امام علی (علیه السلام)، شب قدر

موضوع بحث: امام علی(علیه السلام)، شب قدر
تاریخ: 05/03/65

بسم الله الرحمن الرحیم

ببیننده‌ها شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بحث را می‌بینید می‌خواهیم درباره علی بن ابیطالب و فضائل حضرت علی که شب ضربت خوردنش شب نوزدهم است، کمی صحبت کنیم. در این نیم ساعت و چند دقیقه و یک ساعت و صد ساعت هم نمی‌شود در رابطه با گوشه‌ای از فضائل حضرت علی(ع) صحبت کرد. هرکس از علی چیزی می‌نویسد، نه اینکه علی را معرفی می‌کند، بلکه سواد خودش را مطرح می‌کند. یعنی اگر من پنجاه ساعت درباره عظمت و بزرگی حضرت علی صحبت کردم، به این معنا نیست که حضرت علی پنجاه ساعت فضیلت دارد. یعنی سواد من بیش از این 50 ساعت نیست. بعضی درباره سید رضی می‌گویند که ایشان کسی است که نهج البلاغه و خطبه‌هایش را جمع کرد. پس او کسی است که نهج البلاغه را به وجود آورد. یکی از دوستان فاضل می‌گفت: نه! سید رضی کسی است که نهج البلاغه او را ساخت.
امروز برنامه روی این محور است که چه دستی باعث شهادت حضرت علی(ع) شد. همه می‌دانید چه کسی حضرت را کشت. اما امروز می‌خواهیم بحث کنیم چه چیزی کشت و نه اینکه چه کسی کشت.
1- چرا علی (ع) کشته شد؟
شهید کیست؟ امیرالمومنین علی(ع) قاتل کیست؟ «ابن ملجم» اما چرا کشت؟ «روی حساب یک خط فکری و یک دید کج» و ما می‌خواهیم راجع به آن خط فکری بحث می‌کنیم و اشاره به خوارج می‌کنیم. چه چیز عامل شهادت حضرت امیرالمومنین (ع) شد نه چه کسی؟ حتماً باکلمه خوارج آشنا هستید. خوارج از کجا پیدا شدند؟ حرفشان چه بود؟ و قصه به کجا کشیده شد تا حضرت علی شهید شد؟
جنگ صفین شروع شد. بین امیرالمؤمنین(ع) و معاویه(لعنت الله). هر دو هم نمی‌توانند حق باشند. این فکر غلطی است که می‌گویند: حرف هر کس که صحابی پیغمبر است، درست است. «أَصْحَابِی فَقُولُوا بِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِی فِیکُمْ کَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَیِّهَا أُخِذَ اهْتَدَى وَ بِأَیِّ أَقَاوِیلِ أَصْحَابِی أَخَذْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ»(معانی‏‌الأخبار، ص‏156) ما «اهدیتم» را قبول نداریم. همه اصحاب پیغمبر خوب نیستند. یعنی قرآن این مطلب را می‌گوید. چون در میان اصحاب پیغمبر منافقین هم بودند، که دهها آیه درباره مذمت منافقین است. بنابراین اگر بگوییم هر که صحابی پیغمبر است یا هر کس پیغمبر را دیده و با او مصاحب کرده است و با پیغمبر گفت و شنود داشته است. آدم خوبی است، اشتباه است. پس این قرآن مجید که این همه می‌گوید کسانی آمدند به تو گفتند و رفتند، بعضی از آنها منافق هستند، مواظب باش! منافقین چنین توطئه می‌کنند. اینهمه که خدا به پیغمبر می‌گوید مواظب منافقین باش. مگر منافقین جزء اصحاب پیغمبر نبودند؟ منافقین که از آسمان چهارم نیامنده بودند. پس در اصحاب پیغمبر خوب هست، بد هم هست. این درست نیست که بگوییم هرکس پیغمبر را دید آدم خوبی است.
زن‌های پیغمبر همه مثل هم نبودند. این آیه قرآن است که می‌فرماید: «فإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً»(احزاب/29) برای درجه یک‌ها اجر است. برای خوب‌ها اجر است. اینکه می‌گوید برای خوب‌ها اجر است، پس پیداست همسران پیغمبر هم، دریک سطح نبودند. خلاصه این عقیده ماست و ما آنرا از قرآن می‌گیریم چون متن قرآن است که همه کسانی که با پیغمبر بودند، یک شکل نبودند.
اگر بنا باشد بگوییم تمام اصحاب پیغمبر خوب هستند، معنایش این است که بگوییم هم معاویه خوب است و هم علی خوب است. دو خوب که با هم دعوا نمی‌کنند. حق درهم فرو می‌رود و تضاد ندارد. آب با آب سرو صدا ندارد و در هم ادغام می‌شوند. اما کف را می‌بیند که با هم درگیر می‌شوند. باطل مثل کف است و حق مثل آب است. آب، آب را جذب می‌کند. بنابراین تمام درگیری‌ها یا بین دو باطل است و یا بین حق و باطل است. دو حق هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنند. رهبر عزیز انقلاب فرمود: اگرهمه انبیا باهم دریک شهر باشند. هیچ نزاعی پیش نمی‌آید. اگر من با کسی دعوا می‌کنم. ناخالصی‌هاست که باعث دعوا می‌شود. قرآن می‌فرماید همینکه اهل بهشت به هم می‌رسند «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً»(واقعه/26) به هم سلام می‌کنند. بنابراین تضاد یا بین حق و باطل است، یا بین باطل و باطل. بین حق و حق درگیری نیست.
به هر صورت جنگ صفین پیش آمد و خیلی طول کشید. البته گاهی جدی می‌شد، گاهی شل می‌شد. گاهی داغ می‌شد، گاهی سرد می‌شد. آتش بس می‌شد، ولی با تمام فراز و نشیب‌ها مدت جنگ صفین حدود چهارده ماه طول کشید. رهبر یک فرقه امیرالمؤمنین علی(ع) و رهبر گروه دیگر معاویه است. فرمانده حضرت علی بود، مالک اشتر هم یک فرمانده نظامی قوی بود اما عمر و عاص که مشاور معاویه بود، همینکه دید در آستانه سقوط هستند، در جنگ صفین هم خاطره زیاد است. مثلا یک منطقه آبی بود. هر وقت حضرت علی آنجا را می‌گرفت. می‌گفت: به معاویه آب بدهید، اما هر وقت آنها پاتک می‌زدند و آب را می‌گرفتند، می‌گفتند: به لشکر علی آب ندهید. و وقتی آدم با کربلا مقایسه می‌کند که لشکر علی به لشکر معاویه آب داد اما پسر معاویه، یزید آب را روی پسر علی بست، به پستی و خباثت آن‌ها بیشتر پی می‌برد.
2- پیدایش و به وجود آمدن خوارج
در جنگ صفین مسائل بسیاری وجود دارد و ریزه کاری‌های تاریخی زیاد است. من فعلاً می‌خواهم به مناسبت شب نوزدهم بگویم چه دستی و چه خطی علی(ع) را به شهادت رساند. چون دل آدم به درد می‌آید. من امروز صبح مطالعه می‌کردم، دیدم از ابن ابی الحدید نقل شده است، مرحوم شهید مطهری نقل می‌کند که وقتی می‌خواستند علی را بکشند، گفتند: چون کشتن علی ثواب دارد، شبی بکشیم که بیشتر صواب داشته باشد. گفتند شب نوزدهم حضرت علی را بکشیم چون احتمال دارد شب قدر باشد و آن عبادت سنگینی است. یعنی چگونه فکر آدم چنین منحرف می‌شود که کشتن علی نزد آن ثواب است و این ثواب را می‌خواهد در شب نوزدهم ببرد. قصه چیست؟ مسئله خیلی مهم است. عامل فکر انحرافی است. گاهی غرض نیست، آدم خوبی است اما نمی‌فهمد یا کج می‌فهمد. و آیا الان در جامعه ما خوارج هستند یا نیستند و نمونه‌ها و نشانه‌های خوارج چیست؟ من کمی از سیمای خوارج می‌گویم. در جامعه خودمان مشابه داریم یا نداریم و بعد در شب قدر به خدا پناه ببریم. جزء دعاهای شبهای قدرمان این باشد که خدا یا به ما عافیت بده چون از یکی از بزرگان سوال می‌کنند که شب قدر چه دعایی بکنیم. می‌گوید: برای عافیت دین و دنیا دعا کنید. حالا پس بامن باشید که می‌خواهم خط فکری خوارج را بگویم. چون ابن ملجم از خوارج بود. آن فکری که علی کشتن را کار خوب و خدمت به خلق می‌داند. خدمت به خلق را کشتن بهشتی می‌داند. کشتن اشرفی و مدنی و صدوقی و دستغیب و اینها را خدمت به خلق می‌داند و بزرگترین عبادت می‌داند و می‌گوید علی را شب نوزدهم بکشیم که ثوابش بیشتر باشد. آدم چگونه اینطور فکر می‌کند؟
جنگ صفین پیش آمد بین معاویه و امیرالمؤمنین چهارده ماه طول کشید. مشاور معاویه عمر و عاص و سیاستمداری بسیار خطرناک بود. در لحظاتی که نزدیک بود سقوط کند، آمد و طرحی به معاویه داد. گفت: قرآن‌ها را بر سرنیزه‌ها کنید. وقتی این کار را کردید به لشکر علی می‌گویید: ‌ای مردم شما با قرآن دعوا می‌کنید. هر چه قرآن می‌گوید. یک حکم تعیین کنید. اینها قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و یکمرتبه لشکر حضرت علی تا کاغذ دیدند، دست از کار کشیدند. گفتند ما نمی‌جنگیم. گفتند: آخر چرا؟ گفتند: چون اینها قرآن بر سر نیزه کرده‌اند. اینها مسلمان هستند.
کسانی داریم که فکر و طرحشان ارزش ندارد و اصلا نمی‌فهمند ولی خوب هستند. آدم داریم که می‌گوید: ما که به جبهه می‌رویم، مسلمان، مسلمان را می‌کشد. آنها هم می‌گویند: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» همه که حزب بعث نیستند. خیال می‌کنند ما وقتی به جبهه می‌رویم و عراقی‌ها را می‌کشیم به عنوان عراقی یا به عنوان مسلمان می‌کشیم. نه به عنوان عراقی می‌کشیم و نه به عنوان مسلمان. برای ما عراق و ایران مطرح نیست. ما در نماز نمی‌گوییم «السلام علینا و علی الایرانیین» و بر سفید پوست‌ها و بر هر که نفت دارد، می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ» خط فکری ما روزی پنج بار در نماز اعلام می‌شود که ما به آب و خاک و اینها کار نداریم. همه مرزهای اسلامی برای ما مهم است. این خط بندی‌هایی است که بوده است. ما به عراق کاری نداریم. مسئله اینست که ما نه به عنوان عراقی می‌کشیم که «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»(حجرات/10) و نه به عنوان اینکه آنها می‌گویند «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» مسأله این است که اینها بازوهای صدام هستند. صدام بازوی ابر قدرتهاست و مساله براندازی و انحلال نظام جمهوری اسلامی است. یک دیدهای پست وپایینی است. کسی می‌گفت: شما که بردیوار خانه مردم می‌نویسی مرگ بر شاه این آجر در مالکیت شخصی است و این مالکیت معتبر است. این آجر خانه من است. باید در بزنی و اجازه بگیری اگر اجازه دادند بنویسی وگرنه نباید بنویسی تصرف در ملک غیر حرام است و گناه دارد. می‌گفتیم آقا مالکیت شخصی درست است اما یک سوال: اگربنا باشد شاه سقوط کند. راهی هم جز این نداریم. برای سقوط یک رژیم طاغوتی گور پدر آجر خانه تو. مصلحت چنین است که شاه سقوط کند. می‌گویی نمی‌دانم این شیشه و فلان دیوار مالکیت شخصی دارد یا نه، خوب این محترم. بر پدر و مادر آن که بخواهد ذره‌ای دین را تغییر بدهد لعنت. اما یک مصلحت مهم است که اگر بناست کاغذ زیرپا بیفتد یا فرق علی شکافته شود. هزار قرآن باید پاره شود تا فرق علی شکافته نشود. چون این قرآن صامت است و علی(ع) قرآن ناطق است. در صفین قرآن را برسر نیزه کردند. حضرت علی هر چه گفت: قرآن ناطق من هستم من طبق وحی جنگ می‌کنم. گفتند: نه! این قرآن است. جز کلمه احمق هیچ لقبی به اینها نمی‌شود داد. گفتند: یا به مالک بگو برگردد یا ما همین الان تو را می‌کشیم. با شمشیر برهنه ریختند تا علی را بکشند و حضرت علی به مالک پیام داد که اگر می‌خواهی علی را زنده ببینی جنگ را رها کن. مالک برگشت و گفت: آقاجان در آستانه سقوط بودند. کمی بیشتر ادامه می‌دادیم خلاص می‌شدیم. امام فرمود: گیر مردمی نفهم افتادم. گیر یاران مقدس احمق افتادم.
گفتند: حکم! حضرت فرمود: خودم. گفتند: نه! فرمود: مالک. گفتند: نه! حتماً حکم باید ابوموسی اشعری باشد. او هم یک آدم خنگ بود ولی حکم معاویه یک آدم سیاستمدار به نام عمروعاص بود. حضرت علی(ع) خیلی مظلوم بود. بین طرفدارانی بود که بر او شمشیر کشیدند. بی‌خود نیست که حضرت علی این همه ناله می‌کند. حضرت علی می‌گوید: «قُبْحاً لکُمْ»(المناقب، ج‏4، ص‏110) روی شما سیاه باد. به طرفدارانش می‌گوید به دلم خون کردید. بین شما سوختم. «قَاتَلَکُمُ اللَّه»(نهج‏‌البلاغه، خطبه 27) خدا شما را مرگ بدهد ‌ای بی اصل‌ها. چه کردند با او که حضرت علی را سوزاندند. بقدری او را اذیت کردند که همین که شمشیر خورد، فرمود: راحت شدم و رستگار شدم. چقدر علی باید بسوزد. حضرت علی درباره فکر کج بسیار سوخت. کج فکری خیلی حضرت را سوزاند. بالاخره وقتی ماجرای حکم تمام شد. فرستاده معاویه سر فرستاده امیرالمومنین را کلاه گذاشت. البته فرستاده حضرت علی نبود. فرستاده مردم بود. بعد فهمیدند غلط کرده‌اند. هی گفتند: «استغفرالله» آمدند و گفتند: یا علی! تو هم بگو «استغفرالله» بگو بد کردم. گفت: من که بد نکردم. من گفتم جنگ را ادامه بدهید. شما، مشتی احمق گفتید که قرآن حاکم است و حکمیت خواستید. والا من که طرفدار جنگ بودم. طرفداران دوشنبه حضرت علی سه شنبه به او گفتند: «کافر». بعد هم گفتند استغفار کن حضرت علی گفت طوری نیست «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» چون استغفار طوری نیست. حدیث داریم رسول خدا روزی هفتاد مرتبه بدون ارتکاب به گناهی استغفار می‌کرد چون استغفار عبادت است. اما شما می‌گویید بگو اشتباه کردم. نه من اشتباه نکردم. شعار جنگ جنگ تا پیروزی از آن من بود. شما بودید که فشار آوردید که باید حکمیت شود. گفتند کافر شدی بعد گفتند معاویه هم کافر است. بعد اینها خروج کردند و اسم اینها را خوارج گذاشتند.
جنگی که امام با اینها کرد، نهروان بود. نهروان جایی است بین کوفه و بغداد. چهار فرسخی بغداداست. حضرت علی(ع) سفارش این خوارج را می‌کند. می‌گوید: این خوارج منافق نیستند. کافر هم نیستند. مسلمان احمق هستند. منافق نیستند یعنی آن را که می‌گوید، باور دارد. کافر هم نیست. می‌گوید «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اما ساده اندیش هستند. مسلمانان فریب خورده هستند. فریب قرآن سر نیزه را می‌خورند. فریب تیپشان را می‌خورند. ولذا حضرت علی حقوق اینها را قطع نکرد. به خوارج و مخالفین خود رحم می‌کرد. حتی یکبار در مسجد به امیرالمؤمنین جسارت کردند نفرین کردند و گفتند: خدا علی را بکشد. «العیاذ بالله» به علی نفرین می‌کردند ولی او فرمود: حقوقشان را بدهید. بعد می‌گفتند: آقا اینها تو را نفرین می‌کنند چرا حقوقشان را قطع نمی‌کنی؟ فرمود: اینها خرهستند.
ما یکبار در تلویزیون خر گفتیم. آنرا پاک کردند. گفتیم: چرا پاک کردید؟ گفتند: در تلویزیون زشت است. گفتیم: قرآن می‌گوید: «کَمَثَلِ الْحِمارِ»(جمعه/5) حمار یعنی الاغ. تازه اگر الاغ برود و شکایت کند که چرا اسم مرا روی اینها گذاشتید حق دارد. حقوق اینهارا قطع نکرد. دوازده هزار نفر بودند و فکرشان این بود که هر کس گناهی بکند، کافر است به مجرد اینکه کسی گناهی می‌کرد می‌گفتند: کافر است. ولی قیافه هایشان خیلی مقدس بود.
کسی با حضرت علی راه می‌رفت و کسی در خانه با آهنگ قرآن می‌خواند. آیاتی درباره نماز شب و سجده و تحجّد و عبادت می‌خواند. کسی که همراه حضرت علی بود پایش لرزید و گفت: یا علی ببین از داخل این خانه چه صدایی بلند است. فرمود: گیج نشو. بعد که درجنگ با خوارج در نهروان بودند، به او فرمود: این همان است که آنچنان قرآن می‌خواند.
یک خوک دیدند وخواستند بکشند. گفتند ممکن است اگر این خوک را بکشیم مفسد فی الارض شویم. فساد در زمین است. بگذار خوک بچرد. خرمای هرزه‌ای را که از درخت می‌افتد می‌گفتند شاید شبهه شرعی داشته باشد و از فکر کج بر نمی‌داشتند.
امام حسین را در کربلا می‌کشند. بعد در کوفه می‌نشینند که آیا خون پشه پاک است یا نجس؟ ابن ملجم از این خوارج بود.
3- خصوصیات خوارج
1- ظاهر مذهبی داشتند. برادرها و خواهران به ظاهر مذهبی فریب نخورید. نگوئید او خوب است از روی ظاهرش «إعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»(أمالى مفید، ص‏3) این جمله خیلی قشنگ است. سزاوار است هرمسلمان و هر دختر و پسر دبیرستانی این جمله را حفظ کنند. «إعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»(أمالى مفید، ص‏3) این جمله باید شعار شود. اگر حق را بشناسید، اهلش را هم می‌شناسید. یعنی بدانید برای همیشه راستگویی درست و غیبت نادرست است. اگر گفتید غیبت حرام است، گیریم قرائتی غیبت کرد، او روحانی و معلم قرآن است. خوب باشد. آن کار باطل است و من هم که آن باطل را انجام دادم باطل هستم. کار به لباس و ریش و عمامه و اورکت و مسجد و انجمن اسلامی کار و. . . نداشته باشید. در جنگ جمل گفتند آخر چطور می‌شود مثل فلانی و فلانی و فلانی باطل باشند؟ حضرت علی فرمود: نترسید! ممکن است همه آنها باطل باشند. به فلان جوان می‌گوییم سیگار نکش می‌گوید: فلانی هم می‌کشد. خب اشتباه می‌کند. هیچ وقت آدم‌ها را حساب نکنید. معیار را حساب کنید که حق یا باطل است. بعد از روی معیار آدم‌ها را بسنجید. اینها ظاهری بسیار مقدس داشتند.
ابن عباس می‌گوید پیشانی خوارج یعنی قاتلین علی از سجده ورم کرده بود. اسرار را می‌دانستند چون در بطن مسلمان‌ها بودند. خود این یک ضربه اساسی بود. یکی هم شعارهای تندی که بر علیه امیرالمؤمنین می‌دادند. حضرت علی داشت صحبت می‌کرد یکمرتبه شعار دادند «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل»(خصائص‌‏الأئمه، ص‏113) این شعارخوارج است هیچ کس حق حاکمیت ندارد، مگر خدا. جز خدا کسی حق حکم دادن و حکومت ندارد. حضرت علی (ع) فرمود: درست است شعار حق است اما «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل» حرف، حرف خوبی است اما مراد و مقصودشان باطل است.
پس نشانه خوارج: 1- قیافه مقدس 2- شعار تند و عالی 3- تعصب نابجا 4- جهل مرکب یعنی هم منحرف بودند و هم نمی‌دانستند که منحرف هستند. اگر کسی بداند که نمی‌داند بالاخره می‌رود بپرسد. وای برکسی که نمی‌داند و نمی‌داند که نمی‌داند و اینها جهل مرکب داشتند. اگر کسی خودش را از امام برتر بداند، جزءخوارج است. قرآن می‌فرماید: خودتان را بر پیغمبر مقدم ندانید و جلوتر نروید.
4- خاطره‌ای از تندروی
از دفتر امام یکی از مسئولین می‌گفت: امام فرموده بود فلانی نزد من بیاید. ماهم دم در سپردیم امام اجازه فرمودند فلانی بیاید. می‌گفت: وقتی می‌خواست بیاید، جلویش را گرفتند. یک نفر گفته بود شما کجا می‌روید. گفته بود من قبلا از امام وقت گرفتم. گفته بود امام نمی‌داند خط تو چیست. گفته بود: امام می‌داند و با همین خط فکری می‌خواهد با من صحبت کند. خلاصه تسلیم نشده بود. یعنی امام اجازه می‌دهد، بنده و امثال بنده جلو راهش را می‌گیریم که چرا امام به ایشان اجازه داده است. یکی از اصحاب نزد امام آمد و گفت: اگر بفرمایی این طرف این سیب حرام است و آنطرف حلال من قبول می‌کنم. یعنی ما باید تسلیم امام باشیم. چون امام تسلیم خداست. در یکی از مصاحبه‌ها که زمانی تلویزیون هم پخش کرد. به مناسبت سالگرد تبعید امام به کویت و فرانسه و. . . گفته بود: کوتاه بیایید. امام گفته بود: من حق کوتاه آمدن ندارم چون حق من نیست که کوتاه بیایم. مسأله شخصی نیست که بگذرم. حکم خدا این است که باید اینطور کرد. ما باید تسلیم امام باشیم چون امام تسلیم خداست.
خدا آیت الله شهید صدر را رحمت کند. نقل شده که گفته شما در امام ذوب شوید. در امام آب شوید، همینطور که امام در اسلام آب شد. او فدای اسلام شد و شما هم فدای امام شوید. اینها امیرالمومنین را تهدید کردند که باید آتش بس بدهی. وقتی او گفت اواخر جنگ است و پیروز می‌شویم. یک عده احمق آمدند و گفتند: نه! بعد هم گفتند یا آتش بس بده یا تو را می‌کشیم. خدا جوان‌های حزب اللهی ما را سلامت بدارد. که در دهن این طرز تفکر می‌زنند. ولی علی (ع) مظلوم بود. می‌گفتند یا تو را می‌کشیم یا دستور به آتش بس بده. حضرت علی پیغام داد به مالک که اگر می‌خواهی مرا سالم ببینی برگرد. اگر کسی از رهبری مسلمانان منحرف شد، همینکه کسی می‌گوید قرآن می‌خواهیم ولی مفسّر نمی‌خواهیم، می‌پذیرد. ولذا حضرت علی می‌فرماید: با تقدس این احمق‌ها به قرآن استدلال نکنید، چون هر طور می‌شود قرآن را معنی کرد. قرآن را هرکس می‌تواند طبق سلیقه خودش معنا و تفسیر به رای کند. بنابراین استدلال قرآنی با خوارج نیاورید. چون اینها قرآن را هر طور که بخواهند تفسیر می‌کنند. شما با سنت پیغمبر با اینها بحث کنید، حضرت علی فرمود: دو گروه کمرم راشکستند، یکی عالمین دریده و بی حیا و دیگری عالمی که بی تقوا باشد. مراد از مقدس جاهل که کمر حضرت را شکست خوارج هستند. بی‌خود نیست می‌گویند: «الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ یَدُورُ وَ لَا یَبْرَح»(إختصاص مفید، ص‏245) اگر کسی عبادت کند و شعور نداشته باشد مثل الاغی هست که دور حصار می‌چرخد. به بازاری‌ها می‌گوید: «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر»(کافى، ج‏5، ص‏150) اول بروید مسائل بازار را یاد بگیرید و سپس بروید مغازه را باز کنید. به اهل عبادت می‌گوید اول بفهمید بعد عبادت کنید. همیشه علم مقدم بر عمل است و خوارج اهل عمل بودند، اما اهل فکر نبودند. خودشان را خیلی حق به جانب می‌دانستند. می‌گفتند ما که می‌فهمیم «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» (بحارالانوار،ج32،ص544) خودشان فریب ظاهر و شعارهایشان را خورده بودند و قرآن می‌فرماید: آن کسی خیال می‌کند آدم خوبی است، از همه بدبخت‌تر است.
ما شب نوزدهم علی ابن ابیطالب را بخاطر فکر کج از دست دادیم. فکری که می‌گوید علی کافر است و همین‌ها طرفدار علی بودند و بعد گفتند او کافر است. آدم غصه می‌خورد که اول انقلاب چه افراد و گروه‌هایی با امام و مردم بودند. محبوب مردم بودند و ذره ذره همین که امام پیشنهاد ایشان را نپذیرفت جدا شدند. چه کسی خارجی است و چه کسی علی کش است. علی(ع) شهید شد و الان در بهشت است و ما تسلیم و شیعه و اردتمند او هستیم.
مسئله اینست که آیا ما در جامعه علی گونه هستیم و جزء خوارج کسی هست یا نیست. بله! هر کسی که نظر ولی فقیه را رد کند، در خط خوارج است. پوست کنده بگویم هر کسی در مقابل فرمان امام حرف خودش را بیان کند، اینهم فکر خوارج است و هرکس بدون استدلال و فقه و فکر عمیق عبادت کند و فریب عبادت و ظاهر خود را بخورد، او هم در خط خوارج است. در شبانه روز دو لیتر گریه کند، اما شعور سیاسی نداشته باشد، او هم جزء خوارج است. شب نوزدهم است دعا کنید زمانی قیافه و عبادت ما، مسجد و دعا و قرآن و ظاهرالصلاتی ما، ما را لوس و پر توقع نکند. به ما ایده ندهد که ایده خود را بر ایده ولی فقیه و کسی که امام زمان فرموده درزمان غیبت به او مراجعه کنید، ترجیح بدهیم. خدایا همه ما را حفظ کن!

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment