امام علی (علیه السلام)، نامه به مالک اشتر – 27

موضوع بحث: امام علی(علیه السلام)، نامه به مالک اشتر-2
تاریخ پخش: 69/01/10

بسم اللّه الرحمن الرحیم

نامه امیرالمؤمنین است براى تشکیل حکومت، و روش حکومت دارى و مردم دارى.
1- امام علی(ع) فرمانروایی و تواضع
«هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَجِبَایَهَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَهَ بِلَادِهَا»(نهج‌البلاغه/ نامه 53)، «هَذَا» یعنى این نامه «مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ» این نامه اى است که امر کرد. به او «أَمَرَ» یعنى آئین نامه بخش نامه یعنى این نامه نصیحت و شوخى نیست و تو مأمورى که به این نامه عمل کنى «هَذَا مَا أَمَرَ به» این امر به تو است. کى امر کرد، عبدالله على امیرالمؤمنین جالب اینست که حکومت اسلامى حاکمش در ضمن اینکه امیر است، خودش را عبد می‌‌داند. و این از امتیازات اسلام است که بزرگان ما هر چه بزرگتر می‌‌شوند عبودیت‌شان بیشتر مى‌شود. حضرت امام (ره) وقتى مرجع تقلید شد فرمود دست مراجع را می‌‌بوسم مرجعیتش شکوفاتر شد فرمود دست بقالها را هم می‌‌بوسم. گفتند: روح ‌منى خمینى، بت شکنى خمینى فرمود: به من رهبر نگویید من خدمتگزارم، گفتند: تا خون در رگ ماست خمینى رهبر ماست. فرمود: رهبر من همان بچه 13 ساله‌اى است که به خودش نارنجک می‌‌بندد.
گفتند: خدایا خدایا تا انقلاب مهدى فرمود: اى کاش من یک پاسدار بودم هرچه عظمت بیشتر است، تواضع بیشتر است.
ماه‌ رمضان نگاه کنید به مناجاتها، اولیای خدا چقدر اشک مى‌ریزند این عبدالله وقتى آدم عبدالله شد پرواز می‌‌کند قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «إِنَّ مَنْ توَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّه»(کافی/ ج‌2/ ص‌122).
هرگز نخورد آب زمینى که بلند است. کسى که تواضع کند خدا او را بالا می‌‌برد. «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‌» (اسراء/1) منتهى «بِعَبْدِهِ» چون عبد بود او را معراج بردند.
دو تا پیش نماز به هم تعارف مى‌کردند او می‌‌گفت تو بخوان(برو جلو) او می‌‌گفت تو برو جلو. یکى می‌‌خواست با اینها شوخى کند، گفت آقا خیلى با هم شوخى نکنید. حمد و سوره هر دوتان که درست است عدالت هم که هیچکدام ندارید.
دنیا که چیزى نیست آخرت هم که به این پزها نیست بنابراین براى چه پز می‌‌دهى براى دنیا یا براى آخرت اما دنیا قرآن می‌‌گوید او می‌‌رود «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» (بقره/72) هر چه پز بدهى خدا تو را لو مى‌دهد. قیامت هم که خدا می‌‌گوید «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق/9) پس هم توى دنیا لو می‌‌دهد و هم توى آخرت پس براى چى، پس همانى که هستیم باشیم.
2- امام علی و مأموریت مالک اشتر
«هَذَا» این عهدنامه (امر) مأموریت به تو داده می‌‌شه باید عمل کنى چى: «مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ» منتها امیرالمؤمنین خوب این عهدنامه را امیرالمؤمنین به کى می‌‌دهد مالک ابن حارث مالک اشتر.
گفتیم اشتر کسى است که پلک چشمش پائین آمد. چون در یکى از جنگ‌ها ترکشى به قول ما حادثه اى زخمى خورده بود که چشم مالک اشتر کمى پائین بود شاید به این دلیل باشد.
این نامه سیستم حکومت دارى و مردم دارى است که امیرالمؤمنین به تو می‌‌دهد که «فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ» کى «حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ» چون به تو می‌‌خواهم ولایت مصر را بدهم «وَلَّاهُ مِصْرَ» یعنى امیرالمؤمنین ولیکن استاندار را باید ولى امر تعین کند «وَلَّاهُ» یعنى والى می‌‌کنم تو را والى مصر.
3- مأموریت جمع مالیات‌ها
مصر هم در آن زمان از مناطق پرجمعیت و متمدن. مصر غیر از کوفه و نجف و اینها بود. مصر از مناطق بسیار حساس بود. مأموریت:
1- جبایه خراجها باید مالیات جمع کنى. حکومت اسلامى می‌‌گوید باید مالیات بدهى، آخر این یعنى چه آقاى قرائتى تو را خدا توى تلویزیون این مالیاتى‌ها اینقدر ما را اذیت نکنند. چشم مالیاتى‌ها مردم را اذیت نکنید. اما خوب مردم شما هیچى نمى‌خواهید بدهید یعنى حضرت عباسى شما می‌‌آیى داخل مغازه، خیابان، بازار 500 تا1000تا 5000 هزار کمتر یا بیشتر گیرت مى‌آید، مفت مفت گیرت مى‌آید. آخر این پاسبانى که شب در خانه‌ات یا روى پشت بام خانه‌ات را باز کردى این پول نمى‌خواهد، این لوله کشى خانه‌ات پول نمى خواهد. اینکه کارمند شهردارى مى‌آید پشت در خا‌‌نه‌ات و خیابان وجوى را تمییز مى‌کند این پول نمى‌خواهد. پلیسى که جلوى ترافیک را مى‌گیرد پول نمى خواهد. همینطورى صبح بیایى در دکانت را باز کنى و دو هزار ببرى و برى بگى هیچى از ما نمى گیرند، نمى شود که. آخر این 500 تومانى که تو گرفتى البته اذیت نباید بکنى اما اینطور هم نیست این 500 تومان تو بخاطر اینکه دیشب تو خوابیدى مرز را یک عده نگه داشته‌اند جاده‌ها را یک عده نگه داشته‌اند توى شهر بچه هاى کمیته بوده‌اند بچه هاى شهربانى بوده‌اند پشت در خانه‌ات را رفتند پشت بام بازار پست داده‌اند آبش برقش امنیش و صبح هم تو پاشدى 500 تومان گیرت آمده 10 تومانش راه بده این «جبایه» است منتهى من توى کلمه «جِبَایَهَ» چهار تا حرف دارم:
1- جبی از مجتبى است می‌‌گویند امام حسن مجتبى(ع) جبی یعنى انتخاب «جِبَایَهَ خَرَاجِهَا» یعنى مالیات را انتخاب کن یعنى نگذار آشغال به تو بدهند پول حسابى از آنها بگیر. اگر هم می‌‌خواهى ذکات بگیرى گوسفند شاخ شکسته و دم بریده نگیر(جبایه از مجتبى است) یعنى مالیات باید یک چیز خوب باشد.
2- از این جمله معلوم می‌‌شود که پول باید در مرکز جمع شود وگرنه نگو آقا پول بده خودت خرج خیابان‌ها کن مثل گندم‌ها در سیلو پولها باید یکجا جمع شود. این «جِبَایَهَ خَرَاجِهَا» چهار تا اصل توى این هست: خراج یعنى مالیات.
1- تمرکز مالیات در صندوق مرکزى
2- انتخاب مالیات
3- می‌‌گوید اگر خواسته باشى مردم بدهند نمى آیند بدهند، به مردم بگوئیم خودتان بیاید بدهید. البته یک مشت میوه‌ها وقتى رسیدند می‌‌افتند اما بعضى میوه‌ها تا درخت را تکان ندهى نمى افتد. ولذا می‌‌گوید «جِبَایَهَ» برو بچین میوه‌اش را «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً» (توبه/103) برو بگیر. مالیات گرفتنى است پس برو بگیر، خوبش را هم بگیر، پول هم متمرکز شو و مسئولیت تو یکى است.
حاکم وظیفه‌اش چیست؟ گرفتن مالیات چون توى جامعه سه رقم آدم داریم 1- پر درآمدها 2- کم درآمدها 3- بى درآمدها حکومت باید از پر درآمدها بگیرد به کم درآمدها و بى درآمدها بدهد.
بعضى عقیده دارند که از اول نگذاریم این پر درآمد بشود چنان جیره بندى کنیم و نگذاریم کسى چیزى گیرش بیاید. این سیاست غلط است چون یک کسى نوآورى، ابتکار دارد، البته پر درآمدى چند رقم است، پر درآمد به حق، پر درآمد ناحق. اگر ناحق پر درآمد شده احتکار بگیر جلویش را کم فروشى بگیر، دزدى بگیر، رشوه بگیر، خیانت بگیر، اگر به ناحق پردرآمد است جلویش را بگیر اما یک وقت پر درآمد به حق است، خطاط است، خطش خوب است، ابتکار دارد، هنر دارد. جلوى هنرش را نگیرید بگذارید رشد کند بعد از او مالیات بگیرید به نفع طبقه بى درآمد و کم درآمد. بگو آقا نمى شود مردم را به خودشان واگذار کنیم یکى از تجار می‌‌گفت آقاى قرائتى شبهاى عید شیرنى می‌‌گرفتم پشت ماشین می‌‌گذاشتم تمام بچه هاى روستایى را به آنها نقل مى‌دادم به همه یکى یک روسرى می‌‌دادم کفش می‌‌دادم گفتم خیلى خوب خودت را مطرح می‌‌کردى اسلام نمى خواهد تاجر به فقیر پول بدهد. براى اینکه فقیر تا تاجر را دید. می‌گوید: سلام علیکم خدا سایه‌ات را از سر ما کم نکند، تو که پول دارى به فقیر، فقیر بله قربان گو می‌‌شود. بگذار پول یکجا جمع شود جهاد سازندگى برود مدرسه، برق، تلفن و. . . بگذار خدمات، حکومتى باشد به مردم تا فرد در مقابل فرد اظهار ذلت نکند.
«جِبَایَهَ خَرَاجِهَا» پول باید یک جایى متمرکز شود از مرکز باشد ذلت در آن نباشد بله قربانى در آن نباشد «جِبَایَهَ» انتخاب باشد مالیات گرفتنى است.
4- درآمدهای حکومت اسلامی
من درآمدهاى حکومت اسلامى را فشرده می‌‌گوئیم:
1- انفال یکى از 114 سوره قرآن انفال است. «انفال» جمع «نفل» است و «نفل» یعنى زیادى و به نماز «نافله» مى‌گویند «نافله» یعنى نمازى که زیادى است یعنى جز واجبات نیست. در خانه مى‌گویند غذا را نفله کرده یعنى زیادى دارد مصرف می‌‌کند، نافله، نفل، انفال.
انفال، جنگلها، دریاها، بیشه‌ها، معدن‌ها، این‌ها همه جزء درآمد هاى حکومت اسلامى‌اند.
2- یکى از درآمدهاى حکومت اسلامى جزیه است حالا جزیه چیست؟
حکومت اسلامى خرج دارد وچون اقلیت هاى مذهبى از امنیت حکومت استفاده می‌‌کنند از طرفى در خرج هم کمک نمى‌کنند، اسلام گفته در عوضش اینها جزیه بدهند. مثلا مسلمان خمس مى‌دهد یهودى مى‌گوید من اصلا خمس مسلمان را قبول ندارم و خمس نمى‌دهم زکات را قبول ندارم، پس تو باید یک پولى بدهى، چون بالاخره اگر بناست خیابانى آسفالت شود و پولى گرفته می‌‌شود مسلمانه نامش خمس است و آن را جزیه می‌گویند.
چرا مى‌گویند جزیه. کلمه جزیه یعنى مجزى یعنى این پول مجزى از خمس است. یا یعنى جزاى کیفر کفرش است.
حالا این از دیوانه و خل و زن و کودک گرفته نمى‌شود اما از دیگر افراد گرفته مى‌شود. این مربوط به حکومت اسلامى است. یک وقت اقلیت هاى مذهبى وضعشان خوب است بیشتر مى‌گیرد و مانند خمس نیست که خمس 100 به بیست است. بنابراین جزیه را حکومت ممکن است هر سال یک تصمیم بگیرد.
3- یکى دیگر از درآمدهاى حکومت اسلامی خمس است که خمس باید مصرف ایتام سادات شود و این جا باید این مطلب را بگویم آقایان کسانى که خمس نمى دهند مال یتیم مى‌خورند. چون قرآن می‌‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‌ وَ الْیَتامى‌ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ» (انفال/41) باید صرف یتیم‌ها بشود و کسى که خمس نمى‌دهد. دم افطار دارد افطار می‌‌کند این دارد مال یتیم‌ها را می‌‌خورد و قرآن مى‌گوید کسى که مال یتیم بخورد در شکمش آتش است. یعنى مال یتیم روز قیامت بصورت تجس عمل این لقمه اى که مال یتیم در آن هست این آتش است در شکمت با آتش افطار نکن. بگو آقا آیه خمس مربوط به غنائم جنگى است اتفاقا فخر رازى(عالم درجه یک اهل سنت) در تفسیرش دارد المنار دارد آلوسى دارد شیعه و سنى گفته‌اند خمس مخصوص غنائم جنگى نیست مربوط به «کُلِّ مَا أَفَادَ النَّاسُ» از ابوالحسن(ع) نقل شده در کافى که فرمود: «فِی کُلِّ مَا أَفَادَ النَّاسُ مِنْ قَلِیلٍ أَوْ کَثِیرٍ»(کافی/ ج‌1/ ص‌545) هر چى که گرد آمده هر که پس انداز دارد توى صندوق قرض الحسنه یا پهلوى کسى بعضى می‌‌گویند پولم دستم نیست خوب پهلوى کسى است. ولى اگر بگویند چى دارى مى‌گوید اینقدر دارم هرکس پولى جمع کرده خمسش را بدهد. تکرار می‌‌کنم کسى که خمس ندهد مال یتیم در مالش است.
بعضى‌ها فکر می‌‌کنند خمس مال میلیاردرها است نه یک کسى 150 هزار تومان پول توى بانک دارد ولى یکسال از آن گذشته باید 30هزار تومانش را بدهد نگویید کم می‌‌شود. در نهج البلاغه می‌‌فرماید زکات که می‌‌دهید کم نمى شود «وَ الزَّکَاهَ تَسْبِیباً لِلرِّزْقِ»(نهج‌البلاغه/ حکمت‌252) یعنى خیال نکن نه کات که می‌‌دهى کم می‌‌شود این رزقت اضافه می‌‌شود مثل درخت انگور اگر شاخه‌اش را کم کنند بارش بیشتر می‌‌شود قرآن مى‌فرماید «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ» (طلاق/7) هرکس درآم‌دش داغون است پول بدهد. هر وقت بى پول شدید پنج تومان بندازید داخل صندوقهاى کمیته امداد. حدیث داریم که هرکس در مضیقه مالى قرار گرفت به فقیر کمک کند، چون کمک تو راه کمک را باز مى‌کند.
4- یکى از درآمدها طسق است شاید این کلمه را کم شنیده باشید طسق چیه؟
خدا رحمت کند شهید محمد باقر صدر در کتاب «اقتصادنا» مى‌گوید: طسق این است که گاهى طرف خمس وزکات را داده مثل همین مالیات هایى که اداره دارایى می‌‌گیرد طسق یعنى اینکه حکومت اسلامى می‌‌بیند با خمس و زکات مملکت اداره نمى شود می‌‌گوید خیلى خوب هر شینى سالیانه 20 تومان بگیرید عوارض نوسازى فلان مقدرا طسق یعنى اینکه بازار پر درآمد‌ها بنفع تعادل بگیریم. یکى از مالیاتها فیع است به هر حال برویم سراغ عهدنامه.

5- مأموریت جهاد با دشمنان
هذا(این عهدنامه) چیزى است که امر کرده به او عبدالله امیرالمؤمنین به مالک اشتر «حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ» وقتى ولایت مصر را داد به او. مأموریت چیست 1- جمع کردن مالیات جنس خوب تمرکز مالیات.
2- و «وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا» درباره این هم چند جمله اى صحبت کنم ولى براى اینکه در این ماه رمضان امسال یک هدیه اى نثار روح شهدا بشود چون ما حرفش را می‌‌زنیم آنها جهاد را انجام دادند و چه چیز بهتر از هدیه از اینکه ثواب صلواتى را هدیه کنیم.
«وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا» من در بحث جهاد اهمیت جهاد را نمى خواهم بگویم اما فقط یک نکته بگویم اینهایى که جبهه نمى روند پنج دسته هستند. پنج دسته را هم قرآن می‌‌گوید 1- منافقان 2- ترسوها 3- رفاه طلب‌ها 4- شکاکها 5- واجب کفایى که ما در سنگر دیگرى خدمت می‌‌کنیم.
آیه در مورد منافقین «لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً» (توبه/47) منافقین جبهه هم بیایند دسته گل آب می‌‌دهند بهتر این است که نیایند. می‌‌گویند یک آدم بسیار زشتى دید بچه توى قنداق دارد گریه می‌‌کند، بغلش گرفت و گفت جانم، جانم! بیشتر بچه گریه کرد چون خیلى قیافه‌اش زشت بود هر چه می‌‌گفت جانم بچه بیشتر گریه می‌‌کرد یک شخصى گفت: آقا صلاح ‌بر این که شما بچه را بر زمین بگذارید و اگر این کار را بکنید آرام می‌‌شود اتفاقا همین طور هم شد منافقین به قدرى زشت صفتند که اگر بیایند توى جبهه جز اینکه با دشمنان ما اطلاعات رد و بدل کنند، کار دیگرى ندارند.
قرآن می‌‌فرماید: «لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً»، «ما زادُوکُمْ» زیاد نمى کنند براى شما، مگر اینها کار شما را کنند می‌‌کند. درباره ترسوها قرآن می‌‌گوید مسلمانند اما عجب مسلمانی هستند «یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللَّهِ» (نساء/77) چنان می‌‌ترسند از مدرم انگار از خدا می‌‌ترسند.
رفاه طلب‌ها را قرآن می‌‌فرماید: می‌‌خواهند بروند مرخصى تا وقتى می‌‌بینند عملیات می‌‌شود فورى بوى عملیات که آمد می‌‌گویند آقا من خواهرم عروس می‌‌شود زنم می‌‌خواهد وضع حمل کند. یک مرخصى به ما بده. على اى حال بعد هم می‌‌گوید من رفتم جبهه گربه شاخم زده و این جایم هم 16بخیه خورده به هر حال دست و پا می‌‌زنند براى اینکه فرار کنند. قرآن می‌‌فرماید «یَسْتَأْذِنُک» (توبه/45) یعنى مرخصى می‌‌گیرند «أُولُوا الطَّوْلِ» (توبه/86) یعنى رفاه طلب‌ها یک عده شکاکند می‌‌گویند می‌‌دانى اینها می‌‌روند جبهه ولى معلوم نیست جنگى باشد اینها مانور است قرآن می‌‌فرماید «لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ» (آل عمران/167) اگر بدانیم عملیات هست می‌‌رویم ولى فعلا اینها مانور است. برویم عیادت، آن شبى که عمل جراحى می‌‌کنند می‌‌رویم عیادتش آقا برویم مسجد نه وقتى قرآن سر بگیرند می‌‌رویم حالا فعلا «الغوث، الغوثها» را بخوانند دم بزنگاه می‌‌رویم. طفره می‌‌روند «لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً» فعلا هنوز زود است.
یک عده هم واجب کفایى آدم خوبى هستند اما می‌‌گویند: خوب مگر نگفته‌اند حالا بیاید جبهه، اون که رفت از من دیگه ساقط است یک کار دیگر می‌‌کنیم که قرآن در اینجا می‌‌فرماید «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً» (نساء/95).
مالک از مردم پول بگیر براى اینکه باید خرجى جنگ را داد اول می‌‌گوید مالیات دوم می‌‌گوید خرجى جنگ «جِبَایَهَ خَرَاجِهَا» مالیات را جمع کن حکومت پول می‌‌گیرید براى چى براى اینکه «وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا» حکومت از مردم پول می‌‌گیرد براى اینکه اماکانات رزمى‌اش را تأمین کند و 3- «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» یعنى چى. کارهاى خدماتى معنایش (استصلاح‌اهل) است مثلاً سالم سازى جامع (استصلاح‌اهل) یعنى یک کارى بکنیم که مردم صلاح‌ پیدا کنند.
6- مأموریت اصلاح و سالم‌سازی جامعه
راه سالم سازى جامعه.
1- تشویق و تنبیه یعنى اگر خواستید جامعه اى خوب شود باید خوبها را تشویق کرد. اگر بخواهیم جامعه را به خیر بکشانیم باید تشویق کرد بگویند آقا هر جوانى یک دوره قرآن حفظ کند یک ساختمان 3میلیون تومانى به اسمش می‌‌کنیم.
خدا رحمت کند ایت الله شهید سعیدى را گفت اگر بفهمم کسى کل قرآن را حفظ است مى‌روم محضر و خانه تهرانم را به اسمش ثبت می‌‌کنم. یک روز از مسجد داشت بدون عبا می‌‌آمد گفتند آقا عبایت کو؟ گفت داشتم از خیابان می‌‌آمدم دیدم یکى می‌‌لرزید گفتم خدا روز قیامت می‌‌گوید او داشت می‌‌لرزید تو هم عبا داشتى و هم قبا خوب یکى را به او می‌‌دادى. اگر ما بیاییم یک شهرک بسازیم براى آنهایى که قرآن حفظ هستند تمام بچه‌های خوش استعداد ما عوض جدول و روزنامه می‌‌روند قرآن حفظ کنند چونکه می‌‌بینند پدرش هشتاد سال دوید یک خانه یک میلیون تومانى نتوانست بخرد می‌‌گوید من که جوان هستم استعدادم هم که خوب است یک دوره قرآن حفظمى کنم یک خانه بنامم می‌‌شود آنوقت خانه هم که داشته باشم یک طبقه آنرا اجاره می‌‌دهم زن هم می‌‌گیرم درآمد هم دارم زندگى هم راه می‌‌افتد اگر می‌‌خواهید جامعه را به سوى خیر بکشانید تشویق بستن مراکز فساد، جلوگیرى از بى حجابى، کشف و استخدام نیروهاى خوب توسعه مراکز فرهنگى براى کودکان یک برنامه براى جوانان یک برنامه ما نباید بچه‌ها را رها کنیم بگویید امور تربیتى مگر امور تربیتى چند نفرند 20 الى 30هزار نفر و بیست سى هزار نفر مگر می‌‌توانند 12-13 میلیون را تربیت کنند و مگر دوات چقدر پول به امور تربیتى می‌‌دهد پولى که بدن به امور تربیتى براى تربیت بچه‌ها اگر تقسیم بر بچه‌ها و روز‌ها کنند هر بچه اى 10 ریال می‌شود با 10 ریال می‌‌شود آدم تربیت کرد!
(استصلاح‌اهل) یعنى چه: یعنى چهار نفر که باغ دارند و استخر دارند به امور تربیتی بدهند و بگویند آقا باغ ما روزها شنبه دوشنبه، پنج ساعت در اختیار شما، امور تربیتى هم اینها را توى باغ بیاورد.
اگر می‌‌خواهید بچه‌ها هرزه نشوند باید بروند توى باغ بگردند. پدرشان که باغ ندارد، مدرسه هم که باغ ندارد پس آن تاجرى که باغ دارد و درش را قفل می‌‌کند و یک سگ را هم یم آورد و به باغبان هم می‌‌گوید هر بچه‌اى سرو کله‌اش پیدا شد هم سگ را به جانش بنداز هم دسته بیل را این رقمى استصلاح ‌اهل نمى شود.
اگر می‌‌خواهید نسل نو واقعا اصلاح‌شود باید یک مقدارى توسعه کتابخانه‌ها نمایشگاها بکوشید.
وقتى ریختند با مهمانهاى لوط لولط کنند حضرت لواط نگفت بى حیا پررو برو گم شو فرمود: «هؤُلاءِ بَناتی‌» (هود/78) بیاید من یک دختر دارم بهت می‌‌دم بیا داماد خودم بشو من دخترم را به تو عقد می‌‌کنم من دخترم را به شما میدهم به شرطى که شما لواط نکنید. اگر خواستید جلوى لواط را بگیرید باید جلوى ازدواج را شل کنید. خدا وقتى می‌‌خواهد به حضرت آدم بگوید گندم نخور فرمود «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ» (بقره/35) آدم حوا هرچه دل تنگت می‌‌خواهد بخور ولى این یکى را نخور متاسفانه آخرش هم همان یکى را خوردند. یعنى اگر خواستى بگویى «لا تَقْرَبا» اول بایستى گفت «کُلا» اول گفت این را بخور بعد گفت آنرا نخور اول بایستى گفت «هؤُلاءِ بَناتی‌» بیا ازدواج بکن بعد بگو لواط نکن. «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» یعنى آقایانى که باغ دارند باغشان را در اختیار بچه‌ها بگذارند براى جوانها چه کار کرده‌ایم؟ چه امکاناتى؟
7- تولید و زیباسازی و بهبود وضع ظاهری
4- بعد «وَ عِمَارَهَ بِلَادِهَا» یعنى شهر را آباد کنید معادن استخراج کنید. تولید را بالا ببرید این طرح‌کار طرح‌خوبى بود. یعنى هرکسى هنرى داشته باشد.
اشکال مملکت ما این است که هرکسى دیپلم گرفت بیل را زمین می‌‌گذارد، دیپلم ضد بیل و چکش است لااقل یک جوان اگر هیچ هنرى نداشته باشد باید برق کشى بلد باشد هنرى ندارد باید یک پیراهن بتواند بدوزد اگر الآن کسى بتواند 30کیلو برنج آب بدهد و بپزد هزار تومان بهش می‌‌دهند.
یک جوان 82 کیلو وزنش است می‌‌گوید یک 10 تومان بده می‌‌خواهم سرم را اصلاح کنم اه! 82 کیلو و زنته پول سلمانى‌اش را از پدرش می‌‌گیرد این بى عرضگى جوان است «عِمَارَهَ بِلَادِهَا» یعنى برویم دنبال کار حضرت امیر(ع) صد هزار هسته خرما را فرمود صد هزار خرما است «عِمَارَهَ بِلَادِهَا» یعنى همین کارى که جهاد سازندگى می‌‌کند یعنى برویم دنبال کار شهر سازى تعمیرات مزرعه سعى کنیم کار خودمان را خودمان انجام دهیم کفش خودمان را خودمان وصله کنیم کارهاى خانه را خودمان انجام دهیم. آقا گرانیه؟ چی شده؟ می‌گوید: رفتم یک آبگرمکن گرفتم آنرا بستند صد تومان گرفته صد تومان هنر او نیست هنر بى عرضگى خودت است 10 تومان حق آن کارگر است، 90 تومان چون تو بى عرضه‌اى ما پول بى عرضه‌گی‌مان را تقصیر مردم می‌‌گذاریم.
گفتیم 4 جمله مأموریت حاکم اسلامى است 1- گرفتن مالیات 2- مسئولیت امنیت منطقه 3- توسعه فرهنگ سازى و ایجاد اماکانات رشد فکرى و فرهنگى براى جامعه 4- تولید، کار، آباد کنیم، اصلاح‌کنیم.
آینده تمام کشورها به سراغ این پیامها خواهند آمد. اگر می‌‌خواهیم روى پاى خودمان بایستیم باید خرج کنیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment