امر به معروف و نهی از منکر -3 – مراحل

موضوع بحث: امر به معروف و نهی از منکر -3 – مراحل
تاریخ پخش: 71/05/29

بسم الله الرحمن الرحیم

إلهی أنطقنی بالهدی و ألهمنی التّقوی

خدمت برادران و خواهرانی هستیم که مسئول تحقیقات سازمان هستند، موضوع بحثمان راجع به بحثی است که چند جلسه صحبت کرده‌ام و این جلسه‌ی چهارم خواهد بود و شاید 2-3 جلسه‌ی دیگر هم توان بحث داشته باشیم. چون حرف زدنی خیلی داریم راجع به این مسأله، و آن، مسأله‌ی امر به معروف و نهی از منکر است که مراحلی دارد و در یک جلسه ما مقداری از مراحلش را گفتیم و این جلسه هم باز یک مقداری دیگر از مراحلش را خواهیم گفت انشاالله. یک صلوات دیگر بفرستید. پس، مسأله‌ی امر به معروف و نهی از منکر.
1- غربت از امر به معروف و نهی از منکر
یکی از نکاتی که باید حساب کنیم این مسأله یک خورده غریب است چون بعضی از بزرگان ما هم توی کتابشان بحث حج و نماز و روزه و زکات و خمس و نمی‌دانم، نذر و عقد و نکاح و طلاق و. . . خیلی از بزرگانمان همه‌ی اینها را نوشته‌اند به مسأله‌ی امر به معروف که رسیده مثل اینکه فکر کرده چیز خیلی روشنی است نیازی به گفتن ندارد. و حال که خیلی مهم است. البته توی عروسی‌ها و عقدها و عزاها هم این پیش می‌‌آید. گاهی آدم به نزدیکترین افراد نمی‌‌گوید. یعنی یادش می‌رود. این مسأله یک مقداری متروک شده، حالا کتابها و بزرگانی که این مسأله را نگفته‌اند و به چه دلیل نگفته‌اند، خیلی هستند، حالا این را نمی‌خواهم بگویم.
2- تحمل مشکلات در راه امر به معروف و نهی از منکر
راجع به امر به معروف و نهی از منکر مسأله این است که یک مشکلاتی را باید تحمل کرد، قرآن می‌فرماید که: «إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ» (اعراف/82)، خارج کنید، ، اینها را بیرون کنید، ، اینها را از قریه‌تان بیرون کنید، قریه یعنی چه؟ همه می‌گویند: قریه یعنی ده، قریه ده نیست، قریه یعنی مجتمع، حالا چه ده باشد، چه شهر باشد. از غلطهای معروفی که بین طلبه و غیر طلبه هست این است که معمولا ً می‌گویند: قریه یعنی روستا، قریه یعنی محلی که یک مشت انسانها با هم زندگی می‌کنند، حالا چه روستا باشد و چه شهر باشد. قرآن می‌گوید: چه قریه‌هایی را ما هلاک کردیم. و حال آنکه قریه نبوده، شهر بوده خیلی هم شهر بزرگی بوده، به هر حال این بوده که در راه امر به معروف و نهی از منکر گاهی باید از منطقه خارج بشویم، یعنی برنامه بگذاریم که توی اداره‌ها، ما داریم گاهی وقتها یک چند نفری‌اند می‌خواهند یک دسته گلی آب بدهند می‌بینند یک موی دماغ دارند. این را برش می‌دارند به عنوان هر کاری، حتی ممکن است توطئه کنند به اسم بورسیه بفرستندش خارج بگویند: آقا ادامه‌ی تحصیلات بده، جوان، حزب اللهی‌ها باید متخصص باشید، بفرستیدش برود ما احتمال این شیطنت را هم می‌‌دهیم به اسم اینکه چهار تا را از این دانشگاه هل بدهیم برود، یک کلاه بورسیه، کاری ندارد که، من خودم گاهی وقتها می‌خواهم مطالعه کنم می‌بینم بچه مزاحم است انگشترم را بهش می‌دهم می‌گویم: بیا انگشتر. اینطوری است. گاهی وقتها آدم دو سه تا 5 ریالی می‌ریزد آن ور اتاق می‌گوید: برو دنبالش. پی نخود سیاهش می‌فرستد. البته نخود سیاه مال کاشان است، اینجا هم می‌گویند؟ پس بین المللی است یعنی بین المللی است توی شهرهای ایران! بله، گاهی وقتها یک کسی را می‌خواهند دکش کنند، حالا به هر اسمی، به هر عنوانی، اینها را بیرونشان کنید. اینها یک آدمهایی‌اند که نمی‌خواهند. اباذر یک همچین نقشی داشت، اباذر به عثمان گفت که: تو برای تبعید من هیچ عیبی سراغ نداری فقط من یک عیب دارم آن هم اینکه امر به معروف و نهی از منکر می‌کنم. تو می‌خواهی پولها را بدهی به فامی‌لهایت من هم حرف می‌زنم، من هم داد می‌زنم. به همین خاطر اباذر را تبعید کرد.
خوب، حالا، پس امر به معروف و نهی از منکر مسائلی که هست:
1- تحمل مشکلات. یک مشکلاتی هم باید تحمل کرد ولی نباید این مسأله از بین برود. «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ».
2- مسأله‌ی دیگر حمایت از آمر به معروف. یک کسی که دارد امر به معروف می‌کند باید حمایتش کنیم. یک قصه برایتان بگویم؛ اباذر داد می‌زد سر معاویه، چون معاویه خیلی بریز و بپاش داشت، اباذر هم می‌گفت: از کجا؟ ولخرجی می‌کنی برای چی؟
3- برای شیوه امر به معروف و نهی از منکر باید دوره دید
حالا من این را می‌خواهم بگویم، شیوه‌ی امر به معروف و نهی از منکر را باید دوره دید! هر کسی نمی‌تواند. مثل آمپول زدن، سوزن، هر کسی هر جایش فرو کند می‌کشیدش، اگر گفتند: خانه‌ها برق می‌خواهد این معنیش این نیست که هر کسی دست به هر سیم برقی بگذارد.
ما نگاه می‌کنیم، مثلا ً عرض کنم به دیوار تهران می‌نویسد: مرگ بر بی‌حجاب. خوب، مثلا ً کسی با فحش با حجاب می‌شود؟ خوب اگر با فحش باحجاب بشود که! ولی حجاب متانت است. این خوب است. درود بر باحجاب. باز هم خوب است. با فحش کسی خوب نمی‌شود. ما چون همیشه فحش و نفرین مال کسی است که حرف حسابی ندارد، ما حرف حسابی داریم. اصلا ً ما حرف حسابی داریم. حرفی که بی‌حجابها هم قبول می‌کنند. من کشورهای زیادی مسافرت کردم و با آدمهای غیر مسلمان حرف زدم و منطق حجاب پذیرفته است. منطق حجاب این است، من به نظرم توی تلویزیون گفته‌ام، حالا ببینید منطق را، یعنی اگر اصلا ً کسی دین هم نداشته باشد حرف حسابی است. اصلا ًکسی دین نداشته باشد. گیرم ما هیچ دینی نداریم اما ببینید بیان منطق، بیان خوبیست.
می‌گوییم: یک کسی همسر دارد، زندگیش با همسر با نمره‌ی 14 زندگیش می‌گذرد. شکلشان حالا یا خوب است یا متوسط است یا یک لوکسند یا دو لوکسند یا معمولیند یا سبزه‌اند یا سفیدند. به هر حال یک زندگی دارند با نمره‌ی 14. گاهی هم خودشان را آرایش می‌کنند می‌شود 15. به هر حال یک زندگی خوبی دارند. شد؟ بعد مرد می‌‌آید بیرون 500 تا رنگارنگ می‌بیند. یا زن می‌آید بیرون چشم چرانی می‌کند یا مرد می‌آید بیرون چشم چرانی می‌کند. یک خورده هم او بازویش را نشان می‌دهد. او شکلش را نشان می‌دهد. او بلوزش را نشان می‌دهد، او طلایش را نشان می‌دهد. به هر حال اگر بنا به جلوه گری باشد و چشم چرانی، مرد اگر بیاید بیرون 500 تا رنگارنگ دید و توی این 500 تا چند تایشان از خانم خودش شکلش بهتر است. بالآخره توی 500 تا! یعنی یک زن توی خانه باید رقابت کند با صدها زن بیرون، خوب هر کس با صد تا زن رقابت کند شکست می‌خورد. حتما ً یک عده‌شان از او بهتر است. 18 تایشان است، 19 تایشان است، 20 تایشان است، بعد وقتی برمی‌گردد نسبت به زندگیش دلگرم نیست. پس این شکل تو باعث شد که دل مردی را نسبت به خانمش تکان بدهی، خوب فردا هم یک خوشگلتر از تو پیدا می‌شود، زندگی تو و شوهرت را، اگر بنا باشد تو دل ببری شکلی هم دل شوهر تو را می‌برد. دست بالای دست بسیار است. پس چه کنیم؟ هیچی، هر کسی هر شکلی دارد برای شوهر خودش، آرایش مال توی خانه، بیرون خیلی ساده، حال هر کس هم هر چه دارد، بیرون آنچه نشان می‌دهد، جلوه‌ها و کرشمه‌ها و شیکی‌ها عرضه نشود. حالا این یک کاری است، چون زن و مرد هم اصولا ً جوان، دختر و پسر دوست دارند خودشان را نشان بدهند. این غریزه‌ی انسان است.
اسلام نسبت به غرایز سه رقم است. حالا ما یک کپسول بکشیم. من نمی‌دانم می‌توانم درست بکشم یا نه! ؟ یک کپسول گاز، اگر با شلنگ آمد توی چراغ گاز، اگر کنترل شد، این حرارت هست، پخت و پز هست، خطر هم نیست. اما اگر شلنگ پاره شد همه خطری، این غرایز را اسلام گفته از مسیر خودش تأمین کنند. خانواده‌ی سالم، مرد عشق هیچ کس در دلش نباشد جز همسرش. زن عشق هیچ کس در دلش نباشد جز شوهرش. وقتی هم خواسته باشد بیاید بیرون، به زن نگاه نکند، خیره نشود، نگاه مراد، نگاه خیره‌ای است. که آدم همینطور خیز بگیرد. بقول تلویزیون‌ها زوم کند. وگرنه خوب عمومی که آدم خیز نگیرد و قصدی نباشد، اشکال ندارد. به خاطر بعضی از آقایان، چه می‌گویم، من حرفم راجع به حجاب این است. می‌گویم بی‌حجابی و آرایش و جلوه‌های خیابانی دلها را تکان می‌دهد. دلها که تکان داده شد دل بی‌پولی که همسر ندارد آب می‌شود. دل پولداری که همسر دارد با همسر خودش مقایسه می‌کند سرد می‌شود. پس این شکلها یا دلها را آب می‌کند، دل بی‌پولها را آب می‌کند، یا دلسرد می‌کند. اصلا ً دین هم نداشته باشیم برای حفظ نظام خانواده بهتر است خودمان را بپوشانیم. منطق داریم. دلیل ندارد که ما نفرین کنیم. فحش بدهیم. بله، افرادی هستند لجباز، حساب لجباز جداست. آن هم هزار تا راه دارد. ما راه‌های زیادی داریم. خیلی راهها است. همه رئیس آموزش و پرورش بودند توی همه‌ی ایران، یا مدیر کل‌ها، یا خود وزرا، این وزیر آموزش و پرورش یا مدیر کل یا مسئول منطقه می‌تواند مثلا ً بیست تا دبیرستان دخترانه که هست، آن خانمی‌ که رئیس دبیرستان دخترانه است که دخترهایش حجابشان بهتر است یک تشکر کند ازشان، حالا تشکر مادی یا معنوی، کتبی یا شفاهی یا جور دیگر. به هر حال ما می‌توانیم با یک شیوه‌هایی، یا مثلا ً توی کتابهای درسی بحث حجاب یک خورده بهتر برای خواهرها باز بشود، که واقعا ً فلسفه‌ی حجاب روشن بشود. شیوه دارد. با فحش و اینها کسی درست نمی‌شود.
من تقاضا می‌کنم. این را کسی به من نگفته بگوها! حضرت عباسی کسی به من نگفته بگو. یک وقت نگویید: شهردار دیده ایشان را، من کاری با شهردار ندارم ولی خوب حالا حرف خوب را آدم باید قبول کند. حضرت عباسی حزب اللهی‌هایی که خطشان بد است ننویسند روی دیوارها. چون دیوار می‌دانی، آجر ساده هم گران شده، چه برسد به سنگ و آجر سه سانت و نمی‌دانم چه! اصلا ً آجرهای چیچی می‌گویند، آجرهای فشاری، آجرهای الکی هم الآن گران شده، کیلویی شده باید ببینیم دیوار گران است، دیوار را برمی‌داری با خط بد، یک چیزی باید قشنگ باشد. اول برو خطت را خوب کن چون خط بد خودش یک منکر است. یک منکر است. آقا یک آدمی‌ که روی دماغش یک مگس نشسته بعد هم آب بیاورد توی آب سوسک باشد شما می‌خوری؟ بابا برو دنبال کارت. ما نهی از منکرمان باید حسابی باشد. به همین خاطر بیان باید نرم باشد. قلم باید زیبا باشد. بنابراین بیان خوب، استدلال خوب، منتهی اگر هم آدم لجبازی بود، ما قانون داریم. چون قرآن می‌گوید: قرآن و حدید، کتاب، این یعنی چه؟ در یک آیه آمده می‌گوید: ما قرآن را فرستادیم و آهن فرستادیم. یعنی منطق، قدرت، کتاب یعنی منطق، حدید یعنی چه؟ قدرت. ما شمشیر هم داریم، کتاب هم داریم، چون قرآن می‌گوید: «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ» (مریم/12)، یعنی قانون را باید اجرا کنی با قدرت. با صبّحکم الله مساکم الله نمی‌شود. اما از آن ور هم می‌گوید: می‌خواهی حرف بزنی، «قَوْلاً لَیِّناً» (طه/44)، هم نرم حرف بزن، هم نرمی از موضع ضعف نباشد.
4- فرق بین مدارا کردن و مداهنه
بد نیست این جمله را معنا کنم. فرق بین مدارا و مداهنه، چی است؟ مدارا و مداهنه یکیش خوب است و یکیش بد. هر دو یعنی سازش، مدارا کن. می‌گویند: آقا یک خورده مدارا کن، مدارا کن یعنی با اینکه قدرت داری یک خورده کوتاه بیا، مداهنه یعنی حالا که نمی‌توانی باهاش بساز، هر دو سازش است. یکی سازش از موضع قدرت مثل این که پدر می‌تواند گوش بچه‌اش را بگیرد بیاندازد توی خیابان، پدر قدرت دارد اما مدارا می‌کند. یعنی با اینکه قدرت دارد کوتاه می‌آید. یک وقت مداهنه می‌کند، یعنی حالا که زور ندارد موش پهلوی گربه، مدارا در اسلام داریم، مداهنه نداریم. اسلام می‌گوید: زور داشته باش اما زورت را اعمال نکن، با مردم مدارا رفتار کن. مگر اینکه طرف خیلی خشن است.
ما در اسلام پیغمبر ما 40 سالگی به پیغمبری رسید، اولین جنگ دوم هجری بود، دوم هجری 13 سال مکه بود و 2سال هم مدینه، می‌شود پیغمیر ما 40 سالگی به پیغمبری رسید، 15 سال بعد شمشیر بلند کرد، یعنی 15 سال نرمش بود. این حسابش، امام حسن با بنی¬امیه مدارا کرد. امام حسین برخورد کرد. اصل مدارا است منتهی عرض کردم، امتحان هوش مدارا، خوب است یا بد، مداهنه چی؟ فرقش، کوتاه بیا از موضع قدرت. کوتاه بیا از موضع ضعف. تو که می‌توانی کوتاه بیا، تا آن، مثل پدری که می‌تواند تند برود منتهی یواش می‌رود که بچه‌اش را با خودش ببرد. این را بهش می‌گویند: مدارا. می‌توانم تند بروم اما به خاطر تو یواش می‌آیم. مداهنه، من که نمی‌توانم بروم، بتوان بروی اما نرو، حالا. مسأله‌ی امر به معروف خیلی دقیق است. ظریف است.
5- باید از امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر حمایت کرد
حالا اباذر. البته افراد هم فرق می‌کند. چون بعضیها را باید سفت باهاشان برخورد کرد. بعضی وقتها گوشت است با چاقو، بعضی وقتها استخوان است با ساطور. من یک قصه برایتان بگویم؛ حضرت موسی وقتی می‌آمد عصایش را می‌انداخت چه می‌شد؟ اژدها می‌شد. سه تا آیه داریم. گاهی قرآن می‌گوید: «جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً» (قصص/31)، یعنی یک مار کوچکی شد که شروع کرد رفتن، عصایش را انداخت مار کوچک شد، «جَانٌّ» یعنی مار کوچک، یک آیه‌ی دیگر جای دیگر قرآن می‌گوید: «حَیَّهٌ تَسْعی‌» (طه/20)، «حَیَّهٌ» یعنی ماری شد، نه مار کوچک، مار معمولی شد دوید رفت، یک جای دیگر می‌گوید: ثعبان، «ثُعْبانٌ مُبینٌ» (اعراف/107)، یک اژدهای بزرگی شد. بالآخره مار کوچک شد، مار معمولی شد، مار بزرگ شد چیچی شد! ؟ بارها حضرت موسی عصایش را انداخت برای مردم پاک، دفعه‌ی اولشان بود، تا عصایش را انداخت، به شکل یک مار کوچک درآمد. چون دفعه‌ی اول اگر اژدها می‌شد شاید خود موسی هم سکته می‌کرد، و لذا جان، بعد وقتی دو سه مرتبه مسأله معلوم شدکه معجزه‌ی ایشان چی است؟ مار معمولی شد، پهلوی فرعون که رفت، چون فرعون ادعای خدایی می‌کرد، او از آن استخوانهایی که با چاقو، این باید ساطور بشود. و لذا قرآن می‌گوید: پهلوی فرعون که رسید عصایش را انداخت، ثعبان مبین، از این که یک پیغمبر و یک عصا به سه حالت درمی‌آید این معلوم است که موقع‌ها و موضع‌ها و آدم‌ها فرق می‌کنند.
اباذر با معاویه برخورد فرعونی می‌کرد. یعنی معاویه چون خیلی می‌گفت: من سیاستمدارم، اباذر هم حسابی حالش را می‌گرفت. بالآخره گفتند: آقا! یک نامه نوشت معاویه به عثمان که: بابا اگر می‌خواهی حکومت دست ما باشد این داد و بیداد می‌کند، آبروریزی است، افشاگری می‌کند. این را بفرستش توی یک بیابانی، بنا شد اباذر تبعید بشود. وقتی اباذر تبعید شد به خاطر امر به معروف، دستور دادند هیچ کس از ایشان حمایت نکند. کسی ایشان را بدرقه نکند، آن وقت امیر المومنین علی(ع) و امام حسن و امام حسین و گروهی دیگر گفتند: حالا که عثمان گفته کسی بدرقه نکند، ما حتما ً از ایشان بدرقه می‌کنیم. ما باید حامی و حمایت کنیم کسی را که امر به معروف می‌کند. اباذر نعره کشید که چرا پولها را ولخرجی می‌کنی؟ ما باید حمایت کنیم ازش.
وقتی رفتند بدرقه، دم دروازه جملاتی رد و بدل شد، جملات دم دروازه را می‌گویم؛ که کی بدرقه می‌کند، همان تذکری که اول به خانمها دادم دارد فراموش می‌شود، یک صلوات بفرستید، یک دانه برادر و یک دانه خواهر مواظب باشند، خواب و بیداری نباشد که چرتتان نگیرد. دم دروازه جملاتشان را بهتان بگویم: یا اباذر، امیر المومنین فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ»(نهج‌البلاغه، خطبه 130)، تو غضبت برای خدا بود. «إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ»، اینکه تو را تبعید می‌کنند ترسیدند که اگر تبعیدت نکنند داد بزنی، افشاگری‌کنی، حکومت از دستشان برود. «وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ»، تو هم ترسیدی که اگر ساکت بشوی دینت از بین برود. چون آخر تو اگر داد بزنی دنیای آنها را از دستشان می‌گیری، اگر ساکت بشوی، دین خودت لق است.
می‌گویند که: یک کسی می‌رفت دکتر، نسخه می‌گرفت، پول می‌داد، بعد می‌رفت داروفروشی پول می‌داد دارو می‌گرفت، بعد نمی‌‌خورد. گفتند: آقاّپول به دکتر می‌دهی و پول به داروفروش می‌دهی اما نسخه‌اش را عمل نمی‌کنی، چرا؟ گفت: پول به دکتر می‌دهم چون دکتر باید زندگی کند خوب باید کاسبی کند. می‌خواهد زنده بماند ما باید پولش بدهیم زندگی کند. دارو می‌خرم، داروفروش هم باید زندگی کند، نمی‌خورم چون من هم می‌خواهم زندگی کنم و این داروها مرا می‌کشد. به دکتر پول می‌دهم چون باید زندگی کند، دارو می‌خرم چون او هم باید زندگی کند، نمی‌خورم چون من هم می‌خواهم زندگی کنم.
حالا امیر المومنین لب دروازه گفت: داد زدی داد تو برای خدا بود، اگر داد نزنی دین خودت در خطر است، اگر داد بزنی دنیای آنها در خطر است. به هر حال باید یکی از اینها. تو داد بزنی برای اینکه دین آنها دنیای آنها را لق کنی، دین خودت را هم حفظ کنی. خوب اباذر تبعید شد. جایگاه تبعید اباذر را کی بلد است؟ بلند بگویید، ربذه. هنوز هم بحمدالله هست. در تبعیدگاه، اباذر از دنیا رفت. یک دختر کوچولو بالای سرش. اباذر گفت: دخترجان، من آخر عمرم است از دنیا می‌روم. ناراحت نشو. می‌روی آنجا کنار جاده یک گروهی می‌آیند رئیسی دارند به نام مالک اشتر. بهش بگو اباذر که یار پیغمبر بود که تبعید شده بود، به خاطر نهی از منکر از عثمان و معاویه تبعید شده بود، و اینجا بابایم است، مرده. آن وقت مالک اشتر آمد و کفنش را داد بعد در جملاتش مالک اشتر اینطور گفت: «اللَّهُمَّ هَذَا أَبُو ذَرٍّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَبَدَکَ فِی الْعَابِدِینَ وَ جَاهَدَ فِیکَ الْمُشْرِکِینَ لَمْ یُغَیِّرْ وَ لَمْ یُبَدِّلْ لَکِنَّهُ رَأَی مُنْکَراً فَغَیَّرَهُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ حَتَّی جُفِیَ وَ نُفِیَ وَ حُرِمَ وَ احْتُقِرَ ثُمَّ مَاتَ وَحِیداً غَرِیباً»(رجال‌الکشی، ص‌65). خدایا این جنازه‌ی اباذر است.
(حالا جِنازه درست است یا جَنازه؟)به آن چوبی که زیر است می‌گویند: ج ِ، چون آن چوب کسره دارد می‌گویند: ج ِ. آن بدنی که رو است می‌گویند: جَ، پس جِنازه مال چوب است و جَنازه آدمی است. آنی که کسر دارد مال پایین است آنی که بالا دارد مال بالاست. به جنازه ایستاد و گفت که: «اللَّهُمَّ هَذَا أَبُو ذَرٍّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ ص». خدایا این اباذر است. این از یاران پیغمبر است. «عَبَدَکَ»، بنده‌ی خالص تو است. «وَ جَاهَدَ فِیکَ الْمُشْرِکِینَ»، فریاد کشید برای امر به معروف در راه تو، «وَ لَمْ یُبَدِّلْ»، دست از حرفش هم برنداشت.
مومن نباید دست از حرفش بردارد. پیغمبر(ص) فرمود: مومن آینه‌ی مومن است، یعنی آینه می‌گوید: اینجایت سیاه است. اگر، بزنی بشکنی، تا زدی شکستی خورده هایش را برداری باز می‌گوید: اینجایت سیاه است. یعنی تکه تکه‌اش هم بکنی، آینه را دست از حرفش برنمی‌دارد، «وَ لَمْ یُبَدِّلْ»، تغییر موضع ندارد، سفت حرفش را زد. «لَکِنَّهُ رَأَی مُنْکَراً فَغَیَّرَهُ»، منکر می‌دید داد می‌زند منتهی داد زد و زد، «حَتَّی جُفِیَ وَ نُفِیَ»، بهش جفا شد، ، تبعیدش کردند، و حُرَم، محرومش کردند، «ثُمَّ مَاتَ وَحِیداً غَرِیباً»، تا اینکه توی این بیابان تنهایی از دنیا رفت.
خوب حالا بعضی وقتها می‌گویند: آقا، ما اگر امر به معروف کنیم باید احتمال اثر بدهیم. احتمال اثر بدهیم. این احتمال اثر را باید بررسی کنیم. احتمال اثر. می‌گویند: گاهی وقتها یک کسی بد است اما بهش می‌گوییم گوش نمی‌دهد. اول که ما بدتر از شاه نداشتیم. وقتی همه‌ی مردم داد زدند مرگ بر شاه، وقتی همه‌ی مردم الله اکبر گفتند توی خیابان، همه‌ی مردم گفتند: استقلال، آزادی جمهوری اسلامی‌، همه باشند، آب می‌شود، این که احتمال اثر ندارد، نخ قرقره باریک است، اما همین نخ قرقره چند تا شوند تاب بخورند کشتی را هم می‌شود باهاش تکان داد، این احتمال اثر نمی‌دهد، ما گاهی وقتها می‌گوییم: نمی‌خواهد، این چه فایده‌ای دارد؟ این که کار خودش را می‌کند برای چی خودت را خسته می‌کنی؟
ما چند تا جمله داریم؛ من این را اینجا 11 تا نوشته‌ام، چیزهای قشنگی است. به نظر خودم. چون جایی ندیدم. همینطور خودم نوشتم.
6- فضای تبلیغات و شکستن سکوت ارزش است
اول اینکه فضای تبلیغات باید باز باشد. فضای تبلیغات خودش یک ارزش است. سلمانیها یک مو که می‌خواهند بزنند، وقتی یک مو زدند الکی همچین می‌کنند. هی نگاه می‌کنند، چرا از سلمانی‌ها بگویم از اذان بگویم. آقا توی خیابان می‌خواهی نماز بخوانی احدی هم نیست خودت هستی توی خیابان. در عین حال اسلام می‌گوید: مستحب است بگویی: «حیَّ عَلی الصّلوه»، پس به که می‌خواهی بگویی، خودت که ایستاده‌ای می‌خواهی بخوانی، کسی هم که نیست. ولی فضا باید تبلیغ، فضای تبلیغات خودش ارزش است، اصلا ً بهم خوردن قیچی، قانون باید حفظ بشود. ولو کسی نباشد، آقا لب چهارراه رسیدی، چراغ قرمز است هیچ کس هم نیست اما قانون می‌گوید باید بایستی، والله آقا هیچ کس نیست، دو بعد از نصفه شب است، درست است هیچ کس نیست ولی باید بایستی، اگر کسی اصلا ً سرش مو ندارد به طور مادرزاد، حاجی شده مکه، مکه باید سر را بتراشد. حالا اگر کسی مو ندارد اسلام می‌گوید: یک تیغ بگیرید باز هم این تیغ را بکشید روی سرش. ولو مو ندارد، اِ! آخر الکی؟ بله، الکی. برای اینکه قانون باید حفظ بشود. زنها ایامی که واجب نیست نماز بخوانند اسلام می‌گوید: سجاده‌شان را بیاندازند بنشینند سی مرتبه بگویند: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اکبر». یعنی سجاده رو به قبله باشد، لب چهار راه بایست اگر چه آدم نیست، قیچی را به هم بزن گر چه مویی نیست، تیغ را بکش گر چه زلفی نیست، این فرم است، : «حیَّ عَلی الصّلوه» بگو گرچه آدم نیست، ما باید، گاهی باید فضا، فضای تبلیغات باشد. این یک.
دوم اینکه شکستن سکوت فضای تبلیغات و شکستن سکوت. تلخ کردن کام منکر، شما بگو، لااقل کام او تلخ می‌شود، آخر اگر یک کسی گناه بکند، اگر کسی گناه بکند هیچ کس هم هیچی بهش نگوید، این لااقل، دیدی که ماشینها وقتی دارند می‌روند، خانه‌ها که بچه دارند جلوتوی خیابان را یک خورده می‌آورند بالا سرعت ماشین را، لااقل، این شوفر که برای بچه‌ی ما ترمز نمی‌کند لااقل حالا که ترمز نمی‌کند ما جلوی سرعتش را بگیریم، این همینطور یک کاریش بکنیم، دو سه تا شن بیاندازیم توی این دیگ فساد که لااقل راحت از گلویش پایین نرود. بگویید، اگر هم گوش نمی‌دهد، لااقل کامش تلخ می‌شود، آقا این کار را نکن، آقا این کار را نکن، اگر دو نفر گفتند و گوش نمی‌دهد لااقل کوفتش می‌شود. این کامش را تلخ کنید. نگذارید کیف کند. فضا آرام نباشد برای کسی که خلاف انجام می‌دهد.
7- نهی از منکر راه را برای دیگران باز می‌کند
خوب مسأله‌ی سوم راه برای دیگران باز می‌شود. سوم. تو بگو تا راه برای دیگران باز بشود. شما منکری می‌بینی بگو: آقا جان این کار را نکنید. بگو: آقا گوش نمی‌دهد اما شما می‌بینی که من به این گفتم. ، تو، محله‌تان به یک کسی می‌گویی، اما اگر دیدی آقای قرائتی هم فساد دید هیچی نگفت می‌گویی: بابا اگر گناه بود آخوند باید جلویش را. . . من خودم دیدم آخوند هیچی نگفت پس من هم هیچی نمی‌گویم. من اگر بگویم ولو گوش ندهد ممکن است طرف من چوبش سفت باشد که هر چه تبر می‌زنم نشکند اما شما ممکن است تبرت بشکند پس بگویید تا راه برای دیگران باز بشود. گاهی وقتها راه برای دیگران باید باز بشود.
می‌گویند: یک آقایی روحانی بود هر جا می‌رفت عقد بخواند یک کله قند بهش می‌دادند، قدیم‌ها، نوکرش گفت: ما که داماد شدیم این کله قند را از ما نگیر، گفت: ببین تو اگر ندهی راه باز می‌شود او هم می‌گوید: خویش و قومیم. آن هم می‌گوید: دوست و آشناییم. بالآخره دیگر ما درآمدمان از این راه است، ما نرخمان، گفت: آخر ما نوکر تو! می‌خواهی از من هم بگیری؟ گفت: پس یک کاری کن شما یک ته قند بردار بگذار، باقیش را همینطور توخالی درست کن، کادو پیچی کن، همه‌اش خالی باشد فقط تهش قند باشد ولی نرخ مرا به هم نزن. آقا عقد را خواند رفت، دید تو می‌رود گفت: آقا یک خورده پایین‌ترش را بده، دید تو می‌رود هر جا را گرفت دید تو می‌رود، گفت: آقا اصلا ً چیزی تویش نیست، زیرش را بگیر. اصل اینکه ما، من می‌گویم گرچه اثر نکند تا راه برای شما باز بشود. این خودش یک ارزش است.
8- نهی از منکر اعلام موجودیت است
مسأله‌ی دیگر تلقین به خود، اعلام موجودیت است. اعلام موجودیت، آدم منکر که دید، فساد که دید، بگوید: آقا نکن، آقا گوش نمی‌دهد، باشد گوش ندهد لااقل من اعلام کردم که تو اگر یک آدم هستی من هم یک آجر نیستم که پهلوی آجر هر کاری بکن، هیچی. من آدمم، فهمیدم کار شما خلاف است، تذکر دادم، می‌خواهی گوش بده می‌خواهی گوش نده، من اعلام موجودیت کردم، اصلا ً اعلام موجودیت خودش یک ارزش است.
چهار رقم آدم داریم. آدمهایی هستند مگسی، آدمهایی هستند زنبوری، آدمهایی هستند سیب زمینی، آدمهایی هستند آدم. مگسها فقط روی زخم می‌نشینند، فقط منتظر است که کی کار بد کرد بگوید: اوهوی کار بد نکن. خوب حالا امروز کار بد کرد می‌گویی: نکن. 10 روز است کار خوب می‌کند، یک تشکر ازش بکن، مگس فقط روی زخم می‌نشیند، آدمهایی هستند عیبها را می‌گویند خوبها را نمی‌گویند. زنبور عسل برعکس است روی گل می‌نشیند یعنی فقط خوبی را می‌گوید آقا ایشان واقعا ً آدم خدمتگزاری است. بسیار آدم خوبی است. خدا انشاالله حفظش کند. بیا، چه کرد؟ حالا یک خدماتی کرد، یک کار خوبی کرد اما نمی‌گویی: نماز نمی‌خواند. نمی‌دانی الآن شش ماه هست با مادرش قهر کرده، دو ماه است با خانمش قهر کرده، زن داریش بد است، ارتباطش با خدا قطع شده، حالا بله، فوق تخصص است، یک کمال که ما نداریم، همه‌ی کمالها باید باشد، این فقط خوبیش را می‌بیند و عیبهایش را نمی‌بیند. آدمهایی هستند خوبی را می‌گویند بدی را نمی‌گویند، آدمهایی هستند بدی را می‌گویند خوبی را نمی‌گویند، آدمهایی هستند اصلا ً کار به بدی و خوبی ندارند، سیب زمینی. اصلا ً هیچ ربطی، اصلا ً مثل آجر، آدمهایی هستند آدمند. آدم کی است؟ آدم باید بگوید: زنده باد خوب، مرده باد بد، یعنی باید خوب و بد را حساسیت نشان بدهد، جایی که باید بگوید: زنده باد، بگوید: زنده باد. جایی که باید بگوید: مرده باد، بگوید: مرده باد. خودش را نشان بدهد. اعلام موجودیت.
9- نهی کننده از منکر در قیامت عذر دارد
پنجم: عذر در قیامت، بالآخره ما معتقد به قیامتیم. اگر از ما پرسیدند: فساد دیدی، مظلومی را می‌زدند چرا جلویش را نگرفتی، بگو: آقا من دیدم فایده‌ای ندارد، آخ بگو: گرچه او بزند، آقا نزن، ممکن است بگوید: به تو چه؟ البته اگر مردم عبوس کنند خیلی‌ها که کتک کاری می‌کنند چون مردم نگاهشان کنند، اگر کسی نگاهش نکند خدا می‌داند اگر تصمیم بگیرد مردها نگاه به زن بی حجاب نکنند آخر این خودش را نشان می‌دهد که ببینندش، وقتی ببیند کسی نگاهش نمی‌کند خودش را جمع می‌کند. اینکه با موتور ویراژ می‌دهد برای اینکه نگاهش کنند اما هر چه نگاهش کنند رویش را برگرداند تمام شد رفت. یک خورده ما برخوردهایمان، یعنی ما اگر گفتند: چرا خلاف دیدی داد نزدی روز قیامت می‌گویی: من گفتم. بهش گفتم. خودش ارزش است.
10- ممکن است در آینده اثر کند
ششم ممکن است در آینده اثر کند. آدمی‌ که دعوا کند بهش می‌گویی: دعوا نکن، ممکن است جوش آورده الآن گوش نمی‌دهد، بگویی: آقا جان نکن، شما انسانی، تحصیل کرده هستی، متمدنی، شریفی، حیف زبانت است حرف بد می‌زنی، ممکن است الآن جوش آورد، گوش ندهد اما بعدا ً که آتشش فرو نشست فکر می‌کند راست می‌گوید.
یک کسی بود یک چیزی می‌گفت، بعد می‌گفت: امام خمینی گفته. گفتیم: بابا امام خمینی نگفته، گفت: می‌دانی، در آینده خواهد گفت. گفتیم: اِ، اِ! اینطور نمی‌شود که در آینده خواهد گفت. گفت: نه آخر من می‌دانم که امام این را دوست دارد حالا اگر هم نگفته، از این به بعد. اینطور که نمی‌شود که، ما گاهی وقتها ممکن است الآن اثر نکند ولی در آینده اثر بکند. تسکین وجدان. آرامش وجدان. بگو، آقا فایده ندارد، بالآخره ما وجدانمان، گاهی آدم توی ماشین می‌نشیند می‌گوید: ‌ای یواش یواش، گرچه راننده گوش به حرف این آقا نمی‌دهد، اما این وقتی می‌بیند تند می‌رود می‌گوید: یواش یواش. با این یواش یواش دل خودش را آرام می‌کند. یک کسی چاه می‌کند. آمدند گفتند: آقا این چاه را نکن، این چاهی که می‌کنی آب ندارد برای صاحبش، گفت: می‌دانم برای صاحبش آب ندارد برای من نان دارد. ما می‌کنیم پولمان را بگیریم. می‌خواهد آب داشته باشد، می‌خواهد نداشته باشد. اگر برای صاحبش آب ندارد برای من ممکن است بگویی من حرف زدم اثر نکرد ولی این خودش اعلام موجودیت است. عذر در قیامت است. ممکن است الآن آتشش تند باشد بعد به فکر بیافتد، آرامش وجدان است، اصلا ً تمرین جرات است.
11- امر به معروف و نهی از منکر تمرین جرأت و عبادت است
هشت، تمرین جرات. یک کسی آمد گفت: آقای قرائتی من می‌خواهم سخنرانی کنم، خجالتی‌ام. چه کنم؟ گفتم: اذان بگو. اذان. در را ببند بگو الله اکبر. گفتم: اگر پهلوی عمه‌ات، خاله‌ات، مادرت و زنت، اگر پهلوی داخلی‌ها داد زدی بعد پهلوی همسایه‌ها داد بزن. اول توی اتاق داد بزن بعد دلت سفت می‌شود، می‌روی توی حیاط بعد می‌روی راه پله، بعد می‌روی پشت بام، یک ذره یک ذره داد می‌زنی. قربانش بروم امیر المومنین، حدیث دیدم، حضرت علی چنان اذان صبح می‌گفت که کل مردم کوفه صدای امیر المومنین را می‌شنیدند. این تمرین جرات. بابا فساد دیدی بگو. آقا گوش نمی‌دهد. بگو: در تو تمرین جرات است. این تمرین جرئت یک ارزش انسانی است. اصلا ً یک عبادت است.
نهم یک عبادت است. آقا بگو: شما سلام کن. بگو: آقا یک بار سلام کردم جوابم را نداد. تو اجرت را داری. من اگر امر به معروف و نهی از منکر کردم، او گوش نداد من اجر خودم را برده‌ام. معلم می‌آید سر کلاس درس می‌دهد بچه‌ها درس نمی‌‌خوانند ایشان حقوقش را از آموزش و پرورش می‌گیرد. شما اجرت.
گاهی می‌گویند: آقا، مقام معظم رهبری که فرمود: امر به معروف و نهی از منکر، آخر آدم احتمال اثر نمی‌گذارد. گوش نمی‌دهد. گوش نمی‌دهد. یک فضای تبلیغات باز می‌شود. سکوت شکسته می‌شود. لااقل وقتی گفتی کام اوتلخ می‌شود. تو بگو، راه برای دیگران باز می‌شود. تو بگو ولو اثر نکند. دیگران به دیگران می‌گویند. اعلام موجودیت می‌کنی. در قیامت عذر داری. در آینده ممکن است ایشان بخوابد، به فکر فرو برود، به حرف دیگران فکر کند، آرامش وجدان است. تمرین جرات است. عبادت است. اینها فوایدی است که من نوشته‌ام. ما باید حرف خودمان را بزنیم.
12- کم‌کاری از منکرات است
حالا منکر چی است؟ کم‌کاری منکر است. اگر معلم باید 24 ساعت درس بدهد، 20 ساعت درس بدهد منکر است. لقمه‌ای که می‌خورد حرام است. ساعت 8 باید بیایی سر کار 8: 30 بیایی ساعت کار، اینها همه گناه است. می‌توانی امروز امضا کنی می‌گویی: برو فردا بیا. دور سر گرداندن مردم بزرگترین منکر است. بزرگترین منکرها است. از بزرگترین منکرهااین است که آدم مردم را دور سر بچرخاند و حدیث داریم که: اگر طلبکار آمد گفت: طلب مرا بده، داری بهش بدهی، اما می‌گویی: برو فردا بیا. هر شبی که می‌خوابی خداوند گناه دزد را به پایت می‌نویسد. یک بار دیگر حدیث را بخوانم: اگر بدهکاری و داری بدهی و او هم می‌گوید: مالم را بده، پولم را بده، داری بهش بدهی، نمی‌دهی، هر شبی که می‌خوابی خدا گناه دزد را به پایت می‌نویسد. می‌توانی امضا کنی می‌گویی که برو فردا بیا. از منکرات کم‌کاری، اذیت کردن مردم طفره رفتن.
خدایا تو را بحق محمد و آل محمد به ما توفیق بده روز قیامت پهلوی شهدا شرمنده نباشیم. خیلی زحمت کشیدند. اباذر کتک خورد. امام حسین فرمود: تکه تکه می‌شوم برای امر به معروف و نهی از منکر. از شهادت امام حسین تا کتک اباذر تا زندان امام کاظم، زجرهایی که انبیاء و اولیاء کشیدند تا شهدای صدهاعالم ربانی شهید شدند برای امر به معروف و نهی از منکر، «وَ یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ» (آل عمران/21)، قرآن می‌گوید: بعضی که امر به معروف می‌کردند طاغوتها می‌کشتند اینها را، خیلی زحمت کشیدند تا ما به اینجا رسیدیم. خدایا ما را با سکوت و ترس و بی‌عرضگی‌مان شرمنده‌ی این خونهای مقدس قرار نده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment