امام علی(ع)، وحدت حوزه و دانشگاه

موضوع: امام علی(ع)، وحدت حوزه و دانشگاه
تاریخ پخش: 73/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

1- صبر علی به خاطر وحدت بود
بحث ما در آستانه تولد امیرالمؤمنین(ع) است و در آستانه روز وحدت حوزه و دانشگاه هستیم. در خدمت عزیزان دانشجو هستیم. حضرت امیر(ع) خودش بیست و پنج سال در خانه نشست. وحدت، وحدت نمی‌شود، جز اینکه انسان از یک سری خواسته هایش بگذرد. دو تا شاخه را که می‌خواهند با هم پیوند بزنند باید از هر دو با چاقو یک خرده تراشیده بشود. تا یک گذشتی از چیزی نباشد، نمی‌شود. امام علی بخاطر سکوت بیست و پنج ساله‌اش مظهر وحدت بود. بعد هم فرمود: بیست و پنج سال صبر کردم. مثل کسی که تیغ در چشم و استخوان در گلو دارد.
2- ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه
تفرقه حوزه و دانشگاه ضرر علمی به دو طرف است. حوزه کلیات را می‌داند. اما تجربه دستش نیست. دانشگاه هم تجربه دارد اما خبر از وحی ندارد. وقتی هم دنیا بعد از هزار و چهارصد سال چیزی را کشف کرد دید آنچه الان کشف کرده است امام صادق(ع) هزار و چهارصد سال پیش گفته است. آنوقت دین برای او مزه می‌کند. راجع به امیرالمؤمنین حرف زدن، معرفی امیرالمؤمنین نیست. معرفی خودمان است. اگر گفتم: علی این است. یعنی علم من از علی این است. نه اینکه علی این است. من این مقدار می‌دانم. اگر شما کاسه‌ای آب آوردی و گفتی: این آب دریاست. یعنی اینکه این ظرف من از آب دریاست. نه اینکه این دریاست. ما آن مقداری که خودمان عقلمان می‌رسد، می‌گوییم. از نظر قرآن می‌توانیم بحث کنیم. از نظر فضائل می‌توانیم بحث کنیم. وقتی می‌گوییم: علی، خط علی را مطرح می‌کنیم. وقتی می‌گوییم: بریده باد دست ابولهب، کسی نگوید: او که مرد. گور پدرش! نه! وقتی می‌گویند: «تبت یدا» یعنی تفکر ابولهب مرده باد. هر کاری پیغمبر می‌خواست انجام بدهد ابولهب کارشکنی می‌کرد. ابولهب مهم نیست. تفکر کارشکنی مهم است. تولد امام علی(ع) تولد استثنائی است. هیچ کس در تاریخ در کعبه متولد نشده است.
این خانه را باید خدا در اصل معماری کند *** آدم بنایش برنهد جبریل هم یاری کند
آید اولوالامر دگر یک چند حجاری کند *** او را اولوالعزم دگر منقوش و گچ کاری کند
این سان خدا از خانه‌اش چندی نگهداری کند *** تا ساعتی از دوستی یک مهمانداری کند
3- علی فرزند کعبه و پیامبر
تولد تولدِ نمونه است. حتی یکی از علمای سنی نوشته است. کسی نمی‌تواند این را منکر بشود جز آدم کم عقل! چون همه دیدند که دیوار شکافته شد و سه روز مادر حضرت در آنجا بود. امام از بچگی با پیغمبر بود. یک قحطی پیش آمد. پدر امام هم ده تا بچه داشت. گفتند: هرکسی برود یکی از بچه‌ها را بیاورد که بار حضرت ابوطالب کم بشود. پیغمبر آمد گفت: من علی را می‌برم و امام علی(ع) می‌گوید: از بچگی کارهای پیغمبر را مو به مو پیروی می‌کردم و در ده سالگی ایمان آورد ولذا راجع به یاران پیغمبر اسم هر کدامشان را که می‌برند می‌گویند: «رضی الله عنه» یعنی خدا از سر تقصراتش بگذرد. چون سالها دسته گل‌هایی به آب داده‌اند. سالها بت پرست بوده‌اند. آن کسی که از بچگی رو به بت نکرد علی بود. همه مسلمانها غیر از شیعه‌ها می‌گویند: «کرم الله وجه» یعنی خدا صورتش را گرامی داشت. این صورت رو به غیر خدا نکرد. شیعه‌ها هم می‌گویند: (علیه السلام) تفسیر خطبه اول نهج البلاغه هنوز کشف نشده است که چه می‌خواهد بگوید. آیه داریم «وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ»(هود/7) یعنی قبل از زمین و آسمان حکومت خدا بر آب بود. آنوقت امام می‌فرماید: چطور اصل هستی بر آب بود. آنوقت این بر اثر موجها و طوفانها چه تکانهایی خورد؟ این را ما نمی‌دانیم چه می‌گوید؟ بنده سی و دو سال است که آخوند هستم. خطبه اول را نفهمیدم که چه می‌گوید؟ اینطور نیست که علم امام علی نزدیک دست باشد.
به حضرت گفتند: می‌توانی الان یک سخنرانی بکنی که در تمام سخنرانی‌ات یک نقطه نباشد؟ فوری یک سخنرانی کرد که در سخنرانی‌اش نقطه نبود.
گفتند: می‌توانی یک سخنرانی بکنی که حرف(الف) در آن نباشد. فوری یک سخنرانی کرد که حرف(الف) در آن نبود. قضاوت‌های حضرت امیر(ع) باید متن درسی بشود.
دو نفر یقه همدیگر را گرفتند. هر کدام می‌گفتند: تو نوکر من هستی. نزد حضرت امیر رفتند. هیچ کدام راستش را نگفتند. فرمود: این دیوار را به اندازه یک کله سوراخ کنید. دیوار را سوراخ کردند. سرهایشان را در آن فرو کردند. فرمود: قنبر شمشیر را بردار و سر برده را بزن. آن کسی که برده بود سریع سرش را کشید. فرمود: تو برده هستی و تو آقا!
حضرت امیر(ع) سیصد، چهارصد شیرین کاری در قضاوت دارد که چطور مشت مجرم را باز می‌کنند. دانشکده قضایی باید اینها را بخواند. حدیثی از اهل سنت داریم که می‌گوید: هرکسی می‌خواهد نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و یوسف را ببیند، به صورت حضرت امیر نگاه کند. شیخ مفید نیم ساعت بحث کرد و شیعه بودن ایران به برکت آن نیم ساعت بحث است. این را علم مفید می‌گویند و ما مفتخر هستیم که در خط امام علی(ع) هستیم.
ما مستدل حرف می‌زنیم. از من پرسیدند که دروغ نیست تیر را از پای امام علی(ع) کشیده‌اند متوجه نشده است؟ این قابل قبول است؟ گفتم: بله فوتبالیست‌هایی که در زمین فوتبال می‌افتند، دست یا پایشان می‌شکند اما متوجه نیستند. کسی که عاشق گل شدن شد، اگر استخوان او بشکند درد را احساس نمی‌کند. می‌شود ولی باید عاشق باشد. امام علی خودش شهید بود. پدر شهید بود. همسرش شهید بود. عموی شهید بود. برادر شهید بود. جعفر طیار در جنگ موته دستهایش قطع شد. این چیزهای استثنائی است.
امام علی هفتاد کمال دارد که احدی روی کره زمین یکی از این هفتاد تا را ندارد. در ازدواج مهمتر از پیغمبر است. چون همسرش فاطمه(س) است و فاطمه هم مقامش از خدیجه بیشتر است. امام علی فرمود: نوک قلم‌ها را تیز کنید. سطرها را کنار هم بنویسید. این قدر کاغذ بیت المال را مصرف نکنید. خدا کند کارمندهای دولت اینطور باشند. داشت کفش وصله می‌کرد، دیدند لبش به هم می‌خورد. گفتند: یا علی چه می‌کنی؟ فرمود: دیدم دستم مشغول است. گفتم: چرا زبانم بیکار باشد؟ گفتم: از زبانم هم استفاده کنم. «لضربه علی یوم الخندق أفضل من عباده الثقلین‌» (اقبال،ص467) یک ضربت در روز خندق از عبادت جن و انس بیشتر است. مثل اینکه کسی بگوید: اعدام سلمان رشدی از تمام حوزه‌های علمیه اثرش بیشتر است. این حق است. اولین کسی که گفت: مرگ بر شاه آن یکبار به اندازه چند قرن نماز شب ثواب داشت. گاهی وقتها یک کلمه خط شکنی است.
گریه‌های حضرت امیر، کشاورزی حضرت امیر، زهد حضرت امیر، یکجا وارد شد و فرمود: «دَخَلْتُ بِلَادَکُمْ بِأَشْمَالِی هَذِهِ وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی‌» (بحارالانوار،ج40،ص325) من وارد شهر شما برای حکومت شدم. با این لباس و با این مرکب و با همین سفره آمدم. «فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلَادِکُمْ بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِینَ» (بحارالانوار،ج40،ص325) اگر چند سال بعد از شهر شما رفتم و دیدید که ژیان من بنز شده است، گونی من قالی شده است. خانه خشتی من مرمر شده است، معلوم می‌شود که من خائن هستم. البته یک سری رشدهایی هم هست. ولی اینکه آدم بعداً بتواند زندگی‌اش را بگوید و خیس عرق نشود این مهم است.
حضرت امیر فرمود: شما نمی‌توانید مثل ما باشید. شخصی فرش مسجد را در حسینیه برده بود و داشت روی آن سینه می‌زد. آقا آمد و گفت: این فرش برای مسجد است و حساب مسجد هم از حساب حسینیه جداست. رییس هیئت گفت: شیخ برو! ابوالفضل در کربلا دو تا دستش را برای خدا داد. حالا خدا دو تا از زیلوهایش را به ابوالفضل نمی‌دهد؟ گفت: ابوالفضل دو تا دستش را داد ولی حساب حساب است. نمی‌شود اینها را با هم قاطی کرد. یک مقدار ما باید مواظب باشیم.
به واعظی گفتند: بالای منبر برو و فضائل حضرت امیر را بگو. این هم رفت و گفت: زهد علی، یک سوت زد. بعد گفت: نماز علی، یک سوت دیگر زد. بعد گفت: جبهه علی، یک سوت دیگر زد. گفتند: آقا این چه سخنرانی‌ای بود که تو کردی؟ گفت: آخر مگر می‌شود در نیم ساعت فضائل علی را بگویم؟
جنگ‌های امیرالمومنین را باید در دانشکده نظامی تعلیم بدهند. باید فرم جنگی روی آن بگذارند. حتی در دانشکده مدیریت! من از جنگ خندق بیست فرمول مدیریتی کشف کردم. دیدم اصول مدیریتی که در کتابهای دانشگاهی هست همان فرمول است که در جنگ خندق دیده‌ایم. اینها حساب دارد.
شصت جای بدن امام علی برش خورده بود. داشت پانسمان می‌کرد که آیه نازل شد «الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمْ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ»(آل عمران/172) در جنگ احد حضرت فرمود: آنهایی که بدنشان زخمی است می‌خواهم بیایند. مثل اینکه می‌گویند: می‌خواهیم در این مسجد خانواده شهدا بیایند. شصت جای بدنش زخمی شده بود. پانسمان کرد و آمد. فرمود: یا رسول الله! امری دارید. من هستم. آیه نازل شد.
4- هدف وسیله را توجیه نمی‌کند
گفتند: یا علی اگر یک دروغ بگویی دوازده سال حکومت را در دست می‌گیری. فرمود: نمی‌توانم. ما گاهی وقتها برای اینکه یکی از دوستانمان به مجلس برود دوازده هزار دروغ می‌گوییم. عمر در آستانه مرگش دستور داد شما بعد از من یک شورای شش نفره بگذارید. بعد از من هرکسی که شورا به او رای داد او حکومت بکند. گفتند: شرط این است که هرچه خدا و رسول خدا گفته ‌اند. هرچه ابوبکر و عمر گفته‌اند. امام فرمود: هرچه خدا گفته است روی چشم. هرچه رسول خدا گفته است روی چشم. اما هرچه ابوبکر و عمر گفته‌اند: نه! من خودم باید ببینم. عثمان گفت: من قبول می‌کنم. گفتند: پس حق با توست. به علی گفتند: علی جان دروغ می‌گفتی. حالا عمل نمی‌کردی!
یک کسی گفت: اینجا وسط زمین است. گفت: به چه دلیل؟ گفت: تو بگو. چه کسی است که برود متر کند؟ حالا شما یک دروغ می‌گفتی. چه کسی است که عمل کند؟ مگر عثمان که گفت عمل کرد؟ عثمان املاکی را به افرادی داد که مسلمانها راضی نبودند. زندگی عثمان با ابوبکر و عمر خیلی فرق می‌کرد. زندگی آنها ساده بود اما عثمان خیلی بریز و بپاش داشت. گفتند: می‌گفتی و عمل نمی‌کردی. فرمود: یک دروغ هم نمی‌گویم. حتی اگر دوازده سال حکومت دست من نباشد. این خیلی مهم است. نامه‌ای را آوردند و گفتند: از رییس ایران خودرو است. آن زمان پیکان بود. گفتند: اگر آقای قرائتی بنویسد ضرورت دارد، ما شصت تا پیکان می‌دهیم. من گفتم: نمی‌نویسم ضرورت این مفید است. گفتند: حالا بنویس که ضرورت است. گفتم: من نمی‌نویسم. شصت تا ماشین از دست ما رفت چه ضرورتی دارد؟ اصلاً بنده هم نباشم ضرورتی ندارد. اصلاً نهضت سواد آموزی هم منحل بشود ضرورتی ندارد. هرچند نهضت مفید است، نمی‌شود گفت: ضرورت است.
5- عدالت علی(ع)
جوانمردی، ابن ملجم ضربتی زد. مغز علی شکافته شد. فرمود: «ضَرْبَهً بِضَرْبَه» (بحارالانوار،ج42،ص205) یک ضربه زده است. شما هم یک ضربه بزنید. یک لیوان شیر آوردند. فرمود: نصف آنرا به ابن ملجم بدهید. گفتند: آقا قاتل است. فرمود: قاتل است ولی مهمان ما است. کدام مقتول به قاتل خودش غذای خودش را می‌دهد؟ مهمانی که می‌رفت به خانه می‌آمد و غذا می‌خورد. فاطمه می‌گفت: علی جان شما امشب مهمان هستی. می‌گفت: مهمان هستم ولی چون گرسنه‌ام است، نگران هستم وقتی به مهمانی می‌روم برای غذا بروم و قصد قربت نکنم. من غذایی در خانه می‌خورم که این گرسنگی‌ام میزان بشود. وقتی در خانه کسی می‌روم برای مهمانی بروم. برای رضای خدا بروم. مهمانی برای پر کردن شکم نباشد. شما حساب کنید ما یک گوسفند که می‌کشیم از تقسیم آن عاجز هستیم. رانش را به فلانی می‌دهیم. چون پارسال برای ما ران آورده است. یک گوسفند که قربانی می‌کنیم چیزی که قربانی نمی‌شود. همه خرده حسابهایمان را پس می‌دهیم. افطاری که می‌دهیم شخصی را دعوت کرده‌ایم که هیچ عنوان و آرمی نداشته باشد. سر سفره بی عنوان‌ها را بشمارید. آنها را برای قیامتت حساب کن. شما سلام‌هایی که می‌کنی آن سلام‌هایی که برای خدا می‌کنی را بشمار. برای خدا درس بخوانید. دنیا چیزی نیست که بخواهید بخاطر آن درس بخوانید. دنیا یا شهرت است یا مقام است یا پول است. اگر برای پول درس بخوانید شما سی سال استخدام دولت و بیست سال هم بازنشسته هستید. آخر کار بعد از پنجاه سال چقدر پس انداز دارید؟ پول بگیرید. اما برای پول درس نخوانید. مقام چیزی نیست. شهرت هم چیزی نیست. الان اگر یک آدم مشهور بمیرد می‌گویند: اِ! این مُرد! آدم قهرمان ده سال قهرمان است. اما یوسف چند هزار سال است که قهرمان است. بیایید قهرمان تاریخ بشوید. نه قهرمان یکبار مصرف! می‌توانید قهرمان تاریخ بشوید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment