امر به معروف و نهی از منکر-4، مراحل

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر-4، مراحل
تاریخ پخش: 71/06/12

بسم الله الرحمن الرحیم

جلساتى ما درباره امر به معروف و نهى از منکر صحبت کردیم. در این جلسه شیوه‌ها و روش آن را مى‌خواهیم بگوییم. یک جلسه مراحلش را گفتیم، یک جلسه هم می‌خواهیم شیوه هایش را بگوییم. چون مقام معظم رهبرى فرمود: امربه معروف و نهى از منکر مثل نماز واجب است.
1- روش امر به معروف و نهی از منکر در زمانهای مختلف فرق می‌کند
خوب ما درباره‌ی نماز چقدر مسئله می‌دانیم؟ چه طور وضو بگیریم؟ چه طور تیمم کنیم؟ اگر بین سه و چهار شک کردیم چه کار کنیم؟ اگر کلام بى جا بود، سلام بى جا بود، چه کار کنیم؟ چطور سجده سهو بگوییم؟ نماز آیات چه طور است؟ نماز مرده چه طور است؟ چطور مسائل نماز روشن است؟ امر به معروف هم باید ریز کاری هایش روشن باشد. یک جلسه مراحل را گفتیم، در این جلسه شیوه‌ها را مى‌گوییم. موضوع بحث ما شیوه‌ها و روش امر به معروف و نهى از منکر است. زمان‌هاى مختلف فرق مى‌کند. در نظامى که حاکمیت آن با مسلمان‌ها است، مثل جمهورى اسلامى، یک شیوه دارد. در زمان طاغوت که حکومت با ظلم و کفر و طاغوت بود، یک شیوه دیگر دارد. گاهى امامان ما افرادى را به عنوان عامل نفوذى، کارگزارى مى‌کردند و در دستگاه طاغوت می‌فرستادند. مى‌گفتند: تو شیعه هستى. از طرف ما در دستگاه بنى امیه و یا بنى عباس باش. براى اینکه یک جاهایى منکرات را جلویش را بگیرى.
یکى از اینها شخصى به نام محمد بن اسماعیل است. یکى به نام على بن یقطین است. اینها دو نفر نمونه هستند. امام کاظم به على بن یقطین فرمود: تو از شیعه‌هاى خوبى هستى که به خاطر مدیریت و سیاستى که دارى، دولت وقت با اینکه ظالم است ولى به تو نیاز دارد و من که امام هستم به تو اجازه مى‌دهم که تو در دستگاه ظلم بروی تا آنجا که مى‌توانى جلوى ظلم را بگیری. تا آنجایى که مى‌توانى رأى آنها را بزنى. آنجایى که باید هل بدهى، هل بده. آنجایی که باید چوب لاى چرخ بگذارى، بگذار. به هرحال تو نماینده ما در دستگاه طاغوت هستى. بعد امام فرمود: شما ستارگان خدا در روى زمین هستید. کسى که بتواند در دستگاه ظلم آب نشود خیلی شخصیت محکمی دارد.
2- مردم در برابر مفاسد سه دسته‌اند
چون ما چند نوع آدم داریم. آدم هایى هستند که آب مى‌شوند. یعنى خودش که وارد یک جاى فاسدى مى‌شود، پاى منقل که مى‌نشیند، خودش هم تریاکى مى‌شود. مى‌رود تریاکى را بگیرد، خودش هم تریاکى مى‌شود. آدم هایى هستند که در جامعه فاسد آب مى‌شوند. آدم هایى هستند که آب نمى‌شوند. مثل یخ در فریزر هستند. آدم هایى هستند که سعى مى‌کنند جامعه فاسد را عوض کنند. پس ما سه نوع آدم داریم. انواع مردم؛ 1 – گروهى آب مى‌شوند. 2 – گروهى آب نمى‌شوند. 3 – گروهى دیگران را آب مى‌کنند.
در قرآن داریم چه کسانى آب مى‌شوند؟ قرآن مى‌گوید: اهل بهشت، با اهل جهنم گفتگو مى‌کنند. مى‌گویند: «ما سَلَکَکُمْ فی‌ سَقَرَ»(مدثر/42) چطور شد که شما اهل جهنم شدید؟ مى‌گویند: به چهار دلیل اهل جهنم شدیم. «قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»(مدثر/43) پا بند به نماز نبودیم. «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ»(مدثر/44) به فکر گرسنه‌ها نبودیم. یکى هم مى‌گوید: در جامعه آب مى‌شدیم. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ»(مدثر/45) مى‌رقصیدند، ما هم مى‌رقصیدیم. منطق ما این بود که خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو. ما در جامعه آب مى‌شدیم. خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو. ترجمه این آیه است «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» دیدیم مى‌رقصند ما هم زدیم. ما هم رنگ مردم شدیم. براى اینکه کلاه ما پس معرکه نباشد و از قافله عقب نمانیم.
این شعر خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو، شعر غلطى است. من یک وقت یک مثلى زدم. مثل قشنگى بود. گفتم: کشتى مسافربرى دارد در دریا مسافر مى‌برد. یک موشکى به آن می‌خورد و غرق می‌شود. حادثه‌اى پیش می‌آید و منفجر می‌شود. پانصد نفر مسافر هم دارد. چهارصد تا از آنها نمی‌توانند شنا کنند و غرق مى‌شوند. صد نفر که می‌توانند شنا کنند بیایند و بگویند: خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو. بگویند: بیایید ما هم غرق بشویم. این دیوانگی است. اصلاً این شعر خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو، شعر احمقانه‌اى است. از بن غلط است. بعضى شعرها از بن غلط هستند. مگر اینکه یک توجیهى پیدا کنیم.
یکى از شعرهایى که از بن غلط است، مگر اینکه یک توجیهى براى آن پیدا کنیم، این شعرى است که در کتاب‌هاى درسى هم هست. «دید موسى شبانى را به راه» چوپانى را دید که چوپان دارد مناجات مى‌کند و مى‌گوید: خدا کجا هستى که موهایت را شانه کنم. روسریت را درست کنم. عطر به تو بزنم. من چاکر تو هستم. من مخلص تو هستم. من نوکر تو هستم. داشت به زبان چوپانى مناجات مى‌کرد. حضرت موسى فرمود: این مزخرفات چیست که مى‌گویى؟ بعد هم خدا با موسى دعوا کرد که برو و به آن بگو: هرچه دلت مى‌خواهد بگویى، بگو. خوب اگر هرکسى واقعاً هر حرف مزخرفی را مى‌خواهد بگوید و انبیاء هم کارى به آنها نداشته باشند، پس خاصیت انبیاء چه مى‌شود؟ اصلاً انبیاء براى اینکه مردم را از انحراف نجات بدهند آمده‌اند. یک منحرفى دارد حرف بیهوده می‌زند. پیغمبر طبق وظیفه‌اش دارد عمل مى‌کند. خدا مى‌گوید: به وظیفه‌ات عمل نکن. پلیس را گذاشته‌اند براى اینکه جلوى راننده متخلف را بگیرد. یک راننده متخلف است و پلیس مى‌گوید: ایست، رئیس پلیس بگوید: خوب بگذار برود. می‌گوید: اگر بگذارم برود، پس خاصیت من چه مى‌شود؟ این شعر اگر درست باشد، اصل نبوت حضرت موسى لغو است. شعر از پایه غلط است. مگر اینکه بگوییم: نه، نظر شعر این بوده است که این رقمى نگو. یک خرده آرام بگو. این چوپان است و با زبان چوپانى صحبت مى‌کند. این عقلش نمى‌کشد، مگر اینکه بحث شیوه باشد و اگر نه اگر اصل باشد و اینطور که شاعر مى‌گوید باشد، این معناش این است که بعثت انبیاء هیچ است.
به هرحال افرادى هستند که در جامعه آب مى‌شوند. مثل چه؟ مثل نمک، مثل خاک در آب حل مى‌شود. افرادى هستند که حل نمى‌شوند. به مرور زمان تحت تأثیر قرار مى‌گیرند. مثل آهن که در آب بیاندازى فورى آب نمى‌شود. اما یک مدتى اگر آهن در آب بماند، زنگ مى‌زند. افرادى هستند مثل طلا هستند. هر چقدر هم که در آب بمانند زنگ نمى‌زنند. پس سه نوع آدم داریم. خاکى، آهنى، طلایى. آدم هایى که آب مى‌شوند. آدم هایى که آب نمى‌شوند. آدم‌هاى که دیگران را آب می‌کنند.
آدم هایى که آب مى‌شوند «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» آدم هایى که آب نمى‌شوند. در قرآن سوره‌اى به نام سوره کهف است. در جامعه فاسد چند نفر راد مرد و خداپرست بودند. اینها گفتند: حالا که همه مردم فاسد هستند، اگر ما در این جامعه باشیم آب مى‌شویم. بیاید ما سر به بیابان بگذاریم و برویم در یک غارى زندگى کنیم که در جامعه فاسد آب نشویم. «و کنا» اینها اصحاب کهف هستند. بعضى‌ها دیگران را عوض مى‌کنند. مثل حضرت امام(ره)، یک نفر بود اما تحول در ایران بوجود آورد. در دنیا تحول ایجاد کرد. حضرت ابراهیم یک نفر بود، اما قرآن مى‌گوید: یک امت بود.
3- گاهی یک جوان یک محله را عوض می‌کند
گاهى یک جوان در یک محله، منطقه را عوض مى‌کند. گاهى یک دختر در خانه همه اعضاى خانواده را منقلب مى‌کند. ما آدم‌هاى اینچنینی داریم. خانواده‌اى غیر مذهبى بودند. همه این خانواده تقریباً لاابالى بودند. منتها یکى از این جوان‌هاى لاابالى علاقه مند به یک دختر مذهبى شد. دختر گفت: اگر مى‌خواهى با هم ازدواج کنیم من در خط تو نمى‌آیم. باید تو در خط من بیایى. گفت: باشد. مراسم عقد واینها که شد، وقتى عروس و داماد مى‌خواستند با هم باشند، پسر اهل نماز و اینها نبود. فامیل‌ها همه جمع شده بودند. فامیل‌هاى عروس و پسر دیدند که این پسر آمده و وضو مى‌گیرد. گفتند: این اهل نماز نبود. بالاخره معلوم شد که عروس به آن گفته است که اگر مى‌خواهى باید وضو بگیرى. بعد هم یک دعایى هست که باید بخوانى. این جوان که در معرض ویرانی بود وضو گرفت و بعد هم گفت: موى سر من را بگیر و این دعا را بخوان. ما مى‌خواهیم که شروع کارمان با نام خدا باشد. وقتى این حرکت از این دختر مسلمان شد، تمام فامیل به هم نگاه کردند و یک مرتبه یک انفجارى در فامیل رخ داد. یک مرتبه همه فامیل منقلب شدند. یک دختر حزب اللهى مى‌تواند یک فامیل را منقلب کند. ما داشته‌ایم جوان هایى را که منشأ تحول بوده‌اند. یک بسیجى در یک روستا رفته و در آن روستا بیست نفر جبهه‌ای درست کرده است. پس سه نوع آدم داریم. آدم هایى که آب مى‌شوند. آدم هایى که خودشان را حفظ مى‌کنند. آدم هایى که دیگران را منقلب مى‌کنند. حالا على بن یقطین از آنهایی بود که آب نمى‌شد. امام صادق فرمود: شما ستارگان خدا در روى زمین هستید. این خیلى جمله‌ی مهمى است که امام به یک کسى بگوید: تو ستاره هستى. البته حضرت امام(ره) به آیت الله خامنه‌اى در یک جا فرمودند: تو خورشید انقلاب هستى. این لقب‌ها را آسان به کسى نمى‌دهند. تو ستاره ما هستى. امام کاظم(ع) فرمود: «من سعاده على بن یقطین انى ذکرتم فى الموقف» (رجال‌الکشی،ص433) اگر مى‌خواهید که ببینید على بن یقطین چه طور آدمى است، بدانید که اینقدر خوب است که من در عرفات و در مکه به او دعا می‌کنم. یعنى من دعا گوى على بن یقطین هستم. اگر على بن یقطین، بخاطر امر به معروف کارى مى‌کند که امام کاظم(ع) آن را دعا مى‌کند، شما برادران و خواهران بسیجى با امر به معروف و نهى از منکر، اگر به شیوه درست عمل کنید، حضرت مهدى(عج) به شما دعا مى‌کند. چون فرقى بین امام‌ها نیست. اگر امام کاظم به آن امر به معروف کن، دعا مى‌کند، حتماً امام زمان(ع) به شما دعا مى‌کند.
روایت داریم از امام کاظم(ع) که می‌فرماید: خداوند دوستانى دارد که با طرفداران ظلم هستند. خداوند گاهى یک آدم‌هاى خوبى را در تشکیلات فاسد مى‌کارد تا آن آدم‌هاى خوب وقت حساس جلوى خطر را بگیرند. چند بار فرعون مى‌خواست که موسى را بکشد. هر دفعه که مى‌خواست موسى را بکشد، زن فرعون مى‌آمد و جلوی او را می‌گرفت. چون زن فرعون ایمان داشت. مى‌گفت: برای چه می‌خواهی او را بکشی؟ این یک بچه است. امام کاظم(ع) فرمود: من ضمانت کردم براى ایشان که اهل بهشت باشد و چقدر سعادت مى‌خواهد که امام معصوم ضمانت کند که یک نفر اهل بهشت بشود.
پس این یک شیوه است. یکى از شیوه‌ها این است که آدم یک عامل نفوذى داشته باشد و این کار را بکند. مثلاً فرض کنید مهندسین و دکترهایی را داریم که بسیار خوب و حزب اللهى هستند. دکترها و مهندسینى هم داریم که مثلاً مذهب آنها یک خرده ضعیف است. رئیس هر اداره‌، بهترین کسى است که مى‌تواند امر به معروف و نهى از منکر بکند. چون اگر من بروم حرف بزنم مى‌گوید: تو آخوند هستى. وظیفه‌ات است که بگویى اما یک دبیر ریاضى خیلى قشنگ مى‌تواند که بچه‌ها را به خط بیاورد. یک استاد دانشگاه بهترین موقعیت را براى امر به معروف و نهى از منکر دارد. امر به معروف و نهى از منکر درست است که به دوش امت حزب الله و شهید داده‌ها هست اما گاهى وقت‌ها یک استاد دانشگاه، نقشش از یک روحانى بیشتر است. چون دانشجو به این معتقد است و چون به این معتقد است، مى‌تواند پنج دقیقه با این صحبت کند. بیایید کارى بکنیم که نماینده امام زمان باشیم.
4- نقش ایرانی‌ها در اسلام برخی کشورها
یک کسى در یک کشورى براى یک کارى رفته بود. بعد مى‌گفت: من فکر کردم که حالا که اینجا براى تجارت آمده‌ام خوب است که چند نفر آدم‌هاى مفید را شناسایى کنم و اینها را به ایران ببرم. چند تا جوان را از آن کشور به ایران آورد و بعد هم اینها تحت تأثیر قرار گرفتند. عقایدشان و افکارشان و خصلتشان و عملشان و راه هایشان عوض شد و خلاصه اینها وقتی به کشور خودشان برمى‌گردند، اینها بنیانگذار مکتب تشیع در کشور خودشان مى‌شوند. شما مى‌دانید مسلمان‌هاى تانزانیا چطور مسلمان شدند؟ تانزانیا کشورى است که بیست میلیون جمعیت دارد و در آفریقا است. اسلام مردم تانزانیا از یک عده تاجر شیرازى است. یک گروه از شیراز، چند قرن قبل بلند شدند که تجارت کنند و از طریق دریا با کشتی به تانزانیا رفته‌اند بعد آنها بنیانگذار اسلام در تانزانیا می‌شوند. شما مى‌دانید بنیانگذار اسلام در چین یک فرد ایرانی بوده است؟ الآن چین هشتاد میلیون مسلمان دارد. یک عالمى از قزوین بوده است که قبرش هم الان در آنجا هست و لذا مردم چین که مسلمان هستند حرف‌های عبادتی آنها فارسی است. مثلاً وقتى مى‌خواهند نماز بخوانند، به زبان فارسى مى‌گویند: دو رکعت نماز صبح قربه الى الله. وقتى مى‌خواهد غسل کند، مى‌گوید: غسل جنابت مى‌کنم قربه الى الله. یعنى کلمات عبادی‌شان را با عبارت فارسى مى گویند. بنیانگذار اسلام در چین ایرانى‌ها بوده‌اند. بنیانگذار اسلام در هندوستان، ایرانى‌ها بوده‌اند. ما به خاطر امر به معروف و نهى از منکر خیلی هجوم فرهنگى داشتیم. این زشت است که ما که هجوم کنندگان فرهنگى بودیم، حالا مورد هجوم قرار بگیریم.
یک شعری بود که من فراموش کرده‌ام. یک کسى به من مى‌گفت: قرائتى هر وقت که در تلویزیون شعر خواندى یا یادت رفت و یا غلط خواندى. مى‌گویند: ابوالحسن صدرى، البته فامیلی‌اش را دقیق نمی‌دانم. گفت که پیغمبر فرمود: هر کسى دو عمل انجام بدهد، قطعاً اهل بهشت است. یکى از آنها را راوى یادش رفت. یکى را هم من یادم رفته است. پس این چه شد؟ مى‌گفت: پیغمبر فرمود: هر کس دو تا کار بکند اهل بهشت است. یکى را راوى که از پیغمبر نقل کرده بود یادش رفت. یکى از آنها را هم من یادم رفته است.
5- نقش شعر در مبارزه با حکومت ظالم
شعر مقام بالایی دارد. شعر خوب خیلى نقش دارد. انشاء الله یک بحثى هم راجع به شعر مى‌خواهم بکنم. دارم مطالبش را جمع مى‌کنم که شعرا چه کارهایى کرده‌اند؟ اگر شاعر خط داشته باشد و فکر داشته باشد. ایده داشته باشد که خیلى‌ها دارند، شاعر مى‌تواند یک کارى بکند که یک حکومت را بلرزاند و عاجز کند. دعبل شاعر بود. بیست سال حکومت بنى عباس در تعقیب او بود. روستا به روستا مى‌رفت تا او را بگیرد. بنى عباس مى‌گفت: این دعبل استخوان در گلوى من است. من نمى‌دانم کجا او را بگیرم. بالاخره بیست سال فرارى بود و بخاطر شعرش حکومت بنى عباس را متزلزل مى‌کرد. عاقبت او را گرفتند و در نود سالگى او را کشتند. بعد از نماز صبح پیرمرد نود ساله را شهید کردند. اما بیست سال یک حکومت را مى‌لرزاند. شاعرقشنگ مى‌تواند کار بکند.
داریم شیوه‌ها را مى‌گوییم. چگونه امر به معروف و نهى از منکر بکنیم؟ گاهى با این قیافه ما برویم نمى‌شود. باید یکى از خودشان، از تیپ خودشان باشد. من به ورزشکارها و فوتبالیست‌ها نمى‌توانم بگویم: نماز بخوانید. مى‌گوید: تو می‌توانی مثل من گل بزنی؟ اما آن فوتبالیست درجه یکى که مى‌رود در کشورهاى دیگر و نفر اول و دوم مى‌شود و براى جمهورى اسلامى یک افتخارى بوجود مى‌آورد، همان فوتبالیست اگر نمازش را در میدان بخواند خیلی تاثیر دارد. خیلى از آنها نماز مى‌خوانند. اما عیب ما این است که فوتبالیست‌هاى ما نمازشان را آن پشت مى‌خوانند. یعنى گل را در چمن مى‌زند، نمازش را پشت دیوار مى‌خواند. خوب نمازش را هم علنى بخواند. آنوقت می‌گویند: پس این را که من دوست دارم و 2 بعد از نصف شب در فرودگاه به استقبالش مى‌روم، این یک سجده‌اى هم دارد و با خدا هم یک خرده رابطه‌هاى گرمى دارد.
پس گاهى وقت‌ها یک نفر مثل على بن یقطین را در یک دستگاه بکارند. امام کاظم(ع) مى‌گوید: برو و جلوى فساد را بگیر. من در مکه تو را دعا مى‌کنم. تو ستاره هستى. من بهشت را براى تو ضمانت کردم. اینقدر امام کاظم(ع) ایشان را تشویق مى‌کند. این بخاطر این است که در یک جاى حساسى با یک شیوه‌اى که حکومت هم نفهمد جلوى فساد را بگیرد. خوب گاهى باید اینطور باشد. این برای بعضى از زمان هاست. پس شیوه‌ها: 1- قرار دادن افراد نفوذى در تشکیلات فاسد؛ اگر یک تشکیلات فاسدى بود و ما را راه نمى‌دهند، یکى از تیپ خودشان و به همان مدرک و عنوان در بین آنها برود و همانجا مى‌تواند نقش خودش را ایفا کند.
6- شیوه امر به معروف و نهی از منکر با توجه به توان افراد
2- توجه به توان؛ گاهى وقت‌ها یک کسى یک فسادى را انجام مى‌دهد، نمى‌تواند. اصلاً سیگار خودش یک منکرى است. به جوان مى‌توان گفت: نکش. اما برای پیرمرد مشکل است که نکشد. البته پیرمردها هم مى‌توانند نکشند. باید مواظب توان افراد هم باشیم. گاهى یک سری از افراد منکرى انجام مى‌دهند. یک مرتبه نمى‌شود او را از آن چیز جدا کرد. شیوه دارد. حتماً شنیده‌اید که شراب چطورى حرام شد؟ حضرت وقتى مبعوث شد در همه خانه‌ها شراب بود. مثل اینکه الان در همه خانه‌ها ترشى هست. مربا هست. در اکثر خانه‌ها ترشى و مربا هست. در همه خانه‌ها شراب بود. یک مرتبه اگر بخواهد بگوید: شراب حرام است، اینکه نمى‌شود. اول تدریجى فرمود. فرمود: از انگور دو تا چیز مى‌گیرند. شراب و رزق خوب، فرمود: از انگور «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً»(نحل/67) از انگور هم شراب مى‌سازند و هم یک چیز خوبى درست می‌کنند. یعنى شراب خوب نیست. شما اگر دو تا بچه داشتى و گفتى: اسم ایشان احمد است و یک پسر خوب دیگر هم دارم. وقتى بگویى: یک پسر خوب دیگر هم دارم. یعنى این خیلى خوب نیست.
گاهى وقت‌ها آدم باید گوشه بزند. آقا این سالن که خوب است ولى جایت خالى بود چه سالنى بود. یعنى این سالن تعریفى ندارد. شراب و یک چیز خوب، یک چیز خوبى یعنى شراب چیز خوبى نیست. دفعه اول گوشه زد. دفعه دوم یک خرده فتیله‌اش را بالا آورد. یک خرده روشن‌تر گفت. فرمود: منافع دارد اما ضررش بیشتر است. «مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما»(بقره/219) شراب منفعت دارد. آن کسى که گندم مى‌کارد. کشمش درست مى‌کند. شیشه مى‌سازد. کارخانه شراب سازى، کارگرها، بیمه، گمرک، کارتن ساز، کامیونى که ان را حمل و نقل مى‌کند، شراب فروشى‌هاى در خیابان، ساقى، بالاخره از شراب یک هیئتى به نان و آب مى‌رسند. بالاخره در یک گروهى یک منافعى دارد، اما ضررش بیشتر است. بعد فرمود: ببینید تا مست هستید نماز نخوانید. «لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‌»(نساء/43) تا مست هستید نماز نخوانید. یعنى اینکه قبل از ظهر شراب نخور. براى اینکه مى‌خواهى نماز ظهر بخوانى. بعد از ظهر هم نخور، براى اینکه می‌خواهی نماز عصر بخوانی. نزدیک غروب هم نخور براى اینکه می‌خواهی نماز مغرب بخوانی. صبح هم نخور. شب هم نخور. پس چه موقع بخوریم؟ فقط بعد از نماز عشاء مى‌شود خورد. آن هم موقعی که آدم خواب است.
به یک کسى مى‌گفتند: اینقدر برنج نخور. گفت: برنج چه عیبى دارد؟ برنج آدم را چاق مى‌کند. چاقى هم عیبى ندارد. فقط آنهایى که زیر تابوت هستند فحش مى‌دهند. ما که مردیم. حالا هرچه مى‌خواهند فحش بدهند. این مى‌گوید: وقت نماز مست نشو. صبح که نماز است. ظهر که نماز است. عصر که نماز است. حالا نگاه به ما نکن که نماز ظهر و عصر را با هم مى‌خوانیم. قانون اسلام است. سنى‌ها درست مى‌گویند. راه سنى‌ها در نماز خواندن از راه شیعه‌ها بهتر است. سنى‌ها نمازشان را در پنج نوبت مى‌خوانند. ما هم در رساله داریم که نماز را در پنج نوبت خواندن بهتر است. یعنى خوب است که آدم ظهر نماز بخواند و برود مشغول کارش بشود و دوباره بیاید و نماز عصر را بخواند. منتها حالا ما مى‌گوییم: دو بار، سه بار نکنیم. حالا دو، سه تا سیب زمینى ارزش دو قابلمه را ندارد. همه را یک جا بپزیم. ما براى رفاه‌طلبى خودمان به سراغ این کار رفته‌ایم و اگر نه اصل اسلام این است که نماز در پنج نوبت باشد. علتش هم این است که آدم غافل مى‌شود. خدا را مى‌خواهد. دستش کثیف مى‌شود و دائم مى‌گوید: برو بشوی. ما یک مرتبه دستمان را مى‌شوییم. مى‌گوید: نه همین دو ساعت به دو ساعت بشوی. نماز ذکر است و ذکر دواى غفلت است. ما چون خیلى غافل هستیم، خیلى باید متذکر بشویم. هم اثر تربیتى آن بهتر است و هم در رساله‌ها پنج نوبت بهتر است. یکى از اشکال هایى که سنى‌ها به شیعه‌ها مى‌ گیرند و شیعه جواب ندارد بدهد، این است که مى‌گویند: اسلام پنج نوبت نماز خواندن را بهتر دانسته است. گرچه ما با هم مى‌خوانیم. اما کار ما کار حرامى نیست. ولی آن بهتر است. از اشکال هایى که آنها به ما مى‌ گیرند این است. یک بار یکى از این شیعه‌ها داشت نمازش را پنج نوبت مى‌خواند. به او گفتند: به به! سنى شدى؟ یعنى گاهى وقت‌ها کار حق چنین مى‌شود که خیال مى‌کنند باطل شد. نه آقا کار سنى‌ها درست است.
البته ما هم یک امتیازاتى داریم که خیلى ارزش دارد. ما قرآن را با اهل بیت با هم حساب مى‌کنیم. ما مى‌گوییم: رهبر باید عادل باشد. ما نمى‌گوییم: هرکس و ناکسى مى‌تواند اولى الامر باشد. آن کسى که اسمش پهلوى خدا و رسول است، باید کارش هم مثل خدا و رسول باشد. امام جمعه‌ها در کشورها نمازجمعه که مى‌خوانند، یکى مى‌گوید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول‌» (نسا/59) شاه حسن، شاه حسین، هر کشورى که پول مى‌گیرد، رئیس جمهور آن را مى‌گوید: اولى الامر، خوب اینکه نمى‌شود. آنوقت اولى الامرها، هر کدام سى و سه فرقه فکر دارند که نمى‌شود خدا به ما بگوید: از سی و سه فرقه اطاعت کنید. خوب سى و سه فرقه فکر دارند. بعد فرمود: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطان‌»(مائده/90) اصلاً نجس است و قلیل است و نباید بخورید. پس ببینید شراب وقتى مى‌خواهد حرام بشود تدریجاً حرام مى‌شود. اول گوشه مى‌زند می‌گوید: شراب و یک چیز خوب، یعنى شراب خوب نیست. مى‌گوید: شراب منافعى دارد ولى ضررش بیشتر است. بعد مى‌گوید: وقت نماز مست نباشید و بعد مى‌گوید: هیچ وقت مست نباشید، این تدریجى است. توجه دادن به توان.
7- امر به معروف باید با معروف باشد
پیغمبر فرمود: کسى که مى‌خواهد امر به معروف کند، خود امر به معروفش هم باید با معروف باشد. یعنى با شیوه معروف، امر به معروف کند. با ادرار که نمى‌شود ادرار را شست. باید با آب ادرار را شست. گاهى وقتها مى‌گوید: مادر فلانی، پدر فلانى چه طور است؟ خوب این یک گناهى مى‌کرد. این هم یک گناهى دیگر کرد. یک کسى سر نماز ایستاده بود. یک نفر آمد و از جلوى او رفت. همینطور که دید سر نماز است، در سینه‌اش رفت. گفت: پدر فلان، بگذار نمازم تمام شود، حالیت مى‌کنم. خوب هر دو با هم خراب کردید. همان آنکسى که زد و هم تو که حرف زدى. سر نماز که نمى‌شود حرف زد.
شما از پشت و از روزنه در نگاه مى‌کنى، بعد هم برمى دارى و فیلم مى‌گیرى. بعد مى‌گویى: شما یک چنین کارى کردى؟ مى‌گوید: نه. مى‌گویی: ما فیلمش را داریم. این امر به معروف است؟ تو که سى تا گناه کردى با کم و زیادش، اصلاً تو حق جاسوسى نداشتى. در قرآن مى‌گوید: «وَ لا تَجَسَّسُوا» (حجرات/12)، اصلاً تو چه حقى داشتى که جاسوسى کنى؟ چه حقى داشتى که فیلمبردارى کنى؟
من در نهضت سوادآموزى نشسته بودم. عکس یک کسى را برای من آوردند و گفتند: که ایشان در نهضت کار مى‌کند. ببین ایشان در یک چنین حالى است. من یک خرده به عکس نگاه کردم و گفتم: از این ساعت شما حق ندارى که در نهضت باشى. گفت: این جنایت کرده است. گفتم: تو جانى هستى که رفتى و از سوراخ در این را عکس را گرفته‌اى. تو چه حقى داشتى که این کار را بکنى؟ البته کار حرام و چیزى هم نبود. اما حالا مثلاً فرض کنید که با خانمى آنجا بود. مثلاً به خانم نگاه کرده بود. یکوقت خیال نکنید که در نهضت سواد آموزى خبرى است. یک کسى از برادرهاى نهضت در اتاق نشسته بود، یک خانم هم نشسته بود. این نگاه کرده بود و رفته بود و عکس گرفته بود. گفتم: از کجا معلوم که او نگاه به شکل این خانم کرده باشد؟ ممکن است نگاهش به طرف زن باشد.
چون یک سمینارى زمان شاه بود. دبیرهاى تعلیمات دینی همه بى حجاب بودند. آقاى دکتر بهشتى از ما دعوت کرد و گفت: برو صحبت کن. ما رفتیم و دیدیم که هیچ کدام مقنعه روسرى ندارند. کامل بى حجاب هستند. گفتم: آقاى دکتر این سمینار کجاست که ما را فرستادى؟ گفت: اینها دین شناسان ما هستند. اینها دبیر تعلیمات دینى هستند. حالا هم دین ندارند و هم سوادشان کم است. یک روش کلاس دارى به اینها بگو که حداقل کلاسشان خوب باشد. گفتم: آخر من سرم را پایین بیندازم حرف بزنم یا نگاهشان کنم و حرف بزنم؟ چه کار کنم؟ گفت: شما سرت را به یک متر بالاى سرهای اینها بینداز. ولى بالاخره ما اگر خواسته باشیم اینها را سر کلاس بگذاریم، اینها را شاه سر کلاس گذاشته است. ما اگر به اینها چیزی یاد ندهیم، بچه‌هاى ما هم بى حجاب و هم بى سواد هستند. بیایم حداقل یکى از اینها را درست کنیم.
حالا از کجا معلوم که این نگاه به شکل این کرده است. دوم اینکه مگر تو سر کارت نبودى؟ چرا پشت در اتاق او رفته‌ای؟ اصلاً تو چرا از اتاقت بیرون آمده‌اى؟ با چه دوربینى فیلمبردارى کرده‌ای؟ از خانه‌ات دوربین آوردى. پس پیدا است که جاسوسى مى‌خواهى بکنى. دوربین نهضت را برداشتى. خلاصه گفت: آقا غلط کردم. گفتم: بله، بسمه تعالى غلط کردى. آن هم ممکن است که یک وقت کار گناهى بکند. اما این کار تو اشتباه بود. آلودگى را باید با آب شست. آلودگى را که با آلودگى نمى‌شود شست. عسل که با عسل پاک نمى‌شود. بنابراین باید در امر به معروف و نهى از منکر مواظب باشیم. خودمان گرفتار نشویم.
گاهى وقتها یک کسى، یا خودمان، به یک خانم نگاه مى‌کنیم. خانم شما چه کسى هستى؟ ایشان چه کاره است؟ ایشان یک ساعت است که با این خانم حرف مى‌زند. خود شما نگاه مى‌کنى منکر نیست. او که نگاه کرد منکر است. خوب اگر منکر است که او با آن خانم حرف بزند، خوب تو خودت هم دارى حرف مى‌زنى. باید مواظب باشیم. شیوه‌اش چه طور باشد. پیامبر(ص) فرمود: کسى که مى‌خواهد امر به معروف کند. اگر مى‌خواهد که معروف را پیاده کند، خودش هم باید معروف باشد. اول قرآن مى‌گوید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا‌» و بعد مى‌گوید: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» بعد مى‌گوید: «وَ تَواصَوْا بِالْحَق‌» (عصر/3) یعنى امر به معروف کنید. تو که مى‌خواهى «وَ تَواصَوْا بِالْحَق‌» پس باید اول «آمَنُوا» خودت درست بشوی. «عَمِلُوا الصَّالِحات» خودت هم درست بشوی بعد «وَ تَواصَوْا بِالْحَق‌» تو اثر دارد.
8- خوب حرف زدن از شیوه‌های امر به معروف و نهی از منکر است
یکى از شیوه‌ها خوب حرف زدن است. قرآن آیات زیادى دارد. «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِح‌» (شعرا/142) همه‌اش مى گوید: انبیاء «أَخُوهُمْ»، «أَخُوهُمْ» یعنى برادر، خواهر، نمى‌شود گفت: زنیکه. شیوه مهم است. بهترین کلمه، کلمه برادرى است. حتى اگر بگویى: پسرم، یعنى خودت را بالاتر مى‌دانى.
9- هرکس خودش را آدم خوبی بداند مستکبر است
ضمناً باید بداند آدمى که امر به معروف مى‌کند باید مواظب خودش هم باشد. شما که نهى از منکر مى‌کنید، این واجب را انجام بده. یک وقت از داخل خودت را خوب ندانى. حدیث داغى است. خیلى حدیث مهمى است. امام صادق(ع) فرمود: کسى که کسى که براى خودش یک فضیلتى را ببیند، خودش از مستکبرین است. هر کسى خودش را خوب بداند مستکبر است.
اگر او فساد مى‌کند، خود شما هم ممکن است که یک فساد هایى داشته باشى. ضمن اینکه به وظیفه عمل مى‌کنید، مواظب باش از درون خیال نکنى که خیلى آدم خوبى هستى. من این حدیث را باز کنم. امام صادق فرمود: هرکسى که خودش را آدم خوبى بداند مستکبر است. طرف جا خورد. گفت: یعنى چه؟ بالاخره یک زن حجاب دار خودش را از یک زن بى حجاب بهتر مى‌داند. یک بسیجى جبهه رفته خودش را از این سوپردولوکس‌هاى ترسو بهتر مى‌داند. یک روحانى خودش را از یک کت و شلوارى باسوادتر مى‌داند. یک دکتر و مهندس خودش را از آدم‌هاى معمولى مهمتر مى‌داند. یعنى چه؟ امام فرمود: هرکسى که خودش را بهتر بداند مستکبر است. پس همه ما مستکبر هستیم. نماز خوان، خودش را از تارک الصلوه بهتر مى‌داند. این حدیث یعنى چه که هرکس خودش را بهتر بداند مستکبر است؟
خیلى حدیث داغ است. این طرف جا خورد و به امام صادق فرمود: نفهمیدیم یعنى چه؟ فرمود: تو الان از این بهتر هستى. نمى‌دانى که فردا دنیا چه مى‌شود؟ بعد امام صادق یک قصه‌اى گفت. قصه‌اش را براى شما بگویم. امام صادق فرمود: یادت نرود که فرعون از همه شهرها ساحرها را جمع کرد که با سحر و جادو آبروى موسى را ببرد. ساحرها نزد فرعون جمع شدند و گفتند: اگر ما آبروى موسى را ببریم پولى به ما می‌رسد؟ «إِنَّ لَنا لَأَجْراً»(اعراف/113 و 114) اجرى، مزدى به ما می‌دهی؟ «قال نعم» بله، به شما سکه مى‌دهم. «إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِین‌» (اعراف/113و114) اصلاً شما از مقرب‌هاى درگاه من مى‌شوید. اصلاً یک کارت سبز به شما مى‌دهم که هر وقت خواسته باشید در کاخ بیایید، خودم تلفن را برمى دارم. شما اگر توانستید که آبروى موسى را بریزید، هم مزد به شما مى‌دهم و هم شما از مقربین من می‌شوید. خوب این ساحرها که این کار را کردند. فرض کنید که ساعت هشت صبح، به عظمت فرعون چشم داشتند، و لذا قسم خوردند و گفتند: به عزت فرعون ما پیروز هستیم. فرعون نزد آنها عزیز بود. چشم به او داشتند. به سکه چشم داشتند.
ساعت هشت در میدان آمدند. آنجا یک وعده گاهى بود. یک روز زینتى داشتند، مثل سیزده به در که ما همه به صحرا مى‌رویم. آنها هم یک روزى به نام روز زینت داشتند. در میعادگاه رفتند و همه جمع شدند. حضرت موسى با عصا آمد. ساحرهاى همه شهرها هم آمدند، فرعون هم آمد. جمعیت آمد که بالاخره قدرت خودشان را به نمایش بگذارند. ساحرها به موسى گفتند: اول ما شروع کنیم یا تو شروع می‌کنی؟ موسى فرمود: اول شما شروع کنید. اینها شروع کردند و طناب و چوب را انداختند. حالا این طناب‌ها و چوب‌ها با جیوه و با موادى مخلوط شده بود که وقتى آفتاب به این چوب و طناب خورد، این چوب و طناب‌ها شروع کردند تکان خوردند. بعد موسى عصایش را انداخت و اژدها شد. همه طناب‌ها را بلعید و یک مرتبه «وَ أُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدینَ»(نساء/120) همه ساحرها که از شهرها آمده بودند، به سجده افتادند. «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‌» (طه/70) گفتند: ما ایمان آوردیم. فرعون گفت: بله! گفتند: هیچ بله ندارد. ما طرفدار موسى شدیم. گفت: معلوم مى‌شود که یک گاوبندى از قبل کرده‌اید. شیر را در پستان تقسیم کرده‌اید. معلوم مى‌شود که این معلم شماست و اصلاً همه این کارها، این جنگ مصنوعى بود. شما سر من کلاه گذاشتید. حق نداشتید که بدون اجازه ایمان بیاورید. این معلم شماست. «عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ» (شعرا/49)، استاد و شاگردى بوده است. خلاصه یک توطئه‌اى بوده براى اینکه رژیم من را سرنگون کنید. شما را قطعه قطعه مى‌کنم. گفتند: هر کاری می‌خواهی انجام بده. هیچ باکى نیست. ما به سمت خدا کشش پیدا کرده‌ایم.
بعد امام صادق(ع) قصه را فرمود. فرمود: ساحرانى که ساعت هشت جزء طرفداران فرعون بودند، ساعت نه طرفدار موسى شدند. آدمى که با یک ساعت صد و هشتاد درجه عوض مى‌شود، شما حق ندارى که خودت را آدم خوبى بدانى. شما امروز جبهه رفته‌اى و بسیجى هستى. فردا چه؟ همیشه همه ما در خطر هستیم. اسم یک بسیجى را ببرم. ایشان در چهارده عملیات شرکت کرد. با رسول اکرم در چند جبهه حضور داشت. با امیرالمومنین در جنگ بود. یار امیرالمومنین بود. یار امام حسن بود. وقتى امام حسین به کربلا مى‌رفت یک نامه نوشت و گفت: آقا ما یک عمرى در جبهه بودیم. من دارم به کربلا مى‌روم، بیا. گفت: ما را دیگر بس است. سهمى هم باشد، ما سهم خودمان را جبهه رفته‌ایم. حالا دیگر باید به سراغ زندگى خودمان برویم. از قافله عقب افتاده‌ایم. بالاخره جواب امام را رد کرد و امام هم که رفت و شهید شد، این برادر بسیجى خیلى اذیت شد. ناراحت شد و گریه مى‌کرد. گفت: عمرى در جبهه بودم و در امتحان آخر رد شدم. چرا به یارى امام حسین نرفتم؟ خیلى غصه مى‌خورد.
10- نهی از منکر کنیم ولی مردم را بد و مجرم ندانیم
امام صادق(ع) فرمود: الان این منکر انجام مى‌دهد، با دلسوزى و محبت برو و به آن بگو: این منکر را انجام نده. اما یک وقت خیال نکنى که این بد است و تو خوب هستى. این الان گناه مى‌کند، برو و به آن بگو. مثل پزشک، پزشک فعلاً این مریض را باید معاینه کند. اما به معناى این نیست که این پزشک عمرش از این مریض بیشتر است. ما ضمن اینکه باید نهى از منکر بکنیم، باید مواظب باشیم که مردم را بد ندانیم. این الان گرفتار گناه است.
خدا شهید محراب آیت الله مدنى و شهداى محراب و همه شهداى دیگر را رحمت کند. این عالم بزرگوار از یک خانواده‌اى بهائى یک پسرى را شکار کرد. این پسر مسلمان شد و شیعه شد و طلبه شد و به قم و نجف رفت درس خواند و در جبهه شهید شد. از خانواده‌اى بهائى چه مى‌شود؟ شهید مى‌شود. از طرف دیگر یک کس دیگرى را داریم که برعکس این است. خیلى آدم خوبى بوده است ولی در امتحان آخر خراب مى‌شود. نهى از منکر بکنیم اما مردم را مجرم ندانیم. من الان وظیفه‌ام این است که مثل دکتر عمل کنم. دکتر الان وظیفه‌اش این است که این مریض را خوب کند اما چه بسا که این مریض خوب بشود و صد و بیست سال دیگر عمر کند و خود پزشک ممکن است عمر بیست ساله نداشته باشد.
خدایا به ما توفیق بده که هم اسلام را درست بشناسیم و هم درست عمل کنیم. درست به نسل بعد منتقل کنیم. روح امام عزیز و شهدا را از ما راضى بفرما. به ما توفیق عبادت، خدمت به این مردم محروم عنایت بفرما. از تک، تک همه شرکت کنندگان و بخصوص شما برادران و خواهران بسیجى عزیز که یار امام و چشم و چراغ اسلام هستید تشکر می‌کنم. اگر بنا باشد که در ایران هر برنامه اسلامى پیاده بشود، صف اول با شماست و شما بودید که جبهه‌ها را پر کردید. حمایت شما بود که ارتش سپاه را قدرت بخشید و اگر حمایت‌هاى مردمى و بسیج مردمى نباشد ما هیچ کارى را نمى‌توانیم بکنیم. با بسیج مردمى شاه فرار کرد. با بسیج مردمى صدام گورش را گم کرد و همه این مفاسد را با بسیج مردمى باید حل کنیم. امیداوارم که خدا به حق محمد و آل محمد شماها را در همه امتحانات رو سفید و ما را در همه امتحانات رو سفید قرار بدهد. براى شادى روح تمامى علما و بخصوص آیت الله العظمى خویى که این ایام امت اسلامى در سوگ آن هستند، صلوات بفرستید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment