امام شناسی

موضوع: امام شناسی
تاریخ پخش: 76/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

موضوع بحث ما«امام شناسی» است. مسایلی که بحث می‌کنیم عبارت است از: 1- معنای امام 2- نیاز به امام 3- انتخاب امام.
1- معنای امام و امامت
معنای امام: امامت یعنی ریاست کلی الهی، به نیابت پیامبر اکرم(ص) در امور دین و دنیا؛ این بهترین معنا برای امامت است. امامت یعنی ریاست. معنای امام این نیست که یک گوشه بنشیند و مسأله بگوید. امام یعنی حاکم.
این ریاست، کلی هم هست. بعضی رئیس آب هستند، بعضی رئیس برق هستند، بعضی رئیس جانبازان هستند، بعضی رییس… هستند. ریاست اینها در یک شعاعی است. امامت ریاستش کلی است. یعنی هر چه می‌خواهیم باید از امام بخواهیم. فرمانده نظامی را هم باید امام تعیین کند.
ریاست «الهی»: بعضی وقتها کسی رئیس است ولی ریاستش الهی نیست. رئیس شده به خاطر اینکه پول خرج کرده است (در انتخابات). رئیس شده به خاطر اینکه فامیل‌هایش به او رأی داده‌اند. شاه ایران رئیس بود ولی ریاستش الهی نبود، آمریکایی بود.
امام نه قبیله‌اش او را بزرگ کردند، نه فامیلش و… بلکه مهرش در دلها افتاده و علاقه هم علاقه الهی بود. چون علاقه‌های غیر الهی زود از بین می‌روند. مثلا اگر من و شما به خاطر بستنی به هم علاقه داشته باشیم، همین که بستنی برود علاقه ما هم می‌رود. اگر عروس و داماد به خاطر قیافه به هم علاقه پیدا کردند، وقتی یکی از آنها مریض شود و رنگش بپرد، علاقه هم می‌پرد. این «الهی» یعنی چه؟ علاقه الهی یعنی علاقه خالص برای خدا. ما به امام علاقه داشتیم. امام فرمود: بروید جبهه، رفتیم جبهه، شهید دادیم. جانباز و مفقود دادیم. باز هم امام را دوست داریم. این علاقه، علاقه الهی است. علاقه‌های ما با یک ضربه از بین می‌رود. اگر شما با یک تیغ لباس مرا پاره کردید، من دیگر به شما علاقه نخواهم داشت، علاقه امام حسین(ع) به خدا، علاقه‌ای الهی است. یعنی چه؟ یعنی آن روزی که روی دوش پیغمبر بود می‌فرمود: راضی‌ام. وقتی هم افتاد در گودی قتلگاه زیر سم اسبها، باز هم فرمود: راضی‌ام. این علاقه علاقه الهی است. علاقه‌های ما اینگونه نیست. مدیر کل معاون شود قهر می‌کند! اتاقمان جابجا شود قهر می‌کنیم! سرهنگ سرگرد شود قهر می‌کند! به یک آیت الله، حجه الاسلام بگویند قهر می‌کند! به یک دکتر، آمپول زن بگویند قهر می‌کند! گاهی به خاطر رنگ پریده و لباس قهر می‌کند!
علاقه مادی با رفتن مادیات از بین می‌رود. علاقه معنوی و الهی با بودن یا نبودن مادیات کاری ندارد؛ امام (ره) وقتی وارد ایران شدند، علاقه مردم به ایشان علاقه الهی بود. وقتی هم که رحلت نمود علاقه مردم به ایشان علاقه الهی بود. همان مقدار که از ایشان بدرقه کردند همان مقدار در تشییع جنازه حاضر شدند؛ برنج و روغن هر قیمتی که شود مردم از دیگ غذا در عاشورا کم نمی‌گذارند. چون علاقه آنها به امام حسین(ع) علاقه الهی است از زن و بچه خودشان کم می‌کنند اما از روز عاشورا کم نمی‌کنند. این علاقه الهی است. چون در آستانه تولد حضرت اباالفضل(ع) هستیم، این جمله را از آن حضرت نقل می‌کنم؛ فرمود: «و الله إن قطعتم یمینی إنی أحامی أبدا عن دینی» (المناقب/ج‌4/ص‌108) به خدا قسم اگر دست راست مرا قطع کنید من دست از دینم برنمی دارم. این هم برای جانبازان عزیز.
2- نیاز به امام و دین‌شناسان
نیاز به امام: نیاز به امام همان نیاز به پیغمبر است. وظیفه امام همان وظیفه پیغمبر است. شرایط امام همان شرایط پیغمبر است. به چه دلیل مردم پیغمبر می‌خواهند؟! به دلیل اینکه علمشان محدود است، یک سری چیزها را بلد نیستند. اشتباه و خطا مرتکب می‌شوند. معصوم نیستند. لغزش دارند. هر جاهلی معلمی می‌خواهد. هر متحیری راهنما می‌خواهد. پیغمبر معلم و راهنما است.
به همان دلیل که ما نیاز به پیغمبر داریم به همان دلیل هم نیاز به امام داریم. امام و پیغمبر عین هم هستند. فقط به پیغمبر وحی می‌شود به امام وحی نمی‌شود. غیر از وحی، نیاز همان نیاز است. وظیفه امامان همان وظیفه پیغمبران است. هر شرطی پیغمبر دارد همان شرط را هم امام باید دارا باشد.
حالا آیا بحث امامت بحث گذشته است یا امروز؟! اگر بحث گذشته باشد به درد نمی‌خورد، در این گرانی و این همه درس و بحث و گرفتاری‌ها جز اینکه وقت مردم گرفته شود سودی ندارد. اگر تاریخ بود از خیرش می‌گذشتیم. بعضی بحث‌ها چه بدانیم و چه ندانیم فرقی به حالمان ندارد. اما امامت یک شیوه حکومت است.
ما وقتی می‌گوییم: امام را باید خدا تعیین کند یعنی تمام رهبران کره زمین از نظر قرآن استاندارد نیستند. قرآن می‌فرماید: امام را باید خدا تعیین کند. «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/124) یعنی من باید امام را برای مردم تعیین کنم. وقتی خدا این را می‌فرماید می‌فهمیم که شیوه حکومت را خدا باید تعیین کند. چگونه؟! خداوند پیغمبر را می‌فرستد، باز همین خدا به پیغمبرش می‌فرماید: در غدیر خم، امام را معرفی کن. باز همین امیرالمؤمنین(ع) امام بعد از خود را معرفی می‌کند. در نهایت به خدا وصل است. تا می‌رسد به «ولایت فقیه» که حضرت مهدی(ع) فرمودند: زمانی که دستتان به من نمی‌رسد (غایب هستم) باید گوش به حرف کسی بدهید که: 1- مجتهد باشد. 2- عادل باشد. (گناهی از او سر نزند.) 3- مطیع هوی و هوسش نباشد. 4- بصیر باشد. دنبال این شخص بروید. ما که دستمان را در دست ولی فقیه نهاده‌ایم در حقیقت دستمان در دست خداست. چون ولایت فقیه را امام زمان(ع) تعیین کرده است. امام زمان(ع) را هم حضرت امیر(ع) تعیین نمود. حضرت امیر(ع) را هم پیغمبر(ص) تعیین نمود و پیغمبر(ص) را هم خداوند متعال تعیین کرد. پس وقتی ما می‌گوییم: « بحث امامت» اینطور نیست که بگوییم: 1400 سال پیش حق با علی(ع) بود یا نبود. امام حضرت علی(ع) بود یا کس دیگری؟ بحث تاریخی نمی‌کنیم. بحث شیوه حکومت است.
وقتی می‌گوییم شیوه حکومت، یعنی اعتقاد ما شیعیان این است که: در شیوه حکومت، حاکم اسلامی باید از طرف خدا باشد. دلیلمان هم این است که: کسی حق حکومت بر ما ندارد. ما را مادر آزاد زایید و انسان آزاد نباید«بله قربان گوی» دیگران باشد. ما «بله قربان گوی» خداوند متعال هستیم. چون او ما را آفریده حق امر و نهی دارد. اما شما چه کرده‌اید که دستور می‌دهید؟! «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ» حرف حقی بود. اما در صفین این بود که علی(ع) را بکوبند. و لذا حضرت فرمود: «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» (نهج‌البلاغه/خطبه40) حرف حقی می‌زنید. اما شما از گفتن این حرف حق شیطنت دارید. شما شیطانید. (مثل کسی که پای منبر صلوات می‌فرستد. صلوات حرف حقی است. اما او قصد دارد منبر آقا را خراب کند!)
3- گستره ریاست امام و فرامین او
امامت یعنی ریاست کلی الهی. ریاست یعنی فقط مسئله گو نیست. گاهی وقتها می‌گویند: آخوندها وارد سیاست نشوند! یعنی چه؟ یعنی آخوندها فقط مسئله بگویند. نه خیر، کلی است. قرآن بخوانیم: «وَ إِذِ اسْتَسْقى‌ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَر» (بقره/60) مردم وقتی آب هم می‌خواستند می‌رفتند پیش موسی(ع). امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: من زمان حکومت برای همه‌تان نان گندم جور کرده‌ام. و برای همه‌تان یک سرپناه و یک اتاق ساخته‌ام. «وَ أَوْحَیْنا إِلى‌ مُوسى‌ وَ أَخیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً» (یونس/87) به موسی(ع) و هارون گفتیم: مسکن مردم را باید درست کنید. حضرت موسی(ع) پیغمبر است اما مسؤول مسکن مردم هم هست. پس کلی است، الهی است.
گاهی امام مقید است. مثلا می‌گوییم: امام جمعه (امام جمعه فقط برای نماز جمعه است.) امام جماعت (فقط برای نماز است.) اما وقتی می‌گوییم امام به طور کلی، دیگر مربوط به همه چیز است. امام یک انسان کامل است. حرکتش برای ما حجت است. اگر امام نمی‌گوید سیب بخورید یا نخورید ولی همین که می‌بینیم امام سیب را می‌خورند می‌فهمیم که سیب حلال است. همین که امام از یک جلسه بلند شد و رفت پیداست که نشستن در آن جلسه حرام است.
نگاهش حجت است. بیانش حجت است. امام برای ما الگوست.
4- لزوم شناخت امام و پیروی از او
آیا ما مأموریم اماممان را بشناسیم؟ بله. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» (کمال‌الدین/ج‌2/ص‌409) اگر کسی بمیرد و نداند دستش در دست چه کسی است و رهبرش چه کسی است، قانونش چه است، بله قربان گوی چه کسی است،… بگوید: اصول دین سه تا است: خوراک، پوشاک و مسکن! به شخصی گفتند: تو طرفدار سلطنت هستی یا مشروطه؟ گفت: شما را به خدا ولم کنید من زن و بچه دارم!!؟ یعنی من حواسم جمع نان و آب است. اگر کسی به زندگی توجه کند بدون اینکه بداند چه کسی بر ذهن او حاکم است، بمیرد و نداند رهبر چه کسی است انگار مردم جاهلی از دنیا رفته است. وقتی قرآن می‌فرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/59) باید بدانیم که «اولی الامر» چه کسی است. آیا شاه و رئیس جمهور و… اولی الامر هستند؟ پس باید امام (اولی الامر) را بشناسیم و از او اطاعت کنیم.
اصلاً اگر برای ما امام نباشد کم لطفی است. خداوند از هر چیز جزیی غفلت نکرده آن وقت از امام غفلت کرده؟! مردم را رها کند و بگوید: هرکاری خواستید انجام دهید؟! برای چشم مژه قرار داده، برای کف پا گودی قرار داده، بوعلی سینا می‌گوید: چطور قبول کنیم خدایی که از مژه و گودی کف پا غفلت نکرده، آن وقت میلیونها آدم را بدون رهبر رها کند! آیا درست است بگوییم: بعد از رحلت پیغمبر هر کس خواست گوش به حرف هر کسی بدهد! هر یک از صحابه هر چه گفتند گوش بدهید؟! صحابه با هم درگیر بودند. معاویه جزو صحابه پیغمبر(ص) بود. ابوذر هم جز صحابه پیغمبر(ص) بود. اما خط اینها دو تا بود. وقتی دو صحابه اینگونه بودند من حرف کدام را قبول کنم؟! بسیاری از یاران پیغمبر(ص) با هم تضاد فکری و عملی داشتند. آیا امکان دارد که یک پزشک بگوید: ‌ای بیماران تا وقتی من زنده‌ام برنامه غذایی دارید ولی وقتی من مردم هر چه خواستید بخورید، خوب می‌شوید!! این حرفها، جسارت و توهین به پیغمبر(ص) است. قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‌ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» (احزاب/21)، «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» (حشر/7) آیا می‌شود پیغمبر(ص) گفته باشد: هرچه من می‌گویم گوش دهید. اما همینکه من از دنیا رفتم کنار کوچه بایستید، هرکه قیافه مرا دیده می‌شود صحابی! (می گویند: اصحاب به کسانی می‌گویند که پیامبر را دیده باشد.) هر چه گفت گوش کنید! این حرف حرف غلطی است. معاویه هم از اصحاب پیغمبر(ص) بود. ابوذر هم بود. یکی کاخ می‌سازد. یکی به سادگی زندگی می‌کند. ما حرف کدام را گوش کنیم. اینها تضاد فکری دارند. اگر ما خداوند را حکیم بدانیم که می‌دانیم و اگر پیغمبر(ص) را رئوف بدانیم که می‌دانیم باید بدانیم که خداوند حکیم و پیغمبر رئوف، مردم را بدون امام و رهبر رها نمی‌کنند.
5- آثار و برکات وجود امام و رهبری دینی
این عقیده ما است. عکس العمل این عقیده هم در این سالها پیدا شد. تا زمانی که امام و رهبر ما را آمریکا تعیین می‌کرد «آن» بودیم. و از وقتی که دستمان را در دست امام (ره) گذاشتیم «این» شدیم. این تازه یک میلیونیم امیرالمؤمنین علی(ع) است. همین که شعاع ولایت بر انسان سایه افکند و ذره‌ای از برق ولایت در دلها جرقه ایجاد کرد، از زمین تا آسمان با بقیه کشورها فرق داریم. ‌ای کاش می‌شد یک قطره از خون امام را در اقیانوس اطلس ریخت و به تمام بی غیرتهای عالم از آن تزریق کرد تا همه آنها باغیرت شوند. می‌فرمود: دوست داشتم جوان بودم تا می‌رفتم به انگلستان و خودم سلمان رشدی را می‌کشتم. همه وجود ایشان غیرت بود. همه وجود ایشان سوز و دین بود. همه وجود ایشان شجاعت و حماسه بود. تازه امام در مقابل حضرت علی(ع) قطره‌ای در مقابل دریا بودند. خیلی به ما ظلم کردند کسانی که دست ما را از دست امام جدا کردند، از دست امام علی(ع) جدا کردند و در دست معاویه گذاشتند. تا 1400 سال بر ما شاهان حکومت می‌کردند. به ما خیلی ظلم شد. الان می‌بینیم کسی که ذره‌ای از ولایت در وجودش هست، هزاران کیلومتر از دیگران جلوتر است. اگر از اول دستمان در دست ائمه بود، الان چه بودیم؟
بی خود نیست که در دعای ندبه گریه می‌کنیم و می‌گوییم: «أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ أَیْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَیْنِ» چطور می‌شد که خط فکری ما در دست حسن و حسین(ع) بود؟! «أَیْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَیْنِ» چطور می‌شد رهبر ما امام صادق(ع) بود! الان هم حضرت مهدی(ع) حضور داشتند! «أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَهُ أَیْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِیرَهُ» کجا هستند آن خورشید‌های درخشان؟! کجا هستند آن قمرها و ماه‌های نور دهنده؟! چطور شد ما از قافله، 1400 سال، عقب ماندیم؟! چطور ریاست کلی الهی شد ریاست جزیی آمریکایی؟! به امیر المؤمنین علی(ع) گفتند: بعضی از مسلمانان یاران معاویه! ریخته‌اند خانه یک زن غیر مسلمان و طلایش را کنده‌اند!!؟ حضرت علی(ع) فرمودند: اگر مؤمنی از غصه بمیرد جا دارد. ولو زن مسلمان نیست. در حکومت اسلامی، باید زنهای غیرمسلمان در امان باشند. در سایه حکومت اسلامی، اقلیت‌های مذهبی باید راحت زندگی کنند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: من حاضرم از غصه بمیرم که این کار را کرده‌اند و اگر کسی از غصه بمیرد اشکالی ندارد. این غیرت دینی است.
6- پیامدهای امامت نا اهلان
آن وقت در زمان معاویه شخصی وارد شام شد (سوار بر شتر) یکی از دزدان حرفه‌ای او را دید که شتر خوبی دارد. رفت جلو و افسار شتر را گرفت و گفت: از شتر من بیا پایین. این شتر مال من است!؟ درگیری شد و به سراغ قاضی رفتند. قاضی هم با معاویه بود. (شتر هم نر و ماده‌اش فرق می‌کند به شتر ماده می‌گویند: «ناقه» به شتر نر می‌گویند: جمل). آن شخص نگاه نکرد تا ببیند نر است یا ماده، می‌گفت: این شتر مال من است! قاضی از صاحب شتر شاهد خواست. او هم گفت: من غریبم و شاهد ندارم! دزد هم رفت و چند تا را جمع کرد به عنوان شاهد. همگی شهادت دادند که این ناقه از آن اوست. حتی قاضی هم می‌گفت: ناقه. صاحب شتر رفت نزد معاویه. گفت: آقا عجب حکومتی! عجب پایتختی! تو که رئیس حکومت اسلامی هستی من غریبم، سوار شتر شدم. وارد شام شدم و این مسایل برایم پیش آمد. این چه کشوری است که تو داری؟! گفت: نه خیر ناقه مال او است! همه گفتند: ناقه! صاحب شتر خیلی دلش سوخت گفت: این شتر من نر است. نگاه کردند و دیدند که نر است. گفتند: ساکت باش. هر وقت معاویه به نر گفت ماده، بگو: بله قربان ماده!!؟ کسی حرف نزند؛ یک روز معاویه تصمیم گرفت در روز چهارشنبه نماز جمعه بخواند! همه مردم روز چهارشنبه نماز جمعه خواندند. کسی جرأت نکرد بگوید: امروز چهارشنبه است! معاویه به امیرالمؤمنین(ع) نامه نوشت که: یک ارتشی داری که « هر را از بر تشخیص نمی‌دهند. » آنوقت امیرالمؤمنین(ع) غصه می‌خورد و می‌فرمود: حاضرم ده تا از یاران خودم را بدهم و یکی از یاران معاویه را بگیرم، چون شما در حقتان شل هستید و یاران معاویه و معاویه در باطلشان سفت و محکم هستند!!
امامت چیزی نیست که بگوییم: قضیه 1400 سال پیش بود و گذشت. نه آقا! اینطور نیست. یک شعاعی از بنی امیه و بنی عباس هست و یک شعاعی از علی ابن ابیطالب(ع). دو خط وجود دارد: خط اهلبیت(ع) و خط غیر اهلبیت؛ خط اهلبیت خط علم و تقوی و عصمت است. خط شجاعت است. خطی است که در آن امام حسین(ع) سر به نی می‌دهد ولی تن به ذلت نمی‌دهد؛ اما خط غیر اهلبیت: یک روزی یزید آمد مکه، هوا گرم بود. عمل حجش که تمام شد سوار اسب شد و گفت: بر پدرم لعنت که بار دیگر بیایم به مکه؟! اینجا دیگر چه جهنم دره‌ای است؟! گرممان شد!! آن وقت امام حسن مجتبی(ع) 25 مرتبه پای پیاده از مدینه می‌روند به مکه. و امام زین العابدین(ع) ناشناس با کاروان‌ها می‌رود تا او را نشناسند. ظرف حاجی‌ها را می‌شوید، غذا می‌پزد، جارو می‌زند. خدمت می‌کند به حاجی‌ها. و خودش را معرفی نمی‌کند؛ ما باید مواظب باشیم از این خط امامت جدا نشویم.
7- امامت حقیقتی زنده و پویا
خط امامت یک خط تاریخ نیست، فلسفه تاریخ است. فرق بین تاریخ و فلسفه تاریخ چیست؟ تاریخ یعنی گذشته. دیروز کی چی کرد؟ حوادث گذشته‌ها تاریخ است. فلسفه تاریخ یعنی از آن گذشته‌ها یک درسی بگیریم برای زندگی امروز. یکوقت می‌گوییم: یوسفی(ع) بود. خانمی علاقمند او شد. این خانم خودش را آرایش کرد. درها را قفل کرد. و خواست که یوسف(ع) را به گناه بکشاند. تا اینجا تاریخ بود. بعد می‌فرماید: «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (انعام/84) یعنی هر جوانی در دام شهوت قرار گرفت مثل یوسف(ع) به خداوند پناه ببرد و فرار کند حتی به قیمت اینکه لباسش پاره شود، ضربه‌ها ببیند ولی خودش را از دام گناه برهاند، ما آنچه را که به یوسف(ع) دادیم به او هم می‌دهیم. این «کَذلِکَ» فلسفه تاریخ است. درسی که از حوادث گذشته می‌گیریم برای امروز، فلسفه تاریخ است؛ آیا امامت تاریخ است یا فلسفه تاریخ؟! امامانی که بودند و رفتند می‌شوند تاریخ، درسی که برای امروز ما است می‌شود فلسفه تاریخ. فلسفه تاریخ کاری با این ندارد که 1400 سال پیش، حق با علی(ع) بود یا نه، این تاریخ است. بحث این است که امروز شیوه حکومت چگونه است. شیوه علوی داریم با غدیر خم. شیوه اموی داریم با سکه و دلار ریختن در حلقوم‌ها، نیروها را خریدن و حکومت درست کردن! اگر کسی با زور و پول و دنگ و فنگ برای خودش حکومت تشکیل داد، این خط خط اموی است. اگر کسی با شجاعت و تقوی روی کار آمد، این خط خط علوی است. این فلسفه تاریخ است و به درد امروز ما هم می‌خورد. خدا رحمت کند کسانی را که ما را با اهل بیت(علیهم السلام) آشنا کردند. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: من دارم می‌روم و دو امانت در کنار شما می‌گذارم: «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» (کافی/ج‌2/ص‌414) قرآن و اهل بیت(ع). بعد فرمود: اینها هیچ وقت از هم جدا نمی‌شوند. اینکه فرمود: هیچوقت جدا نمی‌شوند یعنی اهل بیت(ع) معصومند. چون اگر اهل بیت(ع) و قرآن آنی و لحظه‌ای از هم جدا نمی‌شوند. یعنی اهل بیت(علیهم السلام) معصومند؛ امامان ما دوازده نفر هستند. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ» (خصال صدوق/ج‌2/ص‌469) شیعه و سنی نقل کرده‌اند که همگی از قریش هستند.
آنهایی که نمی‌خواهند از اهل بیت(ع) طرفداری و از ایشان اطاعت کنند، این دوازده نفر را به هم می‌زنند: دو تا از بنی امیه قاطی می‌کنند، یکجا کم می‌کنند و در آخر هم نمی‌توانند کاری از پیش ببرند.
8- دوری از امامت و خرافات و بدعت‌ها
پیغمبر(ص) فرمودند: مثال اهل بیت(ع) من مثال کشتی نوح(ع) هستند. هرکه سوار این کشتی شود نجات می‌یابد؛ ما هم باید برای جشن ائمه معصومین(ع) عید بگیریم و چراغانی کنیم. وهابی‌های کج فکر می‌گویند: جشن بدعت است! می‌گویند: هرچیز نوی بدعت است! شخصی در مسجد الحرام به دیگری گفت: این کار تو بدعت است. او گفت: این بی سیم هم که در دست توست بدعت است! بی سیم در زمان پیغمبر(ص) نبوده. ماشین سوار شدن هم بدعت است. این کلمه که «هرچه زمان پیغمبر نبوده و الآن است، بدعت است» غلط است. این نوع طرز تفکر غلط است.
می گویند: اگر یک چراغ روی قبرستان بقیع باشد اسراف است! انگار تمام چراغها حلال است و فقط لامپ روی قبر امام حسن مجتبی(ع) اسراف است؟!
می‌گوییم: خب بنویسید که اینجا قبر امام حسن(ع) است. می‌گویند: نه خیر شرک است. می‌گوییم: چطور است که می‌نویسید این مسجد را در زمان چه کسی ساخته‌اند، اگر نوشتن روی سنگ شرک است چرا روی یک سنگ شرک است و روی یک سنگ دیگر شرک نیست؟!
می‌گویند: عید گرفتن برای تولدها شرک است. ما می‌گوییم: نه خیر. این را قرآن می‌فرماید. حضرت عیسی(ع) به خداوند گفت: «اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماءِ» (مائده/114) خدایا یک مائده آسمانی بفرست برای ما، اگر این کار را بکنی ما آنروز را عید می‌گیریم. آیا تولد ائمه ما(علیهم السلام) از یک مائده آسمانی کمتر هستند؟ اگر نزول مائده آسمانی عید می‌خواهد، بعثت هم یک مائده معنوی است و عیدی بزرگتر می‌خواهد.
می گویند: گریه نکنید. شرک است. یک کسی که از شما می‌میرد برای او گریه نکنید! و لذا وقتی از آنها یکی می‌میرد مثل این است که یک گربه مرده است. خیلی بی احساس هستند. می‌گویند: روضه خوانی شرک است. قرآن می‌فرماید: «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً» (نساء/148) اگر کسی مظلوم واقع شد، هرچه نعره بکشد حلال است. غیبت حرام است مگر آنکه مظلوم واقع شوی. ما باید نعره بکشیم که بنی امیه امام حسین(ع) را شهید کردند. وهابیون قبرستان بقیع را خراب کردند. ما مفتخریم که در تولد امامانمان جشن می‌گیریم. ما مفتخریم که در عزاداری‌ها گریه می‌کنیم. حدیث داریم: شیعه ما کسی است که در شادی ما شاد باشد و در غم ما غمناک باشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment