امتیازات اسلام – 3

موضوع بحث: امتیازات اسلام – 3
تاریخ: 19/08/67
بسم الله الرحمن الرحیم
در دو جلسه قبل بحث ما امتیازات اسلام بود و در این جلسه هم، یکی دیگر از امتیازات را می‌خواهیم بشکافیم و باز کنیم. چون هفته تربیت هم هست. از آن هفتاد، هشتاد امتیاز آن را انتخاب کردیم که با همکاران آموزش و پرورش، سنخیت داشته باشد.
1- فطری بودن دین اسلام
یکی از امتیازات اسلام این است که اسلام دینی است مطابق فطرت. می‌خواهیم این را معنا کنیم. اگر کسی از شما سوال کرد این که می‌گویند «دین اسلام دین فطرت است» یعنی چه؟ چه معنایی می‌کنید؟ چون گاهی آدم چیزی را می‌گوید‌‌ اما وقتی گفتند: یک مقاله، یک صفحه مطلب برایش بنویس که یعنی چه؟ (دین اسلام دین فطرت است یعنی چه؟) نمی‌داند چه بنویسد. حدود 20، 30 کتاب درباره فطرت نوشته شده است.
مجموعاً می‌توانیم اینطور معنا کنیم که فطرت یعنی میل و جوشش درونی که چند چیز ندارد و چند چیز دارد. آنهایی که دارد در چهار حرف خلاصه می‌شود: در هر زمان، در هر مکان، در هر سن در هر رژیم ثابت است. این را فطرت می‌گویند. مثل علاقه به بچه که فطری است. یعنی یک میل و جوشش درونی است. کسی از بیرون نمی‌آید و درگوش مادر بگوید، مادر بچه‌ات را دوست داشته باش. این علاقه، میل مادر است. جوششی است از درون مادر، در هرزمان و مکان و در هر سن و در هر رژیم ثابت است. این را فطرت می‌گویند.
چهار حرف هم ندارد. نه تبلیغ و نه تلقین و نه رژیم و نه خیلی چیزهای دیگر هیچ یک از اینها هم در آن اثر نمی‌کند. مکان و زمان استاد و معلم نیاز ندارد. در قرآن کلمه فطرت یک بار بیشتر نیامده است. قرآن می‌گوید. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً»(روم/30) قرآن می‌گوید: روی خود را به سوی دین حق کن، دینی که فطری است. حالا این یعنی چه و بعد هم می‌خواهیم بگوییم؟ فطرت وجدانی است که معلم و پدر و مادر باید در امور تربیتی روی آن میلها و جوشش‌های درونی بچه حساب کنند.
در نظام‌های غیر مذهبی می‌گویند بچه مثل تنه درخت است. چطور نجار تنه درخت را هر طور می‌خواهد می‌برد تا کمد و صندلی و کرسی خودش را بسازد. چطور بنا هر جا می‌خواهد تیشه بر آجر می‌زند. برای کارش خیاط چطور پارچه را هر طور می‌خواهد برش می‌زند. می‌گویند انسان دارای وجدان نیست و فطرت ندارد. انسان موجودی است که می‌شود هر حکومتی بر او تحمیل کرد، لذا گاهی اوقات قوانینی تصویب می‌کنند که تمام میلها و جوشش‌های درونی انسان را در هم می‌شکنند. آیا اگر یک پدر خواست بچه‌اش را خوب تربیت کند، بچه که می‌خندد، می‌گوید نخند. خوب او می‌خواهد بخندد. بعد به او تحمیل می‌کند. خب بدتر می‌شود. خنده جوشش درونی است. خوب خنده‌اش گرفته است، به او بگویی نخند او منفجر می‌شود.
قدرت رضا شاه و سیاست محمد رضا و حمایت شرق و غرب(قدرت بعلاوه سیاست) جمع شدند که دین را از ایران حذف کنند. تمام فیلم‌های سینماها و روزنامه‌ها و برنامه‌ها. همه برای حذف دین بود. یا با قدرت یا با سیاست و حمایت همه این کارها را کردند، اما چون گرایش دینی یک جوشش درونی است و با قدرت و سیاست نمی‌شود آن را عوض کرد. با یک حرکت رهبر انقلاب یک مرتبه همه جوانها مسیر عوض کردند. همان جوان‌هایی که ممکن بود بعضی از آنها تحت تاثیر رژیم هم قرار گرفته بودند. شما کشورهای کمونیست را در نظر بگیرید، در کشورهایی که 50، 60 سال است کمونیست با همه قدرتش دارد ضد مذهب کار می‌کند. اما الان می‌بینی بعد از پنجاه، شصت سال تا جرقه‌ای روشن می‌شود ولوله‌ای می‌شود. این هم که می‌گوییم حضرت مهدی (ع)  با 313 نفر می‌آید و کره زمین را عوض می‌کند، بخاطر این است که میل به دین، یک میل و جوشش درونی است. یعنی سیمانی هست که امام زمان می‌آید و کاشی را روی سیمان می‌چسباند. اگر کاهگل باشد، کاشی امام زمان روی کاهگل نمی‌چسبد. مگر می‌شود یک نفر با 313 نفر در مقابل این همه! مگر می‌شود رهبرانقلاب یک حرکت بکند، زحمات پنجاه ساله رضا شاه و محمدرضا شاه برای حذف مذهب از بین برود! مثل فنر است. فنر جمع می‌خواهد بیرون بپرد. اگر آن را نگه داشتی، ممکن است موقتا جمع بماند. اما دستت را که برداشتی بالامی پرد.
2- برتری فطرت بر دیگر خواسته‌ها
دین فطری است. من به چند کشور رفته‌ام. معابد بت پرستان هندی را دیده‌ام. کلیسای کلن آلمان را دیده‌ام. مساجد کشورهای دیگر را دیده‌ام. مساجد ایران را هم دیده‌ام. اسم ایران بر هر ساختمانی که هست، از بهترین ساختمان‌های کره زمین است. بهترین ساختمانهای کره زمین ساختمان‌هایی هستند که یک زنگ دینی دارند. حالا یا بت پرستی یا کلیسا یا مسجد. خانه‌های خودشان خشتی است، مسجد را با آجر می‌سازند. در هندوستان خودشان کنار کوچه زندگی می‌کنند ولی معبدهایشان را بیمه می‌کنند. در کلن گفتند این کلیسا 500 سال قدمت دارد. اول باور نکردم، ولی بعد که دیدم. بنایش 500 سال می‌ارزید. 500 سال بنایی برای یک کلیسا. واتیکان ایتالیا را آدم وقتی می‌رود ببنید، گیج می‌شود. ساختمان‌هایی که رنگ مذهب دارند، حساب جدایی دارند. عشق به مذهب هست. همینطور که انسان هنر را دوست دارد. گل و زیبایی را دوست دارد. حتی آدمهای هرزه نیکویی را دوست دارند و این هم که می‌گویند ایمان به خدا و دین درونی است. بد نیست درباره‌اش صحبت کنیم.
گفتیم دین میل و احساس و جوشش درونی است. کجای خداشناسی میل است؟ هر کسی در هر جای کره زمین احساس می‌کند که وابسته است و احساس وابستگی و نیاز می‌کند. همین که انسان می‌گوید از چپی و راستی، از خدا پرست و مادی گرا بپرسی انسان روی کره زمین مستقل است یا وابسته؟ می‌گوید: وابسته است. اگر بپرسی که انسان روی کره زمین نیاز دارد؟ می‌گوید: بله، دارد. این احساس وابستگی و نیاز در هرکس هست. چون او می‌گوید وابسته به اتم هستم. وابسته به اکسیژن هستم. وابسته به خوراک و پوشاک هستم. بالاخره اصل وابستگی را قبول دارند. همین احساس وابستگی زمینه ایمان به خداست. منتهی مامثل بچه‌ای که به دنیا می‌آید، تا متولد می‌شود، جیغ می‌زند. این بچه‌ای که در لحظه تولد جیغ می‌زند، نیاز و کمبود دارد. هیجان دارد و مضطرب است. او با جیغش به دنبال یک راه نجات می‌گردد. زمانی راه نجات پستانک است. زمانی پستان مادرش است. زمانی قلک است. تا کمی بزرگتر می‌شود پستی، وزیری، وکیلی. بعد هم می‌بینی همه اینها مجازی بود. انسان دنبال چیز دیگری می‌گردد. چون به همه اینها که رسید در هشتاد سالگی می‌بیند آن جیغی که در بچگی می‌زد، در هشتاد سالگی هم همان جیغ را می‌زند. پس می‌بینید میل و احساس به وابستگی درهمه هست.
3- فطرت و معرفی راهنما و راهنما طلبی
«احساس تحیر»! کیست بگوید بنده در عمرم هیچ وقت شک نکردم. انسان گاهی نمی‌داند چه کند. افکار و نظریات مختلف حتی در خوردن. غذا را بخورد یا نخورد؟ رفیق بشود یا نشود؟ بجنگد یا صلح کند؟ کیست که متحیر نباشد؟ همین احساس تحیر به آدم میگوید تو یک راهنما می‌خواهی. منتهی راهنمای معصومِ بی لغزش، که نبوت و امامت است. ممکن است که این احساس وابستگی، به دروغ با پستانک اشباع شود. اما بزرگ که شد می‌فهمد گول خورده است. «یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً»(نور/39) آب نما بود ولی آب نبود، مجاز بود، واقعیت نداشت، ادعا بود، حقیقت نبود، خیال بود. ولی بالاخره احساس وابستگی زمینه خداشناسی است. احساس تحیر زمینه رهبری است.
«احساس عدالتخواهی»! هرکسی عدالت را دوست دارد و همین زمینه معاد است. «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ»(الرحمن/60) اگر هرکس مورد محبت قرار گیرد، محبت می‌کند. بچه قنداقی به او گل بدهی گل را می‌گیرد و به شما می‌خندد. این خنده یعنی متشکرم. به سگ نان می‌دهی، دم تکان می‌دهد. یعنی متشکرم! یعنی مسئله لبخند نوزاد و حتی بعضی کارهایی که بعضی حیوانها می‌کنند، این احساس تشکر و رمز عبادت است.
«احساس حمایت»! یعنی کیست که مظلومی را ببیند که او در مظلومیت دست و پا می‌زند و در خود میل یا احساس به کمک پیدا نکند. انسان سالم با دیدن مظلوم احساس می‌کند که باید به او کمک کند و این مایه خمس و زکات است. کیست که با دیدن مزاحم می‌گوید جلویش را نگیرید. اگر کسی حمله کرد و مزاحم شد، «احساس دفاع» می‌کنید. اگر یک پرنده که با چوب سر درخت لانه ساخته است و پرنده دیگری بخواهد لانه‌اش را بگیرد به او حمله می‌کند. الاغ را در طویله فرض کنید. اگر الاغ دیگری بخواهد علفهای آغلش را بخورد به او لگد می‌زند.
مسئله دفاع مسئله‌ای است که در هر موجود ذی شعوری وجود دارد. تا دید مخالف دارد، احساس می‌کند باید در مقابل او دفاع کند. «احساس دفاع» زمینه جهاد است. «احساس تشکر» زمینه نماز و روزه است. «احساس امنیت»، خیر و خوشی و سلامتی «احساس امر به معروف و نهی از منکر» است. چون کسی که منکر انجام می‌دهد و کارخلاف انجام می‌دهد. کسی که دارد جیغ می‌زند به او می‌گویند: بچه جیغ نزن! کسی که دارد گرد و خاک می‌کند، می‌گویند: آقا گرد و خاک نکن. بیخود بوق می‌زند، می‌گویند: بوق نزن. یعنی کسی که کار خلافی می‌کند هر انسانی احساس می‌کند که باید جلویش را بگیرد. انسان اصلا کمال را دوست دارد. «کمال دوستی» مایه امر به معروف است. گرفتن جلوی فساد مایه نهی از منکر است. پس اینکه می‌گویند دین فطری است یعنی در انسان احساسی است که زمینه اصول عقاید می‌شود.
آدم اگر هر جای کره زمین یک چهار راه دید، می‌ایستد. هر انسانی سر یک چند راهی از درون احساس می‌کند که یک نفر باید بیاید به او بگوید که از کدام طرف برود. منتهی ما می‌گوییم باید معصوم باشد که خود او دیگر گیج نشود. اگرامام و پیغمبر معصوم نباشند، مصداق آن شعر است. که (هر چه بگندد نمکش می‌زنیم وای به روزی که بگندد نمک) اینکه گیج شده و رهبر می‌خواهد. وای به روزی که رهبر گیج شود. پس رهبر باید معصوم باشد و گیج نشود. نبوت و امامت یعنی رهبر معصوم. پس می‌بینید. احساس تشکر و حمایت، احساس دفاع در برابر موجود مضر، احساس حمایت از کار خوب، احساس امنیت، احساس وابستگی، احساس تحیر، این احساسها است که می‌گویند دین فطری است.
4- تربیت و هدایت احساسات و بیداری فطرت
شما خواهران و برادران که در امور تربیتی هستید، در آموزش و پرورش و هر پدر و مادری که پای تلویزیون هست، باید مواظب باشد و بداند که احساسات بچه چیست؟ بچه به چه چیزی میل دارد؟ از آن احساسات استفاده کند. اگر بچه می‌خواهد برود بگردد، بگوید: برویم بگردیم. منتهی برویم بگردیم ضمنا عمه را هم ببینیم. خاله را هم ببینیم. یعنی مسیر میل به بیرون از خانه را به سوی صله رحم جهت بدهیم. می‌خواهد بازی کند. نگو نه! حق نداری. میل به بازی میلی است که از درون می‌جوشد، احساس می‌کند. کمبود دارد. بازی می‌خواهد. منتهی معلم باید به اوخط بدهد عمده کارهای مربی این است که حساب کند بچه از درون چه امیالی دارد. آن میلش را اشباع کند. مردم چه چیز را دوست دارند. منتهی دوستی‌های به جا.
اسلام دین فطری است به همین معنا است. طبع زن میل دارد که طلا داشته باشد. آرایش جز ذات زن است و لذا ابریشم و طلا که برای مرد حرام است برای زن حلال است. این را می‌گویند دین فطری. مادر می‌خواهد مادری کند. مادری مادر، احساس مادر است و لذا گفتند اگر طلاق هم واقع شد. بچه شیرخوار باید نزد مادر بماند. مادری مادر، جزء جوشش درونی است. آرایش زن جزء تمایلات درونی اوست. می‌گویند دین فطری است. معنایش این است. چیزی نیست که طبع بپسندد ولی اسلام بگوید نه! و لذا قرآن هم می‌گوید: «وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً»(مائده/88) «حَلالاً» برای اسلام. «طَیِّباً» برای فطرت. «حَلالاً» یعنی حلال باشد. خیلی چیزها حلال هست، اما دلپسند نیست. خیلی چیزها که می‌خوری، مزاجت هم باید بپسندد. طبعت بپذیرد. «طَیِّباً» یعنی دلخواه و مورد پسند طبع. پس «حَلالاً» به جهت شرع اسلام است و «طَیِّباً» به جهت فطرت انسان. یعنی چیزی که می‌خوری فقط نباید حلال باشد. خوب ممکن است خیلی چیزها حلال باشد ولی دل نمی‌پسندد. اصولا اینکه می‌گویند ایمان به خدا فطری است. تمام این مناجات‌ها براساس فطرت است. انسان اگر بخواهد خداشناسی را با عقل بفهمد. عقل می‌گوید تمام اینهایی که ما می‌بینیم ممکن الوجود هستند، یعنی می‌شود باشند و می‌شود نباشند. هر چیزی که چنین است اگر بود، لابد علتی دارد. ممکن الوجود به علت نیاز دارد. حادث نیاز به محدث دارد. عقل کی می‌تواند این چیزها را بفهمد؟ اما دیگر آدم به این خدا عشق نمی‌ورزد. انس پیدا نمی‌کند. محبت و عشق جوشش فطری است.
5- نشانه‌های فطری بودن
گاهی انسان کاری می‌کند که پشیمان می‌شود. پشیمانی نشانه وجود میل به فطرت در انسان است. بمباران می‌کند، پشیمان می‌شود. گناه می‌کند، پشیمان می‌شود. همین که انسان با هر دین و مذهبی حتی در کشورهای مارکسیستی، (آنها هم منکر خدا و هم منکر وجدان هستند) در عمرشان ولو یک مرتبه بالاخره در موردی پشیمان می‌شوند. معنای همین پشیمانی، این است که احساس می‌کنند کارشان از درون غلط بوده است. پشیمانی نشانه این است که آدم فطرت دارد. اصولا اگر فطرت نباشد، کسی اینقدر جان و مال نمی‌دهد. انسان اینقدر عاشقانه پای مسائل عقلی، ایثار نمی‌کند. ایثار به یک عشق نیاز دارد. ممکن است شما بگویی مادی و کمونیست هم فدا شد. بله او هم به لنین عشق می‌ورزد، مثل اینکه مابه امام حسین عشق می‌ورزیم. او هم به مقررات مارکسیستی خودش عشق می‌ورزد، مثل عشق ورزیدن ما به وحی. منتهی ممکن است چیزی جای اصل را بگیرد. یعنی ممکن است انسان اشتباه کند. مثل بچه‌ای که گرسنه است. گرسنگی یک میل است. احساس گرسنگی یک جوشش درونی است، اما ممکن است بیسکوییت بخورد و ممکن است گل بخورد. او هم که گِل می‌خورد دوست دارد بیسکوئیت بخورد، منتهی غذا را گم کرده است. او هم که دنبال تریاک می‌رود، به دنبال سعادت است، منتهی فکر می‌کند سعادتش در سیخ و منقلش است.
هرکس هر کاری می‌کند، شعله‌ای از درون دارد. منتهی آن شعله درونی ممکن است درست رهبری شود، ممکن است غلط رهبری شود.
6- فطرت در قرآن
در قرآن برای فطرت آیات زیادی داریم. تمام آیاتی که می‌گوید قرآن ذکر است «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ»(غاشیه/21) تو مردم را به یاد بیاور«أَیَّامَ اللَّهِ»(جاثیه/14) ذکر یعنی یاد.
می گویند: «ذکر خیرتو بود» یعنی یاد تو بود. یادمان وقتی است که انسان چیزی را از درون می‌دانست و از ذهنش پرید. می‌گوید، خوب شد یادم آوردی، اگر گفتند اسم بچه‌ات چیست؟ شما نمی‌گویی بلد نیستم. می‌گویی یادم رفت. پس قرآن آیات زیادی دارد که؛ قرآن ذکر است. یعنی تو به یاد بیاور. یعنی مردم از داخل احساس دارند، منتهی آن را فراموش کرده‌اند. تمام آیاتی که می‌گوید قرآن وانبیا و علما مردم را به یاد می‌آورند، کلمه «یاد» نشانه این است که قبلا انسان خودش می‌دانسته است. انسان اگر چیزی را دفعه اول یاد گرفت، نمی‌گوید که یادم آمد، میگوید یاد گرفتم.
اینکه قرآن می‌گوید: «نَسُوا اللَّهَ»(حشر/19) خدا را فراموش کردند، یعنی ایمان به خدا جوشش درونی بود(که مثل آهن ربا که آهن را جذب می‌کند) دل ما بطورطبیعی جذب خدا می‌شود. منتهی اینکه می‌گوید «نَسُوا اللَّهَ» یعنی زمینه و علم بوده است ولی فراموش کرده‌اند. آیاتی که می‌گوید: «فَرَجَعُوا إِلى‌‌ أَنْفُسِهِمْ»(انبیاء/64) به خودت برگرد. اینکه می‌گوید به خودت مراجعه کن، برای این است که آن میل را به یاد بیاوری.
قرآن می‌گوید: کجا رفتی؟ «فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ»(انعام/95) «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ»(تکویر/26) کجا می‌روی؟ شماچه وقت به بچه‌ات می‌گویی کجا می‌روی؟ از کلمه «کجامی روی» پیداست انسان از درون جهت را می‌داند، اما دارد به انحراف می‌رود. کسی هیچ چیز را بلد نیست، به او نمی‌گویند کجا می‌روی؟ کسی که ذاتاً دستش می‌لرزد. به او نمی‌گویند: چرا دستت را تکان می‌دهی؟ لغزش جزء ذاتش است. آن کسی که دستش سالم است، اگر دستش را بلرزاند، می‌گویند: چرا دستت را می‌لرزانی؟ اینکه قرآن در چند آیه می‌گوید: کجا می‌روی؟ از این آیات بر می‌آید که انسان در باطن راه را بلد است. امیرالمومنین می‌فرماید که انبیا برای ایجاد عقیده نیامدند، آمدند برای اصلاح عقیده!
پیغمبرنمی‌اید که عقیده را بوجود بیاورد، چون هرکس از درون عقیده دارد. منتهی ممکن است کج برود. پیغمبران می‌آیند تا راه را اصلاح کنند. «وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»(نهج‌‌البلاغه، خطبه 1) یعنی عقلش دفن شده و می‌آید بیرون بکشد. «مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ» امیر المومنین (ع) می‌گوید: انسان فراموش کرده. آمدند و می‌خواهند به یادش بیاورند. مثل زغال روشن است، منتهی رویش را خاکستر می‌گیرد.
7- عوامل غبارآلودگی فطرت
حالا چطور می‌شود فطرت انسانها خاموش می‌شود؟ علت آن است که روی فطرت غبار می‌نشیند که بچه‌اش را دوست ندارد، با اینکه علاقه به بچه فطری است. اما در اثر یکسری چیزها غبار می‌نشنیند. غبار گیری و غبار روبی. هفت چیز نوشته‌ام که اینها روی فطرت را می‌گیرند. هشت چیز هم نوشته‌ام که چگونه این غبارها را می‌گیرند. عنوان اول؛ «غبار گرفتن فطرت» عنوان دوم؛ «غبار روبی از فطرت». اما چطور می‌شود که آدم غبار می‌گیرد؟
1- غرور علمی گاهی باعث می‌شود انسان حقیقت را نبیند. کسی یک چراغ روشن می‌کند و شب کنارش می‌گذارد. اگر چراغ نباشد، همه ستاره‌ها را می‌بیند اما همین که چراغ روشن کرد. درست است که چراغ یک منطقه را روشن کرده است، اما همین چراغ کوچک باعث می‌شود که آدم دیگر ستاره‌ها را نمی‌بیند.
گاهی دل انسان به چیزی خوش است. چیزی را بلد است، آن وقت دیگر همه واقعیت‌ها را کنار می‌گذارد. آقا پدرش مرده و می‌خواهد گریه کند، از درون می‌سوزد، احساس دارد، میل به گریه دارد. اما می‌گوید اگر من الان گریه کنم زشت است! خوب گریه کن. یعنی در یک قالبی رفته که وقتی خنده‌اش گرفته و می‌خواهد بخندد، می‌گوید: نه زشت است! خوب بخند. چون گاهی آدم یک مطلب را که فهمید دیگر بسیاری از چیزها را می‌گوید که باید حل شود. مثل خیلی از مادیون. خیلی از چیزها را کشف کرده‌اند و می‌خواهند خدا را هم در آزمایشگاه کشف کنند. این غرور علمی است.
2- زندگی‌های برقی و زندگی‌های کامپیوتری است. من در هواپیما به آن آقا که خبر می‌داد چند دقیقه دیگر در فرودگاه می‌نشینیم، گفتم: بگو «ان شاءالله» گفت: نه! دستگاه‌های هواپیما تماماً کامپیوتری است. یعنی چه؟ اگر کامپیوتر آمد، خدا دیگر نیست؟ یک روستایی دانه را می‌کارد و می‌گوید: خدایا! نمی‌دانیم چند خوشه بیرون خواهد آمد. «یا الله» نمی‌دانیم باران می‌آید یا نه؟ موش و ملخ را نمی‌دانیم. ایمان آن روستایی به خدا خیلی بیش از شهری است که با کامپیوتر حواسش پرت شده است. زندگی شهری، برقی، تبلیغات وسائل رفاهی، همین رقابت‌ها و تخصص‌ها هر چه زندگی پیچ علمی بر دارد. انسان، فطرتش غبار می‌گیرد و لذا می‌گوید: آقا شما که الحمدلله در تهران هستی و خانه‌ات هم نزدیک بیمارستان است و بچه‌هایت هم پزشک هستند، تلفن می‌کنی این پزشک نیامد، یک پزشک دیگر! اصلا فطرت مادری که نزدیک بیمارستان است و بچه‌اش پزشک است، غبار می‌گیرد. بنده هم همینطور هستم. اگر یادداشت‌هایم دم دستم باشد، خیال می‌کنم دیگر حرف را فراموش نمی‌کنم. ممکن است همین یادداشت‌ها دستم باشد و نگاه کنم ولی گیج شوم. یا پشت دور بین دست گل آب بدهم. نفهمم چه می‌شود؟ من نمی‌توانم اسمش را ببرم. ولی قبول کنید. یکی از آنهایی که خیلی دوستش دارید و نمی‌خواهم اسمش را ببرم، گفت: خداوند یک مرتبه حافظه را از من گرفت و یادم رفت که حتی اسم خودم چیست؟ یک ربع فکر کردم. یادم نبود اسم خودم چیست، گاهی انسان با یادداشت وکامپیوتر و ماشین حساب و اینها غافل می‌شود. چه چیز باعث غبارگرفتن فطرت می‌شود؟ 1- غرور علمی 2- زندگی پیچیده فنی، هیاهو‌ها و تبلیغات. 3- گناه.
ریه با دود مخالف است. میل انسان به دود نیست. اولین باری که آدم سیگار می‌کشد، خیلی سرفه می‌کند، ناراحت است. بعد کم کم می‌کشد تا اصلا زمانی کیف می‌کند و لذت می‌برد. دود تلخی را که دستگاه فطرت سالمش پس می‌زد، در اثر تمرین و تلقین از آن لذت می‌برد. گاهی فطرت انسان در اثر تکرار عوض می‌شود. لذا قرآن می‌گوید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»(شمس/10-9) رستگار است کسی که روحش را تزکیه کند و باخته است کسی که فطرتش را زیر خاک کند، شیطان باعث می‌شود فطرت عوض شود. «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ»(مجادله/19) رفیق بد، پدر بد، مادر بد. «لَقَدْ أَضَلَّنی‌‌ عَنِ الذِّکْرِ»(فرقان/29) قرآن می‌گوید: یک عده روز قیامت می‌گویند: خدایا! رفیق، مرا منحرف کرد.
اگر امور تربیتی برای بچه جان بکند، اما درخانه با آن پدر و مادر منحرف همه خنثی می‌شود. دو ساعت شما حرف می‌زنی که چنین باش، می‌رود می‌بیند مادرش طور دیگری است. تلویزیون طور دیگری است. (پدرو مادر و رفیق جامعه و محیط) قرآن می‌گوید: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ»(سبأ/31) مجرمین روز قیامت به همدیگر می‌گویند: اگرشما نبودید ما آدم خوبی بودیم. یعنی آنکه باعث شد ما از مسیر فطری کج شدیم، شما بودید.
4- تقلید؛ هر کسی می‌داند که این لباس تنگ مزاحم است. آدم از درون احساس می‌کند که این لباس مزاحم است ولی تا گفتند، شما همان لباس تنگ را می‌پوشید. تبلیغات، تلقین، پدر و مادر، محیط، گناه، شیطان، رفیق، غرور علمی زندگی مرفه همه اینها باعث غبارگرفتن آن فطرت صاف می‌شوند. حال چه کنیم که غبارش پاک شود؟
8- راهکارهای غبارروبی و بیداری فطرت
غبار روبی فطرت؛
1- توجه به ضعف علمی. ما چیزی بلد نیستیم. ما خیلی کم اطلاعات داریم. علم انسان نسبت به جهلش، مثل یک قطره است نسبت به اقیانوس. بزرگان از جمله انیشتین گفته‌اند: ما که چیزی بلد نیستیم. قرآن می‌گوید که همه شما بی سواد هستید. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً»(اسراء/85) ما چیزی بلد نیستیم. اگر شما خواستی این فانوس را بردار و بگیر مقابلت. تا این فانوس جلوی چشمان شما است، ستاره‌ها را نمی‌بینی. (توجه به ضعف علمی)
2- توجه به ضعف جسمی. قرآن چقدر گفته است که‌ای بشر! تو چیزی نیستی «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»(نساء/28) ضعیف هستی، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»(معارج/20) فریاد می‌زنی، «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا»(معارج/21) بخل داری، «مِنْ ماءٍ مَهینٍ»(سجده/8) از آب پستی درست شده‌ای، «خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ»(روم/54) ضعیف هستی.
امیرالمومنین می‌فرماید: اول انسان نطفه است و آخر مردار. دائم خداوند این آیات را گفته است که انسان را غرور نگیرد. «أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ‌ام نَحْنُ الْخالِقُونَ»(واقعه/59) شما خالق هستید یا خدا؟ شما نمی‌توانید یک مگس را هم خلق کنید. تمام ابر قدرتها جمع شوند نمی‌توانند که یک مگس را خلق کنند. اگر هم یک مگس چیزی برداشت و فرار کرد. همه رئیس جمهورها به دنبالش بدوند، نمی‌توانند از او بگیرند. «أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ‌ام نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»(واقعه/69) آیا شما باران به وجود می‌آورید؟ توجه به اینکه الان هم که هستی، خودت نمی‌توانی خودت را اداره کنی «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»(فاطر/15) شما فقیر هستید «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً»(ملک/30) اگر صبح برخاستید وهر چه زمین را کندید به آب نرسیدید، چه می‌کنید؟ «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلى‌‌ یَوْمِ الْقِیامَهِ»(قصص/71) اگر حرکت زمین را کند کردیم. شب یا روز طول کشید، چه می‌کنید؟
الآن هم در اداره خودتان ضعیف هستید. قبلا هم ضعیف بودید. «فی‌‌ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»(زمر/6) درتاریکیهای سه گانه شکم مادر هم ضعیف بودید. شما قبلا ضعیف بودید. الان هم ضعیف هستید. و فردا هم ضعیف هستید. «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»(غافر/16) نگاه کن به دیگران که مغرور بودند. «أَ لَمْ‌تر کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ»(فجر/7-6) «الَّتی‌‌ لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ»(فجر/8) ابر قدرتهایی که در تاریخ بی نظیر بودند(مثل قوم عاد) وما نابودشان کردیم. با باد و آب زلزله و جنگ، از شما بسیارگردن کلفت ترها را پودر کردیم. چیزی نیستید. همه این‌ها برای این است که در فطرتمان مست نشویم. می‌گوید علمی ندارید. زوری ندارید. تاریخ مغروران را بخوان. ببین در گذشته، خودت چه بودی! «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»(نحل/78) هیچ چیز بلد نبودید.
اگر بخواهیم کسی را تربیت کنیم، نباید مثل نجار چوب را تکه تکه کنیم که میز و صندلی بسازیم. بی حجاب بودن دختر در مدرسه دخترانه اشکال ندارد، اگر در مدرسه دخترانه مرد نیست، دیگر نگو که چنین باش. بگذار در کلاس مقنعه‌اش را بردارد. دختر می‌خواهد شوهر کند. خوب بگذارید شوهر کند. می‌گویند: اگر شوهر کنی، از دبیرستان بیرونت می‌کنیم. اینها همه خلاف فطرت است. دختر بزرگ میل به شوهر دارد. اگر شما گفتی ازدواج کنی، ما بیرونت می‌کنیم. خلاف فطرت است و الآن هم باکمال تاسف در امور تربیتی خلاف فطرت زیاد هست.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment