهایش نگفت: من مادر شهید هستم. همهاش میگفت: برادرم حسین. خط اصلی حسین است. امام حسین در کربلا شهید شد، بعد وقتی شهید شد در کربلا………
ببینید آقا ماجرای کربلا با همه حسابها فرق میکند. ما میگوییم: در کربلای ایران در زمان جنگ، ولی آخر در کربلای ایران با تانکر آب میبردند جبههها، ولی در کربلای حسین با مشک هم نشد حضرت ابوالفضل آب ببرد. در کربلای ایران یکی شهید میشد، یکی دیگر داغ میدید، جوان در جبهه شهید میشد پدر و مادرش در منطقه داغ میدیدند، ولی در کربلا هم شهید میشدند هم داغ میدیدند. در کربلای ایران خانوادههای شهید محترم و عزیز هستند، اما در کربلای حسین خانوادههای شهدا کتک خوردند. در کربلای ایران خانههای خانوادههای شهدا را که نمیسوزانند، ولی در کربلای حسین خیمه هایشان را آتش زدند و در ثانی میهمان کشی غیر از دیگر کشی است. کنار نهر آب تشنه کشتن، علی اصغر کشتن، خامس آل ابا کشتن، دوازده هزار تا نامه را فراموش کردن، دعوت را فراموش کردن، اسیر کردن…… مسئلهی کربلا چیزی است که با هیچ چیز قیاس نمیشود.
خدایا با سقوط صدام و حزب بعث راه کربلا را به روی علاقمندان باز کن. الهی آمین. خدایا همانطور که امام حسین(ع) میخواست و فرمود: «مِثْلِی لا یُبایِعُ مِثْلَهُ» و خودش با خون طاغوت را شکست و جوانهای ما در جمهوری اسلامی خون دادند و طاغوت را شکستند. خدایا تو را به مقام محمد و آل محمدطاغوتهای جهان را بشکن.
در کربلا وقتی شهید شدند سر شهدا و اُسرا را فرستاد کوفه. اینها در کوفه سخنرانی کردند، دیدند عجب با سخنرانی و افشاگری، کوفه داردضد حکومت میشود. زود اینها را فرستادند و اینها در راه سخنرانی کردند، وارد شام شدند. و در کنار خرابه جا دادند اهل بیت در کنار خرابه سخنرانی و افشاگری کردند. بعد گفتند: چه کنیم؟ بردند خانهی شخص شاه، یزید. زینب(س) را بردند پهلوی خانم یزید و امام زین العابدین را بردند قسمت مردانه، زینب کبری چنان سخنرانی کرد که زن یزید، ضد یزید شد. امام سجاد چنان در گوش یزید حرفهایی زد که پسر یزید، ضد یزید شد. یعنی انقلاب از خانهی شاه جوشید. خیابان روشن، در خانهی شاه روشن، در مسجد شام، آخرین ترکشی بود که در کمان داشتند. یزید رفت پیشنماز شد، آخوند دربار رفت تعریف یزید را کرد. امام زین العابدین هم رفت روی منبر، یک سخنرانی کرد (یزید هم آنجا نشسته بود) مسجد شام یکدفعه یک کودتای فرهنگی شد. چهرهها عوض شد، اشکها جاری شد و فهمیدند که پنجاه سال بنی امیه، یزید و پدرش و جدّش کلاه سر اینها
گذاشتند. یکمرتبه انفجاری شد که یزید در محراب در فکر بود که چه کند. اگر امام زین العابدین را از منبر پایین بکشیم و سخنرانی او را قطع کنیم، مردم در محراب میریزند و ما را میکشند، اگر هیچ چیز نگوییم و او تا آخرش بخواند اینطور که ایشان آبرو ریزی کرده آخر سخنرانیش ما را میکشند. ادامه بدهد، انفجار است، از منبر پایین بکشم، انفجار است.
گفتند: مؤذن اذان بگوید. مذهب علیه مذهب، دین علیه دین، اذان بگوید تا صدای امام چهارم خاموش شود، تا مؤذن اذان گفت، از همان «الله اکبر» و «اشهد ان لا اله الا الله»، امام سجاد وسط منبر سخنرانی کرد. گفت: گوشت و پوستم شهادت میدهد به «لا اله الا الله» این پیامبری که تو میگویی، جدّ من است، نه جدّ تو، یزید.
خلاصه با یک افشاگری، شام چهرهاش عوض شد. نگفته رفت تا مدینه تکان بخورد، 125 روز ماند تا مکه تکان بخورد، وقتی همه حاجیها آمدند ایشان رفت بیرون تا حاجیها مسائل را بفهمند. هر حاجی یک خبرنگار برگشت، از حج و منطقهی خودش را روشن کرد. وقتی میخواست برود کربلا در راه نامه به اطراف مینوشت و نامهها یا خبرنگار اضافه میکرد یا شهید اضافه میکرد. خبرنگار اضافه میشود، افشاگری است، شهید اضافه شود انفجار است، دارد میرود کربلا خبرنگار وضبط صوت و مهرش را با خودش برد، اُسرا، سخنرانیها، مسجد کوفه، مسجد شام، خلاصهاش دو، سه ماهه حرکت امام حسین و خاندان امام حسین چهرهی کشورهای خواب رفتهی اسلامی را بیدار کرد.
امام حسین که پَر، پَر شد مردم گفتند: خون ما از او رنگینتر نیست، اگر پسر پیامبر برای مبارزه با بنی امیه قطعه، قطعه شده ما هم باید، قطعه قطعه شویم. بعد از شهادت امام حسین حالا دو ریالی آنها افتاده، حالا خونشان جوش آمد. هیئتها و حزبهایی به نام توّابین و گریه که ما باید انتقام بکشیم، ما باید به خاطر خوابی که رفته بودیم حالا باید تلافی کنیم، ما باید جزای سکوت خودمان را بدهیم. به هرحال آنقدر خونشان به جوش آمد که تک تک افرادی که آمده بودند کربلا، میگرفتند خفه میکردند. وقتی یکی از این قاتلین را رفته بودند بگیرندش، همین انقلابیون پشیمان شده، یعنی آنها که پشیمان شدند که چرا کربلا نبودند؟ رفت در مستراح یک خانه زیر سبد رفتند، در مستراح سبد را برداشتند، زیر سبد خفهاش کردند. بعضی از اینها که در کربلا بودند را سوزاندنشان. یعنی آنها به قصد حکومت یزید و جایزه گرفتن از شاه، امام حسین را کشتند اما از آخرت ماندند به دنیا هم نرسیدند.
بیاییم که یک مقداری از حرکت امام حسین، اسم بچه هایمان را حسین بگذاریم. خانم هایمان به خاطر امام حسین حجابشان را رعایت کنند. این موهایی که بیرون میگذارند، چه چیزی را میگویند، میخواهند بگویند: زنده باد شاه میخواهند بگویند: زنده باد آمریکا، زنده باد غرب، میخواهند بگویند: مرگ بر اسلام، میخواهند بگویند: ما ضد خون شهدا هستیم، میخواهند بگویند: ضد فاطمهی زهرا هستیم، کسی که مویش بیرون است چه میخواهد بگوید؟ میخواهد بگوید: ضد امّت هستیم، میخواهد بگوید: ضد انقلاب هستیم، میخواهد بگوید: دوست حریف ما نمیشود چه میخواهد بگوید؟ اروپا و آمریکا چه خیری به ما رساند که حالا ما میخواهیم لباسمان، لباس آنها باشد. آقا زادههایی که به خاطر عزای امام حسین مشکی میپوشند ویا حسین، حسین میکنند، پای ویدئو نشستند چه چیز را میگوید. ویدئو سه چیز را از بین میبرد: 1- اخلاق 2- امنیت 3- انقلاب و اینها در خطر ویدئو است.
بنابراین پول دادن پدر و ویدئو خریدن برای دخترش قطعاً حرام است. نگویید: آقا از ویدئو فیلم خوب هم میبینیم، به 124 هزار پیامبر شاید بشود قسم خورد که از ویدئو یک در میلیون کار خیر میشود. آن کس که میگیرد، کار شَر میکند. خریدن ویدئو و در اختیار گذاشتن آن…
آمریکا ما را دوست ندارد، اگر ما را دوست داشت پنجاه سال است که دانشجو میفرستیم حالا باید هواپیما ساز تحویل ما بدهد. دانشجوها را میبرند غرب ولی هواپیما ساز تحویل نمیدهند، تربیت نمیکنند که ما همیشه محتاج آنها باشیم، در خرید هواپیما. مُخ ایرانی بیش از آمریکایی میفهمد. اما آنها بنای خیانت دارند، پنجاه سال ازما دانشجو گرفتند و مخترع ندادند. اگر هم مخترعی هست در خودمان هست و از نبوغ خودمان است. آنها چیزی به ما نمیدهند آنها ما را میدوشند برای خودشان. بنابراین از ویدئو توبه کنید، از کاهلی در نماز توبه کنیم. عرض کردم امام حسین میتوانست پشت خیمهها نماز بخواند، روبروی رگبار ظهر عاشورا خواند، یک جوری باشید که در عزاداریهای ما، معیارهای دینی بیشتر حاکم بشود.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد(ع) روح امام حسین(ع) را از ما راضی، روح امام و شهدا را از ما راضی بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»