امام هادی (علیه السلام)

موضوع: امام هادی(ع)
تاریخ پخش: 70/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

1- زندگینامه امام هادی
بیننده‌ها در شب جمعه‌ای که بحث را می‌بینند، موضوع بحث امام دهم، امام هادی(ع) به مناسبت شهادت مظلومانه آن بزرگوار. می‌خواهم مقداری خاطرات زندگی امام دهم را برای شما بگویم، حضرت امام(ره) فرمود: لازم است زندگی سیاسی و زندگی ائمه ما برای نسل‌ها گفته شود، در میان امامان ما، امام هادی(ع)، امام عسگری(ع)، امام جواد(ع)، کمتر از آنها گفته می‌شود پس بنابراین اگر در این جلسه چند دقیقه وقتتان را صرف کنید و با دقت چند نکته‌ای را بگویم، انشاالله مفیدخواهد بود.
اول یک بیوگرافی بگوییم از زندگی امام هادی، من باید تشکر از یک سلیقه زیبایی که در اصفهان ابتکار شد، از بعضی از روحانیون و برادران و مؤمن که در مساجد اصفهان یک قسمت دیوار را کاشی کاری می‌کردند و برای هر امامی تاریخش را می‌نوشتند، امام دهم سی وسه سال امام بودند و در زمان شش نفر از جنایتکاران، یعنی زمان امام هادی شش طاغوت زندگی می‌کرد بنام: معتصم، راضی، متوکل، منتصر، مضعین، معتمز، شش طاغوت در زمان امام هادی زندگی می‌کردند که یکی پس از دیگری حکومت می‌کردند از بنی عباس. چهار فرزند داشت و نام مبارکش علی است، روی اسم علی زیاد عنایت می‌شد، یکجوری که امام حسین(ع) فرمود: اگر خدا به من صدتا پسر می‌داد نام همه را می‌گذارم علی، علی بن موسی الرضا، علی است، علی بن الحسین، امام زین العابدین، علی است علی بن محمد جواد، امام نهم علی است، خود علی هم که علی است، یعنی در دوازده امام ما، چهارتا اسم مبارک علی است و لقب‌هایی که هست، هادی، نقی و چقدر خوب است که افرادی برای زنده کردن این کلمه مقدس، اسم هادی و یا اسم علی نقی، اسم بچه‌هایشان را بگذارند. مادرش سمانه بود و از چیزهای مهمی که هست اینکه، شش تا از مادرهای ائمه، یعنی مادر شش امام ما کنیز بوده است، و این خودش درس است که خیال نکنند، برده نمی‌تواند به درجات برسد، کنیز همان برده‌ای بود که اسیرهای جنگی بود، مسلمانها با کفار می‌جنگیدند، دشمن را اسیر می‌گرفتند مردانشان برده بودند، زن‌های اسیر کنیز بودند، منتها بعضی از این کنیزها از نظر کمال و وارستگی لیاقت این را داشتند که همسر امام بشوند و لیاقت این را داشتند که مادر امام بشوند، و جالب اینکه کسی که همسر امام است، مادر امام هم می‌شود، پس ما در تاریخ دوازده امام، شش تا از امامانمان مادرشان کنیز بوده است، یکوقت انسان احساس نکند که اگر از یک خانواده محروم و فقیری است به درجات عالی نمی‌تواندبرسد، اسم مادر سمانه، خوب امام هادی(ع) راجع به مادرش سمانه، کمالات زیادی نقل می‌کند و این خودش یک اهمیت دارد، که امام هادی با اینکه امام است، از مادرش با اینکه کنیز است، به تجلیل یاد می‌کند.
بعضی بچه‌ها که دیپلم گرفته‌اند، مادرش سواد ندارد، اوه، تو دیگه با من حرف نزن. من دیپلم، فوق دیپلم، بنشین سرجات، یادتان نرود که یک قصه‌ای که یک وقتی نمی‌دانم کجا گفتم، شاید هم شنیده‌اید، شاید هم نشنیده‌اید، می‌گویند، بابایی داشت می‌رفت، دست بچه‌اش را گرفته بود، رسیدند به یک معرکه گیری، ایستادند معرکه را ببینند، بچه کوچک بود نمی‌دید گفت: باباجون نمی‌بینم، گفت بیا بغلم بغلش کرد، گفت باباجون نمی‌بینم، گفت برو روی دوشم، نشست روی دوشش، گفت باباجون خوب نمی‌بینم گفت: روی دوش من وایسا، بچه پاش را گذاشت روی دوش بابا، ایستاد، دستش را هم داد به دست باباش که نیفتد بچه که پاش را گذاشت روی دوش بابا قدش از بابا بلندتر شد، گفت: بابا حالا می‌بینم، من می‌بینم، تو نمی‌بینی، گفت خیلی خوب، گفت خیلی خوب می‌بینم، گفت خیلی خوب، گفت: خیلی بهتر می‌بینم، گفت: باباجون اینکه می‌بینی، چون من نردبان تو شدم، اگر من نردبان تو نمی‌شدم، تو اینطور نمی‌دیدی، گاهی وقتها پسرها بخاطر اینکه دو تا کلمه درس خواندند، عروس، دخترخانم، آقای داماد، بخاطر اینکه دو تا کلمه سواد دارند دیگر گوش به حرف پدرو مادر نمی‌دهند، میگن سواد ما بیشتر است، انسان در مراحلی که هست باید قدر مادر و پدر… امام دهم امام معصوم و ولی خدا است، از مادرش که یک کنیز بود، تجلیل می‌کند، می‌گوید: مادرم سیده بود، بزرگوار بود، می‌گوید: مادرم عارفه بود، می‌گوید: مادرم از نظر رشد از اولیاء خدا، چون ولی خدا را شیطان نمی‌تواند وسوسه‌اش کند، می‌گوید مادرم به جایی رسیده بود که شیطان نمی‌توانست در روحش نفوذ کند، می‌گوید: مادرم ضد طاغوت بود، جوری تربیت شده بود که طاغوت و حیله و تهدیدهای طاغوت دراو اثر نمی‌کرد، یعنی مادر من شده بود نفوذناپذیر، نه زور طاغوت، نه وسوسه شیطان، در مادرم اثر نمی‌کرد.
تولد او نیمه ماه ذی الحجه پنج شب بعد از عید قربان، محل تولد: روستایی در کنار مدینه، که خود امام کاظم احداث کرده بود، شهادت: سوم رجب، که این بحث به مناسبت شهادت امام دهم ضبط می‌شود، سوم ماه رجب، درسن چهل سالگی در شهر سامرا درهمان خانه خودش دفن شد، سامرا از شهرهای نجف است از شهرهای عراق است، دو تا امام بزرگوار در آنجا هستند، در آن شهر فقط پنجاه تا زن و شوهر شهید هستند، تمام اهل سنت آنجا زندگی می‌کنند، خدا رحمت کند آیت الله العظمی بروجردی را دستور داده بود به طلبه‌های نجف که صدنفر طلبه از نجف بلند شوند بروند سامرا، ماه رمضان روزها سی روز بخوابد اما سی شب احیاء بگیرند که لااقل حرم حضرت هادی(ع) و حرم حضرت عسگری(ع) امام دهم و یازدهم، این دو امام بزرگوار، قبرشان تاریک، لااقل ماه رمضان چراغشان روشن باشد، امام هادی(ع) مریض شدند، پول دادند به یک نفر، یک نفر را مأمور کردند گفتند شما بروید کربلا، کنار تربت امام حسین(ع) به من دعا کنید. گفتند آقا شماخودت امام هستی، امام دهم، شما خودت دعایت مستجاب می‌شود فرمود: امام هستم، اما باید کنار خاک حسین به من دعا شود، یک خاطراتی می‌گویم و بعد اشاره می‌کنم به زیارت جامعه که از امام هادی نقل شده.
2- علم غیب امام هادی
علم غیب امام، یونس یک نقاش صنعتگری بود علاقمند به امام بود، امام هادی یکی شیعه داشت، یکی از علاقمندان امام هادی، یک از شیعیان امام هادی رسید به امام هادی گفت: ناراحتم، آقا نجاتم بده، گفت چی شده؟ گفت: یکی از طاغوتیان دربار از حکام بنی عباس یک نگین قیمتی به من داد، گفته با این یک انگشتر سلطنتی برای من درست کن. من داشتم می‌تراشیدم، این چکش خورده به نگین، نگین دو نیمه شده، کله‌ام را می‌کند، نجاتم بده که انگشتر شاه شکسته شده، امام هادی(ع) فرمود نگران نباش، مگر دو نیم نشده؟ گفت: چرا. گفت برو خانه همین دو نیم همینطور که باید بشه، باید بشه، فردا خبر خوشی به تو می‌رسد دیگه امام هادی است، دل تو دلش نیست، نگین قیمتی را شکسته، ناراحت است فردا از دربار خواستنش، با یک اضطراب رفت، بردنش پهلوی شاه، شاه گفت: شما که انگشتر سازی، یک تقاضا می‌کنم، می‌شه این نگین را شما دو تا بکنی و دوتا انگشتر درست بکنی، یکی برای این خانم و یکی برای آن خانم، گفت: طوری نیست حالا ببینم شاید بشود، برگشت و آن چیزی را که امام هادی گفته بود، نترس این دوتاشدن فردا خبر خوش برایت می‌آید، این را می‌گویند علم غیب، که امام هادی از حوادث آینده خبر داشت، اینها برای ائمه ما چیزی نیست.
3- امام و قرآن
یک نفر غیر مسلمان، با زن مسلمان زنا کرد، آوردنش شلاق بزنندو یا بکشندش، غیرمسلمان تا دید می‌خواهد شلاق بخورد فوری گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و مسلمان شد، یک قانون هم داریم، که هر غیرمسلمانی همین که «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفت، تمام کارهای گذشته‌اش بخشیده می‌شود، ایشان گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، تا با شهادتین و گفتن «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» شلاق را ازخودش باطل کند. تمام علما فتوا دادند که ایشان چون مسلمان شد دیگه نمی‌توانیم شلاقش بزنیم. امام هادی فرمود: باید اینقدر بزنید تا بمیرد، گفتند: دلیل؟ آنوقت امام هادی(ع) آیه‌ای را خواندند که فرمود آیه این است: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی‌‌ قَدْ خَلَتْ فی‌‌ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ» (غافر/85-84) آیه قرآن است: افرادی که وقتی می‌بینند خطر پیش می‌آید، حالا «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» می‌گویند، آن «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» که آدم گیر می‌کند می‌گوید آن «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ارزش ندارد، فرعون هم وقتی دید دارد غرق می‌شود گفت خدایا قبول قبول، ولی گفت دیگه فایده‌ای ندارد.
تو قرآن آیه‌ای داریم، ایمان ارزش دارد که اختیاری باشد، آخه، ما چند رقم ایمان داریم، ایمان، انواع ایمانها، بعضی ایمانها، ایمان موسمی است، «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» (عنکبوت/65) همین اینکه می‌بینند کشتی دارد غرق می‌شود، می‌گویند: یا الله «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ»، یادش می‌رود در یک فصل، فصل امتحانات، فصل قرعه، در اتاق زایشگاه، اتاق عمل، در حال سقوط هواپیما، تصادف بعضی‌ها در یک موسم‌های خاصی، یا الله می‌گویند، ایمان گاهی موسمی است، گاهی ایمان با اکراه است، گاهی ایمان یک بعدی است، یک چیزی را قبول دارد، چیزدیگه‌اش را قبول ندارد، گاهی ایمان منهای عمل است، ایمان دارد عمل ندارد، قرآن می‌فرماید: ایمانی ارزش دارد که بر اساس اختیار باشد، این آقای غیرمسلمان کار زشتی که کرده حالا که می‌خواهند شلاقش بزنند بگوید: الشهاده، الشهاده، فایده ندارد دستور اجرا شد، اینقدر به این مرد زدند تا مرد در زمان امام دهم چون شب شهادت امام دهم است این خاطره را بگویم.
یک کسی یک ادعایی می‌کرد با کمال تاسف این ادعا در زمان ما هم هست، از حالا به شما بگویم تمام خوابهایی که می‌بینید، بسمه تعالی، کشک و پشم، بخصوص خوابهایی که آدم‌های پرت و پلا می‌بینند، ما داریم خواب خوب، یوسف خواب دید درست بود، ابراهیم خواب دید، درست بود، پیغمبر خواب دید، اولیاء خدا اگر خواب ببینند درست است، ولی شما یک گوشت بزغاله می‌خواهی بخری، باید استاندارد باشد، مهر کشتارگاه رویش نباشد، شما احتیاطا نمی‌خری، می‌گویی ممکن است گوشت بهداشتی نباشد، یک کاسه ماست می‌خواهی بخری باید، شما یک شیشه شیر می‌خواهی بخری نگاه به تاریخش می‌کنی، مدتش نگذشته باشد، شانه تخم مرغ را تاریخش را می‌بینی، نکند از تاریخش گذشته باشد، فاسد شده باشد، مگر هر عقیده‌ای را، متاسفانه در زمان ما، من خودم دیدم، کتاب مفاتیح را باز می‌کنی می‌بینی یک کاغذ لایش است، خانم بگم رقیه خانم را خواب دید، که رقیه خانم در آسمان هفتم بود، گفته بود این دعا را بنویس و بده هر که نگاه به این دعا بکند ثواب هزار شهید را دارد.
ما یک اصولی داریم «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدین» (نساء/95) آن کسی که درجبهه تکه تکه می‌شود، با این آقایی که این ذکر را بنویسد، ثواب دوهزار شهید، بله ما منکر نیستیم بعضی عبادت ثواب زیادی دارد، اما کدام عبادت و در چه زمانی، یک مرگ بر شاه، در کاخ شاه، زمان شاه، ممکن است ویتامین بیست سال نماز شب را داشته باشد، ولی حالا که شاه مرده، قصه حالا تموم شده، بگو آقا حدیث داریم، مرگ بر شاه، ثواب دو هزار شهیددارد. مرگ برشاه چه زمانی؟ کجا؟ از کی؟ «لضربه علی یوم الخندق أفضل من عباده الثقلین» (اقبال‌‌الاعمال/ص‌‌467) اگر علی بود و در جنگ خندق بود، آن شمشیرش شمشیر است، نه هر شمشیری «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) شب قدر از هزار ماه بهتر است. نه هر شبی «إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ کَلِمَهُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» (کافى/ج‌‌5/ص‌‌59) آدم بتواند یک حرف حق بزند در مقابل طاغوت، آن مهم است و اگر نه سخنرانی که آدم می‌کند، بله گاهی وقتها مرحوم مدرس(ره) به رضا شاه می‌گوید: می‌خواهم سر به تنت نباشد، این یک کلمه به اندازه سیصد سال تلویزیون من است، گاهی یک کلمه از یک حلقوم در یک زمانی خیلی مهم است، اما اینطور نیست که هر خوابی، هر ذکری، هر وردی… بعضی حدیث‌ها داریم که هر که این سوره را بخواند انگار دو میلیون بار رفته مکه، دو میلیون بار رفته جبهه، دو میلیون دینار در راه خدا صدقه داده، دو میلیون سال روزه گرفته، یک نفر را خواستند گفتند: احمق اینقدر حدیث دروغ نباف. گفت: من فکر کردم کسی قرآن نمی‌خواند، گفتم: دو، سه تاحدیث دروغ ببافم، بلکه مردم به عشق ثواب‌ها، قرآن بخوانند. آن حدیثی که می‌گوید: اگر کسی این آیه را بخواند اینقدر ثواب دارد یعنی این آیه را، اول که باید حدیث را دید، حدیث را باید داد به حدیث شناس، چون حدیث سالم دارد، غیر سالم هم دارد، حدیث مسموم داریم، صحیح داریم، حدیث شناس یک کار مهمی است، اول باید دید حدیث چه حدیثی است بعد که فهمیدیم حدیث، حدیث درستی است، باید دید با چه شرطی، اگر این آیه را خواندی وفهمیدی یا عمل کردی این مثل این می‌ماند که بگی آقا سوئیچ بده به من ماشین را می‌برم، بله سوئیچ ماشین را می‌برد، اما کدوم سوئیچ، به کدوم ماشین، هر سوئیچی هرماشینی را نمی‌برد درست است بسمه تعالی من با یک سوئیچ ماشین را راه می‌اندازم بله، به شرطی که همه‌ی ماشین درست باشد به شرطی که ماشین ماشین خودش باشه سوئیچ هم سوئیچ خودش باشد.
یک قطره اشک برای امام حسین آدم می‌رودبهشت، درست است، اما تا چه اشکی و از چه چشمی، آدم هست که اگر روزی دو لیتر هم گریه کند باز هم می‌رود جهنم، خیلی بهشت و جهنم را آسان خرج نمی‌شود کرد، زنی آمد، پز داد، در جبهه بسیجی‌ها می‌دیدند، خوابهای واقعیت دار، بعضی‌ها هم حقه بازی می‌کردند، بلند می‌شد با داد و فریاد می‌گفت: الآن امام زمان را دیدم، الآن توی همین سنگر بود، دو سه تا اینها را بردند، دو سه تا سیلی به آنها زدند، گفت: بابا کشک بود، دکان بود، افرادی هستند دکان باز می‌کنند، همین که دیدند یک چیزی واقعیت دارد، قلابیش را درست می‌کنند تا دیدند عسل خریدار دارد، عسل قلابی، تا دیدند پول خریداردارد، پول قلابی، یعنی هر چیزی واقعیت داشت پشت سر واقعیت کپی قلابیش هم درست می‌کنند ما باید مواظب باشیم، اشک قلابی داریم، یوسف را توی چاه انداختند و آمدند زارزار «وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ» (یوسف/16) زار زار گریه کردند که یوسف را گرگ خورده، این قصه را می‌گوید که مواظب باشیم گریه قلابی هم داریم، سوگند قلابی، قسم می‌خورد، والله، بالله، از دم دروغ است، چون قران می‌گوید «اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّهً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» (مجادله/16) بعضی از منافقین قسم می‌خورند تا زیر قسم کارهاشون را بکنند، به هیچی نمی‌شود اطمینان کرد، آقا ایشان حزب الله است بیا، ایشان حزب اللهی است چطور، ایشان فلان کار را کرده، خوب این کارش حزب اللهی است باقی کارهاش… مواظب باشیم.
حالا زنی پیدا شد، دکان دار، آمد گفت من دختر فاطمه زهرا(س) هستم، سید نبود، ادعای سیادت می‌کرد، ازجمله جاهایی که غیبت جایز است، اگر کسی عنوانی ندارد به دروغ عنوان به خودش می‌بندد، جایز است غیبتش را بکنی، مثلا سید نیست، می‌گوید من سید هستم، دکتر نیست می‌نویسد من دکتر هستم، راننده نیست می‌گوید من راننده هستم، اگر کسی عنوان را به دروغ به خودش ببندد، غیبت آن جایز است، زنی پیدا شد گفت من دختر فاطمه زهرا(س) هست، کذا و یک مشت زنهای عوام هم مریدش شدند، امام هادی فرمود: مگه نه این که تو می‌گویی دختر زهرا هستی، اینجا یک بیشه‌ای است یک مشت شیر توش است، ما می‌اندازیم تو رو پهلوی شیرها اگر سید واقعی باشی، حیوانهای درنده کا ریت ندارند، تا این را گفت، یک مرتبه گفت که خوب حالا، دولتم استفاد کرد، دولت، مخالف امام دهم بود. گفت آقا، یک سید دیگر، گفت آقا می‌شدیک کار بکنی خود جنابعالی، مگه نمی‌گی هر که سیدواقعی باشه، خود جنابعالی، امام دهم را بردند توی بیشه، تمام حیوانهای درنده آمدند پهلوی حضرت هادی ادب کردند، نشستند. صورتشان رامالیدند روی خاک جلوی پای حضرت بعد حضرت آمد بیرون، گفت خوب حالا هر که سید واقعی است بورد.
4- از کرامات امام علی
در امتحانات خوب روشن می‌شود. یک بچه خوشگلی زاییده بودند. تو زایشگاه نبود حالا نمی‌دانم چه جوری بود که دو تا زن سرش دعوا داشتند آن می‌گفت مال من است او می‌گفت مال من است یکی مادر واقعی بود، یکی هم مادر قلابی، امیرالمؤمنین فرمود خیلی خوب، هر جه خواست اقرار بگیرد، گفت خیلی خوب من این بچه را الآن با شمشیر نصف می‌کنم، نصفش را می‌دهم به تو، تا شمشیر را بلند کرد، آن که مادر واقعیش بود گفت نه نه، بده به او، گفت هان تو که می‌گویی بده به او، معلوم می‌شود تو مادرش هستی، که دلت بیشتر سوخت.
تو کوچه دو نفر دست به یقه شدند، یقه همدیگر را گرفتند او گفت: تو نوکر من هستی، او گفت نه خیر تو نوکر من هستی، هر دو می‌گفتند: برده¬ی من هستی، بالاخره آمدند پهلوی حضرت امیر، هر چی حضرت امیر می‌خواست از اینها اقرار بگیرد، اینها اقرار نکردند، حضرت امیر فرمود: دو تا سوراخ بکنید توی دیوار، یک سوراخ بکنید توی دیوار مثل سوراخ‌هایی که لوله بخاری رد می‌شود، دو تا سوراخ کردند توی دیوار، گفت کله‌هایتان را بکنید توی این سوراخ‌ها، اینها کله هاشان را کردند توی سوراخ، دو نفر که با هم گلاویز شده بودند هر دو کله‌شان را کردند توی سوراخ، حضرت امیر شمشیر را داد به قنبر یا کسی دیگر گفت بزن گردن آن نوکر، و برده واقعی را، تا گفت بزن، آنکه برده واقعی بود گردنش را کشید بیرون گفت خوب تو برده‌ای، پس بیا بیرون یعنی وقتهایی هست که انسان دروغگو، بالاخره رسوا می‌شود، می‌شد تا یک مدتی آدم بگوید که من کاهو کاشته‌ام ولی وقتی سبز شد معلوم می‌شود برگ اسفناج است. یعنی خود طبیعت گذشت زمان دروغگو را رسوا می‌کند.
افراد زیادی آمدند پهلوی امام که من می‌خواهم بچه دار شوم، دعا کن که بچه‌ام دختر باشد، پسر باشد، امام هادی می‌فرمود که بچه شما پسر است اسمش هم این بگذار، بچه شما دختر است، اسمش را هم این بگذار، یعنی اینها برای امامان ما چیزی نیست که بگویم امام علم غیب دارد، برای ما، امام علم غیب داشتن خیلی کار آسانی است. کارهای شریکی گاهی می‌کردند می‌آمدند از امام سؤال می‌کردند، امامان ما همه با طاغوت مبازه می‌کردند و جالب اینجاست که گاهی وقتها در دربار مرید داشتند.
متوکل عباسی طاغوتی بود که هفده بار قبر امام حسین(ع) را خراب کرد و به آب بست، هر کس که به زیارت امام حسین(ع) می‌رفت آن را می‌گرفت و شهید می‌کرد، اما همین متوکل، مادری داشت مادرش، مرید امام دهم بود نذر کرده بود که اگر خداوند فلان حاجت را بهش بدهد، مقداری پول در اختیار امام هادی(ع) بگذارد، نذرش عملی شد، مادر آن طاغوت مقداری پول تو کیسه، فرستاد برای امام هادی(ع) به طاغوت خبر دادند که امام هادی مقداری پول واسلحه دارد، شبانه ریختند منزل امام هادی(ع) رفتند دیدند یک کیسه پول است، در را باز کردند دیدند، مهرو موم مادر متوکل است، متوکل به مادرش گفت تو این پولها را فرستادی گفت: بله من مرید آقا هستم.
ما داشته‌ایم در طول تاریخ که تو کاخ فرعون بوده ولی زنش مرید موسی بوده است، در خانه متوکل مادر معتقد به حضرت هادی(ع) بوده امام هادی را تحت تعقیب قراردادن، در مدینه زندگی می‌کرد فرماندار مدینه نامه نوشت به حکومت که امام هادی یک محبوبیت دارد که چنان مردم دورش جمع شده‌اند که حکومت… تو اگر می‌خواهی حاکم باشی حق نداری امام هادی را آزادش بگذاری، امامان ما جوری بوده‌اند که هر کدام که آزاد بودند، مردم دورشان مثل پروانه جمع می‌شدند، به همین خاطر امام عسگری(ع) و امام هادی(ع) در محاصره بودند حتی امام رضا(ع) را یک سال بردنش زندان منتها نگفتند زندان و گفتند: ایشان گفته به کسی راه ندهید، خودشان امام رضا را زندان می‌کردند و بعد هم می‌گفتند که امام گفته ملاقاتها ممنوع، امامان ما اینطور بوده‌اند.
یک روز منصور دوانیقی آمد پاش را زد به زمین گفت این امام صادق(ع) مثل استخوان تو گلوی من است، نمی‌توانم بیاورم بیرون، نه می‌توانم قورتش بدهم، یعنی شیعه همیشه در تاریخ استخوانی بوده در گلوی طاغوت، اینطور نیست که فقط امام حسین(ع) با یزید جنگیده باشد، تمام امامان ما، استخوانی بوده‌اند در گلوی طاغوت، اگر استخوانی در گلو نمی‌بودند همه را شهید نمی‌کردند. تمام امامان ما را شهید کردند چون همه آنها ضدطاغوت بوده‌اند، شیعه یعنی ضدطاغوت، اینهمه سید را کشتند این هم علویون را کشتند، همه مبارزات این است و الآن هم، مسلمان واقعی نمی‌تواند با طاغوت کنار بیاید.
این که امام فرمود دو تا اسلام داریم، اسلام ناب و اسلام امریکایی می‌خواهد بگوید اسلام سازش و اسلام انقلابی، به هرحال، نوشت‌ای متوکل اگر احتیاج به حرمین داری، حرمین شریفین، اگر می‌خواهی مکه و مدینه را هم داشته باشی و این دو تا استان را هم حکومت کنید، باید امام هادی(ع) را از اینجا برداری، با بودن امام هادی(ع) در مکه و مدینه تو مرید و طرفداری نداری. یک روز برای جسارت ریختند منزل امام هادی(ع) امام دهم را آوردند توی دربار طاغوت زمان، شراب می‌خورد یک جسارت بزرگی کرد و جام شراب را به امام هادی(ع) هم تعارف کرد، ا مام هادی(ع) چند جمله گفت و بعد ظرف شراب را زد زمین و زارزار گریه کرد، یعنی گاهی طاغوت را و دل سنگ را هم به اشک می‌آوردند. داریم یه مقداری گریه کردکه آنطرف صورتش خیس شد، همین که شنیدند مردم، امام هادی(ع) از افتخارات ایرانی‌ها اینست که ایرانی‌ها مفتخرهستند که از طرفداران پروپاقرص اهل بیت هستند، همین که شنیدند امام هادی(ع) در سامرا شهید شده است، مردم از ایران و جمعیتی از اصفهان به سمت سامرا پیاده روی کردند.
5- زیارت جامعه کبیره و امام هادی
از چیزهایی که از امام هادی(ع) داریم، زیارت جامعه است، از بهترین زیارت‌ها، زیارت جامعه است در باره امام شناسی، که داریم هر امامی را که می‌خواهید زیارت کنید، این زیارت جامعه را بخوانید، تمام سیمای امامت در این زیارت هست، من چند فراز را برایتان می‌گویم، چون این از یادگارهای خوب امام دهم است، شب شهادتش آشنا شویم.
سلام می‌کند، می‌گوید‌ای امامان معصوم، سلام بر شما، که شما اهل بیت پیغمبرید، رسالت جایگاهش پهلوی شماست، فرشتگان پهلوی شما رفت و آمد می‌کنند، خزینه دار علم هستید، رهبر مردمید، ولی نعمت شما هستید، افراد نیکوکار، محور این نیکوکاران هستید، سیاستمدار مردم هستید، رکن شهرها هستید، درگاه ایمان هستید، چراغ تاریکی‌ها هستید، پرچم تقوا هستید، نمونه عقل در شماست و جانشین انبیاء هستید، شروع می‌کند یک زیارتی، زیارت جامعه و زیارت امام از کارهاش این بود چهارده سال که در نجف تبعید بود. چهارده سال، هر سالی سیصد و شصت و پنج روز، سیصد و شصت و پنج ضرب بدر چهارده، چهار پنج تا بیست تا، چهار شش تا بیست و چهار تا، بیست و شش تا، چهار سه تا، دوازده تا و چهارده تا،… پنج هزار و صد و ده حالا صد و ده را حذف کنیم چون امام گاهی از نجف، کربلایی می‌رفت، تقریبا حضرت امام، پنج هزار بار این زیارت را در حرم امیرالمؤمنین خواندند، حضرت امام تبعید بودند در عراق، هر شب ساعت هشت تا نه می‌رفتند حرم حضرت امیر، و هر شب که می‌رفتند حرم حضرت امیر، زیارت جامعه می‌خواندند. زیارت جامعه سیمای امام است و زیارت جامعه بیان امام هادی(ع) است که رهبر انقلاب مفتخر بود از کمالات و افتخارات حضرت امام این بود که توانست در مدت چهارده سال حدود پنج هزار بار این زیارت را بخواند.
6- عبدالعظیم حسنی و امام هادی
درباره اما هادی(ع) از چیزهایی که هست در باره حضرت عبدالعظیم حسنی است. همین حضرت عبدالعظیم که در شهرری است، حضرت عبدالعظیم به گفته بعضی در شهرری شهید شد، ایشان خدمت حضرت امام دهم می‌رسد، به امام هادی می‌گوید: امام دهم تعریف می‌کند می‌گوید: شما ولی ماهستی، حضرت عبدالعظیم از علما بوده، عقایدش را به امام هادی عرضه می‌کند و بعد هم گاهی که از امام دهم سؤال می‌کردند، امام دهم جواب نمی‌داد، می‌گفت بروید و از حضرت عبدالعظیم سؤال کنید. بعد حکومت ایشان را تحت تعقیب قرار می‌دهد، ایشان هم به اسم زیارت امام رضا(ع) وارد ایران می‌شود، باز در ایران احساسی می‌کند جایی است که می‌تواند جانش آرام باشد. می‌آید در شهرری ولی بالاخره باز در شهر ری گرفتار می‌شود، داریم هر کس زیارت کند حضرت عبدالعظیم را خدا ثواب زیارت کربلا بهش می‌دهد.
افرادی بودند که می‌آمدند خدمت امام که کاش ما می‌توانستیم برویم قبر امام حسین(ع)، دستمان بسته است فرمود: خیلی خوب، قبر امام حسین(ع) راه بسته است، شما زیارت حضرت عبدالعظیم بکنید، حضرت عبدالعظیم از علما و دانشمندان و از شاگردان حضرت هادی(ع) است حضرت هادی شاگردان زیادی داشت.
7- مقدسات و امام هادی
یک کسی آمد گفت: آقا من فلان مهره خطرناک را میخواهم بکشم، امام هادی دستور داد که بسیار برو بکشش، بعد یک خنجری تهیه کرد آمد گفت: ‌ای امام هادی با این خنجر خوب است بکشم، فرمود: این تو را لو می‌دهد تو اگر می‌خواهی بکشیش، این رقمی نباید بکشیش. یعنی ضمن اینکه اشک داشت و نماز شب داشت برای محو ریشه‌های کف، همچین افرادی را هم…،
یک کسی جسارت کرد به حضرت زهرا(س) پسرش آمد پهلوی امام دهم، گفت: بابام به مادرت زهرا جسارت کرده است، من می‌خواهم بکشمش، جایز است؟ فرمود: بله کسی جسارت به زهرا(س) بکند باید کشتش، منتها تو نکشش چون بابات است، جوان مرگ می‌شوی، گفت: جوان مرگ می‌شوم گناه ندارد، گفت: نه گناه ندارد، حق پدرت این است که کشته شود اما چون تو پسرش هستی کس دیگر بکشدش، فرمود: آقا من قبول می‌کنم که جوان مرگ شوم اما، نگاهم به صورت کسی که به زهرا(س) جسارت کرده است نیفتد، و پسر پدر را کشت.
به زهرا جسارت می‌کنی آمد خدمت یکنفر، صورتش خونی شده بود، شکایت کردند خدمت امام، گفت چرا صورتت زخمی است؟ گفت ایشان جسارت کرد به اهل بیت و من چون وسیله نداشتم و با انگشتام و ناخنم به آن حمله کردم. امام یک لبخندی زد و گفت: می‌کشدیش، مقدسات مقدس است. گاهی خاک مقدس است، خداوند می‌گوید موسی اینجا خاک، خاک مقدسی است «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه/12) اینجا کوه طور است کفشات را بیاور بیرون، گاهی زمین مقدس است، نام خداوند مقدس است، نام اهل بیت مقدس است، باید نام را، نمی‌گوید: «سَبَّحَ الله» می‌گوید «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى» (اعلى/1) یعنی اسم خدا را هم باید با عظمت برد سلام و صلوات خدا بر امام، هیج وقت نمیگفت: خدا. حضرت امام همیشه می‌فرمود خداوند متعال، شما دیده‌اید آیت الله جوادی آملی را، همیشه می‌گوید: خدای سبحان، خداوند متعال، خداوند عزوجل، ما گاهی وقتها، عمرمان دو ساعت، دو ساعت تلف می‌شود، اما وقتی می‌نویسیم حضرت علی، می‌نویسیم حضرت علی(ع)، می‌گیم، خوب بنویس(ع)، می‌گوید طول می‌کشه، تعاونی حساب می‌کنیم، مثل اینکه تمام عمرش بجا مصرف شده، همین یک ثانیه که می‌خواهد بنویسید(ع)، و متاسفانه بعضی از ما منبری‌ها هم خراب می‌کنیم، می‌گوییم علی گفت: مگر علی باباته که گفت، بابام گفت، ننه‌ام گفت، بگو امیرالمؤمنین فرمود: ادب نسبت به نام خدا، مکان خدا، مسجد مقدس است، امام زین العابدین در مسجد که می‌آید، در مسجد را می‌بوسد، کتاب مقدس است، مسجد مقدس است، زمین مقدس است، زمان مقدس است، ما یک مقدساتی داریم که توهین به مقدسات جایز نیست، حالا مقدسات انبیاء دیگه هم باشند همینطور است، جسارت به حضرت موسی، جسارت به حضرت مریم، افرادی که به مریم جسارت کردند قرآن اسمش را گذاشت، بهتان عظیم، توهین به حضرت موسی که شد، قرآن می‌فرماید: «فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً» (احزاب/69) از افتخارت اینست که در قرآن به انبیاء و به پیغمبرش توهین نشده است و با کمال تاسف در تورات و انجیل خیلی توهین به انبیاء شده است اگر بدانید چه توهین‌هایی در تورات شده است. آدم رفت پشت یک درخت قایم شد، خدا می‌گفت: آدم کجایی؟ آدم هیچی نگفت، قایموشکی، خدا دنبال آدم می‌گشت، آخرش خدا پشیمان شد، گفت کاش آدم را خلق نمی‌کردم، ببینید خدای تورات اینست، یعنی خدا را در سطح یک آدمی که از کار خودش پشیمان شده است، به خدا توهین کردند.
حضرت عیسی(ع) رفت مهمانی، شراب کم آمد، غصه خوردند، حضرت عیسی گفت: غصه نخورآقا جون، تمام ظرف‌ها را آب کن، من دعا می‌کنم، شراب شود، یعنی حضرت عیسی شراب ساز. خدای پشیمان، توهین به مقدسات کردن، انبیاء را تا این حد پایین آوردن، شخصیت‌های آسمانی را کوبیدن، و الآن هم قلمهایی که مقدسات را توهین می‌کند.
ما داریم که اگر مهر کربلا، اگر مهر کربلا افتاد، توی دستشویی، دیگه باید در دستشویی را بست، از آن مستراح نباید استفاده کرد، بی وضو نام اهل بیت را نباید دست گذاشت، مسجد نجس شد حق نداری نماز بخوانی، اول پاکی مسجد، مقدسات، مقدس است یعنی افراد با خواب دیدن، خیلی افراد هستند، اسم الله را به گردن می‌کنند، اگر طلا باشد برای زن اشکال ندارد ولی زن که وضو ندارد همیشه، تماس این کلمه الله با بدن زن قطعا گناه است.
امام رضا(ع) نشسته بود، نام مهدی (عج) برده شد هنوز مهدی به دنیا نیامده است، امام زمان(ع) هنوز به دنیا نیامده، گفت: نسل تو امام جواد است، بچه امام جواد، امام هادی، بچه امام هادی، امام عسگری، بچه امام عسگری، امام زمان(ع) تا امام رضا خبر شد یعنی اسم مقدس امام زمان را که شنید، امام رضا بلند شد ایستاد برای بچه‌ای که هنوز متولد نشده احترام کرد، باید مواظب باشیم، ادب نسبت به خداوند، افرادی هستند مسجد می‌آیند نمازشان را می‌خوانند مهرشان را پرت می‌کنند بابا این ریگ که نیست، مهر است افرادی هستند ذکر که می‌گویند، همچنین، سبحان، سبحان چه جور سبحان، سبحان الله، سبحان الله شما به یک پاسبان بگو پلیس پلیس جواب نمی‌دهد.
یک کسی مصاحبه کرد از رادیو گفت رهبر تو کی است؟ گفت رهبر ما اوشین است. گفت: حضرت زهرا، پس نیست، گفت حضرت زهرا نیست، گفت حضرت زهرا برای آن زمانها رهبر بوده است، فوری حضرت امام فرمود، آن زنی که این حرف را زده است اگر با توجه بوده است کذا، و آن کسی که این حرف را از رادیو پخش کرده است اگر با توجه بوده، کذا، که بعد رفتند گفتند غرضی نبوده، تصادفی بوده است، جسارت به مقدسات مشکل است و، کار متوکل بود، کار وهابی هاست.
وقت نماز مغرب ممکن است چند دقیقه‌ای دیر شده باشد ، و ما باید نماز بخوانیم و به نظرم چند دقیقه‌ای دیر شد، که حالا انشاء الله فضیلت اول وقت را درک کنیم. چند تا دعا کنیم، خدایا به مقام محمد و آل محمد معرفت ما را نسبت به خودت و قرآن و اولیاء زیاد بفرما، رهبر ما، کشور ما، امت ما، عقاید و ناموس و نسل ما، مرز و بوم ما حفظ بفرما، ایمان کامل، بدن سالم، فکر بلند، قلب پاک، رزق حلال، اولاد صالح، علم مفید، عمر مبارک نصیب ما بفرما، قلب حضرت مهدی(ع) برای همیشه از ما خشنود بفرما، من چند هفته است که نماز جمعه یادتان نرود را خودم یادم رفته است. البته حالا باید بگم که نماز جمعه یادتان نرود.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment