امدادهای غیبی – نظامیان نمونه

موضوع: امدادهای غیبی – نظامیان نمونه
تاریخ پخش: 71/01/27
بسم الله الرحمن الرحیم
در خدمت برادران عقیدتی سیاسی و برادران ارتشی هستیم به مانسبت بیست و نهم فروردین که روز ارتش است مقداری صحبت می‌کنیم. دو سه نمونه از نظامیان نمونه، حالا یکی دو نمونه از صدر اسلام باقی‌اش شیرین کاریهایی که خود ارتش در زمان جنگ کرد و بعد هم برویم توی حساب امدادهای غیبی که در قرآن مطرح شده است گرچه این بحث را وقتی من خواسته باشم بکنم نظامیان نمونه را خود شما بهتر می‌دانید اما من هم چند تا نمونه‌هایی که اینجا دارم خدمتتان بگویم اول برای اینکه ارزش سابق‌ها بیشتر است چون آنها معلم و پیشکسوت بوده‌اند از آنها یکی دو نمونه بگویم.
1- وصیت ابوایوب انصاری صحابی پیامبر
ابو ایوب انصاری(همان کسی که شتر در خانه او خوابید) ایشان در جبهه مریض شد وصیت کرد که اگر من مُردم جنازه‌ام را برنگردانید چون بالاخره برای برگرداندن جنازه من یک عده از سربازهای کم می‌شوند اگر من مردم تابوت را بردارید ببرید رو به جلو تا آنجایی که توانستید بروید دیگر وقتی نتوانستید بروید آنجا خاک کنید ایشان هم در جبهه از دنیا رفت ابوایوب مرد عجیبی بود اول که مرد فقیری بود و شتر در خانه این فقیر خوابید با اینکه وقتی پیغمبر وارد مدینه شد همه آمدند و گفتند که بیا خانه ما و دید خانه هر کسی برود می‌گویند طرفدار این قبیله است یا طرفدار آن قبیله و آدمی که می‌خواهد کار فرهنگی بکند اگر باندی باشد موفق نیست فرمود من تصمیم نمی‌گیرم هر جا شتر خوابید و شتر هم درِ خانه ابوایوب خوابید و حدیث داریم که فقیر ترین مردم آنجا بودند از اینجا معلوم می‌شود که اگر خدا خواسته باشد نظر کند به یک خانه فقیر نظر می‌کند و به خانه‌های بسیار مجلل نظر نمی‌کند.
ابو ایوب یک حدیثی را شنید گفت من خودم نشنیده‌ام گفتند فلانی از پیغمبر شنیده در مصر شتری اجاره کرد رفت مصر که ببیند این حدیث چی بوده یعنی این مقدار عاشق علم بود. عشق او به اسلام، برکت خانه‌اش، عشق‌اش به حدیث شنیدن، حالا می‌گوید اگر من مُردم جنازه من را بردارید ببرید ولذا در همانجا دفن شد مسیحی‌ها دیدند یک چیزی دست مسلمانها هست مثل علم‌هایی که جلوی هیئت‌ها می‌برند یک دست به جنازه یک دست به شمشیر گفتند لابد یک بمب توی این است نمی‌دانستند که جنازه است الان هم قبرش در استانبول است من دیده‌ام که اهل سنت هم می‌آیند آنجا و متوسل می‌شوند مزارش هم شبیه مزار مرحوم مجلسی است.
2- شهید نامجو و شهید بابایی نظامیان نمونه
رزمنده امروز، شهید نامجو اولین نظامی‌ای که نماینده شخص امام شد قبل از انقلاب مقلد امام بود ایشان می‌گفت نظامی خسته نمی‌شود یک روز دیدم که دانشجوهایش را آورده بود فیضیه و تا یک هفته قبل از شهادت توی خانه‌ای اجاره‌ای نشستن وقتی هم درجه بالاتری به او دادند گفت من با همین درجه‌ای که دارم می‌توانم کار بکنم حواس من را پرت درجه و اینها نکنید بگذارید. . . «لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (أنفال/4) وقتی درجه را اعلام کردند ایشان درجه را قبول نکرد.
ما بابایی داشتیم با اینکه تحصیل کرده آمریکا بود زنش را آورد پای هواپیما و گفت حج و جبهه بر من واجب است اما فکر می‌کنم جهاد از حج واجب‌تر است زنش را فرستاد مکه و خودش نرفت. اسم اینها را باید در دانشگاها نگه داشت آیه داریم اسم آدم‌های خوب را نگه دارید «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ» (مریم/41) در قرآن خیلی(واذکر) داریم یعنی پیغمبر یادت نرود یاد اینها را زنده نگه دار. برنامه قرآن این است که کسانی که ایثار کردند اسم‌شان را ببرد حالا یا بطور دسته جمعی یا بطور فردی «کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا» (مریم/41) «وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاهِ» (مریم/55) «نِعْمَ الْعَبْدُ» (ص/30) گاهی به پیغمبرش می‌گوید آن پیغمبرها را فراموش نکنید گاهی هم می‌گوید که «مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ» (غافر/78) اینهایی که گفتم نمونه بود بسیاری را نگفته‌ام از 124 هزار پیغمبر 25 تا توی قرآن آمده است باقی قصه‌ها را نگفته است. زنده کردن نام اینها خیلی ارزش دارد تجلیل از نام اینها خیلی ارزش دارد.
3- خداوند کارهای بزرگ را با چیزی کوچک حل می‌کند
خداوند خیلی چیزهای بزرگ را با چیزهای کوچک حل می‌کند پیغمبری که خیلی راحت بود حضرت سلیمان بود سان می‌دید یک کسی به من گفت بعد از شاه چشمم به آخوندها روشن از ارتش سان می‌بینند این بد است، کار شاه است، گفتم نه خیر، شاه از آخوندها یاد گرفت برای اینکه قرآن می‌فرماید «وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنْ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ»(نمل/17) حضرت سلیمان هر روز مرتب صبح‌ها سان می‌دید و حتی با چشم‌هایش حضور غایب می‌کرد یک روز گفت «مَا لِی لَا أَرَى الْهُدْهُدَ» (نمل/20) ریز و درشت را زیر نظر داشت گفت چطور یکی از آنها نیست حدیث داریم که پیغمبر اسلام سالی یک مرتبه از همه جوانهای مدینه سان می‌دید هر کدام خوش هیکل بودند می‌گفت برای جبهه اسم بنویس آنهایی که نقص عضو داشتند می‌گفت اسم بنویس برای حفاظت از شهر.
خداوند برای اینکه همه را تربیت کند یکمرتبه یک مورچه به سلیمان جسارت می‌کند، سلیمان با ارتش‌اش داشت می‌رفت یک مورچه به باقی مورچه‌ها گفت «یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ» (نمل/18) بروید توی لانه هایتان الان سلیمان با لشگریانش دارند می‌آیند شما را له می‌کنند بعد می‌گوید «وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ» اینکه یک مورچه به سلیمان بگوید خیلی سنگین است اگر به من بگوید می‌زنم مورچه را له می‌کنم. قرآن می‌فرماید «فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا» (نمل/19) حضرت سلیمان لبخند زد از این معلوم می‌شود که برخورد کوچک با بزرگ اینطور باشد کوچک جسارت می‌کند بزرگ لبخند می‌زند یعنی هیچ انتقام نگرفت.
 من در قرآن حساب کردم دیدم هر چه کار خیلی مهم‌تر است خدا به چیزهای آبکی بند می‌کند مثلاً ارتشی سوار فیل شدند آمدند کعبه را خراب کنند فیل خیلی قوی است اما. . . ضمناً من خیال می‌کردم که اسب و سگ قابل تربیت است اما فیل هم قابل تربیت است به هر حال لشکر فیل سوار آمدند کعبه را خراب کنند آنوقت قرآن می‌گوید «وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ» (فیل/3) «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» (فیل/5) یعنی کاه جویده شده، می‌گویند زیر نوک اینها یک چیزی بود از عدس بزرگتر از نخود کوچکتر من فکر کردم لپه حالا چه مواد شیمیایی توی این بوده که فیل بزرگ را با این. . . بزرگترین توطئه را با تار عنکبوت حذف می‌کند.
من از این قصه اینرا فهمیدم که عنکوبتها هم که تار را می‌دوانند باید زیر نظر خدا بداونند اینطور نیست که بافندگی عنکبوت در اختیار خودش باشد «لَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ» (الأنعام/59) اینطور نیست که فقط کارهای بزرگ زیر نظر است بزرگترین توطئه را با تار عنکبوت حل می‌کند. در ایران طرح نظامیان آمریکایی با شن‌های طبس حل شد.
4- فقط خدا باید بخواهد
دو تا قبیله از یهود با هم درگیر بودند یک روز دیدند که یک لاشه افتاده است هر کدام قتل را به گردن دیگری انداختند نزدیک بود همه بنی اسرائیل و قوم یهود به هم بریزد آمدند پهلوی موسی(ع) که قاتل کی است؟ خداوند به موسی گفت به اینها بگو یک گاو بکشند کشته‌اش را بزنند به مرده اول که اینها قبول نکردند بعد این کار را کردند یعنی اگر خدا بخواهد گوشت یک مرده را به یک مرده می‌زنند یکی زنده می‌شود فقط باید خدا بخواهد ولذا قرآن گفته هیچوقت نسبت کاری را به خودت نده در جنگ بدر می‌گوید ما فرشته فرستادیم اما یکوقت خیال نکنید که این فرشته‌ها باعث پیروزی شما شدند.
 می‌فرماید «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنْ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ» (انفال/9) مسلمانها یادتان باشد که در جنگ بدر آدم کم آوردید آخر در جنگ بدر قرار نشد که جنگ بشود قرار شد که یک مالی مصادره بشود رفتند برای کار دیگر سر از کار دیگری در آوردند. پیغمبر وقتی رفت ابوسفیان فرار کرد و هزار نفر از مردم مکه که برای کمک آمده بودند با پیغمبر توی بیابان ماندند گفت یاالله جنگ، گفت آقا ما آمده بودیم برای اسکناس، ما نیامده بودیم جنگ کنیم.
 بالاخره یک خورده سنگین بود «وَإِنَّ فَرِیقًا مِنْ الْمُؤْمِنِینَ لَکَارِهُونَ» (انفال/5) قرآن می‌فرماید خدا به شما وعده داده بود که یکی از دو گروه را قسمت شما کند یا اموال را مصادره کنید و یا در جنگ پیروز شوید «وَإِذْ یَعِدُکُمْ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ» خودتان می‌خواستید که بی دردسر درگیر شوید با تجار «وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ» شما دوست داشتید با گروه پولدارها درگیر شوید اما خدا آنها را فرستاد مکه شما را شاخ به شاخ کرد با جنگ «وَیُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ» (انفال/7) خدا می‌خواهد که حق پیروز بشود.
بعد می‌فرماید حالا که دیدید جمعیت شما کم است دعا کردید «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنْ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ» (انفال/9) خدایا جمعیت ما کم است ما برای پول آمده بودیم حالا جمع شده‌ایم با یک نیروی مسلح، خداوند در جنگ بدر هزار فرشته برای شما فرستاد بعد می‌فرماید «وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى» خیال هم نکنید که فرشته‌ها شما را پیروز کردند «وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» (انفال/10) حتی فرشته هم کاری از او بر نمی‌آید باید خود خدا بخواهد خدا اگر بخواهد اشرف مخلوقات را با تار عنکبوت حفظ می‌کند.
میدان تربیت خدا یک سر آن توی آسمان است یک سر آن توی دریا یک پیغمبر را می‌برد توی آسمان برای تربیت «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ» (اسراء/1) یک پیغمبر را بخاطر اینکه یک خورده بخاطر اینکه از مردم ناراحت می‌شود و قهر می‌کند خوراک نهنگ می‌کند توی اقیانوسها.
به مریم تهمت زدند که بی شوهر بچه دار شدی «یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» (مریم/28) پدرت آدم بدی نبود و مادرت هم زن خوبی بود این چه دسته گلی بود که به آب دادی، خوب مریم چکار کند؟ پاکترین زن، زنی که منتخب خدا بود بزرگترین تهمت را به او زدند آنجایی که خدا می‌خواهد دفاع کند بچه توی گهواره به زبان در آمد گفت مادرم پاک است خدا اگر خواسته باشد آبروی کسی را حفظ کند با نوزاد آبرو را حفظ می‌کند ما خیلی بیخود برای عزت و ذلت دست و پا می‌زنیم واقعاً خیال می‌کنیم که اگر رفتیم توی مجلس عزیز هستیم. اینقدر کاسب داریم که اگر بایستد همه پشت سر او نماز می‌خوانند و اینقدر نماینده توی مجلس داریم که برای ده نماینده هم نمی‌تواند نماز بخواند. در مناجات شعبانیه داریم «اللهم بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نُقْصَانِی» (بحارالانوار،ج87،ص80)
5- عزت و ذلت دست خداست
دکتر بهشتی می‌گفت رفتم خدمت امام و گفتم طرفدارهای بنی صدر می‌گویند مرگ بر بهشتی من چه کنم؟ امام فرمود چه صدایی می‌آید؟ دیدم که مردم پشت خانه امام می‌گویند روح منی خمینی بت شکنی خمینی، امام فرمود آقای بهشتی مردم کره زمین پشت این دیوار به من دعا کنند یا مردم کره زمین پشت این دیوار به من نفرین کنند در من اثری نمی‌کند. خط امام این است که آدم دلش آرام باشد.
فرعون می‌گفت «فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمْ الْأَعْلَى» (نازعات/24) بعد قرآن می‌گوید بدن فرعون را گذاشته‌ایم تا در تاریخ عبرت بشود همان کسی که دیروز ادعای خدایی می‌کرد امروز اینچنین شد. به هر حال حرف من این است که خداوند باید بخواهد عزت و ذلت و قدرت و شوکت دست خدا ما باید بنده خوبی باشیم و همه چیز را از خدا بخواهیم.
6- اصل انسانیت و ایمان است
اگر کسی بگوید من، شکست خورده است، دو نفر توی قرآن داریم که پولدارند یک سلیمان است یک قارون سلیمان می‌گوید «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» (نمل/40) قارون می‌گوید «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی» (قصص/78) مدیرمت من خوب بود که وضعم خوب شده است. در سوره(ص) دو تا پیغمبر داریم یکی داغان است و یکی متمول پیغمبری که داغان بود حضرت عیوب تمام مشکلات و بدبختی‌ها هجوم کرد به حضرت ایوب که می‌گویند صبر ایوب، سلیمان هم پیغمبر بود و هیچ مشکلی نداشت در عین حال خداوند به هر دو می‌گوید عبد خدا هستند. آنکه در قرآن اصل است انسانیت انسان است ایمان مؤمن است.
7- خداوند به یک زمین نظر می‌کند معبد می‌شود
اگر خدا بخواهد «بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» (إبراهیم/37) هیچ قابل استفاده نیست به همه انبیاء می‌گوید «وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ» (حج/29) همه اولیای خدا را می‌گوید بروید آنجا عبادت کنید آنوقت می‌بینی جنگل‌های سرسبز موش و گربه و حیوانات توی آن هستند باید خدا بخواهد خدا به یک زمین نظر می‌کند معبد اولیاء می‌شود زمین‌های دیگر نظر نمی‌کند گرچه سرسبز است.
مریم سالم بود غذای آسمانی برای او می‌آمد آنوقتی که درد زایمان او را گرفت مورد تهمت بود درد زایمان هواس پرتی که می‌گفت «یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا» (مریم/23) کاش مرده بودم اینقدر سختی نکشیده بودم حالا خدا می‌گوید اگر گرسنه‌ات است برو درخت خرما را تکان بده آنوقتی که سالم بود و نشسته بود خدا به او می‌داد حالا که سالم نیست خدا می‌گوید بلند شو درخت را تکان بده درخت خرما را مرد هم نمی‌تواند تکان بدهد.
خدا یک مدت برای پیغمبرش وحی را قطع کرد هر چی منتظر شد دید وحی نیامد آخرش کفار مسخره کردند گفتند دیگر جبرئیل نازل نمی‌شود آیه نازل شد که «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى» (ضحى/3) خدا تو را رها نمی‌کند این امتحانی است یکبار شل می‌کند یکبار سفت می‌کند. آنوقتی که خدا می‌خواهد به یک زن بچه بدهد از آسمان و زمین به هم می‌دوزد برای اینکه بچه درست کند، چطوری؟ یک فرشته از آسمان می‌آید پهلوی مریم گفت کی هستی؟ گفت نترس «قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ» من فرشته هستم «لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا» (مریم/19) من آمده‌ام که به تو عیسی بدهم آنوقتی که خدا می‌خواهد بچه بدهد زمین و آسمان را به هم می‌دوزد آنوقتی هم که می‌خواهد بچه ندهد تمام کشورها را پا می‌زنی تمام دعاها و وردها را می‌خوانی بچه دار نمی‌شوی.
اولین دشمنِ مربی می‌شود، اولین دشمنِ موسی فرعون بود آنوقت این موسی توی خانه فرعون تربیت می‌شود. برادر قاتل می‌شود قاتل پدر می‌شود برادران یوسف قاتل یوسف بودند منتهی بعد تصمیم آنها عوض شدند و یوسف را توی چاه اندختند و سر از چاه یوسف را عزیز مصر می‌کند کار کارِ خداست ما باید رابطه‌مان با خدا زیاد باشد.
8- در یادگیری علوم و فنون هم شرقی و هم غربی هستیم
حدیث داریم که به پیغمبر گفتند فلان گروه به روش خاصی می‌جنگند فرمود ده نفر از مسلمانها بروید یاد بگیرید فنون نظامی را بیائید یاد بدهید مسلمانها رفتند نزد کفار شیوه جنگ را یاد گرفتند و به مسلمانهای دیگر یاد دادند در تخصص ما هم شرقی هستیم و هم غربی اینکه می‌گوئیم نه شرقی و نه غربی این در مسائل سیاسی و خودباختگی است اما در علوم و تخصص ما هم شرقی هستیم و هم غربی پیغمبر به ما گفته هم شرقی باشید و هم غربی «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ» (وسائل‌الشیعه، ج27، ص 27) یعنی برو از کشورهای بیگانه هم چیزی یاد بگیر اما در عین حال امتیاز ما این است که بعد از همه اینها «وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ» (بروج/20) باید حساب کنیم که دست خدا پشت کار است یکوقت می‌بینی که برق کشی با آخرین فرمول است اما می‌بینی که برق از کارخانه قطع است. ما باید با خدا رابطه داشته باشیم و بهترین رابطه با خدا نماز است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment