امر به معروف و نهی از منکر – 2- مراحل

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر – 2- مراحل
تاریخ پخش: 71/05/22

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی أنطقنی بالهدی و ألهمنی التّقوی

بحثی را که می‌‌خواهم عرض کنم دنباله‌‌ی بحث قبل است. و شنیدنش مهم و مفید و لازم است. مسأله‌‌ی مراحل امر به معروف و نهی از منکر.
1- وحدت یکی از عوامل انجام امر به معروف و نهی از منکر
اینطور نیست که هر کسی از در برسد در هر شرایطی به هر کس بتواند حرفی را بزند، باید ببینیم چه حرفی با چه شیوه‌‌ای باید زده شود، شیوه دارد. مرحله دارد. ما وقتی می‌‌گوییم: نماز بخوان، چه جوری نماز بخوانیم، چه زمانی، چه مکانی؛ موضوع بحثمان مراحل امر به معروف و نهی از منکر است. قبل از این، یک نکته‌‌ی لطیفی را باید بگویم خیلی نکته‌‌ی قشنگی است. اصولا ً وقتی آدم می‌‌تواند حرف بزند که جامعه متحد باشد. اگر خود مردم بینشان اختلاف باشد، مثلا ً وقتی بچه را می‌‌شود بهش گفت: آقا جان غذا داغ نخور برایت ضرر دارد، این حرف وقتی اثر دارد که مادرش نگوید: نچ! بگذار بخورد، پدر می‌‌گوید: غذای داغ نخور، مادر می‌‌گوید: بگذار بخورد. خوب هیچی. یعنی اگر پدر و مادر با هم اتحاد نداشته باسند بچه را نمی‌‌شود تربیتش کرد. قرآن امر به معروف را بین دو مسأله گفته، یک: مسأله‌‌ی وحدت، آن طرف هم مسأله‌‌ی وحدت، آن نکته را توی تفسیرها هم تا آنجا که من سراغ دارم توجهی کمتر بهش شده یا نشده فقط شهید مطهری(رحمه الله) به این نکته توجه کرده. نوشته‌‌ی اول می‌‌گوید: سوره‌‌ی آل عمران آیه‌‌ی 103 می‌‌گوید که: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل عمران/103)، متحد باشید، بعد می‌‌گوید: امر به معروف کنید، دو مرتبه می‌‌گوید: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا» (آل عمران/105)، متفرق نباشید. اینجا یک بار می‌‌گوید: «جَمیعاً». «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً» بعد هم می‌‌آید می‌‌گوید: امر به معروف کنید، بعد می‌‌گوید: نباشید مثل کسانی که تفرقوا، متفرقند، بعد مرحوم مطهری می‌‌فرماید: سه تا آیه داریم، یک آیه می‌‌گوید: متحد باشید، بعد می‌‌گوید: امر به معروف کنید، دومرتبه می‌‌گوید: متحد باشید. از این معلوم می‌‌شود که جاسازی شده آیه‌‌ی امر به معروف بین دو آیه‌‌ی وحدت. از این نکته استفاده می‌‌شود که تا جامعه یکدست نباشد امر به معروف نمی‌‌شود.
من بگویم: جوراب نازک بد است، مدیر عامل کارخانه هم جوراب نازک تولید بکند، من بگویم: این کار را نکن او بگوید: بکن، بگویم: بدحجابی بد است، بعد توی تلویزیون یک فیلمی‌‌ باشد از هر بدحجابی بدحجابتر، اصلا ً با هم، من می‌‌گویم: آقا اسراف نکنید، برق را خاموش کنید، فردا می‌‌‌بینیم شهرداری تافردا ظهر همه‌‌ی لامپها روشن است. گفت: قسم حضرت عباس را قبول کنیم یا دم روباه؟ ! یک جا بیاییم پول بگیریم درختها را قطع کنیم، پروانه بدهیم بنایی کنند، یک جا پول بدهیم درخت را بکاریم. بالآخره تو درخت را قطع می‌‌کنی یا می‌‌کاری؟ اگر می‌‌کاری چرا اینجا را پول گرفتی، اگر قطع می‌‌کنی چرا آنجا را، بالآخره قطع کنیم یا نکنیم؟ چه خاکی به سرمان کنیم، گاهی وقتها درب و داغانی گیج می‌‌کند مردم را.
اگر می‌‌خواهیم حرفمان یکدست باشد باید از توی خانه پدر و مادر هماهنگ باشند، سازمان برق و شهرداری هماهنگ باشند. درخت‌ بکاریم و نکاریم سیاست روشن باشد. به هر حال از دونرخی و دوگونگی و حتی تحلیل حرفهای مقام معظم رهبری، مقام معظم رهبری یک حرفی می‌‌زند بعد می‌‌بینی هر روزنامه‌‌ای یک چیزی می‌‌گوید. انگار گوشت قربانی که یکی جگرش را بفروشد یکی گوشت کله‌‌اش را، یکی کبابی‌اش را، اصلا ً چیچی شد بالآخره این؟
آیه‌‌ی قرآن همینطور است. این که گفته‌‌اند آیه‌‌ی قرآن را می‌‌خواهید تفسیر کنید با کمک قرآن تفسیر کنید، چون اگر مفسر امام صادق و شاگردان امام صادق نباشند هر کسی آیه را یک جوری تفسیر می‌‌کند. این خیلی هماهنگی مهم است. و من گاهی زبانم بسته، خود بنده زبانم بسته حرف بزنم.
یک وقتی این بغل تهران، کرج، یک گروهی راه انداختند جوانان حزب اللهی‌‌اش تحت نام امر به معروف و نهی از منکر. به بعضی می‌‌‌گفتند: آقا این کار را نکن، می‌‌گفت: آقا ما نفهمیدیم. ما تهران که هستیم با همین وضع اشکال نمی‌کنند، می‌‌آییم کرج این 35 کیلومتر، کجای دین 35 کیلومتر عوض می‌‌شود بالآخره، باید با هم باشیم. مرحوم مطهری ازاین آیه استفاده می‌‌کند، می‌‌گوید؛ وقتی می‌‌‌خواهد بگوید: امربه معروف کنید، می‌‌گوید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا». بعد می‌‌گوید: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر» (آل عمران/104)، بعد دومرتبه می‌‌گوید: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ» (آل عمران/105)، متحد باشید، امر به معروف کنید، متحد باشید. یعنی این ور و آن ور امر به معروف نیاز به اتحاد دارد. این یک نکته‌‌ی لطیف قرآنی بود که توی کتابهای این شهید بزرگوار بود.
2- امر به معروف و نهی از منکر سیزده مرحله دارد
خوب، عرض کنم به حضور شما که امر به معروف و مراحلی که دارد خدمتتان عرض کنم. مراحلش را من می‌‌نویسم هر کدامش را که رسیدیم می‌‌گویم و سعی می‌‌کنم انشاالله بتوانم همه‌‌ی مراحلش را بگویم.
1- مرحله‌‌ی اول تعلیم است و ارشاد.
2- مرحله‌‌ی دوم تغافل است.
3- مرحله‌‌ی سوم اشاره است.
4- مرحله‌‌ی چهارم نگاه و سکوت است.
5- مرحله‌‌ی پنجم محبت و گرم گرفتن است.
6- مرحله‌‌ی ششم موعظه‌‌ی غیر مستقیم است.
7- مرحله‌‌ی هفتم موعظه‌‌ی مستقیم است.
8- مرحله‌‌ی هشتم تقاضاست.
9- مرحله‌‌ی نهم عبوس کردن است.
10- مرحله‌‌ی دهم قهر است.
11- مرحله‌‌ی یازدهم جوسازی است.
12- مرحله‌‌ی دوازدهم تهدید است.
13- مرحله‌‌ی سیزدهم کتک است.
می‌‌گویند: 13 نحس است برای همین است ولی 13 نحس نیست، اگر 13 نحس بود حضرت امیر روز 13 رجب به دنیا نمی‌آمد. یک کسی هم گفت: چون روز نحسی به دنیا آمد شهیدش کردند. ولی نه، 13 نحس نیست، از آن خرافاتی است که خرافات بین المللی است. چون بیرون از ایران کشورهای دیگر هم عدد 13 را نحس می‌‌دانند این از خرافات بین المللی است. خوب حالا روی این مراحل صحبت کنیم؛
3- مرحله‌‌ی اول امر به معروف و نهی از منکر تعلیم و ارشاد است
مرحله‌‌ی اول: تعلیم. بسیاری از افرادی که گناه می‌‌کنند نمی‌‌دانند چرا گناه می‌‌کنند و لذا قرآن داریم که: انبیا به افرادی که کج می‌‌‌‌رفتند می‌‌‌فرمایند که: «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (نمل/55). ترجمه‌‌اش را بلدید. یعنی شما جاهلید، نمی‌‌دانید. گاهی وقتها نمی‌‌‌دانند، ماداشته‌‌ایم سیگاری را که وقتی مقاله‌‌ای خوانده درباره‌‌ی خطرات دود، دود را ترک کرده. غرضی ندارد، بیعت که با سیگار نبسته که! انشاالله خوابتان نبرد. یک صلوات بفرستید. چون تلویزیون برای اینکه فیلمش خوشمزه بشود گاهی دنبال شوره می‌‌گردد، دنبال یک چرتی می‌‌گردد. این است که شما مواظب باشید که آبروریزی نکنید. آن وقت من منظورم بله یک صلوات دیگر هم بفرستید.
روایت داریم: أخذ الله علی العلماء إنّ یعلم النّاس، خداوند از علما پیمان گرفته که باید به بیسوادها آموزش بدهند. خدا سلامت بدهد رهبر انقلاب را، ایشان دو سه سال تابستانها یک طرحی را دستور داده‌‌اند انجام بدهیم به نام طرح هجرت. طلاب قم که درسها تعطیل می‌‌شود، هجرت کنند به روستاها و مناطق و عشایری که آخوند ندارند. گفته‌‌اند تابستان تعطیل است و آنها هم آخوند ندارند. بروید یک آموزش اولیه را بدهید، طرح هجرت الأن دو سال است دارد اجرا می‌‌شود.
خوب، امیر المومنین رسول اکرم(ص) فرمود: یا علی، اگر یک نفر را خدا توسط تو هدایت کند از آنچه خورشید می‌‌تابد ارزشش بیشتر است، به هر حال یک سری افراد نهی از منکرشان به این است انسان تعلیمشان بدهد، بهشان یاد بدهد، ما مسائل آموزشی را خیلی ساده گرفته‌‌ایم. دهها حدیث داریم که عروس و داماد وقتی می‌‌خواهند آمیزش جنسی کنند، زن و شوهر، اگر مثلا ً در آن حال غذای مسموم خورده باشند، شکمشان پر باشد، در حمام باشد، نمی‌‌دانم در حال زلزله باشد، در حال رعد و برق باشد، در حال دلهره باشد، در حال گفتگو باشد، اصلا ً چه شرایطی در آن حال است که بچه لال می‌‌شود، نابینا می‌‌شود، نمی‌‌دانم فلج می‌‌شود، کم استعداد می‌‌شود، تمام اینها را باید عروس و دامادها آموزش ببینند. نه به اروپا و آمریکا که همه‌‌ی مسائل را خارج از عفت هم آموزش می‌‌دهد، نه به ما که مسائل غیر از خلاف عفت هم آموزش نمی‌‌‌دهیم. هیچ مانعی ندارد که اصلا ً دفتر عقد هر عروس و دامادی را هر یک ماه، یک ماه، 20 روز، اینها دوره ببینند، مسائل آموزش مهم است. اگر آموزش رانندگی نبود تلفات تصادف خیلی بالا می‌‌رفت. همین مقداری که آموزش است گرچه ما خیلی‌هایمان اعتنا نمی‌‌‌کنیم و گناه می‌‌-کنیم، گوش دادن به حرف پلیس لازم و واجب است. بسیاری از تخلفاتی که می‌‌کنیم نمی‌‌دانیم چه می‌‌کنیم. یک آقایی که سوار موتور می‌‌شود هر جور دلش می‌‌خواهد می‌‌راند، بعد خدای نکرده کله معلق می‌‌شود می‌‌افتد یا کمرش یا کله‌‌اش می‌‌شکند این چقدر توی بیمارستان و دکتر و آمپول و تخت و دهها هزار تومان خرج این آقا می‌‌کنند که دلش می‌‌خواسته بدون مسائل ایمنی سوار موتور بشود. به همین خاطر بعضی از کشورها اصلا ً موتور سوار اگر آن کلاه‌های مخصوص را نداشته باشد می‌‌گیرندش. جلوی ماشین اگر بنشیند آن تسمه و بند نباشد می‌‌گیرندت، یعنی جریمه‌‌ات می‌‌کنند، بچه‌‌ی کوچولو جلوی ماشین باشد جریمه می‌‌کند پلیس. یک مقدار باید آموزش داد از مسائل جنسی گرفته، آنهایی که شرعی است باید آموزش داده شود تا مسائل موتورسواری، تا مسائل بهداشتی، اصلا ً ما باید زباله جمع کردن را آموزش بدهیم.
دیروز یک کتابی می‌‌خواست چاپ بشود آمده بودند من ببینم که چاپ کنند من دیدم مثلا ً وقتی می‌‌خواهد چیز کند، مثل زمانهای قدیم که زباله‌‌ها را می‌‌بردند یک جایی می‌‌ریختند بعد با بیل می‌‌ریختند آنجا، گفتم: آقا این عکس را بردارید ما باید به مردم آموزش بدهیم که چه جوری زباله را جمع کنید، توی کیسه بگذارید که آن کارمند شهرداری کیسه نایلون را منتقل کند دستش هم آلوده نشود. این آشغالها را می‌‌ریزید و بعد بوی تعفن و بعد با بیل می‌‌خواهد بریزد روی ماشین، ذرات آشغال می‌‌رود توی ریه و همه‌‌اش مشکلات است. ما خاکروبه جمع کردنمان آموزش می‌‌خواهد. بسیاری از کشورها وقتی می‌‌خواهند طبقه‌‌ی چهارم را بنایی کنند اینطور نیست که خاک را کول گیرند یا از بالا خاک را پرت کنند از طریق یک لوله‌‌های صاف، آشغالها را می‌‌ریزند توی یک ماشینی که شهرداری دارد. بسیاری از منکراتمان آموزش نداریم، یکی از گناهان بزرگ اسرافی است که توی خانه‌‌ها می‌‌شود. توی خانه‌‌های ما اسراف می‌‌شود و اسراف را حضرت امام(رضوان الله)می‌‌فرماید: اسراف گناه کبیره است.
4- وسواس‌‌ها فاسقند
و زنان ما اسراف می‌‌کنند چون آموزش ندیده‌‌اند. ما چقدر الآن زن وسواسی داریم یا مرد وسواسی، آن وقت این وسواسی می‌‌دانید چقدر ظلم دارد، در وسواسی اتلاف عمر یک گناه است، اتلاف مال یک گناه است، سوء ظن به مردم، آدم وسواسی می‌‌گوید: همه‌‌ی مردم نجسند، فقط دو تا آدم پاک روی کره‌‌ی زمین است، یکیش هم منم، آدم وسواسی همه‌‌ی مردم را نجس می‌‌داند فقط می‌‌گوید: من آدم حسابیم.
سوء ظن به مردم یک گناه است، یک نگرانی و هیجانی که پیدا می‌‌شود یک گناه، آدم وسواسی خیلی جاها نمی‌‌رود، دست به خیلی چیزها، منزوی می‌‌شود، گوشه گیر می‌‌شود، می‌‌گوید: من بروم آنجا نجس می‌‌شوم این خودش یک گناه است، این همه‌‌اش گناه است، اصلا ً وسواسی ما در گناهان است. و ما در اسلام در تمام قواعدی که داریم به خاطر وسواسی است. می‌‌دانید وسواسی می‌‌گوید چه؟ ناراحت نمی‌‌شوید بگوییم؟ وسواسی عملا ً می‌‌گوید: رسول خدا دروغگو است، چون رسول الله می‌‌گوید: پاک شد، وسواسی می‌‌گوید: پاک نشد. یعنی رسول الله تو دروغ می‌‌گویی.
همه می‌‌دانید که در جنگ احد پیغمبر دندان و لبش شکست، بعد حضرت امیر با سپر آب آورد و حضرت زهرا خونها را شست. حالا کداممان حاضریم با یک بشقاب آب خون بشوییم؟ ! آخر سپر چقدر آب می‌‌گیرد؟ سپر که می‌‌دانید مثل بشقاب است. یک خورده تو دارد، باندازه‌‌ی کاسه، سپر به اندازه‌‌ی دو تا لیوان آب می‌‌گیرد. با دو تا لیوان آب در جنگ احد پیغمبر و زهرا(س) با دو تا لیوان آب خونهای صورت پیغمبر را شست. حالا کی است که بگوید: من با دو تا لیوان، خون می‌‌شویم. ما باید بگوییم امیر المومنین بلد نبود بشوید. زهرا هم بلد نبود این حاج خانم بلد است. یا باید این را بگوییم، یا باید بگوییم حاجی خانم از رده خارج است.
اصلا ًمی‌‌دانید فاسق چی است؟ فسق، نمی‌‌دانم شنیده‌‌اید، کلمه‌‌ی فاسق را شنیده‌‌اید، فسق یعنی بیرون رفت. اینکه می‌‌گویند: فلانی فاسق است یعنی از مدار اسلام رفت بیرون و وسواسی‌های ما فاسقند یعنی از خط رفته‌‌اند بیرون. مثل قطاری که از ریل می‌‌رود بیرون این قطار را می‌‌گویند: فاسق شده یعنی از ریل رفت بیرون. خیلی‌ها نمی‌‌دانند؛ خوب چه کنم، به دلم نمی‌‌‌چسبد، می‌‌گوید: دلم، دل، اسلام می‌‌گوید: خدا، او می‌‌گوید: دل. هواپرستی همین است و متأسفانه خیلی‌‌هایشان هم مذهبی‌‌اند.
5- گاهی وسواس سر از شرک درمی‌‌آورد
مذهبی مشرک کی است؟ وسواسی، مشرک، بله چون خدا می‌‌گوید: این، وسواسی می‌‌گوید: دل. هر کس در برابر خدا کسی را علم کند می‌‌شود مشرک. چه بگوید: خدا. خورشیدپرست. ما می‌‌گوییم: خداپرست، او می‌‌گوید: خورشید پرست. ما می‌‌گوییم: خدا، می‌‌گوید: این. او می‌‌گوید: دل، می‌‌گوید: این. این می‌‌گوید: شاهنشاه، طاغوت. هر کس، هر کس یا چیزی را در برابر خدا علم کند، مشرک و گاهی وقتها وسواسی سر از شرک در می‌‌آورد. چون می‌‌گوید: خدا می‌‌گوید پاک است اما دل من قبول نمی‌‌کند. خیلی مسأله مهم است وسواسی‌‌های ما گناه می‌‌کنند نمی‌‌دانند، حالا ما چند تا قاعده است. یک خورده بحث فنی می‌‌شود. امیدوارم حوصله کنید ولی خیلی قشنگ است.
آقایان روحانی در حوزه درس می‌‌خوانند. ده سال که درس می‌‌خوانند می‌‌رسند به اینجا که می‌‌خواهم بگویم. ده سال که درس خواندند یک درس‌‌هایی است به نام قواعد کلی فقه، یک قاعده داریم می‌‌گویند: قاعده‌ی سوق یعنی بازار، قاعده‌‌ی سوق معنایش این است که هر چی از بازار مسلمانها گرفتی پاک است، یعنی چه؟ یعنی وسواسی نگو: آقا از کجا، این حرفها چیست؟ هر چیزی که از بازار مسلمانها خریدی پاک است.
یکی داریم می‌‌گویند: قاعده‌ی تجاوز، یعنی از مرحله که گذشتی، تجاوز کردی دیگر گذشتی، مثلا ً رفتی سجده می‌‌گویی: رکوعم چه جور بود؟ بابا رد شدی، برو. رفتی رکوع، می‌‌گویی: قُل هو الله احد چه جور بود؟ بابا رد شدی، دیگر تجاوز کردی از قُل هو الله، برو. یعنی از یک چیزی که گذشتی دیگر بر گذشته‌‌ها. . . ، ما اون روزی که باهاش ازدواج کردیم توی عقد بالآخره، بابا ول کن دیگر، قاعده‌‌ی تجاوز یعنی وقتی رد شدی دیگر سراغش را نگیر. برای هر کدامشان 6 ماه باید درس خواند. منتهی ما می‌‌خواهیم ده دقیقه‌‌ای بگوییم شما هم ملا شوید.
یک قاعده داریم بنام قاعده‌‌ی فراغ. فراغ یعنی چه؟ یعنی از نماز فارغ شدی شک می‌‌کنی توی نماز. یک قاعده داریم قاعده‌‌ی ید، یعنی چیزی که توی دستمان است، من قالیچه دستم است نگو: این را از کجا آوردی، بابا از دست مسلمان چیزی که گرفتی بگو: انشاالله مالک است. نباید بگویی: انشاالله دزدیده. قاعده‌‌ی ید. یک قاعده داریم لاشک لکثیر الشک. یعنی کسی که زیاد شک می‌‌کند دیگر شک‌هایش ارزش ندارد. قاعده‌‌ی سوق، قاعده‌‌ی تجاوز، قاعده‌‌ی فراغ، قاعده‌‌ی ید، تمام قواعد فقهی که ما درسش را می‌‌خوانیم، خلاصه‌‌ی همه‌‌ی قاعده‌‌ها را اگر بریزی توی چرخ آبش را بگیری چکه‌‌اش معنایش این است که وسواسی نباش. بسیاری از قواعد فقهی ما این روح درش اشراف شده، هست درش، خیلی‌ها نمی‌‌دانند. متلک می‌‌گوید، فحش می‌‌دهد، می‌‌گوییم: بیا، چرا فحش می‌‌دهی، می‌‌گوید: آخر همچین شد، همچین شد، همچین شد، می‌‌گوییم: آقا جان قصه این است. وقتی فهمید می‌‌گوید: معذرت می‌‌خواهم متوجه نشدم.
خیلی‌‌ها فحش می‌‌دهند، نمی‌‌دانند. آقا این خانه را از کجا آورده؟ حتماً بیت المال است. بیا آقا جان، بنده پدرم مرحوم شده ارث پدر بهم رسیده. آمد خانه‌‌ی امام باقر هی سوت کشید. امام باقر دید این موجی شده چون امام باقر خانه‌‌اش قشنگ بود. وقتی می‌‌خواست برود گفت: شما فردا هم تشریف بیاورید. فردا آوردش بردش توی یک اتاق کاهگلی و حصیری، گفت: آقااتاق بیرون فرشها قشنگ است، پرده، گفت: بابا من خانمی دارم مهریه‌‌اش را گرفته رفته برای اتاق فرش و پرده گرفته اتاق خودش را شیک کرده، تو خیلی دیروز سوت کشیدی، گفت: آخرمن دیدم امام باقر نباید یک همچین خانه‌‌ای داشته باشد، گفت: خوب بپرس از کجا آورده‌‌ای. ملک خانم بوده، حالا می‌‌شود چی؟ ملک خانم بوده. خیلی وقتها که سوت می‌‌کشیم نمی‌دانیم.
پیغمبر داشت با یک کسی حرف می‌‌زد، با خانمی داشت حرف می‌‌زد، یک کسی آمد پیامبر به او گفت: آقا تشریف بیاورید. گفت: آقا خواهش می‌‌کنم حالا مگر ما چیزی گفته بودیم؟ حالا بلکه رفتی گفتی: این زن کی بود. من باید به تو یاد بدهم که بابا این کی است که فردا حرف مفت برای ما نزنی. آقا جان بنده صبحانه نخورده‌‌ام. اگر نهار خوردم نگویید: این آخوند پرخور است، والله ما صبحانه چیزی نخورده‌‌ایم. خوب اگر ندانی فحش می‌‌دهی می‌‌گویی: آقا پهلوی قرائتی نشستم، آقا دو پرس خورد. خیلی وقتها فحش می‌‌دهند نمی‌‌دانند.
یک کسی فحش می‌‌داد می‌‌گفت: فلان آخوند رفته شمال تهران خانه خریده. گفتیم: بابا می‌‌شناسیدش ایشان را؟ گفت: نه. گفتم: ایشان از زمان ناصر الدین شاه جد اندر جدش خانه‌‌اش اینجا بوده. این خانه‌‌ی پدریش است برداشته ساخته. حالا شما می‌‌گویی از جنوب، شمال نرود ولی از شمال هم توقع نداشته باش بیاید جنوب. این مقدار حساب ممکن است پولدار باشد، بپرس از کجا آمده، بیخودی فحش نده. پس یک سری فحش‌ها که می‌‌دهد، اسراف می‌‌کند، وسواسی است، دروغ می‌‌گوید نمی‌‌داند. به همین خاطر گفته‌‌اند که کانالها باید آدم عادل باشند. خیلی وقتها یک چیزی را توی روزنامه می‌‌گویند و پایش به جایی بند نیست.
6- مرحله‌‌ی دوم امر به معروف و نهی از منکر تغافل است
مسأله‌‌ی دوم: تغافل. این مسأله‌‌ی ارشاد خیلی مسأله‌ی مهمی است. مسأله‌‌ی دوم تغافل است. تغافل یعنی چه؟ گاهی وقتها نهی از منکر این است که آدم شتر دیدی ندیدی. و لذا داریم که اگر می‌‌دانی بچه‌‌ات رفته سر کیسه‌‌ات پول برداشته یا شوهر سر کیسه‌ی خانم یا خانم سر کیسه‌ی شوهر، وقتی گفت: برنداشته‌‌ام دیگر نگو: نخیر، من دیدم برداشته‌‌ای، حتما ً تو برداشته‌‌ای. حتی اگر دروغ می‌‌گوید زیر سبیلی رد کن. اگر بگویی من فهمیده‌‌ام گاهی وقتها آدم می‌‌فهمد قصه را اما نباید به روی خود بیاورد. آدم فهمید که با فلانی چه رابطه‌‌ای است تغافل کن. چون اگر پرده را برداری خدا راضی نیست. خدا ستار العیوب است. پرده را برداری بدتر می‌‌شود چون پرده که برداشته شود دیگر می‌‌زند به سیم آخر. می‌‌گوید: آبرویمان که رفت حالا که می‌‌گویند فلانی دزد است پس بگذار ما چرا برفک ماشین بدزدیم، بگذار خود ماشین را بدزدیم، حالا که لو رفت. خیلی وقتها ما هل می‌‌دهیم طرف را، یک حرفی را می‌‌زند به انقلاب، می‌‌گوید: می‌‌دانی این ضد انقلاب است. می‌‌گوید: حال که به ما گفتند: ضد انقلاب، پس بگذار یکبارگی. و لذا اول دعای کمیل می‌‌گوییم: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ»(مصباح‌المتهجد، ص‌844)، خدایا بیامرز گناهی را که پرده پاره می‌‌شود.
گاهی وقتها باید تغافل کرد. نه اینکه سکوت کنیم، فعلا ً چیزی نگو از یک راه دیگر به یک نحوی، یک زن و مرد یک جایی حرف می‌‌زنند، دختر شما، یک کسی بهش تلفن می‌‌کند و شما متوجه شدی که این تلفن، تلفن سالمی نیست. به دخترت نگو: کی بود حرف می‌‌زدی؟ خوب، تق بزنی. آقا جان بیا شما اینجا هیچی نگو بعد به یک نحوی دیگر، نگذار پرده پاره شود. گاهی آدم لازم است برود سفارش بدهد تلفن خانه‌‌مان را قطع کنیم. گاهی لازم است شماره‌‌اش را عوض کنیم، اما به دخترت اگر گفتی تو رابطه داری یا کسی با تو رابطه دارد دیگر این پرده پاره می‌‌شود تا الی آخر.
ما دهانش می‌‌گذاریم که تو آدم بدی هستی، بگذار من دهانت را بوکنم ببینم بوی شراب نمی‌‌دهی، اِ! وقتی می‌‌گوید: نخوردم، چیزی نگو. اگر هم دیدی چیزی نگو، وقتی خودش می‌‌گوید: نه، می‌‌گویی: من دهانت را بو کنم ببینم خوردی یا نخوردی، بدتر می‌‌شود، بعضی از جاها نهی از منکر باید شتر دیدی ندیدی باشد. خیلی کار مشکلی است. من نمی‌‌دانم حالا چه جوری شما می‌‌خواهید نهی از منکر کنید مثل جراحی است، نمی‌‌شود گفت: آقا من دیدم چاقو پاره کرد، چاقو بدهید من هم پاره کنم. همه چیزها یک جور نیست.
یک کسی گوشش درد می‌‌کرد، گفت: گوشت درد می‌‌کند؟ گفت: آره. گفت: برو بکش. چون من دندانم درد می‌‌کرد کشیدم. خوب بابا دندان درد می‌‌کرد کشیدی ولی گوش درد می‌‌کند نمی‌‌شود کشید! بعضیها باید از قانون تغافل باشد. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63)، قرآن می‌‌گوید: مردان مومن کسانی هستند که گاهی هم یک برخورد بدی باهاشان می‌‌شود، «قالُوا سَلاماً»، زیر سبیلی رد می‌‌کنند. به روی خود نمی‌‌آورند. رشوه گرفت، وقتی رشوه گرفت شغلش را عوض کن. نخها را پاره کن بعد از طریق غیر مستقیم ارشادش کن، چون افراد را، ما شهرهایمان را بازسازی می‌‌کنیم، مخروبه‌‌های جنگ را بازسازی می‌‌کنیم، آن وقت آدمها را هم باید بازسازی کنیم، گاهی یک آدم است که با یک بازسازی حل می‌‌شود. قصه، تغافل.
7- سومین مرحله امر به معروف و نهی از منکر اشاره است
اشاره، پیرمردی وضویش غلط بود، امام حسن و امام حسین دو تا بچه‌‌ی کوچولو بودند، دیدن اگر صاف بهش بگویند وضویش غلط است خوب یخ می‌‌کند، اینها یک جنگ زرگری راه انداختند نمایشی، از این حدیثهایی است که به من یک کسی گفت: در اسلام تئاتر هم داریم؟ گفتم: آره. این یکی از حدیث‌‌های تئاتر است که در اسلام تئاتر هم می‌‌شود، آن گفت: آقا من وضو می‌‌گیرم تو ببین، آن گفت: آقا من وضو می‌‌گیرم. یک جنگ زرگری، یک وضوی نمایشی، تئاتری، فیلمی. اینها دو تا روبروی هم وضو گرفتند، پیرمرد گفت: وضوی شما درست است، وضوی من غلط است.
گاهی باید با اشاره، با نمایش نشان داد. خدا رحمت کند شهید هاشمی نژاد را، شهید هاشمی نژاد گفت: رفتم روی منبر سخنرانی کنم، زمان طاغوت، یکی از این ساواکیهای نامرد مثل اینکه پول گرفته بود گفت: برای سلامتی شاهنشاه علیحضرت آریا مهر صلوات ختم کنید. آقای هاشمی نژاد گفت: ما روی منبر بودیم، فکری شدیم چه کنیم بیاییم پایین، همه بلایی سر ما درمی‌‌آورند، هیچی نگوییم این بزرگترین منکر شد. چون داریم: «ِاذَا مُدِحَ الْفَاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرْشُ وَ غَضِبَ الرَّبُّ»(تحف‌العقول، ص‌46)، ستمگر که ستایش بشود عرش خدا تکان می‌‌خورد. خیلی دو تا چیز عرش خدا را می‌‌لرزاند: 1- گریه‌‌ی یتیم، آه مظلوم 2- مدح ظالم. از آن ور رفتم بگویم: خفه شو. دیدم دور منبر من پر ضبط صوت است یعنی تکان بخورد لب من نوار است و ساواک است سین جیم. می‌‌گفت: روی منبر نشستم یک مدتی با قیافه به ایشان اشاره کردم، این آقایی که گفته بود: صلوات، همچین کردم. یک چند لحظه‌‌ای. می‌‌گفت: له شد. بعد گفتم بسم الله الرحمن الرحیم، شروع کردم سخنرانی، یعنی اورا کنفش کردم، چیزی هم توی ضبط صوت ضبط نشد حالش را هم گرفتم. گاهی وقتها آدم باید ژست بگیرد. فرمول دارد. حالا آنجا کتکش بزنی بدتر می‌‌شود، حرف بزنی بدتر می‌‌شود. چه باید کرد، گاهی اشاره است.
8- مرحله چهارم امر به معروف و نهی از منکر سکوت و نگاه است
زمان شاه یک هیئتی از اهواز راه افتاد، هیئت سکوت. روز عاشورا همینطور هیچی نگفتند راه رفتند. ساواک اینها را گرفت. گفت: بابا سکوتتان پدر ما را درآورد، فحش می‌‌دادید می‌‌فهمیدیم چه می‌‌خواهید بگویید. همینطور روز عاشورا راه رفتید چیزی نگفتید ما سوختیم. گاهی وقتها سکوت طرف را بیشتر می‌‌سوزاند. توی خانواده‌‌ها هم هست‌‌ها! گاهی غذا شور است مرد هیچی نمی‌‌گوید این زن هی می‌‌سوزد. هی نگاه می‌‌کند، این مرد هیچی نمی‌‌گوید. خیلی حالگیری است سکوت. اگر بگویی شور شد تمام است. همین، هیچی نگو، سکوت.
بسیار خوب، بعد از نگاه. نگاهی که می‌‌کنید. با نگاه افرادی را می‌‌شود نهی از منکر کرد. پا شدن، نگاه کردن، وقتی مثلا ً دارند، چون داریم که وقتی گناه دیدید «بِوُجُوهٍٍ» حدیث این است که. . . حدیث نیست‌‌ها، یک هیئت حدیث است. می‌‌گوید: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: «أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ نَلْقَی أَهْلَ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّهٍ»(کافی، ج‌5، ص‌58)، یعنی وقتی، ببینید یک گناهکاررا هر که دید عبوس کند. این می‌‌داند آخر این که این کار را می‌‌کند می‌‌خواهد یک کفی برایش بزنند اما وقتی دید کسی محلش نمی‌‌گذارد خودش را جمع می‌‌کند. ما گاهی وقتها می‌‌توانیم با عبوسمان، با سکوتمان، لبخند که می‌‌زنیم خراب می‌‌کنیم. حدیث داریم: روز قیامت افراد در صحنه‌‌ی قیامت یک مرتبه یک مقدار خون می‌‌ریزد پیش سینه‌‌اش، اِ! چی بود این؟ می‌‌گویند: این خون، در یک خون ریخته شده تو شریکی. می‌‌گوید: آقا من کی شریک بودم؟ می‌‌گویند: وقتی خبرش را شنیدی که فلانی فلانی را کشت یک لبخند زدی. تو به خاطر همین لبخندت در قتل او شریکی! لااقل یک فرقی بگذاریم بین مشتریهایمان، یک فرق بگذاریم بین مشتریهایمان، «بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّهٍ».
9- مرحله پنجم امر به معروف و نهی از منکر محبت کردن است
گاهی اوقات باید محبت کرد. چون درباره‌‌ی محبت توی قرآن داریم: «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ» (رعد/22)، «یَدْرَؤُنَ» یعنی «یَدْرَؤُنَ»، دفع می‌‌کند «بِالْحَسَنَهِ»، به کار خوب از سیّئه. آیه‌ی قرآن است، یعنی کار بد را با خوبی دفع کنید. داریم: «صِلْ مَنْ قَطَعَکَ»(من‌لایحضره‌الفقیه، ج‌4، ص‌177)، او با تو قطع رابطه کرده، او قطع رابطه کرده تو نگو: آقا او دیدن ما نیامد. تو برو بازدیدش، «صِلْ»، وصل شو. «مَنْ قَطَعَکَ»، آقا او برای ما چی آورده که ما برایش ببریم؟ آقا جان مگر معامله می‌‌کنی؟ او عید قربان گوسفند کشت، گوشت برای تو نیاورد. تو کشتی برایش ببر، او سلام کرد، نکرد، تو سلامش کن. امام زین العابدین می‌‌گوید: خدایا ایمان و روحیه‌‌ای به من بده که، «مَنِ اغْتَابَنِی»، اغتابَنی او پشت سر من حرف بد زده، «وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ»(صحیفه سجادیه، دعای‌20)، من حرف خوبش را بزنم. نگویم: حالا که او آبروی مرا ریخته، من هم آبرویش را بریزم. او می‌‌کشید و من می‌‌کشیدم که نخیر. او غیبت کرد تو خوبی کن. اینها هم در اخلاق ائمه‌‌ی ما زیاد بوده. یک کسی به امام حسن مجتبی جسارت کرد. امام بردش خانه بهش محبت کرد طرف واخورد.
در همین اول انقلاب یک آیت اللّهی بود در جهرم به نام آیت الله حق شناس. خیلی عالم وارسته‌‌ای بود اما خوب بعضی از این داغها، داغ مذهبیان است، بعضی داغ هوسی، دو تا سه تایشان از این داغهایی بودند که هم بچه‌‌های خوبی بودند هم گاهی از هوس خودشان، مثلا ً می‌‌گفتند: باید همچین کرد. می‌‌گفت: آقا آخر ببینیم امام چه می‌‌گوید، دستور از امام بیاید، ما جلوتر از امام که نمی‌‌توانیم حرکت کنیم. می‌‌گفت: نه، باید همچین کرد. خلاصه دو سه تا از این جوانهای جهرمی می‌‌گفتند: ما می‌‌رویم حال این آیت الله را می‌‌گیریم. برویم در خانه یک دو تا متلکش بگوییم. این را در هم بشکنیمش. آمدند در خانه و در را زدند، این عالم بزرگوار آقای حق شناس آمد، پیرمرد است، محترم است، 80-90 ساله، در را باز کرد و دید یک مشت از این جوانهای جهرمند. گفتند: آقا. گفت: بفرمایید. گفتند: تو می‌‌دانی به درد چی می‌‌خوری؟ گفت: نه نمی‌‌دانم به درد چی می‌‌خورم. گفتند: تو اصلا ً آخوند انقلابی نیستی به درد زمان مظفر الدین شاه می‌‌خوری تو آخوند 100 سال پیشی. گفت: به جدم قسم به درد 100 سال پیش هم نمی‌‌خورم. بیایید تو چای بخورید. اینها به هم نگاه کردند و هیچی خلع سلاح شدند. چون آخرین ضربه‌‌ای که می‌‌خواستند بزنند این بود که بگویند: تو به درد الآن نمی‌‌خوری. این خودش گفت نمی‌‌خورم. البته تواضع کرد، تمام شد رفت. گاهی وقتها آن طرف می‌‌خواهد حساس کند. شما گاهی وقتها با محبت می‌‌توانید جلوی او را بگیرید. رسول اکرم داشت می‌‌رفت یک عربی از پشت سر عبای پیغمبر را کشید. این نوک عبا کشیده شد به گردن مبارک خراشیده شد. گفت: یا رسول الله پولها را بده ببینم. هی پول جمع کرده‌‌ای بده ببینم. اصحاب گرفتند بزنندش، فرمود: نه نزنیدش آقا چه پولی، من پول دارم، از کجا آورده‌‌ام؟ خوب حالا به نظر تو پول دارم، چقدر پول می‌‌خواهی یک محبتی کرد و بعد گفت: اینطوری بهتر نبود؟ گفت: چرا، اینطوری بهتر بود.
یک کسی عصبانی است از یک مدیری، این مدیر می‌‌گوید: آقا چیچی شما می‌‌گویی؟ بهش بگوید که: آقا اینطور که هست، اگر اشتباه کرده من معذرت می‌‌خواهم، اگر هم نه که تو اشتباه می‌‌کنی. این خیلی بهتر از این است که خیلی خوب ما الآن شما را دست حفاظت و حراست و پوستت را می‌‌کنم. من معلمم وارد می‌‌شوم بچه‌‌ها می‌‌گویند: برپا. یک بچه بلند نمی‌‌شود. یک بایگانی در ذهنم درست می‌‌کنم روزی که می‌‌خواهم انضباط بدهم یک صفرش می‌‌دهم قدّ در قوری که چی؟ آن وقت این خوش بین به من می‌‌شود؟ کمال اینجا این است که با اینکه من فهمیدم جلوی پایم بلند نشد بهش اعتنا نکنم. اگر دیدم توی سربازخانه یک سرباز بی وضو آمده نماز می‌‌خواند و آن هم وسط نماز چرت و پرت می‌‌گوید این را سیاسی و عقیدتی، عقیدتی و سیاسی بخواهد بگیردتش زندانش کند، این که با آخوند و اسلام میانه‌‌اش خوب نمی‌‌شود، این کینه‌‌اش بیشتر می‌‌شود. این را باید دید چرا نمی‌‌آید نماز بخواند. لابد یک گیری دارد. پدر و مادرش نماز نمی‌‌خواند، دلیل نماز را نمی‌‌داند. مسجد موکتهایش کثیف است بو می‌‌دهد، از نمازخوانهایش خیری ندیده، ببینید چه‌‌اش است؟ ما گاهی وقت‌‌ها یک کسی مریض است نمی‌‌دانیم چه‌‌اش است. باید راهش را پیدا کرد. یک کسی که تب دارد تق بزنیم توی گوشش خوب این تبش خوب شد؟ مثلا ً اگر کسی تب دارد باید سیلیش زد؟
اصلا ً قرآن می‌‌گوید: اگر خواستید مردم را به خیر دعوت کنید؛ ببینید چه آیه‌‌ی قشنگی! می‌‌گوید: «یُصَلِّی»، عجب آیه ایست! «وَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً» (احزاب/43)، اگر می‌‌خواهید مردم را از ظلمات به سوی نور دعوت کنید «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ». با درود باید مردم را از ظلمات به نور دعوت کرد. خوب حضرت امام(رضوان الله) وقتی در نوفل لوشاتو بودند در فرانسه، روز تولد حضرت عیسی فرمود: تمام آجیل‌‌ها و گزها و گلهایی که دوستان ما و علاقمندان ما آورده‌‌اند، همه را در خانه‌‌ی مسیحی‌‌ها تقسیم کنند و با این کار توانست افرادی را جذب کند.
10- موعظه غیر مستقیم راه پنجم امر به معروف و نهی از منکر
گاهی موعظه‌‌ی مستقیم. یک شخصی بود به نام شقرانی. این آقای شقرانی شراب خورد، بعدا ً به امام صادق گفتند: فلانی بستگان شماست ولی شراب خورده وقتی دید بهش نگفت: خوب شراب هم که می‌‌خوری! فرمود: «یَا شَقْرَانِیُّ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَحْسَنُ لِمَکَانِکَ مِنَّا»(المناقب، ج‌4، ص‌236)، کسی کار خوب بکند، هر کس کار خوب بکند ارزش دارد اما تو اگر کار خوب بکنی ارزشش بیشتر است چون بستگی با ما داری. مواظب باش کارهای خوبت روز به روز بیشتر شود. نکند تو که آخوندی، تو که انجمن اسلامی هستی، تو که حزب اللهی هستی، تو که امام حسینی هستی، با این دستی که به سینه برای امام حسین زدی، خوب با این دست حلقه‌‌ی طلا دستت نکن. نگفت: شعرانی تو این کار را کرده‌‌ای، گفت: مواظب باش کار خوبت بیشتر شود چون تو بند به ما هستی و فامیل ما هستی، «لِمَکَانِکَ مِنَّا»، گاهی غیر مستقیم می‌‌گوید «ازْجُرِ الْمُسِی‌ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِن»(نهج‌البلاغه، حکمت 177)، می‌‌گوید: اگر می‌‌خواهی آدم بد را گوشمالیش «بِثَوَابِ الْمُحْسِن»، آدم خوب را تشویق کن آن آدم بد خودش می‌‌سوزد.
یکی از راه‌های نهی از منکر این است. دو نفرند. یکی نماز می‌‌‌خواند، یکی نماز نمی‌‌‌‌خواند. شما به آنکه نماز می‌‌خواند بگویید: بیا امروز با هم نهار بخوریم، توی اتاق من نهار بخوریم. در دید و بازدید در صحبت‌ها، یعنی این جمله مال حضرت امیر است، حضرت امیر می‌‌گوید: بدکار را اذیتش کن، نه با کتک، چه جوری اذیتش کنم؟ این که خوبها را تشویق می‌‌کنی. اگر خوب را تشویق کنی، اگر مثلا ً یک سکه یا یک سفر سوریه و حج، یک بلیط هواپیما و گذرنامه آوردند گفتند: چون این فیلم را ساخته این فیلمت خوب بود این تشویقی، آن وقت آن آقایانی که فیلمشان نقطه‌‌ی منفی داشته حواسشان را جمع می‌‌کنند. ما دایره‌‌ی تشویقمان خیلی کمرنگ است، خلاصه‌‌اش آقا یعنی خوب باشد بد باشد کسی به کسی نیست و حال آنکه باید دایره‌‌ی تشویق قوی باشد. دایره‌‌ی تشویق باید قوی باشد.
الآن محرم و صفر مداحهای عزیز ما شعرهای خوبی برای عزای امام حسین گفته‌‌اند. اگر مثلا ً حالا ارشاد یا اوقاف یا مسئولین تبلیغات بیایند به یک شاعر و مداحی که بهترین شعر را گفته بگویند: آقا شما چون بهترین شعر را گفته‌‌ای ما این جایزه را به شما می‌‌دهیم. تمام شاعرها شعرش را می‌‌گیرند و حساب می‌‌کنند که چرا الآن این پارچه‌‌ها که اینجاست شعرهای محتشم است؟ به خاطر اینکه خواب دیدند که رسول اکرم فرمود: من از شعرهای محتشم راضی هستم و لذا تمام این کتیبه‌‌ها باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است، در خواب تشویق شد. یک عبا بدهند به این آقا یک ماشین بدهند، الآن چرا فوتبال این قدر طرفدار دارد؟ چون هر که گل بزند یک ماشین پیکانش می‌‌دهند حالا شما برو بگو آقا بنده یک دور تاریخ ایران را حفظ یا همه‌‌ی قرآن را حفظم. همه‌‌ی قرآن را حفظی، خوب موفق باشی! خوب مگر خل است بیاید قرآن را حفظ کند؟ ! می‌‌رود فوتبالیست می‌‌شود.
اگر خواستید کتابخانه شلوغ بشود باید این کار را حساب کنید، بگویید: آقا هر جوانی هر دانشجویی که توانست دو تا سه تا کوچه‌‌های محله‌‌شان را که تجدید شده‌‌اند، این دانشجو توانست تابستان کمک کند تجدیدیهای آنرا، این یک امتیاز توی کنکور دارد. این خوابگاهش یک امتیازی دارد. به هر حال یک جوری است که الآن من جان بکنم و جان نکنم، من اگر دیدم فایده‌‌ای ندارد، اگر می‌‌خواهید رشد بشود، خوبها را تشویق کنید بد وضع خودش را می‌‌فهمد.
وقت تمام شد حرف‌های ما تمام نشد. ولی بالآخره امر به معروف و نهی از منکر واجب است. ما باید مراحل و فرمول‌هایش را یک ذره با هم صحبت کنیم. به این امید که روزنامه‌‌ها و رادیو و تلویزیون هم روی ریز مسائل یک ذره، یک ذره. . . و انشاالله جامعه‌‌ی ما جامعه‌‌ای باشد که بتوانیم توی خودمان مفاسد را برداریم و به قول مقام معظم رهبری فساد همه‌‌اش هم بیحجابی نیست. آن آقایی که دیر می‌‌آید سر جلسه، او هم «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» (مطففین/1)، او هم کم فروش است، دیر آمد. آن آقایی هم که درست حرف نزد او هم همینطور، او هم همینطور، همه با هم. در تمام ابعاد انشاالله فساد را برطرف کنیم.
خدایا تو را بحق محمد و آل محمد به ما توفیق بده آمر به معروف و ناهی از منکر با قول و عمل با بهترین شیوه باشیم. خدایا تو را بحق محمد و آل محمد رفتار ما را، پدر و مادری که توی خانه به هم فحش می‌‌دهند توقع نداشته باشند که پسرشان فحش ندهد. نهی از منکر یعنی بابا تو حرف زشت نزن. مادر توی خانه حرف بد نزن. این رقمی که مادر و پدر در خانه حرف زشت می‌‌زنند بچه‌‌شان اهل منکر است. داریم: اگر بچه توی قنداق باشد پدر و مادر اگر خواسته باشند آمیزش جنسی کنند بچه توی قنداق توی گهواره ببیند، دختر باشد زناکار، پسر باشد زنا کننده در می‌‌‌‌آید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment