انسان در قرآن – 1

موضوع: انسان در قرآن – 1
تاریخ پخش: 72/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

الحمدلله رب العالمین والسلام علی سیدنا محمد و علی اهل بیت، و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

خوشحالم که میان عزیزان دانشجو، مسئولین امنیت، شغل بسیار مقدس، شغلی که هر کس هر کاری می‌کند در سایه‌ی امنیت است اگر طلبه‌ای مثل من حدیثی می‌خواند چون مملکت امن است و اگر دانشجو و محصلی به مرکز درس می‌رود چون امنیت است. وقتی منطقه امن شد عبادت می‌شود. قرآن می‌فرماید «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی‌ لا یُشْرِکُونَ بی‌ شَیْئاً» (نور/55)، بعد می‌گوید بعدونین یعنی تا امنیت نباشد «یَعْبُدُونَنی»، ندارد. خوب موضوع بحث‌مان بحثی است راجع به امّت، قبلاً من در دانشکده شما یک سلسله درس‌هایی بودم، گفته ‌ام، یک سری بحث‌هایی بوده داشته‌ام، منتهی متاسفانه الآن دیگر زمان به قدری تنگ است که نمی‌توانم بیشتر خدمت‌تان برسم ولی الآن بحث‌مان، بحث امتی است. موضوعی که خیلی بحث خوبی هم احتمالاً باشد، انسان در قرآن.
1- مراحل آفرینش انسان در قرآن
بسیار در قرآن راجع به انسان بحث شده، اول می‌فرماید که در آفرینش اول می‌گوید هیچ بود، بعد می‌گوید چیز بدرد خوری نبود، بعد می‌گوید آب پستی بود، بعد می‌گوید از گل بود، بعد می‌گوید نطفه بود، بعد می‌گوید علقه و مضغه بود، می‌گوید تا آن جا که ضعیف بود، کم کم روح خدا درش دمیده شد، برترین موجود شد، بهترین ساختمان را پیدا کرد، مظهر صفات خدا شد، یعنی انسان حساب کنیم، اول هیچ بود، بعد چیز بدرد بخوری، کم کم، کم کم، هی، تا بی نهایت پیش رفت. سلسله‌ی آفرینش انسان، هیچ بود، آیه‌ای که می‌گوید هیچ بود این است: می‌گوید «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (دهر/1)، یعنی هیچی بود، آیه دوم می‌گوید چیز بدرد بخوری نبود، می‌گوید «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»، یک آیه می‌گوید «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً»، یک جای آیه جای دیگر قرآن می‌فرماید «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً» یک آیه جای دیگر قرآن می‌فرماید «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»، «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً» یعنی هیچ چیزی نبود، «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» یعنی قابل ذکر نبود. بعد می‌فرماید که از آب پستی بود، «ماءٍ مَهینٍ» (سجده/8)، مهین یعنی پست،
البته دخترهایی که اسم‌شان مهین است، آن یعنی پست نیست، آن مهین فارسی است یعنی ماهواره. مهین عربی با مهین فارسی معنایش فرق می‌کند. یک وقت پای تلویزیون نگاه نکنند به خانم‌هایی که مهین است، بگویند ببین قرائتی گفت مهین یعنی پست، مهین از عربی یعنی اهانت، «ماءٍ مَهینٍ»، آب پست، آیاتی می‌فرماید از تورات بود، «مِنْ طینٍ لازِبٍ» (صافات/11)، «طینٍ لازِبٍ» یعنی گل لبخندار. حالا بالاخره آیه داریم از آب بود، آیه داریم از خاک بود. از آب بود یا از خاک بود، از هر دو بود، وقتی یک چیز را درست می‌کنند می‌شود نصفش، مثلاً می‌گویند آبگوشت از چی است، اگر کسی بگوید آبگوشت از گوشت است درست گفتند، اگر یک کسی گفت آبگوشت از آب است او هم درست گفته، اگر هم گفت آبگوشت از آب است و گوشت باز هم درست گفته.
این ساختمان از چیست؟ ساختمان از پول است، درست است، ساختمان از اراده‌ی توی است، باز هم درست است. ساختمان از مصالح است باز هم درست است. یعنی گاهی وقت‌ها نسبت به چیزی را، الآن من می‌نویسم بگویند گچ نوشت درست است، انگشتان من نوشت درست است، مچم نوشت درست است، بازو نوشت درست است. خودم نوشتم درست است، روحم نوشت درست است، سوادم نوشت درست است، گاهی یک چیزی را به هر چیزی نسبت بدهند درست است.
لذا آیاتی که می‌گوید از آب بود درست است. نطفه، اگر بگوید از خاک بود درست است، از گل بود درست است، چون یک چیزی را که از چند تا مرکب درست می‌شود این نسبت را به هر چیزی بگویند درست است. فلان میوه فلان ویتامین دارد درست است. فلان ویتامین را هم دارد درست است. فلان ویتامین را هم دارد درست است. وضو بهداشت است درست است، وضو قرب به خداست درست است، وضو باعث نشاط روح است بازهم درست است. یعنی یک چیزی که چند تا خاصیت دارد، یعنی یک چیزی که از ترکیب چند تا چیزی است، این چیز را به هر یک از اجزا نسبت بدهند، آن نسبت درست است.
پس قرآن یک جا گفته شما از آبید، یک جا گفته شما از خاکید، ما می‌گوییم مثل آن که می‌گوییم که شیرینی از شکر است، شیرینی از آرد است. چون شیرینی از آرد است و شکر است و زغفران است، یعنی هر چیزی که از چند جزء درست شده نسبتش را به هر یک از اجزا بدهند درست است. آدم وقتی وارد خانه می‌شود به خانمش می‌گوید به خاطر تو آمدم درست است، به خاطر خانه آمدم درست است به هر یک از بچه هایش هم بگوید من به خاطر تو آمدم باز هم درست است این گیری ندارد. چون یک سوالی شد، که یک جای قرآن می‌گوید انسان از آب است، یک جای دیگر از خاک است. یک جا قرآن می‌گوید «خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ» (روم/54)، شما از ضعف درست شده‌اید، درست است.
خیلی انسان ضعیف است، شاید بتوان گفت ضعیف ترین موجودات انسان است. پهلوان ما کسی است که به اندازه‌ی وزن خودش وزنه بالا کند و مورچه به اندازه‌ی پنجاه برابر خودش بار بلند می‌کند. بهترین خلبان ما آن است که چند پا بپرد و پرنده‌هایی هستند خیلی بالاتر از هواپیما، می‌پرند. دریانوردان، حیوانات دریایی اصولاً دید حیوان، خیلی از موجودات در یک زاویه‌ها و ابعادی از انسان قویترند، انسان چیست؟ هیچی بود، چیز قابل ذکری نبود، جای دیگر می‌گوید «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً». از آب بود درست بود، من ماء دافق، از منی جهنده بود، درست است، بعد می‌آید می‌گوید که از نطفه بود درست است، از ضعف بود درست است. بعد می‌آید می‌گوید «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‌» (حجر/29) قرآن می‌فرماید خداوند می‌فرماید روح الهی در تو دمیده شد، انسان دارای روح خداست. روح الهی، قدرت انتخاب. بعد می‌گوید برترین انسان است.
2- انسان بهترین مخلوق
«فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» (مومنون/14). وقتی خداوند می‌فرماید، وقتی خداوند در خلقت انسان می‌گوید بهترین خالقم، یعنی تو بهترین مخلوقی. آدم وقتی می‌گوید بهترین خالقم، وقتی یک کسی یک قالی را بافت و بافنده‌ی قالی گفت بهترین قالی بافم یعنی این که بافتم بهترین قالی هاست. «أَحْسَنُ الْخالِقینَ» تویش یک معنای دیگر هست، یعنی احسن المخلوقین هستی، وقتی آدم می‌گوید بهترین معمارم که ساختمان، وقتی معمار به ساختمانش نگاه می‌کند و می‌گوید بهترین معمارم یعنی این بنا بهترین ساختمان است. «أَحْسَنُ الْخالِقینَ».
بعد می‌گوید بهترین ساختمان را به تو دادم، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌ أَحْسَنِ تَقْویمٍ» (تین/4)، احسن تقویم یعنی بهترین ساختمان را به تو دادم. تمام موجودات دمرند، همه‌ی موجودات زنده دمردند. یک موجود داریم سیخکی راه می‌رود. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌ أَحْسَنِ تَقْویمٍ». تنها تو سیخکی راه می‌روی همه موجودات دمرند. بهترین آفریده و بهترین ساختمان، بعد مظهر صفات خدا می‌شود. «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ» (الرحمن/3-1). «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ» (علق/2-1). تا انسان دیگر، می‌شود به جایی که می‌گوید: ‌ای انسان، تو آنی هستی که اگر بنده‌ی خوب خدا بشوی کارهای خدایی می‌کنی. یعنی مرده را زنده می‌کنی. می‌توانی در اثر بندگی حق بجایی برسی که مستجاب الدعوه بشوی، دعایت مستجاب می‌شود. یعنی فرشتگان در اختیار توست. می‌توانی به جایی برسی که… پس انسان این قدر اوج می‌گیرد که از فرشته برتر می‌شود، ولی می‌تواند آن قدر پست بشود، «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ» (تین/5).
3- انسان میان دو بی‌نهایت است
پست ترین موجود انسان، بهترین موجود انسان. انسان بین دو بی نهایت است. اوج گرفت تا بی نهایت اوج می‌کند، سقوط کرد تا بی نهایت سقوط می‌کند. انسان از همه‌ی دزدها، دزدتر است. چون موش دزد است و یک انسان به اندازه‌ی همه‌ی موش‌های دنیا می‌تواند بدزدد، گرگ درنده است و یک انسان می‌تواند به اندازه‌ی تاریخ خلقت گرگ درندگی کند. روباه حیله دارد و انسان می‌تواند به اندازه‌ی تمام روباه‌های کره‌ی زمین حیله داشته باشد و مار نیش می‌زند و زبان انسان می‌تواند به اندازه‌ی همه‌ی مارهای دنیا نیش بزند و کلاغ کینه دارد و انسان می‌تواند کینه‌ی صد ساله داشته باشد. در خباثت و ضعف، در پستی می‌تواند اسفل السافلین و در عزت می‌تواند اعلی علیّین باشد.
حالا قرآن می‌گوید تو بی نهایت بزرگی اگر بفهمی که چی هستی، آن وقت این انسان که قرآن می‌گوید وجود بی نهایت هستی، آقای قرائتی می‌شود بفرمایی حرف حسابت چی است امشب؟ چی شما می‌خواهی بگویی؟ می‌خواهم بگویم اگر ما بفهمیم چه قدر می‌ارزیم، نه دیگر بله قربان گوی کسی هستیم، جز به خدا و اولیاء خدا به احدی بله قربان نمی‌گوییم و اگر بفهمیم چه قدر می‌ارزیم زود خودمان را به آدامس و شکلات به پیکان و سکه و دلار، اگر بدانیم چقدر می‌ارزیم خودمان را به خلق هم نمی‌فروشیم. فقط برای خدا.
گاهی آدم نمی‌داند این حلبی است یا طلا، چون شناخت ندارد، با یک لبخند ممکن است گول بخورد. گاهی آدم نمی‌داند که چه قدر می‌ارزد، زود خودش را می‌فروشد، ما بفهیم که چه قدر می‌ارزیم، صبح که از خواب پا می‌شویم یک دقیقه درباره زبان فکر کنیم، این زبان چی است؟ زبان می‌تواند بند به خدا بشود، می‌تواند بند به هوا شود فکر کنیم به زبان، آن وقت حرف هایمان آن روز کنترل می‌شود. دیگر این زبان‌مان هرجا ول نمی‌شود. هر چه می‌خواهد. بفهمیم که این گوش، گاهی می‌گویند آقا، این موسیقی چه‌اش است. می‌گوییم آقاجان بحث حلال و حرامی نیست، بحث این است که اگر یک نوار صد تومان و دویست تومانی باشد شما هر صدایی رویش ضبط نمی‌کنی نوار قیمتی است. خداوند یک نوار شصت ساله گذاشته توی مغز من، من این نوار مغزم را با هر صدایی پر نمی‌کنم گران است.
4- قدرت‌های انسان
اگر گفتند بنزین لیتری یک میلیون تومان، دیگر آدم هر جا سوار ماشین نمی‌شود. می‌گوید آقا لیتری یک میلیون تومان است. پس بگذار مهمترین جاها، مهمترین، اگر آدم بفهمد گران است زود خودش را نمی‌فروشد و ما خودمان را راحت، چشممان را. عمرمان را، زبانمان را، استعداد، توانا، ابتکار، همه‌مان را راحت می‌فروشیم، چون نرخمان معلوم نیست. بدانیم ما چی هستیم، بشر کی هستی؟ حالا بگذار برایت قدرت بشر را بگویم، قدرت بشر چی است. بشر چهار قدرت دارد یک قدرت طبیعی. قدرت انسان یک قدرت طبیعی, دو قدرت علمی و تکنولوژی, سه قدرت اجتماعی و سیاسی, چهار قدرت روحی. انسان چهار قدرت دارد. قدرت طبیعی، ابر و باد. این قدرت طبیعی انسان است که انسان می‌تواند، «سَخَّرَ لَکُمْ، مُتاعٌ لَکُمْ، خَلَقَ لَکُمْ»، انسان می‌تواند بر طبیعت فائق بشود. از کوه می‌تواند بالا برود. در برابر زلزله می‌تواند خانه‌ی ضد زلزله بسازد. با جاذبه‌ی زمین می‌تواند مبارزه کند و پرواز کند و خودش را از زمین بکند. «وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» (نحل/14)، می‌تواند انسان از دریا استفاده کند. «تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً» (اعراف/74)، می‌تواند از زمین‌های نرم و سخت، هم از زمین نرم و هم از زمین کوه‌ها، انسان می‌تواند هم کوه را سوراخ کند و هم می‌تواند زمین را سوراخ کند. قدرت بر طبیعت.
در اوج گرما وسیله‌ی سرد کننده می‌سازد، در اوج سرما وسیله‌ی گرم کننده می‌سازد دیدش را با عینک تقویت می‌کند، و با دوربین، گوشش را شنوایی‌اش را بالا می‌برد. قدرت طبیعی انسان، قدرت علمی، حالا. موجودات زنده را می‌تواند تحت امر در بیاورد. حیوان‌ها را، «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْ‌ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ» (نحل/5). این حیوان‌ها در اختیار شماست. «وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى‌ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ» (نحل/7)، چهار پا را می‌تواند مهار کند و ازش بارکشی کند. «وَ مِنْها تَأْکُلُونَ»، می‌تواند غذای خودش را تامین کند، بارکشی خودش را، تغذیه خودش را. تفریح خودش را می‌تواند تامین کند. استخدام انسان‌ها. انسان می‌تواند انسان را تسخیر کند. این قدرت‌های طبیعی، قدرت علمی، که لابلای حرف هایم گفتم. قرآن درباره علمی می‌فرمایدکه «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ» (انبیاء/80)، زره می‌تواند بسازد. حتی انسان‌های قدیمی. «فَأَعینُونی‌ بِقُوَّهٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً آتُونی‌ زُبَرَ الْحَدید» (کهف/96-95). می‌تواند سدی بسازد.
به ذوالقرنین گفتند فلان گروه مزاحم ما است. فرمود آهن بیاورید تا من با این آهن‌ها یک سدی بسازم که هیچ کسی نتواند مزاحم شما بشود. مانع چیزی بشود. قدرت علمی دیگر در زمان ما بحث نمی‌خواهد که انسان از نظر علمی می‌تواند کارآیی آب را بیشتر کند. در یک لیوان آب قدرت این که یک شهر را برق بدهیم هست و انسان هست که این قدرت را از دل آب می‌کشد بیرون. قدرت علمی، شماها و هر انسانی در هر رشته‌ای قدرت علمی را می‌تواند لمس کند حالا، قدرت علمی هم گاهی محسوس است. مثل تکنولوژی‌هایی که در دنیا هست. گاهی هم غیر محسوس است، مثل سحر و جادو. سحر علمی است که انسان می‌تواند بین زن و شوهر تفرقه بیاندازد.
قدرت اجتماعی، هم می‌تواند مشروع باشد، مثل قدرتی که اولیاء خدا دارند. و هم می‌تواند نامشروع باشد. مثل قدرتی که طاغوت‌ها دارند. انبیا و طاغوت هر دو در جامعه نفوذ دارند و جامعه را می‌توانند با خودشان ببرند. منتهی حالا یا مشروع است یا غیر مشروع.
قدرت روحی, قدرت روحی این است که انسان بتواند دعایش مستجاب بشود. بتواند مریض را اگر یک سوره‌ی حمد خواند شفا پیدا کند. فوتش، آهش، اشکش کارساز باشد. حضرت عیسی فرمود من فوت می‌کنم و مجسمه می‌پرد. مردم می‌دیدند که¬ مجسمه می‌ساخت. «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ» (آل عمران/49)، با گل پرنده می‌ساخت فوتش می‌کرد می‌پرید. انسان می‌تواند در اثر عبودیت یک قدرتی پیدا کند که بایستد. هنوز هم هستند افراد که در هندوستان در اثر ریاضت مرتاضانی هستند که در اثر ریاضت می‌توانند به یک کسی که نگاه کنند طرف را خوابش کنند، به یک کسی که خیره بشوند او را به فراموشی وادار کنند. شعری که آدم چهل سال است حفظ است. نگاهت می‌کند شعر چهل ساله یادت می‌رود. افرادی هستند در روح انسان‌ها تسخیر می‌کنند. مردان خدا. امام داریم یک همچین قدرت روحی داشت. یعنی آدم‌های ترسو وقتی می‌رفتند پهلوی امام، امام چند جمله می‌گفت اصلاً حاضر بودند تا مرز شهادت بروند. پهلوی انبیا می‌آمدند بعد از ملاقات صد و هشتاد درجه عوض می‌شدند. اگر سخنرانی واعظی در دل کسی نشست و طرف منقلب شد معلوم می‌شود آن قدرت روحی‌اش خیلی بالاست. امیرالمومنین در یک سخنرانی، چنان سخنرانی کرد که شخصی به نام همام، پای سخنرانی‌اش جیغ کشید و سکته کرد.
قدرت روحی می‌تواند افراد ترسو را شجاع کند می‌تواند طلسم‌ها را بشکند. می‌تواند روح افراد را سوراخ کند. نفوذ کند. این هم قدرت روحی. پس انسان چهار قدرت دارد، قدرت طبیعی استفاده از طبیعت، قدرت علمی تکنولوژی و صنعت، قدرت اجتماعی جامعه را معقول کردن، بحق یا به باطل. قدرت روحی در اثر ریاضت و عبودیت بتواند از نظر معنوی در یکسری افراد نفوذ کند.
5- خود شناسی
انسان شناسی، انسان می‌تواند نفسش خدایی باشد، می‌تواند از موش دزدتر باشد. می‌تواند نگاه او افراد را ردش بدهد، می‌تواند به اندازه‌ی گرگ درنده باشد. خیلی انسان موجود پیچیده‌ای است. گاهی انسان خودش هم خودش را نمی‌شناسد. الآن بنده که این جا هستم واقعاً چی هستم؟ حوادثی پیش می‌آید که آدم می‌بیند عجب، خیلی ضعیف است. ما خیال می‌کردیم قوی هستیم. گاهی یک امتحاناتی پیش می‌آید، آدم خودش را می‌شناسد.
مرحوم شهید مطهری فرمود هر که می‌خواهد ببیند چی است ببیند چه خوابی می‌بیند. افرادی که در روز آدم خوبی‌اند، در خواب بدترین جنایت را می‌کنند. آدم می‌کشد، کارهای بسیار بدبد می‌کند. ولی صبح بلند می‌شود می‌گوید التماس دعا، ما را فراموش نکنید.
سبوح قدوس، لا حول و لا قوه الا بالله. ولی شب چه خواب‌هایی می‌بیند. مرحوم مطهری فرمود هر که می‌خواهد ببیند چی است. ببیند چه خواب‌هایی می‌بیند. حدیث داریم امیرالمومنین است ظاهرا، فرمود هر که می‌خواهد ببیند از نظر انسانیت چه قدر رشد کرده ببیند کجا گناه می‌کند. اگر ببیند با بیست تومان دروغ گفت بیست تومان است اگر با بیست تومان دروغ نمی‌گوید، به هزاری رسید، هزار تومان است. انسان هر کجا می‌خواهد ببیند چه قدر است ببیند کجا روحش پایین و بالا می‌رود. و یک خاطره‌ی تلخ از خودم برایتان بگویم. صلوات.
من این خاطره را یک جایی گفته‌ام منتهی شک دارم توی تلویزیون بوده یا توی سخنرانی هایم بوده. چیز قشنگی است ولی امیدوارم که من این خاطره را می‌گویم شما به فکر من نباشید، به فکر خودتان باشید. چون خاطره مال من است ولی وقتی گفتم شما مرا نگاه نکنید. البته دعا کنید خدا نجات‌مان بدهد. یک بار حرم امام رضا وارد شدم حالی داشم شروع کردم توسل و دعا و زیارت و به نظر خودم خوب و سیم وصل شده بود. یک کسی آمد گفت آقای قرائتی، گفتم بفرمائید، گفت این پول را بده فقیر من یک نگاه کردم یک پول کوچولو تا کرده بود، اسکناس آبی، گفتم من زوارم نمی‌شناسم فقیر خودتان بدهید. باز شروع کردم دعا و گریه و مناجات. یک چند لحظه‌ای شد گفت آقای قرائتی این پول را بده به فقیر. گفتم شما یک بار دیگر هم فرمودید من هم گفتم من این جا زوارم. الآن فقیر نمی‌شناسم خودتان بدهید بگذارید من حواسم جمع زیارت باشد. گفت باشد. باز سیم وصل شد به نظر خودم. شروع کردم دعا و مناجات باز گفت آقای قرائتی این پول را بده فقیر دفعه سوم من عصبانی شدم. گفتم آقاجان این قدر مزاحم من نشو، شما یک بیست تومان دست گرفته‌ای. پول را تا کرده بود، اسکناس، آبی، تا شده، من خیال کردم بیست تومان است. گفتم یک بیست تومان داده‌ای هی حواس مرا پرت می‌کنی. خوب ولم کن. گفت آقای قرائتی بیست تومان نیست هزار تومان است. تا دیدم هزار تومان است آرام شدم و گفت که، گفتم این جا یک جایی هست مال ایتام. موسسه‌ای مال یتیم‌ها. می‌خواهی بدهم، گفت به هر که می‌خواهی بده. وقتی داد و رفت من یک مرتبه دیدم که، این لطف امام رضا بود که توی حرم از من پذیرایی کرد. چه طوری پذیرایی کرد؟ به من امام رضا فرمود دو لیتر گریه کنی تا مادامی که عقربک روحت با بیستی و هزاری تکان می‌خورد تو ارزش نداری.
6- ارزش انسان به عقلش است
انسان کیست؟ انسان موجودی است که به چی تغییر حالت می‌دهد. کسی می‌آمد سور می‌خورد. اگر سور ساده بود می‌گفت: رحم الله من قرا الفاتحه! بیش است. اگر سفره رنگ و آبی داشت شروع می‌کرد دعا خواندن. اما اگر سفره همه چیزی تویش بود، از دریا ماهی و از هوا مرغ و از زمین گوسفند. اگر خلاصه همه رقم گوشت و این‌ها بود دعا را می‌خواند یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی، این فتیله دعا را بالا می‌کشید. امروز روز خوشی بود. چی بود؟ عجب صبحانه‌ای خوردیم. عجب، چه چیزی است مسافرت. چی شد؟ نمازهایش دو رکعتی است. این چه طور استادی است چرا؟ درس نخوانده نمره خوبی می‌دهد. جان، چه خبر است؟ امروز تعطیل است.
یعنی ما که نماز خواندیم راحت شدیم اصلاً تعبیرها این است. روز خوش چون غذا خوب. روز نحس، چون باید مطالعه کنم، آدم بد اخلاق چون قانونی است. آدم خوش اخلاق چون قانون را زیر پا می‌گذارد. افسر خوبی است هیچی نمی‌گوید. عجب افسر بداخلاقی است، قانونی است، ما تا مادامی که طبق رفاه و هوس حرکت می‌کنیم این از نظر انسانیت ضعیفیم. و انسان، انسانیتش با رشدش است.
هر چی رشد کردیم انسانیم، برادرها، نگوییم بنده لیسانسم، من فوق لیسانسم، من بگویم بنده حجه الاسلام بودم. در آینده حجه الاسلام خواهم شد. ایشان سرگرد بود در آینده سرهنگ خواهد شد. این لقب‌ها آدم را گول می‌زند و هر که می‌خواهد خودش را بشناسد ببیند چه قدر رشد باطنی کرده. در نماز جماعت ایستاده بودم دوستم کوچولویش را آورده بود. هر کاری ما می‌کردیم کوچولو هم انجام می‌داد. بعد از نماز گفتم خدایا شاهد باش نماز من چهل پنجاه ساله با این بچه سه ساله فرقی نکرد، چون این دولا و راست شد حالیش نبود. من هم دولا و راست شدم حالیم نبود.
نمازی که حضور قلب نداشته باشد با نماز بچه‌ی دو ساله فرقی ندارد. پیرمرد نود ساله‌ای مرد توی جلسه‌ی فاتحه‌اش روضه‌ی علی اصغر خواندند گفتند بابا نود سالش است، چرا روضه‌ی علی اصغر خواندید؟ گفت نود سالش بود اما بیش از شش ماه عقل نداشت.
ارزش انسان به عقل انسان است. حالا، شما کدام کتاب هایت را بیشتر دوست داری، کتاب‌های علمی یا کتاب‌های رمان؟ استادهایی دقیقند یا استادهایی که الکی‌اند. من نمی‌خواهم به من جواب بدهی، مردم پای تلویزیون بحث آقای جوادی را بیشتر کیف می‌کنند یا بحث نخودی را، پینوکیو را، مدرسه موش‌ها را، نگاه کنید ببینید علامت امت خوشبخت چیست؟ کتابفروشی بیشتر است یا ساندویچ فروشی، ما به کفش‌مان بیشتر می‌رسیم یا به مغزمان روی تلویزیون بیشتر دست می‌کشیم که گرد نگیرد یا روی سر بچه یتیم، با فقرای مومن بیشتر دوست داریم بنشینیم یا با پولدارهای بی تقوا، فقیر پرتقوا برای ما بیشتر جاذبه دارد یا پولدار کم تقوا، خانه‌ی حلال و رزق حلال برایمان ارزش دارد یا رزق حرام ولی متنوع، علامت مومن این است که اصل برایش تقوا باشد.
7- تشخیص راه درست
روی گونی بنشیند باتقوا راضی است، روی قالی بنشیند شبهه ناک راضی نیست. انتخاب دوست هایت، با اینکه توی دوست هایت، افرادی هستند، آشنا، فامیل، دوست، همشاگردی. کی را بیشتر دوست داری. الآن یک خط کش بگذار ببینم از نظر انسانیت کجا هستیم. آنی که از همه بیشتر دوست داری برای چی بیشتر دوست داری؟ یک چون خوشگل‌تر است. دو پولدارتر است. سه مشهورتراست چهار باسوادتر است. پنج باتقواتر است. خیلی آدم می‌تواند راحت خودش را بشناسد.
الآن بحثی که من توی تلویزیون می‌کنم واقعاً خداست یا دکان؟ چه می‌دانم. خدا از زندگی بردارید مساوی است با صفر. آقای قرائتی قدر خودت را داشته باش، چند میلیون آدم پای تلویزیون می‌نشیند و بحث‌های تو را می‌بیند. یک روز آیت الله بهاءالدینی، از علمای نود ساله‌ی قم. از هم دوره ای‌های حضرت امام، به من گفت آقای قرائتی اگر همه‌ی مردم ایران پای تلویزیون بنشینند نگاه کنند، اگر تو برای خدا حرف نزنی سخنرانی تو با رقص میمون یک جور است.
چون یک میمون هم برقصد همه می‌نشینند، نگو به همه می‌نشینند بحث مرا می‌بینند که مردم ممکن است رقص میمون را هم ببینند، تو خودت ببین کی هستی، سرهنگی یا تیمسار. چند تا گناه کرده‌ای در این ماه. آیت الله هستی یا ثقه الاسلام. چند تا نماز شب با حال خوانده‌ای. سوادت چه قدر است. علمت چه قدر مفید است، خانه‌ات چه قدر بزرگ است. از این خانه بزرگ چند تا خانه‌ی کوچک را عروسی‌ها و جشن هایش را آورده‌اند خانه شما. گفتی حالا که خانه‌ی من بزرگ است بگذار همسایه‌ها عروسی هایشان را توی اتاق بزرگ من انجام بدهند. دیگر توی این بی پولی پول تالار ندهند. می‌گوید آقا اگر می‌خواهی داماد شوی من خانه‌ام بزرگ است نمی‌خواهد بروی تالار دیگت بزرگ است. چند تا شکم پر کرده‌ای. زور داری چند تا مظلوم را حمایت کرده‌ای.
قرآن می‌گوید هر که می‌خواهی ببینی چه طور است یک خط کش دارد، گفته خودت را با این خط کش متر کن. «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» (جمعه/6). هر که خیال می‌کند آدم خوبی است. به این آقا می‌گویند آقا شما هفت روز و دو ساعت دیگر از دنیا می‌روی، شما سیزده ساعت دیگر بیشتر عمر نداری، اگر به هر که، هر که می‌خواهد ببیند راهی که می‌رود درست است یا نه، قرآن می‌گوید علامت این است.
هر کسی می‌خواهد ببیند راهش درست است یا غلط. ببیند که اگر خبر مرگ را بهش دادند می‌ترسد یا نمی‌ترسد. اگر آرام بود مثل امام که می‌گفت من با دلی آرام، پیداست که راهش درست است. اما اگر یک مرتبه گفت آه، نماز جماعت می‌روی چون تیمسار گفته بیا، چون آن جا حاضر غایب است عقیدتی سیاسی می‌بیندت، گزینش بازرسی است.
نماز که می‌آیی بروی، حتی نماز که می‌خواهیم بخوانیم اول وقت نماز بخوانیم راحت بشویم پس باز هم نفس است. یکی از علما می‌گفت اگر سیدی را دیدی دلت سوخت خمس دادی می‌گفت آن خمس قبول نیست. چون دلت سوخته، بهائی هم اگر دلش بسوزد برای سوز دلش ممکن است کمک کند. آن پولی که برای سوز دل باشد رنگ الهی‌اش پررنگ نیست. سوز دل بود.
می‌رویم یک جایی نماز بخوانیم می‌گوییم این جا زیر کولر است. هم خنک می‌شویم. بغل بخاری می‌ایستیم زمستان، هم گرم می‌شویم، هم نماز می‌خوانیم. هم غسل جمعه می‌کنیم هم شیرجه می‌رویم. این چیزهایی که قاطی پاتی است، مشکل است.
از حرم رضا درمی آییم در طلایی را می‌بوسیم، می‌آییم توی صحن در چوبی را حال نداریم ببوسیم، پیداست امامت با طلا قاطی شده، اخلاص وجود ندارد. بد نیست یک خط کش بگذاریم یک مرتبه خواب نباشیم. بنده خیال می‌کنم معلم هستم توی تلویزیون، بعد روز قیامت «تُبْلَى السَّرائِرُ»، «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق/9)، یعنی روز قیامت همه پرده‌ها کنار می‌رود. پرده که کنار می‌رود آدم معلوم می‌شود یک میمون بود.
شخصی پای سخنرانی امیرالمومنین می‌آمد، سخنرانی امیرالمومنین را می‌نوشت: حضرت علی فرمود چه می‌کنی؟ گفت سخنرانی‌های تو چیزهای خوبی تویش است. می‌نویسم می‌روم رویش سخنرانی می‌کنم. فرمود: «هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّهِ»(إحتجاج/ ج‌1/ ص‌171). گفت چرا؟ گفت برای این که تو یک آدم هوسبازی هستی، حرف‌های مرا می‌گیری، با هوس‌های خودت قاطی می‌کنی.
سخنرانی خوب در می‌آوری، بنابراین «فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لی‌ نَفْسی‌» (طه/96)، به سامری گفتند چرا گوساله درست کردی؟ گفت «قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»، یعنی از آثار رسول یک قبضه برداشتم، یک مشتی، «مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»، این آیه قرآن است یعنی از آثار پیغمبر یک چیزی گیرم آمد «وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لی‌ نَفْسی»‌، یک خورده هم از نفسم قاطی‌اش کردم.
یعنی میل خودم را به آثار رسول قاطی کردم و واعظی هم که حدیث را با نفسش قاطی کند، کلمات حقی را با میل خودش قاطی کند تفسیر به رأی می‌شود بدعت. قرآن را تفسیر می‌کند قرآن اثرالرسول است، بلکه «مِنْ آیاتِ اللَّه» است. آیات الهی را با تمایلات شخصی‌اش، می‌گوید اقتصاد اسلامی، یک آیه با فکر خودش وحی الهی را با سلیقه خودش قاطی می‌کند می‌گوید اخلاق اسلامی، اقتصاد اسلامی. سیاست اسلامی، ایدئولوژی اسلامی، هرکس نفس را با وحی قاطی کرد چیزی ساخت و معجونی ساخت این هم سامری است. چون سامری هنری داشت که گوساله ساخت. یک چیزی هم از اثرالرسول قاطی‌اش کرد. اثرالرسول بعلاوه نفسانیات می‌شود سامری.
بنابراین از لابلای آیات قرآن هم می‌شود رفت جهنم. کما این که از لابلای چوب‌های نجاری می‌شود رفت بهشت. یک آشپزی که برای خدا آشپزی می‌کند از لابلای عدس‌ها می‌رود. از لابلای برنج‌ها و عدس‌ها می‌رود توی بهشت. چون هدفش مقدس است و یک دانشمند از لابلای کتاب‌ها ممکن است برود به جهنم.
انسان کیست؟ انسان موجودی است اگر رشد کند عالی ترین درجات را دارد و اگر رشد نکند پست ترین است. خدایا ما نمی‌توانیم خودمان را حفظ کنیم، خدایا تو خودت ما را حفظ کن. خداوندا، خیلی وقت‌ها که یک کاری می‌کنیم خیال می‌کنیم کارمان درست است. همان وقتی که گاهی وصل است قطع است.
وارد حرم امام رضا شدم کشیک حرم گفت می‌خواهی امشب در حرم تا صبح تنها بمانی؟ گفتم بله از خدا می‌خواهم گفت امشب نوبت من است. من امشب در حرم هستم، تو هم در حرم باش. با امام رضا هر چی می‌خواهی حرف بزن گفتم از خدا می‌خواهم، حرم خالی شد، عبا را انداختم کنار ضریح مقدس، صورت را گذاشتم، به نظر خودم سیم وصل شد، شروع کردم به حرف زدن، وسط حرف زدن به ذهنم آمد که آقای قرائتی می‌خواهی در باز شود زوارها بریزند تو؟
دیدم می‌گویم نه، همان وقتی که می‌گویم نه این خودخواهی است یعنی می‌خواهم من باشم و دیگران، همان وقتی که خیال کردم دارم به خدا نزدیک می‌شود در دنیا خودخواهی داشتم، آقا یک حرفی رفتم، به دلم چسبید، چی بود؟ هیچکس نبود. عجب آدم خودخواهی است. این می‌خواهد هیچکس نباشد که به دلش بچسبد، حرم رفتم به دلم نچسبید، شلوغ بود این دلش است خدا نیست.
خیلی وقت‌ها دل‌مان می‌خواهد یک کاری را بکنیم. همین دوربین چه قدر حواس آدم را پرت می‌کند خدا را از آدم دور می‌کند.
یک کسی داشت قنوت می‌خواند، سرنماز برای خودش. یک مرتبه دوربین آوردند جلویش وسط قنوت نمازش یک مرتبه همچین کرد خیلی راحت آدم خط را گم می‌کند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment