انگیزه -4

موضوع بحث: انگیزه -4
تاریخ پخش: 73/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

چند جلسه هست که بحث درباره انگیزه هست، افرادی با نشاط و انگیزه کار می‌کنند، افرادی تا به آنها نگویید کار نمی‌کنند، وقتی هم کار می‌کنند، روی عشق کار نمی‌کنند. چند جلسه صحبت کردیم، این جلسه هم دنبالش را می‌خواهیم صحبت کنیم. تا حالا سه جلسه صحبت راجع به انگیزه، این جلسه چهارم است، لکن به مناسبت هفته دفاع مقدس یک مقداری هم راجع به انگیزه‌های دفاع صحبت خواهیم کرد، انشاءالله تا شماره شصت و هشت گفته شد یعنی شصت و هشت گفتیم: با مشورت دست بکار شدند، اگر یک کاری را انسان نمی‌داند دیگران نظرشان چی است یک رأی دارد. وقتی یک کاری را با یک رأی شروع می‌کند، یک دغدغه دارد. اما اگر یک گروه گفتند: این کار، کار خوبی است. دلگرمی انسان به کار بیشتر می‌شود. یعنی مشورت و آراء مردم انگیزه را زیاد می‌کند.
1- انگیزه امام علی(ع) برای قبول حکومت
امیرالمومنین(ع) فرمود: حکومت پهلوی من هیچ ارزش ندارد حتی اینقدر پست است که به اندازه ذرات‌تری و رطوبتی که از دهان بزغاله وقت عطسه بزغاله می‌آید بیرون، پهلوی من ارزش ندارد حکومت، اما حالا که دورم جمع شدید «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا»(نهج‌البلاغه، خطبه‌3) حالا که همه شما جمع شدید و می‌گویید: الا و لابد، عثمان را کشتند، باید من احساس وظیفه می‌کنم.
2- انگیزه مشورت
انگیزه مشورت البته مشورت، آراء اکثریت نیست. شور یعنی بهترین رأی، نه یعنی بیشترین رأی. منتها ما گاهی راهی، برای شناخت پیدا نمی‌کنیم، که بهترین نظریه چی است. آنوقت می‌آییم می‌گوییم، که از راه بیشترین رأی پی به بهترین رأی می‌بریم. مثل اینکه مطلب گم شد. بیشترین آراء و یا بهترین آراء معنای مشورت است. می‌گویند: مجلس شورا، شور کن، مشورت کن یعنی ببین، یعنی بیشترین رأی با چه کسی است یا بهترین رأی در لغت و قرآن و حدیث، مشورت یعنی برای پیدا کردن بهترین راه، منتها در جامعه ما نمی‌دانیم بهترین جامعه چیست؟ از راه بیشترین رای می‌رویم. خیال می‌کنیم که لابد، آنکه بیشترین آراء را دارد، لابد، بهترین هم هست. و اگر نه، اینها لازم و ملزم نیستند، یعنی همیشه بیشترین آراء بهترین آراء نیستند، گاهی همه یک چیزی می‌گویند و همه هم اشتباه ممکن است بکنند. پس در لغت، اگر پرسیدند، سوال ایدئولوژیکی، آقا مشورت یعنی چه، نگو مشورت، یعنی بیشترین آراء مشورت یعنی بهترین آراء، این یکی.
3- فواید مشورت
اصل دوم در مشورت سلسله مراتب نیست. آخر در نیروهای نظامی و انتظامی سلسله مراتب است، یعنی سروان به سرگرد می‌گوید، مدیر به رییس منطقه می‌گوید، رییس منطقه به مدیر کل می‌گوید. مدیر کل به وزیر می‌گوید. در همه کارها سلسله مراتب هست. اما در مشورت سلسله مراتب نیست. اما در تصمیم سلسله مراتب هست. اینها باید دقت شود. قرآن به پیغمبر می‌گوید: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (آل عمران/159) یعنی «هُمْ» یعنی مردم، با مردم مشورت کن، یعنی سلسله مراتب را بگذار کنار، گاهی ممکن است یک کارمند عادی یک چیزی بفهمد که رییس هم به آن چیز متوجه نشود. سلسله مراتب نیست در فکر سلسله مراتب نیست. اما تصمیم سلسله مراتب است اگر خواسته باشند هر کسی هم تصمیم بگیرد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. بالاخره باید حرف آخر را یکی بزند. پس ببینید در مشورت سلسله مراتب نیست. ولی در تصمیم هست. یکی از چیزهایی که انگیزه را زیاد می‌کند، مشورت است چون مشورت خیلی آثار دارد. مشورت حسود را کم می‌کند. دلسوز را زیاد می‌کند. ببین من اگر یک قطعه زمین بخرم یک میلیون، بعد بشود ده میلیون، اگر با شما مشورت کرده باشند، حسود نیستی، می‌گویی: از من پرسید، من گفتم بخر، یعنی ترقی من را اثر فکر خودت می‌دانی و لذا حسد نمی‌ورزی، مثل پدر، پدر هیچ وقت به بچه‌اش حسد نمی‌برد، هر چه هم علما و دکتر و پرفسور و آیت الله شود، می‌گوید: بچه خودم است. اگر مشورت کردی و به جایی رسیدی، حسودت کم می‌شود و اگر مشورت کردی و گفت: زمین را بخر و خریدی یک میلیون و شد جزو فضای سبز و هیچ شد. خیابان آمد خورد و باز دیگر آنوقت دلسوز داری، می‌گوید: بنده خدا، من گفتم: بخر، این خاک به سرش شد با من مشورت کرد، من این‌ آش را برایش پختم، ببینید مشورت، اگر پیروز شدیم حسود نداریم. اگر شکست خوردیم، دلسوز داریم. مشورت شخصیت دادن به افراد است. از چیزهایی که آدم را دلگرم به کار می‌کند، اینکه دوستان در مشورت کمک کنند.
شصت و نه شصت و نهمین چیزی که برای انگیزه خوب استف راههای طی شده را رفتن است. آخر گاهی وقتها، آدم می‌گوید: من یک کاری را بکنم و یا نکنم، انگیزه‌اش چون کس دیگری، تا حالا این کار را نکرده، پایش پیش نمی‌رود، نکند بشود، نکند، نشود نکند، خوب شود، نکند بد شود. این دغدغه دارد. مثل یک خانمی که می‌خواهد یک غذای تازه‌ای بپزد. این نمی‌داند که چه از آب در می‌آید. اما اگر یک راهی طی شده است رفته است راه طی شده، آدم با خیال راحت انجام می‌دهد. البته معنای راه طی شده رفتن، این نیست که آدم دست به ابتکار نزند.
4- چیزهایی که ایجاد انگیزه می‌کند
هفتاد، از چیزهایی که جاذبه کار را زیاد می‌کند، رنگ و وارنگ شدن است. تنوع در لباس، یعنی یکنواختی، مثلاً اگر یک چیزی یکنواخت باشد، اگر همین بحثهای من، همه‌اش در یک اتاق ثابت باشد. خیلی از بیننده‌ها خاموش می‌کنند. اما یکبار دم استخر هستیم، یکبار لب دریا، یکبار در مسجد، همین خودم من اگر می‌توانستم در بعضی از درسهای، درسهایی از قرآن تنوع بوجود بیاورم، بیننده‌هایش بیشتر می‌شدند. رنگ لباس، و لذا نماز لباس باران را با یک نماز بخوانید. نماز باران نماز است، لباس باران، با همه لباسها، اصلاً می‌گویند لباس را چپه کنید، نماز باران می‌گوید که یک ایجاد خاصی بوجود بیاورید یعنی بروید در بیابان نماز بخوانید بعد بچه شیر خواره‌ها را از مادرشان جدا کنید. مثلاً اگر تهران، یکبار خواستند نماز باران بخوانند، یک میلیون بچه شیرخواره را بگذارند یکطرف، یک میلیون مادر یکطرف حالا یک میلیون بچه شیر خواره، چه جیغ‌هایی بکشند. حتی بین حیوانها و بچه‌هایشان جدایی بیندازید. آیت الله که آمده نماز باران بخواند، لباسش را بر عکس بپوشد، که چی شود. پابرهنه باشد. ایجاد تنوع، لباس جنگ، لباس خاصی است. تنوع در صدا، یک نماز را یواش بخوان، یک نماز را بلند بخوان شعارها را، نماز عید «اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا»(من‌لایحضره‌الفقیه، ج‌1، ص‌517) بنابراین تنوع در صدا، در مکان در زمان، در قیافه، این تنوع خودش انگیزه‌ها را زیاد می‌کند. کارهای مقدس انجام دادن، کار مقدس انگیزه را زیاد می‌کند.
حالا چون پخش این بحث در هفته دفاع مقدس است. آمریکا به ما حمله کرد، همه کشورها به ما حمله کردند. از طریق صدام، بچه‌های ما می‌گفتند: می‌رویم و کربلا را باز کنیم. همین راه کربلا باز کردن، اگر همین حمله از ناحیه دیگری می‌شد، مثلاً می‌گفتند برویم راه کجا را باز کنیم برویم راه افغانستان را باز کنیم. برویم راه ترکیه را باز کنیم، برویم راه کویت را باز کنیم. یعنی همینکه کار، کار مقدس است. وقتی گفتند این اولاد پیغمبر است، آدم دستش را می‌بوسد، اما اگر، خواب این اولاد کسی است من دستش را ببوسم، اگر گفت.
ما یک وقتی برای نماز مدرسه‌ها گفتیم بجای مهر، چوب، رفتیم یک نجار را دیدیم به جای مهرها چوب باشد. خانم من به ما گفت که چوب مقدس نیست، قداست ندارد، بچه‌ها با آن نماز می‌خوانند، بعد هم با آن شوخی می‌کنند. تو سر هم دیگر می‌زنند. اما اگر گفتند این خاک کربلاست. مهر کربلا، خود مُهر، یک قداستی دارد، آن چوب و سنگ، آن قداست را ندارد. من هم دیدم حرفش درست است. گفتم: حرف شما درست است.
گاهی یک کار قداست است. می‌گوید: آقا، مثلاً نجارها که برای مسجد در ساختند، ولو هشتصد سال پیش، گلوله در آن فرو نمی‌رود. چون به نجار گفتند در برای مسجد است. اما اگر برای اداره در می‌سازد، با همه مزایده و مناقصه در می‌سازد که اگر مشتش بزنی، با پایه کنده می‌شود. البته این در جمهوری اسلامی، چون همه کارها، رنگ اسلام دارد و کشور، کشور امام زمان(عج) است، برای اداره هم آدم باید خوب در بسازد.
یعنی اگر یک بیمار آمد. حالا چون اینجا بیمارستان است، مثل بیمارستان بزنم، یک بیمار آمد، یک کسی که پرستار است پزشک است. کمک به پزشک می‌کند، اگر با محبت با آن برخورد کردند. می‌گوید: خدا پدر جمهوری اسلامی را بیامرزد. اینقدر اینها من را خوب تحویل گرفتند. ولی اگر بد اخلاقی بکنیم. آن نمی‌گوید آمپول زدم و یا نه، آن آمپول هم بد بزنی و یا خوب بزنی، اسم جمهوری اسلامی روش است می‌گوید: ببین این جمهوری اسلامی شما است. اگر فلکه‌های ما کثیف باشد، می‌گویند: این هم کشور امام زمان(عج) تمام می‌شود، پارکمان هم به اسم امام زمان تمام می‌شود. بیمارستان هم به اسم امام زمان تمام می‌شود. بنابراین چون جمهوری اسلامی، الان همه رنگ اسلام دارد قرآن می‌گوید: «یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» (احزاب/32) زنهای پیغمبر حساب شما را با بقیه زنها فرق می‌کند. زن رسول الله خلاف هم بکند، گناهش دو برابر است. چون می‌گویند: این هم زن پیغمبر، چون اسم پیغمبر روی شما است. خلاف شما دو برابر است. قداست کار به کار ارزش می‌دهد.
5- تذکر، انگیزه را زیاد می‌کند
هفتاد و دو: تذکرات مفید. بلند گوی اداره، وزارتخانه، نهاد، بیمارستان، بلندگو، روزی دو تا تذکر مفید پخش کند، در بازار بلندگو کشی کنند، روزی پنج تا حدیث خوب بازاریان عزیز، لقمه حرام در بچه‌های شما اثر می‌گذارد، یک درهم حلال از صد درهم حرام بهتر است و امیرالمومنین(ع) می‌گذرد بعد از نیم ساعت، بازاریان اگر مشتری جنسی را خرید، خواست برگرداند، پس بردارید، جنسی را خریده، پشیمان شده است، برگردانید. امیرالمومنین، یا رسول اکرم(ص) حدیث داریم، فرمود: معصوم فرمود: اگر مشتری، جنس آورد پس بدهد، اگر شما پس برداشتی خدا روز قیامت گناهان شما را پس بر می‌دارد. یک تذکر ممکن است. نخیر، جنسی که فروخته شده است، پس گرفته نمی‌شود. از غلدری می‌آید پایین روی پنج تا حدیث، پنج تا حدیث در بازار، پنج تا حدیث در اداره.
ما یک وقت، یک پیشنهاد کردیم، کسی گوش نداد البته میلیونها، با کم و زیادش از افراد شده است که کسی گوش نداده است. اما بعضی‌ها هم گوش داده‌اند، گفتیم: آقا، هر پانزده روزی، یک مرتبه تمام افراد وزارتخانه، تمام پرسنل جمع شوند، دو تا حدیث خوانده شود، پنج تا حدیث برای اینها خوانده شود. راجع به کار مردم را خوب راه انداختن، خطر رشوه، اخلاق خوب، اخلاق کارگزاران، اینها بالاخره اثر دارد. انسان فراموش می‌کند. تذکرات انگیزه را زیاد می‌کند و کار را بهتر انجام می‌دهد.
گیر ما این است که نمازخانه، یک قشر خاصی می‌روند در آن، باقی افراد هم اگر عمه‌ای، خاله‌ای، پیربزرگی مُرد. دو سال یکبار، یک مسجد می‌رود. به امید روزی که تمام بازارهای ما بلندگو کشی شود و خیابان‌ها، به بازاری‌ها، به فروشنده‌ها، به مشتری‌ها تذکر بدهند.
در قبرستان وارد که می‌شوی ده تا تذکر، در قبرستان نخندید، در قبرستان آب دهان نیندازید. در قبرستان فکر کنید. الان ما قبرستان که می‌روی، پیک‌نیک می‌بریم و قلیون می‌بریم، حتی در امامزاده‌ها، خیال می‌کنیم، اینجا قهوه خانه قنبر است. یعنی فرق نمی‌کند سیزده به درمان و با حرم حضرت معصومه‌مان یک جور است، کتلت و چای و قهوه‌خانه، اصلاً نفهمیدیم اینجا جوی آب است، قهوه خانه قنبر است سیزده به در است، شب تاسوعاست، یعنی با همه چیزی بازی شد. تذکرات مفید، اینجا قبر شهداست. خیلی پهلوان اینجا خوابیده است. خیلی پولدار و دانشمند اینجا خوابیده است. یک تذکراتی در قبرستان، یک تذکراتی در اداره، یک تذکراتی در دانشگاه، تذکرات مفید است. یک کار شیرینی کرده بود مازندران امسال، اتوبوس‌هایی که می‌رفت مشهد، در شهر مازندران نوشته بود. که ده کیلومتری به مسجد می‌رسید سه کیلومتر دیگه به مسجد، این هی به مسافر‌ها، می‌گفت، نماز یادت نرود، بالاخره این تذکرات در راننده اثر می‌گذارد، در مسافر اثر می‌گذارد.
6- مقایسه، انگیزه را زیاد می‌کند
هفتاد و سه، مقایسه، مقایسه بین کار خودش و دیگران اثر می‌گذارد. چون در اوایل مهر هستیم، یک نکته بگویم. یکی از علما می‌گفت: روز برفی، شک داشتم امروز استاد می‌آید درس و یا نمی‌آید، چون خیلی برف آمده بود، در برفها رفتم، دیدیم، پیرمرد استاد آمده، نشسته است، گفتم، آقا در این برف آمده‌ای درس. فرمود: فقرا امروز نمی‌روند دنبال گدایی گفت: چرا، گفت: یعنی پول گرفتن از مردم ارزشش بیشتر از درس خواندن است. این مقایسه، این خیلی مهم است که دیگران چکار کردند و ما می‌خواهیم چکار کنیم، اگر انسان حساب کند.
به امام زین العابدین گفتند: آقا شما خیلی عبادت می‌کنید، می‌گوید: آخر من کجا و علی کجا، یعنی هی می‌خواست به علی برسد، به امیرالمومنین(ع) می‌گفتند: داری خودت را می‌کشی، فرمود: آخه من کجا و پیغمبر کجا به پیغمبر می‌گفتند: آخه چه مشکلی داری؟می‌گفت: ما عرفنا، من کجا و خدا کجا، یعنی انسان هی نگاه کند به بالا دست خودش. در دعای کمیل داریم «حتى أسرح إلیک فی میادین السابقین»(مصباح‌المتهجد، ص‌849) الان مسابقه داریم که آن خورشت اینطور پخت، من دو برابر. آن پذیرایی اینقدر شد، من، آن شهریه اینقدر شد. من. الان مسابقه در ماشین و پذیرایی و مهریه و خانه و عروسی و تالار و اینهاست. می‌گوید: نه، مسابقه در کارهای خیر، آن اختراع کرد، پس من چرا نکنم آن، این کمال دارد. من چرا انجام ندهم. آن درسش را می‌خواند، نماز می‌خواند، رابطه با خدا هم دارد، من چرا رابطه باخدا نداشته باشم، بیایم از همین امروز تصمیم بگیرم، با خدا رابطه داشته باشم آن چهار نفر گمراه را هدایت کرد من علاوه بر اینکه گمراه هدایت نکردم، خود من هم سیگاری نبودم، سیگاری شدم یعنی یک قدم هم آمدم. عقب سالم بودم، سیگاری شدم. آن چهار تا سیگاری را نجات داد، من خودم هم سیگاری شدم، آخه، آدم نگاه کند که دیگران، قرآن می‌گوید: دل نمی‌دهی، ببین، ببین «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ» (حشر/9) یک عده از خودشان هم کندند به دیگران، این مقایسه کن.
7- بهترین مکانها را کتابخانه کنیم
هفتاد و چهار می‌خواهیم بیمارستان بسازیم، رازی بود و یا کسی دیگر، حالا الان شک کردم کجا بیمارستان بسازیم، فرمود: یک گوشت را چهار قسمت کنید، بروید چهار منطقه شهر آویزان کنید، هر کجا این گوشت دیرتر فاسد شد، پیداست هوای اونجا بهتر است، آنجا کلنگ را بزنید برای شناخت محیط زیست، محیط زیست، ما باید جاهایی که پارک هست، کتابخانه درست کنیم، پارکی که هوایش خوب است، گذاشته‌اند، برای تخمه گل آفتابگردان و تخمه کدو، آلاسکا و بستنی، آنوقت کتابخانه را می‌بریم در یک جاهای زیر زمینی و قدیمی و تنگ و تاریک یعنی اونجایی که می‌خواهیم فکر کنیم می‌رویم دخمه اونجا که می‌خواهیم تخمه بشکنیم می‌آییم کنار گل و بلبل، اگر می‌خواهید، پدرها، غصه نخورید اگر پولی دادن برای فضای مدرسه، شما اتاق مهمانخانه درست می‌کنی، مثلاً سالی چند بار مهمان داری، میانگین سالی پنج بار مهمان داری برای اینکه سالی پنج بار مهمان بیاید، یک اتاق مهمانخانه مفصل درست می‌کنی، آنوقت پسر شما نه ماه دارد در مدرسه خفه می‌شود. یعنی شما برای مهمان غریبه که سالی پنج بار می‌آید، اتاق وسیع درست می‌کنی، آنوقت برای بچه‌ات که نه ماه می‌خواهد، درس بخواند. اتاق تنگ فضای کلاس، فضای دانشگاه، فضای مطالعه اینها همه اثر دارد. فضا اثر دارد.
8- کارهای بزرگان ایجاد انگیزه می‌کند
هفتاد و پنج کارهای نیاکان انگیزه دارد. بچه‌های آخوند، راه دستشان است که آخوند شوند. بچه‌های نجار، راه دستشان است که نجار شوند. اصولاً کار پدری است آدم نسبت به کار پدری، انگیزه‌اش بیشتر است. چون یک خورده راه دستش است. یعنی اینها که بابایشان تصدیق رانندگی دارد، زود رانندگی یاد می‌گیرند. چون گاهی ماشین پدرش را سوار می‌شود، خراب می‌کند، به چهار جا می‌زند، بهر حال کارهایی که آباء و اجداد انجام دادن به انسان، راه دستش است.
9- تحریک وجدان و انسانیت
هفتادو شش وجدان، همینکه مقام معظم رهبری در عید امسال فرمود: وجدان کاری، حالا گیرم آدم مسلمان نیست این وجدان چیز قشنگی است. یعنی گیرم دین هم نداریم، نداریم اگر هم آدم دین ندارد، انسان است، یک کسی هی اشاره می‌کرد، امام صادق(ع) فرمود: در یک بیابان فرمود: ببینید چه مشکلی دارد؟ دویدند فرمود: چه شده است؟ گفتند: آب می‌خواهد، گفت: به آن بدهید، اگر تشنه‌اش است آب به آن بدهید، گفتند: آقا مسلمان نیست. گفت: بابا، نباشد شما وجدان انسانیتان کجا رفته، گیرم مسلمان نیست، انسانیم، یک سری کارها حق اسلامی است یک سری کارها حق انسانی است.
حق دو قسم است، یک حق اسلامی و یک حق انسانی، حق اسلامی یعنی چون مسلمان هستی، اما گاهی وقتها نه، حق، حق انسانی است، یعنی اصلش گیرم مسلمان نیستم.
باز به مناسبت اول مهر می‌گویم که آموزش و پرورش باز می‌شود، یکی از دانشمندان بزرگ رسید به قبرستان غیر مسلمانها پیاده شد، گفتند: آقا اینجا قبرستان غیر مسلمانهاست، چرا پیاده شدی، فرمود: من یک استادی داشتم مسلمان نبود، اما حق معلمی به گردنم داشت و الان اینجا خاک است من به احترام استخوان پوسیده‌های استاد غیر مسلمانم، احترام می‌کنم، پیاده راه می‌روم، بچه‌ها، آقازاده‌ها، باید دست استاد را بوسید، یکی از اشتباهاتی که ما می‌کنیم، این است که ابتدایی و راهنمایی‌ها علاقه‌شان به معلم بیشتر است، دبیرستان که می‌شود، علاقه‌اش کمتر می‌شود ادب دبیرستانی‌ها به معلم کمتر است، دانشجوها که دیگر ادبشان خدا می‌داند چه می‌شود، یعنی هر چه باسواد‌تر شدی، ادبت بیشتر است.
10- احترام به استاد
از امیرالمومنین(ع) بگوییم، این جمله از آیت الله حائری است، از آقا مرتضی حائری، پسر مؤسس حوزه علمیه قم، جمله، جمله مهمی است من نمی‌دانستم از ایشان استفاده شد. ایشان فرمود: تا پیغمبر زنده بود، حضرت علی(ع) سخنرانی نکرد، خیلی مهم است، تمام خطبه‌ها و سخنرانی‌های امیرالمومنین(ع) بعد از پیغمبر است، یعنی تا استاد زنده بود. ما خیلی از علما داریم تا استادش زنده است رساله نمی‌نویسد و مجتهد است، سالهاست مجتهد است. می‌گویند: آقا شما رساله نمی‌نویسی، می‌گوید: آخر هنوز استاد من زنده است. یک ادبی هست، یا رساله‌اش را چاپ نمی‌کند و یا چاپ می‌کند، پخش نمی‌کند. فقط بعنوان اینکه یادش نرود، مسائل فقهی را چاپ می‌کند و یا اگر هم پخش می‌کند، در بوق نمی‌کند یعنی یک حریمی برای پیرمردها قایل است این خیلی مهم است. الان ما خیلی ملا داریم که رساله نوشته‌اند، اما چون آیت الله العظمی اراکی حق استادی دارد، همه به احترام او کر و فری ندارند. خوب مجتهد است فتوای خودش را نوشته، چاپ هم کرده است. اجتهاد و نوشتن فتوا غیر از این است که آدم خودش را بیندازد در بورس. بالاخره یک پدر و پسری. دردانه‌های ذرت، دانه‌های کوچولو بالا هستند، دانه‌های درشت یعنی کوچک و بزرگ حتی در بین دانه‌های ذرت، یک کوچیک و بزرگ، بالاخره تو طلبه هستی، آن استاد تو است تو دبیرستانی هستی، دبیر است تو دانشجو هستی، استاد دانشگاه است.
سه چیز بوسیدنی است، دست معلم، در کلاس، کتاب، منتها استاد هم باید یک جوری باشد که این شاگرد و کله‌اش را پر نکند، روحش را آب دار کند. کله را هر چه کتاب بخوانی، کله‌ات پر آب می‌شود، آدم باسواد می‌شود، مدرک را می‌گیرد، ممکن است در مسابقات علمی هم پیروز شود. این علم بالاست، اما روح آبدار چی است. روح آبدار اینکه، شما می‌دانید که گاهی جنگلها، آتش می‌گیرد.
11- روحمان را بزرگ کنیم
خواهش می‌کنم، این مثال را دقت کنید، مثل از خودم نیست. از یکی از ائمه جمعه هست که در این اجلاس چهارم، صحبت کرد اجلاس چهارم نماز، در شیراز، یک صحبتی که خیلی از این مثل غوغا می‌کند. فرمود: جنگلهایی که آتش می‌گیرد، همه آتش‌ها از مردم نیست، گاهی خود جنگل آتش می‌گیرد، منتها بگویید جنگل آتش گرفت. درخت خشک بود که سوخت ما یک وقت پلو پهلوی استادمان گذاشتیم، گفتیم: آقا روغنش کم است، گفت: نه، روغنش کم نیست، بر بخشی زیاد است. جنگل که می‌سوزد، چوبش خشک است. آدمهایی که می‌سوزند، چون آب ایمان ندارند خشک هستند. حلقه طلایش گم شود، گریه می‌کند. کفشش تا به تا شود، روانی می‌شود، یک، بگویی: بالای چشمت ابرو است قهر می‌کند خانم لیسانسه، برادر لیسانسه، با هم دعوا می‌کنند، می‌آیند نهضت سواد آموزی، ما که وقت نداریم، حالا تصادفاً می‌گوییم، چتان است، شما هر دو تحصیل کرده، مدرک دانشگاه دارید، بعد می‌بینیم سر این است که اینها با اینکه، مدرکشان بالاست اما خشک هستند، یعنی روحشان آب ندارد. آب عاطفه، آب ایمان، آب اتصال به خدا. وقتی ریشه آب به تند نرساند، با یک ذره گوگرد، آتش می‌گیرد اینکه می‌گویند: «انَّ الصَّلاهَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (عنکبوت/45) یعنی روح آبدار را نمی‌تواند تکان بدهد قرآن بخوانم قرآن می‌گوید. یک سری مردم زود می‌سوزند. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (معارج/20) جیغ می‌زند، «و إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً» (معارج/21) یعنی تا به سختی رسید، جیغ می‌زند، تا به خیر رسید، بخل می‌کند، احتکار می‌کند. یعنی دارد به دیگران نمی‌دهد. ندارد، جیغ می‌زند بعد می‌گوید «إِلاَّ الْمُصَلِّینَ» (معارج/22) مگر آنهایی که روحشان آب دارد. آنکه روحشان آب دارد با این گوگردها نمی‌سوزند.
یکی از برکات نماز این است که آدم روزی پنج بار، هی روحش را به خدا وصل می‌کند، بی نهایت کوچیک با بی نهایت بزرگ، الله اکبر، تو بزرگ هستی قطب نما را دیدی، عقربکش آنجایی می‌رود که آهن می‌رود. اگر خواستید عقربک قطب نما درست بایستد، باید آهن را از کنارش برداری، عقربک درست می‌ایستد و اگر نه، اگر بغل قطب نما، آهن باشد. این آهن، عقربک را می‌گرداند به اینطرف و آنطرف. دائما عقربک‌های مادی، روح ما را اینطرف و آنطرف می‌کند. روزی پنج بار همه را بردار کناری، بریز پشت کله‌ات، آهان، الله اکبر، اینکه دستت را همچین می‌کنی، یعنی هستی را ریخته‌ای پشت کله‌ات، من هستم و این رابطه بی نهایت کوچک، با بی نهایت بزرگ، روح را آبدار می‌کند. روح آبدار، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً» (معارج/21-20) یعنی در حوادث مقاوم است وجدان کاری از چیزهایی که انگیزه را زیاد می‌کند وجدان است. خوب تا هفتاد و شش آمدیم ادامه بحث را در جلسه بعد می‌گوییم، لکن بمناسبت هفته مقدس، چند دقیقه به آخر جلسه می‌خواهم، چند جمله راجع به دفاع صحبت کنم، قرآن می‌گویدکه، آخه یک کسی‌هایی را آدم دوست دارد، می‌گوید: که: دست شما را بوسیدم، گاهی که خیلی طرف را دوستش دارد، می‌گوید: پای شما را بوسیدم، گاهی که دیگه خیلی خیلی دوستش دارد، می‌گوید: کفش شما را بوسیدم. می‌گوید: قربان کفش پایت بعد می‌گوید: قربان خاک زیر کفش پایت، خیلی شورش می‌دهد این نشان می‌دهد که دیگر، خیلی طرف را دوستش دارد.
12- احترام گذاشتن را از قرآن بیاموزیم
خداوند در قرآن نمی‌گوید: به جان رزمنده‌ها قسم، می‌گوید: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» (عادیات/1) یعنی قسم به آن اسبی که زیر پای رزمنده و اسب دویده به اوه اوه افتاده است، عادیات جمع عادیه، عادیه اسبی که می‌دود، ضبحا، یعنی اوه، اوه می‌کند. نمی‌گوید: به جان رزمنده‌ها قسم می‌گوید: به اوه، اوه نفس اسب، زیر پای رزمنده و این دیگه خیلی رزمنده را بالا برده است. که نمی‌گوید به رزمنده قسم نمی‌گوید دستت را ببوسم، می‌گوید: خاک زیر کفشت را بوسیدم. «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً» (عادیات/2)، «فَالْمُورِیاتِ» جمع موریه، موریه آن جرقه‌ای است که از زیر سم اسب می‌پرد بیرون، قسم به آن، حالا اوه، اوه، در سینه اسب است. می‌رود زیر سم اسب. قسم به آن جرقه‌هایی که از زیر سم اسب می‌پرد بیرون، قسم به آن، حالا اوه، اوه در سینه اسب است. می‌رود زیر سم اسب. قسم به آن جرقه‌هایی که از سم اسب می‌پرد بیرون.
13- افتخارات دفاع مقدس
ما هشت سال دفاع مقدس داشتیم، عزیزانی را از دست دادیم. ولی در این زمینه خیلی رشد کردیم. دنیا فهمید اگر هشت سال هم بمب سرما بریزد، ما یک وجب کشورمان را، در دنیا ثابت شد، که ایرانی‌ها مرد هستند، در دنیا هم ثابت شد که آخوندها هم مرد هستند. چون هر جای ایران از دست رفته است، دست کت و شلواری‌ها از دست رفته است. نه یعنی کت و شلواری‌ها، شاه‌ها، اصلش جنگ را کت و شلواری‌ها اداره کردند. ما در جنگ 2500 آخوند شهید دادیم، البته تعداد آخوندها نسبت به جمعیتشان خوب بوده است. ولی بهر حال، هر چه شاه در ایران حکومت کرده، هر وقت حمله کردند یک تکه‌اش را، افغانستان بوده، نمی‌دانم قفقاز بوده، خیلی جاها از ما بوده است. ولی به هر حال، هر چه شاه در ایران حکومت کرده، هر وقت حمله کردند، یک تکه‌اش را، افغانستان بوده، نمی‌دانم قفقاز بوده، خیلی جاها از ما بوده است. آن زمان‌های قبل، جدا شده است.
اگر حکومت دست آخوند باشد. نمی‌گذارد نه دین مردم ساییده شود و نه می‌گذارد دنیای مردم ساییده شود. شما یک تورم و گرانی می‌گویی. همه ما هم در آن هستیم و همه ما هم جیغ می‌زنیم اما بالاخره بچه‌دار شدن درد زاییدن هم دارد. نمی‌شود بگویی من می‌خواهم بزایم اما می‌خواهم درد نکشم. ولی در دنیا ثابت شد، ایران کجاست، ایران جایی است که هشت سال با آن جنگیدند، خدا می‌داند که اگر زمان شاه بود، این رقم که حالا حمله کردند، زمان شاه می‌کردند خدا می‌داند، شاه نصف کشور را می‌داد، انگیزه نداشتند برای جنگ، بحث انگیزه در دفاع مقدس، بچه‌ها، اصلش می‌آمدن پهلوی امام می‌گفتند: دعا کن شهید شویم. من خانه زنی رفتم مادر چهار شهید. من رفتم تسلیت بگویم برای شهید چهارم، گفت: من بخاطر اینکه کار، کار مقدسی بود، خسته نیستم، خدا رحمت کند رجایی را، می‌گفت: کار خدا خستگی ندارد. جنگ ما برای خدا بود. «وَ قاتِلُوا فی‌ سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ» (بقره/190) چرا «الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ» آنها «وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ» (توبه/13) به قول قرآن او اول شروع کرد، ما که حرفی نداشتیم. دفاع بود، جنگ ما، جنگ انسانی بود خلبان عزیر ما رفت یک پلی را در ایام جنگ بمباران کند، یک الاغ سوار در بغداد از روی پل می‌رفت، در فضای عراق تاب خورد، تاب خورد تا این الاغ سوار رد شود. بعد و حال اینکه خودش جانش در خطر بود. با هواپیما، اما در عین حال قرآن می‌گوید، جنگ می‌کنید «وَ لا تَعْتَدُوا»، در جنگ هم اخلاق داشته باشید. آخر جنگ هم اخلاق دارد. اخلاق جنگ این است که آبشان را مسموم نکنید. در صفین هر وقت معاویه حکومت را در دست می‌گرفت یعنی قدرت می‌گرفت در منطقه، یعنی حاکم بر منطقه می‌شد، آب را قطع می‌کرد. اما هر وقت حضرت امیر بر صفین حاکم می‌شدند، می‌فرمود به لشکر معاویه آب بدهید، خود امام حسین(ع) به حر و یارانش روز اول محرم آب داد. آب را نباید آشامیدنی کرد. یعنی الان اگر صدام را هم گرفتید، خواستید اعدام کنید، تشنه‌اش شد، باید آب بدهید و آب هم آب سالم بدهید. منتها بعد می‌خواهید بکشید بکشیدش اما فعلاً که تشنه‌اش است، مرد باشید. جنگ هم یک اخلاقی دارد.
14- حرمت نگه داریم
حالا با خانمت قهر هستی، نانش نمی‌دهی، تو هم شدی مرد. آدم اگر خانمش را طلاق هم که می‌دهد. نان و آبش بدهد، جدایی یک حسابی است که خیلی کار بدی است. اما ایام قهر هم نه، چون بچه‌ها به درک، خیلی نامرد هستی، قهر کردن، حسابش با اخلاق. اسلام می‌گوید: با دشمن سر سخت، آقا یک اعدامی است، مخترع هرویین را گرفته‌ایم. بخاطر اینکه هزارها جوان را هرویینی کرده است، می‌خواهیم اعدامش کنیم. فردا می‌خواهیم اعدامش کنیم، ولی امشب پتو و ملحفه به آن بده، اصلش اگر امشب گفت: می‌خواهم پیراهنم را اتو کنم، اتو هم به آن بده تا هفت، ابن ملجم راگرفتند حضرت امیر فرمود: مقداری شیر به آن بدهید. بابا، قاتل است فرمود: قاتل است، فردا هم اعدامش کنید. ولی امشب مهمان است. اخلاق حتی در جنگ، حتی در ایام طلاق، حتی با دشمن، با کسی قهر می‌کنید، حقوقش را قطع نکنید. نامردی است، نان و گوشت و عاطفه و کار به بچه‌هایش نداشته باشید. اصلا با یک کسی دعوا می‌کنی. چرا فحش پدر به آن می‌دهی. به آن بگو: خاک بر سرت، چرا می‌گویی پدر فلان، آخرپدر چه گناهی کرده است. حتی فحش دادن هم فرمول دارد. یا وقتی می‌خواهیم فحش بدهیم به جد و آباد و عمه و خاله و دایی و عمو و. . . بابا، فحش هم. می‌خواهید فحش دادن را به شما بگویم چطور فحش بدهید، حضرت امیر در نهج البلاغه، نسبت به مردم بی تفاوت می‌گفت: «قَاتَلَکُمُ اللَّهُ»(نهج‌البلاغه، خطبه 27) خدا مرگتان بدهد که اینقدر شما شل هستید. یا یکجا فرمود: «تَبّاً لَکُمْ» رویتان سیاه باد یکجا فرمود: «أَرَاکُمْ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ‌»(نهج‌البلاغه، خطبه 108) ‌ای لاشه‌های بی روح، یکجا فرمود: «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ»(نهج‌البلاغه، خطبه 27) مرد نماهای نامرد. حضرت امیر وقتی می‌دید طرفدارهایش شل هستند. عصبانی می‌شد، می‌گفت: نامرد لا شه بی روحف اما نمی‌گفت: پدر، پدرش چکار دارد، مادرش چه تقصیری دارد. چرا فحش مادر می‌دهی، فحش اخلاق دارد. جنگ اخلاق دارد. درخت را قطع نکنید.
در نهج البلاغه داریم حمله می‌کنید، درخت را قطع نکنید، درخت چه گناهی دارد. بچه شیر خواره را کاریش نداشته باشید، زن‌ها را کارشان نداشته باشید. حتی اگر یک زن حامله جنایتی کرد که باید بکشیدش، صبر کنید، بچه‌اش متولد شود. مادر جنایتکار است بچه‌اش گناه نکرده است. اینها حساب‌هایی است که، اسلام اخلاق را خیلی برایش حتی اخلاق جنگ، ما جنگمان اخلاقی بود. در جنگها نماز شب داشتیم. در سنگرهای ما، بچه‌ها نماز شب می‌خواندند. رفتید جبهه خوشا به حالتان نرفته‌اید و لااقل عکسهایش را بگیرید. آقایونی هستند، یک پولهایی دوست دارند داشته باشند. برمی‌دارند مثلاً سر قلیون ناصر الدین شاه را، مثلاً حالا ناصرالدین که است که قلیونش چه باشد. غذا خوبش چی است که دودش باشد.
15- حفظ ارزش‌ها
آخر یک کسی رفته بود پشت بام گرد آجر با خاکستر قاطی می‌کرد، با سیریش، سه تا چیزی را برده بود پشت بام مخلوط می‌کرد، گرد آجر و خاکستر و سیریش گفت: چکار می‌کنی، گفت: دارم مدفوع سگ مصنوعی درست می‌کنم، طبیعی آن چی است که تو حالا مصنوعی آن را درست کنی. بعضی‌ها پول دارند نمی‌دانند چکارش کنند. حالا کاری نداریم. افرادی هستند، یک ماه، یک ماه گوشت ندارند بخورند چون گران است. آنها که، گناهش کردن آنهایی است که خیلی می‌خورند. اما حالا آنهایی هم که می‌خواهند خرج کنند. یک چیزهایی اخیراً چاپ شده است. پنج جلد کتاب عکس‌های جنگ آدم آنها را نگاه می‌کند، اوه، اینها، این رقمی بودند. خاطراتی از جنگ، عکاس شده است. در یک جلد، البته گران است حالا تو که بناست، بیست هزار تومان پول سر قلیون ناصر الدین شاه بدهی، خوب این را بگیر در ویترینت بالاخره، بعداً بچه‌ات که بزرگ شد، بگو این ایران کشور عزیزی است. خاک ایران بوسیدنی است این ایران را بچه‌ها یک وجب، یک وجب، این رقمی حفاظت کردند. نکند نامردی کسی، درس بخوانی، بروی خارج، این کشور عزیز را این رقمی باید این عکس‌ها را برای سلمان داشته باشیم. من با اینکه وضع پولیم متوسط است. عکسها هم خیلی گران بود. یک دوره‌اش را خریدم، گفتم: ببین من در جبهه بوده‌ام، اما نوه‌های من هر چه بگوییم هشت سال جنگ، می‌گوید: برو بابا، دروغ بوده است. آخرما همین الان اگر یک سری چیزها را نمی‌دیدیم، باور نمی‌کردیم، که مثلاً خمپاره بیاید، از توی دست رد شود. برود، سالم است. یک پزشک یازده عمل جراحی انجام می‌دهد در جبهه، زیر بمباران در آینده به دکترها بگوییم در ایران جنگی بود که پزشک متخصصش زیر بمباران، عمل جراحی می‌کرد، خلبانش در هوا پرواز می‌کرد. تا یک مظلوم روی پل، ما هر چه اینها را بگوییم، می‌گویند، ‌ای که شما آخوندها، چقدر دروغ می‌گویید. اصلش باور کردنی نیست. حالا که دیدیم هر کدام عکس‌های جبهه هست حرام نکنید، سپاه دارد، ارتش دارد، ارشاد دارد، نمی‌دانم، سازمان تبلیغات دارد. اینها همه عکس‌ها…
16- اهمیت دادن امام به نماز اول وقت
ما اگر بگوییم: رهبری داشتیم که بین نماز شب، شب آخر عمرش، و بین نماز شب، اخبار رادیو خارج را هم گوش می‌داد. یعنی هم گریه داشت و هم می‌خواست ببینید، آمریکا جنایت تازه‌اش چیاست، کدام مراجع تقلیدی بین اشک و نماز شب متوجه خطر آمریکا هست. کدام رهبری در دنیا داریم که سرم به دستش است، نماز می‌خواند و به آقای انصاری، ساعات آخر عمرش می‌گوید که آقای انصاری، من گاهی از حال می‌روم، اگر خبری، اول اذان شد، صدا بزن، من می‌خواهم نمازم را اول وقت بخوانم. می‌گویم: چشم آقای انصاری می‌گفت: اینرا گفت، آقا خوابش برد، ساعتهای آخر عمر آقاست، امام است، بنیانگذار جمهوری اسلامی از حال رفت، اذان گفتند، رفتیم بالای سر امام دیدم، آقا از حال رفته، خواستم صدایش بزنم، دلم نیامد، خواستم صداش نزنیم، گفتم: امام گفته است: صدا بزن. بزنم، بزنم، نزنم، بزنم، نزنم، گیج شدم و بالاخره می‌گفت: صدایش نزدم چون دیدم پیره هشتاد، نود ساله دو تا عمل جراحی روی بدنش شده است، سرم به دستش است، صدایش نزدم، ده دقیقه بعد بیدار شد. گفت: آقا وقت شد، گفتم: بله گفت: کی گفتم: ده دقیقه، گفت: چرا ده دقیقه دیر شد. چطور آدم می‌تواند بگوید من مقلد این امام هستم، اما اداره نمازش را اول وقت نمی‌خواند، هی می‌گوید: مراجعین، والله بالله، به مراجعین بگویید. ده دقیقه صبر کنید، من نماز بخوانم خدا می‌داند، اگر مراجعین ارمنی و یهودی هم باشند، قبول می‌کنند و راضی هستند، چون اینقدر به اسم جلسه، نشستیم در اتاق‌ها و کار مردم را راه نینداختیم. کارمندهای دولت چند ساعت است که حالا این ده دقیقه را، جالب این است که، همه کامپیوترها و کارشناس‌ها می‌گویند: کار مفید، کارمند‌های دولت اینقدر است. می‌گوییم: حالا که اینقدر است ده دقیقه را هم نماز بخوان، می‌گوید: آقا مراجعین، کدام مراجعه است. که بگیم، البته بازی در می‌آوریم، خدا رحمت کند شهید رجایی را، به اسم نماز در را می‌بستند، تخمه می‌شکستند و اگر نه ده نماز را، همه راضی هستند، ما نمی‌خواهیم نمازاول وقت، بخوانیم به گردن، آن می‌اندازیم.
17- یک پیشنهاد برای پخش اذان
به یک کسی گفت چرا، شما درس نمی‌خوانی گفت: شما چرا به زنت بی احترامی می‌کنی، گفت: خوب آن چکار دارد به این. گفت: حرف، حرف می‌آورد. تو یک چیزی گفتی. ما نمی‌خواهیم نماز بخوانیم، چون تصمیم گرفتیم نماز اول وقت نخوانیم، می‌گوییم: امروز مراجعین، دلیل آن این است که خانه هم نماز اول وقت نمی‌خوانیم، خانه که دیگر مراجعه کننده‌ای نیست. هنوز تصمیم نگرفته‌ایم صدای اذان که بلند شد به امید روزی که به نماز بهاء بدهیم. تمام شوفرهای تاکسی اذان که شد. شیشه‌ها را پایین بکشند، رادیو را روشن کنند. یک مرتبه، تهران بیست و یک هزار تاکسی دارد، بیست و یک هزار تاکسی همه بگویند. الله اکبر، شهر تهران عوض می‌شود. منتها شوفرهای تاکسی تصمیم نگرفته‌اند، ظهر که می‌شود، رادیو را روشن کنند، شیشه را هم بکشند پایین. ما می‌توانیم، با یک پیچ رادیو، تمام فضای تهران را عوض کنیم و همه شهرها و همه ایران تصمیم نگرفته‌ایم جدی باشیم. جوانهای ما، پرپر شدند ما باید از این دفاع مقدس حمایت کنیم.
خدایا انگیزه ما را نسبت به تحصیل، اول مهر است، انگیزه ما را نسبت به کار و عبادت روز به روز بیشتر بفرما، مثلت تحصیل، کار، عبادت. انگیزه تحصیل، انگیزه کار، انگیزه عبادت خدایا انگیزه‌های ما را بخصوص انگیزه‌های معنوی، انگیزه‌های الهی، این انگیزه‌ها را روز به روز در فرد، فرد ما بیشتر بفرما، بحث انگیزه باز هم دنباله دارد. من چون صد و چند تا نوشته‌ام، تا هفتاد و شش آمدیم، دنباله‌اش را هم می‌گوییم و این بحث انگیزه خودش یک کتاب می‌تواند باشد. به امید اینکه این بحث‌ها مفید باشد.
برای شادی روح امام و همه عزیزانی که برای انقلاب، قبل از پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب و در هشت سال دفاع مقدس، برای شادی روح همه آنها سه تا صلوات بفرستید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment