فرهنگ امنیت
بنی آدم اعضای یکدیگرند
این یک سنت همیشگى است نیکىها و بدیها سرانجام به خود انسان باز مىگردد، هر ضربهاى که انسان مىزند بر پیکر خویشتن زده است و هر خدمتى به دیگرى مىکند در حقیقت به خود خدمت کرده است. همهی ما نسبت به امنیت خود، خانواده و جامعه مسئولیم. قرآن میفرماید: «بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ»[1] همه از یکدیگرید.
و در آیه دیگر میفرماید: «وَ الْمُومِنُونَ وَ الْمُومِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[2] مردان وزنان با ایمان، یار و یاور و اولیای یکدیگرند.
و در آیه دیگر میفرماید: «ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ»[3] شما را چه شده که در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعف نمیجنگید.
امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره مسئولیت انسان نسبت به همنوعان چنین میفرماید: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق»[4] مردم دو دستهاند: یا به دین با تو برادرند و یا به آفرینش با تو برابرند.
هر چه کنی به خود کنی
نیکى و بدى ما، به خداوند سود یا زیانى نمىرساند بلکه نتیجه آن به خود ما باز مىگردد. اگر در جامعه به ایجاد ناامنی و بینظمی کمک کنیم، قطعاً نتیجه آن به خودمان بازمیگردد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «نِعْمَتَانِ مَجْهُولَتَانِ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیه»[5] دو نعمتند که قدرشان مجهول است: امنیت و صحت!
قرآن میفرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لانْفُسِکمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»[6] اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کردهاید واگر بدی کنید (باز هم) به خود بد کردهاید.
و در آیه دیگر میفرماید: «وَ لا یحِیقُ الْمَکرُ السَّیی إِلا بِأَهْلِهِ»[7] و نیرنگ بد جز اهلش را فرا نگیرد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِیهِ وَقَعَ فِیهَا»[8] هرکس چاهى براى دیگران بکند خودش در آن مىافتد.
امنیت در پناه عدالت
در حکومت اسلامی حتی مجرمین باید امنیت داشته و نسبت به اجرای دقیق احکام و حدود اطمینان و آرامش داشته باشند. امام باقر علیهالسلام فرمود: «إِنَّ أَمِیرَ الْمُومِنِینَ علیهالسلام أَمَرَ قَنْبَرَ أَنْ یضْرِبَ رَجُلا حَدّاً فَغَلُظَ قَنْبَرٌ فَزَادَهُ ثَلاثَهَ أَسْوَاطٍ فَأَقَادَهُ عَلِی علیهالسلام مِنْ قَنْبَرٍ ثَلاثَهَ أَسْوَاطٍ»[9] امیرالمؤمنین علیهالسلام به قنبر دستور داد که مرد خلافکاری را شلاق بزند. قنبر سه شلاق اضافه زد، حضرت آن سه شلاق را به خود قنبر زد.
سلب امنیت، بالاتر از قتل
قرآن یکجا میفرماید: «وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل»[10] فتنه از کشتار هم بدتر است.
و در جای دیگر میفرماید: «وَ الْفِتْنَهُ أَکبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»[11] فتنه، از قتل بالاتر است. چرا که قتل، جنایتى است بر جسم انسان و فتنه جنایتى است بر جان و روح و ایمان انسانها.
مراد از کلمه «فتنه» در آیه، شرک، شکنجه، امتحان و بلوی است (که هرکدام از اینها به نوعی مخل امنیت جامعه هستند.) این احتمال از سوى بعضى از مفسران داده شده که منظور از فتنه در اینجا همان فساد اجتماعى باشد، از جمله تبعید کردن مؤمنان از وطنشان که این امور گاه از کشتن هم دردناکتر است، یا سبب قتل و کشتارها در اجتماع مىشود، در آیه 73 سوره انفال چنین مىخوانیم: «إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکنْ فِتْنَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کبِیرٌ» اگر این دستور را (قطع رابطه با کفار) انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمى در زمین روى مىدهد. (در این آیه فتنه و فساد در کنار هم قرار گرفته است).
سلب امنیت عمومی، با کشتن یک نفر
همانگونه که تامین امنیت برای یک نفر مانند نجات دادن تمام انسانها است «وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً» هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد چنان است که گویی همه انسانها را کشته است. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً»[12]
در این آیه از کشتن یک نفر به منزلهى کشتن همهى مردم مطرح شده است. براى توضیح این حقیقت چند بیان و معنا مىتوان عرضه کرد:
الف: قتل یک نفر، کیفرى همچون قتل همه مردم را دارد.
ب: حرمت قتل یک نفر نزد خداوند، به منزله قتل همهى مردم نزد شماست.
ج: قتل یک نفر، بىاعتنایى به مقام انسانیت است.
ه: قتل یک نفر، سلب امنیت از همهى مردم است.
و: چون انسانها به منزلهى اعضاى یک پیکرند، پس قتل یکى قتل همه است.
ز: جایگاه دوزخى قاتل یک نفر، جایگاه کسى است که قاتل همه باشد. «یوضَعُ فِی مَوْضِعٍ مِنْ جَهَنَّمَ إِلَیهِ ینْتَهِی شِدَّهُ عَذَابِ أَهْلِهَا لَوْ قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعا»[13]
ح: قتل یک نفر، زمینهساز قتل همه است.
ط: یک انسان مىتواند سرچشمهى یک نسل باشد، پس قتل او به منزلهى قتل یک نسل است.
ی: یک انسان زمانی که ارتباطش با سایر انسانها قطع میشود، برای او مانند این است که همهی انسانها کشته شدهاند، و ارتباط و بهرهای که از همه میتوانست ببرد، دیگر برای او میسر نیست.
در روایات مىخوانیم: «لَزَوالُ الدنیا أهوَنُ عِندَ اللّه ِ مِن قَتلِ رجُلٍ مُسلمٍ»[14] فانىشدن تمام دنیا نزد خدا، از کشتن یک مسلمان آسانتر است.
جامعه ناامن، جامعه مرده
قصاص یک برخورد و انتقام شخصی نیست، بلکه تأمین کننده امنیت اجتماعی است. قرآن میفرماید: «لَکمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ»[15] برای شما در قصاص، حیات (و زندگی نهفته) است.
در جامعهای که متجاوز قصاص نشود، عدالت و امنیت از بین میرود و آن جامعه گویا حیاتی ندارد و مرده است. چنانکه در پزشکی و کشاورزی و دامداری، لازمه حیات و سلامت انسان، گیاه وحیوان، از بین بردن میکروبها و آفات است.
امنیت، بهانهی فرار منافقین از جبهه
آرامش و امنیت فکرى و خانوادگى براى رزمنده به قدرى ضرورى است که منافقان، دغدغه آن را بهانه ترک جبهه خود قرار دادند. در جریان جنگ احزاب (خندق) که در سال پنجم هجرت واقع شد جمعى از بیماردلان به بهانهى حفاظت از خانهى خود، مىخواستند از جبهه دست بشکند. قرآن میفرماید: «وَ یسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنا عَوْرَهٌ وَ ما هِی بِعَوْرَهٍ إِنْ یرِیدُونَ إِلاَّ فِراراً»[16] و گروهی از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند (و) میگفتند: همانا خانههای ما بی حفاظ است. در حالی که بی حفاظ نبود و آنان جز فرار (از جنگ) قصد دیگری نداشتند.
امنیت، دستاویز طاغوتها
طاغوتها، جنایت خود را توجیه مىکنند و برقرارى آرمش و امنیت، دستاویزشان براى سرکوب حرکتهاى دینى و اصلاحى است. فرعون، ناامنی و ترس از تغییر دین مردم را دلیل قتل موسی مىدانست و میگفت که من نگرانم موسی و هارون در زمین فساد کنند و امنیت شما را بر هم بزنند. «وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یبَدِّلَ دِینَکمْ أَوْ أَنْ یظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ»[17] و فرعون گفت: مرا بگذارید تا موسی را بکشم و او پروردگارش را به یاری طلبد (تا نجاتش دهد) همانا من میترسم که دین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد بر پا کند.
جهاد برای حفظ امنیت
در فرهنگ قرآن، خون یاغى ارزش ندارد. براى برقرارى امنیت و عدالت، حتّى اگر لازم شد، باید مسلمانان یاغى کشته شوند. قرآن میفرماید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللَّـهِ»[18] هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند در میان آنها صلح بر قرار سازید و اگر یکی از آنها بر دیگری تجاوز کند با طایفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد.
گرچه اقتضاى ایمان، دورى از نزاع و برخورد میان مؤمنان است، امّا مؤمنان، معصوم نیستند که خطایى از آنها سرنزند و چه بسا گفتن جملهاى یا انجام کارى، موجب بروز درگیرى میان آنان گردد. بنابراین باید آماده بود تا در صورت بروز چنین برخوردهایى، ضمن خاموش کردن آتش فتنه، حقّ مظلوم پایمال نشود و چنان با ظالم برخورد شود که دیگر تجاوزى تکرار نگردد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «انْصُرْ أَخَاک ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً، قَالَ: أَنْصُرُهُ مَظْلُوماً فَکیفَ أَنْصُرُهُ ظَالِماً؟ فَقَالَ: کفَّهُ عَنِ الظُّلْمِ»[19] برادر دینى خود را خواه ظالم باشد یا مظلوم، یارى کن. اگر مظلوم است، در گرفتن حقّ و اگر ظالم است، در جلوگیرى از ظلم.
برگی از تاریخ
آیه 9 سوره حجرات آیهاى است که براى تلاوتش دو دست قطع شد. در ماجراى جنگ جمل، هر چند حضرت على علیهالسلام مخالفان را از برپاکردن جنگ نهى فرمود، امّا طرفداران عایشه گوش ندادند و حضرت به خداوند شکایت کرد که مردم نافرمانى مىکنند. آنگاه قرآن را به دست گرفت و فرمود: کیست که آیه «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ …» را براى مردم بخواند؟
شخصى به نام مسلم مجاشعى گفت: من این آیه را با صداى بلند مىخوانم.
امام فرمود: دستان تو را قطع و تو را شهید خواهند کرد. گفت: «فهذا قلیل فى ذات الله» شهادت من در راه خدا چیزى نیست. آنگاه قرآن را به دست گرفت و در برابر لشگر عایشه ایستاد و مردم را به ایمان به خدا دعوت کرد تا شاید خونى ریخته نشود و جنگى صورت نگیرد، اما آنان بر او حمله کردند و دست راست او را قطع کردند، قرآن را به دست چپ گرفت، دست چپ او را نیز جدا کردند، قرآن را به دندان گرفت، سرانجام این تلاوت کننده قرآن را به شهادت رساندند. حضرت على علیه السلام بعد از شهادت او دستور حمله داد.[20]
ایجاد امنیت با جستجوی خانهبهخانه
فراهم آوردن قدرت براى سرکوبى فتنهگران و سلب امنیت از آنان، حتّى از طریق گشت خانه به خانه، کارى نیکو است. قرآن میفرماید: «فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ»[21] پس درون خانهها را جستجو کنند (تا فتنهگران را یافته کیفر دهند).
کیفر سخت امنیتشکنان
برای کسانی که امنیت جامعه را به هم میزنند کیفرهای سختی درنظر گرفته شده. مانند: اعدام، قطع دست و پا و تبعید و… قرآن میفرماید: «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الارْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الارْضِ ذلِک»[22] همانا کیفر آنان که با خداوند و پیامبرش به محاربه برمیخیزند و (با سلاح و تهدید و غارت) در زمین به فساد میکوشند، آن است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست و پایشان بطور مخالف بریده شود یا آنکه از سرزمین (خودشان) تبعید شوند.
در شأن نزول آیه آمده است که جمعی از مشرکانِ مکه به مدینه آمده، مسلمان شدند. ولی چون بیمار بودند به فرمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به منطقهی خوش آب و هوایی در بیرون مدینه رفته و اجازه یافتند از شیر شترهای زکات بهره ببرند. امّا چون سالم شدند، چوپانهای مسلمان را گرفته، دست و پایشان را بریدند و چشمانشان را کور کرده، شتران را به غارت بردند و از اسلام هم دست کشیدند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دستور داد آنان را دستگیر کنند و همان کاری را که با چوپانان کرده بودند، بر سر خودشان آوردند. در این هنگام آیهی فوق نازل شد.
برخورد انقلابی با امنیتشکنان
اوّل کسىکه باید در برابر به مخاطره اندازان امنیت جامعه قیام کند، رهبر اسلامى است و کسانى که از ایجاد فتنه و دلهره دست بر نمىدارند، باید با شدّت و ذلّت کشته شوند. قرآن میفرماید: «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَک فِیها إِلَّا قَلِیلًا»[23] اگر منافقان و کسانى که در دلهایشان بیمارى است و آنان که در مدینه شایعه پراکنى مىکنند (از کارشان) دست بر ندارند، حتماً تو را بر ضّد آنان مىشورانیم، آنگاه جز مدّت کوتاهى نمىتوانند در کنار تو در این شهر بمانند.
«مَلْعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا»[24] آنان لعنت شدگانند، هر کجا یافت شوند باید دستگیر شده و به سختى کشته شوند.
«سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا»[25] این سنّت خداوند دربارهى کسانى است که پیش از این بودهاند (و این فتنه انگیزىها و دلهرهها را در جامعه به وجود مىآوردند) و هرگز براى سنّت خداوند تغییرى نخواهى یافت.
«مرجفون» از «ارجاف»، به کسانى گفته مىشود که با شایعهسازى، در جامعهى اسلامى دلهره ایجاد مىکنند. کسانى که به جبهه نمىرفتند، امّا در شهر شایعه مىکردند که مسلمانان شکست خوردند و کفّار پیروز شدند یا پیامبر اسلام شهید شد، آنان با این اقدام زشت سبب نگرانى مردم مىشدند و «لَنُغْرِینَّک» از «اغراء» به معناى چسباندن و کنایه از تسلّط همه جانبه است.
«لا یجاوِرُونَک فِیها» به معنای تبعید امنیتشکنان است. اسلام چنان به امنیت جامعه اهمیت مىدهد که فرمانِ اخراج کسانى را که در میان مردم دلهره و ناامنى ایجاد مىکنند، صادر نموده است.
«أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا» به این معناست که براى فتنهانگیزان و اخلالگران امنیت جامعه، هیچ جایى نباید محل امن باشد و هر کجا یافت شوند باید دستگیر شوند و در دستگیرى امنیتشکنان، همه مردم باید بسیج شوند.
قطع دست سارق، برای امنیت عمومی
قطع دست سارق برای امنیت است نه به خاطر جنسی که ربوده شده است. قرآن میفرماید: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُما جَزاءً بِما کسَبا نَکالاً مِنَ اللَّـهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ»[26] مرد و زن دزد را به جزای کاری که انجام دادهاند دستشان را قطع کنید.این کیفری است از سوی خداوند و خداوند مقتدر حکیم است.
کلمهی «نَکالَ» به معنای امر بازدارنده است. قوانین جزایی اسلام برای بازدارندگی است، نه انتقامجویی. «نَکالَ» به عقوبتی گفته میشود که مایهی عبرت دیگران باشد، در نتیجه این مجازات بیشتر نقش بازدارندگی و حفظ امنیت دارد. قطع دست، براى مجرم عامل هشدار دائمى و مایهى جلوگیرى از لغزش مجدّد او و دیگران است.
از مرحوم سید مرتضى علمالهدى (از علماى هزار سال قبل) پرسیدند: چرا دستى که پانصد مثقال طلا دیه دارد، به خاطر یک چهارم مثقال دزدى، قطع مىشود؟ پاسخ فرمود: امانت، قیمت دست را بالا مىبرد و خیانت، ارزش آن را مىکاهد.
آیا قطع دست دزد ظلم نیست؟
ممکن است با این سؤال به این شبهه دامن زده شود که اسلام دین خشونت است! اما با در نظرگرفتن مواردی میبینیم که اسلام دستور به قطع دست هر دزدی نداده است و شروط متعددی را برای اجرای این حکم درنظر گرفته است. طبق روایات، مقدار قطع دست، چهار انگشت است و باید انگشت شست و کف دست باقى بماند. مقدار مالى هم که به خاطر آن دست دزد قطع مىشود، باید حداقل به قیمت یک چهارم دینار (یک چهارم مثقال طلا) باشد. مال هم باید در مکان حفاظت شده باشد، نه در مثل کاروانسرا، حمّام، مسجد و اماکن عمومى. سارق نیز باید از قانون قطع دست مطلع باشد، وگرنه دست او قطع نمىشود. دزد هم برای سرقت باید قفلی را بشکند یا دیواری را تخریب کند. همچنین اگر کسى در سالهاى قحطى از روى اضطرار، مواد غذایى را سرقت کند دستش قطع نمىشود. البتّه در تمام مواردى که دست قطع نمىشود کیفرهاى دیگرى در کار است که تفصیل آن در کتب فقهى آمده است.[27]
عذاب اخروی امنیتشکنان
اسلام برای ایجاد امنیت در جامعه پیش بینیهای لازم را کرده است. قرآن میفرماید: «وَ مَنْ یقْتُلْ مُومِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»[28] و هر کس به عمد مؤمنی را بکشد پس کیفرش دوزخ است که همیشه در آن خواهد بود، و خداوند بر او غضب و لعنت کرده و برای او عذابی بزرگ آماده ساخته است.
در شرایط بحرانى جنگ احد، یکى از مسلمانان، مسلمان دیگرى را به خاطر خصومتهاى شخصى دوران جاهلیت کشت. پیامبر اکرم از طریق وحى آگاه شد و در بازگشت از احد، در محلّهى «قُبا» به قصاص قتل مؤمن دستور داد، آن مسلمان قاتل را بکشند و به پشیمانى او توجّهى نکرد.[29] «تعمّد» از «عمود» است واز آنجا که ستون کارها نیت است، به کارى که با انگیزهى قبلى باشد، عمدى گویند.
اسلام براى جان مسلمان و حفظ امنیت افراد، اهمیت بسیار قائل شده و کیفر عذاب ابدى را براى آن مقرّر داشته تا جلوى قتل و جرائم سنگین گرفته شود. تعبیراتى که در این آیه براى «قتل عمدى مؤمن» به کار رفته، دربارهى هیچ گناهى نیامده است. امام صادق علیه السلام فرمود: «فَإِنَّ تَوْبَتَهُ أَنْ یقَادَ مِنْهُ»[30] توبهى کسى که از روى عمد مؤمنى را بکشد قصاص است.
در روایات متعدّدى به بزرگى گناه قتل تصریح شده، از جمله:
1- در قیامت، کشتن بىگناهان اوّلین مسألهاى است که از آن سؤال مىشود.
2- یاغىترین افراد، کسى است که انسانى را بکشد یا بزند.
3- علاوه بر گناه قتل، گناهان مقتول هم به دوش قاتل مىافتد.
4- اگر اهل آسمان و زمین در قتل مؤمنى شریک شوند، همه عذاب مىشوند.
5- اگر همه دنیا فنا شود، آسانتر از قتل یک بىگناه است.[31]
نمونههایی از برهمزنندگان امنیت
طاغوتها با تهدید
فرعون خطاب به ساحرانی که به موسی ایمان آورده بودند گفت: «أُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَ أَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکمْ أَجْمَعِینَ * قالُوا إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ»[32] حتماً دست و پاهایتان را بر خلاف یکدیگر (یکی از راست و یکی از چپ) قطع خواهم کرد، سپس همهی شما را به دار خواهم کشید. (ولی ساحران در پاسخ) گفتند: (مهم نیست، هرچه مىخواهى بکن) همانا ما به سوى پروردگارمان بازمى گردیم.
به نقل روایات وتاریخ، فرعون، مؤمنان به موسى علیه السلام را قطعه قطعه کرد و به شاخههاى درخت خرما آویخت. همواره فرعون و فرعونیان با تدارکات و سر و صدا به تهدید و برهم زدن امنیت مؤمنان مشغول بودند.
در آیات دیگر درباره شیوهی فرعونی میفرماید که گاهی با تحقیر «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ»[33] و گاهی با تحدید و گاهى با تهدید امنیت مردم را برهم می زدند. «لَأَجْعَلَنَّک مِنَ الْمَسْجُونِینَ»[34] قطعاً تو را از زندانیان قرار خواهم داد.
هنرمندان فاسد با هنر
نقش هنر و هنرمند غیر متعهّد در تخریب باورهاى دینى و انحراف مردم و برهم زدن امنیت، کمتر از قدرت طاغوت نیست. قرآن میفرماید: «وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِی»[35] سامری (با ساخت مجسمه گوساله) آنها را گمراه کرد.
بعد از نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان و غرق شدن آنها در نیل، موسى ماموریت پیدا مىکند براى گرفتن الواح تورات، مدت سى شب به کوه طور برود، ولى بعدا براى آزمایش مردم، ده شب تمدید مىگردد، سامرى که مردى نیرنگ باز بود از این فرصت استفاده کرده، از طلا و جواهراتى که نزد بنى اسرائیل از فرعونیان به یادگار مانده بود گوسالهاى مىسازد که صداى مخصوصى از آن بگوش مىرسد و بنى اسرائیل را به پرستش آن دعوت مىکند. اکثریت قاطع بنى اسرائیل به او مىپیوندند، هارون جانشین و برادر موسى با اقلیتى بر آئین توحید باقى مىمانند، اما هر چه مىکوشند دیگران را از این انحراف بزرگ باز گردانند توفیق نمىیابند، بلکه چیزى نمانده بود که خود هارون را هم از بین ببرند.[36]
سرمایهداران با زرق و برق و ایجاد سرگرمی
قرآن میفرماید: «رَبَّنا إِنَّک آتَیتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَهً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیضِلُّوا عَنْ سَبِیلِک»[37] و موسی گفت: پروردگارا! تو به فرعون و بزرگان قومش در زندگی دنیا زینت و اموال بسیار دادهای، پروردگارا تا (به وسیلهی آنها،) مردم را از راه تو گمراه سازند.
و در آیه دیگر میفرماید: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یتَّخِذَها هُزُواً أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»[38] و برخی از مردم، خریدار سخنان بیهوده و سرگرم کنندهاند، تا بی هیچ علمی، (دیگران را) از راه خدا گمراه کنند و آن را به مسخره گیرند؛ آنان برایشان عذابی خوار کننده است.
کلمهى «لَهْوَ»، به معناى چیزى است که انسان را از هدف مهم بازدارد و «لَهْوَ الْحَدِیثِ» به سخن بیهودهاى گویند که انسان را از حقّ باز دارد.
شیطان با وسوسه
تحریکات شیطان دائمى است و قصد او برهم زدن امنیت جامعهی مسلمانان به هر وسیلهای است. قرآن میفرماید: «إِنَّما یرِیدُ الشَّیطانُ أَنْ یوقِعَ بَینَکمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاء»[39] همانا شیطان مىخواهد میان شما دشمنى و کینه بیفکند.
و در آیه دیگر میفرماید: «یرِیدُ الشَّیطانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالا بَعِیداً»[40] و شیطان میخواهد آنان را گمراه کند، گمراهی دور و درازی!
نتیجهى مراجعه و پناه به طاغوت، سقوط به درّه هولناک است. درباره شأن نزول این آیه آمده است که میان یک منافق مسلماننما و یک یهودى نزاع شد. بنا بر داورى گذاشتند. یهودى پیامبر را به خاطر امانت و عدالت به داورى قبول کرد، ولى آن منافق گفت: من به داورى کعببن اشرف (که از بزرگان یهود بود) راضیم، زیرا مىدانست که با هدایایى مىتواند نظر کعب را به نفع خود جلب کند. این آیه در نکوهش آن رفتار نازل شد.
دانشمندان فاسد با قلم
بدعت، دین سازى، دین فروشى و استحمار مردم، از جمله خطراتى است که امنیت جامعهی اسلامی را از ناحیهى دانشمندان فاسد، تهدید مىکند. مسلمانان باید مواظب قلمها، کتابها، مقالات زهرآلود، تحریفگر و بدعتگزار باشند و به هر عالمى اعتماد نکنند. قرآن میفرماید: «یکتُبُونَ الْکتابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً»[41] وای بر کسانی که مطالبی را با دست خود مینویسند، سپس میگویند: این از طرف خداست، تا به آن بهای اندکی بستانند.
[1]. (آلعمران، 195)
[2]. (توبه، 71)
[3]. (نساء، 75)
[4]. (نهجالبلاغه، نامه 53)
[5]. (روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج2، ص472)
[6]. (اسراء، 7)
[7]. (فاطر، 43)
[8]. (تحفالعقول، ص88)
[9]. (کافی، ج7، ص260)
[10]. (بقره، 191)
[11]. (بقره، 217)
[12]. (مائده، 32)
[13]. (کافى، ج 7، ص 271)
[14]. (الترغیب و الترهیب، ج3، ص293)
[15]. (بقره، 179)
[16]. (احزاب، 13)
[17]. (غافر، 26)
[18]. (حجرات، 9)
[19]. (ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج7، ص156)
[20]. (بحارالانوار، ج32، ص175)
[21]. (اسراء، 5)
[22]. (مائده، 33)
[23]. (احزاب،60)
[24]. (احزاب، 61)
[25]. (احزاب، 62)
[26]. (مائده، 38)
[27]. (تفسیر صافی، ذیل آیه)
[28]. (نساء، 93)
[29]. (المغازى، ج 1، ص 304، به نقل از: پیامبرى و جهاد، ص 327)
[30]. (کافى، ج7، ص 276)
[31]. (به وسائلالشیعه، ج19، ص2 به بعد، رجوع شود)
[32]. (أعراف، ۱۲۴- ۱۲۵)
[33]. (زخرف، 54)
[34]. (شعراء، 29)
[35]. (طه، 85)
[36]. (تفسیر نمونه، ج1، ص254)
[37]. (یونس، 88)
[38]. (لقمان، 6)
[39]. (مائده، 91)
[40]. (نساء، 60)
[41]. (بقره، 79)