موضوع بحث: امام کاظم(ع)، سخنان – 1
تاریخ پخش: 22/07/60
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
خدا را شکر که به ما نعمت هستی داد. خدا را شکر که انسان هستیم. خدا را شکر که سالم هستیم. خدا را شکر که رهبری همچون امام داریم. کشوری همچون ایران داریم. مکتبی همچون اسلام داریم. امتی همچون این امت داریم. به خاطر تمامی این نعمتها خدا را شکر «الحمد لله رب العالمین» بحث در این جلسه چون شب تولد حضرت موسی بن جعفر است، امام کاظم(ع) است. حدیثی بسیار مفید از امام کاظم(ع) را تقدیم میکنم. در این رابطه که ما چه کاره هستیم؟ شعری است که قدیم به یک صورت میخواندند و اکنون به صورتی دیگر میخوانند. امروزیها میگویند: جهان بینی! قدیمیها این جهان بینی را میگفتند:
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟ *** به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم.
1- برای چه زندگی کنیم؟
که ما در هستی به چه چیز متصل هستیم؟ آیا زیر نظر هستیم یا خیر؟ در آفرینش ما هدفی وجود دارد و یا هدفی وجود ندارد؟ آیا در این هستی و در اجزاء آن هماهنگی وجود دارد یا خیر؟ در این هستی آیا حساب هست یا خیر؟ در این هستی آیا نظم هست یا خیر؟ در این هستی هماهنگی هست یا خیر؟ آیا این هماهنگی زیر نظر است یا خیر؟ هدف آفرینش چیست؟ هدف انسان چیست؟ این مسائل را جهان بینی میگویند.
امام کاظم(ع) فرمود: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِیَهُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثَهُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعَهُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ»(کنزالفوائد، ج1، ص219)
1- امام کاظم فرمود: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ» تمام علوم مردم را در چهار چیز یافتم. علوم دانشگاه به ما میگوید که چگونه باید زندگی کرد، اما به ما نمیگوید برای چه باید زندگی کرد. این خیلی مهم است. دانشکدهها و دانشگاههای غرب و شرق همه با همهی رشتههای تخصصی که دارند هدفشان این است. چگونه زندگی کنیم؟ با چهار پا یا ماشین زندگی کنیم. با ماشین یا هواپیما؟ زندگی ماشینی و استفاده از برق زندگی را راحت کرده، چگونه زندگی کنیم؟ زندگی یک سیستم ماشینی مدرن شده است. پیشرفت علم و صنعت زندگی را راحت کرده است. اما برای چه زندگی کنیم؟
این در هیچ دانشکدهای مطرح نیست. هیچ دانشکدهای نمیبیند که استاد دانشگاه با دانشجویان در این باره بحث و تحقیق کنند. علم طب میگوید: این کلیه و سنگ کلیه از این طریق خوب میشود. خوب شدن برای این که چه کاری انجام دهد؟ خوب شود برای چه؟ برای اینکه هزار لیتر آب بخورد؟ دین میگوید برای چه زندگی کنیم؟ پس فرق است میان چگونه یا برای چه زندگی کردن.
2- امام کاظم (ع) علم مفید را چهار چیز معرفی میکند
می فرماید: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ» امام کاظم میفرماید: علم مردم را در چهارچیز یافتم، یعنی علم مفید در چهار چیز است. چون بعضی علمها فقط یکسری اطلاعات است. اما ندانستن آن ننگ نیست و دانستن آن افتخار هم نیست. و قرآن در مورد مواد درسی یک آیه دارد میفرماید: «وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ»(بقره/102) بعضیها در دانشکدهها و دبیرستانها درس میخوانند و چیزهایی میخوانند که ضرر دارد. «ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ» درس میخوانند، درسهایی که ضرر دارد و نفع ندارد. اگر شما، علم مفید دانستید و در کنار آن رابطه برق نیز در اختیارتان بود خوب است. اگر انسان انباری و خانه داشته باشد، جنس نیز بخرد، خوب است. چون جنس را میبرد و در انبار میگذارد. چون کسی که انباری ندارد، هر چه را نیز که دارد گم میکند. جنس نیاز به انبار دارد. ما قبل از این که ماشین داشته باشیم باید جاده داشته باشیم. چون اگر جاده بود، عبور آسان است.
3- اولین علم مفید خدا را بشناسید
پس باید این علوم را بدانیم. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ» اول اینکه خدا را بشناسیم. آیا واقعاً در این جهان هستی شعوری حاکم است یا خیر؟ وجود نظم به ما میگوید شعور حاکم است. حالا یک مثل میزنم. ماشینی را شما در نظر بگیرید، این ماشین شیک و جدید و مدرن، راننده هم پشت فرمان و جاده هم 100 کیلومتر، هدف نیز مشخص است، چیزی که حرکت میکند چرخهای ماشین است. رانندهای که این جا نشسته بینا و شنوا، باسواد است. یک چنین رانندهای را برایش ساعت میزنیم و به او میگوییم ما تقاضایمان این است که از این نقطه حرکت کنی، این صد کیلومتر راه را بروی و در فلان دقیقه این 100 کیلومتر را طی کرده و به هدف برسید. 100 کیلومتر را میخواهیم برود و نیم دقیقه نیز تأخیر نداشته باشد. آیا راننده قول میدهد که 100 کیلومتر برود و هیچ تأخیر نداشته باشد؟ سؤال از من و جواب را با هم بگویید. آیا قول میدهد یا میگوید ما میرویم، حال با 5 دقیقه تأخیر(کمتر یابیش تر) میرسیم. آیا قول میدهد سر دقیقه برسد و یا قول نمیدهد و میگوید: ان شاءالله با 5 دقیقه کم و زیاد میرسیم. قول دقیقه نمیدهد. میگوید ماشین آب و آتش است. ترافیک و دست انداز و سرعت گیر و پیش آمد پیش بینی شده و نشده در راه وجود دارد. حال ما 100 کیلومتر را میرویم به فلان دقیقه با 5 دقیقه کم یا زیاد به این جا میرسیم. هر چه اصرار بورزیم، راننده قول نمیدهد.
سراغ کرهی زمین برویم. کرهی زمین را حساب کنید. (تسبیحی ایشان میطلبند و از جمع میگیرند) کرهی زمین دور خود میچرخد، شما مقایسه کنید در مثال ماشین چرخ حرکت میکرد و در مثال کرهی زمین، زمین میچرخد. در ماشین مسافت کیلومتر است و در مثال زمین دور خورشید میچرخد. چرخ کوچک درجادهی کوتاه و مشخص و با داشتن رانندهی با شعور قول ثانیه نداد. چطور کرهی بزرگ در مسافت بزرگ، بدون داشتن یک رانندهی باشعور قول میدهید که در فلان ثانیه سال تحویل میشود؟ یعنی این حرکت در این ثانیه خاتمه مییابد. چرخ کوچک در جادهی کوتاه با داشتن رانندهی باشعور قول ثانیه نداد ولی کرهی بزرگ در مسافت بزرگ چگونه بدون این که زیر نظر باشد و یک مدبر با شعور که این هستی را بچرخاند، در ازای آن قول میدهی؟ هر کس که از او بپرسی چه زمان سال تحویل میشود؟ تقویم خود را درمی آورد و میگوید: 2 شنبه ساعت سال تحویل میشود. از او بپرسید سال تحویل میشود، یعنی چه؟ میگوید: یعنی حرکت زمین به دور خورشید اتمام پیدا میکند. میگوییم چطور این کرهی بزرگ در این مسافت بزرگ، بدون یک طرح قبلی و بدون این که زیر نظرباشد و شعوری آن را تحت نظر داشته باشد، چنین دقیق کار میکند، و شما به آن قول میدهید؟ موسی بن جعفر(ع) میفرماید: «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ» خدا را بشناسید.
به امیرالمؤمنین گفتند: شما عبادت میکنید، آیا خدا را دیدهاید؟ فرمود: من برای خدایی که نمیبینم عبادت نمیکنم. «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»(کافى، ج1، ص97) من خدا را تا نبینم عبادت نمیکنم. منتهی با چشم نمیبینم. با دل و قلب میبینم. بعضی چیزها درک کردنی است. دیدنی نیست. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ» خدا را بشناس. شناختها فرق میکند. یک کسی به قدری خدا را میشناسد که هر چه دارد برای او میدهد. یک کسی خدا را میشناسد درحدی که وقتی مضطر شد، صدایش میزند. حداقل وقتی مضطر میشوند، خدا را صدا میزنند، حد اعلی این که همیشه او را صدا میزنند. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ» معرفت نسبت به پروردگار است. امام کاظم(ع) میفرماید: علم حقیقی این است که بدانی این هستی زیر نظر است. این است که خدا را بشناسد. وقتی فهمید که این هستی زیر نظر است، مطمئن است که هر کاری ضبط میشود. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ»(زالزال/7) هر کاری ضبط میشود و زیر نظر است. لغزش او زیر نظر است. خوبی او زیر نظراست. اگر انسان بفهمد زیر نظر است و اگر خدا را بشناسد و بعد فیزیک نیز بخواند، فیزیکدان خداشناس میشود. چرا این همه اسلحه سازی دنیا را به خطر انداخته است و ویران کرده است؟ این همه بودجه، این همه نیرو، به خاطراین که خدا را کنار گذاشتهاند و تنها علم به میان آمده است. علم بدون خدا این است که بیش از ده سال پیش، آمریکا به شوروی هشدارداد که من به قدری وسایل و اسلحه و وسایل نظامی دارم، به قدری اسلحههای مختلف و گوناگون دارم که میتوانم سیزده مرتبه تمام کرهی زمین را نابود کنم. شوروی جواب داد که به خود مغرور نشو. ما هم به قدری اسلحه داریم که میتوانیم 8 مرتبه تمام کرهی زمین را بکشیم. 8 و 13 بار میشود 21 بار، 14 سال قبل، این کشورها برای شما و ما اسلحه تهیه کرده بودند.
این است که امام کاظم میفرماید: اگر ایمان بود، بقیه نیز رتبه دارد و اگر ایمان نبود، هر چه انسان یاد بگیرد ضرر آن بیشتر است. الآن وحشی گری به مراتب بیشتر از قدیم است. علم نیز به مراتب بیشتر از قدیم است. این همه دانشکده و این همه توحش جای سؤال است.
4- دوّمین علم مفید، شناختن استعدادهایی که خدا به شما داده است
2- جمله دوم اینکه: بشناسی خدا چه برای تو کرده است. امام کاظم میفرماید: شناخت حق این است که بشناسی خدا برای تو چه کرده است؟ هیچ نشستهای و فکر کردهای که خدا برای تو چه کرده است؟ خود را کشف کردهای؟ از آفرینش خودمان میگوییم، یک انسان که 8 یا 9 قطره منی دارد. در یک قطرهی منی انسان به عدد جمعیت ایران تقریباً 30 میلیون اسپرم وجود دارد و یک انسان یکی از آن 30 میلیون است. یعنی ما یک سی میلیونیم یک قطره هستیم. دوربین عکاسی به نام چشم درست کرده است، لوله کشی، برق، اعصاب، استخوان سازی و. . . و همه چیز دارد. چندین دستگاه دقیق و همه با هم و هماهنگ کار میکنند. نه فقط درون یک انسان با هم هماهنگ است، بلکه این انسان با جهان نیز هماهنگ است. گوش با موج هماهنگ است. چون سر و کار گوش با امواج است. چشم با نور هماهنگ است، زیرا سر و کار چشم با نور است. معده با خوردنیها هماهنگ است، چون کار معده با خوردنی هاست. چشم ماچون از پی است با آب شور همراه است و دهان ما با آب شیرین همراه است. دندان جلویی ما چون برای بریدن است تیز است و دندان آسیا چون برای خوردکردن است، گود است. اگر دندان آسیای مامانند سنگ مرمر صاف بود، شما تکهای نان رابگذارید روی سنگ مرمر وفشار دهید، 2 ساعت هم بزنید خورد نمیشود. اما یک تکه نان را بگذارید روی سنگ پا، چند بار که بزنید روی آن، چون برجسته و گود است، خورد میشود. هر چیز برای ما و اجزاء مفید و ضروری است، همان را تدبیر کرده و ساخته است. تا موی تصفیهی درون بینی و گودی کف پا، تا ساختمان استخوان و. . . همه با هم هماهنگ کار میکند.
خدا برای تو چه کرد؟ به دنیا آمدیم، فوت کردن و باد کردن بلد نبودیم، اما مکیدن را بلد بودیم. یک کلفت مفت و یک نوکر مفت، پدر و مادر مجانی برای ما تلاش میکردند. هیچ چیز بلد نبودیم، فقیر، گرسنه، عریان، الآن چه استعدادهایی داریم. این که ما میگوییم ایران پر از رجایی است، راست میگوییم. ایران پر از بهشتی و مطهری است، راست میگوییم. همهی شماها رجایی و بهشتی هستید. او هم مثل شما بود. منتهی موضوع این است که ما استعدادهای خودمان را کشف نمیکنیم. «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ» چقدراستعداد داری؟ جوانی بود که اول جمهوری اسلامی او را فرمانده کردند(نظر میدادند که او به درد فرمانداری نمیخورد) بعد معلوم شد که میتواند چهار استان را اداره کند. چقدر استعداد دارد. چقدر ما استعداد داریم.
این دانشجویان ما که به غرب رفتند و تحصیل کردند، نمیتوانند هواپیما بسازند، ایرانی مغزش میکشد. ایران بوعلی سینا داشته است. بوعلی سینا کسی است که وقتی در غرب چاپخانه اختراع شد، دومین کتابی که چاپ کردند، کتاب قانون بوعلی سینای ایرانی بود. و الآن هم ایران بوعلی سینا دارد. «مَا صَنَعَ بِکَ» خداوند چه استعدادهایی به تو داده است؟ سابقاً چگونه تو را به وجود آورده است؟ یک سی میلیونیوم یک قطره را «فی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»(زمر/6) دررحم مادر ساخت به گونهای که هر چه خواستیم به ما داد. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»(تین/4) بهترین ساختمانها را به انسان دادیم. همهی موجودات دمر راه میروند، فقط تنها موجودی که ایستاده راه میرود انسان است. مغز داریم که ماشین و کامپیوتر میسازد. در آن فضا هواپیما ساخته است.
زمانی سوار هواپیما شدیم و وقتی از مکه میآمدیم در طبقه دوم، خلبانها داشتند با هم حرف میزدند. میپنداشتم که خلبان هم در هواپیما مثل راننده دست به فرمان و پا روی ترمز و. . . باید باشد، ولی خلبان اینطور نیست. سؤال کردم شما دست و پایتان نباید وسایلی را کنترل کند؟ گفتند: خیر. مثل آسانسوری است که کلید طبقهی چهارم را میزنیم و به طبقهی چهارم میرویم. این دستگاه نیز فرم و مکانیسمی دارد. انسان مغز و استعدادی دارد، و در علم و صنعت با آن هواپیما را میسازد. و هنوز استعدادهای انسان کشف نشده است.
حدیث داریم که امام زمان(ع) که ظهور کنند، به قدری علوم و اختراع به دست انسان شکوفا میشود و به قدری استعدادهای مستضعفین شکوفا میشود و به اندازهای ابتکار به عالم وجود پا میگذارد که تمام اختراعات و ابتکارات تا زمان امام زمان، دو بیست و هفتم علم است. در زمان امام زمان تمام بیست و هفت قسمت علوم از همین مغزهای محروم سر میزند. تمام علوم و تمام اختراعها تا زمان امام زمان(ع) دو بیست و هفتم و آن چه ابتکار و اختراع در زمان مهدی(ع) شکوفا میشود بیست و پنج قسمت دیگر است و این وعده را از اولیا داریم.
«أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ» خدا را بشناسیم. «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ» خدا چه چیز برای تو ایجاد کرد؟ یک موجودی هستی که وقتی خود را کشف کنی، خیلی نبوغ داری. اگر دانشجوهایی که در خارج درس میخوانند و اگر ما که این جا هستیم، بدانیم که میتوانیم با اسلام آشنا شویم و میتوانیم اسلام را صادر کنیم، اسلام صادر خواهد شد. منتهی شما باید باور کنید که میتوانید.
5- سومین علم مفید، بدانید خدا از شما چه می خواهد
3- «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ» تعرف: بدانی که خدا از تو چه میخواهد؟ این خیلی مهم است، خدا از تو چه میخواهد. خواسته است که کار کنید. بسیار خوب خدا از ما کاری میخواهد، اما کار برای چه؟ برای خوردن؟ خوردن برای چه؟ بخوریم برای این که توان داشته باشیم که کاری کنیم. کار کنیم یک لقمه پول درآوریم و باز بخوریم تا توان داشته باشیم که کار کنیم. . . کار کنید که بخورید، بخورید که کار کنید. 70 سال در این دایره بچرخید و آیا خدا این گونه خواسته است؟ این وضعیت انسانهایی است که پس انداز ندارند. حال وضعیت انسانهایی که پس انداز دارند.
چند وقت پیش به اصفهان رفته بودم. در بازار چند جوان را در دکان حوله فروشی دیدم، اظهار علاقه کردند. گفتم: شما الآن بی کار نشستهاید، کمی مطالعه کنید. به خاطر این که شما در بازار مشغول حوله فروشی هستید، حوله از نخ است. خوب کلی تلاش میکنی و قالی فروش میشوی و قالی پشم است. عصارهی علوم، علمی است که به همهی علمها جهت میدهد. علمی که به همهی علمها خط و هدف و رنگ میدهد این علم است:
1 – بشناسیم خدا را که زیر نظر او هستیم.
2 – برای او کار کنیم.
3 – بدانید که برای تو چه انجام داده و چقدر به تو لطف کرده است و اگر حادثهی تلخی برای تو پیش میآید، بدان خدا تو را دوست دارد، و تلخی لازمهی زندگی است.
6- سختی اولیاء بیشتر از دیگران است
ما میگوییم که ای خدا چرا اینگونه شد؟ خدا چون میخواهد شما تربیت شوید، زیر پایتان را داغ میکند. زیر پایت را داغ میکند که تو را حرکت دهد. اگر زیر پایت داغ نشود، راه نمیروی. سختیهای او نیز لطف است. «البلاء للولاء» حدیث داریم که اولیاء را بیشتر سختی میدهیم. الآن آن مقدار که رهبر انقلاب دارد، یک فرد معمولی ندارد. بشناسید که چقدر خدا به شما لطف کرده است و بدانید که خدا از شما چه میخواهد؟ «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ» خدا میخواهد که روز به روز حرکت شما به سوی او باشد و حرکت تکاملی و رو به جلو باشد. «قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً»(طه/114) روز به روز علم ما بیش ترشود. ما اگر خودمان را کشف کنیم، خیلی علم داریم.
در جبهه فرماندهان جملهای گفتند که جالب بود. در دانشکده افسری خیلی از طرحهای آمریکایی و طبق سیستم ارتش آمریکایی به افسران عزیز ما درس داده بودند. حالا که اینها فرمانده شدند، آن طرحهایی که اینها آموختهاند بعضی را میخواهند پیاده کنند، متوجه میشوند آن طرحها به درد ایران نمیخود. (آن کت و شلوار اندازه این تن نیست) این طرحها در جنگ ایران و رژیم عراق قابل طرح نیست. و بعضی از طرحهای آمریکایی که خواندهاند در عمل شکست خورد. برادران و فرماندهان گفتند: ما خود فکر کردیم و طرح دادیم. این طرحها موفق بود و آن فرماندهان میگفتند: خدا لعنت کند آن رژیم را! ما باید که خودمان در دانشکده افسری فکر کنیم. ما کلی در دانشکده طرحهای نظامی را خواندهایم، جنگ شد، رفتیم که پیاده کنیم، ملاحظه کردیم که عملی نیست. الآن طرحهایی که خود ما میدهیم موفق است. و باید همین طرحها جزو کتابهای درسی شود و در دانشکده تدریس شود و خواهد شد ان شاءالله.
خدا چقدر استعداد به تو داده؟ استعداد بوعلی سینا شدن به تو داده است. استعداد طراحی و طراح شدن به تو داده است. حضرت میفرماید: کسی که همّتش علف باشد، الاغ است. میگوید: امروز روز خوشی است. چرا؟ میگوید: جایت خالی، صبح عسل خوردیم و ظهر کباب برگ خوردیم. روزی که بخورد میگوید روز خوشی بود. روزی که امتحان باید بدهد و باید مطالعه زیاد کند، میگوید: روز نحسی است، زیرا دو امتحان دارم. هر روزی علم یاد میگیرد، میگوید که نحس است و روزی که میخورد را خوش میداند.
امام کاظم(ع) میفرماید: خدا از تو چه میخواهد؟ آیا خدا از شما خواسته است که خوش باشید؟ پس چرا از اولیاء خدا اینگونه نخواسته است؟ خدا از ماخواسته همیشه در رفاه باشیم. چرا برای امام حسین(ع) این رفاه را نخواسته است؟ خدا از ما خواسته کار به کار کسی نداشته باشیم و کسی مزاحم ما نشود. پس چرا این خط را برای اولیاءش نخواسته است؟ انبیا مزاحم داشتند، از این بیشتر که شبانه به خانهی ایشان ریختند که ایشان را بکشند. زندان بوده است. مگر حضرت یوسف زندان نرفتند؟ پیغمبری بود که او را درون درخت توخالی گذاشتند، در حالی که درون این درخت خالی بود و پای آن را اره کردند. درخت را اره کردند تا رسیدند به بدن پیامبر و همینطور بدن ایشان را نیز اره کردند. ما پیغمبرهایمان را اره میکردند.
7- ارتجاع عاقبتش ارتداد است
بنابراین خدا از ما چه خواسته است؟ ارادهی خدا رشد ماست، اراده کرده است که روز به روز به بالا رویم. آن چیزی که دیروز بودیم امروز نباشیم. دیروز قهر میکردید، امروز نیز قهر میکنید. خدا لعنت کند کسی را که روز به روز عقب رود. و چقدر آیات در مورد ارتجاع داریم. آیاتی که قرآن میفرماید «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا»(نساء/137) آیهی ارتجاع است. یعنی ایمان دارند و بعد از ایمان«کَفَرُوا» کفر میورزند. اول در خط امام هستند و بعد بیرون میروند. اول انقلابی هستند وبعد ضد انقلاب میشوند. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» سوء عاقبتها ارتداد است، ارتجاع است. «و مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ»(مائده/54) ارتداد ارتجاع است «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» ارتجاع است.
شب تولد موسی بن جعفر است. امام کاظم میفرماید: علوم که به همهی رشتهها خط میدهد: 1 – خدا را بشناسیم و برای او کار کنیم. 2- بدانیم خدا به ما چقدر استعداد داده است. 3-بدانیم خدا با این همه استعداد از ما چه میخواهد. آخر اگر برای زندگی بود که نیاز به این همه استعداد به ما نمیداد.
گاهی انسان که میخواهد خانه بخرد، این بنگاه دارها به انسان خانههای گوناگون نشان میدهند. با دیدن خانه های گوناگون، در هر اتاقی را که باز میکنید، میبینید و تشخیص میدهد که این مثلاً اتاق خواب است، جایی را با قفسههای کتاب و میز میبینیم میگوییم: این جا کتابخانه است. در جایی اجاق گاز و یخچال و. . . میبینیم میگوییم: آشپزخانه است. از هر چه در اتاق است میفهمیم که آن چه جایی است. گاهی نیز انسان دری را باز میکند و نمیفهمد اینجا کجاست؟ مثل این که در جایی یخچال، اجاق گاز، رختخواب و قفسهی کتاب همه را میبیند. میگویید اینجا یا حجره روحانی است و یا اتاق یک دانشجو است.
8- تأمل در اعضای خویش
حالا به همین صورت درهای مختلف وجود خویش را باز کن و ببین چه داری؟ اگر فقط برای خوردن بودی، بدنمان فقط شکم میشود. اگر بدن ما همه قلب بود، همه احساسات بود. اگر همه عقل بود، فقط باید سر داشتیم. خدا سر را بر فراز بدن قرار داده و سینه را وسط قرار داده و شکم را پایین گذاشته، شهوت را پایینتر از همه قرارداده است. شخصی میگفت: همان مغزی که بالاست باید ابتدا به کار او پرداخت. ولی زمان شاه قصه بر عکس شده بود. در کتابخانه ده چون کار مغزی بود، 1000 نفر حضور داشتند. کارهایی که کف زدن و هیجان و مربوط به احساسات بود 2000 نفر حضور داشتند. در دکان ساندویچی، کله پزی و غیره 3000 نفر و مراکز فحشا 4000 نفر. یعنی خدا این گونه ساخته بود و ما بر عکس پاسخ میگفتیم. خدا ما را برای چه میخواهد؟ خدا رحمت کند برادر پاسداری را که جبهه میرفت و در وصیتنامهاش نوشت: خانم! من به شما و بچهام علاقه دارم، اما چه کنم، خدا از من نخواسته فقط برای تو شوهر باشم. خدا از من نخواسته که فقط برای بچه ام پدر باشم. خدا از من خواسته برای او بنده باشم. و فعلاً چون جبهه خطر است، قبل از این که شوهر تو و پدر پسرم باشم باید بندهی خدا باشم.
امام کاظم میفرماید: قدر خدا را بشناس و بدان که خدا از شما چه میخواهد؟ آخرین جمله را بگویم. و بدانید چه چیز شما را از خط خدا بیرون میکند؟ چیزهایی که ما را از خط خدا بیرون میکند زیاد است، آن چه ما را منحرف میکند، را باید بشناسید.
ان شاءالله بحث باشد برای جلسهی آینده. از همهی شما و از همهی آنهایی که خون دادند و به جای رقص در تلویزیون این بحثها مطرح شد تشکر کنیم و ازخدایی که روحیهی شهادت دوستی را به ما داد باید قبل از همه تشکر کنیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»