موضوع: انسان در قرآن -2
تاریخ پخش: 72/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی، الهمنی التقوی»
خدایا بزبان ما حق جاری کن و به قلب ما حق الهام کن و کارهای ما را حق بده.
در خدمت برادران و خواهران محترم هستیم که کارگران و پرسنل و کارمندان و مدیریت کارخانهای هستند تولید کنندهی ماشین. اما اسم ماشین را نمیبرم چون بنده یک پیچ گوشتی هم از این کارخانه نه گرفتهام و نه خواهم گرفت. ولی برادرانی که خدمتشان هستیم پرسنل و کارگران و کارمندان یکی از کارخانههای تهران هستند. کارخانهای که هفتاد و دو شهید داده به عدد هفتاد و دو تن، آخر ما چند تا هفتاد و دو داشتهایم امروز در این کارخانه یک هفتاد و دو هم اضافه شد.
شهدای جنگ احد که در یاری اسلام شهید شدند هفتاد و دو نفر بودند. شهدای کربلا هم هفتاد و دو تا بودند. شهدای حزب جمهوری هم هفتاد و دو تا بودند. ما امروز توی این کارخانه فهمیدیم شهدای شما هم هفتاد و دو تا هستند کم کم دارد عدد هفتاد و دو به یک چیزی میرسد که شاید یک رمزی تویش باشد. خداوند انشاءالله روح امام عزیز و همهی شهدا و شهدای شما را از ما راضی بفرماید.
در این که این کارخانه در محور بی سوادی گامهای مهمی برداشته. از مسئول نهضت سوادآموزی این کارخانه که شهید شد و از مدیریت و نوسوادها، از تک تکشان تشکر میکنم. بحث ما بحثی است که الآن چهارده سال است. عنوانش در تلویزیون درسهایی از قرآن است. موضوع: خدا برای چی ما را آفرید. موضوع بحث چرا آفریده شدیم. خداوند برای چی ما را آفرید.
1- هستی هدف دار آفریده شده است
اول باید حساب کنیم که این هستی هدف دارد. کل هستی هدف دار است. در جهان بینی الهی یعنی در عقیده اسلامی، ادیان آسمانی دید ما این است که هستی بی هدف خلق نشده است. آیه زیاد در این زمینه داریم. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ» (انبیاء/16) قرآن میفرماید ما زمین و آسمان را لعب، لاعب، «لاعِبینَ»، خلق نکردهایم یعنی ما از آفرینش هدفی داشتهایم. در جای دیگر میفرماید، این سورهی انبیاء جزء هفده. در جای دیگر میفرماید، «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً» (ص/27). ما هستی را باطل نیافریدیم. نه برای باطل و نه لاعب اهل لهو و لعب بودیم. «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» (انعام/73). آسمان و زمین را بر اساس حق آفریدیم. آفرینش انسان هم همین طور است. میفرماید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» (مومنون/15)، شما خیال میکنید که ما انسان را عبث و بیهوده آفریدیم، «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً» (قیامت/36)، انسان خیال میکند که ما او را رها آفریدیم؟ آیات زیادی در قرآن است که هستی بی هدف نیست، خوب، حالا که هستی هدف دارد. هدف چی است؟ کل هستی هدف دارد. انسان محور هدف هاست. بارها من این را در تلویزیون و غیر تلویزیون گفتهام که در قرآن کلمهی لکم زیاد است. مثلاً میگوید «خَلَقَ لَکَمْ»، «سَخَّرَلَکُمْ»، «مَتاعٌ لَکُمْ» (نور/29)، اینها ترجمهاش همین میشود، ابر و باد و مه و خورشید و فلک… هستی را برای بشر آفریده. یعنی کل هستی هدف دارد و توی همهی هستی، آن وسط، نقطهی مرکزی، انسان است.
2- هدف از آفرینش انسان
انسان را برای چی آفریده، هدف خلقت انسان را قرآن میفرماید که: اما آفرینش انسان برای یک و دو وسه و چهار یک جا قرآن میفرماید که «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» (طلاق/12) اصلاً آفریدم همه چیز را «لِتَعْلَمُوا» برای آگاهی و معرفت، انسان آفریده شد برای این که معرفت پیدا کند.
معرفت برای چی است؟ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/56). برای «لِیَعْبُدُونِ» این بعد معنویاش، تکامل اختیاری معنوی. یکی هم برای زمین. قرآن میگوید «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها» (هود/61). شما را از زمین آفریدم. بعد میگوید «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها»، خواستم که شما، «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ»، یعنی زمین را آباد کنید.
«وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها»، یعنی آباد کردن. بعد میفرماید که، جای دیگر میفرماید که «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ» (ملک/2). شما را آفرید تا استعدادهای شما شکوفا بشود. شکوفایی استعداد. اصلاً اگر خدا خلق نمیکرد اشکال داشت. نه اگر خلق میکرد. یک وقت یک کسی، زمان طاغوت. طلبهی نویی بودم. از من در آبادان پرسید که خدا برای چی ما را خلق کرد؟ من همین طور نگاهش کردم، گفت آقای قرائتی با شما هستم، خدا برای چی ما را خلق کرد؟ باز نگاهش کردم هی گفت، باز هی من نگاهش کردم. یک خورده ناراحت شد، گفتمها، برای همین آفرید. شما میگویی آقای قرائتی تو که میتوانی چرا جواب نمیدهی؟ اگر کسی بتواند کار خوبی را بکند و انجام ندهد بخل است. خدا میتواند از عدم بوجود بیاورد. نکند بخل است. خدا میتواند از خاک سیب زمینی و گندم درست کند و از گندم اسپرم و نطفه درست کند و از نطفه انسان درست کند.
اصلاً اگر مهندس بتواند از معدن آهن استخراج کند و آهن را تصفیه کند و ذوب کند و قطعه سازی کند و ماشین بسازد، اگر یک مهندسی بتواند این تکامل را از خودش نشان بدهد و انجام ندهد این بخل است. اگر خدا خلق نمیکرد بخل بود. کسی که میتواند خوب یک کاری را بکند، اگر کسی بتواند خوب بنویسد و ننویسد بخل است.
آقا من یک خبری دارم میگویند شما بیا دادگاه شهادت بده که مال مال کی است، تو که میدانی، قاتل کی بود، دزد کی بود، گوینده کی بود، شنونده کی بود. من یک خبری دارم اعلام نمیکنم. این کتمان و ظلم است. شما میتوانی دست یک بیچارهای را بگیری و بلند کنی، نکنی ظلم است. اصلاً اگر خدا خلق نمیکرد سوال بود. کسی که میتواند اگر یک بچهی خوش استعدادی رفوزه بشود این را میزنند توی سرش.
3- استفاده نکردن از استعدادها و نعمتهای الهی ظلم است
کسی توی سر درخت نمیزند که نرفتی درس بخوانی. آن کسی که میتواند بخواند، اگر نخواند ظلم است خدا میتواند خلق کند، اگر خلق نکند باید بگوییم خدا چرا خلق نکرد پس نباید بگوییم خدا چرا خلق کرد، اگر خلق نمیکرد حقش بود، حالا ولو ما نبودیم، اما جای سوال بود که بگویند خدا چرا خلق نکرد، کسی که میتواند از عدم وجود، کسی که میتواند یک سوالی ازش بکنی جواب بدهد، جواب ندهد بخل است. استاد تو که سواد داری زبان هم داری، خوب من سوال میکنم جواب بده، کسی که بتواند یک کاری بکند و نکند بخل است، به همین دلیل پیغمبر فرمود که خاک توی سر کسی کنند که آب دارد، خاک دارد، نان ندارد، «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»(قربالإسناد/ ص55)، آب دارد، خاک هم دارد، اما گداست. یعنی تو که میتوانی از آب و خاک میوهی خودت را تهیه کنی و تهیه نمیکنی «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»، پیغمبر نفرینش کرده.
همهی شماها اگر بچهی خوش استعداد درس نخواند میگویی خوش انصاف، من که برای تو کیف خریدم، کفش خریدم، نمیدانم اسمت را، برای ثبت نامت کلی پول دادم، من که، تو دیگر چرا، تو که مدرسه بود، کتابخانه بود، آزمایشگاه بود، تو دیگر چرا، آخر خوش انصاف، تو که مسلمانی، بابایت هم که مذهبی است، خودت هم که آدم خوبی هستی، نمازخانه هم که هست، آخر چرا نمیروی نماز، یک وقت آدم میگوید من اصلاً عقیده ندارم به اسلام، به دین، اصلاً من بهائی زادهام من یهودی زادهام، تو بابایت مسلمان، مادرت مسلمان، خانوادهی اصیل، شریف، تو که خوبی، تو چرا.
یعنی اگر یک کسی بتواند یک کاری را بکند و نکند میگویند چرا، تو دیگر چرا درس نخواندی، نماز نیامدی، تو که مهندسی چرا این آهن را استخراج نکردی، تو که آب و خاک داری چرا فقیری، بنابراین، سوال چرا خدا ما را آفریده، پاسخ، اگر نمیآفرید جای سوال بود. آفرینش جای سوال نیست. وجود از عدم بهتر است و تکامل هم از بی تکاملی بهتر است و توی تکاملها، تکامل اختیاری هم از تکامل اجباری بهتر است. خوب، چرا ما را آفرید؟ کل هدفدار است.
قرآن یک آیه دارد میگوید ما عبث نیستیم یعنی هدف داشتیم. ما هستی را باطل خلق نکردهایم. یعنی هدف داشتیم. «لاعِبینَ» (انبیاء/16)، لهو و لعب نبود، یعنی هدف داشتیم. آیات زیادی داریم کل هستی هدف دارد، و هدف کل هستی محورش انسان است، و انسان هم خدا آفرید برای شناخت، 1- «لِیَبْلُوَکُمْ»، برای آزمایش تا استعدادهای بالقوه شکوفا بشود، 2- شکوفایی، استعداد یک, معرفت دو، عبادت 3- «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها»، آباد کردن زمین چهار، این نظر قرآن.
4- یکی از اهداف آفرینش انسان دریافت رحمت الهی است
اما حالا اگر ما همهی مراحل را طی کردیم چی؟ میفرماید «إلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» (هود/119). دریافت رحمت. یک آیه میفرماید «إلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»، جز رحمت خدا، پشت سر رحمت خدا میفرماید «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ». به خاطر همین دریافت رحمت خدا آفرید.
یعنی یکی از اهداف آفرینش انسان دریافت رحمت الهی است. مثل این شما یک پولی میخواهی بدهی به یک کسی، میگویی آقا دو ساعت بایست اضافه کار. شما پنج شنبه هم جمعه هم بیا، میبینی دختر بزرگ دارد میخواهد جهیزیه بدهد، با این حقوق دولت، هم نمیشود. این مدیر عامل دلش میسوزد عیالوار است، یک کار اضافه بهش میدهد. ماموریتی، نمیدانم اضافه کاری، اصلاً میگوید تو هم برو من کارم را انجام میدهم. من میگویم این کار را بکن یک خورده تولید برود بالا، تو هم یک یخچال برای دخترت جور میکنی. «لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»، برای آن یخچال نگهت داشتهام. «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» برای دریافت رحمت، پس اینها که دیر پیچ تلویزیون را باز کردهاند میگویند شیخ چه میگوید؟ بحث ما این بود هدف خلقت چی است؟ گفتیم قرآن میگوید هستی بیخود خلق نشده، هستی بی جهت خلق نشده، دست حکمت خدا را، این همه قرآن میگوید حکیم است، حکیم است یعنی کارهایش حکمت دارد. تمام چیزها حکمت دارد. و چه حکمتی، بعضی چیزها یک محافظ دارد.
ببنید من نمیدانم این را گفتم یا نگفتم، بعضی چیزها، الآن حفاظت برای شخصیتهای مملکتی چند رده کرده. درجه یک، درجه دو، درجه سه، درجه چهار، بعضیها را یک راننده بهشان میدهند، بعضیها را یک راننده و یک پاسدار، بعضیها را یک راننده و دو تا پاسدار، بعضیها را یک اسکورت هم میدهند، بعضیها را، تا میرسد به آن نفر درجه یک که مثلاً امام است.
امام را پنج رقم محافظت میکنند. یک محافظ توی اتاق امام است که یک وقت یک کسی، آشپزی، چای ریزی، چیزی توی استکان چای، یک حفاظت توی خود اتاق باشد، یک محافظ لب در است، نارنجک نباید وارد اتاق بشود، یک حفاظت سر کوچه است، ماشین با مواد منفجره نیاید، یک حفاظت آسمانی است یک وقت، میبینی چند رقم محافظت است.
ما همین طور رده بندی است نگاه میکنیم اعضای بدن. چشم ما چون ظریفتر است حفاظتیش بیشتر است. این را در برنامه قبل هم گفتم. خوب این حکمت نیست؟ هم چون پی است، چشم ما از پی است با آب نمک قاطی کرده، این حفاظت درونی، هم لب دروازهاش مژه گذاشته، هم پلک و کشو گذاشته، هم ابرو یا سایه بان گذاشته، هم جدولهای پیشانی را گذاشته که عرقها از این ور بیایند، هیچ عرقی از این ور نمیآید، همهی عرقها از این جا میآیند. یعنی راهنمایی میکند که عرق از این ور برود. مزاحم نشود. یعنی جدول پیشانی، مشکی بودن ابرو، شوری اشک چشم، مژه، کشوی پلک، میبینی چشم چون ظریفتر است پنج تا محافظ دارد اما پا هیچ حفاظت نمیخواهد.
ما وقتی میبینیم میوههای درشت بتهای است، میوههای کوچک درختی، جابجا نیست، برگ درختها، تنهی درختها، پوست میوهها، نوع دریاها و حیواناتی که توی دریاها هستند مزهی آبها، مواد آبها و نوع حیوان، اصلش آن چه میبینم حکمت میبینیم، بچه بدنیا میآید، سر پستان مادر با قد دهان بچه یک جور است. فوت کردن بلد نیست، مکیدن بلد است. عقل داشتن، نداشتن، همهاش روی حکمت است. بعضی وقتها کم عقلی حکمت است. باید بگوییم خدا را شکر ما عقل نداریم. اگر نوزاد عقل میداشت صبح به صبح که مادر قنداقش را باز میکرد خیس عرق میشد از خجالت، الآن میخندد و مادر هم میگوید قربانت بروم. این باید عاطفه این قدر زیاد باشد و بی شعوری بچه آن قدر زیاد باشد که مساله بگذرد و گرنه کار پیش نمیرود.
مگر میشود بچه عاقل باشد، ما نگاه میکنیم از مژهی چشم تا ناخن پا، از میوهی درخت، من اکسیژن میگیرم کربن میدهم، درخت کربن را اکسیژن میکند، و گرنه اگر همه اکسیژن بگیریم کربن بدهیم همه خفه میشویم. یکی پیچ میشود، یک پیچ گوشتی، یکی پیچ میشود، یک مهره، هر سلولی هر اتمی، اصلاً هسته مملو از حکمت است. مگر میشود؟ حرکات دست شما، تا حالا هیچ شغلی کارگری نیامده پهلوی یک مدیر عامل بگوید آقا یک شغلی پیدا شد، لازم بود دستم از این ور خم بشود و چون خم نمیشد مرا گزینش نکردند، استخدام نکردند.
5- انسان برای عبادت خلق شده و مفهوم عبادت وسیع است
اصلاً چون نیاز نداریم دست از این ور خم بشود، از این ور خم نمیشود و چون تمام نیازهای بشر در طول تاریخ نیاز بوده که دست از این ور خم بشود، از این ور خم شده. آثار حکمت در دل دیوار هست. بنابراین هستی حکیمانه است، هدف دارد. و توی این هستی هدف دار محور انسان است، و انسان محورش این است که: شناخت، پیدا کردن راه حق، عبادت هم معنایش این است که آدم راه حق را به قصد حق انجام بدهد. مراد ما از عبادت فقط نماز نیست. هر کسی که راه حق را شناخت و برای آن راه حق راه رفت میشود عبادت، ولو نجاری. یعنی یک مهندس، میتواند، شما کارگر عزیز میتوانی در محل، اصلاً کارخانه میشود مسجد اگر هدفت درست باشد.
عبادت با فیزیک نیست که رکوع و سجود چه طور است. عبادت با نیت است. گاهی عبادت هست ولی چون ریاست، عبادت نیست. گاهی نجاری است. چون هدف مقدس است، نجاری میشود عبادت، نماز میشود شرک. هدف ما از عبادت آن کارهایی است که رنگ خدایی داشته باشد. رنگ خدایی که داشت میشود عبادت و لو کارهای عادی باشد. حالا، در این جا باید بگوییم که افرادی که بگویند خدا ما را برای چی آفرید، یک سوالهایی هم دارند، این سوالها انگیزههای مختلفی دارد. من این انگیزه هایش را هم برایتان بگویم، صلوات بفرستید.
6- گاهی انگیزه سؤال از خلقت، شکست در زندگی است
عرض کنم بحضور شما که بعضیها که میگویند چرا خدا مرا آفرید اینها شکست خوردهاند. این انگیزههای سوال، بعضیها که میگویند خدا برای چی آفرید این شکست خورده عاشق دختری بوده آه میکشید، حالا پدر عروس یا مادر عروس یا خود عروس گفتهاند دختر بهت نمیدهیم. در عشق شکست خورده میگوید خدا برای چی آفرید. این مثل یک مورچهای که روی برگ درخت مینشیند، برگ میافتد، فصل پائیز است، برگ میافتد پائین. این به کائنات فحش میدهد برای این که برگ زیر پایش افتاده، اگر یک مورچهای گفت مرگ بر هستی، مرگ بر نجار و دریا و جنگل و ابر و باد و مه و اینها، بعد میبینی همهی این مرده باد، زنده بادها برای این است که برگ زیر پایش لق شده و لذا اگر همان روز یک دلالی پیدا بشود و این دختر را پیدا کند و عقد کند برای این پسر، اصلاً دیگر سوال نمیکند خدا برای چی آفرید.
میگوید خدا برای همین آفریده. خیلیها که سوال میکنند که خدا برای چی آفرید شکست خورده، حالا شکست، در تحصیل شکست میخورد، هر سال درس میخواند و هر سال رد میشود. آخرش چون رد میشود میگوید خدا برای چی آفرید. اول اگر شما شکست خوردی نسبت به یک دختری برو سراغ یک دختر دیگر. تو اشتباه میکنی که خیال میکنی که سعادت دنیا و آخرتت توی این است.
آن قدر آدم عاشق دختری شد. دختر عاشق پسری شده و بعد ازدواج نشده و بعد خود این دختر و پسر سجده کردهاند که الحمدلله نشد. آدم، به چه دلیل شما میگویی سعادت دنیا و آخرتت این است؟ ما خیال میکنیم محور اصلی ما هستیم، محور همهی شناخت هایمان آن است که من میشناسم. نه این طور نیست، برادری که عاشق یک دختر هستی، یا خانمی که دوست دارد با فلان پسر عروسی کند.
شما در عمرت چند بار پشیمان شدهای؟ به عدد دفعاتی که پشیمان شدهای ممکن است این مورد هم از مواردی باشد که، یک وقت آدم در عمرش یک بار پشیمان میشود نه، ما در عمرمان هفتهای دو بار، سه بار، پنج بار پشیمان میشویم. ای کاش این را نخریده بودیم، ای کاش این کار را نکرده بودیم. ای کاش این حرف را نزده بودیم. هفتهای پنج بار شما، یعنی ماهی بیست بار، سالی، دویست و چهل بار، آدمی که دو سه هزار بار پشیمان شده از کجا این مورد هم یکی از آنها نباشد. چه میداند؟ بنابراین خیلی چانه نزنید.
یک جنب و جوشی داشته باشید. شد، شد. نشد، نشد، یک داماد زشتی رفت خواستگاری. این داماد خیلی زشت بود. دماغش مثل لامپا بود. لب هایش برگشته بود، قد کوتاه، سیاه، این یک چیزی درب و داغان. هیچکس به این دختر نمیداد، گفت خودم میروم خواستگاری. رفت خانهی پدرزنی، گفت شما به ما دختر میدهی یا نه؟ «ان تزوجونا» اگر دخترت را دادی الحمدلله، «و ان تمعنونا» اگر ممانعت کردی، اگر دخترت را به ما ندادی الله اکبر.
دادی الحمدلله، ندادی الله اکبر، اما ما جوان هایمان چه میکنند؟ مرا به نوکری خودتان بپذیرید. مرا به فرزندی خودتان بپذیرید. امیدوارم بتوانم یار باوفای، همچین مثل گربه تملق میکند. بعد هم بهش نمیدهند میگوید من در عشق شکست خوردهام خدا مرا برای چی آفریده؟ چون خودش شکست خورده به کائنات فحش میدهد. پس یک سری این هاست. در تحصیل، در کار، دختر خانمی که تجدید میشد یا آقا پسر، برود دنبال کار. کی گفت سعادت در دیپلم یا لیسانس است. آدم اگر کشید مغزش درس میخواند نکشید، یک کار دیگر. نه عزت فقط توی درس است. این قدر آدمهای باسواد ذلیل داریم. این قدر آدمهای باسواد گدا داریم. نه عزت توی سواد است، نه پول، منتهی اگر میتوانی اصل درس است. منتهی راه منحصر بفرد نیست.
ارزش اولی به علم است، منتهی دختر اگر برود خیاط بشود پیراهن عروسی میدوزد پنج هزار تومان، اما چون به چشم و هم چشمی که دختر عمویش دیپلم دارد. این هم خودش را به آب و آتیش میزند که دیپلم بگیرد یا برود دانشگاه. این خبرها نیست. آدم اگر هوش داشت اصل راهش درس است. اما اگر نکشید یک کار دیگر. داروین بابایش پزشک بود. فرستادش دنبال پزشکیاش شکست خورد. رفت دنبال درسهای آخوندی، روحانی مسیحیت بشود، کشیش بشود.
در آن رشتهی روحانی و آخوندی هم شکست خورد. رفت دنبال رشتهی طبیعی شد داروین صاحب نظریه، حالا کار هم نداریم که نظریهاش غلط است یا درست بهرحال این داروینی که شما خیال میکنید نابغه است از آن دانشجوهایی است که در دو دانشکده، این قدر نابغهها هستند، شکست خوردهها هستند، ما مرجع تقلیدی داریم رفت روضه بخواند همه بهش خندیدند. روی منبر رفت خواست بگوید یک صلوات بلند ختم کنید. گفت یک بسم الله بلند ختم کنید، آقا خندیدند، رفت روضه بخواند اشتباه گفت، آقا این قدر خندیدند، گفت معلوم میشود حلقوم من بدرد روضه نمیخورد. رفت شد مرجع تقلید.
این طور نیست اگر شما شغلت را عوض کنی، و لذا حدیث داریم، تاجرها هم اگر در یک رشته شکست خوردند فوری این رشته را عوض کنند، ممکن است شکست خورده در یک رشته نابغهی رشته دیگر، یک سری از اینها را میپرسند، انگیزهها شکست خوردهاند.
7- گاهی انگیزه سؤال از خلقت فشار زندگی است
انگیزهی دوم فشار زندگی، شکست نخورده ولی فشار، فشار زندگی، عیالمند است. بچه هایش یا مریض میشوند یا رفوزه میشوند. از سر و کلهاش بالا میروند، فیلم آن آقای گرفتار. بهرحال در فشار زندگی قرار میگیرد، یک مرتبه چون فشار است میگوید که خدا برای چی آفرید؟ یعنی خورشید و ماه و ابر و باد و مه و خورشید را میبرد زیر سوال، چه خبر است؟ امروز رفته توی صف شیر، شیر گیرش نیامده، یک توقعاتی دارد. نتوانسته به آن توقعاتش برسد، مردم از او توقعاتی داشتهاند نتوانسته توقعات مردم را انجام بدهد.
8- گاهی مرفهان از علت خلقت سؤال میکنند
این هم گروه دو، گروه سه، مرفهان بی درد. یک سری آدمهای مرفه، بهترین غذا را میخورد، بهترین لذتها را میبرد، آخرش میبیند که تکراری است، میگوید که چی؟ چون زندگی محدود است و انسان نامحدود. انسان نامحدود توی زندگی محدود ناراحت است.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک. بابا تو مال جای دیگری هستی. این، میبیند زندگی، کار میکند، برای چی؟ برای این که یک چیزی گیر بیاورد بخورد. یک چیزی میخورد برای این که جان داشته باشد کار بکند.
کار بکند برای خوردن، بخور برای کار کردن، کار کن یک لقمه گیر بیاور بخور، بخور، جان داشته باش کار کن، کار کن بخور. بخور کار کن. یعنی هی توی یک دایره، یک زندگی تکراری، لذتهای، مثلاً میگویند اصول دین چند تاست، میگوید سه تاست، خوراک، پوشاک، مسکن. این اصلش لذتی بنام لذت قرب بخدا. لذت تحصیل، لذت عشق، یک لذتهایی است، آن لذتها را خدا ازش، محروم است، چون از آن لذتها محروم است میگوید فایدهاش چی است.
یک پیرزنی در کاشان پای تلویزیون نشسته بود. این بالغ نشده بود در فوتبال. پیرزن بود، میگفت این همه جوان زشت نیست عقب یک توپ میدوند این جمهوری اسلامی یک توپ بخرد بدهد به اینها این همه آدم عقب یک توپ ندوند. خوب این بنده خدا چه کند؟ این پیرزن از کیف فوتبال محروم است. کسی که از کیف فوتبال محروم است اصلاً نمیتواند قضاوت کند.
بابا نماز شب خوشمزه است، اگر پهلوی شما خوشمزه نیست مثل پیرزن کاشانی میمانی. نماز شب خوشمزه است که آدم سحر پا شود. وضو بگیرد، بی نهایت کوچک وصل شود به بی نهایت بزرگ، شما که بوعلی سینا را میشناسی اگر الآن بوعلی سینا بیاید دست و پا میزنید پهلویش بنشینید. یک کسی که نمیشناسد میگوید که حالا که چی هی میروید پهلوی او، بیایید پهلوی ما بنشینید.
این نمیفهمد بوعلی سینا کی است. نشستن پهلوی بوعلی سینا لذت دارد. منتهی برای کسی که عشق به علم داشته باشد. کسی که عشق به علم ندارد. چه میداند علامه طباطبایی کی است. من دیدم علامه طباطبایی داشت میرفت. یک کسی سوار دوچرخه بود نشناخت رفت، کتفش هم به کتف علامه خورد.
ولی از آن ور هم مرحوم علامه مطهری اسم علامه طباطبایی را که میبرد میگفت علامه طباطبایی روحی له الفدا، خدا روح مطهری را، یک کسی که میشناسد، میگوید خدا جان مرا قربانش کند، درست مثل عروس، به یک بچه سه ساله بگویی عروس چی است، عروس بهتر است یا آدامس، میگوید آدامس خوب است. خواب بهتر است یا نماز شب، میگوید خواب.
بابا، همین طور که عروس بلوغ میخواهد، فوتبال بلوغ میخواهد، نماز شب هم بلوغ میخواهد و لذا حدیث داریم کسانی که از نماز لذت نمیبرند، خداوند اینها را مثل آدم نابینایی که رنگ را تشخیص نمیدهد، افرادی که از نماز لذت نمیبرند، اینها در اثر غفلت و گناه روحشان پوسیده، دیگر آهنربایشان، آهن را جذب نمیگیرد. با شهید اشرفی، شهید محراب، با آیت الله اشرفی در عملیات مسلم بن عقیل در جبهه بودیم. ایشان در خدمتشان نشسته بودیم گفت آقای قرائتی بوی بهشت میآید. ما بو کردیم دیدیم نه یک امام جمعهی دیگر بود گفتم چیزی میفهمی؟ گفت نه، یک دقیقه دیگر نشستیم باز گفت بوی بهشت میآید. ما هیکلمان، وزنمان، زورمان بیش از آیت الله اشرفی بود. مثل رادیو بزرگها که نمیگیرد، رادیو کوچکها که میگیرد، گاهی آنتن میگیرد، نمیگیرد، چارهای نمیشود، یک کسی شناختش میگیرد یک کس نمیگیرد.
دیدم گیر توی ما است، مرفهان، لذتهایی است که مرفهان بد نیست امتحان کنید آقا، آقا امتحان کنید آقا. در بلیط بخت آزمایی زمان شاه میگفت بخت خودت را آزمایش کن آقا یک شب آزمایش کنید.
یک شب پا شوید. یک وضویی بگیرید پیشانیتان را بگذارید روی خاک، یک پنج دقیقه، فارسی با خدا حرف بزنید. اگر لذت بردید فردا شب هم پا شوید. اگر هم لذت نبردید دو تا فحش حوالهی من کن و بگیر بخواب. شبهای طولانی همهاش برای این نیست که ما تا ساعت یازده بنشینیم فیلم ببینیم، زندگی، زندگی خروسی خوب است.
خروسها سر شب میخوابند سحر بیدار میشوند. بعضی دیگر نه، تا یک بعد از نصفه شب بیدارند، چاشت میخوابند، زندگی خروسی خوب است. البته حواستان پرت نشود. به یک چیز دیگر.
9- گاهی غرور علمی عامل سؤال از علت آفرینش میشود
عرض کنم که، گاهی، غرور علمی، ششم، غرور علمی، آقا لیسانس گرفته حالا چهار سال رفته دانشگاه، چهار تا فرمول یاد گرفته، میگوید هدف از آفرینش چی است، آقا بیا، بابا تو دو تا کلمه یاد گرفتهای، این میخواهد هدف آفرینش را همین امروز الساعه بفهمد. چه میدانیم آفرینش ما یک تکهاش هم ممکن است اهدافی داشته باشد.
تا چند سال پیش اصلاً هدف از نفت را ما نمیفهمیدیم چی است. حالا برو پتروشیمی ببین چی میکنند. درختهای جنگل را میگفتند. لغو است. حالا معلوم میشود درختهای جنگل چه عنصری بوده که از ما ازش استفاده نکردهایم و بالای بیست رقم مواد ازش استخراج میکنند. من فقط چوبش را میشکستیم برای، الی آخر. گاهی وقتها ما یک چیزی را نمیدانیم غرور علمی است. باید روشن بشود و این غرور علمیها را باید تنظیم باد کرد.
خداوند برای این که غرور ما را بشکند میگوید به شما میگوییم سبحان الله بگویید. اما اگر نمیخواهی بگوئی هم نگو، «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» (حشر/1). کل هستی در حال تسبیح است، خواستی بگویی وصلهی همرنگ هستی میشوی، چون «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره/116). نگفتی وصلهی همرنگ هستی نیستی.
غرور علمی هم گاهی، هدف از آفرینش چی است؟ یک جوانی یک روز آمد پهلوی من گفت نماز صبح چرا دو رکعت است؟ گفتم نمیدانم. هر جوری خدا گفته: دکتر میگوید این قرص را نیمه کن، توی آب نیم گرم، با قاشق مرباخوری. نمیدانم هر چه بزرگتر گفته، مکانیک ماشین را باز میکند هیچ نمیگوییم. دکتر میگوید نفس بکش، نکش، پیراهنت را باز کن، هرچه دکتر گفت، جانمان را در اختیار دکتر بی حرف، ماشین را در اختیار مکانیک بی حرف، ما باید خودمان را در اختیار خدا بگذاریم بی حرف. من دیدم به خاطر این که یک خورده درس خوانده گفت نخیر. دنیا، دنیای علم است باید ثابت بشود.
من دیدم یک خورده باد گرفتنش، تنظیم بادش کردم. بهش گفتم که شما رشتهات چی است؟ گفت طبیعی، گفتم برگ درخت انار چرا باریک است؟ برگ درخت انگور پهن است، برگ درخت انار باریک است و حتماً بین این قیافهی برگ و مزهی میوه یک رابطهای هم هست، آن رابطه را هنوز دنیای علم کشف نکرده، از همه گذشته ما نمیدانیم چی است. میگفت آقا بول و عرق هر دو ساخت کلیه است، چرا یکی نجس است و یک پاک، گفتم ساخت کلیه هست و نیست من نمیدانم، ولی بر فرض هر دو ساخت کلیه، به فرض، موادش هر دو یک جور، در ترکیبات هم یک جور. بر فرض هر چه گفتی درست است، حالا گفت عرق از پیشانی میآید، پاک، بول نجس اشکال دارد؟ گفت نخیر دنیای علم است. بهش گفتم خال اگر از روی دماغ عروس بیاید بیرون کلی نرخش کم میشود. اگر این خال از بغل لبش بیاید بیرون کلی نرخ عروس بالا میرود.
ترکیبات شیمیایی خال هم یکی است، تا ببینیم از کجا آمد بیرون. از روی دماغش یا، بابا حالا گیرم ترکیبات شیمیایی بول وعرق یکی چه اشکالی دارد. که به دلیل این که عرق از پیشانی میآید پاک باشد؟ چه اشکالی دارد؟ آقاجان افرادی هستند میگویند هدف از خلقت چی است غرور است. بعضی هم ژست روشنفکری میگیرند بعضی هم دندهشان میخوارد برای این که رئیس بشوند. مثل صادق هدایت. مردم, هر کسی غصهای دارد، افرادی میآید برای این که مردم را رأیشان را جمع کند، توی انتخابات خودمان هم هست، مثلاً ببینید که از پابرهنهها رأی جمع کند طرف داری از پابرهنهها میکند و گرنه، نه خودش پابرهنه است و نه خانه و نه خانمش. فعلاً میگوید پابرهنهها که رأی اینها را جمع کند. صادق هدایت پیدا میشود میبیند هر کسی یک غصهای دارد، این غصهها را هی بیان میکند، مردم را هی کیش کیش میکند، بعد میگوید هدف از هستی چیست؟ و مسئله خودکشی را آسان میکند. گاهی اوقات افرادی میخواهند رهبر یک فکری بشوند. از نقاط ضعف استفاده میکنند علی ای حال اینها نصفش بود گفتم، نصف دیگرش را هم هفتهی بعد انشاءالله.
آقایانی که دیر پیچ تلویزیون را باز کرد هاند چی بود؟ بحث ما این بود خدا چرا ما را آفرید، گفتیم آیاتی داریم کل هستی هدف دارد. 1- محور هدفها انسان است. 2- هدف انسان، قران چهار تا چیز گفته 3- «لِتَعْلَمُوا»، هدف انسان شناخت است، «لِیَعْبُدُونِ» عبادت است و عبادت گفتیم آن کاری است که رنگ خدایی داشته باشد و لو نجاری، هدف آباد کردن زمین است، هدف دریافت رحمت است «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»، هدف آفرینش انسان این است، و بعد گفتیم اگر خدا ما را نمیآفرید جای سوال بود. اگر عالمی جواب ندهد، اگر کسی توی خانهاش نخوابد، میگویند آقا تو که خانه داری چرا کنار پیاده رو میخوابی، اگر یک کسی بتواند یک کاری را بکند نکند، جای سوال است. اگر خدا خلق نمیکرد جای سوال است.
بعد گفتیم انگیزهای که سوال میکنند. خدا چرا ما را آفرید، گاهی شکست خورده چون شکست خورده عصبانی است میگوید خدا چرا آفریده، گاهی فشار زندگی میگوید خدا برای چی آفرید، گاهی مرفهان احساس میکنند زندگی تکراری است و مزههای معنوی، از لذتهای معنوی محرومند، یک زندگی تکراری است میگوید خدا برای چی آفرید. گاهی هم غرور علمی، دو تا کلمه درس میخواند، میخواهد همه هستی را بفهمد، و هفت تا هشت تا چیز دیگر هم هست هفتهی دیگر، هدف آفرینش شناخت، عبادت معرفت، قرب بخدا، تکامل انتخابی و معنوی.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»