امر به معروف و نهی از منکر، شیوه‌ها -15

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر، شیوه ها- 15
تاریخ پخش: 72/05/21

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی تقوی»

بحث ما در محرم و صفر سال 72 راجع به امر به معروف و نهی از منکر بود. هر هفته یک گوشه از بحث را مطرح می‌کردیم. بحثی که این هفته ادامه‌ی آن را می‌گوییم، درس‌هایی از قرآن است. موضوع ما هم این است که چگونه جلوی گناه را بگیریم؟
1- یکی از راه‌های کم کردن منکرات پر کردن ایام فراغت
یکی از راه‌هایی که می‌شود آمار گناه را کم کرد مسئله‌ی پر کردن ایام فراغت است. آدم وقتی بی کار است دست به گناه می‌زند. حدیثی از همسر محترم پیامبر بگویم. به‌ام سلمه گفتند: چرا تو پیرزن کار می‌کنی؟ فرمود: اگر زن بی کار باشد دست به فتنه می‌زند. مرد هم اگر بی کار باشد دست به فساد می‌زند. آمار گناه در ایام فراغت بیشتر است. بنابراین باید ایام فراغت را پر کرد. پر شدن زمین ورزش کار خوبی است. اگر جوان‌ها در زمین ورزش نباشند شاید پای ویدئو بنشینند. به شرطی که خود میدان ورزش وسیله‌ی غفلت و گناه نشود. روایت داریم رسیدگی و وقت گذاری برای فرزند. اگر می‌خواهید فرزندانتان گناه نکنند، پدر و مادر یک مقدار از وقتشان را صرف بچه هایشان کنند. اگر پدر و مادر وقت صرف نکند می‌گوید: برو حوصله ندارم. در کوچه برو. دنبال کارت برو. اگر انسان وقت برای بچه‌اش نگذارد بچه گناهکار می‌شود. ‌
2- ازدواج آسان یکی از راه‌های کم کردن منکرات
ای کاش تلویزیون یک فیلم‌هایی تحت عنوان ازدواج آسان بسازد. من هم اینجا یک پیامی بدهم. اگر هرکس ازدواج آسانی در فامیلش سراغ دارد، این را برای ما بفرستد، ازدواج‌های آسانی که فایده داشته باشد. آخر گاهی وقت‌ها می‌گویند: من دخترم را به پنج سکه دادم. این‌ها مشابه زیاد دارد. گاهی در ازدواج‌ها یک شیرین کاری‌هایی هست. شبیه ازدواجی که در صدر اسلام داریم. یک زن و شوهر می‌خواستند عقد کنند، هیچ پولی نداشتند. حضرت فرمود: اگر تو سواد داری، آموزش را مهریه قرار بده. گفت: باشد، من سواد دارم معلم خانمم می‌شوم. خانم هم گفت: برای من سواد از مهریه بهتر است. من همسر ایشان می‌شوم به شرطی که مهریه‌ی من این باشد که به من قرآن یاد بدهد. این یک چیز ابتکاری است.
برای من یک کارت عروسی آمد، نوشته بود، دوشیزه فلان، با آقای فلانی ازدواج کردند. تصمیم گرفتند پولی را که می‌خواهند خرج بریز و بپاش کنند، یک دختر و پسر دیگر را هم عروس و داماد کنند. بنابراین تشریفات نداریم. کارت را برای شما فرستادیم که بدانید ما عروس و داماد شدیم. ولی تشریف نیاورید. این یک چیز خوبی بود. یعنی اگر ما می‌رفتیم شیرینی می‌خوردیم هم اینقدر نمی‌خندیدیم. من بارها این کارت را خواندم و کیف می‌کردم. گاهی یک ازدواج‌هایی یک چیزهای شیرینی دارد. اگر ازدواج شیرینی دارید بشرطی که بیش از ده سطر هم نشود به دفتر ما ارسال کنید. ما از اینها الهام می‌گیریم. چون در امر به معروف چاره‌ای نداریم که جلوی گناه را بگیریم.
اگر می‌خواهید در مسجد دود نباشد باید پنجره را باز کنید این دودها بیرون برود. شهوت ماری است که اگر کشته نشود، هرچه هم خاک روی آن بریزی از یک سمت دیگر بیرون می‌زند. مار را باید از بین برد. باید ازدواج کرد. ازدواج هم آسان باشد. ازدواج آسان یعنی پسر می‌آید می‌گوید: من دانشجو هستم. خانه و حقوق و کار ندارم. پدر دختر هم می‌گوید: دختر من فعلاً دبیرستانی است. نه جهازیه دارم. نه دخترم دیپلم دارد. پدر عروس و پدر داماد با عروس و داماد می‌نشینند و فکرهایشان را می‌کنند. قرار داد می‌گذارند که عقد می‌کنیم تو در خانه‌ی پدرت باش. تا دیپلم بگیری. من هم در دانشگاه درس می‌خوانم تا مدرک بگیرم. این سه، چهار سال تو در خانه‌ی پدرت باش. من هم در خانه‌ی پدرم هستم. فقط ما به هم محرم باشیم، به جای اینکه گناه کنیم، رفت و آمدی که قرار است حرام باشد، حلال باشد. بسیاری از این کارها می‌کنند. اشکالی هم ندارد. نگو: تا دختر دیپلم نگیرد. تا پسر خانه نداشته باشد، وقتی این قیدها را می‌کنید گناه زیاد می‌شود.
حدیث داریم اگر کسی ازدواج کند، 50 درصد مسلمان است. معنایش این نیست اگر دو زن بگیرد 100 درصد مسلمان است. اینطور نیست که اگر آدم 5 انگشت داشته باشد پس شش انگشت است. اگر پدری دخترش را عروس نکند، دختر هر گناهی بکند، به گردن پدر و مادر است. علاوه بر اینکه خود دختر هم گناه می‌کند. اگر پسرش را داماد نکند، پسر هر دسته گلی آب بدهد علاوه بر اینکه پسر گناه کرده است، گناهش به گردن پدر و مادرش هم هست. نمی‌توانم، نمی‌شود باعث این پیشامدها می‌شود. البته بعضی از افراد واقعاً نمی‌توانند. اکثر مردم واقعاً درآمد ندارند که دختر و پسر را ازدواج دهند. اما خیلی‌ها هم هستند که بالاخره یک اتاق خالی دارند. دختر هم می‌تواند هم دبیرستان برود و هم ازدواج کند. هم وقتی پسر دانشگاه می‌رود ازدواج کند. دو سال بعد هم تشکیل زندگی بدهند. نگوییم: ما رسم نداریم که دختر در خانه بماند. همینکه عقد کرد باید فوری او را ببرند. ما باید یک مقدار ازدواج را آسان بگیریم.
اگر کسی ازدواج آسان سراغ دارد که در ازدواج آسانش یک شیرین کاری هم باشد. آن شیرین کاری را برای ما بگوید، ما شاید بتوانیم آن را به صورت‌هایی منتقل کنیم. گاهی وقت‌ها افراد می‌گویند: مگر می‌شود؟ بله، می‌شود. سی سال پیش قرار نبود که کسی طلبه شود. چون در رژیم طاغوت طلبگی یک چیز جالبی نبود. هرکس می‌خواست بگوید: بدبخت، می‌گفت: نان طلبگی! نان طلبگی یعنی بدبختی. درویشی هم می‌گفتند. بیشتر هم آخوندها بچه هایشان را طلبه می‌کردند. پدر من بازاری بود، وقتی من را فرستاد طلبه شدم، بعد از اینکه من طلبه شدم افراد زیادی در همان شهر خودمان بچه هایشان را طلبه کردند. این کارها خط شکن می‌خواهد. خط شکن برای جبهه نیست.
یک تاجر بگوید: آقا من دخترم را به دانشجوی فقیر می‌دهم. پسر خوبی است ولی فقیر است. هنر این است که یک خانواده یک جوان را آباد کند. وگرنه دختر تاجر و پسر تاجر، اگر دو تاجر زاده با هم ازدواج کردند این هنری نیست. هنر این است که اگر دو ماشین شیک با هم به مسافرت رفتند این هنر نیست. هنر این است یک ماشین قوی یک ماشین ضعیف را بکسل کند. اگر دو پولدار به هم پول دادند هنر نیست. هنر این است که یک پولدار پول هایش را در قرض الحسنه بگذارد و با یک میلیونی که گذاشته است، چرخ پنجاه نفر را راه بیاندازد.
اگر می‌خواهیم گناه کم شود باید ازدواج را آسان کنیم. 50 درصد گناهان برای شهوت است. راه طبیعی شهوت ازدواج است. راه‌های دیگر هم هست. منتهی طبیعی نیست. وگرنه می‌گویند: روزه بگیر. به جوان نمی‌شود گفت: روزه بگیر. کم بخور. البته کم خوردن هم خیلی خوب است. در شکم پر خیلی بلا هست. کم خوردن و روزه گرفتن هم راهی است. نگاه نکردن هم راهی است. یاد قیامت هم راهی است. اما طبیعی ترین راه ازدواج است. ازدواج هم ساده باشد. بهترین دختر کدام دختر است؟ حدیث داریم بهترین دختر این است که شکلش خوب باشد، مهرش کم باشد.
3- افراد اگر می‌توانند در امر ازدواج کمک کنند
زکات کسانی که خانه‌ی بزرگ دارند این است که به همسایه‌ها بگوید: نمی‌خواهد خانه‌ی بزرگ بگیرید. خانه‌ی من بزرگ است. عقدتان را در خانه‌ی ما بیاورید. کسی که اتاق بزرگ دارد، در اختیار همسایه‌ها بگذارد. این جوان با این کار شما، تا آخر عمر که شما را ببیند نگاه پدری به شما می‌کند. فردا هم اگر شما مشکلی پیدا کردی، جوان حل می‌کند. نگو: من خانه‌ام را بسازم به این جوان بدهم. چشمش کور شود. او هم وقتی شما بمیری می‌گوید: چشمش کور شود. آمبولانس بیاید او را ببرد. یعنی وقتی از کسی که پولدار بود، خیری ندید جنازه‌اش را هم آمبولانس می‌برد. اما اگر کسی خانه‌ی بزرگی داشت. من کسی را سراغ دارم که یک اتاق بزرگ در کاشان داشت، من یادم می‌آید که هرکس عروسی داشت در خانه‌ی ایشان می‌گرفت. مثل اینکه اتاقش حسینیه است. همه‌ی مردم محله عقد و عروسی‌شان را در خانه‌ی ایشان می‌انداختند. در تشییع جنازه‌ی ایشان با اینکه بسیار ساده بود و عنوان و سرمایه‌ای نداشت، مردم به اندازه‌ی یک آیت الله برایش گریه کردند و سینه می‌زدند. جوان‌ها برای ایشان چنان سینه می‌زدند انگار که مرجع تقلید از دنیا رفته است. می‌گفتیم: چرا چنین می‌کنی؟ می‌گفت: ایشان در عروسی ما خیلی زحمت کشید. این کارها محبت به وجود می‌آورد.
پولدارهای ما نمی‌دانند. وقتشان را خرج پشم قالی می‌کنند، خرج عواطف جوان‌های محل نمی‌کنند. وگرنه من باغ دارم. با مدرسه قرارداد می‌بندم که بچه‌ها را با مینی بوس به استخر باغ ما بیاور. جمعه‌ها برای خودم باشد. شنبه‌ها هم برای دبیرستان باشد. ما خیلی‌ها را در تهران داریم که استخر دارند. من روی هتل اوین تهران رفتم. تمام خانه‌های اطراف همه استخر داشتند. وقتی این استخر دارد و کاری نمی‌کند، دولت باید برای بچه‌ها استخر بسازد. استخر بسازد پول می‌خواهد. باید بیاید از همین کسی که استخر دارد پول بگیرد. نمی‌شود یک نفر دائم در استخر باشد. این همه جوان هم اصلاً در استخر نروند. یا در را باز کن و هفته‌ای یکبار ما هم در استخر بیاییم. یا شهرداری تو را جریمه می‌کند و برای ما استخر می‌سازد. شوخی نداریم. منتهی اگر شهرداری گرفت، قیامت نمی‌روی. چون به زور از تو گرفتند. مثل اینکه تو را به دیوار ببندند و به زور از تو خمس بگیرند. ارزش به این است که انسان به انتخاب این کار را بکند. انسان فکر کند برای رضای خدا این کار را کرده است. محبت در این است.
اگر خواستیم گناه نشود، باید ازدواج را سریع و آسان کنیم. حدیث داریم اگر مرد می‌خواهد بداند خوشبخت است یا نه، علامت مرد خوش بخت این است که دخترش قبل از آنکه عادت ماهانه بگیرد، ازدواج کرده باشد. البته جای این حدیث‌ها امروز نیست. ولی ما باید اسلاممان را بگوییم. زود پسر را داماد کنید. زود هم دختر را شوهر دهید. اولین خواستگار که می‌آید رد نکنید. جز اینکه گیر داشته باشد. جوان تارک الصلاه است. حدیث داریم به جوان تارک الصلاه دختر ندهید. حتی اگر مدرک بالایی هم داشته باشد. خانه هم داشته باشد. به جوانی که در مقابل خدا تواضع نمی‌کند، دختر ندهید. به کسی که در مسجد و جمعه و جماعت نمی‌آید دختر ندهید. چون کسی را که جامعه را بایکوت می‌کند باید بایکوت کرد. آن کسی که سال به سال پایش را در مسجد نمی‌گذارد می‌خواهد بگوید: من به امت کار ندارم. امت هم باید بگویند: ما به تو کار نداریم. یعنی مقابله به مثل کنید.
4- پاداش تعلیم قرآن به فرزندان
پیغمبر(ص) فرمود: «من علّم ولده القرآن» (بحارالانوار/ج89/ص188) اگر کسی به بچه‌اش قرآن یاد بدهد، اگر کسی دختر و پسرش را با قرآن آشنا کند، «فَکَأَنَّمَا حَجَّ الْبَیْتَ عَشَرَهَ ألف [آلَافِ‌] حَجَّه»(بحارالانوار/ج89/ص188) ثواب ده هزار حج مستحبی دارد. ثواب ده هزار عمره‌ی مستحبی و ده هزار گرسنه‌ای که سیر کند. هر حرفی که این بچه یاد می‌گیرد ده ثواب برای پدرش می‌نویسند، ده گناه پدر هم پاک می‌کنند. این آقایی که بچه‌اش را با قرآن آشنا کرد، روز قیامت از پل صراط مثل برق می‌گذرد. بچه هایمان را برای یادگیری قرآن تشویق کنیم. پدرها و مادرها هرچه پول خرج مغز کردید غصه نخورید. الآن جامعه‌ی ما با کمال تاسف جامعه‌ای است که اگر دو هزار تومان پول کفش بدهد، غصه نمی‌خورد. اما اگر صد تومان پول کتاب بدهد، می‌گوید: گران است. کتاب برای مغز است. کفش برای پا است. برای کفش پا هزار تومان می‌دهد. برای کتابی که برای مغز است، زورش می‌آید پول بدهد. جامعه‌ی ما جامعه‌ای است که برای محراب مسجد راحت پول می‌دهند، اما برای کتاب خانه‌ی مسجد زورش می‌آید. یعنی هنوز ارزش مغز برای ما مشخص نیست. هرچه پول خرج مغز کنید اشکال ندارد. شما اگر می‌خواهی غصه بخوری برای چیزهای دیگر غصه بخور. کتاب هرچه گران باشد غصه نخور. البته نمی‌خواهم بگویم: کتاب گران باشد. ما باید دو نوع کتاب داشته باشیم. یکی با کاغذ و جلد اعلا و قیمت گران باشد. یکی هم با کاغذ ارزان و جلد ارزان برای کسی که پول ندارد. نباید کتاب طوری باشد که افراد فقیر نتوانند کتاب را تهیه کنند.
5- یاد قیامت یکی از راه‌های کم کردن گناه
یکی از راه‌هایی که آدم را از گناه باز می‌دارد، یاد قیامت است. یاد قیامت برای کم شدن گناه مهم است. آیاتی داریم که خداوند می‌فرماید: چرا کم فروشی می‌کنی؟ «أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ»(مطففین/4) نمی‌دانی شما روز قیامت مبعوث خواهی شد. حساب و کتاب دارد. مال مردم خیلی مهم است. یاد قیامت انسان را از گناه باز می‌دارد. وقتی فرعون به یاران موسی گفت: حالا که به موسی ایمان آوردید، شما را تکه تکه می‌کنم. گفتند: بکش. «قالُوا إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ»(اعراف/125) ما الآن یک شمشیر می‌خوریم و نزد خدا می‌رویم. ایمان به خدا قصه را آسان می‌کند. وقتی شما الآن به بانک پول می‌دهی، راحت پول می‌دهی. چون می‌گویی: می‌دهم یک چیزی هم روی آن می‌گذارد. اگر ما ایمان داشته باشیم که هرکاری برای خدا کردیم اجر می‌گیریم، برای ما آسان می‌شود. به شما چهار متلک می‌گویند. قرآن می‌گوید: آدم‌های حزب اللهی چهار تا متلک می‌شنوند. متلک هایش در سوره‌ی «ویل للمطففین» است. می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ»(مطففین/29) یعنی مجرمین به خوب‌ها می‌خندند. آدم‌های هرزه به آدم‌های مکتبی می‌خندند. «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ»(مطففین/30) وقتی می‌آیند از کنارشان عبور کنند، «یَتَغامَزُونَ» غمزه می‌آیند. چشمک می‌زنند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهینَ»(مطففین/31) وقتی می‌آیند فکاهی می‌گویند. از آنطرف خیابان می‌گویند: «وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ»(مطففین/32) اینها مرتجع هستند. یک حزب اللهی باید چهار متلک از مجرمین بشنود. اگر ببیند نماز می‌خوانی می‌خندد. بدها به خوب‌ها می‌خندند. چهار متلک می‌گویند برای اینکه شما حجاب و نماز و تقوا و نجابت داری. تو را مسخره می‌کنند.
یک مردی در بازار بود سرّاج بود. ایشان شلاق درست نمی‌کرد. گفتند: چرا؟ گفت: می‌آیند می‌خرند و ممکن است آن شلاقی که به الاغ می‌زند بی جهت باشد. من هم که شلاق دست او دادم ممکن است در گناهش شریک باشم. به او می‌خندیدند. بعد وقتی صاحب مغازه گفت: بلند شو. بلند شد و پولی از صاحب مغازه نگرفت. به او گفتند: تو واقعاً دیوانه هستی. این همه سال در مغازه بودی. باید سریع مغازه را تحویل می‌دادی؟ البته شاید حقی باشد. مثل خیابانی که کشیده می‌شود. 16 خانه خراب می‌شود تا 18 میلیون دست بقیه بیاید. این را باید از طرف گرفت. گفت: شهرداری می‌آید خانه‌ی شما را خراب می‌کند. 16 خانه را خراب می‌کند تا خیابان از کنار خانه‌ی من بگذرد. من یک خانه‌ی دو میلیونی داشتم. خانه‌های شما را که خراب کردند، خانه‌ی دومیلیونی من 20 میلیون شد. این را باید یک جایی پس داد. حالا ممکن است بگویی: من در این خانه نشستم. بنشین ما کاری با تو نداریم. منتهی اگر خواستی اسکناسش کنی، یک خرده‌اش برای من است که ما بگیریم و به آنهایی که خراب کردیم بدهیم. چون نمی‌شود 18 نفر پدرشان دربیاید، که خانه‌ی شما نبش خیابان باشد. یک حقوقی پیدا می‌شود. اینها یک سری مسائل است که باید روی آن کار شود. مردم هم توقع بی خود دارند. ما هنوز باور نکردیم که یک جاهایی باید از خودمان کم بگذاریم و برای جامعه بگذاریم.
6- جامعه بر فرد ترجیح دارد
اصل برای ما جامعه است. پیاز خوردن برای شما مفید است. پیاز ویتامین دارد. ولی اسلام می‌گوید: اگر می‌خواهی نماز جمعه بروی، اگر خواستی به مسجد بروی حق نداری پیاز بخوری. برای اینکه حقوق جامعه از حقوق فرد، مقدم است. پیاز خاصیت دارد، اما مردم هم آدم هستند. اگر درگیری بین حق فرد و حق امت شد، حق امت مقدم است. شما می‌خواهی خانه بسازی، اینجا که شما می‌خواهی بسازی، کوچه را تنگ می‌کنی. جامعه نیاز به ماشین آتش نشانی، به آمبولانس، به آمد و رفت، به حوادث خطرناک دارد. بنابراین در هر کوچه‌ای باید ماشین بتواند راحت عبور کند. شما می‌گویی: ملک خودم است. ملک شما هست. اما شما به شرطی مالک خودت هستی که به امت ضرر نزنی. امت باید طوری باشد که در همه‌ی کوچه‌ها ماشین آتش نشانی برود. حالا اگر من جلوی راه کوچه را می‌بستم، خانه‌ی شما آخر کوچه بود، آنوقت خانه‌ی شما آتش می‌گرفت و ماشین نتوانست عبور کند، چه کار باید کرد؟ یک مقدار خودمان را جای دیگران بگذاریم. برای ما آسان می‌شود. ما یک آیه در قرآن داریم که اگر همه به این آیه عمل کنیم، این دردها حذف می‌شود. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض‌» (آل عمران/195) یعنی من از شما هستم. شما هم از من هستی. اگر خانه‌ی 200 متری من 150 متر شد، 50 متر عقب رفتم. 50 متر از حیاط خانه‌ی من کم شد. اما فضا برای امت باز شد. ضرر نکردم.
یک غیر مسلمان یک روز به مدرسه‌ی اسلامی آمد. طرف مسلمان نبود. گفت: اینجا مدرسه‌ی اسلامی است. گفتند: بله، این حرف را من از مرحوم آشیخ عباس علی اسلامی یاد گرفتم. ایشان مدارکی تحت عنوان جامعه‌ی تعلیمات اسلامی داشت. من تازه ریش درآورده بودم و طلبه‌ی نجف بودم. ایشان آمده بود یک سخنرانی برای علمای نجف بکند من هم به عنوان یک بچه طلبه تماشاچی بودم. گفت: یک غیر مسلمان در یک دبیرستان اسلامی آمده و پول سنگینی داده است. گفته این پول را خرج کنید. گفتند: این مدرسه اسلامی است و ما بچه‌ی غیر مسلمان را راه نمی‌دهیم. گفت: می‌دانم. ولی بچه‌های همسایه‌ی ما شاگرد شما هستند. من به خاطر تربیتی که شما در مدرسه می‌کنید من در محله در رفاه زندگی می‌کنم. چون من راحت زندگی می‌کنم یعنی بچه‌های مسلمان به بچه‌ی من کار ندارند. من از تربیت خوشم آمده است. من مسلمان نیستم و بچه‌ی من هم مسلمان نیست. اما وقتی محیط سالم شد من هم راحت زندگی می‌کنم. من می‌خواهم پول بدهم. این فکر درستی است. مسلمان نبود اما فکرش درست بود.
ما باید حساب کنیم که همه‌ی امت را با یک چشم ببینیم. پیاز برای بدن مفید است. ولی بوی پیاز برای مسجد خوب نیست. فلانی از سیگار کیف می‌کند. امام حساب می‌کند که وقتی سیگار کشید، دودش را از ریه در مسجد می‌دهد. آقایان باید دودی که از ریه‌ی آقا برگشته است، استفاده کنند. چه کسی گفت: که من از دود ریه‌ی شما استفاده کنم؟ هوای مسجد برای همه هست. هزار نفر در مسجد هستند. 16 نفر سیگاری هستند. این 16 نفر حق همه را می‌دزدند. دزدی فقط این نیست که آدم از دیوار بالا برود. یکی از دزدی‌ها این است که آدم مقابل قبله و با وضو تند، تند سیگار می‌کشد. گاهی وقت‌ها اکثریت هم باید در اینجا از بین برود. مثلاً در یک اتاق 15 سیگاری و 5 نفر هم غیر سیگاری هستند. کدام یک باید بیرون بروند. نگویند: ما 15 نفر هستیم این 5 نفر بیرون بروند. اکثریت با ما سیگاری‌ها است. اکثریت با شما است اما حق با آنها است. یا اینکه شب می‌خواهیم در یک سالن بخوابیم. در یک خوابگاهی 20 نفر هستند. 17 نفر می‌خواهند حرف بزنند. سه نفر هم می‌خواهند بخوابند. اگر از لحاظ اسلامی در نظر بگیریم آن 17 نفر باید بیرون بروند. چون شب برای خوابیدن است. اگر ما حقوق را مراعات کنیم. خیلی عالی می‌شود.
به ما متلک می‌گویند. قرآن می‌گوید: چهار متلک این است که: می‌خندند. غمزه می‌آیند. صفحه کوک می‌کنند. نسبت املی به تو می‌دهند. می‌گوید: غصه نخور. «فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ»(مطففین/34) امروز این به تو می‌خندد. فردا هم تو به او بخند. آنجا که عوض دارد گله ندارد. قرآن می‌فرماید: هرچه متلک به مذهبی‌ها می‌گویند هیچ نگویید، یک زمانی هم مذهبی‌ها متلک خواهند گفت. قرآن می‌گوید: روز قیامت مجرمین می‌گویند: «انْظُرُونا» روز قیامت گناهکاران به مومنین می‌گویند: یک نگاهی به ما کنید. «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ»(حدید/13) یک نگاهی به ما کنید تا ما از نور شما اقتباس کنیم. رویتان را برگردانید ما از نور شما استفاده کنیم.
می‌گوید: ما در یک دبیرستان بودیم. می‌گوید: بله! تو بد حجاب بودی. حتی مادر شهید و خانواده‌ی شهید هرچه سفارش کرد، تو گوش ندادی. ما در یک مدرسه و در یک کلاس بودیم. اما ما خوش حجاب بودیم و تو بد حجاب بودی. من با خدا رابطه داشتم و تو تارک الصلاه بودی. حالا هرچه می‌گویند: رویت را برگردان تا ما از نورت استفاده کنیم «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»(حدید/13) در دنیا برگردید و از آنجا نور بیاورید. اینجا به کسی نور قرض نمی‌دهیم. من یک مثالی بزنم. الآن در مکه برق زیاد است. در قدیم حاجی‌ها که به مکه می‌رفتند چون شب عید قربان در یک بیابان زندگی می‌کنند، در بیابان پشت مکه جایی به نام مشعر است. حاجی‌ها شب عید قربان در صحرا بودند. در صحرا تاریک بود. ضمناً حاجی شب عید قربان در بیابان تاریک باید شن جمع کنند که فردا به جایی پرتاب کنند. چون تاریک بود، ایرانی‌ها که می‌رفتند یک چراغ قوه با خودشان می‌بردند. بعضی از ایرانی‌ها چراغ قوه نمی‌بردند. آنجا می‌گفتند: حاج آقا چراغ قوه‌ات را به من بده، من هم یک مقدار شن جمع کنم. ایشان می‌گفت: باید از ایران چراغ قوه بیاوری. یک نگاهی کنید تا ما از نور شما استفاده کنیم. باید از آنجا نور بیاوری. جایی که عوض دارد گله ندارد. اگر ما یاد قیامت بکنیم امروز این به ما می‌خندد.
7- مذهبی‌ها همیشه رو سفیدند
خواهران و برادرانی که پای تلویزیون هستید، لقمه‌ی حرام می‌خوری. دروغ می‌گویی. شغلت حرام است. رفیق هایت فاسد هستند. فیلمی که می‌بینی بد است. معتاد هستی. مجرم هستی. خوب هستی. بد هستی. پاک هستی. حزب اللهی هستی. بی تفاوت هستی. من یک حساب ریاضی برای شما بکنم که برای امام رضا(ع) است. امام رضا فرمود: اگر خواستی با کسی حرف بزنی، چون ممکن است هر حزب اللهی رفیق بی تفاوت داشته باشد. هر کسی چند نفری را در بستگان دارد. امام رضا فرمود: با آدم بی تفاوت طوری حرف بزن که مجبور باشد، چیزی نگوید. یعنی تسلیم بشود و بگوید: حق با تو است. امام رضا فرمود: بگویید یا قیامت هست. یا قیامت نیست. اگر قیامت نبود، شما که صبح بلند شدی 5 دقیقه نماز خواندی. ظهر هم ده دقیقه نماز خواندی. عصر هم ده دقیقه نماز خواندی. جمعاً نیم ساعت، بیست دقیقه طول کشید. حجابی را هم که دو سانت بالای سر بود دو سانت جلو آوردی. این کلمه‌ی دروغ را هم نگفتی. کلمه‌ای را هم که حرام بود نگفتی. بالاخره اگر قیامت نبود، مذهبی ضرری نکرده است. اما اگر قیامت بود، که حتماً هست آنکس که از خدا قیچی شده است، چه خواهد کرد؟ آن کسی که بی بند و بار است چه خواهد کرد؟
یک مثال بزنم. مثلاً می‌خواهیم صد کیلومتر مسافرت برویم. بیست تا ماشین هم صد کیلومتر می‌خواهند با هم بروند. ده تا از این ماشین‌ها در صندوق عقب یک چیزهایی می‌گذارند. یک گالن آب، یک چماق، یک چیزهایی با خودشان می‌برند. ده تا ماشین هم اینها را ندارد و همینطور می‌خندد و موسیقی گوش می‌دهد. نمازش را هم نمی‌خواند. اگر در راه دزدی، تصادفی، پنچری، بنزینی، اگر در راه هیچ مشکلی نبود، آن آقایانی که یک چیزهایی در صندوق عقب گذاشتند، ضررشان چیست؟ هیچ ضرری ندارند. اگر خطر نبود آن کسی که احتیاط کرده است، ضرر نکرده است. اما اگر خطر بود، آن کسی که در صندوقش چیزی نیست چه می‌خواهد بکند؟ بنابراین زنده باد مذهبی‌ها! امل بی تفاوت‌ها هستند. چون اگر قیامت باشد، دستشان به چیزی بند نیست. همیشه مذهبی رو سفید است. آدم عاقل مذهبی است. مذهبی ضرری نکرده است.
شما خیال می‌کنی اینها که رها هستند خیلی خوش هستند. مثلاً دنیای غرب بی حجابی غوغا می‌کند. زن و شوهری که نیمه عریان راه می‌روند از بس همدیگر را دیدند دیگر لذت هم نمی‌برند. مثل آنهایی که مسئول نجات غرق شده‌ها هستند. این افراد چون همیشه در استخر هستند دیگر از شیرجه کیف نمی‌کند. اما آدمی که از راه می‌آید و در آب استخر شیرجه می‌زند خیلی لذت می‌برد. من معتقد هستم که غرب در شهوت کلاه سرش می‌رود. یعنی لذت نمی‌برد. درست مثل کباب است. ما که هفته‌ای یکبار کباب می‌خوریم، کباب برای ما مزه دارد. اما کباب برای کبابی دیگر مزه ندارد. ما معتقد هستیم که آنها در لذت‌های مادی هم خیلی لذت نمی‌برند. شما خیال می‌کنی که مردم مکه از طواف لذت می‌برند؟ اما ایرانی‌ها اینقدر هیجان دارند. هرچه هیجان و شور است برای ایرانی‌ها است. یعنی آدمی که زیاد در یک جا بود دیگر مزه نمی‌برد. زنده باد ما که هم قیامت داریم. هم دنیا داریم. از دنیا چیزی کم نداریم. شما خیال می‌کنید مذهبی‌ها نمی‌خندند. البته ما فکر می‌کنیم که مذهب گریه و غم و اندوه است. دین ما دینی است که هرکس مسلمان باشد، همه چیز دارد. چهار متلک از مجرمین می‌شنویم. اما روز قیامت چنان مومنین به مجرمین پوزخند بزنند. اینجا پوزخند خطری ندارد. خنده‌های قیامت حسرت دارد.
چه کنیم که کم گناه کنیم؟ ایام فراغت را پر کنیم. ‌ام سلمه فرمود: آدم بیکار دست به گناه می‌زند. به امید روزی که وقتی دیپلم دختر ما از مدرسه بیرون می‌آید چند نوع هنر هم بداند. زن‌های نائین و کاشان و کرمان قالی می‌بافند و چهارصد هزار تومان مزدش است. زن‌های شمال تولید می‌کنند. زنهای ما تولید کننده هستند. زن‌های غربی مصرف کننده هستند. هیچ مانعی ندارد که آدم سواد داشته باشد و هنر هم داشته باشد. خوشا به حال کسی که شغلش در بازویش است. حدیث داریم دنبال شغلی بروید که در بازویتان باشد. پر کردن ایام فراغت و وقت گذاشتن برای بچه‌ها خیلی مهم است. اگر می‌خواهیم گناه نشود برای بچه‌ها وقت بگذاریم. ازدواج را سریع انجام دهیم. ازدواج را آسان بگیریم. من خودم دو دختر داشتم، دو دخترم را شوهر دادم. یکی 14 سکه مهر دارد. هر جمعیتی هم که برای عقد آمدند. 50 نفر بیشتر نبودند. 50 نفر در خانه‌ی همسایه نشستیم، عقد اول چهار هزار تومان شیرینی گرفتیم. عقد دوم نه هزار تومان شیرینی گرفتیم. جمعاً سیزده هزار تومان شد. هر دختری هم 14 سکه مهر دارد. داماد خوب پیدا کنید. دخترتان را به یک سکه بدهید. شما داماد تارک الصلاه می‌گیری و مهر را زیاد می‌کنی. مثل آدم زشتی که آرایش کند. اگر من نماز نخوانم در قیامت چه کار خواهم کرد؟ دروغ گفتن، کلاه برداری کردن، خیانت کردن، روز قیامت چه کار خواهم کرد؟ یاد قیامت آدم را کنترل می‌کند.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد ایمان ما را به خودت، به قیامت، به اولیائت، روز به روز ایمان ما را زیادتر بفرما. نسل ما، دختر و پسر ما، مرزو بوم ما، امت و ملت ما، رهبر عزیز ما، را حفظ بفرما. مردم ما خیلی خوب مردمی هستند. دین ما خوب است. فقط باید مواظب باشیم، این ضعف‌های اخلاقی را برطرف کنیم. امیدوارم روزی برسد، که ازدواج آسان در ایران زیاد شود. الان مسابقه در مهریه و تالار زیاد است. اصلاً خیلی از زن‌ها دروغ می‌گویند. پیراهن 4 هزار تومانی را می‌گوید: 8شت هزار تومان خریدم. تو اگر عزیز هستی با پیراهن ارزان هم عزیز هستی. اگر ذلیل هستی با پیراهن یک میلیونی هم ذلیل هستی. مثلاً می‌نویسد: ساندویچ اسپانیا، مگر تخم مرغ اسپانیا با ایران فرق می‌کند. یک کسی حزب اللهی شده بود، به تابلویش نوشته بود: پنچر گیری آیت الله. مگر پنچر گیری آیت الله با شاگرد شوفر فرق می‌کند؟ چون مرید آیت الله بود اسم پنچر گیری‌اش را آیت الله گذاشته بود. یک سری کارها بی خود است. آدم اگر از درون مایه داشته باشد، نیازی به این همه تصنع ندارد. مشکی که آب کم دارد صدا می‌دهد. اسکناس هزاری صدا نمی‌دهد. پول خرد صدا می‌دهد. دختر با کمال، پسر با کمال، ازدواج آسان است. دختر بی مایه و پسر بی مایه با دو سه میلیون به هم نمی‌چسبند. چون هیچ کدام مایه‌ی اعتقادی ندارند با اسکناس جوش نمی‌آید. دل آرام در دلار نیست در ایمان است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28)

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment