امر به معروف و نهی از منکر- 2

موضوع بحث: امر به معروف و نهی از منکر- 2
تاریخ پخش: 4/10/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا. نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»

در جلسه‌ی قبل بحث ما درباره‌ی امر به معروف و نهی از منکر بود. امر به معروف و نهی از منکر مرتبه و مرحله دارد. کمی درباره‌ی اصل امر به معروف و نهی از منکر صحبت کردیم.
1- در امر به معروف و نهی از منکر تبعیض جایز نیست
روایات عجیبی درباره‌ی امر به معروف و نهی از منکر هست، اما گاهی وقت‌ها ما در امر به معروف و نهی از منکر شخصیت را مراعات می‌کنیم. مراعات حساب‌هایی را می‌کنیم که این حساب‌ها، خیلی اسلامی نیستند. مثلاً اگر زیر دست خود ما خلاف کرد، به او می‌گوییم: نکن! اما اگر کسی بالای دست ما بود، دیگر از او خجالت می‌کشیم. کار بد، بد است. مثلاً با سرعت رفتن، بد است. حالا اگر کسی بازاری بود و با سرعت رفت، جلویش را می‌گیریم اما اگر کسی در اداره کار کند و تند برود، ممکن است نسبت به او کوتاه بیاییم. این تبعیض‌ها درست نیست. اگر یک بازاری جنسی را احتکار کرد، پدرش را در می‌آوریم، اما اگر در انبار یک اداره یک نوع جنس پر باشد، چیزی نگوییم. در حالی که به آن همه جنس هم نیازی ندارد. مثلاً فلان اداره هفت صد دوربین ویدئو دارد و حال آن که اداره‌ای دیگر برای دوربین معطل است. حالا اگر یک اداره احتکار کرد، نباید به آن کار داشت.
این است که باید در جمهوری اسلامی، در جامعه‌ی اسلامی، در حکومت اسلامی، هر کس هر خلافی کرد، جلویش گرفته شود. این دیوان عدالت اداری به همین جهت است. به همین جهت است که حتی سپاه پاسداران دادگاه دارند. روحانیون هم دادگاه دارند. دادگاه ویژه روحانیت، دادگاه ویژه‌ی ارتش و دادگاه ویژه‌ی سپاه وجود دارد. زمان شاه هم اگر شاهپور کاری می‌کرد، به خاطر شاه کاری به او نداشتند. در امر به معروف و نهی از منکر نباید هیچ تبعیضی قائل شد. هرکس می‌خواهد باشد. کمی هم باید توجه داشته باشیم و از ابرقدرت‌ها نترسیم. قرآن برای ما مقداری آیه نقل کرده است که من چند تا از این آیات را این جا نوشته‌ام. اگر کسی هم خواست امر به معروف و نهی از منکر کند باید چنین روحیه‌ای داشته باشد.
چند تذکر: اول این که در این دو فرمان تبعیض جایز نیست. در این دو فرمان نباید تبعیض قائل شویم. حالا نگویید پس اگر تبعیض نیست، چرا دادگاه ارتش با دادگاه سپاه، با دادگاه ویژه‌ی روحانیت، با دادگاه دیوان عدالت اداری یکی نیست؟ چرا یک دادگاه تشکیل نمی‌دهند؟ چون نوع جرم فرق می‌کند. بنابراین نوع قاضی‌ها و نوع بازپرسی‌ها هم باید فرق کند. اگر من یک طلبه‌ی خرابی بودم، یک نفر کت و شلواری اگر از فوت و فن آخوندی خبر نداشته باشد، نمی‌تواند مرا درست محاکمه کند. چون من با بیانم او را کله می‌کنم. اما اگر کسی باشد که خودش کهنه آخوند باشد، وقتی او قاضی من شد، قشنگ می‌تواند مچ مرا بگیرد. کسی که سابقاً پاسدار بوده است و حالا در دادگاه سپاه است وقتی او دادستان شود، خیلی خوب می‌تواند نقاط ضعف یک پاسدار را بگیرد، چون خودش سابقه‌ی پاسداری داشته است. چرا انبیا از خود مردم بودند؟ چون درد مردم، اشتباه مردم و نقاط ضعف و قوت مردم را بهتر می‌دانستند. این که می‌گویند ویژه‌ی سپاه، ویژه‌ی ارتش، ویژه‌ی روحانیت، این معنای تبعیض نیست. این به خاطر این است که هر صنفی به خاطر اشتغالش یک سری فوت و فن دارد که اگر قاضی و دادستانش اطلاعاتی از آن فوت و فن داشته باشند، بهتر می‌توانند حقیقت را کشف کنند.
2- امر به معروف و نهی از منکر باید از موضع قدرت باشد
کسی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، باید به خودش مسلط باشد و خودش را نبازد. نگوید: من از شما تقاضا می‌کنم، سایه‌ات را از سر من کم نکنی. خواهش می‌کنم این گناه را نکن. با روحیه‌ای خیلی قوی می‌گوید: امر به معروف و نهی از منکر کن. امر و نهی کن، یعنی از موضع قدرت حرف بزن. این مرگ من و جان تو فایده‌ای ندارد. آخر بعضی‌ها که می‌خواهند جلوی فساد را بگیرند، قصه به ناز و التماس و تملق می‌کشد. خدا به پیغمبرش می‌گوید: مردم را نصیحت کن اما نازشان را نکش و تملق نکن. مسئله‌ی نهی از منکر باید آمرانه باشد یعنی امر و نهی باشد. مسئله‌ی التماس درمیان نباشد. مگر کس دیگری هم هست که شما از ایشان می‌ترسی؟ قرآن می‌فرماید: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»(نساء/76) «کید» به معنی نقشه است. نقشه‌های شیطان ضعیف است و این وعده‌ی قرآن است. رهبر انقلاب به این آیه ایمان دارد. خیلی قشنگ باور کرده است که نقشه‌های شیطان بزرگ ضعیف است یا مثلاً جلسه‌ای که در طائف برگزار شد، چندان تأثیری بر او ندارد. چون نقشه‌های شیطان ضعیف است، رهبر انقلاب که می‌خواهد صحبت کند، می‌فرماید: من سران کشورها را نصیحت می‌کنم. چرا؟ برای این که خودش را به خدا وصل می‌داند. تمام این‌هایی که در کنفرانس هستند را به آمریکا وصل می‌داند. خدا هم وعده داده است که «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت/69) راه را به طرفداران حق نشان بده.
کسی آمده بود و خیلی گله می‌کرد که فلانی حقش چنین و چنان شد. دیگران شاگردش بودند اما الآن از او جلو افتاده‌اند وپست‌ها را گرفته‌اند. بعد از 2 ساعت صحبت که خوب حرف هایش را زد، گفتم: 2 آیه‌ی کوچک برایت می‌خوانم. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»(بقره/72) خدا خارج می‌کند، آن چه شما کتمان می‌کنید. یعنی آن چه در دل کتمان می‌کنید، خارج می‌کند. یکی هم این آیه است که «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا»(حج/38) من تقاضا می‌کنم این دو آیه یادتان باشد. چون واقعا برای همه‌ی جراحت‌ها یک مرهم است. گمنام هستی؟ فراموش شده‌ای؟ به انزوا کشیده شدی؟ طرفدار حق هستی یا باطل؟ از تو قدردانی کردند یا نکردند؟ اگر تو «الَّذینَ آمَنُوا» هستی، چرا دلت می‌تپد؟ خدا از کسانی که ایمان دارند، دفاع می‌کند. چقدر مرگ بر بهشتی گفتند؟ بهشتی «الَّذینَ آمَنُوا» بود. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» خدا دفاع می‌کند. چقدر گفتند: بنی صدر حمایتت می‌کنیم «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»(اسراء/38) بنابراین آدم باید در امر به معروف و نهی از منکر، از موضع قدرت حرف بزند. البته معنای آن ژست گرفتن نیست. آخر بعضی ژست می‌گیرند و خشن حرف می‌زنند، قرآن می‌فرماید: «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ»(انبیاء/70) نقشه‌ی بدی برای حضرت ابراهیم کشیدند، می‌خواستند حضرت ابراهیم را بسوزانند، در ادامه و به دنبال «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً» خدا در قرآن می‌گوید: «فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ» یعنی این‌ها را خاسر و زیانکار قرار دادیم. آنها می‌خواستند ابراهیم را محو کنند، اما این‌ها خاسر شدند. در آیه‌ی دیگری داریم: «فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ»(صافات/98) این‌ها را زیر پا نابود کردیم.
3- کید شیطان ضعیف است
نقشه‌ی بدی بود. دفتر حزب جمهوری را منفجر کردند. رجایی را سوزاندند اما خودشان خسارت دیدند. چون اگر رجایی را نمی‌سوزاندند ممکن بود باز ریاستی داشته باشیم. اگر وکیلان را ترور نمی‌کردند و امام جمعه‌ها را شهید نمی‌کردند، ممکن بود در دوره‌ی دوم از بین خودشان کسی نماینده می‌شد. اما «فأَرادُوا بِهِ کَیْداً» چون برای جمهوری اسلامی نقشه کشیدند، خدا می‌گوید: باخت آن‌ها را زیاد کردم. آن‌ها 200 نفر از ما را شهید کردند، خسارت آنها بیش‌تر است. این‌ها ما را پایین بردند، یعنی ما روی زمین بودیم. شهدای ما روی زمین بودند اما خودشان به قعر تاریخ رفتند. گودی و پستی مقام آن‌ها بیش‌تر است. در هر صورت قرآن می‌گوید: از چه کسی ناراحت هستی؟ با کمال صراحت حق را بگو. قدرت‌ها هر چه باشد: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»(نساء/76) این آیه‌ها را صبح به صبح بعد از نماز به خود تلقین کنیم.
پیغمبر خوابیده بود، یکی از کفار یک شمشیر به دست گرفت و بالای سر پیغمبر رفت و گفت: الآن او را می‌کشم، چون خواب است و من هم شمشیر دارم. تا بالای سر پیغمبر رفت پیغمبر بیدار شد. چشمش را باز کرد. گفت: چه کسی می‌تواند الآن تو را از شر من نجات دهد؟ او خیال کرد حالا که پیغمبر خوابیده و وسیله ندارد و او بیدار و آماده است و اسلحه دارد، حتماً موفق است. گفت: چه کسی می‌تواند الآن تو را نجات دهد؟ پیغمبر هم فرمود: خدا. تا گفت: خدا، او به زمین افتاد. پیغمبر برخاست، شمشیرش را برداشت و گفت: حالا چه کسی تو را نجات می‌دهد؟ این یک واقعیت است. قرآن می‌فرماید: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ»(انبیاء/18) یعنی حق را بر سر باطل می‌کوبیم. پس مغز باطل را له می‌کنیم، نابود و متلاشی می‌کنیم.
اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، باید روحیه‌ی قوی داشته باشد. حتی اگر دشمن در مقابلش آمریکاست. باید بداند «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً» منتهی این هم هست که باید روشن باشد. چون روش خیلی مهم است.
4- روش صحیح برخورد با افراد
زمان شاه بود، قصه برای ده سال پیش است. در همسایگی ما در قم چند نفر از این جوان‌هایی بودند که تحصیل کرده بودند و پستی هم داشتند، اما زن نداشتند و عزب بودند. یک خانه اجاره کرده بودند و در این خانه بساطی بود. برایتان چه عرض کنم؟ وسائل عیش و نوش، همه نوعش بود. دیدم که وضع این خانه خیلی بد است. نزدیک خانه‌ی ما هم هست. در آن زمان کسی به حرف ما گوش نمی‌داد. با خود گفتم به این‌ها چه بگویم؟ ممکن است من را مسخره کنند. چه کار بکنم؟ مغازه‌ی خوارو بار فروشی در کنار خانه‌ی ما بود. رفتم و به مغازه دار گفتم: برادر من در خانه را می‌زنم و به داخل می‌روم تا کمی با ایشان صحبت کنم. البته یک نکته‌ای بگویم که آدم در خانه نباید مزاحم کسی شود. من هم نمی‌خواستم مزاحم شوم ولی گفتم: اینها جوان هستند و زن ندارند و تحصیل کرده هستند. شاید وقتی ببینند که من غریبه هستم، بگویند: بیا خوش باشیم و اگر هم احساس کنند که با کسی حرف می‌زنند که آخوند هست، یک برخورد دیگری بکنند.
آخر به یکی از راننده‌ها که موسیقی گوش می‌داد، گفتم: آقا حرام است. گفت: با موسیقی خوابم نمی‌برد. گفتم: من برایت قصه می‌گویم که از موسیقی خوش مزه‌تر باشد. گفت: خدا پدرت را بیامرزد، بگو. یادم نمی‌رود که یک شب روی رکاب ماشین ایستادم و از مشهد تا تهران برای این شوفر قصه گفتم که مبادا موسیقی روشن کند.
ولی در عین حال بعضی لجباز هستند. گفتم: شاید این جوانها لجباز نباشند. به مغازه دار گفتم: من در می‌زنم و حالی از این‌ها می‌پرسم. بعد هم اگر گفتند: بفرمایید داخل! من داخل می‌شوم. منتهی دو حالت دارد: یک وقت می‌بینی این‌ها زیاد هستند و من طلبه را دست می‌اندازند و شاید مرا کتک هم بزنند، و از آن طرف ممکن است بچه‌های خوبی باشند و با من راه بیایند. اگر من داخل رفتم، شما پنج دقیقه‌ی دیگر بیا و در را بزن و بگو: آقای قرائتی! کسی با شما کار دارد. اگر وضع امن باشد، می‌گویم: بعداً می‌آیم. اما اگر ببینم که ریخته‌اند و مرا می‌زنند، تا این را گفتی ما به این بهانه خود را بیرون می‌کشیم، ولی شما از ما غافل نشوی. گفت: نه. رفتم در را زدم. یکی آمد و گفت: بفرمایید. گفتم: سلام علیکم. خانه‌ی بنده چند متر آن طرف‌تر است و می‌خواهم چند دقیقه‌ای با شما باشم. یا شما به خانه‌ی ما بیایید، یا من به خانه‌ی شما بیایم. گفت: صبر کن. رفت و به دوستانش گفت: شیخی آمده و می‌گوید یا شما به خانه‌ی ما بیایید یا من به خانه‌ی شما بیایم تا چند دقیقه‌ای با هم بنشینیم. این‌ها یکی یکی آمدند و گفتند: چه کسی را می‌خواهی؟ با کجا کار داری؟ گفتم: با همین جا کار دارم. می‌خواهم با هم بنشینیم. به هم نگاه کردند و گفتند: داخل بیا. داخل رفتم و نشستم. سفره‌ای پهن بود و غذایی بود. غذایشان را خوردند و نزد من در اتاق آمدند. بعد از چند دقیقه دیدم برخورد این‌ها برخورد خوبی است. مغازه دار آمد و گفت: آقا کسی با شما کار دارد. گفتم: باشد، من بعداً می‌آیم. خیال ما راحت شد که خانه امن است. بعد نشستیم و صحبت کردیم. کمی که صحبت کردیم دیدم واقعیت این است که این‌ها به مطالب شیرین اسلامی انس پیدا نکرده‌اند. باور نکرده‌اند که اسلام مطالب جذابی دارد. اسلام برای این‌ها معرفی نشده است. حدود یک ساعت برایشان صحبت کردیم. بعد هم به خانه آمدیم و یک مقدار کتاب برایشان بردیم و گفتیم هر کدام بی‌حوصله هستید، این چند کتاب برای بی حوصله‌ها است. هر کدام هم پرحوصله هستید، این کتاب‌ها برای پرحوصله‌ها است. سه نوع کتاب برای بی حوصله‌ها، کم حوصله‌ها و پرحوصله‌ها بردم. گفتم: هر کدام از هر نوعی هستید، بسم الله و شروع کنید. خلاصه قصه گذشت. نزد مغازه دار آمده بودند که این شیخ که بود؟ گفته بودند که حالا ما سرگرمی جالب‌تری داریم و هم کیف می‌کنیم و هم کتاب‌های خوبی به ما داده است.
واقعیتش این است که گاهی وقت‌ها اگر کسی هوای موسیقی دارد، باید او را با ضبط صوت ساکت کرد. اگر کسی هوای فیلم کذایی دارد، می‌شود آن را با فیلم مناسب جبران کرد. گاهی وقت‌ها ما روش را بلد نیستیم. خیلی از پدرها که بچه هایشان گوش به حرفشان نمی‌دهند به خاطر این است که پدر به احساسات پسر توجه نمی‌کند. می‌گوید: توپ را کنار بگذار. زود باش توپ را کنار بگذار. توپ را کنار می‌گذارد. می‌گوید: بیا به مسجد برویم. آخر بین توپ بازی و مسجد برخوردها باید طوری باشد که جاذبه داشته باشد.
5- اسلام به ورزش فرمان داده است
ما به کرمان رفتیم و وارد یک دبیرستان شدیم. مسئول آنجا همه‌ی کسانی را که مشغول توپ بازی بودند جمع کرد و به من گفت: آقای قرائتی سخنرانی کن. من گفتم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» اسلام به ورزش دستور می‌دهد «وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ» این سخنرانی من بود، بروید بازی کنید. این‌ها بیرون دویدند و گفتند: آقای قرائتی شما در کجا سخنرانی می‌کنی؟ گفتم: فلان مسجد هستم. شب خودشان آمدند. رئیس دبیرستان گفت: آقا تو مرا خراب کردی. مرا ضایع کردی. آخر ما رئیس دبیرستان هستیم. گفتیم همه جمع شدند، آمدند و نشستند. شما گفتید: دوباره بروید و بازی کنید. گفتم: تو می‌خواستی من را خراب کنی. تو این‌ها را جمع کردی و یک شیخ آوردی که اینها تا روز قیامت وقتی نگاهشان به شیخی افتاد بگویند: یک روز یک شیخ آمد و بازی ما را به هم ریخت. تو از یک آخوند، یک قیافه‌ی ضد ورزش درست می‌کنی. در حالی که اینطور نیست.
خود پیغمبر ما کشتی گیر بود. یک نفر پهلوان آمد و گفت: بیا کشتی بگیریم. هیچ کس مرا زمین نزده است. گفت: باشد. پیغمبر با او کشتی گرفت و او را محکم به زمین زد. او برخاست و نگاهی کرد و گفت: یک بار دیگر کشتی بگیریم. گفت: اگر مرا به زمین زدی یک گوسفند به تو می‌دهم. پیغمبر او را به زمین زد و او هم یک گوسفند به پیغمبر داد. دفعه‌ی دوم او را به زمین زد، باز یک گوسفند به پیغمبر داد. دفعه‌ی سوم او را به زمین زد، باز هم یک گوسفند به پیغمبر داد. گفت: احدی تا حالا نتوانسته بود من را به زمین بزند. چون کشتی گیر خوبی هستی، من به تو ایمان می‌آورم. حدیثی داریم که من این حدیث را دو شب پیش در مستدرک دیدم. وقتی که آن مرد مسلمان شد، پیغمبر گوسفندهایی را که گرفته بود به او باز گرداند. چون برد و باخت در اسلام درست نیست. فقط در تیراندازی حسابش جداست. چون اسلام گفته است «عَلِّمُوا أَوْلَادَکُمُ» نگفته است «علموا ابنائکم» پیامبر(ص) می‌گوید: «عَلِّمُوا أَوْلَادَکُمُ السِّبَاحَهَ وَ الرِّمَایَهَ»(کافى، ج‏6، ص‏47) به بچه ایتان یاد بدهید. نگفته است به پسرانتان یاد بدهید. یعنی چه دختر و چه پسر فرقی ندارد. امام هم که فرمود: ارتش 20 میلیونی. ما که 20میلیون مرد در ایران نداریم. معنای ارتش 20میلیونی این است که دختر و پسر، هر دو بلد باشند.
دارم می‌گویم: کسی که می‌خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، اول باید از روحیه‌ای قوی برخوردار باشد. نگوید: اینجا اتاق کیست؟ اتاق هرکس می‌خواهد باشد. مقام و مدال فرقی نمی‌کند. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»(نساء/76) «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ»(انبیاء/70) «فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ»(صافات/98) «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ»(انبیاء/18) مگر حضرت موسی وقتی می‌خواست نزد فرعون برود چه داشت؟ یک عصای چوپانی و یک لباس داشت. یک لباس پشمینه و یک عصا داشت. به دربار فرعون رفت و به او گفت: کار تو غلط است. این روحیه است. الآن روحیه‌ی بچه‌های بسیجی ما به مراتب از شاه حسین و فهد بیشتر است. فهد و شاه حسین جرأت نمی‌کنند حتی یک تشر به آمریکا بزنند. بچه‌های کوچک ما می‌گویند: مرگ بر آمریکا! و این را به راحتی هم می‌گویند. روحیه داشتن شرط اول است. آمرانه حرف زدن شرط دوم نهی از منکر و امر به معروف است. شرط سوم داشتن روش است. در این باره برایتان قرآن بخوانم.
6- روش صحیح امر به معروف و نهی از منکر
قرآن می‌فرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی‏ أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً»(نساء/63) با ایشان که حرف می‌زنی، روشن حرف بزن. رسا حرف بزن. یعنی حرفت را به او بفهمان. اگر می‌بینیم که خانمی بی حجاب است، بنشینیم و به او بگوییم: بی حجابی چه مفاسدی دارد. هشتاد درصد گوش می‌دهند. ما کسی که با اسلام لجبازی کند، کم داریم. یعنی افراد کمی هستند. شاید یک یا دو نفر از صد نفر باشند که با اسلام لجبازی داشته باشند. بیش‌تر این‌ها نمی‌دانند و لذا قرآن می‌گوید: پیغمبر باید «قَوْلاً بَلیغاً» باشی. یعنی طوری با مردم حرف بزن که حرف به ایشان برسد. یعنی حرف به جگرشان بچسبد. حس کنند که تو چه می‌گویی. خدا به موسی و هارون می‌فرماید: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً»(طه/44) یک جا می‌گوید: طوری حرف بزن که بفهمند. مردم حرف خشن را هم می‌فهمند. مثلاً بگویی: خیلی آدم خری هستی. خوب او می‌فهمد اما حرف تو تند است. علمی حرف نزن، روان حرف بزن که بفهمند. «لَیِّناً» و نرم حرف بزن. از همه گذشته بعضی افراد طوری شده‌اند که نمی‌توانند ترک کنند. به آن‌ها نیش نزن. به آدم تریاکی یک دفعه می‌گویی: تو باید الآن این تریاک را برای همیشه تعطیل کنی. خب نمی‌تواند. باید کم کم ترک کند. به سیگاری می‌شود گفت که آقا روزی یک سیگار کمتر بکش.
7- باید به سراغ فاسد رفت
حدیثی از بحارالانوار برایتان بخوانم: «کَفَى بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یَنْظُرَ مِنَ النَّاسِ إِلَى مَا یَعْمَى عَنْهُ مِنْ نَفْسِهِ أَوْ یُعَیِّرَ النَّاسَ بِمَا لَا یَسْتَطِیعُ تَرْکَهُ»(بحار الانوار، ج69، ص‏195) یعنی تو معیوب هستی. چرا تو معیوب هستی؟ طوری حرف می‌زنی که «لَا یَسْتَطِیعُ تَرْکَهُ» است. یک دفعه می‌گویی سیگار را ترک کن. خوب نمی‌تواند. تریاک نکش! خوب او نمی‌تواند. البته می‌شود گفت که تدریجاً و ذره ذره مصرف کن و روش اسلام هم همین است. شما فکر می‌کنید که آیه‌ی زکات و خمس در چه سالی نازل شد؟ پیغمبر چهل سالگی به پیغمبری رسید. در 55 سالگی آیه آمد که خمس و زکات بدهید. یک حدیث از بحار داریم که می‌فرماید: اگر کسی فاسد بود، ما باید به سراغش برویم یا او باید سراغ ما بیاید. گاهی ما باید پاسدارش باشیم. به شما می‌گویند: فلانی کار خلاف می‌کند. بگو: خیلی خوب! اگر او را دیدم به او می‌گویم. این یعنی چه؟ اگر من به او برخوردم، به او می‌گویم. این غلط است. باید برخیزی و بروی. حدیث از امام صادق است. می‌گوید: «إِذَا بَلَغَکُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْکُمْ مَا تَکْرَهُونَ مِمَّا یَدْخُلُ عَلَیْنَا مِنْهُ الْعَیْبُ عِنْدَ النَّاسِ وَ الْأَذَى أَنْ تَأْتُوهُ وَ تَعِظُوهُ وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلًا بَلِیغاً قُلْتُ إِذَا لَا یَقْبَلُ مِنَّا وَ لَا یُطِیعُنَا قَالَ فَإِذاً فَاهْجُرُوهُ وَ اجْتَنِبُوا مُجَالَسَتَهُ»(مستدرک، ج12، ص196) اگر خبردادند که فلان مسلمان، فلان خلاف را کرده است، نگو: ان شاءالله وقتی او را دیدم به او می‌گویم. فوراً برخیز و برو، درخانه‌اش را بزن و نصیحتش کن. «وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلًا بَلِیغاً» و خوب با او حرف بزن. پس این هم یک تذکر است. تذکر اول این که تبعیض نباشد. دوم این که روحیه قوی باشد. سوم این است که نگو هر وقت او را دیدم، به او می‌گویم. تو باید سراغ فساد بروی. می‌فرماید: «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِه»(انعام/68) گاهی نهی از منکر و امر به معروف عملی است.
8- نهی از منکر عملی و ترک نکردن نهی از منکر بخاطر مردم‌داری
مثلاً «ازْجُرِ الْمُسِی‏ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ»(نهج‏البلاغه، حکمت 177) امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: اگر کار خلافی دیدی یک طور این است که بگویی برادر این کار خلاف است، انجام نده. یک طور هم این است که به یک نفر که کار خلاف نکرده است، جایزه بدهی. وقتی به کسی که خلاف نکرده است جایزه دادی، آن کس که خلاف کرده است، می‌سوزد. او خودش ادب می‌شود. همین که شما آدم نیکوکار را تشویق کردی، این تشویق تو باعث گوشمالی خلاف کار می‌شود. این نهی از منکر عملی است. مثلاً قرآن می‌فرماید: «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِه» اگر در یک جلسه نشسته‌ای، دارند پرت و پلا حرف می‌زنند. شما نباید این جلسه را به هم بزنی. برخیز و برو. اگر دارند یک مظلوم را می‌کشند یا باید دفاع کنی، یا اگر نمی‌توانی باید بروی. اگر تماشاچی شدی، تو هم مسئول هستی. در حدیث داریم: نور چشم تماشاچی که نظاره گر اعدام مظلوم است باید گرفته شود. برای این که تو که دیدی او مظلوم است، برای چه به تماشا ایستادی؟ آقا کاری از دست من بر نمی‌آمد. اگر کاری از تو بر می‌آید داد بزن و از مظلوم حمایت کن. نگذار او را بکشند. اگر هم کاری از تو برنمی‌آید، عبور کن و برو. چرا می‌ایستی و تماشا می‌کنی؟ یعنی سکوت و تماشا جرم است.
بعضی که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنند، می‌گویند: بالاخره آدم می‌خواهد با مردم زندگی کند، باید مردم را از خود راضی نگه دارد. باید مردمدار باشد. ما نداریم که مردمدار باشید، ما باید خدادار باشیم. باید خدا را داشته باشیم. روایت داریم کسی که می‌خواهد مردمداری کند، خیلی چیزها را زیر سبیلی رد می‌کند. خود را به نشنیدن می‌زند. شتر دیدی ندیدی می‌کند. می‌گوید: حالا ما چه کار داریم، رابطه به هم می‌خورد. ما کار نداریم. مرتب می‌گوید: کار نداریم که همه‌ی مردم را نگه دارد. آن وقت حدیث داریم «من لم یتوخ بعمله وجه الله عاد مادحه من الناس له ذاما»(شرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن ‏ابى ‏الحدید، ج‏20، ص‏316) یعنی آن کسانی که می‌خواست از او راضی باشند، همان‌ها بر علیه او قیام می‌کنند. می‌خواسته مردم داری کند. مثلاً من برای این که شما را دور خودم نگه دارم، در ذوق شما نمی‌زنم. برای این حالا اگر فسادی و منکری هم بود، شما را نهی نمی‌کنم. برای این که اگر بگوییم این کار خلاف است، در ذوقش می‌خورد و ناراحت می‌شود. اگر من به خاطر این که در ذوق شما نخورد، برای این که شما را نگه دارم، حرف خدا را رها کردم، خود شما را که دنبالت می‌گردم تا مرا دوست داشته باشی، زمانی خواهی گفت: مرگ بر فلانی باد. حدیث داریم که خداوند علاقه مندان را دشمن انسان می‌کند. می‌گوید: بیا او همان است که دلت می‌خواست دوستت داشته باشد.
تذکر دیگر این است که هرچه مرحله‌ی نهی از منکر بالاتر باشد، اجرش بیش‌تر است. مثلاً امام باقر(ع) می‌فرماید: «مَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ»(إختصاص مفید، ص‏261) اگر کسی نزدیک شاه گنه کاری رفت و او را نصیحت کرد و او را ترساند و جلوی فساد را گرفت، او عبادت جن و انس را دارد. «کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ» یعنی هرچه گناه کار مهم‌تر باشد، نهی از منکر کردن او اجر بیشتری دارد.
روایتی داریم که «إِذَا رَأَى الْمُنْکَرَ فَلَمْ یُنْکِرْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَهِ»(کافى، ج‏5، ص‏108) اگر می‌توانی جلوی فساد را بگیری و نگیری، معلوم است دوست داری گناه انجام شود. معصیت خدا می‌شود. شما می‌توانی جلویش را بگیری، اما می‌گویی به ما چه ارتباطی دارد! کسی که می‌تواند جلوی فساد را بگیرد و نگیرد، معلوم می‌شود دوست دارد که معصیت خدا بشود و کسی که معصیت خدا را دوست دارد «وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَهِ» معلوم می‌شود که او دشمن خداست.
9- کسی که امر به معروف و نهی از منکر کند ولی خود عمل نکند حسرت می‌خورد
یکی از چیزهای دیگر این است که انسان وقتی حرفش اثر می‌کند که خودش بی عیب باشد. البته اگر هم عیب داشت باید بگوید. شرط امر به معروف و نهی از منکر این نیست که من آدم خوبی باشم. اگر من آدم فاسقی هم هستم، باز باید جلوی فسق شما را بگیرم. امر به معروف و نهی از منکر واجب است، گرچه از آدمی که خود مرتکب گناه می‌شود. آدمی که تارک الصلوه است، بر او هم واجب است که امر به نماز خواندن بکند. منتهی چون تارک الصلوه است هم واجب است به وظیفه‌ی امر به معروف ونهی از منکر عمل کند و هم چون تارک الصلوه است، عذابش دو برابر است. روایت داریم، کسانی که مردم را به کار خیر دعوت می‌کنند ولی خودشان کار خیر نمی‌کنند، این‌ها مثل چراغی هستند که می‌سوزند و دیگران از آن استفاده می‌کنند، اما پای خود چراغ تاریک است. همین لامپ‌هایی که آویزان است، پایین اتاق را روشن می‌کند، اما سقف خیلی روشن نیست. یا مثل چراغ‌های گردسوزی که روی زمین می‌گذاریم، دور اتاق را روشن می‌کنند اما زیر خود چراغ تاریک است.
روایت داریم شبی که پیغمبر را به معراج بردند، دید لب افرادی را بامقراض قیچی می‌کنند. پرسید: خدایا این آدم‌هایی که لبهایشان را با مقراض قیچی می‌کنند چه کسانی هستند؟ گفتند: این‌ها افرادی هستند که برای مردم حرف حق زدند، اما خودشان عمل نکردند. خوب این وضع ما را خیلی تاریک می‌کند. مثلاً من روز قیامت به جهنم بروم، و جهنم من غیر از جهنمی است که شما دارید. اگر شما خلاف کنی و شما را به دوزخ، شکنجه گاه الهی ببرند. رسوایی کم است. اما به بنده می‌گویند: او کسی بود که شب‌های جمعه درس‌هایی از قرآن می‌گفت و خراب در آمد و این مشکل‌تر است. بیش ترین حسرت را کسی می‌برد که مردم را به خیر دعوت کند ولی خودش انجام ندهد. گاهی هم اگر می‌خواهی طرف دنبال فساد نرود، راهی به او نشان بده.
10- مصلح برای جلوگیری از فساد باید راه اصلاح را نشان دهد
یکی از پیغمبران ما حضرت لوط بود. مردم زمان حضرت لوط اهل لواط بودند. یک مرتبه دو مهمان خوشگل به خانه‌ی حضرت لوط آمدند. از این چاقوکش‌های محله در زدند و همه اهل لواط بودند. پیغمبر آمد و گفت: بله! دید این لات‌ها در خانه ریخته‌اند، گفت: چه شده است؟ گفتند: این دو بچه‌ی خوشگل را به ما بده. گفت: بی حیاها. آدم خیلی غصه می‌خورد. نمی‌داند که وقتی این آیه را می‌خواند، بخندد یا گریه کند. گاهی آدم گریه‌اش می‌گیرد که چقدر پیغمبر غریب است که وقتی دو بچه خوشگل به خانه‌اش می‌روند، با او چنین می‌کنند. البته این‌ها فرشته بودند که به صورت نوجوان در آمدند. از طرفی می‌دانید پیغمبر با این لات‌ها چه کرد؟ فرمود: «هؤُلاءِ بَناتی‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی‏ ضَیْفی‏»(هود/78) بعد فرمود: «وَ لا تُخْزُونِ فی‏ ضَیْفی‏» اگر هم مسئله‌ی جنسی و شهوت به شما فشار آورده است، بیایید من دخترانم را عقدتان می‌کنم تا شما لواط نکنید. یعنی اگر می‌خواهی که آنها لواط نکنند، دخترت را به آنها بده. اگر می‌خواهی جلوی فساد را بگیری، راهی جلوی پایشان بگذار. وزارت راه بعضی خیابان‌ها که خراب است و می‌خواهد آسفالتش را باز سازی کند، یک جاده کنار آن جاده می‌کشد، یک علامت هم می‌زند که از آن طرف برو. من می‌خواهم این جا را درست کنم. «هؤُلاءِ بَناتی» نگفته است. می‌گوییم: «وَ لا تُخْزُونِ فی‏ ضَیْفی‏» یک مصلح اجتماعی وقتی می‌خواهد جلوی فساد را بگیرد، باید راه اصلاحی نشان دهد، اینطوری است.
شما اگر می‌خواهی بچه‌ات فاسد نشود، خودت با او کشتی بگیر. «من کان له صبی فلیتصاب له»(عوالی ‏اللآلی، ج‏3، ص‏311) امیرالمؤمنین فرمود: هرکس در خانه بچه دارد باید بچه شود. برو با بچه‌ات بستنی بخور. با بچه‌ات توپ بازی کن. کشتی بگیر. دیگر این بچه نمی‌رود با بچه‌های مردم کشتی بگیرد. این بچه فاسد نمی‌شود. تو خودت کشتی نمی‌گیری بعد هم می‌گویی خجالت بکش، بگیر در خانه بنشین. چرا می‌روی با بچه‌های مردم کشتی می‌گیری؟ نه این طرف، نه آن طرف که نمی‌شود. یا خودت در خانه بچه شو یا بچه را منع نکن. امیرالمؤمنین فرمود: اگر در خانه بچه داری، نگو: من، 40 سال سن دارم، زشت است. هرکس بچه دارد، باید بچه شود. در خانه با بچه، بچه باش. با جوان، جوان باش. بگو و بخند و نیازهای طبیعی‌اش را تأمین کن. بعد به او بگو: آنجا نرو. حضرت لوط به لات‌هایی که در خانه‌اش ریختند تا با مهمان هایش لواط کنند، گفت: یک طرح اصلاحی دارم. بیایید دخترجوان دارم، عقدتان می‌کنم. بعد فرمود: آبرویم را نریزید. این‌ها مهمان هستند ولی این لات‌ها گوش ندادند و این دو نوجوان گفتند: ما مامور خدا هستیم. فرشته هستیم و این شهر را زیر و رو می‌کنیم. چون گناه لواط در قرآن گناهی است که خداوند شهر کسانی که اهلش بودند زیر و رو کرد. «جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها»(هود/82) شهر را زیر و رو کرد. هیچ گناهی غیر از لواط نیست که شهر و خانه هایش به خاطر آن زیر و رو شود. و لذا می‌گویند: زناکار را باید کشت اما می‌شود اهل لواط را سوزاند. اگر کسی زنا کند درباره‌ی آن فقط گفته‌اند: اعدام یا سنگ باران! یا اگر زن ندارد و زنا کرده است، شلاق را برایش حکم می‌کنند. اگر کسی لواط کند اسلام می‌گوید: می‌شود او را سوزاند. یعنی گناه لواط، فجیع ترین گناه است که قرآن درباره‌اش می‌گوید: «جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها» اما با این که گناه لواط فجیع است، جامعه‌ی اسلامی همین که لواط کننده را حد می‌زند، باید مسئله‌ی ازدواج را با وام ازدواج، کمک به ازدواج و کمک به جوان‌ها حل کند. پیغمبر وقتی می‌خواست لواط نکنند، گفت: بیایید دخترم را عقدتان کنم ولی لواط نکنید. پس ما هم باید آن امکاناتش را ایجاد کنیم. ان شاءالله به سیره‌ی پیغمبران عمل کنیم که جمهوری اسلامی روز به روز به سمت اسلام پیش رود.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment