موضوع پخش: امام علی(ع)، نامه به مالک اشتر -13
تاریخ: 24/1/69
بسم الله الرحمن الرحیم
ما معتقد هستیم که خدا سه مرتبه در قرآن فرمود: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه» (توبه/33- فتح/28- صف/9) اسلام دنیا را مىگیرد و حال آنکه اگر اسلام خواسته باشد دنیا را بگیرد طبق چه اسلوبى است؟ اسلوبش را نهج البلاغه دارد. نامه امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر که چگونه بایستى حکومت دارى کرد.
1- احترام به سنتها و آیین گذشتگان
اى استاندار: «وَ لَا تَنْقُضْ» (شرح نهجالبلاغه/ج17/ص46) نقض نکن. قیچى نکن. «سُنَّهً صَالِحَه» عادات خوب مردم را قیچى نکن. بعضىها هستند که سنتهاى خوب را مسخره مىکنند. مثلاً آقا دانشجو است در خانه مىآید و به مادرش مىگوید: این چیست؟ او هم مىگوید: من دارم آش حضرت فاطمه(س) را مىپزم. آش را هم به مسلمانها مىدهم و ثوابش را هم براى روح فاطمه(س) است. دانشجو مىگوید: هه! غافل از اینکه این آقاى دانشجو با تمام استادهاى دانشگاه با تمام استادهاى حوزه علمیه قم و همه دانشمندان یک هزارم سواد حضرت زهرا(س) را ندارند. چون او علمش بند به علم خداست. اما این دو کلمه درس خوانده است. چیه؟ مسخره نکن! دو کلمه درس که بیشتر نخواندهاى؟ یا مثلاً مىآید مىگوید: چه مىکنى؟ مىگوید: ثواب دارد کوچه را جارو کنیم. این مردم عوام هستند. نه خیر تو خواص هستی که برایت جارو کنند. قدیمىها یک عادات خوبی داشتهاند. خیال نکنید هرچه جدید است خوب است و هرچه قدیمى است بد است. بگوییم: مرگ بر قدما! زنده باد تجدد! نه خیر مثلاً یک کسى مرض قدیمى دارد. یعنى هر پیشرفتى خوب نیست. چون ممکن است یک کسى هر روز مرضش پیشرفت کند و اگر یک مرضى پیشرفت کند دلیل بر تکامل مرض نیست. یک وقت روشنفکریت گل نکند. یک سنت صالحهاى یعنى یک اخلاق پسندیدهاى که هست و «عَمِلَ بِهَا» به این اخلاق خوب عمل مىکردند. «صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّهِ» یعنى آدمهاى خوب امت اسلامى به این اخلاق، به این آداب، به این سنت سالها عمل مىکردند. حالا آقا آمده یک خط از این طرف و یک خط از آن طرف، رئیس قبلى در این اداره برنامه اى داشته است. نیا و آن را به هم بزن. آخوند قبلى در این مسجد برنامهاى داشته است. اگر خوب است به عنوان یک طلبه روشنفکر خرابش نکن. خراب کردن کارها هنر نیست.
حتى گاهى اگر آدم بدى کارش خوب است نگو: چون که آدم بدى است کارش هم بد است. یکى از کارها که بعضی اول انقلاب دستپاچه شدند، این بود که فکر مىکردند این ساختمان که برای شاه است شیشه هایش هم مقصر هستند. مىزدند و آن را مىشکستند. شاه بد بود. شیشههاى خانهاش که بد نبودند. ما حدیث داریم که وفا را از سگ یاد بگیرید. حال اگر سگ بد شد وفایش که بد نیست. شما اگر درى دهان سگ هم بود آنرا در بیاورید. تا چه رسد به اینکه امت مسلمین به این کار عمل کردند. مثلاً قدیمىها اگر کسى مىخواست برود زیارت یک چاوش مىخواند با آهنگ خاصى که این آقا دارد به زیارت مىرود. مردم جمع مىشدند و التماس دعا مىگفتند. آنوقت ایشان هم که داخل حرم مىآمد، مىگفت: اى امام عزیز من آمدهام زیارت تو تمام مردم کوچه و همسایه جمع شدهاند و به من التماس دعا گفتهاند. من اولین زیارتم را براى مردم مىخوانم که به من التماس دعا گفتهاند. چطور چاوش بد شد اما عروس که مىبرد و بوق مىزند خوب شد؟ چاوش که مردم را یاد خدا و امام و التماس دعا مىانداخت بد بود. این بوق عروس قشنگ است! خلاصه سنتهاى خوب را به عنوان روشنفکرى خراب نکنید. در قدیم بچههاى کوچولو که مکتب خانه مىرفتند پهلوى آن خانم مکتبى درس مىخواندند. روزى که مثلاً میتوانستند یک صفحه قرآن بخوانند پدر و مادر بچه یکى دو تا کله قند در سینى مىگذاشت و روی آن حوله مىانداخت و این را به عنوان هدیه مىبردند و به خانم مکتبى مىدادند. چه مانعى دارد که آدم به استادش شیرینى بدهد؟
2- احترام به سنت وقف و عید نوروز
یکى از سنتهاى خوبى که قدیم بوده است و الآن نیست وقف است. مىتوانیم بگوییم: نصف مردم خراسان روى زمین امام رضا(ع) دارند زندگى مىکنند. خود بنده تمام پوست و گوشتم از وقف است. مىدانید چرا؟ چون کاشان آب لوله کشى نبود. آب انبار خوردیم و آب انبارها را چند قرن قبل ساختند و وقف کردند و آبش را هم چند قرن قبل وقف کردند. آبها مىآمد در آب انبار و ما از آن آب خوردیم و بزرگ شدیم. حالا هر حدیثى که مىخوانیم ثوابش براى آن کسى که آب انبار را وقف کرده است و این برای هفت قرن قبل است. واقفی هفتصد سال قبل مرد. اما بخاطر اینکه آبى را وقف کرد، زمینى را وقف کرد و مدرسه شد. درمانگاه شد. زایشگاه شد. بیمارستان شد. اجر مىبرد. چرا وقف را یادمان برود؟ چیزهاى خوب را یادمان نرود. وقف یک چیز مادى نیست. وقف نشان دهنده تفکر آدم است. یکى از مسئولین اوقاف مىگفت: ما یک وقف نامه پیدا کردیم که گفته است: مثلاً این پاساژ، بازارچه یا مزرعه را وقف کردم. در آمدش را میوه بخرید و روزهاى جمعه به بیمارستان بدهید. این میوهها را به مریض هایى که عیادت کننده ندارند، بدهید و از این مریضها عیادت کنید. خدا مىداند روشنفکرهاى شرق و غرب جمع بشوند چنین شعورى ندارند که برای بیمار میوه وقف کنند. خیلى فرهنگ بالاست. این فرهنگ در هیچکدام از حوزهها و دانشگاه هاى خارج پیدا نمىشود. خیلى شعور بالاست. خیلى فهم بالاست.
یک وقت اگر خواستى در جامعه با مردم زندگى کنى در ذوقشان نزن. مردم ایران از قرنها قبل از اسلام عید نوروز داشتهاند، عید نوروز برای ایران است. حالا این عید نوروز چه اشکالی دارد که مسخره کنیم؟ متلک بگوییم که بابا اینها که عید اسلامى نیستند. این سنت صالحهاى است که «صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّهِ» قرنها این امت با این عید نوروز بزرگ شدهاند. «وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَهُ» الفت مردم در عید نوروز بیشتر مىشود. به خانه همدیگر مىروند و دید و بازدید شروع مىشود. «وَ صَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّه» به صلاح رعیت هم هست. بالاخره از سرماى یخ بندان در آمدند. هنوز به گرماى تابستان هم نرسیدند. فصل خوبی است و به صلاح مردم هم است و شما که خیلى آدم مقدسى هستى عید نوروز را مسخره مىکنى.
البته عید اصلى آن عیدهایى است که در آن جهش انسانى باشد. عید نوروز عید جهش انسانى نیست. اسلام با این مخالفت نکرده ولذا نمىگوید: تأئید کن. یعنى به عید نوروز به اندازه عید مبعث و عید غدیر بها نمىدهیم. اما «وَ لَا تَنْقُضْ» خرابش نکن. کارهاى خوب را اگر طبق قرآن و حدیث بود تأکید کن. اما اگر طبق قرآن و حدیث نبود، کار بدى هم نبود و کار خوبی بود، تأکید نمىکنى. خرابش هم نکن.
3- پرهیز از تندروی در برخورد با سنتهای رایج
متأسفانه در همه برنامهها آدم هایى که خیلى حزب اللهى هستند خیلى تند مىروند. از قدیم رسم بوده که در جلسات عقد و عروسى مثلاً حتى در جلسات عروسى یک مقدارى مثلاً در حد کف زدن، در حد داریه زدن، یک مقدارى که قرنها بوده و اسلام هم اجازه داده، در جلسه عروسى یک مقدار طورى نیست. جلسه عروسى که فاتحه نیست. الان گاهى وقتها که به جلسه عروسى مىروى کسى نمىفهمد که فاتحه است یا عروسی است. بالاخره یک سر و صدایی که آدم بفهمد اینجا عروسی است. اگر هم اسلام گفته است غنا حرام است براى عروسى یک محورى قرار داده است. ایامى که آدم ماه عسلش است یک حساب خاصى دارد. امام صادق(ع) یک پیراهن صورتى پوشیده بود. آمدند و گفتند: آقا این پیراهن براى شما زشت است. یک خرده شوخ است. برای جوانهاى سوپر دولوکس است. این پیراهن براى شما سبک است. شما امام هستید. فرمود: تازه داماد شدهام. طورى نیست. یعنى دامادى مرزى دارد. عروسى مرزى دارد و این مرزها را نشکنید.
ما یک جا به مهمانی رفتیم. مهمانى نان و هندوانه به ما دادند. البته نگویید: آقاى قرائتى خوشابه حالت دم افطار هندوانه. . . برای قدیم بود سالهاى قبل بود و تابستان بود و هندوانه مىخوردیم. ما خوردیم و چیزى نگفتیم ولى با خود گفتم: اینها ما را مهمان دعوت کردند. بعد دیدیم صاحبخانه گفت: ما مىخواهیم مو به مو به دستورات اسلام عمل کنیم. گفتم: عجب! مثل اینکه این زیادى مسلمان است. امام(ره) فرمود: یکى از منافقین به نجف آمده بود و چنان نهج البلاغه مىخواند که من هم بلد نبودم. گفتم: نکند این از من هم مسلمانتر است. گفتیم: برای چه از ما مسلمانتر است؟ گفت: من در ازدواجم وقتى مىخواستم عروس بیاورم به همه مهمانها نان و ماست دادم. ما گفتیم: این عجب دینى را دارد معرفى مىکند. عروسى میهمانی است. عروس خانم وقتى به دنیا آمد اسلام مىگوید: براى سلامتى نوزاد عقیقه کنید و اگر کسى عقیقه کند بچه دیگر از بسیارى از مرضها و آفتها و خطرها به دور است. خونى که ریخته مىشود جان بچه را بیمه مىکند. سلامتیش را بیمه مىکند. گفتم: این عروس خانمى که شما در خانهات آوردى، نوزاد که بود اسلام مىگفت: براى سلامتیش گوسفند بکش. چطور حالا که عروس شد. باسواد و باهنر و با جهازیه شد. آنوقت نان و ماست دادى؟ گفت: نه! ما مىخواهیم زهد اسلامى را پیاده کنیم. گفتم: زهد یعنى نخور. نه اینکه به کسى نده. این بخل اسلامى است نه زهد اسلامى! خلاصه دیدیم که این آقا به عنوان یک سنت شکن دلش مىخواهد کار ابتکارى بکند. مىگوید: اگر مىخواهى کار ابتکارى کنى سنتهاى خوب را نشکن.
«وَ لَا تُحْدِثَنَّ سُنَّهً تَضُرُّ بِشَیْء» ایجاد نکن روش و سننى که ضرر بزنى. «مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ» یک سنتى را هم نیاور که آن سنت قبل از بین برود. نه سنت قبلى را بشکن و نه سنت و عادتى را بیاور تا آن سنت را تحت شعاع قرار بدهد. «فَیَکُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا» اگر این کار را بکنى ثواب براى کسى است که آن سنتها را بوجود آورده است. «وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ» ولى وزر و گناه آن بر گردن تو است. چون که آن سنت را نقض کردهاى.
4- همنشینی با دانشمندان و حکما
«وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَهَ الْعُلَمَاءِ» رابطهات را با علما زیاد کن. یعنى فرماندار باید با امام جمعه زیاد رابطه داشته باشد. با علماى شهر زیاد رابطه داشته باشد. با دانشمندان زیاد رابطه داشته باش. «وَ مُنَاقَشَهَ الْحُکَمَاءِ» با حکما و آدمهاى پخته شهر! البته حکیم غیر از عالم است. عالم چیزهایی یاد گرفته است. حکیم گاهى سواد هم ندارد. اما با تجربه است و بینش دارد. با دانشمندان و تحصیل کردههای حوزه و دانشگاه رابطه داشته باش. هفتهاى دو، سه مرتبه با آنها آمد و شد داشته باش. هم با آدم هاى پخته ولو عوام هستند.
در چه چیزی؟ «فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ» در اینکه تثبیت کنى و مستقر کنى آنچه مصلحت است و آنچه مسائل شهر بر او استوار است. در مشکلات مملکت مصلحت شهر با دانشمندان، اندیشمندان، متفکران رابطه تنگاتنگ داشته باش. «وَ إِقَامَهِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ» در اینکه چه برنامهاى بریزیم که مردم پایدار بمانند. برنامههاى خوبى که قبلاً داشتهاند از دست ندهند. براى راضى کردن مردم مسئولین با دانشمندان رابطه داشته باشند. در مملکت ما هر روز اوج یک چیزى مد مىشود. یک زمانى ما بچه بودیم اوج فحش به فرهنگ مد شده بود. یک واعظى را مىآوردند. وقتى مىخواست اوج بردارد و منبرش گل کند یکى دو تا فحش به جان آموزش و پرورش مىکشید. یادم هست وقتى این جمله را مىگفت. چند تا جمله زشت مىگفت و مردم هم مىخندیدند به هواى اینکه این دارد به دولت فحش مىدهد. یک دور مد مىشود. به آموزش و پرورش فحش مىدهند. یک دور مد مىشود به دولت فحش مىدهند. یک دور مد مىشود به آخوندها فحش مىدهند. شیر نفت در جیب آخوندهاست. یک بار به کارخانه دارها فحش مىدهند. امیرالمومنین(ع) مىفرماید: اگر مىخواهى مردم دارى کنى حکومت دارى کنى در این موجها وارد نشو. «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّهَ طَبَقَاتٌ» (شرح نهجالبلاغه/ج17/ص48) بدان مردم چند طبقه هستند. هیچ کدام هم نمىتوانند بگویند ما نمىخواهیم. ما آخوند مىخواهیم. بازارى مىخواهیم. ارتشى مىخواهیم. طبقاتى هستند که «لَا یَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ»(شرح نهجالبلاغه/ج17/ص48) یعنى بدون بعضى کار مردم اصلاح نمىشود. این انگشتها چند نوع هستند و همه لازم هستند. این مىگوید: زنده باد من! مىگویم: تو چه کسى هستى؟ مىگوید: اگر من نباشم نمیتوانى دکمه پیراهنت را ببندى. این مىگوید: زنده باد من! مىگویم تو چه کسى هستى؟ مىگوید: در ادارهها انگشت من اثر دارد. این مىگوید: زنده باد من! مىگویم: تو چه کسى هستی؟ مىگوید: من از همه بزرگتر هستم. این مىگوید: زنده باد من! مىگویم: تو چه کسى هستی؟ مىگوید: انگشتر به من قشنگ است. این انگشتها هر کدام یک خاصیت دارند. جامعه هم همینطور است.
جهان چون چشم خط و خال و ابروست که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
5- تعامل با مردم توجه به ظرفیتها و طبقات اجتماعی افراد
اینکه بنده لیسانس هستم دیگر به مسجد نمىروم. پرفسور هم بشوى نمازت غلط است. واجب است که به مسجد بروى و نمازت را درست کنى. چون بنده حجهالاسلام هستم نمىروم کنار شوفر بنشینم و رانندگى کنم. تا آخر عمرت اگر آیت الله هم بشوى باید بروى و رانندگى یاد بگیرى. اینکه آدم خودش را مستقل و خودکفا بداند خودش را ببیند و به مابقى کنایه و طعنه بزند، غلط است. «وَ لَا غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ»(شرح نهجالبلاغه/ج17/ص48) بى نیاز از هیچ طبقهاى نیستیم. طبقهها چه کسانی هستند؟ 1- «فَمِنْهَا جُنُود» طبقهها ارتشى هستند. سپاهى هستند. یک قسم لشکرى داریم. «وَ مِنْهَا کُتَّاب» یک مشت قلم به دست داریم. «وَ مِنْهَا قُضَاه» یک مشت قاضى داریم. «عمال» کارمند «وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْیَهِ وَ الْخَرَاج» عموم مردمى که مالیات مىدهند یا اقلیتهاى مذهبى «وَ مِنْهَا التُّجَّار» یک مشت تاجر داریم. «وَ أَهْلُ الصِّنَاعَات» طبقه کارگر. «وَ مِنْهَا الطَّبَقَهُ السُّفْلَى» مستضعف هم داریم که نه تاجر است. نه تفنگ به دست است. نه قلم به دست است. فقیر است و در خانه نشسته است. چه کسانی هستند؟ «مِنْ ذَوِی الْحَاجَاتِ وَ الْمَسْکَنَه» حکومت همه طبقهها را دارد. البته این هم به این معنى نیست. یک وقت از اینهایى که باد مارکسیسم به کلهشان خورده است، مىگفت: اینکه اسلام گفته است: خمس بده. زکات بده. یعنى اسلام طبقات را پذیرفته است. بسم الله الرحمن الرحیم! بله اسلام طبقه را پذیرفته است. چون هر انسانى همانطور که شکلش فرق مىکند، استعدادش هم فرق مىکند. هر استعدادى هم به درد کارى مىخورد. جابجا هم بشود خراب مىشود. اگر من را بگذارند روضه بخوانم، خراب مىکنم. یک شب، شب عاشورا هر چقدر روضه خواندم مردم خندیدند. نتوانستم روضه بخوانم. آن آقاى روضه خوان هم اگر پاى تخته سیاه بیاید خراب مىکند. پدر داروین پزشک بود. بچهاش را دنبال پزشکى فرستاد. سالها درس خواند. شکست خورد. بین پدر و پسر دعوا شد. حیف آن نانى که مىخورى! گفت: بیا آخوند شو. مسیحى بود. کشیش شد. در آن هم شکست خورد. دنبال علوم طبیعى رفت و داروین شد. صاحب نظریه شد. کار نداریم که نظریهاش رد شد.
اسلام مىگوید: استعدادها متفاوت است. هرکسى باید یک کار بکند و حکومت هم باید مواظب باشد که به کسى ظلم نشود. «وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَه» خداوند براى هر کدام سهم تعیین کرده است. براى موى سر حدیث داریم. براى ناخن پا حدیث داریم. نشانه دین کامل این است. یادم هست جلسهاى بود ما را دعوت کردند. آدم هاى سرشناسى بودند. آن کسى که من را مىبرد مىگفت: آقاى قرائتى اینجا شخصیتهاى مهمى هستند. از این سخنرانی هاى خوب، خوبت بکن. گفتم: حرفهای من حدیث و آیه است. این حدیثها و آیهها را با زبان محلى و ضرب المثل مىگویم. گفت: نه! گفتم: نه که نه! خداحافظ. گفت: اینجا جلسهی مهمی است. اینجا مىخواهى آداب دستشویى و توالت را بگویى؟ گفتم: اگر آن هم حدیث داشته باشد مىگویم. گفت: خاک بر سرم! گفتم: نترس! خلاصه به آنجا رفتیم. من براى اینکه به این طرف حالى کنم که چیزى نیست همه چیز را مىشود گفت. اما بیانها فرق مىکند. من با یک بیانى همان حرفها را زدم. گفتم: پزشک خوب پزشکى است که اگر براى کلیه نسخه مىدهد، نسخهاش ضررى برای قلب و ریه، اعصاب و فشارخون نداشته باشد. اگر پزشک نسخهاى داد عضوى را سالم و عضو دیگر را ناقص کرد این پزشک خوب نیست. بهترین پزشک این است که یک چکاب کامل بکند. یک معاینه کامل بکند و نسخهاش کارى به چشم و گوش و اعضاى دیگر نداشته باشد. این را گفتم و بعد گفتم: خوب بهترین پزشک، اسلام است. اسلام براى سادهترین چیز نسخه مىدهد. کل هستى را مىگیرد. گفتم: یک مثال ساده مىزنم. گفتم: به نظر من پستتر و سادهتر از ادرار نداریم. اما اسلام براى همین پست که مىخواهد نسخه بدهد، مىگوید: 1- مقابل خورشید نباشد. 2- راست ماه نباشد. 3- سوراخ مورچه نباشد. 4- زیر درخت میوه جات نباشد. 5- روى زمین سفت نباشد. 6- ایستاده نباشد. 7- در آب نباشد. 8- رو به قبله نباشد. ابرو باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا ایشان نسخه بنویسد و این دلیل بر این است که این دین کامل است که انسان از هیچ چیزى فروگذار نکند.
«وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَه» براى هر چیزى و هر طبقهاى دستور است. اسلام چنان دستورها را به هم پیچیده و مخلوط کرده است، . . .
6- تنوع و جامعیت دستورات قرآن
یکى از شیرینی هاى قرآن این است که همه آیات مخلوط است. اینطور نیست که آیات توحید یک جا، آیات معاد یکجا و آیات نبوت یکجا باشد. یکى از کارهایى که علمى و تحقیقى است اما از رمق و جاذبه مىاندازد این دسته بندیهایی است که ما طلبهها مىکنیم. قرآن مثل لهاف چهل تکه رنگارنگ است. یک بار مىگوید: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَت» (غاشیه/17) نگاه کن شتر چطورى خلق شده است. پشت سر شتر مىفرماید: «وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَت» (غاشیه/18) آسمان و شتر را کنار هم گذاشته و مىفرماید: «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمیزانَ» (الرحمن/7) بعد مىفرماید: «أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزانِ» (الرحمن/8) در آسمانها و کهکشانها و کرات توازن است. در کشیدن هم توازن کن. یعنى کشیدن ترازو را کنار توازن کهکشان گذاشته است. شتر را کنار آسمان گذاشته است. اگر در مساجد مبلغین ما هر دو دقیقه یک حرفى بزنند، مسجدها پر مىشود. یکى از عواملى که مسجدها خلوت است این است که واعظ ده جلسه روى یک مسئله حرف مىزند و مردم حوصلهشان سرمی رود. ده دقیقه زیاد است. باید مثل قرآن حرف بزنى که هر دو، سه آیهاش یک چیز مىنویسد. و لذا تماشاچىها کیف مىکنند در خیابان راه بروند. چون که زرگرى، نانوایى، آبمیوهگیرى هر دکان یک چیزى دارد. اما اگر800 تا قصابى کنار هم باشد اصلاً جاذبه ندارد. یا بزازها که هر بزازى پارچههاى رنگارنگ دارد. اما اگر همهی اینها کرباس باشند. شلوار باشند. تترون باشند. دیدن اینها اصلاً جاذبه ندارد. تنوع خیلى جاذبه دارد.
«وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ وَ فَرِیضَتِهِ فِی کِتَابِهِ أَوْ سُنَّهِ نَبِیِّهِ ص»(شرح نهجالبلاغه/ج17/ص48) در کتاب آسمانى یا در سنت پیغمبرش براى هر کدام از این «وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ» قانون وضع کرده است. خدا برای هر کدام برنامه ریخته است. براى هر کدام یک قانون دارد. «عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً» این پیام خداست. «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه» (انعام/90) قرآن مىفرماید: پیغمبر با اینکه پیغمبر اولوالعزم هستى اما سنت ابراهیم را از دست نده. کارهاى خوب عیسى و موسى را نشکن. پیغمبرها را باید اقتدا کنى.
بنابراین بین علما و اندیشمندان و بازارى و. . . باید همه را جمع کنى. نخى باشى که همه دانهها را نگه دارى. در معده گروه خاصى هضم نشو. مسئول و کارگزار بایستى همه نوع رفیقى داشته باشد. با همه با سهم خودشان برخورد کند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»