امام رضا(ع)، پذیرش ولایتعهدی

موضوع: امام رضا(ع)، پذیرش ولایتعهدی
تاریخ پخش: 71/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

در خدمت برادران بزرگواری هستیم که تولید می‌کنند و تولیدشان هم موفق است، دستتان درد نکند. کارگر در اسلام خیلی عزیز است. چون من در مورد کارگر قبلاً صحبت کرده‌ام و به مناسبت روز کارگر پخش شده است و بیننده‌هادیده‌اند بنابراین دیگر راجع به کارگر صحبت نمی‌کنم. امروز بیننده‌ها بحث را وقتی می‌بینند که تولد امام رضا(ع) است و من می‌خواهم راجع به یک کلیاتی، راجع به زندگی امام رضا(ع) صحبت کنم و آن این است که چرا امام رضا(ع) ولیعهد طاغوت شد؟ مگر ما نمی‌گوییم که آخوند درباری بد است؟ مگر بدتر از مأمون و هارون و هارون الرشید، هم آدم بود؟ خیلی آدم‌های ناجنسی بودند. اینها همه قاتل امام بودند. چرا امام رضا(ع) ولیعهدی، یک طاغوت را قبول کرد؟ این یک مسئله‌ای است که می‌خواهم راجع به آن بگویم. منتها قبل از این می‌خواهم به مناسبت تولد امام رضا(ع) این مسئله را مطرح کنم.
1- دین دست آویز سیاست بازان
لکن قبل از آن یک کلیاتی را به حضور شما عرض کنم که داشته باشیم تا ببینیم که اصلاً دین و سیاست چیست؟ یعنی گاهی وقتها سیاست می‌آید که سر متدینین کلاه بگذارد. منتها این متدینین اگر بینش داشته باشند شیطان شناس هستند. اگر بینش نداشته باشند کلاه سرشان می‌رود. می‌خواهم بگویم که امام کلاه سرش نرفت. حالا حرکت را بگوییم. امام کلاه سر آن گذاشت. یک مقدار درباره اینکه دین دست‌آموز سیاست می‌شود، دو، سه تا خاطره برای شما بگویم. خاطره‌ها از قرآن است. شخصی به نام «بلعم باورا» موضوع بحث ما این است. دین دست آویز سیاست بازان است. بلعم باورا، دانشمندی بود که قرآن اینطور می‌گوید. می‌گوید: «آتَیْناه‌» یعنی به آن دادیم. آیاتمان را به آن دادیم. اصلاً آیت الله بود. آیات الهی نزد او بود. دعای بلعم مستجاب می‌شد. دانشمندی بود که حضرت موسی او را به عنوان مبلغ و نماینده به این طرف و آن طرف می‌فرستاد. تبلیغ می‌کرد اما یک سیاست بازی مثل فرعون با پول ایشان را خرید. ‌ «آتَیْناهُ آیاتِنا» (اعراف/175) ما آیات خودمان را به آن دادیم. دعایش مستجاب شد. علومی داشت، نماینده پیغمبر اولوالعزم بود. مبلغ دین بود. اما «فَانْسَلَخَ مِنْها»(اعراف/175) آنکه روی تخته می‌نویسم و عربی می‌گویم، قرآن است. «فَانْسَلَخَ مِنْها» یعنی از آیات ما جدا شد. «فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطان»(اعراف/175) شیطان هم او را تعقیب کرد. «فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطان»(اعراف/175) امان از سوء عاقبت! یک کسی ممکن است که خیلی مهم باشد.
انیشتین هم که مغز بود، یکوقت می‌بینی که یک سیاست باز می‌آید و مغز انیشتین را با اسکناس و دلار می‌خرد. این یک مورد بود. امام باقر(ع) فرمود: موضوع مربوط به بلعم باورا هست. لکن هر مسلمانی که هوا بر هدی غلبه کند او هم مصداق این آیه هست. بعضی چیزها ضرب المثل است. حالا هم می‌گویند: ماهی را هر وقت که از آب بگیری تازه است. این یک قصه‌ای داشته است. بعد این به درد همه جا می‌خورد. زمان جاهلیت بت‌ها از سنگ و چوب بود. چند کیلو خرما برداشتند و هسته‌اش را بیرون آوردند. با خرما مثل اینکه با برف آدم درست می‌کنند، آدمک خرمایی درست کردند. با خرما هم مجسمه درست کردند و اشک می‌ریختند. قحطی شد. هرچه داشتند خوردند. گفتند: خرمای خشک است. با تبر بزنیم و بریزد و آب بزنیم. بگذاریم خیس بخورد و بخوریم. تیشه و تبر آوردند که آن را بشکنند. گفتند: این خداست. نمی‌شود که او را خورد. بابا خدا چیست؟ آمدند جلو گفتند: خدا. به خانه رفتند، گفتند: خرماست. آنوقت از آنجا یک ضرب المثلی شد. گفتند: هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را. گاهی یک چیزی یک نمونه دارد. بعد برای همه تاریخ ضرب المثل می‌شود. بلعم باورا نمونه‌اش زمان موسی بود که فرعون او را خرید. امام باقر(ع) فرمود: که این ضرب المثل برای هر دانشمندی است که بخاطر هوس پا روی حق بگذارد. یعنی هر هوس بازی که می‌فهمد حق است و پا روی حق می‌گذارد او هم بلعم باورا است. این یک نمونه بود.
2- برداشت شیعه و غیر شیعه از اولوالامر
مسئله اطاعت از تغییر دادن اولی الامر! یکی از کارهایی که خیلی از سیاست بازها آمدند و از طریق دین ضربه زدند، این بود که گفتند: «أَطیعُوا اللَّه‌» مطیع خدا باشید. خیلی خوب درست است. بعد فرمود: «وَ أَطیعُوا الرَّسُول‌»(نساء/59) مطیع رسول باشید. گفتند: این هم قبول است. بعد گفت: «و اولی الامر» (نسا/59) مطیع اولی الامر باشید. منتها گفتند: اولی الامر هرکسی است که زور دارد. یعنی مطیع خدا و مطیع صدام و مطیع هرکسی که زور دستش است باشید. حالا امروز صدام است. معنایش اینطور می‌شود. مطیع خدا، رسول خدا و صدام باشید. مطیع خدا، رسول خدا و هیتلر باشد. آمدند گفتند: امر به معنی فرمان است. می‌گویند: فلانی امر دستش است. صاحب امر است. امیر است. یعنی امر می‌کند. «اولی» هم به معنی صاحب است. گفتند: «اولی الامر» یعنی کسی که قدرت دارد. بنابراین از هرکسی که قدرت دارد باید اطاعت کنیم. امروز قدرت دست معاویه است، می‌گوییم: بله قربان! فردا دست یزید است. می‌گوییم: بله قربان! آمدند و گفتند: اولی الامر هرکسی است که زور دارد. این هم از جاهایی است که سیاست باز آمد و اولی الامر را اینطور معنا کرد. حال اینکه هر عاقلی می‌فهمد که اولی الامری که اسمش کنار الله و رسول است باید کارش هم شبیه کار الله و رسول باشد. آدم به یک نفر استاد دانشگاه نمی‌گوید: آقا من هم شما را دوست دارم و هم آدامس را دوست دارم. این توهین است. نزد استاد دانشگاه یک آیت الله می‌گذارند. توهین است که آدم بگوید: مطیع خدا و صدام باشید. صدام آدمس است، توهین به آدامس هم شد. این جانور است. جسارت است ما اولی الامر را معنا کنیم که هرکسی که زور دارد اولی الامر است. ما می‌گوییم کسی که اسم او کنار الله و رسول است، باید کارش هم در شعاع کار خدا و رسول باشد. کار باید در شعاع کار خدا و رسول باشد.
«اطیعوا الله» به اسم اولی الامر هم آمدند و یک مشت مردم را بله قربانگو بار آوردند. این هم جنایت است. درتاریخ داریم که شمر از اول اذان تا به اول آفتاب نماز می‌خواند. گفتند: تو که اینقدر نماز می‌خوانی پس چرا امام حسین را کشتی؟ گفت: اطاعت امیر است. از چیزهای دیگری که کلاه سرمان رفت، مسئله‌ای بود که می‌گفتند.
ما عقیده‌مان این است که می‌گوییم: رهبر باید یا معصوم باشد و یا عادل باشد. اسم معصوم را شنیده‌اید. معصوم یعنی چه؟ معصوم در لغت به معنی عصمت است. عصمت به معنی حفاظت است. می‌گویند: فلانی معصوم است، یعنی فلانی محفوظ است. یعنی فلانی گناه نمی‌کند. معصوم است. یعنی هیچ گناه نمی‌کند. فکر گناه را هم نمی‌کند. *سوال: می‌شود که آدم گناه نکند و فکر گناه را هم نکند؟ بله! خود شما یک سری از گناهان را در عمرتان انجام نداده‌اید و فکرش را هم نکرده‌اید. مثلاً آدم برود بالای منار و خودش را پرت کند. این گناه را تا حالا انجام نداده‌ایم. به فکرمان هم نیامده است. فکر اینکه آدم لخت مادر زاد در خیابان بدود. هیچ کس فکر یک چنین گناهی را هم نمی‌کند. کسی آب های کثیف خیابان را بخورد. فکرش را هم کسی نمی‌کند. خودش را با بنزین آتش بزند، گناه است. فکر این گناه را هم نمی‌کنیم. پس ما هم در بعضی از گنا‌هان معصوم هستیم. یعنی گناه نمی‌کنیم و فکرش را هم نمی‌کنیم. معصوم یعنی نه گناه بکند و نه فکر گناه را بکند. هر کجا ببینیم گناه چقدر بد است. آب جوی چقدر کثیف است. خود سوزی چقدر خطرناک است. از منار پرت شدن چقدر خطرناک است. هر کجا بدانیم که چقدر خطر دارد، در آنجا گناه نمی‌کنیم؟ اما اینکه بقیه وقت‌ها گناه می‌کنیم، بخاطر این است که هنوز عیب گناه پیش ما روشن نیست. یعنی ما هنوز یک سری جاها شیرینی آن به دهانمان نیامده است. به همان دلیلی که این سالن «قد قامت الصلاه» می‌گوید، پنجاه نفر می‌روند. ولی چون آن سالن شانه تخم مرغ می‌دهد، سیصد نفر می‌روند. یعنی ما هنوز بلوغمان نسبت به شانه تخم مرغ از نماز بیشتر است. یک بچه کنار شما است. شما می‌گویی: آقازاده با شما هستم. اگر گوش ندهد می‌گویی: عجب آدم بی ادبی هستی. خدا می‌گوید: «حی علی الصلاه» «حی علی الفلاح» اصلاً صدای اذان را که می‌شنود، از پشت میزش بلند نمی‌شود. این هم بی ادب است. چطور اگر شما بچه‌ات را صدا بزنی و سرش را بلند نکند، بی ادب است. آنوقت خدا تو را صدا می‌کند و تو سرت را بلند نمی‌کنی، ما هم بی ادب هستیم، بی رودروایسی. منتها عرض کردم، گاهی یک سری چیزها را می‌دانیم، می‌دانیم که از بالای منار پرت شدن بد است اما نمی‌دانیم غیبت بد است. ضرر مالی درد ما است، درد دندان را احساس می‌کنیم اما حسادت و حرص و حسد را احساس نمی‌کنیم.
3- نتیجه عدم اعتقاد به عصمت و عدالت رهبر
حالا، آمدند گفتند که لازم نیست که رهبر معصوم باشد، اصلش لازم هم نیست که عادل باشد. آمدند و حذف کردند، از کارهای خطرناک سیاسی در طول تاریخ این بود که گفتند رهبر، الحمدلله ما شیعه اعتقاد داریم، خدا را شکر که شیعه می‌گوید که رهبر باید معصوم باشد و در زمانی هم که دست ما به معصوم نمی‌رسد لااقل باید عادل باشد اما دیگران غیر از شیعه می‌گویند لازم نیست که معصوم باشد و لذا یک دزد را هم می‌شود بردش و آن را پیشنماز کرد، لااقل آدم خیالش راحت است که کفشها را نمی‌دزدد، نگاهش می‌کند و آن را می‌بینیم، اینطوری است.
اینکه گفتند لازم نیست رهبر معصوم باشد از جنایاتی بود که در اسلام شد و به اسم اینکه لازم نیست معصوم باشد، که هر جنایتکاری را برداشتند و رهبرش کردند و الان از ایران که برویم بیرون، دودش به چشم خودشان می‌رود بخاطر اینکه، کسی که عصمت و عدالت را حذف کرد و گفت که لازم نیست که رهبر معصوم باشد و لازم نیست که عادل باشد مثل صدام می‌آید و رهبر آن می‌شود، این هم یکی از جنایات.
مسئله دیگر، گفتند: هر کس صحابی است، عادل است این هم از ظلم‌هایی بود که شد، یعنی گفتند هر کس که قیافه پیغمبر را دیده است، دیگه آدم عادل است، هر چه گفت درست است و حال اینکه در قرآن ده‌ها آیه داریم که قرآن شکایت می‌کند از اصحاب، می‌گوید بعضی از اصحاب دروغ می‌گفتند، بعضی از اصحاب منافق بودند، این همه آیه داریم که می‌آمدند پهلوی پیغمبر یک جور حرف می‌زدند و پشت سر یک جور دیگر می‌گفتند. پیغمبر اینجا مسجد می‌ساخت، می‌رفتند و یک محله دیگر یک مسجد می‌ساختند و به اسم مسجد، خانه سیمی درست می‌کردند، پیغمبر حرف می‌زد، آنها می‌گفتند بله، ما گوش می‌دهیم ولی، چقدر آیه برای منافقین است، منافقین همه جزء اصحاب بودند. اصحاب یعنی چه؟ اصحاب یعنی کسانی که پیغمبر را دیده‌اند. آمدند و گفتند که هر کسی که اصحاب است کارش هم درست است، این هم از کارهایی بود که بسیار ضربه زد.
یکی از کارها که زمان ما شد، نه اینکه زمان من و شما، یکخورده جلوتر، رضا شاه، رضا شاه می‌خواست احمد شاه را بیرون کند از ایران، وهابی‌های سعودی آمدند و قبر چهار امام را خراب کردند، شد. رضا شاه یک راهپیمایی راه انداخت، یعنی مردم راهپیمایی راه انداختند، مردم راهپیمایی راه انداختند برای مظلومیت قبر امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق (ع)، رضا شاه یک عکس‌برداری کرد و فرستاد، گفت مردم راهپیمایی کرده‌اند که ما احمدشاه را نمی‌خواهیم، اصلاً مردم راهپیمایی کردند برای خراب شدن قبرستان بقیع و رضا شاه از عکس آن برای، یعنی دین دست آویز سیاست بازها می‌شود.
4- مذهب علیه مذهب
یکی از جاه‌هایی که باز دین دست آویز سیاستمدار می‌شود اذان است. امام زین العابدین در مسجد شام، داشت سخنرانی می‌کردد، بنی امیه را بست به رگبار، آهای یزید. می‌دانی که چه کرد در کربلا، یک سخنرانی آتشین و بست به رگبار دودمان بنی امیه را، یزید هم نشسته بود در مسجد و دید که عجب دارد که خراب می‌شود. چکار کند، به مؤذن گفت که اذان بگو، یعنی با الله اکبر جلوی امام زین العابدین را بگیرد، یعنی مذهب علیه مذهب است. اصلاً گاهی قرآن چاپ می‌شود برای اینکه نفت را هر قیمتی که می‌خواهم بفروشم. گاهی لقبی به یک کسی می‌دهند تا بعد هر کاری که می‌خواهند بکنند، بکنند. از این کارها خیلی شده است، حالا من اینها را نمی‌خواهم بگویم، شاید هم حوصله شنیدنش را نداشته باشید، بیائیم به سراغ امام رضا(ع)، چون امام رضا را می‌خواهیم که ببینیم که چه شد. چطور شد که، تولد امام رضا بحث را گوش می‌دهید، چطور شد که امام رضا(ع) ولیعهد یک طاغوت شد، حالا برای اینکه بحث را زیادی گوش بدهید یک صلوات بفرستید.
5- طرح مأمون برای ولیعهدی امام رضا (ع)
طرح دشمن – شما می‌دانید که هارون الرشید امام کاظم را در زندان شهید کرد، پسرش مأمون الرشید که حکومت را دست گرفت، می‌خواست بگوید که بابای من یک غلطی کرد، من جبران می‌کنم، برای اینکه جبران کند جنایت بابا را که پدرش را کشته است، گفت که پسر به پسر یک مقامی می‌دهد ما بابا، هارون الرشید بابارا کشته است امام کاظم(ع)، حالا پسر، مأمون به امام رضا، چون بابا، بابا را کشت، خواست پسر به پسر، یعنی جبران جنایات بابا.
1- جبران جنایات پدر. 2- می‌خواست که در مملکت هر دسته گلی که آب می‌دهد، اگر مردم یک وقت ول وله شد، شریک جرم هم داشته باشد، بگویند حالا آن هیچی، امام رضا که بغل دستش است، آن هم که قائم مقامش است، معلوم می‌شود که دو تا یکی کرده‌اند که این کار را کرده‌اند. یعنی می‌خواست یک شریک جرمی هم داشته باشد.
3- می‌ترسید که امام رضا(ع) در مدینه نیروگیری کند، نیرو سازی کند و کودتا کند، رژیم را بردارد، به اسم ولیعهدی گفت که بیاوریمش در آستین خودمان و بغل خانه خودمان، خانه اولی خانه من و خانه دومی خانه او، که ما تمام کارهای امام رضا را، می‌خواست تمام کارهای امام رضا را زیر نظر داشته باشد.
4- بعضی وقتها در بعضی از اقسام مملکت افرادی انقلابی پیدا می‌شدند و موج انقلابی و ایجاد موج می‌کردند. گفت ما اگر امام رضا را بیاوریم، می‌گویند که لابد خود آقا هست و اگر گناه باشد خود آقا هست، دیگه به ما چه. مثل اینکه الان بعضی از آهنگ‌ها پخش می‌شود، می‌گوییم که آخه این آهنگ، می‌گوید ببین مگر این جمهوری اسلامی نیست، خوب اگر جمهوری اسلامی است، خود آقا هست دیگه. یعنی می‌خواهد که یک آقا درست کند که بعد هر کس هر کاری که می‌کند، بگوید حرف نزن، تو بهتر می‌فهمی و یا آقا، خود آقا هست، اگر لازم باشد خود آقا هست. یعنی می‌خواستند که یک آقا درست کنند که همه را زیر عبای آقا. . . ، این هم یک حرکتی بود. یعنی می‌خواست جلوی انقلابی‌ها را بگیرد که آخه به تو چه دخالت می‌کنی، بنشین سر جایت، اگر لازم باشد قیام بشود، خود آقا قیام می‌کند. یعنی جلوی سادات انقلابی را هم می‌خواست بگیرد.
ضمناً می‌گفت که اگر بشود که یک ضربه فرهنگی به این خانواده بزنیم. امام رضا را می‌آوریم پایتخت و علمای یهودی و علمای مسیحی این علمای درجه یک را جمع می‌کنیم و می‌گوییم که شماها با امام رضا بحث کنید، حتی اگر ما موفق بشویم که در یک جلسه امام رضا را شکست بدهیم، آن جلسه ما اینها را برای همیشه بایکوت می‌کنیم و برای همیشه از میدان بیرون می‌کنیم. تا شاید حتی دریک جلسه شکست علمی بدهیم. اینها همه حرکت هایی بود که مأمون الرشید در مغزش داشت. مسئله دیگر این بود که یکی از راههای که مردم امام رضا را دوست داشتند، این بود که می‌گفتند امام رضا(ع) دنیا پرست که نیست، می‌گفت ما این را می‌بریم یک پست به آن می‌دهیم، یکی از کارها همین است. بعد به مردم می‌گفتم که بیا این هم امامتان که می‌گفت دنیا ارزش ندارد، دستشان به دنیا نمی‌رسید و اگر نه اگر دستشان به دنیا برسد حتی ولیعهدی طاغوت را هم قبول می‌کند، یعنی می‌خواهد که چهره زاهدانه امام را خراب کند.
6- ظلم منافقین به روحانیت
این ظلم را منافقین نسبت به آخوندها هم کردند. چند تا ترور کردند و آخوندها را در بنز سوار کردند و بعد به مردم گفتند که بیا این هم آخوند هایی که سوار بنز شدند. خوب حالا وقتی هم که ترور نیست، همه از بنز پیاده شدند. دو مرتبه ترور شدند و دو مرتبه سوار بنز شدند، باز تهدید شود باز سوار می‌شوند، یعنی خودش یک نقشه‌ای است. اگر می‌گذاشتند، اگر می‌گذاشتند ما آن جمهوری اسلامی را که هدف بود، باید به آن برسیم، اگر می‌گذاشتند که رئیس جمهور، طبیعی در خیابان راه برود و در صف نانوایی بایستند، اگر ترور نبود الان افغانستان که آزاد شد، می‌گفتند الگو بیاید ایران، اصلاً در دنیا همه می‌گفتند آقا بروید در ایران رئیس جمهورش، رئیس مجلسش، رئیس دستگاه قضایی آن، مسئولین رده یک آن در مردم هستند، اصلاً همه می‌آمدند در ایران که الگو بگیرند، چون آنها هیچ کدام دستشان به رئیس هایشان نمی‌رسد، ما رئیس هایمان جزوء خودمان بودند، همان هایی که پشت آنها نماز می‌خواندیم و پا منبرشان بودیم، با آنها بودیم، چند تا از آنها را ترور کردند، اینها را بردند در حفاظت، در حفاظت که بردند زندگی آن شبیه زندگی بقیه شد، یعنی دیگر ما از امام بودن، الگو بودن افتادیم، اگر می‌شد که زندگی ساده باشد، این هم خیلی است.
یعنی برای اینکه بگویند امام رضا(ع) اینطور نیست که زاهد باشد. اینکه امام رضا(ع) می‌گفت که دنیا ارزش ندارد، چونکه دستش به دنیا نمی‌رسید و اگر نه الان که پست دادیم، دو دستی پست را گرفت. چهره امام رضا را بگویند که دنیا طلب است، بگویند امام دنیا طلب است.
7- برنامه‌های سیاسی مأمون برای ولیعهد کردن امام رضا (ع)
خوب اینها همه افکار چه کسی است که من می‌نویسم روی تخته سیاه، افکار مأمون الرشید. مأمون الرشید حکومت را به دست گرفت، چه کند؟
1- جنایت پدرش را جبران کند.
2- دسته گلی به آب داد مردم بگویند که پنجاه درصد آن مأمون الرشید است و پنجاه درصد آن هم تقصیر ولیعهد آن است، امام رضا(ع).
3- امام اگر مدینه باشد، نمی‌توانیم که کنترلش کنیم، بیاوریم آنرا به اسم ولیعهدی، خانه بغل خودمان باشد که بتوانیم همه کارهای آنرا زیر نظر بگیریم.
4- اگر یک گوشه دنیا سیدی خواست که قیام کند، بگوییم خفه شو، اگر لازم باشد که قیام بشود، خود آقا در مرکز اقدام می‌کند.
5 – جلسه شروع کنیم در مرکز، از رجال علم را دعوت کنیم. رهبر ثابعین و مجوسی‌ها و یهودی‌ها و مسیحی‌ها، رهبر ادیان را دعوت کنیم و جلسه مباحثه و مناظره، شاید که یک جا شکست بخورد، ما برای همیشه اینها را سرکوب کنیم.
6- به مردم بگوییم امام که می‌گفت دنیا ارزش ندارد، خیلی هم، دنیا را همینطور دو دستی گرفته و نگه داشته.
بالاخره اینها برنامه‌های سیاسی مأمون بود برای اینکه امام رضا را ولیعهد کند، حالا شما باشید چه کار می‌کنید. امام رضا را خواستندش و لذا وقتی که گروهی را فرستاد که بروند و امام رضا(ع) را بیاورندش، گروه وارد شهر که شدند، شروع کردند به تبلیغات، توجه توجه ما گروهی هستیم، نماینده خلیفه مأمون الرشید، آمده‌ایم امام رضا(ع) را ببریم برای دادن حکومت. یک تبلیغاتی کردند که خود مدینه ول وله نیفتد، بگویند خوب بله می‌رود که پست بگیرد.
8- عمل امام رضا هنگام حرکت از مدینه جهت خنثی کردن نقشه مأمون
امام رضا(ع) چه کار کرد، نقشه اول را اینطور پیاده کرد، آمد سر قبر پیغمبر در مدینه و گفت یا رسول الله، خداحافظ، من را می‌برند تا بکشند و من دیگر برنمی گردم مدینه، یارسول الله، خداحافظ و زد به گریه، یک خداحافظی با گریه بلند کرد، به همه مردم فهماند که اینهایی که آمده‌اند تا به من پست بدهند، من را می‌برند که بکشند، مردم گول نخورید، مردم گول نخورید.
یکی از علما را زندان کرده بودند. مدت‌ها ملاقات ممنوع، بعد بنا شد که خانمش با این آقا یک ملاقات داشته باشد، از پشت پنجره، منتها مسئولین زندان به آقا گفتند شما حق نداری که به خانمت چیزی بگویی، فقط خانمت را ببین و خانمت هم تو را ببینت، حرف نباید بزنی. گفت خیلی خوب حرف نمی‌زنم. خانمش آمد پشت پنجره، خوب گفته بودند که با خانمت حرف نزن و ایشان رویش را کرد به مأمور زندان و گفت من با خانمم حرف نمی‌زنم اما خوب است که در زمستان آب می‌ریزید در زندان و یک پتو هم به من نمی‌دهید. این خانمش رفت بیرون و گفت که قصه اینطور است. آمدند و گفتند امام رضا را می‌بریم تا پست به آن بدهیم. امام یک خداحافظی کرد که پست را خنثی کرد، این یکی. بعد برنامه ریخته بودند که از نظر حرکت که امام رضا را از شهرهایی عبور بدهیم که شیعه نباشد، چون ممکن است شیعه‌ها بفهمند آقا از این شهر حرکت می‌کند، جمع بشوند و نماز جماعت و مرده باد و زنده باد و خلاصه اونجا یک انفجاری بشود، مسیر حرکت را جوری کنیم که به شهرهای شیعه نشین برخورد نکنید. خط سیری که کشیدند اما با، از اونجایی که خدا می‌خواهد باز هم مجبور شدند، مجبور شدند حرکت امام رضا(ع) هم به قم افتاد که شیعه بود و هم به نیشابور که شیعه بود، یک مرتبه در نیشابور چهل، پنجاه هزار نفر آمدند دور امام رضا(ع) و گفتند که به ما یک جمله بگو به عنوان یادگاری.
امام رضا(ع) فرمود: توحید دژ الهی است، هر کس که خودش را به خدا بسپارد بیمه است، «لا اله الاالله حصنی» (بحارالانوار،ج3،ص7) حالا امام رضا(ع) چه جور هم گفت، امام رضا(ع) فرمود: من از پدرم. می‌دانید که چرا گفت از پدرم، چون می‌خواست یادی مردم بکنند از موسی بن جعفر که شهید شده است، من از پدرم و پدرم از پدرش، همینطور گفت تا گفت شهید کربلا حسین از پدرش، امیرالمومنین از رسول الله و رسول الله از جبرئیل و جبرئیل از خدا، همه این سلسله را رد کرد که بگورد مردم خط رهبری همین است که من گفتم، نه مأمون از هارون، هارون از منصور دوانقی، منصور دوانقی از بنی عباس، بنی عباس از بنی امیه، بنی امیه از، . . . ، سلسله الذهب را گفت، گفت من از پدرم، این یک حرکت و بعد وقتی گفت، فرمود توحید «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» (بحارالانوار،ج3،ص7) توحید دژ الهی است «فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»(بحارالانوار،ج3،ص7) هر کس وارد دژ بشود، وارد قلعه توحید بشود از عذاب خدا مصون است، و بعد هیچی نگفت. مردم نیشابور هم قلم و کاغذ دست گرفتند و نشسته‌اند، یک مرتبه کلام نصف کاره، امام رضا دیگه هیچی نگفت، مدتی هیچی نگفت، یک خورده معطل کرد و بعد از مدتی فرمود: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(بحارالانوار،ج3،ص7) فرمود من هم شرط توحید هستم، این معطل کردن خودش یک مسئله‌ای است، چون گاهی وقت‌ها سکوت اثر دارد. یک کسی از یک کسی طلب داشت، می‌گفت بده، می‌گفت برو فردا بیا. باز می‌گفت بده، می‌گفت برو فردا بیا، باز می‌گفت بده، می‌گفت برو فردا بیا، می‌خواست بزند توی گوشش، منتها گفت حالا دست نگه دار، آمد پهلوی امام صادق(ع) گفت آقا از فلان شیعه پول می‌خواهم هی می‌گوید برو فردا بیا، می‌خواستم کتک به آن بزنم، چون خویش و قوم شماست و بند به شماست نزدم، به آن بگو که پول ما را بدهد و اگر نه فردا می‌زنم توی گوشش. امام فرمود چه جوری به آن می‌گویی. گفت خوب می‌روم و به آن می‌گویم که بده. گفت خوب شما بلد نیستی پول بگیری. گفت خوب چه جوری بگویم. گفت برو و بگو سلام علیکم و بایست و نگاهش کن. گفت آقا به آن می‌گویم، نمی‌دهد. گفت شما نمی‌دانی که در نگاه اثری است که در حرف زدن نیست. گاهی سکوت طرف را آب می‌کند. امشب شما امتحان کن، برو خانه و غذا شور است. اگر بگویی ای بابا نمکش زیاد است، این تمام می‌شود و می‌رود اما اگر هی خوردی و هیچی نگفتی این خانم بیشتر می‌سوزد.
گاهی وقتها سکوت یک مسئله‌ای است. یک مدتی امام رضا(ع) هیچی نگفت تا خوب طرف و بعد فرمود: «أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» من شرط توحید هستم.
9- شرایط امام برای پذیرش ولیعهدی
حالا اینجا نکته یک خورده دقیق است، یک خورده زیادی گوش بدهید، یک خورده فنی است. امام رضا(ع) در نیشابور فرمود توحید و بنده هم شرط توحیدم «أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» یعنی توحید، من، من شرط توحید هستم و بعد از نیشابور آمد بیرون. گفتند حکومت، گفت من نه، اینجا در نیشابور فرمود که من بند به توحید هستم، در جلسه‌ای که ولیعهدی را با زور به آن دادند، فرمود حالا که زورکی است، ولیعهدی شما را قبول می‌کنم، اما به شرطی که در هیچ کاری کمک تو نکنم. از این دو تا چه می‌فهمید، در نیشابور فرمود که من شرط توحید هستم، مثل اینکه می‌گوییم وضو شرط نماز است، یعنی نماز از وضو جدا نیست. در نیشابور می‌گوید که من امام زنده شرط توحید هستم، در مرو که محل گرفتن حکومت است، می‌گوید حالا که مجبور هستم که قبول کنم، قبول می‌کنم اما به شرطی که هیچ کاری کمک نکنم، هیچ کاری نکنم یعنی نظام تو، نظام توحیدی نیست، اگر نظام تو، نظام الهی بود «أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» من شرط آن هستم. گرفتی چی است. صبر کنید، من می‌گویم که دست مخلص را می‌بوسم، بعد می‌گویم که دست تو را نمی‌بوسم، این یعنی چه، یعنی اینکه تو مخلص نیستی. امام رضا فرمود که من بند به توحید هستم، در اونجا فرمود که من یک قدم کمک تو نمی‌کنم، یعنی تو نظامت، نظام الهی نیست. هم می‌گویم دست مخلص را می‌بوسم و هم می‌گویم دست تو را نمی‌بوسم، خوب این یعنی تو مخلص نیستی. حالا این طرح دشمن را دیدید، حالا طرح امام رضا(ع): 1- به شرط آنکه ذره‌ای کمک نکنم. این سه تا خاصیت داشت. یکی، از این معلوم می‌شود که نظام تو اسلامی نیست، یک ضربه. دوم اینکه مردم اگر دیدید که این یک غلطی کرد من شریک نیستم، این را لغوش کرد.
2- به مأمون گفت که تو من را می‌کشی، من زنده نیستم، من بعد از تو نیستم که ولیعهدی را قبول کنم. یعنی به مردم گفت که پدرش، پدرم را کشته است و خودش هم من را، نه یعنی جبران جنایت پدر، یک جنایت به جنایت پدرش اضافه می‌کند. ببینید تک و پاتک است، اینها تک سیاسی بود، حالا داریم امام رضا(ع) تمام این تک‌ها را پاتک می‌کند.
10- خنثی کردن نقشه‌های گوناگون مأمون
گفتند چه کار کنیم، گفتند امام رضا(ع)، شایعه سازی کردند، گفتند امام رضا(ع) گفته است که همه مردم نوکر ما هستند، برده ما هستند، یک مرتبه امام رضا(ع) در یک سخنرانی فرمود خدا لعنت کند آنهایی را که به ما دروغ می‌بندند و می‌گویند مردم برده ما هستند ما چه موقع گفتیم که مردم برده ما هستند، یعنی در آورده بودند که مردم، امام رضا(ع)، همه مردم را برده خودش احساس می‌کند، این هم پس این. یک مرتبه امام را زندان کردند و گفتند اگر زندان کنیم آبروریزی است، بگوید امام گفته است که هیچکس تا یک سال با من ملاقات نکند. امام پیغام داد که بگو من را زندانم کرده‌اند، منتها برای اینکه موج به وجود نیاید، می‌گویند امام ملاقاتهایش را تعطیل کرده است. یک سید انقلابی، یک گوشه انقلاب کرد، به امام رضا(ع) گفتند آقا بنویس که خودمان در مرکز هستیم. فرمود هر کس هر کجای دنیا علیه حکومت قیام کند، قیام کند من دخالت نمی‌کنم، جلوی قیامش را هم نمی‌گیرم، اینطور نیست که حالا. گاهی وقتها، آخه یک آخوند را می‌برند یک جایی که این آخوند سرپوش بگذارد روی آن کارها، امام گفت نه من سرپوش نمی‌گذارم. ایشان اینطور نیست که من را آورده باشد.
حالا یک قصه بگویم برای شما، دو نفر آمدند خدمت امام رضا و گفتند که برادر هستیم و مسافر هستیم و از فلان جا آمده‌ایم، نماز ما شکسته است و یا درست. فرمود: تو درست و تو شکسته. گفتند: اِ، دو تا برادر و از یک خانه، از یک مسافت، چرا یکی نمازش شکسته و آن یکی درست. فرمود: تو نمازت شکسته است، چون سفرت حلال است، آمده‌ای که امام رضا را ببینی، تو سفرت درست است، چونکه آمده‌ای مأمون را ببینی، هر کسی که به قصد زیارت طاغوت بیاید سفرش، سفر حرامی است و در سفر حرام نماز شکسته نیست. عجب کسی را آورده‌ایم، این را آورده‌ایم که رفو کند جنایات ما را، این می‌گوید هرکس که به دیدن ما بیاید سفرش، سفر حرامی است.
امام رضا ولیعهدی را با اجبار قبول کرد، چون مأمون گفت باید قبول کنی. اجبار قبول کرد اما از جلوی تمام سوء استفاده‌ها که می‌خواست بگیرد، جلوی همه را گرفت.
بعد در جلسات مختلف، تا شاید در یک جلسه شکست بخورد. هر جلسه مأمون راه انداخت، رأسا و دانشمندان را آورد، امام رضا را در جلسه علمی به جان هم انداخت، روی حساب اینکه بحث کنند و گفتگو کنند، در هر جلسه علمی پیروزی با امام رضا شد. بدتر شد، امام رضا در هر جلسه‌ای که بحث می‌کند یک قدم عزت اسلام بیشتر می‌شود. باعث شد بگویند دنیا طلب است. امام رضا زمانی که ولیعهد بود روی حصیر زندگی می‌کرد و به مردم می‌گفت که من ولیعهد هستم، زوری قبول کرده‌ام اما زندگی من این است، این لباسم است و این هم فرشم است. یعنی زندگی خودش را هیچ تغییر نداد تا آن جلوی سم پاشی که امام دنیا طلب است و آمده است و پست گرفته است، این تبلیغات را هم جلویش را بگیرد.
خلاصه‌اش چی می‌خواهم بگویم، افرادی هستند حتی اگر بتوانند از امام رضا هم به نفع خودشان استفاده کنند، می‌کنند. باید مواظب باشیم و چشم هایمان را باز کنیم، وقتی توطئه، قرآن یک آیه دارد، می‌گوید وقتی پیغمبر شیطان کمین تو است. شیطان وقتی کمین پیغمبر باشد، حالا در اینجا چون بحث امام رضا شد، یک قصه نوی هم برایتان بگویم. خیلی شنیدنی و قشنگ است.
11- جلسه رهبر صابئین با امام رضا (ع)
ما چهارتا دین اسم آن در قرآن آمده است، یکی مسلمانها، یکی یهودی‌ها، یهود، نصاری اسمش در قرآن آمده است، مجوز اسمش در قرآن آمده است، صابعین هم اسمش در قرآن آمده است، الان هم در ایران صابئین هستند، در اهواز هستند، در بصره هستند، منتها عقیده آنها این است که زندگی باید در کنار رودخانه باشد، ایمان به حضرت یحیی دارند، یک عقایدی دارند، آدم‌های آرامی هم هستند. این صابئین، البته صابئین الان خیلی کمرنگ شده است، زمان امام رضا، برو برو داشتند و هنوز منقرض نشده بودند، رهبر داشتند به نام عمرو، بسیار دانشمند، بسیار لجباز و مغرور، خیلی مغرور بود. جلساتی نشست و زیر بار نمی‌رفت، در یک جلسه به امام رضا گفت الآن، الآن، «لان» یعنی لین شد، نرم شد، الان دلم نرم شده است، یعنی الان آماده هستم که اسلام را بپذیرم. چه کسی؟ رهبر صابئین، که اگر مسلمان شود همه صابئین مسلمان می‌شوند، تا گفت «لان قلبی» الان قلبم، دلم نرم شده است. موذن گفت(الله اکبر الله اکبر) امام رضا بلند شد. گفتند آقا جلسه خیلی جلسه مهمی است، مهمترین جلسات تاریخ است. رهبر مغرور و دانشمند یک فرقه چند جلسه نشسته و زیر بار نمی‌رفته، الان آماده است که مسلمان بشود، فرمود: الآن اذان می‌گویند، من می‌روم نماز بخوانم، می‌خواهد مسلمان بشود، می‌خواهد نشود، نماز.
حالا شما می‌گویی تولید را زیاد کن، حالا شما را نمی‌دانم می‌گویی و یا نه، من نپرسیدم برای توحید. رفته بودم کفش ملی گفتم ما اگر بیایم نماز بخوانیم تولید می‌آید پائین، بابا رهبر یک فرقه اگر مسلمان شود، کل آن مسلمان می‌شوند. فرمود که الان وقت نماز است. این آقا رفت و اتفاقاً همین کار اثر گذاشت، گفت اگر واقعاً اینها اینقدر تعهد دارند، حقا که اسلام این است. ما باید مسلمان، آقایون چون جمعیتی از شماها مهندس هم هستید، خارج هم می‌روید، مدیریت هم خارج دارید و داخل هست، در جلسات قراردادها افراد خارجی می‌آیند و یا شما می‌روید خارج، عنایت کنید نمازتان را علنی بخوانید. من خودم خارج زیاد رفته‌ام به دانشجوها می‌گویم، دانشجوها شما بچه مسلمانها نمازتان را علنی بخوانید، همینکه روبه روی مردم نماز خواندید، می‌گویند که این چرا همچین می‌کند، این خودش یک جور انقلاب است. پیغمبر ما می‌ایستاد و نماز می‌خواند، خدیجه هم پشت سرش، یک نماز جماعت دو نفری، سه نفری با امیرالمومنین، اما همه این بت پرست‌ها به اینها نگاه می‌کردند، همین نگاه اینها را به فکر وادار می‌کرد، می‌آمدند جلو و تحقیق می‌کردند، برای اینکه مردم را به فکر وادار کنیم جلو برو و نماز بخوان.
در هواپیمای خارجی می‌نشینی، اینطرفت این رقم شراب می‌خورد، آنطرفت آن رقم شراب می‌خورد، شراب خوار با کمال پررویی شراب می‌خورد، نماز خوان می‌گوید آخه می‌دانی این پرواز خارجی است. نه خیر پرواز خارجی نیست، تو بی عرضه هستی، شل هستی، شل هستی، بسمه تعالی، آقا شل هستی، پرواز خارجی است یعنی چه، آن عرقش را خورد، ما باید هم نماز بخوانیم یک، هم علنی بخوانیم دو، هم با جسارت بخوانیم سه، هم صدا اذان که بلند می‌شد. امام رضا(ع) با عمرو صابئی اولین دانشمند تا صدای اذان بلند شد، خودش را از جا کند، و شما صدای اذان که می‌آید خودت را از جا بکن.
امیدوارم، ما یک آرزو هم داریم از آستان قدس می‌گوییم، آرزو است، حالا می‌بینی یک وقت هم ما مردیم و بعداً عملی شد. آیا خواهد شد همینطور که صدای اذان بلند می‌شود، دیگر کسی طواف نمی‌کند دور کعبه، همین که نماز شد، دور کعبه خالی می‌شود، آیا خواهد شد که بیاید زمانی که صدا اذان که بلند شد، بگویید کسی ضریح را نبوسد.
12- زائر امام رضا با صدای اذان باید سراغ نماز برود
خود امام رضا(ع) داشت می‌نوشت، صدای اذان که بلند شد، قلم را انداخت، گفتند چرا قلم را انداختید، فرمودند صدای اذان بلند شد. زوار امام رضا، صدای اذان را که شنید، باید که همه بروند سر نماز، می‌شود یک وقت مسجد ما و خیابان ما چهره‌اش آن چهره‌ای باشد که امام رضا می‌خواست، می‌شود، الحمدلله مایه هست، ایمانش هم هست، یک مقداری تبلیغات کمرنگ است، یک مقدار هم نمی‌دانیم که فلسفه نماز چی است، راجع به نماز نمی‌دانیم چی است، فکر می‌کنیم که یک دولا و راست شدنی است، رابطه با خدا. گاهی هم می‌گویند که آقای قرائتی فلسفه نماز چیست؟ آقا خود حرف زدن با خدا شیرین است. مگر هر کسی که شیرجه می‌رود، می‌خواهد که شن بیاورد بیرون از ته استخر و یا لنگه کفشی افتاده است. اصلاً خود شیرجه خوشمزه است گرچه در استخر چیزی بیرون نیاورد. الآن بوعلی سینا بیاید، دوستداری که پهلوی بوعلی سینا بنشینی، گرچه اونجا هیچ خوراکی نباشد، پهلوی بوعلی سینا نشستن افتخار است. شیرجه رفتن در استخر خودش لذت دارد. آدم با خدا دارد که حرف می‌زند این خودش کیف دارد، روی نماز عنایت کنیم. خدایا، حضرت امام فرمود مشهد پایتخت ایران است و چیز تازه‌ای که تا دیروز بلد نبودم، فقط دیروز یاد گرفت این است، که داریم حاجی‌هایی که می‌خواهند و بروند مکه، خدا را قسم بدهند به امام رضا(ع) که سفرشان برکت داشته باشد، که من هم این را گیج شدم، امام رضا یک خصوصیتی هم دارد که ثواب زیارت امام رضا(ع) از ثواب زیات امام حسین هم بیشتر است، خوشا به حال مردم تربت حیدریه و کاشمر و نیشابور که زیاد می‌توانند بروند. ثواب زیارت امام رضا(ع) از ثواب زیارت امام حسین بیشتر است. خدایا کشور ما را، رهبر ما را، امت ما را، نسل و ناموس ما را در پناه حضرت ولیعصر(عج) و جد بزرگوارش امام رضا(ع) حفظ بفرما.
خدایا اگر تا به حالا نسبت به نماز کوتاهی شده است از این به بعد ایمان ما را معرفت ما را، حرکت ما را، عشق و شور ما را نسبت به معارف و انجام آن بیشتر بفرما. از همه شماها تشکر.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment