انسان نمونه از نظر قرآن

موضوع بحث: انسان نمونه از نظر قرآن
تاریخ پخش: 28/7/59

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

«الحمد الله رب العالمین و صلّی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته ولعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»

قرآن گفته است من چه کتابی هستم. قرآن کتاب فرمول نیست. می‌دانی قرآن چه کتابی است؟ در صفحه اول قرآن است. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(بقره/2) یعنی من کتاب هدایت هستم. من کتاب آدمسازی هستم. بنابراین باید تمام چیزهایی که درآدم سازی و تعلیم و تربیت اثر دارد، در قرآن باشد.
1- الگو در تربیب مؤثر است
یکی از چیزهایی که در تربیت اثر دارد، الگو است. آدم مثل چه کسی خودش را بسازد؟ دانشمندان این را به عنوان یک غریزه در انسان گفته‌اند که انسان غریزه‌ای به نام قهرمان پرستی دارد. خلاصه‌اش این است که می‌گویند: همیشه هر انسانی در هر زمانی دلش می‌خواهد خودش را مثل یک کسی در بیاورد. اگر آن کسی که او خودش را مثل آن درست می‌کند، شخص خوبی بود، آدم خوبی می‌شود. اگر آن الگویی که دارد دنبالش می‌گردد، اگر بد باشد او هم بد می‌شود. و لذا اگر خواستند، جامعه‌ای را بدبخت کنند، راهش این است که چند نفر جنایتکار را تشویق کنید، اگر این کار را انجام بدهید، جامعه بسوی جنایت می‌رود. افراد صالح را تشویق کنید، جامعه بسوی صلاح می‌رود.
قرآن کتاب(هدی) هدایت است. قرآن کتاب آدمسازی و تربیت است و الگوهای خوبی نقل کرده است. برای اینکه ما با الگوهای قرآن آشنا شویم و ببینیم قرآن چه کسانی را به عنوان الگو و اسوه نقل کرده است، قرآن بخوانیم تا ببینیم ما چقدر مثل آنها می‌شویم. هر چیزی میزانی دارد. مثلاً در آیات بسیاری داریم که روز قیامت روز میزان است. میزان یعنی چه؟ میزان به معنی وسیله سنجش است. هر چیزی را با یک چیز می‌سنجند. هندوانه را با کیلو می‌سنجند. پارچه را با متر می‌سنجند. هوا را با هواسنج می‌سنجند. عمود را با شاقول می‌سنجند. هر چیزی را با یک چیزی می‌سنجند. انسان را هم با انسان می‌سنجند. مثلاً در ایران نمره ‌ها را با بیست می‌سنجند. انسان را هم با میزان انسان می‌سنجند. در آیاتی که قرآن می‌گوید روز قیامت میزان بوجود می‌آوریم، میزان بپا می‌کنیم یعنی‌ای مردم شما مردم را با انسان‌هایی که میزان انسانیت هستند، می‌سنجیم. و لذا در زیارت حضرت علی(ع) می‌خوانیم «السَّلَامُ عَلَى مِیزَانِ الْأَعْمَالِ» (بحارالأنوار، ج‏97، ص‏287) درود بر تو‌ای کسی که تو میزان انسان‌ها و اعمال هستی. میزان انسان چیست؟ الگوی انسان چیست؟ آیات زیادی داریم که چند نمونه‌ای را برایتان بگویم.
– الگوی انسان:
افرادی هستند که الگویشان یک افرادی هستند که زندگی قشنگ دارند. دائم می‌دود و اضافه کار می‌گیرد. زودتر به بازار می‌رود تا بیشتر کشت کند. حرص که می‌زند و فکر جامعه و انسانیت و خدا نیست. فکر این است که من بیشتر کار کنم. بلکه من هم به او برسم و در حال رقابت است. می‌خواهد کفش و کلاه و تلفن و مزرعه‌اش مثل او باشد. الگویش را یک انسان مادی قرار داده است و الگوهایی که قرآن تعیین کرده این‌ها نیست.
2- قرآن چه کسانی را الگو معرفی می‌کند
قرآن می‌فرماید که یکی از الگو‌ها این است. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»(دهر/8) بحث های لطیفی در این آیه است. «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»(دهر/9) این آیه یک قصه‌ای دارد که‌شان نزول و قصه‌اش را برای شما می‌گویم. امام حسن و امام حسین(ع) دو تا بچه کوچک بودند. مریض شدند. پیغمبر بزرگ مطلع شد و به عیادت این بچه‌های کوچک آمد. با اصحاب آمدند و عیادت کردند. وقتی می‌خواستند بروند بعضی از مردم به علی بن ابیطالب گفتند: برای بچه ‌ها نذر کن که اگر سالم شدند سه روز روزه بگیرند. حضرت علی(ع) نذر کرد و بچه ‌ها خوب شدند و روزه گرفتند. غذا در خانه نبود. علی بن ابیطالب بیرون رفت و با یک وضع سختی مقداری گندم یا جو تهیه کرد و به حضرت زهرا(س) داد. حضرت این ‌ها را آسیا کرد و خمیر کرد و نان کرد و غروب شد و نماز مغربشان را خواندند و خواستند بنشینند افطارکنند. تا رفتند افطار کنند، دیدند یک کسی در می‌زند. خلاصه شب اول مسکینی آمد و غذا می‌خواست. شب دوم باز با آب افطار کردند. شب سوم هم اسیری آمد و گرسنه بود. این یک واقعیتی است که انجام شده است. اما خدا چرا برای ما می‌گوید و این چه انسانیتی است؟ خدا چه تابلویی را برای ما قرار داده است؟ این یک تابلویی است که الگو را نشان داده است. که ببینید انسان‌ها وقتی رشد می‌کنند به کجا می‌رسند! از این آیه چند جمله را می‌خواهیم یاد بگیریم.
3- درسهایی از آیه «یُطعِمون»
قرآن می‌گوید: این‌ها «یُطْعِمُونَ» هستند. یعنی اطعام می‌کنند. حالا ما آخوند‌ها و طلبه ‌ها که در قم درس می‌خوانیم، یک بحثی در ادبیات ما است و می‌گویند: در فعل مضارع استمرار است. یعنی اگر فعل مضارع بکار ببریم، مثلا یک وقت می‌گویند: آدم کشت. یک وقت می‌گویند: آدم کش است. کارش آدم کشی است. یعنی کار فعل مضارع این است. قرآن می‌گوید «یُطْعِمُونَ» یعنی کارشان این است. اینطور نبود که یکبارتصادفاً اطعام کنند. آخر خیلی ‌ها سالی یکبار، دهسالی یکبار پول خرج می‌کنند. اما کسی که یطعمون است، کارش کمک کردن است. درس اولی که می‌گیریم این است که کمک و مهربانی باید برای ما بصورت طبیعی در بیاید. کمک ومهربانی تصادفی نباشد. یعنی اصلاً روحی نباشد. ظالم کوب و مظلوم یاب باشد. یک چنین روحی داشته باشد و سوز داشته باشد.
خاطره برایتان بگویم. گاهی وقت‌ها یک فردی دلش می‌سوزد، حتی طرف تقاضا نمی‌کند خودش داوطلب است. مثلاً در معلمین هم ما گاهی این را می‌بینیم. ما معلمی را سراغ داریم که وقتی می‌خواست بیاید درس بدهد، خانمش مرد. فکر کرد که چه کند؟ روی خانمش چادری انداخت و سر کلاس درس آمد. درسش را داد و بعد گفت: من ساعت دوم نمی‌آیم. شما وقتتان تلف نشود چون خانمم از دنیا رفته است. می‌خواهم برای تشییع جنازه بروم. گفتند: آقا شما چطور درس دادی؟ گفت: من حساب کردم که اگر درس را تعطیل کنم، ایشان زنده نمی‌شود، اما آن زنده ‌ها وقتشان هدر می‌رود. معلم داریم که برای کسالت خود فقط یک روز را مرخصی گرفته است. آدمهایی با سوز هستند. «یُطْعِمُونَ» کسی است که کارش اطعام است.
درس دوم این است که با دست خود انجام می‌دهند. آخر ما گاهی قصه ‌ها را می‌شنویم و می‌گذریم. ببینید چقدر لطیفه در این است. گاهی آدم تلفن می‌کند و می‌گوید: لطفاً دو کیسه برنج با سه کیلو روغن در خانه فلانی بیاورید و به او بدهید. این خوب است اما یک وقت غذا می‌پزد. بچه یتیم را روی زانویش می‌نشاند. خودش با قاشق غذا دهان بچه می‌گذارد. آن یک قاشق از آن دو کیسه برنج ویتامین انسان سازی‌اش بیشتر است. می‌گوید: با دست خودت یتیم را نوازش کن.
حضرت علی(ع) زنی را دید که مشک سنگینی را بدوش می‌کشد. حضرت علی دید زن نمی‌تواند بار را ببرد. گفت: خانم مشک را به من بده تا تو را کمک کنم. مشک آب را گرفت. این زن هم نشناخت که ایشان آقا علی بن ابیطالب است. مشک را تا خانه آورد. زن مشک آب را گرفت و حضرت علی(ع) را نشناخت. گفت: خدا خیرت بدهد. گناهان تو جوان به گردن علی بن ابیطالب باشد. حضرت علی گفت: مگر علی چه کرده است؟ گفت: مرد من با علی بن ابیطالب رفتند تا در راه اسلام جنگ کنند. مرد من شهید شد ولی حضرت علی(ع) شهید نشده است و سالم برگشته است. شوهر من شهید شده است و من الآن چند بچه یتیم دارم. تا حضرت علی این را شنید، نگفت که من علی هستم. ناراحت شد و رفت مقداری غذا و خرما برای این‌ها آورد. در خانه را زد. علی‌ای حال به مادر گفت: من بچه داری می‌کنم. تو غذا بپز. بچه یتیم‌ها را روی زانویش نشاند و آن زن هم آرد‌ها را خمیر کرد تا نان بپزد. زن همسایه رسید. نزدیک تنور رفت. گفت: این جوان را می‌شناسی؟ گفت: نه این جوان خوبی است. هم دیروز در آوردن آب به من کمک کرد و هم امروز از بچه هایم مراقبت می‌کند، تا من نان بپزم. گفت: این علی بن ابیطالب است. خلاصه زن آمد و عذرخواهی کرد. حضرت علی گفت: عذرخواهی ندارد. وظیفه ما این است. حضرت علی خرما‌ها را باز می‌کرد و هسته‌اش را در می‌آورد و گوشت خرما را در دهان بچه یتیم می‌گذاشت و می‌گفت: علی را ببخشید. با دست کمک کردن به کسی حسابش با تلفن و تلگراف فرق می‌کند.
درس سوم «عَلى‏ حُبِّهِ» یعنی با اینکه می‌خواستند بخورند، و بسیار میل داشتند، از روی عشق خدا کار کردند. آن لطفی ارزش دارد که انسان دوست داشته باشد. در بحث انفاق گفتم: اگر انسان می‌خواهد مال یا چیزی را دور بریزد، در راه خدا بدهد ارزش ندارد. آن را که دوست داری باید بدهی. با علاقه‌ای که به آن داری را باید بدهی. در قرآن کلمه ی«انما» چندین بار آمده است که به معنی فقط است. باید فقط برای خدا باشد. «لِوَجْهِ اللَّهِ» نه برای اینکه عکس مرا بچسبانند و خودم را معرفی کنم. اطعام ما برای خداست.
می گوید: «لا نُریدُ مِنْکُمْ» اصلاً اراده نمی‌کنیم. «لا نُریدُ مِنْکُمْ» را باز کنیم. اراده چیست؟ گاهی وقت‌ها آدم اراده می‌کند و دلش می‌خواهد اما رویش نمی‌شود به زبان بیاورد. یک مثال برایتان بزنم. گاهی من و شما به مهمانی می‌رویم. در مهمانی غذا می‌ریزند که بخوریم. این صاحبخانه می‌خواهد بگوید که آقا یک قدری مرا تعریف کن رویش نمی‌شود. آقا یک مقدار از ما تعریف کن. زشت است که آدم به مهمانش بگوید که از من تعریف کن. یعنی اراده دارد. میل و اراده دارد که من تعریفش را بکنم، اما رویش هم نمی‌شود که بگوید: در دلش می‌خواهد اما به زبان نمی‌آورد ولی یک کاری می‌کند که من از او تعریف کنم. می‌گوید این غذا خوب نیست. امشب دیگر نشد. آقا خواهش می‌کنم امشب خوشبخت شدیم. از زحمات شما خیلی متشکریم. یک قدری از او تعریف می‌کند و او جگرش حال می‌آید. دیگر آرام است. تا دو تا قاشق می‌خوریم با خوشحالی می‌رود. باز اراده می‌کند می‌خواهد من تعریفش را بکنم. از آن طرف هم رویش نمی‌شود، می‌گوید: آقا امشب از غذای در خانه خودتان هم ماندید. نه آقا خواهش می‌کنم خیلی خوب است. دست شما درد نکند. به زبان نمی‌آورد که از من تشکر کن اما در دلش اراده دارد.
وقتی حضرت علی(ع) کمک می‌کند، به زبان نمی‌آورد. می‌گوید «لا نُریدُ مِنْکُمْ» اراده هم نمی‌کنیم. از شما نه جزا و نه تشکر می‌خواهیم. این خیلی مهم است که انسان وقتی از یک چیزی می‌گذرد، نه به زبان بیاورد و نه در قلب میل به تعریف داشته باشد. قرآن می‌فرماید: «الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»(آل عمران/172) کسانی که از خدا و رسول استجابت کردند. «مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ. . . لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ» یعنی به خدا پاسخ مثبت می‌دهند. خدا که می‌گوید این کار را بکنید، پاسخ می‌دهند: چشم! رسول هم که آنها را دعوت می‌کند، پاسخ مثبت می‌دهند. چه وقت پاسخ می‌دهند؟ نه وقتی که سرحال هستند، بعد از آن که زخم به این‌ها اصابت کرد. جنگی پیش آمد. مسلمان‌ها زخم خوردند. بدن حضرت علی شمشیر خورده بود وتکه تکه بود. به خانه آمد و مشغول پانسمان و مداوا بود. یکمرتبه رسول الله گفت: یا علی! باز هم لشکری که فرار کرد، حمله کرد. حضرت علی با بدن زخمی دومرتبه شمشیر دست گرفت و رفت دفاع کند. نه تنها وقتی که سالم بود حرکت می‌کرد، بلکه وقتی هم مریض بود حرکت می‌کرد. این ‌ها الگو است.
4- بهترین الگو برای خودسازی
می‌خواهی خودت را بسازی؟ نمی‌خواهد الگوهای غربی وشرقی پیدا کنی. الگوی تو این است. با اینکه دهانش روزه است ولی از نانش می‌گذرد. 3 شب بدون غذا افطار می‌کرد. برای خدا هم از غذایش می‌گذشت. یک الگو برای گذشت از مال و جان است. کسانی که به آنها زخم اصابت کرد، جواب خدا و رسول را می‌دهند. خوب حالا هرکس زخم به بدنش خورد آدم خوبی است؟ می‌گوید: نه! ممکن است انقلابی باشد. ممکن است مجاهد باشد. راهپیمایی کرده باشد، تیر هم به او خورده باشد، ولی از نظر قرآن ارزش نداشته باشد. قرآن می‌گوید: با اینکه تیر خورده است، ولی ممکن است که ارزش نداشته باشد. یعنی شمشیر و انقلابی بودن ومجاهد بودن کافی نیست.
حالا بعضی ‌ها هم که خودشان مجاهد هم نیستند، می‌گویند: من آن کسی هستم که دوستم در زندان چندین سال اسیر بود. (من آنم که رستم بود پهلوان) به او می‌گویی آقا تو چرا چنین می‌کنی؟ می‌گوید آقا ما شهید دادیم؟ فلانی از ما بوده است! خوب به تو چه! تازه اگر خودت هم شمشیر بخوری چون در کارهای شما حسن نیت صداقت و تقوی نیست، شما مرخصید. ایدئولوژی اسلامی برای ما وسیله گول زدن نیست. قرآن تابلو زده است. گفته است: آدم می‌خواهی؟ پوستر می‌خواهی؟ پوستری که پوستر تو باشد این پوسترهاست. آیه‌های قرآن پوستر است. البته پوسترهای دیگر هم قبول داریم. مجاهدات، انقلاب، تقوی را هم قبول داریم. اما تابلو، تابلوی قرآن است. قرآن می‌گوید: گذشتی که اراده تشکر نکند، نه گذشتی که برای رأی ریزی باشد، گذشتی که برای انتخابات باشد. بگوید: من چند سال چه کردم که او را رییس کنند؟
1- گذشتی که اخلاص در آن باشد.
2- شمشیری که تقوی در آن باشد.
3- گذشت از مال با اخلاص.
4- انقلابی مجاهدی که احسان و تقوی هم دنبال عملش باشد.
این ‌ها ارزش دارند. این ‌ها آیه‌های خیلی روشنی است و تابلوی شما این چیزهاست. شما خودتان را طبق این‌ها بسازید. خدا به حق محمد و آل محمد به ما توفیق بدهد که شب به شب و روز به روز با متن قرآن و روایات آن آشنا بشویم و خودمان را طبق این ‌ها بسازیم و از این سمپاشی‌ها و پوستر‌ها و شعارهای اسلامی نما گول نخوریم.
5- انتخاب سخن احسن کار آسانی نیست
«فَبَشِّرْ عِبادِ»(زمر/17) عباد چه کسانی هستند؟ بندگان خدا «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر/18) این آیه را ملاک قرار می‌دهند. بنابراین ما باید گفته ‌ها را بخوانیم. مقاله ‌ها را بخوانیم. کتاب‌ها را بخوانیم. هر مطلبی پیش آمد در جریانش باشیم. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» و از بهترین آن پیروی کنیم. آیه درست است اما خود آیه یک توجهی به ما می‌دهد. می‌گوید «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» شما‌ها استماع کنید. بندگان مرا بشارت بده. کسانی که احسن گفته ‌ها را پیروی می‌کنند، باید کسی که اینکار را بکند که قدرت انتخاب احسن داشته باشد. بنابراین نمی‌شود هرکسی هر مقاله‌ای و کتابی را بخواند و بگوید: من می‌خوانم. اگر خوب بود قبول می‌کنم. من ازکجا بتوانم خوبی و بدی آن را تشخیص بدهم؟ افرادی هستند مطالبی را می‌خوانند. مقاله‌هایی را می‌خوانند. جذب هم می‌شوند. بعد مقاله را که نگاه می‌کنی، می‌بینی خیلی اشکال دارد. بنابراین جذب هر چیزی خواستید بشوید، اول به صحت آن یقین پیدا کنید. احیاناً یکی دو نفر دیگر هم که در یک رشته‌هایی تخصص دارند باید در جریان باشند. این یک تذکر است. چون من افرادی را می‌بینم که هر چیزی گیرشان می‌آید، می‌خوانند و جذب می‌شوند. با یک مقاله جذب می‌شوند. وقتی هم به او حرف می‌زنی، قرآن می‌خواند. انتخاب احسن کار آسانی نیست. ممکن است من یک کتابی را بخوانم و به نظرم بسیار عالی باشد اما وقتی مطلب را دست یک فقیه بدهم تا بخواند و بگوید: نه این مطلب اشکالاتی داشته است که متوجه نبودی.
6- هر عقیده و جهادی محترم نیست
تذکر دوم یک شعاری است که شما این شعار را شنیده اید. این هم باید تذکر داد. می‌گویند که شعار و کلامی منسوب به امام حسین(ع) است. حالا کار نداریم که از نظر سند وضع چطور است که بعضی خدشه ایجاد کرده اند. فرض کنیم این کلام از شخص امام حسین هم باشد. این سوژه نمی‌شود که وقتی به یک کسی می‌گویی برادر این حرف تو به این دلیل درست نیست. راه تو به این دلیل درست نیست. گروه تو به این دلیل درست نیست. می‌گوید: آقا شما راه خودت را برو. من راه خودم را می‌روم. امام حسین فرموده است: «انما الحیوه عقیده و جهاد» من عقیده دارم و در راه عقیده‌ام تا آخرین نفس می‌ایستم. یکی دو تا چیز دیگر هم دنبال آن هست. عقیده، هر عقیده‌ای محترم نیست.
مگر پیغمبر وقتی آمد با بت پرستان مکه درگیری کرد، بت پرست‌ها می‌گفتند: یا رسول الله تو چکار داری؟ ما عقیده داریم و تا آخرین نفس پای بت پرستی و عقیده‌مان جهاد می‌کنیم. مگر بت پرستان عقیده نداشتند و در راه عقیده‌شان شمشیر نمی‌کشیدند؟ مگر مشرکین، مگر کفار همه عقیده ندارند؟ همه در راه عقیده شمشیر می‌کشند. مگر الآن کشورهای استعماری به کارشان عقیده ندارند؟ عقیده و جهاد شرطهای دیگر هم دارد. عقیده صحیح و مستدل درست است. نه اینکه هرکس به هر چیزی عقیده داشته باشد.
جهاد هم نباید هر جهادی باشد. بعضی ‌ها می‌گویند: ما از نظر مکتبی، از نظرتاکتیک می‌گوییم. برنامه ما جهاد مسلحانه است. در اسلام جهاد مسلحانه داریم. اما عنوان جهاد مسلحانه جهاد است و جهاد باید به فرمان امام باشد. دفاع یک حرف دیگری است. اگر دزد آمد و به شما حمله کرد. کسی آمد که شما را ترور کند. به جان و ناموس شما حمله کرد. دفاع وظیفه هرکسی است. هر دختر و زن و مردی باید روش‌هایی را بلد باشند تا از خودش و جان و ناموسش دفاع کند. دفاع نیاز به اجازه مجتهد و فقیه ندارد. اما جهاد مسلحانه، هجوم، تهاجم، حمله، یورش نیاز به اجازه از ولی فقیه دارد. برنامه جهاد مسلحانه اگر جنبه دفاعی نداشته باشد، باید فقیه بگوید.
چطور شما می‌گویی روش ما جهاد مسلحانه است. جهاد مسلحانه جهاد است و جهاد مسئله فقهی است و باید رئیس حکومت اسلامی یعنی ولایت فقیه مسئله را امضاء کند. یک نفر نمی‌تواند تصمیم بگیرد. گروه ما تصمیم می‌گیرد. اگر در گروه شما هم فقیه نباشد، همینطور است. پس ببینید جهاد فی سبیل الله و نشانه راه خدا این است که انسان دیگر از کسی توقعی نداشته باشد. مثلاً چون من آنجا جهاد کردم پس حالا از مردم طلبکار هستم. یا بگوییم چون فلانی در فلان جا به استقبال مرگ رفته است فلان خطر و فلان شکنجه و فلان صحنه خطرناک را به جان خریده، پس او باید چنین کاری را متحمل بشود. این ‌ها درست نیست. اگر این حدیث است، در سندش اشکال نگیریم. حدیث می‌گوید: «انما الحیوه عقیده و جهاد» فرض کنیم امام حسین گفته است که هرکس عقیده‌ای دارد و هر نوع جهادی که بکند، کار او کار درستی است. اگر امام حسین می‌خواهد این را بگوید، پس معنایش این است که به جدش هم اشکال بگیرد. چون جدش با عقیده‌های بد و غیر استدلالی و با جهادهای غیر صحیح مبارزه می‌کردند. بر فرض که امام حسین این جمله را فرمود. معنایش عقیده صحیح و مستدل و جهاد فی سبیل الله است.
7- توطئه‌ای برای بدبین کردن مردم
گاهی می‌آیند می‌گویند که آقا دستور این است. حکم این است. می‌گوید: خیلی خوب! ما قبول داریم. اما معصوم که نیست. درست است کسی نگفته معصوم است اما وظیفه من چیست؟ فرض کنیم معصوم نیست و ممکن است اشتباه بکند تا یقین به اشتباه ندارم، از نظر اسلامی باید اطاعت کنم. مگر وقتی شما به دکتر می‌روید به نسخه ایشان عمل نمی‌کنید؟ هرگز شده که به دکتر بروی و او به شما نسخه بدهد. بعد دوای او به مزاج شما نسازد و شما آن را دور بیاندازی و بگویی ول کن؟ دکتر معصوم نیست اما عقل به تو می‌گوید: باید از این دوا‌ها استفاده کنی. اگرچه این دوا با طبع تو سازگاری نداشته باشد.
اگر کسی مسلمان بود و می‌خواست به دستور اسلام عمل کند، از یک اسلام شناس و فقیهی که او را پذیرفته است و او به علم و تقوی و اجتهاد تن داد. تا به حال از دستورات اسلام پیروی می‌کند و بعد همین که امام دستوری صادر می‌کند با مزاج ایشان سازگار نیست. می‌گوید: خوب معصوم که نیست. هیچ کس تا حالا نگفته است که امام معصوم است. هیچ کس هم تا به حال نگفته است که دکتر معصوم است. منتهی اگر هم معصوم نباشد، باید اطاعت کنی و در ثانی معصوم نیست، عادل که هست. ولی شما و سلیقه شما چه؟ خودت هم خودت را عادل نمی‌دانی و درثانی در اسلام داریم: «للمصیب اجران» به ما گفتند: شما در زمانی که امام زمان غایب است، باید از نایب امام زمان دستور اسلام را بگیرید. باید نایب امام زمان عادل باشد اما ممکن است گاهی اشتباه بکند. اما «للمصیب اجران» اگر اصابت کرد، یعنی درست حق را فهمید، دو ثواب دارید و «للمخطأ اجر واحد» اگر هم فقیه خطا رفت یک اجر دارید.
پس این وسوسه نشود. چون یک زمزمه‌ای هست. من اخیراً شنیده‌ام افرادی هستند که اول رهبری امام را دربست قبول داشتند و همه‌اش می‌گفتند: رهبر! امام! بعد ذره، ذره دیدند امام با سلیقه این ‌ها جور در نمی‌آید. یک خطی مقابل خط امام درست کردند. بعد دید که نمی‌شود امام را در جامعه کنار زد. گفتند: امام را به رهبری قبول داریم، منتهی یک ماه پیش می‌گفتند: به رهبری قبول داریم. حالا می‌گویند: رهبری را در مبارزات ضد امپریالیستی قبول داریم. مثل کسی که بگوید: من دست را لازم دارم. بعد فردا بگوید: من دست را برای سیلی زدن لازم دارم. یعنی کار دیگری با آن ندارم. اول رهبری امام را دربست قبول کند و بعد ذره، ذره تبلیغ بشود به اینکه معصوم نیست.
امام معصوم نیست ولی از نظر عقل و از نظر اسلام هر مسلمانی باید خودش فقیه باشد. یا در گرفتن برنامه از فقیه کمک بگیرد. اگر فقیه راه را درست رفت و اشتباهی نکرده بود، دو اجر دارد و اگرهم اشتباهی رفت، چون عادل بوده است و خطای عمومی انجام نداده است باز هم به خاطر زحماتش اجر دارد. شما آب می‌خواهی یک کسی می‌رود و برای شما دوغ می‌آورد. شما آب می‌خواستی ولی او دوغ آورد اما بالاخره او زحمت خودش را کشیده است. به او دست شما درد نکند هم می‌گویی. این یک واقعیتی است. اگر فقیه هم راه خطا برود، البته این‌ها وسوسه می‌اندازند والا تا کنون کسی نمی‌تواند ثابت کند که فلان فقیه خطا کرده است. اگر هم کسی پیدا شد و گفت: فلان فقیه، فلان خطا را کرده است، باشد خوب همه ما خطا می‌کنیم. مثل اینکه انسان گاهی متوجه می‌شود که فلان دوای فلان پزشک مؤثر نبوده است، اما کسی نمی‌تواند نسخه را بگیرد و پاره کند. بگوییم: آقا چرا نسخه را پاره می‌کنی؟ بگوید: مگر دکتر عادل است. اگر دکتر هم عادل نبود، اگر هم معصوم نبود، چون آگاه بود تو باید در اختیارش باشی. این تذکراتی بود که می‌خواستم بدهم.
مسئله چهارم این است که کسی آمده می‌گوید: آقا خوب است که ما بند به هیچ گروهی نشویم. کار به هیچ گروه و سازمان و حزبی نداشته باشیم. ما فقط در خط الله هستیم. فقط در خط الله هستیم، یعنی چه؟ این کتاب الله به نام قرآن است. از این قرآن چه می‌فهمیم؟ قرآنی که امام وقتی می‌خواهد آن را تفسیر بکند، می‌گوید: ما دستمان به قرآن نمی‌رسد. قرآنی که وقتی امام می‌خواهد سوره حمد را بگوید از(بسم الله) چند هفته رد نمی‌شود. آن وقت تو چه از قرآن می‌فهمی؟ این که می‌گوید: آقا ما به هیچ کس کار نداریم. ما در خط الله هستیم. این هم یک توطئه است و رندی است برای اینکه دختر و پسر را از انقلاب جدا کنند. این یک تحریکی بود. قبلاً هم ایجاد شده بود. چند سال پیش یک توطئه‌ای بود.
چون دیدند امت و امام دو پایگاه دارد، یکی پایگاه مراجعات فقهی است و دوم پایگاه بیت المال است. می‌خواستند این پایگاه ‌ها را از بین ببرند. ولی عرض کردم قرآن می‌گوید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»(نحل/43) لازم است چیزی را که نمی‌دانید بپرسید. عقل می‌گوید واجب است به کارشناسی رجوع کنید. همینطور که عقل می‌گوید واجب است به کارشناسی رجوع کنید، ما باید رجوع کنیم. این وسوسه‌ای که معصوم نیست، ممکن است توطئه‌ای باشد برای خاطر اینکه انسان را بدبین کند. لازم بود من این تذکر‌ها را به تمام خواهر‌ها و برادر‌ها بدهم. چون هر روزی برای تضعیف مسلمان‌ها یک چیزی می‌گویند. یکی می‌گوید: هرچه می‌خواهی مطالعه کن. خودت انتخاب کن. باید بگویی من نمی‌دانم قدرت تشخیص در احسن دارم یا نه؟ یکی می‌آید می‌گوید: آقا عقیده محترم است. باید گفت: هر عقیده‌ای محترم نیست. یکی می‌گوید: آقا معصوم که نیست. می‌گوییم: دین و عقل ما را مجبور می‌کند که گوش به آن حرف بدهیم. این تذکراتی بود که می‌خواستم بدهم.
8- توصیه‌های قرآن درباره‌ی عفت عمومی
حالا در آخر بحث چند آیه هم درباره عفت عمومی هست که برای همه مطرح می‌کنم. قرآن درباره عفت عمومی توصیه‌های بسیاری دارد. درباره روابط خواهران و برادران، دختر وپسر توصیه‌هایی دارد. می‌گوید: که روابط ایشان هرچه محفوظ‌تر باشد به تقوی و عفت نزدیکتر است. قرآن وقتی از یک دختری تعریف می‌کند می‌گوید: «فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی‏ عَلَى اسْتِحْیاءٍ»(قصص/25) (دختر شعیب) «تَمْشی‏» راه که می‌رفت از روی حیاء راه می‌رفت. حالا قصه‌اش هم این است. شعیب دو تا دختر داشت. گوسفندهایشان را آورده بودند تا بچرانند. چون شعیب پیر مرد بود و نمی‌توانست کار بکند لب چاه آمد تا گوسفندهایشان را آب بدهند. دیدند جمعیت زیادی کنار آب هستند، کنار ایستادند که مردم کنار بروند. بعد ایشان گوسفند‌ها را آب بدهند و به خانه شعیب بروند. موسی در حال فرار از شر فرعون بود. به چاه آب رسید. دید جمعیتی است و دو دختر کنار ایستاده اند. پهلوی دختر‌ها رفت و گفت: چرا شما کنار ایستاده اید؟ گفت: والله سر چاه شلوغ است. صبر کردیم تا اینها بروند و ما بعد گوسفندان را آب بدهیم و برویم. موسی آمد و نوبت گرفت و گوسفند‌ها را آب داد و دختر‌ها گوسفند‌ها را بردند و به پدرشان گفتند: یک جوانی امروز آمد و نوبت گرفت و گوسفند‌ها را آب داد. امروز زود آمدیم. حضرت شعیب گفت: بروید به آن جوان بگویید، بیاید. دختر آمد و به حضرت موسی گفت: پدرم با تو کار دارد. وقتی داشتند می‌رفتند، جلوی موسی راه نرفت. در کنار یا کمی عقب‌تر بود. قرآن این را صفت کمال می‌داند. می‌گوید: دختر شعیب خوب دختری است چون «تَمْشی‏» از(مشی) است و به معنی راه رفتن است. این دختر خانم راه که می‌رفت بر اساس عفت بود و این یک الگوست و درس است که حرکت دختران ما باید «عَلَى اسْتِحْیاءٍ» باشد. یعنی روی حیاء و عفت باشد.
قرآن می‌فرماید: در حرف زدن «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»(احزاب/32) یعنی خضوع نکنند. خانم‌ها دختر خانمها، زنان، مادران یعنی تواضع نکنند. یعنی در حرف زدن نازک حرف نزنند. با ظرافت و کرشمه حرف نزنند. برای اینکه «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَض»(احزاب/32) کسی که در قلبش مرض است طمع می‌کند. این آیه قرآن است. قرآن درباره‌ی عفت عمومی یک دستوری داده است. این برای حرکت در خیابان هاست. حرکت در کوچه و بازار ده و شهر باید بر اساس حیاء باشد. «تَمْشی‏ عَلَى اسْتِحْیاءٍ» این یک درس است. درباره حرف زدن ‌ها و سرود خواندن ‌ها باید سعی کنند طوری نباشد «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» گفتارشان را با نحوی نخوانند، به صورتی باشد که اگر کسی «فی‏ قَلْبِهِ مَرَض» هست. طمعی نداشته باشد.
مسئله سوم: قرآن می‌فرماید «إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنات»(نور/23) درباره عفت عمومی می‌گوید که هرکس هر نسبتی به مسلمانی بدهد، اگر نتواند نسبت را ثابت کند. باید 80 ضربه شلاق بخورد. اگر کسی بگوید فلانی فلان کار را کرده است یا نسبتی به دختر یا زنی یا به مردی بدهد، اگر ثابت کرد، که ثابت کرد. اگر ثابت نکرد حتی از نظر فقهی اگر چند نفر شاهد آمدند و شهادت دادند که فلان زن و مرد، فلان دختر و پسر فلان کار را کرده‌اند اگر این ‌ها عادل نبودند یا اگر عادل بودند ولی به عدد چهار نرسیدند، این ‌ها هر کدام باید شلاق بخورند. برای کسی که عفت عمومی را به هم بزند و با یک سوءظن آبروی کسی را ببرد باید حکم شلاق را داد. وقت تمام شد.
تذکر اول هرکس حق ندارد هرچه را بخواند. به شرطی که بداند از خودش قدرت انتخاب احسن را دارد و در مطالعه کلاه سرش نمی‌رود.
دوم توطئه‌ای که هست و می‌گویند: فلانی مگرمعصوم است؟ باید گفت: اگر هم معصوم نیست، قطعاً عادل است. ما از نظر عقل و شرع وظیفه‌مان است که گوش به حرفش بدهیم.
سوم «انما الحیوه عقیده و جهاد» را تحریفی معنا می‌کنند. هر عقیده‌ای ارزش ندارد و هر جهاد مسلحانه‌ای ارزش ندارد. جهاد باید زیر نظر فقیه و فی سبیل الله باشد. عقیده هم باید صحیح باشد و مستدل باشد. این تذکرات روزمره است و اگر درست معنا نشود، انحراف پیش می‌آید و دسته دسته گول می‌خورند. هم شما بدانید و هم به دیگران بگویید تا بعد شما را به خدا می‌سپارم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment