موضوع: انتخاب احسن در انتخابات
تاریخ پخش: 10/12/1402
عناوین:
1- دقت در انتخاب کارها و افراد
2- کشور و انقلاب، امانت شهدا نزد مردم
3- خطر بیاعتنایی به امور جامعه اسلامی
4- دوری از تعصبات نابجا در انتخابات
5- توجه به صلاحیت نامزدها، نه شهرت آنها
6- مشورت با افراد امین در انتخاب نامزدها
7- تضعیف نظام، خیانت به خون شهدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
از یک سو در آستانهی انتخابات هستیم که من به عنوان معلّم قرآن آن مقداری که متن قرآن است انشاءالله چند آیهاش را برایتان معنا کنم، ما دائماً در حال انتخابیم. همهی اینهایی که مریض شدند، در انتخاب شکست خوردند، چون باید این غذا را بخورد، انتخاب نکرد، یک غذای فاسد خورد. اینهایی که معتاد میشوند در انتخاب رفیق غافل شدند، رفتند با آدم معتاد رفیق شدند. اینهایی که ورشکست شدند، رفتند با شریکهای نااهل شریک شدند. یعنی هر جا سیلی میخوریم در انتخاب اشتباه کردیم، انتخاب همسر، انتخاب شریک اقتصادی، انتخاب در امور سیاسی. ما دائماً در حال انتخابیم.
1- دقت در انتخاب کارها و افراد
قرآن میفرماید، بارها گفته در موارد مختلف میفرماید، خدا میگوید «أَحْسَنِ تَقْویمٍ»، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی؟»، «أَحْسَنِ تَقْویمٍ» (تین/ 4)، یعنی من بهترین ساختمان را به انسان دادم. «أَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» (غافر/ 64، تغابن/ 3)، بهترین صوت را به شما دادم، نه خوشگلترین، کاملترین صورت را به شما دادم. «احسنُ الخالقین» (مؤمنون/ 14)، «أَحْسَنَ صُوَرَکُمْ»، «أَحْسَنِ تَقْویمٍ»، چند بار در قرآن کلمهی «أَحْسَن» آمده، یعنی بهترینها، خدا میگوید کارهای من بهترین هست، بعد میگوید میخواهم تو هم بهترین باشی، «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/ 18)، حرفهایی که گوش میدهی، بهترین حرف را قبول کنی. «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (هود/ 7، ملک/ 2)، در عمل بهترین را عمل کنی. میخواهی عبادت کنی، چه جوری عبادت خدا را بکنی؟ «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَل»، «خَیْرِ الْعَمَل» یعنی بهترین عمل. ممکن است کسی بگوید: «من نماز نمیخوانم، ولی عوضش پول به فقرا میدهم، نماز نمیخوانم، ولی عوضش فلان کار را میکنم.» خدا چی گفته؟ بهترین کار این است که ما انتخاب کنیم، یا بهترین کار این است که خالق انتخاب کند؟ گاهی وقتها میپرسند که چرا مثلاً تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها که ثواب هزار رکعت نماز را دارد (ر. ک به: الکافی، ج 3، کتاب الصّلاه، بَابُ التَّعْقِیبِ بَعْدَ الصَّلَاهِ وَ الدُّعَاء، ح 15، ص 343)، 34 بار الله اکبر، 33 بار الحمدلله، 33 بار سبحان الله، حالا 34 بار نمیشد 40 تا باشد؟ اگر به شما گفتند 34 متری گنج است، شما 40 متری را بِکَنی، به گنج میرسی؟
انتخاب احسن. حالا هر به چند سال یک بار، یا خبرگان، یا مجلس، یا شورای شهر، یک انتخاباتی میشود، الحمدلله در جمهوری اسلامی بعد از انقلاب، میانگین هر سال یک انتخابی شده، ولی بعضی از کشورهای همسایه که در جلسهی قبل گفتم، مثل سعودی، صد سال مردم سعودی در سعودی، حجاز زندگی کردند، یک بار هم پای صندوق نیامدند، چون اینها یک خاندان خاصّی هستند، خودشان تقسیم کردند.
در انتخابات، انتخاب غذا، انتخاب فکر، انتخاب کتاب، انتخاب دوست، خیلیها را که ما به عنوان دوست انتخاب میکنیم، دوست ما نیست، دشمن ما هست، ما را برای خودش میخواهد، ما را برای خودمان نمیخواهد. داریم اگر کسی خواست با کسی دوست بشود، سه تا شرط داشته باشد:
– اوّل ببیند نماز میخواند یا نه، چرا؟ برای اینکه تو هر چی هم با او دوست باشی، به او خدمت کنیم، بیش از خدا که لطف نکردی، خدا این همه نعمت به این بچّه داده نماز نمیخواند، آن کسی که از خدا با این همه نعمت تشکّر نمیکند، تو هم با او رفیق نشو، چون تو هم هر خدمتی بکنی، او که از خدا تشکّر نکرد، از تو هم؟ کمک کنید: از تو هم تشکّر؟ نمیکند.
– دو، ببینید نسبت به پدر و مادر باوفاست، یا بیوفاست، کسی که خدمات مادر را بیوفا بود، هر چه هم دوستش باشی به او خدمت کنی، به تو هم بیوفاست، او که به مادرش بیوفا بوده، به تو هم؟ بیوفا خواهد بود.
– سه، ببینید با رفقای قبلیاش چگونه بوده، اگر به رفقای قبلیاش خیانت کرده، به تو هم؟ خیانت خواهد کرد. اینها معیارهای اسلامی است.
سواد دلیل نیست، ممکن است کسی سوادش از شما بیشتر باشد، به هوایی که شاگرد اوّل هست، یا تیزهوش است، یا کلاسش بالاتر است، بگویی این باسواد است، با او رفیق شوم، ممکن است سوادش خوب باشد، ولی نیّتش خوب نباشد، نیّت بد داشته باشد. در انتخاب همه، ما دائماً در حال انتخابیم.
2- کشور و انقلاب، امانت شهدا نزد مردم
انتخابات، آیهی قرآن میگوید: «تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» (نساء/ 58)، امانت را به اهلش بدهید. انقلاب امانت است، ما انقلاب را، کلید کشور را به چه کسی میدهیم؟ این نماینده کیه؟ شورای شهر، شهردار، خبرگان. قرآن میگوید امانت را به اهل بدهید، آنچه ما داریم امانت است، باید به اهلش بسپاریم. یک حدیث میخواهم بخوانم، ترجمهاش را هم انشاءالله میفهمید. «مَن»، «مَن» یعنی چه؟ کسی که؛ «تقدم»، تقدُّم یعنی پیش بیفتد؛ «من تقدم علی قوم»: کسی پیش بیفتد بر یک قومی، یعنی بگوید من امام جماعت، من امام جمعه، من وکیل، وزیر، سفیر، اگر کسی خودش را مطرح کند؛ ولی «و هو یری»: میبیند با چشمهایش؛ که «من هو افضل»، میداند از خودش بهتر هم هست، ولی باز هم خودش را گنده میکند، کسی اگر یقین داشته که کسانی از او بهترند، و باز میآید خودش را جلو میاندازد؛ «خان الله»: خیانت کرده به خدا و «رسوله»: به رسول خدا خیانت کرده، «و المسلمین»: به همهی مسلمین هم خیانت کرده. (الغدیر، ج 8، ص 291 به نقل از تمهید الباقلانی، ص 190). اگر نمرهی چهارده خودش را مطرح میکند، با اینکه میداند در جامعه نمرهی هفده و هجده هم هستند، منتها من میخواهم خودم جلو بروم، اگر این باشد باید بسیاری از افراد حتّی بعد از اینکه کاندیدا شدند، بهتر این هست که استعفا بدهند، از تو بهتر هست یا نه؟ صرف اینکه من رأی میآورم، خب قرائتی هم رأی میآورد، چون مشهور هستم، ممکن است ما در بعضی شهرها رأی بیاوریم، یا خیلی شهرها، آیا واقعاً من به درد مجلس میخورم؟ آیا واقعاً من فقیه هستم در خبرگان، به درد فقها میخورم؟ خیلی انتخابات مسئلهی مهمّی است، کلید مملکت و خون شهدا را به چه کسی میسپاریم؟ قرآن میگوید: «تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»، این یکی.
افرادی هستند میگویند: «به ما چه؟!»، به ما چه یعنی چه؟ مملکت ما دشمن دارد، یا نه؟ قدرت میخواهیم، یا نه؟ آیا با کمی جمعیت قدرت پیدا میکنیم، یا با …؟ یک نفر به کسی اضافه بشود، قدرتش زیاد میشود. خدا به موسی گفت: «برو پهلوی فرعون دعوتش کن»، موسی گفت: من؟! تنهایی نمیتوانم، افرادی به من اضافه بشوند، «هارُونَ»، حضرت هارون داداشم هست، «هارُونَ أَخی» (طه/ 31)، داداشم برادرم باشد. هارون سنّش از موسی بیشتر بود، ولی پیغمبر اولوا العزم حضرت موسی بود. وقتی خدا گفت برو تبلیغ کن، به فرعون بگو تو خدا نیستی، گفت من تنهایی نمیتوانم، «هارونَ». چرا؟ «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/ 34): او بیانش از من بهتر است، تبلیغ بیان میخواهد. در سخنرانی، در استدلال هارون از من قویتر است، «هارُونَ أَخی» (طه/ 30). «اشْدُدْ بِهِ أَزْری» (طه/ 31): کمک بازوی من باشد، یعنی یک نفر به یک نفر اضافه بشود، زور میشود. حالا اگر جمعیت زیادی اضافه شدند، چی؟ انتخابات هر چی بیشتر جمعیت بشود، قدرت بیشتر میشود. نخ هر چی درازتر باشد، قدرت دوزندگی … اگر شما یک وجب نخ داشتی، سوزن یک وجب میدوزد، اگر دو وجب نخ داشتی، اگر سه وجب، هر چی نخ طولانی باشد، قدرت مانورش در فاستونی و پارچه بیشتر میشود. ما باید شرکت کنیم، منتها دقّت کنیم که بهتر بشود، در انتخابمان حواسمان را جمع کنیم.
3- خطر بیاعتنایی به امور جامعه اسلامی
اگر کسی بیخیال باشد، حدیث میگوید مسلمان نیست. اِه! یعنی کافر است؟! نه، کافر نیست، مسلمان ناقص است. حدیثش را بخوانم. «من أصبح»: یعنی کسی که صبح کند، یعنی از اوّل صبح؛ «و لم یهتم بامور المسلمین»: نسبت به امور مسلمانها اهتمام و همّت نداشته باشد؛ «فلیس بمسلم» (مکاتیب الرسول صلى الله علیه و آله و سلم، ج 3، ص 275) یعنی فکر نکند کجا زلزله آمد، اِه! فقط پای تلویزیون نشسته اِه! هیچی، زلزله شد، اِه! هیچی. پای تلویزیون مینشیند، هر حادثهای را فقط یک اِه میگوید، اهتمام بامور مسلمین. «من أصبح»، کسی که از اوّل وقت، «اهتمام»، «اهتمام» یعنی اینکه همّت کند، نه که حالا شد شد، نشد نشد، همّت کنید. آقا نمیشناسیم افراد را، مشورت کنید. با چه کسی مشورت کنیم؟ با آدمی مسلمانتر است، باتقواتر است، «من أصبح و لم یهتم بامور المسلمین …»
آقایان انتخاب شوندهها هم خیلی خوشحال نشوند که رأی آوردند، رأی آوردید الحمدلله، رأی هم نیاوردید غصّه نخورید. شما اگر برای خدا بودید، ثوابتان را دارید. شما به مسجد میروید، بعد میبینید نماز جماعت نیست، شما ثواب نماز جماعت را دارید، چون نیّتت مسجد بوده، نیّت خیر خودت را ثبتنام کردی، حالا در اثر کسالت، شرایط، یک صحنههایی پیش آمد که احساس کردی بروی کنار بهتر است، برو کنار.
امام خمینی 12 بهمن که در هواپیما نشست، از فرانسه به ایران بیاید، با او مصاحبه کردند، گفتند: «شما الآن وارد ایران میشوید، چه احساسی دارید؟»، فرمود: «هیچی». هیچی یعنی چه؟ خب حکومت دست شاه و بختیار و آمریکا بود، یعنی ممکن است هواپیما سرنگون بشود. سرنگون شدیم، شهید میشویم، اگر هم رفتیم حکومت اسلامی تشکیل میدهیم الحمدلله، شد الحمدلله، نشد الله اکبر. نگویید چون انتخاب شدم. استدلال، عکس بیشتر دلیل بر این نیست که من آدم خوبی هستم، ممکن است کسی پولش بیشتر است، عکسهای با صحنههای مختلف. به شعارها هم گوش ندهید، حدیث داریم به شعار گوش ندهید: «لَا تَنْظُرُوا»، ترجمه کنید ببینم، «لَا تَنْظُرُوا» یعنی چه؟ نگاه نکنید؛ «إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ»، به رکوع و سجود نگاه نکنید، ممکن است عادت به نماز کرده، نگاه کنید ببینید راست میگوید، یا دروغ. حرف که میزند، راست میگوید، یا دروغ میگوید؟ (الکافی، ج 2 ، کتاب الإیمان و الکفر، بَابُ الصِّدْقِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَه، ح 12، ص 105). دروغ هم که میگوید راستش را بگوید، بگوید آقا آن دفعه دروغ گفتم.
ما یک مهمان داشتیم، بابایمان خدا اموات همه را رحمت کند، از مهمان پرسید: «غذا خوردی؟»، گفت: «بله»، گفت: «راست میگویی، یا دروغ؟»، گفت: «دروغ». یعنی اگر هم یک جایی گفت، بگوید آقا من اشتباه کردم. نه، عقبنشینی زشت است. چه اشکال دارد، ما مرجع تقلید داریم که گاهی وقتها، من خودم پای درس مرجع تقلیدی میرفتم، از مراجع درجه یک، یک روز آمد یک بحثی کرد، فردایش آمد گفت: «آنچه دیروز گفتم، امروز عقیدهام برگشته، من از این آیه این را میفهمم، امروز این را میفهمم.» یک مهندس میآوری، این ساختمان را میسازد، بغل این ساختمان یک زمین دید، جور دیگر میسازد. یا سلیقهاش برمیگردد، یا تکامل پیدا میکند، یا مشورت میکند، تجربهاش بیشتر میشود.
فکر نکنید حتماً بروید رئیس مجلس بشوید، رئیس جمهور شوید، یا هر پستی بگیرید، فکر نکنید حتماً سعادت شما در این است، عزّت را از مدال و پست و درجه و وکیل و وزیر نگیرید. دعای ماه شعبان یک جملهاش این است: «الهی»، ترجمهاش را میفهمید، «الهی»: خدایا؛ «بِیَدِکَ»، «یَد» یعنی چی؟ دست، « بِیَدِکَ»: به دست توست؛ «زِیَادَتِی وَ نَقْصِی»: زیادی بشوم، یا کم بشوم دست توست. ما آدم داریم در اتاق پول هست، ولی گرسنگی میخورد، آدم هست سواد هم ندارد، ولی عزیزتر از بعضی افرادی هست که سواد دارند.
4- دوری از تعصبات نابجا در انتخابات
اگر کسی پستش را برای عزّت میخواهد … انتخابات ما چند رقم انتخابات نباید نباشد، انتخاباتی که انتفاعی نباشد، که اگر این برود مجلس، برای من یک کاری پیدا میکند. ممکن است برود مجلس و کار برای تو پیدا نمیکند. خودمان را نگاه کنیم که چه مشکلی را میتوانیم حل کنیم یک کسی آمد گفت: «آقای قرائتی، تو کاندیدا نمیشوی؟»، گفت: «ازم نمیآید، من بلد نیستم»، گفت: «نه، شما مشهوری»، گفتم: «شهرت دلیل بر این نیست که من رأی بیاورم، من شهرت دارم». یک وقت داشتم میرفتم، یک زن و شوهری با راه میرفتند، یک بچّه هم بغلش بود. این بچّه گفت: «مامان! مامان!»، گفت: «تلویزیون»، من خندهام گرفت که این بچّه در قنداق من را میشناسد. خب حالا این هنر شهرت، این دلیل بر این هست که من بروم کاندیدا بشوم؟ من پیاز را یک قرون میتوانم ارزان کنم؟ چه مشکلی از مملکت حل میشود؟ یک جوری حرکت کنیم که اگر شد الحمدلله، اگر نشد الله اکبر. انتقامی نباشد، انتفاعی نباشد، تعصّبی نباشد، روی محلّه، روی منطقه، همشاگردی بازی نباشد.
دلها دست خداست، قرآن یک آیه دارد میگوید، این هم آیه قرآن است، ولی ترجمهاش را میفهمید، «مَحَبَّهً مِنِّی» (طه/ 39)، محبّت از طرف خداست، خواسته باشد خدا محبوبت کند، در همین قیافه هم محبوبی، دوستت دارند، خواسته باشد محبوب نباشی، ممکن است بالاترین مقامات را هم بگیری، یک حرفی بزنی، یک کاری بکنی خراب شوی. نیّتمان این نباشد که من اگر نماینده شدم عزیزترم. یکی از علمای خبرگان را خدا رحمتش کند، مرحوم شد، در تلویزیون آمد، گفت: «من»، فقیه هم بود، مجتهد بود، گفت: «من حالش را ندارم، (چون پیر بود) به ما میگویند وظیفهی شرعیات هست، وظیفهی شرعیات هست، خیلی خب، حالا اگر وظیفهی شرعیام هست، اسمم را مینویسم، ولی اگر رأی دادید میرویم مجلس، ولی اگر هم رأی ندادی چه بهتر.» همچین در تلویزیون گفت چه بهتر، که من گفتم این چهقدر راحت هست. چهقدر این راحت هست. شد الحمدلله.
در انتخاب ببینیم چه کسی کار ازش میآید، اگر رأی نیاوردیم، انتقام نگیریم. منافقین سال اوّل انقلاب و انتخابات اوّل، منافقین هم کاندیدا شدند. یکی از این کاندیداهای منافقین در تبلیغاتش همچین گفت: «ملّت قهرمان ما»، خیلی سخنرانی میکرد. رأیها را شمردند، رأی نیاورد. تا دید رأی نیاورد، گفت: «این تودهی ناآگاه!»، یعنی صبح ساعت یازده ملّت قهرمان بودند، دو بعدازظهر توده شدند. جوری نباشد که اگر مردم به ما رأی دادند، مردم آگاه باشند، اگر رأی ندارند، بگوییم تودهی ناآگاه. تعصّب همشهریگری، این همشهریمان هست، این همروستایی ما هست، در خوابگاه دانشگاه در یک خوابگاه بودیم، در یک خانه بودیم، هیچی اینها را حساب نکنید. چه کسی دینش بیشتر است، توانش بیشتر است، تعهّد و تخصّص، کدامها بیشتر دارند، چه مشکلی را میتواند حل کند.
5- توجه به صلاحیت نامزدها، نه شهرت آنها
بعضیها ممکن است برای یک کاری خوب باشند، برای کار دیگر خوب نباشند. ممکن است بنده در معلمّی قوی باشم، امّا خواسته باشم رئیس یک صنفی باشم، کم بیاورم. شهرت دلیل نیست که چون ایشان را میشناسیم، چون ایشان را … اینهایی هم که با غذا و اینها سور میدهند، این حرفها، اینها هم حواسشان جمع باشد. ما کسی را پیدا کردیم، پول زیاد خرج کرد، چه شامهایی میداد و چه ناهارهایی میداد، ولی یکی از اینهایی که ناهار خورده بود، گفته بود: «من ناهار را میرفتم آنجا میخوردم، ولی رأی به کسی دیگر دادم»، یعنی گول ناهار را هم نباید بخوریم که چون ناهار بیشتر دادیم، پس اینها به ما رأی خواهند داد. خدا نخواسته باشد، به همه هم ناهار بدهی، به تو رأی نمیدهند. آخر بعضیها همهی کارهایشان مادّی هست، این برود منطقهی ما بخش هست، انشاءالله برود شهرش میکند، مرکز استانش میکند، شهر هست شهرستانش میکند. دلش خوش هست به اینکه حالا …
شیخ انصاری از علما و فقهایی بود که صد و بیست سال هست که هر که مجتهد شده، کتابهای این را خوانده که مجتهد شده، از علمای درجه یک یک یک. ایشان اوّل طلبگیاش گمنام بود، اصلاح که میرفت نیم ریال میداد، ما میگفتیم ده شاهی، نیم ریال میداد. باسوادتر شد نیم ریال. ثقه الإسلام نیم ریال. بعد ثقه الإسلام چیه؟ حجّه الإسلام نیم ریال. بعد حجّه الإسلام، حجّه الإسلام و المسلمین باز نیم ریال. بعد حجّه الإسلام و المسلمین، آیت الله، آیت الله نیم ریال. مرجع تقلید نیم ریال. این دلّاک گفت: «آقا، من چهل سال هست سر شما را اصلاح میکنم، همهاش نیم ریال میدهی؟! تو یک وقت طلبهی گمنام بودی، حالا آیت الله عظمی شدی؟!»، گفت: «آقا سوادم بیشتر شده، مساحت سرم که اضافه نشده!»، حالا اینجا شهر باشد یا شهرستان، وصل به این استان باشد، یا استان مستقل باشد، اینها یک محاسباتی هست، محاسبات اینطوری نکنید.
بعضی از مردهشورها وقتی مرده میآورند بشویند، قدیم بعضیهایشان اینطور بودند احتمالاً، نگاه میکرد اگر مرده چاق هست کیلویی میشست، اگر مرده بلند بود متری میشست، اگر بچّه بود عددی میشست، همهاش محاسباتش مادّی بود. بعضیها همهی حسابهایشان مادّی است. پنجاه سال پیش ما فکر کردیم که پزشک اطفال داریم، آخوند اطفال نداریم، گفتیم خودمان آخوند اطفال. یک طلبهی جوانی بودم و پنج، شش تا بچّه جمع کردم و تخته سیاه و قصّه و شروع به کار کردن کردم. یک نفر گفت: «آقای قرائتی، تو خیلی سیاست داری!»، گفتم: «من؟! کجای کار من به سیاست میخورد؟!»، گفت: «همین بچّههایی که پای تخته سیاه جمع کردی کلاس، اینها چهل سال دیگر تاجر بشوند، پولدار بشوند، سهم امامشان را به تو خواهند داد!».
6- مشورت با افراد امین در انتخاب نامزدها
فرض کنید این رأی آخرتان هست. به ما گفتند نماز که میخوانید فرض کنید نماز آخرین هست (الکافی، ج 4، کِتَابُ الْحَج، بَابُ فَضْلِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَهِ وَ ثَوَابِهِمَا، ح 37، ص 261)، با توجّه بخوانید. فرض کنید این آخرین انتخاباتتان هست، اوّلین انتخاباتتان هست، بگویی بین خودم و خدا از این بهتر سراغ ندارم، حالا ممکن است اشتباه کرده باشم، ولی من … هم مشورت کنید، هم مشورت با افراد باتقوا کنید، محاسبات مادّی را فقط در نظر نگیرید، به شعارها گول ندهید، همشهریگری، هملباسگری، چون آخوند هست به آخوند رأی بدهم، چون کتشلواری هست، به کتشلواری رأی بدهم. این محاسبات را نکنید. مملکت و امانت شهدا را به چه کسی میخواهید بسپارید؟ هم شرکت کنید، از خدا هم بخواهید خدایا این امّت را، مسیرش را جوری قرار بده که رضای خودت باشد.
از طرفی دیگر، الآن امام زنده باشد، در انتخابات میآید، یا نمیآید؟ سپهبد سلیمانی الآن باشد، در انتخابات میآید، یا نمیآید؟ اصلاً شهدا راضی هستند، یا راضی نیستند؟ مملکت مال شهداست، همهی جوانیاش را داده است و مردم هم توقّع نداشته باشند که وکیل همه کاره هست. وکیل مجلس نمیرود شهر شما را شهرستان کند، شهرستان شما را استانش کند، وکیل مجلس قانون صحیح درست میکند، قانونی که … یک وقت مسئولین کاشان که مقیم تهران بودند، جمعیشان خانهی ما آمدند که: «آقای قرائتی، پاشو پاشو وقت اقدام است!»، گفتم: «چی شده؟!»، گفتند: «یک راهآهن میخوهیم از تهران به اصفهان بکشیم، پاشو اقدام کنیم که این راهآهن از کاشان به اصفهان برود»، گفتم: «خب از کاشان نرود، چی میشود؟»، گفت: «از دلیجان خواهد رفت»، گفتم: «خب برود»، گفت: «مگر تو کاشانی نیستی؟! راهآهن تهران اصفهان از کاشان برود!»، گفتم: «راهآهن از کجا برود، سه تا شرط دارد: یک، کجا نزدیکتر هست؛ دو، کجا ارزانتر هست؛ سه، کجا زودتر تمام میشود. ممکن است این جادّه راهآهنش مسافتش بیشتر باشد، پل زدنش طولانیتر بشود، کجا مشتریاش بیشتر است، کجا مسافر بیشتر است، کجا ارزانتر است، کجا راهآهن زودتر درست میشود». گفتند: «پس چی؟!»، گفتم: «من اقدام نمیکنم، من که کاشان را دوست دارم، افتخار هم میکنم که کاشانیام، امّا کاشانپرست نیستم که حالا این …» نباید مردم توقّع داشته باشند که نمایندهی هر شهری، برای آن شهر … باید برای کلّ کشور، برای قوانین کشور برنامهریزی کند، تعصّب منطقهای نباشد. علاقه خوب است، پرستش بد است، کاشان دوستی خوب است، امّا کاشانپرستی نه. آدم وطنش را دوست داشته باشد، «حُبُّ الوَطَن» خوب است، امّا نه، به این رأی دادیم که این شهر را استانش بکند، در این فکرها نباشید، برای خدا رأی بدهید.
7- تضعیف نظام، خیانت به خون شهدا
امّا عیبها و تضعیفهایی که هست. اوّل این را من چند بار گفتم، ولی خواهش میکنم چون شب انتخابات گوش میدهید، یک بار دیگر حرفها را گوش بدهید. این حرف هم از خودم نیست، از مرحوم آقای صفائی هست، کتابهای زیادی داشته به نام عین. صاد، از دانشمندان بود. سه تا جمله گفت، پدر شهید هم هست، سه تا جمله گفت، خیلی خوشم آمد، خواهش میکنم این را حفظ کنید: «توجیه حماقت است»، توجیه یعنی اینکه بگوییم مردم همه خوبند، مسئولین هم خوب هستند، کارها هم همه درست هست. خیلی باید آدم احمقی باشد که عیبها را نبیند، آدم عیبها را میبیند، حالا تورّم هست، گرانی هست، اختلاس هست، توجیه نمیکنیم، مملکت ما عیب و کمبود دارد، توجیه بکنیم آدم احمقی هستیم، توجیه حماقت هست، حماقت یعنی احمقی. ولی تضعیف هم نکنیم، چند صد هزار شهید و جانباز و اسیر رفتند تا این جمهوری را درست کردند، حالا ما در انتخابات شرکت نکنیم؟ جمعه نرویم؟ جماعت نرویم؟ در انتخابات نرویم؟ در خبرگان بیخیال باشیم؟ تضعیف کنیم، صدها هزار شهید دادیم تا این انقلاب … نباید تضعیف کرد. «تکمیل رسالت است»، رسالت ما این است که ببینیم، به یکی از دانشمندان سخنرانی میکرد، به او گفتند: «مشتریهایت با کفش در حسینیه میآیند»، گفت: «من هنر داشتم اینها را از خیابان با کفش در حسینیه آوردم، شما هنر داری یک حدیث بخوان کفشهایش را بِکَنَد.» یعنی ادامهاش را، بعدش را تو درست کن. نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید: «توجیه؟ با هم بگویید، بلند بگویید: «توجیه؟»، بلند بگویید، توجیه؟ «حماقت است»، یعنی ما نمیگوییم مملکت ما بیعیب است، مسئولین بینقصند، خلاف نشده، توجیه نمیکنیم، عیب داریم. حالا که عیب داریم، پس ما کنار بکشیم؟ نه، تضعیف نظام هم جنایت به خون شهداست، این همه شهید دادیم برای اینکه این نظام درست شد. تکمیل رسالت است. «توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است، تکمیل رسالت است.» مسئولیت ما چیه؟ این است که سعی کنیم عیبمان کمتر باشد.
دنبال آدم بیعیب هم نگردید، حدیث داریم: «اگر رفیقی میخواهی که بیعیب باشد، بیرفیق میمانی.» (جامع الأخبار، ص 181)، چون هر کسی یک عیب دارد، هر کسی یک عیبی دارد. «مَادُّ الْقَامَه»، «قامَه» میگویند قدّ و قامتش بلند است، «مَادُّ الْقَامَه» قامتش بلند است، به به! چه هیکلی! چه تیپی دارد! ولی میگوید: «قَصِیرُ الْهِمَّه»، همّتش کوتاه است. قد کشیده، همّت باریک. «طَلِیقُ اللِّسَان»، بیان نرم است، نرم است، چه گرم است، چه شیرین حرف میزند! «لِسان» یعنی؟ زبان، زبانش نرم است؛ «حَدِیدُ الْجَنَان»، قلبش سنگ است، زبان نرم است، قلب سنگ است، قد بلند است، همّت کوتاه است. (نهجالبلاغه، کلام 234) خیابانها و اتوبان و بلوار گشاد شده، امّا رودهها تنگ شده، یک کلمه را حاضر نیست ببخشد، آقا ما بخشیدیم از حقّمان. میگوید: «نه، روز قیامت میخواهم یقهاش را بگیرم!» بابا، یک خلافی کرده، حالا یک کلمهی زشتی گفته، او را ببخش. نخیر، روز قیامت میخواهم یقهاش را بگیرم. ولش کن بابا، روز قیامت اینقدر گیر هستند، دیگر گیر تو یکی نباشند. کسی آمد پهلوی من گفت: «آقای قرائتی غیبتت را کردم»، گفتم: «حلال»، گفت: «نمیپرسی کیام، چی گفتم؟!»، گفتم: «قیامت اینقدر گیر هستی، من اینقدر قیامت گیر هستم، دیگر ما دو تا گیر همدیگر نباشیم، برو.» هیکل بزرگ است، روح کوچک است. خیابان گشاد است، روده تنگ است. قد بلند است، همّت کوتاه است.
دنبال آدم بیعیب هم نگردید، منتها نگاه کنیم این عیبش کمتر است. حدیث هم داریم اگر دنبال رفیق بیعیب بگردی، بیرفیق میمانی. بعضی وقتها هم توقّعشان بیشتر است. به یک جوان گفتم: «چرا داماد نمیشوی؟»، گفت: «راستش را میخواهی، من میخواهم دختری را که میگیرم، خوشگلترین دخترهای دنیا باشد»، گفتم: «حالا تو خودت خوشگلترینی؟! تو خودت چه شکلی داری که حالا میخواهی خوشگلترین را بگیری؟! و در ثانی حالا اگر یک دختر خوشگلی را پیدا کردی گرفتی، بعداً در یک عقد و عروسی دخترهای دیگر را که دیدی، نمیگویی اِه! این خوشگلتر از زن من هست! اگر دنبال خوشگل باشی، هر چی هم خوشگل باشد، یک خوشگلتر پیدا میشود، باز دلت آنجا خواهد رفت، همیشه متزلزلی. مثل اینهایی که در ماشین نشستند، میگویند این ماشین الآن چند میلیارد است، آن چند صد میلیون هست. دارد راه میرود هی ماشینها را قیمت میکند، این دلش جای دیگر هست. بگو یک شوهری باشد رضای خدا درش باشد، بیعیب باشد، کمعیب باشد. دنبال کسی نگردید بیعیب باشد، گیرتان نمیآید، آدم بیعیب نیست.
خدایا مسیر انتخابات را آن گونه قرار بده که اوّل همه رضای تو، رضای امام زمان، رضای مراجع و امام و شهدا، رضای خانوادههای شهدا در آن باشد و برای مملکت ما صلاح و خیر پیش بیاورد.
کسانی که به این کشور، سه رقم آدم در کشور داریم: آدمهایی که خدمت میکنند، خدایا هر که به این کشور خدمت میکند، خیر دنیا و آخرت به خودش مرحمت بفرما.
کسانی هستند ناشیاند، بلد نیستند خراب میکنند، خدایا ناشیها و ناآگاهان ما را آگاه بفرما.
گول خوردههای ما را نجات بده.
افرادی هم هستند خیانت میکنند، یعنی با علم و عمد، روی غرض دارند خیانت میکنند، نقشههایشان را نقش بر آب، توطئههایشان را خنثی، توطئهگران نااهلشان را نابود بفرما.
انشاءالله شرکت میکنیم و دیگران را هم وادار به شرکت میکنیم، عیبها را هم قبول داریم، باید سراغ کسی برویم که عیبش کمتر باشد و سابقهاش بهتر باشد و اگر ما برای خدا اقدام کنیم، خدا هم کمکمان میکند، «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ» (محمّد/ 7). من برای گرانی عدس و رب گوجه و نرخ و ورامین و مالیات و … ما برای اینها نمیرویم، میرویم قانون خدا پیاده شود، اگر برای خدا قیام کنیم، خدا مشکلات را حل میکند، «ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ» (عبس/ 20)، راهها را باز میکند.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 18 سوره زمر، به کدام ویژگی بندگان خدا اشاره دارد؟
1) پیروی از پیامبران و امامان
2) پیروی از بهترین سخن
3) پیروی از والدین
2- آیه 58 سوره نساء به چه امری فرمان میدهد؟
1) امانت را به اهلش بسپارید.
2) امانت را نزد خود نگهدارید.
3) دین، امانت خدا نزد شماست.
3- بر اساس روایات، ملاک اعتماد به دیگران چیست؟
1) طولانیبودن رکوع و سجود
2) انفاق و صدقه به نیازمندان
3) صداقت در گفتار و رفتار
4- در شرایط فعلی کشور، کدام گزاره دلیل شرکت ما در انتخابات است؟
1) تضعیف خیانت است
2) تکمیل رسالت است
3) هر دو مورد
5- آیه 7 سوره هود، به کدام یک از دلایل آزمایش الهی اشاره دارد؟
1) عبادت و بندگی خدا
2) انجام بهترین کارها
3) دوری از گناهان