امنیت در قرآن -3

موضوع: امنیت در قرآن -3
تاریخ پخش: 22/05/62

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی تقوی»

1- امنیت در قرآن
درباره‌ی امنیت در اسلام صحبت می‌کردیم که وقتمان تمام شد. تا الآن دو جلسه در این موضوع صحبت کردیم. چند تا تک جمله از یادداشت‌هایم مانده است. اسلام در این باره خیلی حرف دارد. از چیزهایی که من بلد هستم چند نکته باقی مانده است. اینها را می‌گویم و وارد یک بحث دیگری می‌شوم. تک جمله‌ها درباره‌ی چند مسئله است.
درباره‌ی امنیت، کسانی که امنیت جامعه را به هم بزنند، اسلام چه شدت عملی نشان می‌دهد.
موضوع ما دنباله‌ی بحث امنیت است. کیفر کسانی که امنیت جامعه را به هم می‌زنند. شاید این آیه را در دادگاه‌های انقلاب وقتی دادگاه می‌خواهد برای متهم شروع شود، دیده باشید یا خوانده باشید. حالا این آیه را یک ترجمه‌ی کوتاهی بکنیم و بگذریم. «إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسادا»(مائده/33) جزایش چیست؟
2- مجازات محارب
جزایش 4 چیز است. 1- جزای اینها «أَنْ یُقَتَّلُوا» 2- «أَوْ یُصَلَّبُوا» 3- «أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْض‏» حالا معنا کنیم شما از این آیه چه می‌فهمید؟ «انما» یعنی همانا جزای کسانی که امنیت جامعه را به هم بزنند، چه طور؟ «یُحارِبُونَ اللَّهَ» کسانی که حرب با خدا، یا رسول دارند. جنگ با خدا و رسول دارند. جنگ با خدا و جنگ با رسول یعنی جنگ با خلق خدا است. کسی که بدون دلیل به خلق خدا حمله ور می‌شود. بی دلیل ترور می‌کند. توطئه می‌کند. ضربه می‌زند. چون گاهی وقت‌ها مثلاً «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»(حدید/11) در بعضی از موارد نه همه جا، بعضی از موارد جاهایی که خدا مثلاً می‌گوید: خدا، یعنی خلق خدا. اما «اعبدوا الله» نه یعنی عابد و خلق خدا نه، «اعبدوا الله» یعنی اعبدو خود خدا. اما «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ» چه کسی است که به خدا قرض بدهد، قرض به خدا یعنی قرض به خلق خدا برای رضای خدا.
کسی که با خدا و رسول جنگ کند، یعنی با خلق خدا حمله ور شود، «وَ یَسْعَوْنَ» سعی کند، تلاش کند. با موتور و ماشین بیاید، فعالیت مفسدانه کند، برای فساد در زمین سعی کند. کسانی که به خلق خدا حمله کنند، به فرمان رسول خدا حمله کنند، به امت پیغمبر حمله کنند، به بنده‌ی خدا حمله کنند، جزایشان چیست؟ جزای اینها چهار چیز است. 1- قتل 2-دار 3- قطع دست و پا 4- تبعید.
آیه‌شان نزولی دارد که برایتان بگویم. عرض می‌شود که‌شان نزول اینکه پیغمبروقتی هجرت کرد و به مدینه آمد یک عده از مسلمان‌ها به مدینه آمدند. به پیغمبر گفتند: یا رسول الله! ما مومن و مسلمان هستیم، به مدینه آمده‌ایم. اما آب و هوای مدینه به ما نمی‌سازد. پیغمبر فرمود: ما یک مزرعه اطراف مدینه داریم، نه اینکه برای رسول الله باشد. یک مزرعه‌ای در اطراف مدینه است که آب و هوای خوبی دارد. حیوان‌هایی هم که برای محرومان است، به آنجا می‌فرستیم. رشد آنها خوب است. هوا خوب است. سبزه زار و گیاه و آب و قنات است. اگر می‌خواهید شما به آنجا بروید؟ گفتند: طوری نیست. برای اینکه آب و هوای مدینه به آنها نمی‌سازد، پیغمبر به آنها گفت: به آنجا بروند. به آنجا رفتند و به جای قدردانی از این آب و هوا یک شب گفتند: ما بلند می‌شویم چوپان‌ها را می‌کشیم و گوسفند‌ها را می‌دزدیم. به قول امروزی‌ها اعلام جنگ مسلحانه کردند. خلاصه بلند شدند و یک شورش کردند و به چوپان‌هایی که گوسفندها را می‌چراندند، حمله کردند و گوسفندها را دزدیدند. پیغمبر وقتی این موضوع را شنید، این آیه نازل شد. «إِنَّما جَزاءُ الَّذین‏» جزای کسانی که با خدا و رسول جنگ دارند، به چوپان مسلمان حمله می‌کنند. «وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسادا» گوسفندها را می‌دزدند. جزای این قلدرهای مسلح که به چوپان بی‌گناه حمله می‌کنند و دست به غارت می‌زنند، اینهاست. وقتی آیه نازل شد، پیغمبر فرمود: اینها را دستگیر کنید. اینها را دستگیر کردند و به جزای عملشان رساندند. این آیه درباره‌ی محاربه با خدا و رسول است. کسی که اعلام جنگ مسلحانه کند و به بی‌گناهی حمله ببرد. این یک مسئله است و دنباله‌ی بحث کسانی است که امنیت جامعه را به هم می‌زنند.
3- ماجرای حلف الحزول چیست؟
مسئله‌ی دیگر که در تاریخ است، داستانی به نام «حلف الحزول» است. حالا در این که از این چهار مورد کدام یک است، دو بیان است. یک بیان اینکه اخطارش با قاضی و حاکم اسلامی است که خواست اینها را چهار انگشتشان را قطع کند. چهار انگشت دست راست و چهار انگشت دست چپ را قطع می‌کند. یا تبعیدشان می‌کند. اختیار با خودش است. یک نظریه هم هست که ببینید جرمش چیست. اگر جرمش دزدی است، دستش قطع می‌شود. اگر کسی را کشته است او را می‌کشند. اگر هم کشته است و هم دزدی کرده است، این را به دار آویزان می‌کنند و دستش هم قطع می‌کنند. اگر نه فقط تهدیدی بوده مثلاً تبعیدش می‌کنند. علی‌ای حال این چهار حکم اختیارش با حاکم شرع است که هرکجا این چهار مورد را دید خواست اعدام می‌کند، تصویب و اجرا می‌کند، یا اینکه حاکم شرع اختیار ندارد که میان چهار حکم هر کدام را خواست، بلکه هر کدام مربوط به یک کاری است. یا این چهار حکم مربوط به چهار جنایت است، یا نه این چهار حکم مربوط به یک جنایت است اختیارش با حاکم است.
دو نظریه در تفسیرها هست که ما وارد بحث تفسیری آن نمی‌شویم. چون پای تلویزیون افراد بی حوصله و کم حوصله هم هستند. ما در سطح بی حوصله حرف می‌زنیم. مسئله‌ی دیگر درباره‌ی امنیت مسئله‌ی «حلف الحزول» است.
پیغمبر بعد از آنکه به پیغمبری رسید، می‌فرمود: من آن کسی هستم که در ماجرای «حلف الحزول» هم دخالت کردم. یعنی افتخارم این است که من قبل از پیغمبری هم در تلاش بودم که جامعه امنیت داشته باشد. داستان «حلف الحزول» این است. در مکه قبیله‌ها خودشان با هم یک تعهداتی داشتند، که ظلمی در مکه صورت نگیرد. اما نسبت به خودشان یک چنین تعهداتی داشتند، اما نسبت به بیگانه نه، مثل همین کشورهای غربی که همه‌ی خوبی‌هایشان برای خودشان است. اما نسبت به کشورهای دیگر از ظلم کوتاهی نمی‌کنند. هرچه شعار می‌دهند در محدوده‌ی کشور خودشان است. یعنی در مرز جغرافیایی است. اما همین کسی که حرف از حقوق انسان‌ها می‌زند، از اینها دم می‌زند نسبت به کشورهای دیگر این حق نیست. قبیله‌های مکه هم همینطور بودند. نسبت به خودشان یک تعهدی داشتند.
ولذا یک نفر دیگر از یک قبیله‌ی دیگر که قریب بود وارد مکه شد، جنسی را فروخت. طرفی که خرید پولش را نداد. گفت: پولش را بده. گفت: نمی‌خواهم. خلاصه هرچه گفت، گفت: برو دنبال کارت! از پول خبری نیست. این بنده‌ی خدا دید جنس را فروخته است و کسی هم به فریادش نمی‌رسد. در مکه او را چاپیدند. بالای کوه ابوقبیس رفت و یک شعرهایی را خواند و فریاد زد: چه کسی است که به فریاد من برسد؟ این چه شهری است که من آمدم و مالم را تصاحب کردند. چند نفر غیرتمند در مکه به غیرتشان برخورد و اینها تصمیم گرفتند که همانگونه که تعهد دارند که در مکه به قبیله‌ی خودشان ظلم نشود، هم قسم و هم پیمان شوند که به غریب هم در مکه ظلمی نشود. اسم این را «حلف الحزول» گذاشتند که پیغمبر اسلام هم در آن ماجرا بودند و هنوز به پیغمبری نرسیده بودند. پیغمبر اسلام بعد از آنکه به پیغمبری رسید می‌فرمود: من قبل از پیغمبری هم در حمایت از مظلوم به پا خواستم و در ماجرای «حلف الحزول» شرکت داشتم. یکی از آن شرکت کنندگان در آن ماجرا بودم. درباره‌ی امنیت همین بس که قرآن در دو آیه می‌فرماید: «وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏»(بقره/217) در آیه‌ی دیگر داریم «وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏» البته فتنه به معنای شرک، گناه، فساد آمده است. که اینجا به معنای فساد را باید بگوییم. چون بحثمان بحث امنیت است. «وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏» فساد و دلهره و به هم زدن امنیت از آدم کشی بدتر است. یک وقت انسان می‌داند که امروز دو نفر کشته شدند. درتصادف دو نفر کشته شدند. اگر آدم ببیند مثلاً در یک شهر صد هزار نفری امروز دو نفر در اثر تصادف کشته می‌شوند. این یک مسئله است. یک وقت می‌گویند: امروز به یک بچه‌ای چاقو کشیدند. کدام یک بیشتر وحشت دارد؟ در شهر به یک پسر و دختر چاقو بکشند. این امنیت را به هم می‌زند یا دو نفر در اثر تصادف از بین بروند؟ آن که با چاقو کشته شوند بدتر است. «وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْل‏» (بحارالانوار،ج19،ص133) فتنه به معنای شرک، به معنای امتحان، گداختگی است. چون اصل معنای فتنه این است که فلزی را در کوره می‌برند تا داغش کنند تا خوب و بدش از هم جدا شود. فساد و مشکلاتش را فتنه می‌گویند. حرارت‌های اجتماعی، سختی‌ها و بلاها و ناگواری‌ها و حوادثی که باعث می‌شود معلوم شود انسان چند مرده حلاج است. اینها را فتنه می‌گویند. به معنای فساد هم آمده است.
شاید در این آیه معنایش فساد باشد. «وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْل‏» یک چاقوکشی از کشتن بدتر است. چون برای آن دلهره به وجود می‌آید. «وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏» فساد یک بحث کامل است. انشالله اگر فرصت بود یک بحث کاملی درباره‌ی فتنه می‌کنیم که ابزار فتنه چیست و فتنه انگیزان چه کسانی هستند و باید چگونه برخورد کرد؟ اینها همه در قرآن آمده است.
درباره‌ی امنیت گفتیم: اگر کسی مرتکب خلافی شد، زنا، لواط، تجاوز به ناموس کرد، به حسابش رسیدگی می‌شود. راه سقوطش چیست؟ راه سقوط اینکه من تجاوز کردم، یا باید خود طرف متجاوز بگوید: من تجاوز کردم، در دادگاه می‌آید، می‌گوید: بنده چنین غلطی کردم. یا اقرار خود طرف است، در حال عقل و اختیار و آزادی و آگاهی، خودش اقرار می‌کند. یا اینکه چهار نفر شاهد در بعضی از جنایت‌ها و دو شاهد در بعضی از جنایت‌ها امضا می‌کنند. در قتل دو شاهد کافی است. اما در زنا چهار شاهد باید باشد. چون زنا مسئله‌ی آبرویی است، در مسئله‌ی آبرویی و عترتی و ناموسی و نسبی اسلام اصرار زیادتری دارد. یا اقرار یا شاهد و یا علم قاضی، گاهی وقت‌ها خود قاضی در مصاحبه‌ها و برخوردها می‌فهمد که ایشان زنا کار است. حتی اگر چهار نفر شاهد هم باشد. می‌فهمد که ایشان قاتل است. حتی اگر اقرار نکند. ولذا اگر قاضی علم پیدا کرد که ایشان قاتل است، گرچه شاهد هم طور دیگر شهادت بدهد، قاضی باید به علم خودش عمل کند. تصادفاً اگر قاضی عادلی معلوم شد که این قضاوتش خلاف بوده است. ضررش را بیت المال و حکومت اسلامی باید جبران کند. پس چه شد؟
برای حفظ امنیت مسئله‌ی قضاوت مطرح می‌شود. کسانی که متجاوز هستند، باید به دادگاه انقلاب مراجعه کنند. در دادگاه انقلاب از سه راه جرم ثابت می‌شود. 1- اقرار 2- گواهی، شاهد شهادت می‌دهد که ما بودیم و دیدیم. یا خودش اقرار کند که خلاف کردم. یا افرادی شهادت بدهند که این خلاف کرده است. یا قاضی از یک طریقی علم پیدا کند. علم قاضی هم مهم است. حتی اگر علم قاضی با گواه گواهان تطبیق نکرد، قاضی می‌تواند به علم خودش عمل کند. و خدای نخواسته اگر قاضی به علمش عمل کرد و بعد معلوم شد که علمش خلاف بوده است، اینجا باید حکومت اسلامی جبران خسارت را بدهد.
4- قصاص و مجازات در اسلام
برای حفظ امنیت اسلام می‌فرماید: ما در تورات چنین نوشتیم، و این حکم هم در غیر تورات هم هست. «أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْس‏»(مائده/45) آیه‌ی قرآن است. کُشتی تو را می‌کشند. «وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْف‏»(مائده/45) بینی را بریدی بینی‌ات را می‌برند. «وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ»(مائده/45) گوش را بریدی باید گوشت را ببرند. «وَ السِّنَّ بِالسِّن‏»(مائده/45) دندان را شکستی، باید دندانت را بشکنند. به همین خاطر است که می‌گویند: اگر حدی از حدود خدا جاری شود، از چهل روز باران پر برکت و پر رحمت خدا ارزشش بیشتر است. چون حد به معنی منع است. وقتی یک نفر مجرم را بردند و به او حد زدند، حدی که می‌خورد باعث می‌شود که دیگران ممانعت کنند. منع کنند. جلوی خودشان و هدفشان را بگیرند. حد به معنی منع است. در عرب به دروازه بان‌ها حداد می‌گویند، چون منع می‌کنند که افراد غریبه وارد شهر بشود. دواب به معنی باب است. به دوّاب حداد می‌گویند. می‌گویند دروازه بان، چون منع می‌کند. وقتی حد می‌زنید یعنی جامعه را از تکرار آن عمل منع می‌کنید. می‌گویند: حدید، چون حدید از حد است. حد به معنی منع است. حدید آهن است. یعنی منع است. یعنی هرچه به آن می‌زنی فرو نمی‌رود. حدید، چون حد دارد، منع می‌کند از اینکه چیزی در آن نفوذ کند. دروازه بان حداد است منع می‌کند کسی وارد شود. حد بزنید، یعنی با اجرای حد دیگران را از اینکه مرتکب این کار شوند، منع کنید.
حد در اسلام تکلیفش روشن است. چون یک حد داریم و یک تعزیر. حد آن است که گفتم. یک سری از تنبیهاتی است که اسلام معین کرده است. یک سری را هم معین نکرده است که دفعه‌ی اولش است، کمتر می‌زنند. یا اینکه بیشتر می‌زنند. جان دارد کتک بخورد یا جان ندارد. هرکسی تنبیهش یک شکلی دارد.
می‌گویند: یک تزریقاتی یک شاگردی داشت. آمپول زدن را یاد شاگردش داده بود. یکبار شاگرد آمپول زن رفته بود آمپول بزند، سوزن گیر کرده بود. فکر کردند چه کار کنند، پیش استادش آمد و گفت: چه کار کنم سوزن گیر کرده است؟ یک سیلی زد به کسی که مریض است. گفت: شاگرد تو دارد من را می‌کشد. تو هم آمدی من را کتک می‌زنی؟ عصبانی شد و خونش جوش آمد. یک خرده جریان خونش تغییر پیدا کرد و سوزن بیرون زد. این شاگرد فهمید. در ماجرای دیگر یک چنین صحنه‌ای پیش آمد. باز سوزن گیر کرد. شاگرد چون دید آن دفعه استادش یک سیلی زد، این هم به این مریض سیلی زد. این هم با خون سردی گفت: این رسمش است. خونش جوش نیامد. این رسمش است حالا که سوزن اینطور شده است تو هم من را می‌زنی. آمد به استادش گفت: باز سوزن در نیامد. این خونش به جوش نمی‌آید. آمد و لباسش را پاره کرد. عصبانی شد و باز خونش جریان پیدا کرد و فشارش تغییر پیدا کرد و سوزن بیرون زد. گفت: این چه طور شد؟ گفت: آخر او آدم محترمی بود. آدم محترم که هنوز کتک نخورده است با یک سیلی خیلی غیرتش جوش می‌آید و لذا این یک سیلی فشار خونش را تغییر داد. دومی صبح تا شب در کوچه‌ها کتک کاری می‌کند، یک سیلی خونش را داغ نمی‌کند. ولی این مالدوست و گدا بود. ولذا پیراهنش برایش خیلی ارزش داشت. ولذا من پیراهنش را پاره کردم، هیجانی‌اش کردم و سوزن بیرون زد.
5- معنای تعزیر
پس تعزیر معنایش این است که گاهی باید سیلی زد، گاهی باید پیراهنش را پاره کرد. تا ببینیم برخورد این چه طور است. طرف چه کسی باشد؟ یک وقت ممکن است مثلاً رهبر انقلاب باشد که رهبر انقلاب گوش کسی را چنین کند این کافی است برای اینکه شش ماه از غصه خوابش نبرد. اما اگر بنده گوش این را چنین کنم، هیچ طوری نیست. می‌گوید: نمی‌خوابم. تا چه کسی باشد و کجا باشد و چه وقت باشد وچه طور باشد و اینها را تعزیر می‌گویند.
تعزیر یعنی تنبیه کنید، منتها چه طور تنبیه کنید زمان و مکان و تنبیه کننده و تنبیه شونده اینها همه رویش حساب می‌شود. جای کتک خور دارد یا ندارد. شخصیتش در جامعه مطرح است یا مطرح نیست. پس یک حدی داریم که هرکس بود باید شلاق را بخورد. مثل سیگار؛ سیگار بسته‌ای چهار تومان است. هرکس بود باید یکی چهار تومان این بسته سیگار را بخرد. یک وقت نه مالیات است که باید ببینیم درآمدش چقدر است؟ پس بعضی حدودها مثل قیمت سیگار می‌ماند، البته سیگارهای کنار خیابان قیمتش فرق می‌کند. بعضی چیزها مثل کوپن بنزین است، که قیمتش ثابت است. اسلام هم همینطور است. درباره‌ی امنیت می‌گویند: «الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ» (بحارالانوار،ج72،ص465) یعنی حرفی که در جلسه‌ای گفته می‌شود، نباید بیرون برود. از طرفی هم گفتند: تجسس نکنید. از طرفی هم می‌بینیم رهبر انقلاب گفته است: تجسس بکنید. درباره‌ی تجسس وارد بحث نشویم. چون این با بحث امانت رابطه دارد. داریم «الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ» یعنی مجلس امانت است. اگر ما نشستیم و حرفی را زدیم، این مجلس امانت است یعنی حرف مجلس را جایی نبر. در بحث امنیت امنیت داشتن در مجلس هم خصوصی می‌نشیند و حرف می‌زند یا نوار بگیرید و پخش کنید. این نوار گرفتن در چه صحنه‌ای است؟ من دارم خصوصی در جلسه‌ای حرف می‌زنم، شما می‌آیی و پنهانی نوار می‌گیری و پخش می‌کنی. امانت و امنیت در مجلس و تحریم تجسس با مسئله‌ی جاسوسی، در این رابطه یک خرده با هم صحبت کنیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment