امام علی (علیه السلام)،نامه به مالک اشتر-7

موضوع بحث: امام علی(علیه السلام)، نامه به مالک اشتر-7
تاریخ پخش: 16/1/69

بسم الله الرحمن الرحیم

یکى از خطراتى که حکومت دارد احساس غرور است، هرکسى پست گرفت، پست باد و غرور می‌آورد. حدیث داریم هرکس با کسى رفیق است و رفیقش پستى دارد و به جایى رسید، اگر یک دهم رفاقت قبلى‌اش را با تو حفظ کرد باز هم آدم خوبى است. یعنى تا نه دهم آن کارى نیست «فَلَیْسَ لَکَ بِصَدِیقِ سَوْء» (وسائل‌الشیعه/ج12/ص124)
1- پرهیز از غرور و فخرفروشی
«إِذَا أَحْدَثَ لَک» (بحارالأنوار/ج33/ص599) اگر زمان پیدا شد براى تو چیزى که تو در آن هستى اگر براى تو حالتى پیدا شد «مِنْ سُلْطَانِکَ»(بحارالأنوار/ج33/ص599) از سلطنتى که پیدا کردى «أُبَّهَهً» ابهتى.
امان از بشر اگر این بشر بتواند با قوطى کبریت پز بدهد دست بردار نیست ، اگر هیچ جایى گیرش نیامد بالاخره یک جایى پیدا می‌کند براى پز دادن. یک جایى شخصى چند آفتابه داشت هرکس می‌آمد چند تومان پول می‌داد و یک آفتابه بر می‌داشت یک چوب بلند دستش گرفته بود هر که می‌خواست آفتابه بردارد مى‌گفت: آن یکى را بردار ما هرچه نگاه کردیم دیدیم آفتابه‌ها یک جور است وقیمتش هم یکى است، این چرا هرکس میخواهد آفتابه را بردارد مى‌گوید: آن را برندار، آن یکى را بردار؟ گفت این آقا دنبال پز می‌گردد هر کجا گشته جایى را پیدا نکرده و چون ریاست طلب بوده جایى گیرش نیامده اینچین شده است.
این خصلت در بچه‌ها هم هست، گاهى شکلات می‌گیرى می‌آورى خانه، یک بچه کوچک یکى بر می‌دارد می‌گوید این مال من بعد همه را می‌خواهد و حاضر نیست می‌گوید شکلاتها را به من بدهید من یکى یکى به شما می‌دهم. اى استاندار اگر ابهتى گرفتى باد غرور تو را گرفت، تنظیم باد کن. مثل لاستیک ماشین راه غرور نمایى این است «فَانْظُرْ» نگاه کن «إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ» ببین ملک خدا فوق تو چقدر است؟
حضرت امام(ره) به مرحوم شهید رجایى(ره)گفت: آقاى رجایى نگویى سیزده میلیون به من راى داده‌اند تو چیزى نشدى شدى رئیس جمهور و ایران و رئیس جمهور ایران چیزى نیست. ایران یک تکه از آسیاست، آسیا چیزى نیست یک تکه از کره زمین است، کره زمین یک قطعه از منظومه شمسى است، منظومه شمسى یک قطعه از فلان کهکشان است، فلان کهکشان یک قطعه از. . . برو ببین بعد می‌گویى چیزى نیست.
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید آسمان اول در مقابل آسمان دوم مثل یک حلقه است نسبت به بیابان آسمان دوم نسبت به آسمان سوم مثل یک حلقه است نسبت به آسمان چهارم و همینطور تا آسمان هفتم. آن وقت نگو من آیت الله هستم، من فارغ التحصیل هستم. چیزى نیست «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85) همه بیسوادید. خدا می‌فرماید همه شما با همه علم‌تان بى سواد هستید. نگو خانه ما چند متر است. قرآن می‌فرماید کل کره زمین متاع دنیا قلیل.
2- یادآوری عظمت خدا و دوری از غرور
امام می‌گوید: اگر یک وقت ابهتى تو را گرفت خیالى تو را گرفت نگاه کن به عظمت خدا، نگو آقا ما نماز خواندیم نماز ما. . . چنین و چنان بود. یک قت آدم می‌گوید: ما ماه رمضان تمام نافله‌ها را انجام دادیم تمام دعاها را خواندیم، راست مى‌گویى قرآن می‌فرماید: خداوند میلیون‌ها فرشته دارد که «یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ» (فصلت/38) دائماً سبحان الله می‌گویند و خسته نمى شوند حالا شما امسال در رکوع به جاى یک سبحان الله دو سبحان الله گفتى. اگر یک وقت باد تو را گرفت که من امسال دو سبحان الله گفته‌ام، حساب کن فرشته ها «یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ» شبانه روز تسبیح می‌گویند ولى خسته نمى شوند. بنابراین سلطنت غرور و خیال می‌آورد، ابهت می‌آورد و هر وقت به این شکل شدى نگاه کن به قدرت خدا، ببین خدا فوق تو چقدر قدرت دارد.
«وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِک» (بحارالأنوار/ج‌33/ص 599) ببین قدرت خدا نسبت به تو خیلى بیشتر از قدرت تو به خودت است. شما الان قدرت ندارید دید خودتان را تغییر بدهید اگر تا چند مترى می‌بینى همین که هست دندان یا قد خودتان را خواسته باشید تغییر دهید ما که چیزى نیستیم. خدا بارها براى غرور زدایى گفته است که چیزى نیستیدهمه جمع شوید نمى توانید یک مگس خلق کنید یک مگس چیزى بردارد و فرار کند همه جمع شوید نمى توانید از او بگیرید.
نماز شب خوانده اى، آبى که وضو گرفتى از کى بود، چه کسى تو را از خواب بیدار کرد، چه کسى به تو توفیق داد مسلمان شدى؟ چه کسى توفیق داد علاقه به نماز داشتى؟ هدایتت از چه کسى بودِ «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُد» بلند شدنمان، نشستنمان هم از خداست.
مى گویند امام زین العابدین(ع) لباس شیک پوشید و رفت توى کوچه یک مقداری راه رفت برگشت خانه وبه خانمش فرمود همان لباسهاى دیروزى را بیاور گفت: چرا، لباس خیلى شیک است. امام فرموده: رفتم توى کوچه از بس لباسم شیک بود «فَکَأَنِّی لَسْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ» (وسائل‌الشیعه/ج5/ص37) مثل اینکه من دیگر امام سجاد دیروزى نیستم، این لباس دارد روح‌من را به هم میزند.
اگر یاد عظمت خدا بیفتى غرور پیدا نمی‌کنی. به امام سجاد(ع) گفتند خیلى عبادت می‌کنى. فرمود: اگر عبادت على علیه السلام را ببینید چه می‌کنید. اگر دیدى طلا دارى باد تو را گرفت ببین کوه ها طلاهایى دارد که تو ندارى. آقاى قرائتى بله تو قدر خودت را بدان الحمد لله شما وقتى حرف می‌زنى بیست میلیون یا 5 میلیون آدم استفاده می‌کند، حالا این خیلى براى من مهم است البته لطف خداست اما من نباید خیال کنم اگر مردم از حدیث من استفاده می‌کنند این نشان دهنده من است. اگر ابهت و باد تو را گرفت «فَانْظُرْإِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ»(بحارالأنوار/ج33/ص599) نگاه کن به ملک خدا چقدر بزرگ است، عظمت ملک خدا را تو ببینى یک مقدار کوچک می‌شوى.
3- آثار توجه به ضعف و احتیاج خود
اگر خیال می‌کنى زمین خانه‌ات بزرگ است برو پهلوى هواپیما سوار شو هرچه بروى بالا خانه‌ات کوچک می‌شود.
امام علی(ع) در ادامه می‌فرماید: «فَإِنَّ ذَلِکَ» اگر یاد عظمت خدا بیفتى می‌بینى که «فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِک» یعنى پائین می‌آورد غرور تو را یاد عظمت خدا کن غرور من می‌شکند «وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِک» (غرب) یعنى تندى، آن تندى را که داشتى جلویش را بگیر مثل آدمى که تب می‌گیرد پایش را با آب سرد می‌شورند همینطور هم یاد عظمت خدابیفت تا باد توى کله تا بد غرور بشکند.
«وَ یَفِی إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِک» اگر یاد عظمت خدا بیفتى، برمی‌گردد به سوى توآنچه که فرار کرده از عقلت پیداست. آدم وقتى غرورگرفت عقلش می‌پرد.
شخصى نمى رفت شناسنامه بگیرد خلاصه گفتند باید بروى بگیرى. گفت: آخر من هر چه نگاه کردم دیدم خودم هیچ ابن هیچ ابن هیچ هستم. به چیزى ناز نکنید.
انسان در دنیا وابسته به چیست؟ بند به مال، اولاد، فامیل، دوست، زبان به چه کسی می‌نازى به هرکس می‌نازى اینها قیچى می‌شود. قرآن می‌فرماید: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مال» (شعراء/88) این نخ پاره می‌شود «وَ لا بَنُونَ» (شعراء/88) «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُم» (ممتحنه/3) «لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى‌ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى‌» (احقاف/33) «وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» (مرسلات/36) تمام انسان می‌شود تنها این بندو بحث‌ها پایش به جایى بند نیست.
اینها در مورد غرور سلطنت بود حالا ممکن است یک کسى بگوید ما که شاه و وزیر نیستیم. چرا کسى در یک مدارى یک کسى ممکن است رو حساب اینکه قهرمان کشتى است، یا بهترین گل زن است، یا اینکه رئیس کدخداست، آدم‌هایى هستند که خودشان ضعیفند بچه‌هایش به جایى رسیده احساس غرور می‌کند و وجود بچه هایش براى او یک ابهت می‌آورد. از یکى از علما نقل شد که یادداشتهاى زیادى داشت آخر عمر گفته بود حاضرم تمام یادداشت‌هایم آتش بگیرد یک قدم به خدا نزدیک شدم. به امیرالمؤمنین(ع) گفتند یا على(ع)خیلى جان می‌کنى و زحمت می‌کشى، چرا اینقدر خودت را خسته میکنى؟ حضرت امیر(ع) دو بار فرمود: والله. ما زود می‌گوییم: والله! امیرالمؤنین(ع) زود نمی‌گوید والله. فرمود: والله قسم اگر بدانم یکى از کارهایم قبول شده اینقدر خودم را دلخسته نمى‌کنم. دوباره فرمود: والله نمى‌دانم یکى از کارهایم قبول شده یانه؟ امیرالمومنین دوبار با کلمه(ولله)مى فرماید نمى دانم کارهایم قبول شده یا نه. این نمازى را که شما می‌خوانید پیش یک طلبه بخوانید 6 تا غلط از آن می‌گیرد پیش یک آیت الله بخوانید 9 تا غلط می‌گیرد و پیش یک فرشته بخوانید 20 تا غلط می‌گیرد این نمازى را که شما میخوانید تا پیش خدا برود چیزى از آن باقى نمى ماند.
4- آثار خوب حوادث و تلخی‌ها
غرور عقل را می‌پراند، یکى از خوبی‌هاى حوادث و تلخی‌ها این است که غرور آدم را می‌شکند. حدیث داریم مرگ و مرض وفقر خوب است گاهى مرگ و مرض و فقر آدم را می‌شکند خیلى شیرین است که انسان متوجه شود کسى به کسى نیست، اگر یک وقت مردم به تو بى اعتنایى کردند از همان بى اعتنایى درس بگیر بخودت بگو‌خیلى به مردم تکیه نکن.
در مکه جایى هست در یک فرسنگى مکه به نام مثلاً هر حاجى باید سه روز آنجا باشد، هوا داغ بود چون که بیابان است و چادر آنجا. من دمپایى پوشیده بودم (چونکه آنجا در حال احرام است نباید کفش بپوشد) بند کفشم پاره شد و دمپایى از پایم رفت کف آسفالت حدود 50 درجه داغ پابرهنه شدیم و وسط آسفالت هى راه می‌رفتیم و بالا پریدیم. چون اگر عادى راه می‌رفتیم کف پایمان می‌سوخت، کاروانهاى ایرانى می‌گفتند این آقاى قرائتى است که توى تلویزیون است سلام علیکم می‌گفتم سلام علیکم. خیلى از کاروانها ما را دیدند ما هم مثل مرغ در ماهی‌تابه بال بال می‌زدیم و یکى یک دمپایى به ما نداد. خیلى براى من شیرین بود از این شیرین‌تر براى من این بود که وقتى ما رفتیم شن پرتاب کنیم(یک جایى هست در مکه که باید 7 تا شن پرتاب کنى) مثل زمان شاه بود که شاه‌ مى‌رفت خارج تخم مرغ به ماشینش می‌انداختند، این نشان تنفر بود ما هم باید 7 تا سنگ پرتاب کنیم. این رمز تنفر است. 7 تا سنگ ما 6 تا داشتیم. یک سنگ کم آوردیم. آنجا هم خیلى تنگ است ، نزدیک بود خفه بشوم آخرش هم 6 تا انداختیم چون دیدم الآن داخل جمعیت می‌میرم. یک سنگ می‌خواستم. هرچه گفتم آقا ما آقاى قرائتى هستیم یک شن به ما بدهید، یک سنگ به ما ندادند چقدر زیباست آدم نسخه دستش باشد و داروخانه‌ها به او دارو ندهند به آن تلفن می‌کنى پول نمى‌دهد به آن تلفن می‌کنى عیادت نمى‌آید. این تلخی‌ها شیرین است. آدم یادش باشد که یکروز او را روى یک تخت می‌گذارند توى مرده شور خانه و بعد هم قبر، پسر با دست خودش پدرش را قبر می‌گذارد و هیچ کاری به دستش نمى‌آید. آدم اینها را یک خرده یادش باشد که یک خرده بى پروا دنبال گناه نرود و حواسمان را جمع کنیم. باید با خدا رفیق شد و هیچ چاره دیگرى نیست. «یَا أَنِیسَ مَنْ لَا أَنِیسَ لَه»، «یا سند من لا سند له» (در دعای جوشن کبیر داریم. یادت باشد همانطورى که ماست سردیت می‌کند، خرما می‌خورى. یا کاهو سردیت می‌کند فورى کشمش می‌خورى. مواظب باشید روحتان خراب نشود. امام زین العابدین می‌فرماید: این لباس در من اثر گذاشته است. چهار مرتبه برایت چاى درست می‌کنند احساس می‌کنى زنت نوکرت شده کلفتت شده، چاى را درست کن بیار ببینیم! تا می‌بینى غرور تو را گرفت بلند شو و اتاق را جارو بزن تا غرورت بشکند.
«إِیَّاکَ وَ مُسَامَاهَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِه» (مستدرک‌الوسائل/ ج13/ ص160) نکند درعظمت خدا با خدا رقیب بشوى(مساماه) یعنى بلند پروازى کنی. نکند تو هم مثل خدا خواسته باشى در عظمتش بلند پروازى کنى و تشبه خودت را شبیه خدا کنى و لباس خدا گونه به خودت نپوشان.
«فَإِنَّ اللَّهَ مُذِلُّ کُلِّ جَبَّارٍ» (مستدرک‌الوسائل/ ج13/ ص146) خداوندآدم هاى جبار را ذلیل می‌کند. «وَ مُهِینُ کُلِّ مُخْتَال‌» (مستدرک‌الوسائل/ ج13/ص146) آدمى که کله‌اش باد دارد و غرور دارد، پایینش می‌آورد. اگر خودت خودت را آرام نکنى خدا می‌زند توى سرت و آرامت می‌کند. مثل اینکه اگر خمس ندهى خداوند جانت را می‌گیرد و همه مالت را دیگران می‌برند و می‌خورند منتهى اگر خداوند جانت را بگیرد و مالت و وارثت برسد هیچ ثوابى براى تو نمى نویسند با دست خودت بده تا قبول شود.
5- انواع تکبر
انواع تکبر، تکبر در مقابل خدا، تکبر در مقابل رسول خدا، و تکبر در مقابل مردم.
تکبر در مقابل خدا «إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِه» (مائده/82) در مقابل خدا گردن کلفتى نکنید. در مقابل همه سرشان پائین است امریکا شوروى و. . . اما در مقابل خدا نه آقا جان این نهارى را که می‌خورى، در ماه رمضان بگذار غروب بخور. اینقدر که آدم نبایدپهلوى شکمش رودربایستى داشته باشد به شکمت بگو آقا دو ساعت صبر کن.
نقل شده امیرالمؤمنین(ع) آمد دکان قصابى گوشت بخرد دید پول توى جیبش نیست رفت. گفت: آقا چرا رفتى؟ فرمود: پول ندارم. گفت: آقا خواهش می‌کنم گوشت را امروز ببرید، فردا پول بدهید. حضرت فرمود: به جاى اینکه بگویم قصاب فردا پولت را می‌دهم، می‌گوید شکم فردا گوشتت را می‌دهم. اینقدر که آدم نباید اسیر باشد.
تکبر در مقابل پیغمبر(ص): «أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا» (مؤمنون/47) اصلا ما بیایم ایمان بیاوریم به این چوپان؟ «أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا» (انعام/53) خدا این را پیغمبرش کرده است در مقابل پیغمبر تکبر می‌کنند. البته ریشه تکبر احساس حقارت است ، چون همیشه وقتى آدم پز می‌دهد که احساس کند کم دارد و می‌خواهد با پز دادن کمبود خودش را جبران کند ماشین قراضه را رنگ می‌زنند و می‌فروشند حضرت امام فرمود هرکس احساس تکبر کند از داخل چیزى ندارد. شیطان 6 هزار سال عبادت کرد بخاطر یک تکبر سقوط کرد. حتى انبیاء هم حق تکبر ندارند.
در قرآن داریم که «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً» (آل عمران/79) پیغمبران هم حق ندارند بگویند «کُونُوا عِبادا» (آل عمران/79) شما بنده ما باشید اینطور نیست که حالا من که آقا هستم بگویم بیا بنشین خانه بى زحمت سبزى‌ها را پاک کن. آقا هستى ولى من نوکر تو که نیستم. این طور نیست من که مکانیکم به شاگردم بگویم اتاق را جارو بزن او آمده مکانیکى یاد بگیرد نه اینکه اتاق را جارو بزند. البته حساب خود استاد جداست. خود بچه خواست جارو کند آدم احترام استادش را می‌گیرد. البته ما که استادیم یا یک تخصصى داریم حق نداریم. به پیغمبرش می‌فرماید: شما که پیغمبرى حق ندارى مردم را بنده خودت بدانى.
6- پرهیز از غرور با مراقبت همیشگی
انسان باید خیلى مواظب باشد هروقت غرور او را می‌گیرد، زود غرور زدایى کند. گاهى آدم چیزى را بغل کند و ببرد خانه و لو اینکه می‌تواند آنرا پشت ماشین بگذارد وقتى وارد می‌شود می‌رود آن بالا می‌نشیند می‌بیند که غرور دارد بیاید و پائین بنشیند. صف اول دارد به تو غرور می‌دهد، صف آخر بایست. اگر من هر وقت وارد شدم خواستم آقایى کنم یک مرتبه هم بخارى را روشن کنم و کار خادم را انجام دهم.
اوایل انقلاب می‌آمدیم تهران برنامه برای تلویزیون پر می‌کردیم، بعد هم می‌رفتیم شوش واز آنجا سوار می‌شدیم می‌رفتیم قم. سوار اتوبوس که شدم رسیدیم به بهشت زهرا. خواستم بگویم براى شادى روح‌شهدا صلوات ختم کن. دیدم این در‌ شأن من نیست، من حجه الاسلام هستم. گفتم: بى انصاف تو خودت، تلویزیونت، انقلابت همه مال شهداست. بلند شو بگو صلوات بفرست. هى بلند شدم دیدم خجالت می‌کشم، نشستم. خلاصه من هى بلند شدم و نشستم. مسافر‌ها گفتند: چی شده؟ من نمى توانستم بگویم که چه شده و مشکل چیست؟ بالاخره از بهشت زهرا رد شدیم من آخرش بلند شدم و گفتم صلواتى بفرست، ولى دیگر رد شده بودیم. فهمیدم علم من به من تکبر داده است و اینکه می‌گویند علم حجاب است، همین است.
خدا رحمت کند آیت الله طالقانى را می‌گفت علم حجاب است می‌دانید یعنى چه؟ اگر یک چراغ روشن کنى و در شب بیاورى بیرون بخاطر این چراغى که روشن کرده اى ستاره‌ها را نمى‌بینى، نه اینکه یک چراغ است اگر چراغ را خاموش کنى ستاره‌ها را می‌بینى. اما تا این چراغ روشن است ستاره‌ها را نمى بینى. یعنى گاهى علم نور است اما همین نور گاهى باعث می‌شود ستاره‌ها را نبینى. گاهى آدم دو کلمه درس می‌خواند دیگر بسیارى از حق‌ها را نمى بیند.
حضرت امام(ره) در نامه اى که به دخترش نوشته می‌فرماید حجاب‌هاى ظلمت و حجاب‌هاى نور. یعنى گاهى بى سوادى حجاب است گاهى باسوادى و خلاصه راهى براى نجات نیست جز اینکه خودمان، خودمان را حفظ کنیم.
وقتش این است که دعا کنیم همانطورى که در دعاى کمیل آمده است «مِنْ أَیْنَ لِیَ الْخَیْر».
من که نمى توانم خودم را درست کنم بى سوادى یک گیر است با سوادى یک گیر.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment